بسم اللّه
الرحمن الرحيم
خَلقت مُختار بشر و مَنهج آزادیبخش قرآن در ادبیات توحیدی اسلام، آزادی به معنای «اختیار، شرافت، و اخلاص» آمده است، و انسان آزاد یعنی انسانی که صاحب اختیار (مختار) و صاحب شرافت (شریف) و صاحب اخلاص (مُخلص) میباشد. در مقابل انسانِ آزاد و شریف، انسانِ «محبوس و بی اراده»، «ذلیل و بی شخصیت»، و «پَست و دغل» قرار دارد، که مسخ و ساقط و فاسد بحساب می آید. و راغب اصفهانی مؤلف «مُفردات الفاظ قرآن» نیز در مادۀ «الحریة» لفظ آزادی را بهمین معنا آورده است، همچنانکه ابن منظور در «لِسان العرب» در مادۀ «الحُرّیة» چنین کرده است. و الفاظ قرآنی «الحُرّ: شریف و آزاد» (بقره - ۱۷۸)، «تحریر: مختار کردن و آزاد نمودن» (نساء - ۹۲)، و «مُحَرّر: مُخلص و آزاد» (آل عمران - ۳۵) مثالهای صریح ادبیات توحیدی هستند. و خلاصه الفاظ «حُرّ و حُرّیت و تحریر» در مقابل «برده و بردگی و برده داری» استعمال شده اند، و انسان آزاد یعنی کسی که شریف و عزیز و مختار میباشد. بنابر این، کسی که پَست و بی شخصیت و آلوده است نمی تواند «آزاد و مختار» محسوب شود، و با توجه به اینکه آزادی ماهیتش را فاش و برملا می سازد، توان تحمل آن را ندارد. و طبعا امروزه هم این معانی توحیدی «زنده و پابرجا» هستند، الا اینکه دشمنان آزادی بشر حالا به شکل قویتر و منظم تری انسانها را مسلوب الإراده کرده و سرنوشت جوامع بشری را در قبضۀ خود گرفته اند. و مشخصا توحید و یکتاپرستی یعنی اینکه: «بشر از سلطه و سیطرۀ یکدیگر آزاد و هر کسی صاحب عزت و کرامت و دارای اختیار و اراده گردد و با اراده و تشخیص و انتخاب خود زندگی نماید». همچنین بشریت در سایۀ تعلیم و تربیت باید نسبت به «نفس اَمّاره و مادی خود» آزاد و مختار شود، تا دارای تصمیم و اراده گردیده و از انحطاط و هواپرستی محفوظ شود. کمااینکه انسان باید از «محیط کور و جبار و عرفی» بیرون آید، تا به عادات و خرافات و مُدبازی گرفتار نشود. و این یعنی آزادی از نفس مادی و مغلوب (ساقط و بلا اراده) و آزادی از محیط جبار و مُسَیطِر (در سطوح خانواده و اجتماع و نظام حاکم). و همۀ اینها یعنی اینکه بشر باید آزاد و عزیز و مُخلص باشد و زیر سلطۀ کسی (بتها) قرار نگیرد، و تنها ربُّ العالمین معبود و مصدر زندگی و قوانین زندگی اش باشد (در این رابطه و جهت تفصیلات به نوارهای آزادی مراجعه شود). اینست که قرآن مُنزَل، آزادی بشریت و نجات انسانها از سیطره و زیر سلطگی را «مهمترین هدف بعثت رسولان» اعلام می دارد، چرا که توحید و نظم و نظام توحیدی یعنی «الغای سلطۀ بعضی بر بعضی دیگر و تحقق تساوی و اُخُوَّت»، چیزی که در تضاد با تــــداوم نظام سلطه گری و تسلط انسانها بر یکدیگر است. و طبعا تا نظام سلطه گری و مبنی بر غالب و مغلوب ادامه داشته باشد، توحید و نظم و نظام توحیدی جامۀ عمل نخواهد پوشید، و چنین وضعیتی ذهنی و غیر عملی باقی خواهد ماند. و آیۀ ۶۴ از سورۀ آل عمران مصداق واقعی نفی و نهی نظام سلطه گری و تأیید و تثبیت نظام تـــوحیدی است: قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ: «به منسوبان مکاتب توحیدی اعلام کن که بیایید بسوی عقیده ای که بین ما و شما مشترک است، و آن اینکه جز الله را عبادت و اطاعت نکنیم و شریکی برایش قائل نگردیم، تا اینکه بعضی از ما خدا و معبود بعضی دیگر نشود». و همانطور که از نص و متن این آیۀ اساسی پیداست، تحقق نظم و نظام توحیدی، سلطۀ انسان بر انسان را بکلی زائل و نابود می سازد، کمااینکه وضع شرک آمیز و سلطه گرانۀ موجود (و قرونی) نافی و ناقض این مبنای بزرگ و اساسی است. آری؛ وضع موجود مُبتنی بر «سلطه و سیطرۀ انسان بر انسان» و بیانگر روابط شرک آمیز و مبتلاء به اربابان متفرقه و خدایان رنگارنگ است، و تا وقتی که بعضی انسانها بر بعضی دیگر سلطه و سیطره داشته باشند (مانند سلطه و سیطرۀ نظامهای استبدادی بر جوامع بشری، سلطه و سیطرۀ اغنیاء بر فقراء، سلطه و سیطرۀ مردان بر زنان، و بدتر از همه تبدیل بعضی انسانها به ملک و مال بعضی دیگر و........) و همچنین تا بجای رابطۀ «اَخَوی و شورایی و استدلالی»، رابطۀ عبد و معبود، جبار و مجبور، غنی و محروم و....... بین انسانها برقرار باشد، بشریت روی آزادی و عدالت و انسانیت بخود نخواهد دید، و مُحتوای آیات قرآنی (و مُبتنی بر نظم و نظام توحیدی) نظری و بلا اجراء می ماند.
فضـــــای آزاد نـــــزول قـــــرآن
قضیه ای بسیار اساسی
و مُسلَّم
در رابطه با قرآنِ مُنزَل اینست که این کتاب توحیدی جزو
مَعدود کُتُبی است که در جهان قدیم
«در فضایی آزاد و خارج از سلطۀ
استبداد و مستبدین» امکان ظهور و تدوین
یافته و بدون کم و کاست باقی مانده است، فضایی که سنگ بنای «حقانیت و شفافیت»
در رابطه با کتاب و گفتار و نسبت به استقلال و سلامت یک موضع در همۀ
«زمانها و مکانها» می
باشد. زیرا هر کتاب و گفتار و موضعی که در فضای غیر آزاد (استبدادی) ظاهر
شود و از سلطه و هیمنۀ قدرتمداران حاکم و محکوم (استبداد سیاسی و اجتماعی)
متأثر باشد، گفتار و نوشتار و
موضع واقعی و حقیقی
نخواهد بود. و اصلا
فقدان همین آزادی باعث گردید که مثلا
رسالت عیسی مسیح به دین مستقلی تبدیل
نشود و عقیم و ناکام
بماند؛ و ناچارا بعنوان بخشی از دین یهود در تاریخ ادیان ثبت
گردد، به نحوی که
اناجیل مختلفه
«بخش دوم
تورات» بحساب می آیند؛
و در نتیجه یک مسیحی، هم یهودی است و هم
مسیحی. اما وضع و زمان قرآن چیز دیگری بوده است، و این کتابِ توحیدی نه تنها
در آزادی تمام و بر اساس
«بلاغت و فصاحتِ حداکثری» نازل شده است، بلکه آیات قرآن از میان مناقشه و مجادلۀ دوست و دشمن عبور کرده؛ و بسیاری از آیات
با توجه به سؤال و جواب مخالفین و موافقین و
خاصتا مسلمین و مشرکین
نازل شده اند. و باید دانست که فضای آزاد صدر اسلام (خاصتا
برای رسالت محمد در مکه) از عدم وجود حکومتی «متمرکز و استبدادی»،
که بتواند هر
صدایی را در نطفه خفه نماید، و از برقراری
«نظام
قبیلگی و مُتکثر»
در شبه جزیرۀ عربستان، که مایۀ تقسیم قدرت و جامعه ای چند حزبی شده بود، و
خاصتا از حمایت
خاندان بنی هاشم از محمد (بنابر وابستگی خونی)
نشأت می گرفت. و بعد از هجرت به مدینه هم (و
مشخصا بعد از غلبه بر طوایف قدرتمند یهود) مسلمین به رهبری رسول دارای
جبهه و
حکومت گشتند و در برابر مشرکین مکه
بعد از نزول آیۀ «أُذِنَ
لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا»
رسما موضع جنگی اتخاذ کردند. و اما جهت وضوح بیشتر آزادی بیان
در دورۀ نزول قرآن و زمینۀ بلاغ مُبین
توحیدی، و همچنین آزادی بیان کفار و مشرکین، خوب است مثالهایی ذکر شود،
مثالهایی دربارۀ
«موضع صریح قرآن» و
«موضع صریح مخالفان آن» و نقل آنها توسط قرآن حکیم. و سه نمونه
از این مثالها که منعکس کنندۀ آزادی بیان در آن
زمان هستند بدین قرارند: ۱- موضع صریح قرآن در برابر مُنکران بعثت توحیدی - (کافرون - ١ و ٢ و ٣ و ۶): قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ، وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ..... لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ: «بگو اى کافران و مُنکران، عبادت و اطاعت نمی کنم آنچه را که شما عبادت و اطاعت می کنيد، و شما هم عبادت و اطاعت نمی کنيد آنچه را که من عبادت و اطاعت می کنم.......، پس راه و عقيدۀ شما براى خودتان و راه و عقيدۀ من براى خودم». همچنین آیات ۴۴ و ۴۵ سورۀ روم این موضع توحیدی - وحیانی را صریحا و بدین شیوه ذکر نموده اند: مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ، لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ (روم - ۴۴ و ۴۵): «کسی که کافر و منکر می شود، عاقبت کفر و انکارش {در دنیا و آخرت} روی گردن خودش می باشد، و کسی که عملکرد صالح و سازنده دارد برای خودش {در دنیا و آخرت} راهگشایی و مسیرش را هموار می سازد، و اینطور اهل ایمان و عمل صالح از فضل خالق بهره مند می شوند، و به تأکید خالق یکتا اهل کفر و انکار را دوست نمی دارد». در آیات دیگری از قرآن (که هم بیانگر آزادی بیان و هم بیانگر آزادیهای دینی و فرهنگی هستند) حتی مفسدان در محدودۀ خودشان تحمل شدنی اعلام شده و ماهیت فاسد آنها را به ربُّ البشر می سپارند: وَ مِنْهُم مَّن يُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُم مَّن لَّا يُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ، وَ إِن كَذَّبُوكَ فَقُل لِّي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنتُم بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ (یونس - ۴۰ و ۴۱): «بعضی از مردم به نبوت توحیدی ایمان می آورند و بعضی هم ایمان نمی آورند؛ و خالق شما آگاهتر بر احوال مفسدین است. و اما اگر شما را تکذیب و انکار نمودند، پس اعلام نما که برای من است اَعمال من و برای شماست اَعمال شما؛ عملکرد من ربط و پیوندی به شما ندارد، همانطور که عملکرد شما ربط و پیوندی به من ندارد». و طبعا این آیات به روشنی بیان می دارند که در یک مُجتمع اسلامی (و در جامعه ای معتقد به آزادی و کثرت گرایی) مسلمان و نامسلمان می توانند با هم زندگی کنند و زندگی مسالمت آمیز و حتی همکارانه و سازنده ای داشته باشند. و خوب منطق توحیدی چنین می باشد، چرا که در این منطق و منهج، همۀ انسانها مخلوق الله و حامل ماهیت الهی بوده و در ذات خودشان صاحب حرمت و کرامت هستند، همانطور که همۀ بنی آدم دارای «اشتراکات اساسی و بسیار وسیعی» می باشند؛ اما تحقق چنین امری نیازمند «حمل و تحمل تفکر توحیدی» و التزام به آیات فوق الذکر و مبنا قرار دادن روشهای مسالمت آمیز و پذیرش اصل آزادی و تعدُّد و کثرت گرایی است.
۲- موضع
صریح کفار و مشرکین در برابر بعثت توحیدی -
(اِسراء -
۸۹ تا
۹۳):
وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ
فَأَبَىٰ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا:
«به تأکید در این قرآن هر چیزی را برای مردم بیان
داشتیم، اما بیشتر مردم از
آنها {قوانین توحیدی}
سرباز زدند و در برابر آنها موضعی
بسیار
اِنکاری
در پیش گرفتند».
وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ
يَنْبُوعًا:
«و گفتند هرگز به پیامبری
و رسالت شما
ایمان نمی آوریم؛ تا وقتی که چشمه ای
برای ما
روی
زمین
جاری نمایی!»،
أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ
خِلَالَهَا تَفْجِيرًا:
«یا
اینکه
باغی از خرما و انگور بوجود بیاوری و در آنها جویبارها جاری سازی!»،
أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ
بِاللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ قَبِيلًا:
«یا قطعه هایی از آسمان را پایین بیاوری بنحوی که مایۀ اطمینان ما شود؛ یا
همراه با الله و ملائکه پیش ما بیایی»،
أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَىٰ فِي السَّمَاءِ وَ
لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا
نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا:
«و یا اینکه خانه ای طلایی یا سر به فلک کشیده داشته باشی! و
{بدان که}
هرگز برای
ترقی
و پیشرفت
تو ایمان نمی آوریم، مگر
اینکه
کتابی
{به
یک باره!}
بر ما نازل شود و آن را
قرائت نماییم!
لکن شما
بگو
ای
خالقِ
پاک و مُنزَّه
من
{و دور
از
تصورات مشرکانه}
آیا غیر از اینست
که
من
جز بشری مبعوث شده
نیستم؟!».
یعنی کفارِ مُشرک از رسول مُعجزات عجیب و غریب میخواهند؛ تا
اینکه
ایمان
آورند
(بر اساس مُعجزات مَحال و ناممکن!)، در حالی که رسول یک
«انسانِ مبعوث
شده» بیش نیست! و چنین
کارهایی
در محدودۀ قدرت و ارادۀ او قرار ندارد؛ و تقدیر الله
مبنی بر اینست
که
دینداری
توحیدی و
اسلامی روی
قوانین شناخته شده ظاهر شود و حالت «طبیعی و
معقول و مأنوس» داشته باشد؛ و طبعا عقل بشری (اگر موضع انکاری و
خصمانه در میان نباشد) استعداد دریافت و پذیرش آیات و قوانین
خالقش
را
داراست.
۳- مناظره ای پر حکمت بین رسول و مُشرکین در کمال آزادی -
(یونس -
۳۰ تا
۴۰):
هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ
مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ:
«روز آخرت هر کسی در مقابل عملکردی که انجام داده قرار
داده میشود، و در حالی که
مُشرکین به سوی
الله برگشته اند
می بینند که خالقشان بر حق است، و مُفتریان
کذاب؛ افترائات
و جعلیات خود
را فراموش می کنند».
قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ
السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ
يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ
الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ:
«بگو چه کسی از آسمانها و زمین به شما رزق و روزی می بخشد؟! یا چه کسی مالک
سمع و بصر است؟! و چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می
کشد؟! و چه کسی امور را به گردش در می آورد؟! پس آنها بلا فاصله جواب می
دهند الله چنین می کند! بنابر این به آنها بگو پس چرا تقوی و التزام نمی
ورزید».
فَذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا
الضَّلَالُ فَأَنَّىٰ تُصْرَفُونَ:
«پس الله خالق بر حق شماست؛ و بعد از حق بجز ضلالت و گمراهی! چه چیزی وجود
دارد؟! بنابراین مُشرکین کافرکیش چگونه از حــق منصــرف می شوند؟!».
كَذَٰلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ
لَا يُؤْمِنُونَ:«اینچنین
تعــالیم خــالقت بر کسانی که راه فسق و فجور در پیش گرفتند چیره گشت، همان
کسانی که ایمان نمی آورند». قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ
ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ
يُعِيدُهُ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ:
«خطاب
به مشرکان اِنکاری بگو که آیا از آنهایی که شریک الله قرار
داده اید کسانی هستند که در راه اندازی خلقت نقشی داشته باشند؛ و بعد
بتوانند آن را بر گردانند؟! بگو ای مشرکان کافرکیش؛ الله خلقت را براه
انداخته و بعد هم آن را اعاده میکند؛ پس دارید چه میبافید؟!».
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ
يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ
أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَىٰ فَمَا لَكُمْ كَيْفَ
تَحْكُمُونَ:
«بگو آیا از آنهایی که شریک الله قرار داده اید کسی هست که مردم را به حق و
حقیقت هدایت کند؟! بگو این الله است که مردم را بسوی حق و حقیقت هدایت می
کند. پس آیا کسی که بسوی حق و حقیقت هدایت می کند تبعیتش بهتر است؛ یا کسی
که هدایت نمی کند و بلکه باید هدایت شود! پس شما را چی شده و چگونه قضاوت
می کنید؟!».
وَ مَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي
مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ:
«بیشتر مُشرکان جز از ظن و خیالات تبعیت و پیروی نمی کنند؛ در حالی که ظن و
خیالات کسی را از حق و حقیقت هیچ بی نیاز نمی سازد (و دردی را درمان نمی
کند!)؛ همانا الله نسبت به آنچه انجام می دهند بسیار عالم است.
وَ مَا كَانَ هَٰذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرَىٰ مِنْ دُونِ اللَّهِ
وَلَٰكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْكِتَابِ لَا
رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ، أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ
فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ
اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ:
«این قرآن نزد غیر الله بافته نمیشود؛ بلکه مؤید
رسالات توحیدی ما قبل خود میباشد! و بلا شک و گمان تفصیل دهندۀ قوانین خالق جهانیان است. همچنین
مُشرکین کافرکیش میگویند که محمد این قرآن را می بافد؟! بگو اگر چنین است
پس سوره ای مثل آن را بیاورید (در علم و مُحتوا و ادبیات!)، و در این کار
تا آنجا که در توان دارید از همه کمک بگیرید «غیر
از الله!»، اگر صادق و راست
گفتار هستید».
بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ
تَأْوِيلُهُ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ
كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ:
«بله مسئله این نیست؛ بلکه آنها قرآن را بدین جهت تکذیب کردند که توان درک
و فهم آن را نداشتند؛ و نتوانستند معنای واقعی آن را دریافت نمایند (و بدون
طلب توضیحات آن را انکار نمودند؛ و این خصلت هر پیام جدید است)، و طبعا
تکذیب کنندگان قبلی نیز چنین بودند؛ اما بنگر که عاقبت
و سرنوشت ظالمانِ کافرکیش
چقـدر شوم بود».
وَ مِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهِ وَ
رَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ:
«همچنین در میان مشرکان کسانی هستند که به رسالت توحیدی ایمان می آورند؛ و
کسانی هم ایمان نمی آورند؛ و اما الله نسبت به احوال مفسدین بسیار آگاه
است».
وَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ
بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ:
«و ای محمد؛ اگر پیامبری شما را تکذیب کردند؛ بگو
که عملکرد من برای خودم می
باشد؛ و عملکرد شما نیز برای خودتان! شما از عملکرد من دور و مُبَرّاء
هستید؛ همانطور که من از عملکرد شما دور و مُبَرّاء هستم».
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ
وَلَوْ كَانُوا لَا يَعْقِلُونَ:
«و بعضی از مشرکین خیره سر به تو گــوش می دهند؛ اما آیا می توانی به کرهایی که
تعقل نمی کنند چیزی برسانی؟!».
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ أَفَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ لَوْ
كَانُوا لَا يُبْصِرُونَ:
«و بعضی هم به تـــو نگــاه می کنند؛ اما آیا ممکن است که کورهای بی بصیرت را
هــدایت نمایی؟!».
إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَ لَٰكِنَّ النَّاسَ
أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ:
«به تأکید الله نسبت به مردم هیچ ظلمی روا نمیدارد؛ بلکه این مردم هستند
(که با انکار رسالت توحیدی و ماندن در جهالت و گمراهی)
به خودشان ظلم می
کنند».
این مثالها
و صدها مثال دیگر
(که در آیات قرآن منعکس شده اند)، بیانگر آزادی بیان و
امکان اعلام «مواضع صریح» در سطح
اجتماع و در دورۀ نزول قرآن است، امری که باعث گردید
«بلاغ مُبین قرآن» متحقق گردد و دین
توحیدی اسلام با تمام و کمال اعلام شود. و در نتیجه بیشتر جامعۀ صدر اسلام،
آزادانه و آگاهانه از شرک و بت پرستی دست کشیدند و داخل دین اسلام گشتند.
هرچند در این راستا نیز بنابر نصوص قرآن، جامعۀ صدر اسلام و طوایف مختلف آن
یکدست نبودند، و خاصتا
«رؤسای شرک و کُفر»
و «مردمان
جاهل و نفهم»
و
غارقین در
سُنن آباء و اجدادی
(که به آنها انس و الفت گرفته بودند) در زمرۀ کسانی بودند که نتوانستند پیام
توحیدی اسلام را بخوبی درک و اخذ نمایند. و همین بود که بعد از وفات رسول
اکرم بسیاری از این دستجات
«مرتد شده» و
از اسلام برگشتند، پدیدۀ شومی که خود قرآن آن را تذکر و نسبت بدان هشدار
داده بود.
بدین جهت،
از نظر موحدین آزادیخواه، کتب و افکار و مواضعی که در وضعیت اسارت بار و در
سایۀ سلطه گران ارائه شده اند، منعکس کنندۀ واقعیات نیستند، بلکه متأثر از
جبرهای حاکم میباشند، و نظر رسمی موحدین آزادیخواه در این رابطه چنین است:
نظرات و مواضع زیر سلطه -
نظرات و مواضع عقیدتی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، قضایی، و غیره، که از طرف
احزاب و سازمانها و شخصیتها و از طریق شبکات خبری و روزنامه ها و مجلات و
کتب، و غیره، صادر میشوند، در صورتیکه زیر سلطۀ نظام سیاسی و اقتصادی و
اجتماعی و قضایی اعلام شوند و با
«آزادی و
اختیار و ارادۀ صاحبانشان» ارائه نشوند، فاقد ارزش و اعتبار و شرعیت
بوده و جای تکیه و عمل نیستند. این اصل دربارۀ گذشتگان نیز صدق میکند و
مواضع و اخبار و کتبی که از گذشته به ما رسیده اند، قبل
از هر چیز باید
مشخص شود که آیا این مواضع و اخبار و کتب،
زیرسلطه و فشار اعلام و نوشته شده اند، یا اینکه آزادانه و بنابر فهم و
اختیار شخص و جریان مربوطه عرضه و ثبت شده اند. البته اگر نظرات و مواضع و
نوشتجاتی، عکس العمل منفی نظام مسلط و استبدادی را در پی آورند ومصادر
موضعگیری ازطرف نظام مسلط و استبدادی دچار مشکلاتی شوند، میتوان
«برحسب ماهیت و میزان ارزش و تأثیرشان»
به آنها بهای متناسب بخشید. اما نظرات و مواضع غیرشفاف و مبهم، محل تردید
خواهند ماند، تا زمانیکه امکان جدایی حق و باطلِ آنها به وجود آید و عمال
استبداد از صاحبان نظر و موضع از هم مشخص شوند، زیرا درسایۀ استبداد و
زیرسلطگی، همه چیز مبهم و غیرشفاف است، و اگر
«دقت و تقوی و انضباط» وجود نداشته باشد، خیلی ها که نتوانسته اند
شفاف و صریح باشند، مظلوم واقع میشوند، و بسیاری از ریاکاران و دو دوزه
بازان هم، که شغل و کارشان سوء استفاده است، فرصت سوء استفاده پیدا میکنند
و دست به موج سواری می زنند. اینست که همیشه می گوییم:
مرگ بر استبداد، بر قرار باد آزادی.
آری؛،
دين توحیدی اسلام قبل از هر چيز
«دين و مَنهجی آزادیبخش»
است، و دلیل اصلى ظهور آن مبارزه با
«سلطه گرى و سلطه پذيرى»
و زائل سازی
«سلطۀ
طاغوتیان»
بر جوامع بشرى و «آزادسازى بشر» از تسلط بر يکديگر
و «برقرارى نظام توحيدى»
و تحقق «اُخوّت اسلامی»
بوده است. و الحق، عُلو و عظمت و آزادیبخشی
قرآن در آیۀ
۱۰۸ سورۀ یونس بصورت عالی به نمایش درآمده است:
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ
الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَىٰ
فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ
عَلَيْهَا وَ مَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ:
«بگو ای مردم؛ به تأکید برای شما از جانب
الله، حق و حقیقت نازل شده است؛ حال هر که از شما هدایت یابد، برای خودش
هدایت شده است؛ و هر که گمراه مانَد، مسئولیت آن به گردن خودش می باشد، و
بگو من وکیل شما و مسئول انتخاب شما نیستم».
و طبعا همۀ اینها (انتخاب بشری، هدایت و ضلالت،
بعثت رسولان) ناشی از این واقعیت است که الله رب البشر، انسان ها را ذاتا
آزاد خلق کرده و در ميدان زندگى نيز آنها را به راه آزادى و نفى سلطه گرى و
اِنکار حاکمیت غیر الله دعوت و هدايت نموده است. و بدین جهت ما آزادیها را
به دو بخش
تقسيم می کنيم:
١- آزادى ذاتى و نفسى (که در ذات و نفس
انسانها وجود دارد)، و
٢- آزادى بیان و انتخاب
(که شامل آزدى فکر و عقيده و آزادى بيان و قلم
و آزادیهاى سياسى و اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى و..... می
شود).
١- آزادى ذاتى و نفسی:
قرآن مُبين
در آيات متعددى، آزادى ذاتى بشر و کل بنى آدم را صریحا اعلام داشته و آن را
به رسميت شناخته است، و آيات زير نمونهٴ عالى «آزادى ذاتى و نفسی» بشریت
هستند:
وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا،
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا،
قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا،
وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا
(سورهٴ شمس - ٧ و ٨ و ٩ و١٠):
«قسم به نفس بشرى و آنچه بدان آراسته شده، نفسى که الله به آن فسق و فجور و
تقوى و انضباط، الهام و در آن جا داده است، پس به تا کيد، پيروز و نجات
يافت، آنکه نفس خود را پاک و تزکيه و ملتزم کرد، و مأيوس و زيانکار گردید
آنکه نفس خود را آلود و به انحراف و فساد کشاند».
بله اين آيات مبين،
آشکارا
ذات و نفس بشر را آزاد و مختار اعلام
میدارند
و
اصلاح و اِفساد
آن را به ارادۀ بشرى
واگذاشته اند.
اينست که
در فکر و فرهنگ توحيدى، بشر مسئول عملکرد
خود و تعیین کنندۀ سرنوشت
خود می باشد. اما با وجود این، خالق بشر مخلوقات خود را رها نکرده و در
این رابطه به اهل اصلاح و تزکیه وعدۀ پاداش خیر (در دنیا و آخرت) و به اهل
فسق و فساد وعدۀ مُجازات و عذاب (در دنیا و آخرت) داده است. و این وعود
الهی، علاوه بر اینکه عامل و مُشوق
«تربیت بشریت»
هستند، واقعیتی
مبنی بر
«چشیدن حاصل عملکرد خویش»
را بیان میدارند. البته بايد دانست که نفس و ارادهٴ بشرى از
محيط خودش
سخت متاثر میشود، و فرهنگ و ارادۀ
بشرى بسيار وابسته به محيط خانوادگى و
اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى و سياسى می باشد، و در نتيجه براى رسيـدن به
نفسهاى مُزَکى و اصلاح شده، وجود
«نظام تربيتى
- توحيدى»
بسيار واجب و ضرورى است، چرا که چنين نظام تربيتى و فرهنگى، زمينه ساز
محيطى صالح و خانواده اى صالح و مجتمعى صالح و اقتصادى صالح و فرهنگى صالح
میباشد. و
همۀ
اينها نيز تنها در سايهٴ
«نظام سياسى توحيدى»
اجراء شدنى و قابل تحقق هستند.
همچنين قرآن مجيد در مورد آزادى ذاتى و نفسی
بشرى در آیۀ
٩٩ از سورۀ يونس چنين اعلام موضع می
کند:
وَ
لَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً
أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ:
«اگر الله می
خواست و اراده و قانون او بر آن قرار می
گرفت، همۀ آنهايی که
بر روى زمين هستند، حتما ايمان مى آوردند
{اما اراده و قانون الله بر آزادى
ذاتى و توان انتخاب بشر قرار گرفته و چنین اقتضاء نکرده است}،
حال
آيا شما
مردم را مجبور می
سازى که ايمان بياورند
و از روی
جبر و اِکراه
ایماندار شوند؟!».
اين آيه نيز در رابطه با آزادى ذاتى و نفسی نسل بشر بسيار مُبين و
گوياست، و به صراحت اعلام میدارد که الله همۀ بشــريت را
«آزاد»
خلق کرده است، و در نتيجه بعضى انسان ها به
«راه ايمان»
و بعضى ديگر به
«راه کفر»
مى روند. البته بسیاری نیز در
«وضع جاهلی»
باقی می مانند. و الله به نبى اکرم هشدار میدهد که مردم و کلا نسل
بشری را نمیتوان بنابر
«جبر و اِکراه»
به ايمان و اسلام واداشت، چرا که اللّه
و خالق یکتا
چنین نخواسته!
و در این رابطه انسانها را مختار خلق نموده است. و در نتیجه در این
امر
اصرار و
پافشاری نکنید و حد خود را در
«بلاغ مبین»
نگه دارید؛ چرا که:
اولا
فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَلِنَفْسِهِ وَ
مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ
(زُمَر - ۴۱):
«هر کسی که
هدایت شود برای خودش و به نفع خودش می
باشد، و هر
کسی
که گمراه گردد غیر از این نیست که ضلالتش روی خودش بار است، و
{ای رسول} شما
وکیل مردم نیستی».
ثانیا
فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ، لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ
(غاشیه -
۲۱ و۲۲):
«بیدارگری کن، همانا که شما صرفا بیدارگری! و بر
دیگران
سلطه و سیطره
نداری»؛
و این ماهیت خلقت الله است.
بدینصورت، قرآن حکیم میخواهد بگوید که با
زورگویی
و سلب اراده از انسانها نه تنها ايمان و هدايت
حاصل نمى شود، بلکه زور و سلب اراده، مایۀ سرکوب و تخریب بشریت و اختلال
وضعیت او میگردد، همانطور که فعلا شاهد آن هستیم و می بینیم که بشریت در
سایۀ
«استبداد و شرک و مادیت»
و نظامها و خانواده های زور و سلطه چگونه لِه و مختل و فاسد شده است.
اینست که بايد
مردم را به اختيار و انتخاب خود واگذار کرد، و این روش هماهنگ با این تذکر
قرآن به پيامبر اسلام است که میگويد: الله ميتوانست
بشريت را طورى خلق کند که همه و بدون اختیار و اراده ايمان بياورند، اما
اراده و قانون الله بر اين امر قرار
گرفته که بشر آزادى ذاتى و ارادهٴ
اختيار و انتخاب داشته
باشد و بتواند
«آنچه را ميخواهد»
اختيار و انتخاب نمايد. البته بايد توجه داشت که قصد الله رب البشر در عدم
واداشتن
مردم به ايمان و اسلام، نهى از زورگويى و استعمال قدرت مادى نيست
(و چنین چیزی بکلی فاسد و ظالمانه است)، بلکه منظورش زور استدلالى و اصرار
بر هدایت آنها و عدم اکتفاء به
بلاغ مبين
در دعوت و بیدارگری است. و اين همـان قضيه اى است که در سـورهٴ بقره نیز
(آیۀ
۶) چنین
بیان شده است:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ
تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ:
«به تاٴکيد بيدارسازى و عدم بيدارسازى کافرانِ قسی القلب یکسان و بی فایده
بوده و فرقى بحال آنها نمی کند؛ چرا که ايمان نمى آورند».
بدیهی است که اتخاذ موضع انکاری و کافرانه هم، دلایل و زمینه های خود را
دارد؛ که در مَنظر روانشناسی و جامعه شناسی قابل بحث و بررسی است، همچنانکه
وضعیت اقتصادی و معیشتی نیز در اتخاذ چنین روشی بسیار مؤثر است.
٢- آزادى بیان و انتخـاب
جنبۀ ديگر آزادى در قرآن، مربوط به ميدان
«حيات و زندگى»
است، ميدانى که بنابر نصوص قرآن
روی آزادى «اختيار و ارادۀ بشری»
بناء شده است. و آزادی بیان، آزادى انتخاب، آزادى
نحوۀ زندگى، و به تبع
آن، آزادى فرهنگ و اقتصاد، آزادی تعیین حاکم و حکومت، آزادی سازمان و
تشکیلات و..... ميدانها و ابعاد اين
آزادى را تشکيل میدهند. حال در اين
رابطه به آیاتی از قرآن و در تبیین آزادی بیان و انتخاب توجه نماييد:
الف
- آزادی بیان:
(ص -
۷۱ تا
۸۳):
إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي
خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِينٍ: «آنگاه
که خالقت به ملائکه گفت: همانا من خالق بشری از گِل و خاک هستم»،
فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ
سَاجِدِينَ: «و بعد از آنکه او را
منظم و متعادل کردم و از روح خود در وجود او دمیدم؛ آنگاه در برابر آن
تواضع بخرج دهید»، فَسَجَدَ
الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ:
«پس از آن جمیع ملائکه در برابر آن تواضع به خرج دادند»،
إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ:
«مگر ابلیس؛ که راه استکبار و کافرکیشی در پیش گرفت»،
قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ
أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ:
«الله به ابلیس گفت: ای ابلیس؛ چه چیزی مانع
آن شد که در برابر آنچه بدست خود خلق نمودم تواضع بخرج ندهی و بدان اعتراف
نکنی؟! آیا خود را بزرگ دیدی؛ یا اینکه بزرگ بودی؟!»،
قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ
طِينٍ: «ابلیس جواب داد: من از بشر
بهترم! من را از آتش خلق کردی و او را از گِل و خاک!»،
قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ: «در
برابراین ابله گویی الله به او گفت: از اینجا خارج شو! به تأکید شما رجیم و
مطرود هستی»، وَ إِنَّ عَلَيْكَ
لَعْنَتِي إِلَىٰ يَوْمِ الدِّينِ: «و
مؤکدا تا روز قیامت مورد لعنت و بیزاری من واقع شده ای»،
قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ:
«بعد شیطان گفت: ای خالق من! مرا تا روز قیامت نگه دار؟!»،
قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ:
«الله جواب داد:
البته مؤکدا تا روز قیامت از ماندگاران
خواهید بود (جهت امتحان مردم!)، إِلَىٰ
يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ: «تا
روزی که وقتش معلوم است - روز قیامت»،
قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ:
«شیطان گفت: پس قسم به عزت و بزرگی شما همه را گمراه و مُنحرف خواهم کرد!»،
إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ:
«مگر کسانی که خالص و فاقد غِلّ و غش هستند».
لازم به ذکر است که ابلیس بعد از غرور و تکبر و عدم تمکین در برابر امر
الله مطرود و ملعون و شیطان رجیم گردید، اما بر خلاف تصورات عامیانه این
تنها ابلیس نیست که میتواند شیطان و رجیم و ملعون گردد، بلکه هر کسی که در
برابر خـالق و اوامر الله بایستد، شیطان و ملعون می شود، و در این مورد این
آیه بسیار روشنگر است:
هَلْ أُنَبِّئُكُمْ
عَلَىٰ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ،
تَنَزَّلُ عَلَىٰ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (شُعَـراء -
۲۲۱ و
۲۲۲):
«آیا
شما را با خبر سازم که شیاطین (نیروهای شر و فساد)
روی چه
کسانی
ظاهر می شوند؟
شیاطین
روی
هر
دروغگوی ساخته چی و غرق در جرم
و خلافکاری
ظاهر
می شوند».
لکن آنچه عجیب می
نماید اینست که در رابطه
با شیطان؛
بیشتر مسئلۀ «لعین و ملعون» رایج و مشهور
شده است؛ اما از
«آزادی شیطـان!» که
در آیات فوق الذکر و دیگر آیات قرآن به تفصیل ذکر شده
خبری نیست! و نسبت به آن تقریبا صحبتی به
میان نیامده است؟! و اینهم ناشی از استبدادمنشی و تسلط مُستبدین در طی زمان
و در قرون متمادی بوده است. و طبعا وقتی حتی بندگان صالح الله نمی توانند «آزادی بیان
و قلم» داشته باشند؛ چگونه میتوان از آزادی شیطان و طرفدارانش صحبت کرد؟! اما همانطور که می بینیم
ارادۀ الله از اول خلقت! روی آزادی بیان و انتخاب حتی برای ابلیس! قرار
گرفته است؛ آنهم نه آزادی محدود و تاکتیکی! بلکه آزادی واقعی و آزادی مؤثر
(گمراه کننده) و آزادی دراز مدت و اصلا آزادی ابدی. و آزادی و فعالیت
فراگیر و همه جانبۀ شیطان
در آیات دیگری چنین تصریح شده است:
لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ، ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ
بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ
شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ (اعراف -
۱۶ و
۱۷):
«بعد از آزادی حاصله (به مثابۀ صد فی سبیل
الله) برای شکار مردم! در راه مستقیم شما کمین می گیرم؛ و
از جلو و پشت و از راست و چپ (از همۀ اطـراف) بسوی آنها می آیم، چنانکه
اکثرشان را غیر شاکر و ناسپاس خواهید یافت».
چنین است منهج آزادیبخش قرآن و منهج توحید و اسلامیت؛ امری که بدیهی می نماید؛ چرا که دین توحید و دین حق و حقیقت، نه تنها از استبداد و سلطه گری
بی نیاز است، بلکه
این
دین (که روی علم و حق و عدالت بنا شده)
بیشتر در
سایۀ «آزادی بیان و بلاغ مبین» و درسایۀ روشن گشتن حق و حقیقت، و بالاتر از آن در سایۀ
«امتحان ایمانداران
در میدان کثرتگرایی» استوار
می
گردد؛ و بعنوان راه نجات مبنای حیات و زندگی قرار گیرد.
همانطور
که شرک و
خرافات و افسانه گری متناسبِ
«جهل و استبداد و سلطه گری»
میباشد. و اینکه کار اسلام و مسلمین
نیز به شرک و خرافه پرستی و افسانه گری و به ضعف و ناتوانی کشید شده، آنهم حاصل استبداد و تحمل نکردن آرای مختلفه و تسلط مستبدین داخلی و خارجی و
استمرار جهل و عقب ماندگی است. و طبعا اگر جوامع اسلامی بجای
«بی خیالی و بی مسئولیتی» و تحمل سلطۀ
ظالمان، آیات و قوانین قرآن را بکار می بستند، حالا وضعیت دیگری داشتند.
ب
- آزادی انتخـاب:
در مورد آزادی انتخاب آیات زیادی در قرآن وجود دارد، و همانطور که فوقا در
قضیۀ آزادیهای ذاتی و نفسی ذکر گردید، اصلا صاحب قرآن نوع انسان را آزاد و
مختار و بنابر امکان انتخاب
«مسیر خیر و شر»
خلق کرده است. اما جهت استناد و ثبوت موضع صریح قرآن در مورد آزادی انتخاب
و برگزیدن راه و روش زندگی بدین آیات توجه نمایید:
لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ
(بقره - آيهٴ ٢۵۶):
«در قبول و پذيرش دين اسلام اِکراه و اجبارى وجود ندارد، و به تحقيق راه
رشد و تکامل (توحيد) از ضلالت و گمراهى جدا و مشخص شده است».
يعنى بعد از تبيين و بلاغ مبین و اِتمام حجت، براى هر کسى معلوم است که چه
راهى را بايد انتخاب نمايد و به چه خط و عقيده اى ملحق شود. اين آيه
«نماد آزادى بشريت»
در ميـدان انتخاب دين و عقيـده و راه و روش زنـدگی و گزینش
«نوعیت»
آنست. همچنین قــرآن مُنزَل در آيه اى ديگر اين
منهج توحیدی و آزاديخواهانه را
«مُستَدل»
میکند و چنین
میگوید:
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً
(انسان - ٣):
«ما انسان را هدايت و راهنمايى کرديم و راه توحيد و اسلاميت را به او نشان
داديم، آنگاه اين خود اوست که میتواند شکرگذار و ايمان دار گردد و يا راه
انکار و کافرى در پيش گيرد».
علاوه براین، آیۀ
۲۹ از سورۀ کهف در
میدان تبیین آزادی انتخاب و درعین حال نشان دادن راه حـق و راستی بسیار
روشنگـر و راهگشاست، و نص آن چنین است:
وَ قُلِ
الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ
شَاءَ
فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ
شَاءَ
فَلْيَكْفُرْ (کهف -
۲۹):
«و بگو که حق و راستی از جانب خالق شماست؛ حال هر که می خواهد مــؤمن
و هر که می خواهد کــافر شود».
البته
مسئلۀ
آزادى در قرآن مُبین به اينجا ختم نمیشود و
مرحلۀ
نهايى را
نیز که بعد از
«بلاغ مبین»
قرار دارد طى میکند،
و آن مرحله چنین است:
با توجه به اینکه
از طرفی، عناد
و لجاجتِ کفار و مُنکرين، موضع آزاديخواهانهٴ
توحيدى را نمی
تواند تحت تاثير قرار دهد، و از طرف دیگر
کُفار و مُنکرین هم در کفر پیشگی خود لجاجت و سرکشی به خرج میدهند؛ در
نتیجه در میدان واضح کفر و اسلام و در اوج «آزادگى و
بى
مِنّتى» مــوضع نهايى تــوحیدی از طرف
قــــرآن به آنها اعلام می شود، چونکه
«دعوت و هدايت توحيدى»
مؤثر واقع نگردیده و اهل کُفر و اِنکار در موضع
خود و سُماجت و قساوت به خرج داده اند، و بدین جهت اعلامِ موضع نهايى ضروری
می گردد، و این موضع چنین است:
قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ، وَ لَا
أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ......
لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ
(کافرون: آيات ١ و ٢ و ٣ و
۶):
«بگو اى کافران و منکران، عبادت و اطاعت نمى کنم آنچه را که شما عبادت و
اطاعت می کنيد، و شما هم عبادت واطاعت نمى کنيد آنکه را که من عبادت و
اطاعت می کنم، پس راه و عقيدهٴ شما (شرک و کفر) براى خودتان و راه و عقيدهٴ
من (توحيد و اسلاميت) براى خودم».
در این آیات آنچه بسیار برجسته و هدف اصلی بحساب می آید مسئلۀ
«استقلال و آزادی» است، استقلال و آزادی
که هم دینداری توحیدی را حفظ می کند؛ و هم منکران و غیر مسلمین را در دین و
امور خودشان آزاد میگذارد. همچنین این منهج و روش
در این آیه نیز چنین منعکس گشته است:
اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ
لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَ
إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (شوری -
۱۵):
«الله خالق ما و شماست؛ برای ماست
اَعمال ما، و برای شماست اَعمال شما، بین ما و شما حجت و بیانی باقی نمانده
است. الله همۀ ما را جمع می کند و سرنوشت ما به دست
او خواهد بود».
طبعا در این آیه نیز
هـم اشتراکات بین
مسلمین و غیر مسلمین بیان شده است، و
هـم
بعد از اتمام حجت نیز توصیه به تحمل یکدیگر ملموس و قابل دریافت می باشد.
در همين رابطه و در جايى ديگر قرآن حکیم موضع اهل توحید و آزادی را در
رابطه با کُفار لجوج و قسى القلب چنين بیان میدارد:
فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ
(آل عمران -۶۴):
«وقتی که از دعوت توحيدى خودداری و آن را انکار کردند، به آنها بگوييد که:
بدانيد و شـاهد باشيد که ما مسلمان هستيم و تسليم امر الله شده ايم».
آری،
غير مسلمين دعوت می شوند و تا حد
«بلاغ مبین»
راهنمایی می گردند، و این همان
«اتمام حجت»
و رسیدن به حد بلاغ مبین است، و در صورتی که نپذيرفتند، آنها به گمراهى خود
ادامه می دهند؛ و مسلمين هم در راه توحيد و آزادی
«ثابت قدم»
می مانند.
اینست آزادی
در بیان و انتخاب و در راه و روش زندگی؛
و در سایۀ این آزادیهای اساسی
است که قرآن حکیم انسانهای «آزاد و
بازگشت پذیر» را مخاطب قرار میدهد و
آنها را به «آزاد اندیشی»
و
«حق جویی»
و به راه توحید و اسلامیت (که خط آزادی و حقیقت
است) دعوت میکند، و در پیام خود صراحتا به آزاداندیشان هدایت یافته (موحدین
آزادیخواه) بشارت و مژده می دهد و آنها را صاحب
«عقل و خرد»
معرفی میکند و چنین میفرماید:
وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُوا إِلَى
اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ
الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ
اللَّهُ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ (سورۀ زُمَر - آیاتِ
۱۷ و
۱۸):
«کسانی که از عبادت و اطاعت طاغوت (غیر الله) خودداری ورزیدند و بسوی الله
(توحید) بازگشتند، مستحق بشارت و خبر خوشی هستند، پس بشارت باد بر کسانی که
سخن شنو (آزادمنش) هستند و از بهترین سخنان تبعیت و پیروی می کنند، آنها
همان کسانی هستند که الله هدایت شان کرده و آنها همان عُقلا و خردمندان
میباشند».
بنابراین،
میدان توحید یعنی میدان آزادی ارادۀ بشری؛ و میدان شکوفایی عقل و تعقل
انسانهایی که
در بیرونِ این میدان مفتوح اسیر طاغوتیان و مادیات ذلت بار
هستند، و این موانع طاغوتی همان «اَغلالی»
است که بعثت توحیدی برای رفع و زوال
آنها ظهور کرده است، و قرآن مُنزل دراین باره چنین راهگشایی می
کند:
يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ
الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ
الْخَبَآئِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ
عَلَيْهِمْ (اعراف -
۱۵۷):
«رسول اسلام، طاغوت زدگانِ مسلوب الإراده را
به بهترین چیزها دعوت میکند و آنها را از
بدکاریها باز میدارد، حلال
بودن طیبات را به آنها اعلام و خبائث را از آنها ممنوع می
سازد، و بالاخره
آنها را از موانعی که به آنها فشار وارد میکرد و مثل غل و زنجیر دست و
پایشان را بسته بود از سرشان بر میدارد و آنها را آزاد می
سازد».
چنین است دین توحید و آزادی؛ و دین عقل و اراده؛ که متأسفانه
به علت سلطۀ مُستمرِ نظامهای طاغوتی -
استبدادی، و متعاقب آن، مسلوب الإرادگی و عقب ماندگی بشر،
حقیقت و مُحتوای آن نتوانسته به بشریت
برسد، تا انسانها و جوامع بشری
بتوانند دست به
انتخاب
بزنند، و تا دین
توحید
«مایۀ تعقل و اراده مندی»
و سعادت آنها گردد. و
طبعا آنچه به نام دین اسلام به جوامع بشری و از جمله جوامع به
اصطلاح اسلامی رسیده
است، بیشتر شرکیات و خرافاتی
است که ربطی به دین توحیدی اسلام ندارد، و مثل اسامی انظمۀ استبدادی چیزی «بی مُسَمّی»
است. به امید روزی که بشر از چنگ طاغوتیان مُستبد و عقیم کنندۀ ارادۀ
انسانها (و صد فی سبیل الله)
آزاد شود و بسوی «توحید و آزادی» حرکت
نماید، و در وضعیت توحیدی
«عقول و استعدادهایش»
آزاد
و شکوفا و مشمول بشارت الله
گردد.
سازمان موحدین آزادیخواه ایران ۲۹ رجب ۱۴۳۱ - ۲۰ تیر ۱۳۸۹
|