بسم الله الرحمن الرحیم
دوست و برادر عزیزمان آقای محمد.... لطف کرده اند و نظرات و انتقادات و
پرسشهایی در رابطه با سماء (سازمان موحدین آزادیخواه ایران) مطرح کرده
اند. ما هم ضمن تشکر از توجه شان، مختصرا جواب آنها را تقدیم می داریم،
باشد که روشنگر و قانع کننده باشند و
چراهای ایشان را بر طرف نمایند.
۱-
همانطورکه دوست مان اشاره کرده اند، قبلا جواب این پرسش داده
شده،
اما برایشان قانع کننده نبوده است. اما جهت اقناع ایشان می گوییم:
دقت در«جواب» این سؤال که:
مطالب شما بر چه مبنایی ارائه میشوند،
ممکن است قناعت آور شود، چرا که سماء نگفته که برای هر موضع و مطلبی،
آیه ای ارائه می دهد! ، چنین چیزی نه وجود دارد و نه ممکن است، بلکه
سماء میگوید: در صورت ضرورت (چرا که در
بعضی اوقات مثلا به دلیل وضوح یا اتفاق نظر و یا اختصار مطالب، استناد
لازم نمیشود) اگر آیه وجود داشت، آیه آورده میشود، اگر حدیث
وجود داشت حدیث آورده میشود، اگر اصل علمی وجود داشت اصل علمی ارائه
میشود، اگر توافق بشری وجود داشت به عقل بشری مستند میشود، و اگر هم
فکر و موضعی مختص سماء بود یعنی «اجتهاد» صورت گرفته است. و اینهم متن
جواب قبلی:
»هر
آنچه که بدست شما می رسد و یا در شبکۀ سماء وجود دارد، مواضع سازمان
موحدین آزادیخواه ایران (سماء) میباشد، و مواضع فکری و
سیاسی و
فرهنگی و
تشکیلاتی و
دیگر اموری که مستحق موضعگیری هستند،
بر
پایۀ
فکر و عقیدۀ توحیدی اسلام
و بنابر
اجتهاد زنده و راهگشا
ارائه میشوند، و
همراه با ارائۀ آنها به آیات مربوطه
{عند
الزوم}
مستند میشوند».
مثلا در رابطه
با مطلب «آزادی، مردمسالاری، و کثرتگرایی» که آن را نمونۀ مطالبی غیر
مستند به آیات آورده اید، باید عرض شود که:
اولا در این مطلب مختصر، اما اساسی، سعی بر ارائۀ «رئوس» مسئله
بوده است، و گرنه در یک بحث و بررسی مفصل، میتوان آن را به آیات و
احادیث و علوم مربوطه و عقل بشری مستند نمود. بگذریم از اینکه همین
مطالب در جاهای دیگر به آیات قرآن مستند شده است. در این رابطه قسمت
«آزادی» از مطلب
«خَلقت
مُختار بشر و مَنهج آزادیبخش قرآن» قابل مراجعه است.
ثانیا سماء خواسته در این رابطه یک
موضع گیری مختص بخود را در یک تحلیل اجتهادی مختصر ارائه نماید، تحلیلی
که به تأکید نشأت گرفته از مبانی توحیدی اسلام است. بگذریم از اینکه
اگر از سماء خواسته شود که مطلبی را به مصادر چهارگانه (قرآن منزل،
سنت مُسلٌم نبوی، قانونهای علمی، عقل بشری) مستند نماید (هر مطلبی که
باشد) آن را با آغوش باز می پذیرد.
۲-
سماء
احادیث رسول را جزو تاریخ مسلمین نمی داند، بلکه آن را منبعی زنده برای
اسلامیت تلقی می کند، اما میخواهد آن را از نگاه و اجتهاد تاریخی خارج
و بیرون آورد. و همین است که سماء سنت مسلم نبوی را (که احادیث رسول
جزو آنست) یکی از مصادر قانونگذاری خود قرار داده است. امیدوارم مطلب
اساسی:
«معيار روايتى احاديث و جايگزين شناخت
سنجشى»
را که در حقیقت میتواند
مقدمۀ «علم الحدیث نوین» بحساب آید،
مطالعه کرده باشید، و لابد بدست تان رسیده است. بنابراین، اینکه شما
میگویید که ما در کل نیازی به حدیث نداریم، از نظر سماء قابل قبول
نیست: اولا بسیاری از امور و فروعات
اسلامی، چه در نماز، چه در حج، چه در روزه، چه در زکات، چه در اعیاد
اسلامی، چه در نمازهای اعیاد، چه در قربانی ها و خیرات و..... نیازمند
سنت رسول و احادیث ایشان می باشیم. ثانیا
بسیاری از سنت ها و احادیث رسول مورد اتفاق همۀ مسلمین هستند و در
دینداری اسلامی جاری و ساری می باشند و هیچ وقت هم مسلمین از آنها بی
نیاز نخواهند شد، خاصتا زمانی که اسلامیت فرصت و مجال بیشتری پیدا کند،
این مسائل ضروری تر می شوند. ثالثا از
هر لحاظی حضرت رسول (علاوه بر نبوت) رهبر کل مسلمین هست، بنابر این،
اجتهــادات و تبیینات ایشان بسیار وحــدت آفرین است، همانطور که ترک و
حذف احادیث بسیار اختلاف انگیز است، و از این جهت نیز تکیه به سنت و
احادیث رسول اسلام بسیار ضروری میباشد. رابعا
در مورد موضع شما نسبت به حدیث باید عرض شود که احادیث بسیار نقد
پذیرند، تا جایی که حتی بسیاری از آنها را اصلا میتوان انکار و باید
انکار نمود، و در این رابطه اختلافی وجود ندارد. اما آنچه مهم است،
نتیجه ای است که از نقد حدیث گرفته میشود، که طبعا باید عالمانه،
محتاطانه، و راهگشا باشد، نه اینکه از آن نتیجه ای گرفته شود که مسلمین
را از منبعی اساسی محروم نماید، و در همان حال مسلمین را دچار اختلافی
نماید که طرفین آن ناحق و بر باطل باشند. سماء در این رابطه موضع و
نحوۀ برخورد با حدیث را مشخص کرده و احتمالا بهترین راه چاره است.
۳ –
دلیل
اصلی مبارزۀ سماء با نظام ولایت مطلقه، استبدادی بودن آنست. درست است
که سماء نظام ولایت مطلقه را از هر لحاظی، اعم از مواضع عقیدتی، سیاسی،
فرهنگی، اقتصادی، رابطه اش با مسلمین، رابطه اش با استعمارگران، فرقه
گری اش و..... باطل و نا مشروع میداند، و این نظام را دنبالۀ نظام صفوی
در ابعاد عقیدتی و فرهنگی و سیاسی تلقی می کند، اما آنچه از نظر سماء
اصل مسئلۀ مخالفت است، استبدادی بودن آن و سلب آزادی از مردم و بر چیدن
کامل انتخابات آزاد و عدم تحمل مخالفین از طرف آنست. تازه در اول این
نظام ولایت مطلقه بوده که با وجود مشغولیت موحدین آزادیخواه به دین و
اسلامیت و دعوت اسلامی، یقۀ آنها را گرفته و آنها را تعقیب و مجازات و
آواره کرده است. و جهت اطلاع، رهبر سماء در سال
۱۳۶۷
در زندان واواک ولایت مطلقه کتبا از عمال استبدادی خواست که به او فقط
اجازۀ «امر به معروف و نهی از منکر» بدهند، اما آنها ایشان را حتی از
رد و بدل کردن مصحف قرآن منع کردند، و این اسناد نزد واواک باید محفوظ
باشد. توضیحات بیشتر در این باره در تاریخچۀ سماء موجود است. همچنین
خود سماء، چند سال قبل، رسما طی تحلیلی زیرعنوان:
«وقت صلح ومصالحه فرا رسیده» مواضع
انعطاف پذیر خود را اعلام داشت، اما گوش نظام استبدادی فقط به قدرتهای
غربی بدهکار است. شما از انسان سازی زیر سلطۀ نظام استبدادی صحبت کرده
اید، اما اگر چنین چیزی ممکن بود سماء آنرا انجام می داد، چرا که کار
سماء همین است، و به همین روش نیز عمل کرد، اما کارش به مانع استبداد
برخورد، وموحدین آزادیخواه نیز بجای تسلیم وسکوت، راه مقاومت و کارمخفی
درپیش گرفتند، وآخرش هم کارشان به هجرت منتهی گردید. بگذریم از اینکه
موحدین آزادیخواه نه قربانی اول هستند ونه قربانی آخرخواهند بود!! ،
اصلا چه کسی تا حال توسط نظام ولایت مطلقه تحمل شده است؟! آیا شما تحمل
خواهید شد؟! اگرتحمل شوید مشغول کارمبارکی هستید، لکن به نظرما تا وقتی
تحمل میشوید که کار مؤثری انجام نداده اید، و زمانیکه کارتان تأثیر
گذار گردد تحمل نخواهید شد، ودراین رابطه باید تجربیات موحدین
آزادیخواه مد نظر قرار داده شود، همچنانکه نباید از کم تجربگی آنها در
آن مرحله غافل ماند. اگر زیرسایۀ استبداد انسان سازی به کمال میرسید،
کار بیشتر پیامبران از جمله رسول اسلام و صحابه اش به هجرت منتهی
نمیگشت. اما این بدان معنا نیست که هیچ کاری نمیشود کرد، و خصوصا زمان
و مکان و وضع استبداد و اجتماع همیشه در حال تغییر است.
۴ –
سماء رسما اعلام کرده که کارش در سطح ایران است، و بهمین خاطر نامش
سازمان موحدین آزادیخواه ایران است، اما بلا شک موحدین آزادیخواه دارای
نگرشی انسانی و توحیدی هستند، و در نتیجه هر موحد مسلمانی در هر جا و
مکانی، خودش یک موحد آزادیخواه است. در این رابطه مطالعۀ «اصول دینداری اسلامی»
بسیار ضروری است. اما در مورد مرامنامۀ سماء باید عرض شود که:
مرامنامۀ سماء برای یک نظام اتحادی زیر عنوان
«جمهوری متحدۀ مردمی» عرضه شده است، اما هدف نهایی سماء نظام
«خلافت مردمی» اعلام گردیده است. و این اهداف اساسی و اهداف
نهایی مایۀ مرحله بندی اهداف سیاسی سماء شده است. و اینهم ناشی از این
واقعیت است که جوامع ما، از طرفی اسلامی هستند، اما از طرف دیگر باید
به اسلامیت دعوت شوند. با همۀ این مشاکل، نظام استبدادی ولایت مطلقه
نیز مانع و صد فی سبیل الله شده و همه چیز را قفل و راکد و همۀ امور را
نا امن کرده است.
۵ –
آزادی
بیــان و انتخـــاب اولین حق و زیر بنای حق است، و هر کسی این حق را از
بشریت سلب نماید، یک طاغوت است، یک مستبد است، یک کافر است، دشمن الله
است، دشمن انسان است، دشمن مسلمین است، زیرا اصل بعثت و نبوت برای
آزادی بشریت بوده است. آزادی حقی است که الله به بشریت بخشیده و هیچ
کسی از جمله پیامبران حق ندارند این آزادی را ولو بخاطر ایمان و اسلام
از انسانها سلب نمایند:
فَذَكِّرْ إِنَّمَا
أَنتَ مُذَكِّرٌ
*
لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ
(آیات ۲۱ و ۲۲ از سورۀ غاشیه): «پس بیدارسازی
کن، چرا که شما فقط بیدارگر هستی، و شما بر آنان سیطره نداری».
و اسلام آمد که آزادی را به بشریت برگرداند و غل و زنجیرها را از رویش
بردارد. اما افسوس که پیام اسلام متحقق نگردید، و الحق دین اسلام از
مظلومترین انسانها نیز مظلومتر واقع شده است، و همان طاغوتها و
مستبدینی که بشریت را به اسارت خود در آورده اند، همان ها نیز اسلامیت
را به تصرف خود در آورده و اصلا اسلامیت را ممنوع کرده اند. اینست که
هر چیزی که بر اساس زور و سلطه گری تحمیل شود باطل است، ولو ایمان و
اسلامیت باشد، چرا که:
وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَن فِي
الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا ۚ
أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ (آيهٴ
٩٩ از
سورۀ
يونس):
«اگر الله
ميخواست و اراده و قانون او بر آن قرار مي گرفت، همهٴ آنهايي که بر روى
زمين هستند، حتما ايمان مى آوردند (لکن اراده و قانون الله بر آزادى
ذاتى و توان انتخـاب بشرى قرار گرفته است). پس آيا شما مردم و بشريت را
ناچار و مجبور مي سازى که ايمان بياورند و بنابر جبر و اکراه به توحيـد
و اسلاميت بگروند؟!».
آری،
اگر آزادی منتهی به اسلام و حاکمیت اسلامی شود حق است، همانطور که اگر
آزادی به کفر و شرک و خرافات منتهی شود حق است. کفر و شرک و خرافات حق
نیست، اما آزادی انتخاب آنها حق است، گرچه بشر آزاد، بنابر آزادی خود،
کفر و شرک و خرافات را انتخاب نخواهد کرد، مگر در مقابلش توحید و
اسلامیتی وجود نداشته باشد، یا اگر وجود داشته باشد، نامی بیش نباشد، و
محتوایش همان کفر و شرک و خرافات باشد.
۶–
ببینید اسلامیت، بنابر آیات قرآن، یک برنامۀ کامل برای زندگی است، و
توحید یعنی اینکه غیر از الله و قوانین او نباید چیزی بر بشریت حاکم
باشد. بنابراین، حاکمیت مختص الله و آیات و قوانین اوست. حال آنهایی که
اسلام را مجموعه ای از صفات شخصی تلقی میکنند، تصور ما اینست که قبل از
هر چیز بعید است که آنها در کار خود صادق باشند، چرا که
اولا
حتی تحقق یک صفت شخصی هم نیازمند زمینه هاست، مثلا چگونه در یک نظام
مادی و ماکیاولی، صفات توحیدی متحقق میشوند؟؟!! آیا نظامهای مادی و
ماکیاولی و استعمارگر غربی، صفات توحیدی و انسانی را ترویج و متحقق
کرده اند؟؟!! آیا امپریالیسم خبری غرب صداقت و راستگویی را تبلیغ و
ترویج می کند؟!
ثانیا
مگر ممکن است که صفات شخصی یا اخلاقی کسی را از فرهنگ حاکم و اقتصاد
حاکم و سیاست حاکم و مجتمع و خانواده جدا کرد و آن را تافته ای جدا
بافته تلقی نمود؟؟!! اینها همه زمینه می خواهد. تازه آنهایی که اسلامیت
را زورکی مسیحیت تلقی می کنند و به زور میخواهند اسلامیت همان مسیحیت
باشد، اینها قبل از هر چیز دشمن آزادی هستند و بدین وسیله میخواهند
جوامع اسلامی را از انتخاب اسلامیت محروم نمایند، و تمام نیروها و
جریاناتی که اصل را بر جدایی دین از سیاست و حکومت قرار داده اند، قبل
از اینکه مخالف اسلام و مسلمین باشند، دشمن آزادی و مردمسالاری و کثرت
گرایی هستند. آزادیخواه کسی است که نظامی را پیشنهاد نماید، اما مانع
انتخاب نظامی دیگر از طرف مردم نشود، و گر نه میشود نظام ولایت مطلقه.
بنابراین، هم نظام ولایت مطلقۀ فرقه ای وجود دارد و هم نظام ولایت
مطلقۀ لائیکی (لا دینی)، و هر دو را تجربه کرده ایم، یعنی هم نظام
ولایت مطلقۀ لائیک و لا دین پهلوی را تجربه کرده ایم و هم نظام ولایت
مطلقۀ فرقه ای آخوندی را، و حالا لائیک های غربی میخواهند از پنجره باز
گردند.
۷ -
اگر آزادی و امکان انتخاب آزاد وجود داشته باشد، توحید و اسلامیت، با
توجه به ریشه ها و مسلمانی جوامع اسلامی، بسیار میسر و آسان خواهد بود،
اما در سایۀ استبداد و نظام استبدادی، نه تنها توحید و اسلامیت، بلکه
تحقق هر چیزی خیال و افسانه شده است. اصلا جوامع عقب مانده یعنی چه؟!
آیا غیر از اینست که حالا هم در همین ایران ما میلیونها انسان هنوز هم
حتی خواندن و نوشتن نمی دانند؟! آیا رواج بی سابقۀ تریاک و فحشاء و
میخوارگی و رسیدن مرزهای فقر و نداری به متن اجتماع در ایران، سند
محکمی بر رکود و توقف بشریت در سایۀ نظام استبدادی استبداد نیست؟! اصلا
بشریت در سایۀ استبداد سیاسی حتی می ترسد فکر و اندیشه نماید، یعنی
انسانها از اینکه فکر و اندیشه داشته باشند، می ترسند! ، بنابر این،
این تنها اسلام توحیدی و اجتهادی نیست که در سایۀ نظام استبدادی خیال و
افسانه شده است، بلکه هر چیزی عقیم و هر پیشرفتی محال شده است. تازه
بگذریم از اینکه مگر چارۀ دیگری به غیر از اسلام توحیدی و اجتهادی وجود
دارد؟! مگر میتوان شرک و خرافات و فرقه گری را بعنوان اسلامیت پذیرفت؟!
اصلا اگر چنین باشد چرا مسلمان باشیم؟!! چنین اسلامیتی (و در حقیقت
شــرک و خــرافات بی فایده) جز اینکه دور ریختــه شود و نیست و نابود
گـردد به چه دردی می خورد؟!! ،
و اما این مسئله که گفته اید
اگر اسلام توحیدی و اجتهادی هم ظاهر شود، باز هم از آن مذهبی گری و
فرقه بازی متولد می شود، و نمونه اش را نیز سرنوشت نظرات و آرای مرحوم
احمد مفتی زاده آورده اید، در این رابطه
جواب سماء
چنین است: دربارۀ این موضوع ما یک سابقۀ تاریخی و یک سابقۀ جدید داریم
که نشان میدهند این تصور درست نیست:
سابقۀ اول
مربوط به صدر اسلام تا چند قرن می باشد. در این مدت طولانی آنچه وجود
داشته، اسلامیت و اجتهاد متنوع و متعدد بوده است و هیچ چیزی بنام مذهب
و فرقه گری مذهبی در کار نبوده است (طبعا اختلافات و جنگهای سیاسی وجود
داشته است، لکن ما از مذهب و فقه اسلامی صحبت می کنیم)، و جملۀ معروف
شافعی هم در این رابطه به گوش همگان رسیده است، آنجا که گفته: آنچه من
ارائه داده ام بهترین فقه و فهم من است، و اگر دیگران چیز بهتری از من
دارند، ارائه بدهند، تا آن را اخذ نمایم. و اصلا مذهبی گری و فرقه بازی
ناشی از ترک اجتهاد و اسلامیت توحیدی و حاصل رکود و انحطاط است.
صرف نظر از اینکه مذهب یعنی معبر و راهی از راههای دینداری، اما وقتی
رکود و انحطاط آمد، وحی منزل هم بجای اینکه راه رشد و هدایت باشد،
وسیلۀ رکود و شرک و خرافات میگردد. آیا اسلامیت چنین نشده است؟؟!! آری
چنین شده است، اما رکود و انحطاط و تقلید مختص مسلمین نیست و در هر راه
و مذهب و مکتبی میتواند روی بدهد، و کمونیست ها نیز تا سقوط فراگیر
دچار همین وضع شده بودند.
سابقۀ دوم مربوط به عصر جدید است، که خوشبختانه در اینجا
نیز، هم اسلام توحیدی و آزادیخواهانه ارائه شده و هم چیزی به نام مذهبی
گری و فرقه بازی متولد نشده است، و در صدر این اسلامیت توحیدی و
اجتهادی، جمال الدین افغانی، اقبال لاهوری، محمد عبده، سید قطب، احمد
امین، مالک بن بنی و..... قرار دارند، و با وجود عمر یک قرنۀ این نهضت
عظیم و فراگیر توحیدی و اجتهادی، اما امکان تبدیل افکار و نظرات آنها
به مذهب و فرقه گری وجود نداشته است. و همانطور که اشاره شد، مذهبی گری
و فرقه بازی محصول رکود و بی فکری و ناشی از پناه بردن بیفکران و منفعت
جویان به فکر و نظر گذشتگان و تکرار و تقلید آنها در شرایط متفاوت است.
در این رابطه به مطلب:
«عبور از شیعه گری و سنی گری»
مراجعه شود. بنابراین، آنچه حاصل اسلام اجتهادی و آزادیخواهانه است،
خطوط و راههای اجتهادی است، نه مذهبی گری و فرقه بازی، همان راهها و
روشهایی که الله آن را تأیید کرده است:
والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا:
«کسانی
که در
دین
الله سعى و تلاش ميکنند، حتما آنها را به
راههاى خود
{راههاى ديندارى اسلامى} هدايت و راهنمايى خواهيم کرد».
لکن در مورد
شخص مرحوم مفتی زاده
باید
عرض شود که ایشان در اوایل قیام سال
۵۷ به اســـلام اجتهـــادی و آزادیخــواهانه
گرایش داشت، اما با تأسیس شمس (شـورای مرکزی اهل سنت) کـارش به دفـــاع
از اهل سنت محـدود گردید، بگذریم از طرفدارانش که همیشه سنی مذهب
بودند. و حال اینکه کسانی بیایند از آراء و نظــرات ایشان مـذهب و
فــرقه ای ایجاد کنند، جــای تأسف است، و اگر چنین چیزی صحت داشته
باشد، این نشانۀ اینست که بعد از ایشان، شخصیت صاحب نظر و موضع داری
درمیان آنها ظهور نکرده و کــارشان به رکـــود و جمــود کشیده شده است.
هر چنـد آنها نیز یک دست نیستند و منشعب شده اند و حتی با یکدیگر
اختــلاف پیــدا کرده اند، و در نتیجـه هر کسی را باید جداگــانه و در
جای خودش ارزیابی کرد.
۸ –
اگر حکومت اسلامی غیر قابل دست یابی به نظر می رسد، کدام حکومت بجز
حکومت استبدادی – استعماری قابل دست یابی به نظر می رسد؟!! در
این رابطه زیاد میتوان گفت و نوشت،
لکن ما میگوییم:
اگر مثلا مردم ایران و نیروها و جریانات سیاسی اش، آنقدر معقول و
آزادیخواه باشند که تن به یک نظام آزاد و برخاسته از ارادۀ همۀ مردم و
اقوام و مذاهب ایران بدهند (که چنین نظام و حکومتی جز نظام و حکومت
اتحادی نخواهد بود) در آن صورت مطمئن باشید که مقدمۀ نظام توحیدی و
خلافت مردمی فراهم شده است.
اما در مورد اینکه کدام حق و کدام باطل است،
این چیز مهمی نیست، چرا که این مردم هستند که تصمیم می گیرند که چه کسی
باید به حکومت برسد و چه کسی نه! ، اصل اینست که مردم حق انتخاب آزاد
داشته باشند و رأی اکثریت مردم به حکومت برسد، و مخالفین حکومت نیز
بتوانند آرای مردم را جذب و برای رسیدن به حکومت تلاش نمایند. همچنین
باید توجه داشت که مسئله تنها حق و باطل بودن نیست، مسئلۀ تشخیص درست،
مسئلۀ توانایی و خلاقیت، مسئلۀ اولویتهای یک فکر و جریان و...... در
حالی که همۀ آنها میتوانند حق باشند، اما آنکه دارای اجتهاد راهگشاتر،
توانایی و خلاقیت بیشتر، و اولویتهای بهتر است، بالاخره مردم به او رأی
می دهند و دیگران از او عقب می مانند. تازه اوایل آزادی چنین است، اما
بعدا خطوط مشخصتر و از اختلافات کاسته میشود.
و اما این مسئله که
آیا اگر حکومتی بصورت مبدئی برحق و درست باشد، می تواند سر از باطل در
آورد؟
جواب این سؤال اینست که: این وابسته به حفظ
اصول و یا پایمال شدن اصول حکومتی است، اگر اصول عقیدتی و سیاسی و روش
حکومتی یک نظام برحق پایمال شوند، بدیهی است که سر از باطل در می آورد،
چرا که از حق بودن خارج میشود. مگر حکومت پیامبر و خلفای راشده به باطل
و استبداد و نظام موروثی کشیده نشد؟ اما اگر اصول عقیدتی و سیاسی و روش
یک نظام بر حق محفوظ گردند، امکان اینکه سر از باطل در آورد، منتفی
خواهد شد، و طبعا بهترین حافظ اصول یک نظام بر حق، آزادی انتخابات و
تداوم رقابت سیاسی (مسابقۀ سیاسی) است.
۹-
در
مورد سؤال نهم، احتمالا به اصل پنجم از فصل
۵ اساسنامه اشاره دارید، که
متن آن چنین است:
«اعضاى متهم و متخلف براى دفــاع از خود
داراى آزادى و فرصت کافى هستند، و در صورت علنی بودن اتهام و تخلف،
لازم است مسائل و مشکلات در جمع اعضاء فيصله يابند، تا رسيدگی ها به
تخلفات و متخلفين از دو ويژگى «آزادى و علنيت» برخوردار شوند، و در صورت غيرعلنى بودن
اتهام و تخلف، تنها با رضايت مدافع، علنى بودن رسيدگى ها مجاز خواهد
بود». انتقادتان از این اصل یک مقــدار گنگ و غیر واضح است، با وجود این
باید گفت که: در این اصل، هم آزادی و علنیت مورد تـوجه واقــع شده و هم
آبــرو و حیثیت افراد، چرا که از طرفی، اگر تخلفات عمومی مخفی شود،
اوضاع به فساد کشیده میشود، و از طرف دیگر، یک جرم شخصی وقتی به صحنه
آورده شود، با توجه به اینکه در «میزان عرف اجتماعی» سنجیده میشود،
میتواند چندین برابر خود تخلف بهاء در پی داشته باشد، و بدین صورت شخص
خلافکار مظلوم واقع می شود.
۱۰-
اولا لختی
گری غیر از آزادی پوشش است، آزادی پوشش یعنی استفاده از لباس دلخواه!
اما لختی گری هوس بازی در سطح اجتماع است، کاری که همراه مواد مخدر و
میخوارگی در اماکن عمومی ذکر شده و سماء مخالف آنست. و در صورت حاکمیت
سماء طبعا این اصل اجراء خواهد شد، چرا که این خلافکاری ها در اماکن و
انظار عمومی حقوق دیگران را ضایع و امنیت اجتماعی را متضرر می سازد.
بنابر این بین اصل ۱۰ و ۱۹ از افکار و عقاید اجتماعی تضادی وجود ندارد.
اما در مورد تضادی که بین آزادی مذاهب
خرافی و مبارزه با آنها یافته اید، باید گفت:
در این دو مقوله نه تنها تضادی وجود ندارد، بلکه این عین دادن آزادی به
مخالفین است. اصلا اصل آزادی یعنی همین، آزادی یعنی اینکه مخالف چیزی
باشی، اما بدان آزادی بدهی! ، بله سماء به مذاهب و عقاید الحادی و شرک
آمیز و خرافی حق آزادی و شرکت در انتخابات و تلاش برای رسیدن به حکومت
می دهد، اما این بدان معنا نیست که سماء آنها را قبول دارد. طبعا سماء
با آنها مخالف است و افرادشان را به راه توحید و آزادی دعوت می کند،
اما دشمن آنها نیست و آنها را تحمل می نماید.
۱۱-
انتقاد
شما در مورد بخش اقتصاد مرامنامه بسیار کلی است، همانطور که به نظر شما
این بخش بسیار وارد جزئیات! شده است. در هر صورت در این رابطه سؤال یا
انتقاد مشخصی ارائه نشده است، الا اینکه در این رابطه لازم است گفته
شود که: اقتصاد مرامنامۀ سماء برای یک نظام اتحادی «جمهوری متحدۀ
مردمی» ارائه شده است، اما با توجه به اینکه اصول آن بیشتر نظری و
منعکس کنندۀ خواستهای سماء است، در نتیجه در میدان عمل حتما در آن جرح
و تعدیلاتی صورت خواهد گرفت، اما طبعا اصول کلی آن محفوظ خواهد ماند.
۱۲-
اصول
مرامنامه و اساسنامه، همانطور که خود گفته اید، بسیار کلی هستند، در
نتیجه نمی شود، برای هر اصلی آیه ای ذکر نمود، مگر ضرورتی در کار باشد.
اما در بارۀ زنان مقالات و تبیینات
واقعا جالبی در شبکۀ سماء منتشر شده است که کلا مستند به آیات قرآن
است. اما با توجه به اینکه شبکۀ سماء در داخل قفل شده است، امکان
دسترسی بدان برای شما مشکل است. اما ان شاء الله شما را از آنها بهره
مند خواهیم کرد. نکتۀ دیگر در مورد
موضع سماء و شهید ناصر سبحانی دربارۀ زنان است، در این رابطه
باید عرض شود که: موضع شهید ناصر سبحانی در مورد زنان یک موضع تماما
سنتی است، تا جایی که در کتاب «ولایت و امامت» نه تنها در رهبری عمومی
و حاکمیت سیاسی نقشی برای زنان قائل نیست، بلکه حتی در عرصۀ خانواده
نیز جایی برای ابراز وجود زنان باقی نمیگذارد. این درحالیست که موضع
سماء نسبت به زنان یک موضع توحیدی و اجتهادی بوده و هرکسی را نه بر
اساس جنسیت، بلکه بر مبنای میزان «انضباط
دینی، لیاقت، توانایی» ارزیابی میکند و هیچ فرقی در هیچ عرصه
ای، از جمله در میدان جهاد ومقاومت، بین زنان و مردان قائل نیست، چرا
که در این عرصه نیز، هم وسایل جهاد و مقاومت کلا تفاوت کرده، و هم نحوۀ
رویارویی بین طرفین درگیر تغییر نموده است.
۱۳-
اگر
مردمسالاری همراه با آزادی و کثرتگرایی باشد، عین حق است، ولو این
مردمسالاری به باطل رأی بدهد. اما اگر منظور شما از «حق» اسلامیت است،
این در نظام «خلافت مردمی» تجلی پیدا می کند، نظامی که کلیت آن در
مرامنامۀ سماء چنین آمده است:
نظام توحيدى، همان خلافت مردمی و حکمرانى
مردم مسلمان به نيابت از الله رب العالمين است. بعبارت ديگر، خلافت
مردمى عبارتست از گزينش نوع انسان (خلافـة الناس) در زمين وحکمروائى اش
به نمايندگى از رب الناس وملک الناس و اله الناس است:
اِنّى جاعل فى الارض خليفة «همانا من در
کرۀ ارض نوع انسان را خليفه و جانشين خود قرار ميدهم».
بنابر اين، نظام
توحيدى و خلافت مردمى عبارتست از نظام مردمسالارى و حکـومت مـردم،
مردمی که قرآن منزل، سنت مسلم، قانونهاى علمى، و عقل بشرى، پايۀ فکرى و
سياسى آنهاست، و در سايۀ اجتهاد در زمان و مکان به حرکت تکاملى و رشد
يابندۀ خود ادامه ميدهند. در اين وضعيت، فرد و اجتماع و نهادها از
استبداد و شرک و ماديت نجات پيدا کرده و انسان ها به اتحـاد و فداکـارى
میرسند و آزاديهاى اساسى (عقيدتى، سياسى، فرهنگى، اقتصادى) متحقق
ميشوند، و با توجه به این زمینه ها، عدالت سياسى و اقتصادى و اجتماعى
مستقر میشود و بشريت به يک زنـدگى مطمئن و اخـوى دست مى يابد. بدين
صورت، نظام توحيدى (خلافت مردمى) بر پايۀ وحى عام توحيدى و حضور و
شراکت مردم مسلمان پايه ريزى شده و در سـايۀ آزادى و رشـد فراگير فرد و
اجتماع متحقق ميگردد. اينست که جامعه بايد خواستار اسـلام و اسلاميت
باشد و بدان بگرود، تا نظام و حکومت توحيدى استقرار يابد و خلافت مردمى
واقعيت پيدا کرده و جامۀ عمل پوشد. و بالاخره نظام توحيدى، ثمرۀ جامعۀ
توحيدى و علاقمندان به مقاصد و اهــداف قــرآن است، و انسان نگرى فرد و
اجتماع جزو مقدمات آنست. و جامعۀ توحيدى، تجلًي گـاه انضباط دينى
(صداقت، تعــاون، جـديت، احتـرام، شجـاعت، مشــورت، آزادگـى، اخـوت،
نظــم، وفــادارى، و غيره) و منعکس شدن آن در وجود فرد و اجتماع و در
روابط آنها است.
۱۴-
درست
است در مرامنامۀ سماء اقتصاد اسلامی ارائه نشده است و نمی تواند ارائه
شود، چرا که این مرامنامه برای یک نظام اتحادی یعنی «جمهوری متحدۀ
مردمی» تـــدوین شده است، هر چند مرامنامۀ سماء بنحوی ارائه شده که
تحقق اصول آن، مقدمۀ اسلامیت و نظام توحیدی و خلافت مردمی باشد. البته
خـارج از مرامنامه، مطـالب اقتصادی جالبی از طرف سمــاء منتشر شده که
نمونۀ آنها: یکی
«اصـول اقتصاد
خانوادۀ اسلامی» و دیگری
«تضـاد نظام
استبدادی با نظام سرمایه داری» می باشد.
۱۵-
ان شاء
الله به زودی
مطلب اساسی «عبور از شیعه گری و
سنی گری و وصول به اسلام اجتهادی» با متن یونی کد بدست تان
خواهد رسید. موفق و پیروز باشید.
۲۴
ذوالقعده ۱۴۲۸
-
۱۲ آذر
۱۳۸۶
|