بِسْمِ اللَّه وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ

هویت سازیِ نامۀ هویت برای اکراد و احزاب و جریانات اسلامی

پایگاه «تحلیلی کردها» اقدام به نشر یک مقالۀ تحلیلی در شهریور ماه و به نقل از ماهنامۀ «نامۀ هویت» کرده است. در این مقالۀ تحلیلی روی موضوعات مختلفی (در رابطه با ارض و هویت و مذهب و جریانات سیاسی) بحث و بررسی بعمل آمده است. و لکن در این مقالۀ تحلیلی (بگذریم از لحن آرام آن) مطالب نادقیق و غیر علمی و حتی تحریفی در آن بسیار مشاهده می شود؛ و از روی مُحتوایش (و همچنین ادبیاتش) می توان بخوبی پی برد که این ماهنامه در داخل مملکت و زیر سلطۀ نظام ولایت مطلقه منتشر می شود. البته بعنوان موحدین آزادیخواه به فکر نقد و بررسی مطالب مختلف این مقاله نیستیم، و تنها روی نکاتی روشنگری می کنیم که مربوط به سازمان موحدین آزادیخواه ایران می باشد. هر چند نمی توانیم روی تحریفات بزرگ و آشکارا جانبدارانۀ آن بهمین سادگی بگذریم، اما این تلقیناتِ ناصحیح و بعضا ظنی و اثبات نشدنی را تنها با تأکید و خط کشی روی آنها مورد انتقاد قرار می دهیم، چرا که اولا با بحث و بررسیِ موضوعات مختلف آن، نقدهای ما به درازا می کشد، و ثانیا مطالب و معلومات ارائه شونده در سایۀ نظام ولایت مطلقه کمتر به مردم می رسد.

چند مطلب تحریفی و ظنّیِ مقاله:

۱- به‌ صورت کلی می ‌توان گفت که کُردها در ایران بدون محدودیت خاصی پراکنده‌ اند، اما به‌ صورت مشخصی در استان ‌های کردستان، آذربایجان غربی، کرمانشاه  و ایلام حضور دارند.

۲- از نظر مذهبی نیز به نظر برخی کارشناسان بیش از ۵۰ در صد کُردهای ایران به‌ویژه در استان‌های ایلام و کرمانشاه شیعه و سایر کُردها سنی مذهب و با اکثریت شافعی هستند.

۳- اکثریت کُردهای ایران که شیعه هستند کمترین شکاف هویتی را با پیکرۀ هویتی و فرهنگی ملی ایران دارند. البته در جایی دیگر چنین آمده است: «نکته مهمی که باید مورد نظر داشت این است که کُردهای ایران شافعی مذهب هستند».

۴- بر اساس تمامی گزارش‌های تاریخی، انسان‌شناسانه و قوم‌شناسانه کُردها از قدیمی‌ترین اقوام ایرانی و گویش کُردی از زیرشاخه‌های زبان‌های ایرانی محسوب می‌شود و به جرأت می‌توان گفت «جهان کُردی» (ذهنی و عینی) در بستر تاریخ و هویت ایرانی قابل روایت است.

۵- نسبت برف آفتاب تموز حکایت نسبت سرزمین ایران با تحولات تاریخی است و در این بین به دلایل مختلف در طول تاریخ این قوم از مام وطن جدا افتاده است که آخرین آن تجزیه ولایت سلیمانیه در عهدنامه دوم ارزروم (۱۸۷۴م/ ۱۲۲۶ خورشیدی) و تجزیه ولایت خانقین (۱۲۹۰ خورشید ـ ۱۹۱۱ میلادی) بر پایۀ مقاوله‌نامۀ تهران است.

حـــال نسبت به مطالبی که در رابطه با سازمان موحدین آزادیخواه ایران (سماء) بیان شده اند، روشنگری هایی ارائه می شود: در این مقالۀ هویت شناسانه! در فرازی چنین ابراز نظر شده است: «گفتمان اسلام‌گرای سلفی حوزه کُردی اهل سنت ایران را در سه بازیگر می‌توان خلاصه کرد که از شمار حامیان آنها اطلاعات دقیقی در دست نیست و بیشتر در فضای مجازی یا مساجد خودنمایی می‌کنند. مکتب قرآن، جماعت دعوت و اصلاح و سازمان موحدین آزادیخواه (سماء) سه جریان یا محفل سلفی کردستان ایران هستند. البته جریانات اسلام‌گرای غیرسلفی اعم از گروه‌های معتدل و بی‌حاشیه و نیز فرقه‌های دراویش در حوزه کُردی اهل سنت حضوری جدی دارند».

بله؛ در این مقاله سازمان موحدین آزادیخواه ایران (همراه با اخوان المسلمین و جریان مکتب قرآن - مرحوم مفتی زاده) آشکارا جریانی سلفی! قلمداد شده است؛ و لکن در این رابطه (جهت اثبات داده ها) احتیاجی به سند و یا استناد به مواضع سمـاء احساس نشده است! و فی الواقع به میل خودشان برای سماء و موحدین آزادیخواه و دیگران «هویت سازی!» کرده اند. و اکنون توضیحاتی دربارۀ اصطلاح سَلَفی و سَلَفیت: چنین مینماید که در این مقاله «اصطلاح سَلَفی» بسیار هکذایی و غیر مَدروسانه استعمال شده است؛ و حتی گویی با توجه به هیاهوی رسانه های استعماری - استبدادی! و مترادف پیروان وهابیت و سازمان القاعده و جریان دولت اسلامی - ابوبکر بغدادی بکار رفته است؛ تعریفی که خالی از واقعیت و فاقد مصداقیت است، و اخذ و دریافت آن گمراه کننده است. و این در حالیست که یک عنصر سلفی به هیچ وجه حتی در اهل حدیث و منجمله پیروان مذهب احمدی و روش ابن تیمیه و حرکت وهّابی و یا منهج ولی الله دهلوی خلاصه نمی شود.

و اما حقیقت موضوع در این رابطه چنین است: سَلَفیت روش و منهجی در دینداری اسلامی و در بازگشت به صدر اسلام است، و سلفی کسی است که چنین روش و منهجی را پذیرفته است. و قول شریعت سنگلجی نیز در این رابطه (در کتابِ توحید عبادت) بیانگر همین معناست: دین را از سَلَف باید آموخت (رسول و صحابه)، نه از خَلَف (فرقه ها و مذاهب). و این یعنی سلفیت، و پیروان این منهج اسلامی سلفی بحساب می آیند. و طبعا باید دانست که روش و منهج اهل سنت در ذات و ماهیت خـودش سلفی بوده و پیرو سلف بحساب می آید، چرا که آنها دین اسلام را از سنت رسـول و منهج صحابه (و حتی تابعین) اخذ میکنند، و علنا هم «سُنیّ مذهب» قلمداد میشوند. گر چه در میدان اهل سنت نیز «مذاهب و مناهج مختلفی» وجود دارد، و در این راستا مثلا منهج و مذهب حنفیه از رأی و اجتهاد نزدیکتر و منهج و مذهب احمدیه از حدیث و نصوص آن نزدیکتر میباشد. بگذریم از اینکه اصطلاح سلفی و سلفیه در صدر اسلام و حتی در دوران تدوین مذاهب چندان رایج نبوده است، و این اصطلاح از دورۀ احمد ابن تیمیة (بدین سو) و خاصتا در دورۀ معاصر  رواج یافته است. و محمد بن عبد الوهاب (قرن ۱۲  و ۱۳ هجری) و سید جمالُ الدین (قرن ۱۳ و ۱۴ هجری) زعمای پایه گذار سلفیه بحساب می آیند. و لکن همین دو شخصیت اساسی و بنیانگذار در مسیر احیاگری و اصلاح طلبی خود «دو روش و برداشت متفاوت» از سلفیت ارائه داده اند:

یکی سلفیت سنتی (که در کلیت خودشان اهل حدیث هستند و شامل اطیاف مختلف و حتی متضاد می شوند)، و دیگری سلفیت اجتهادی (که نگاهی به صدر اسلام دارند و نگاه دیگرشان متوجه زمان و مکان خودشان است، از سید جمالُ الدین گرفته تا محمد عبدُه و رشید رضا و سید قطب و مودودی و اسد اللّه خارقانی و شریعت سنگلجی و....... را شامل می گردند. و اما جریانات اهل حدیث (که خودشان را سلفی میدانند و دوست دارند دیگران نیز چنین بدانند)، مشخصا در بعد سیاسی بسیار مُتشتت و متضاد هستند، و سه خط و جریان عمدۀ این میدان عبارتند از: جریان دعوت و احیای سنت (که در جهان اسلام و خاصتا در بلاد عربی منادیان و دعوتگران زیادی دارند)، جریان مسلحانه و جهادی (که امروزه در سازمان القاعده و جریان دولت اسلامی - ابوبکر بغدادی تجلی پیدا کرده است)، و جریان درباری و سازشکاری (که پیروان ربیع المدخلی و حزب نور مصر - که اولی عوامل آل سعود و دومی متحد کودتاچیان است - نمونه های مشهور آن هستند). دربارۀ سلفیت و سلفی در مطلب «وهابیت و علل دشمنی با آن در ایران» توضیحات بیشتری آمده است.

اما رابطۀ سماء و موحدین آزادیخواه با سلفیت: درست است که آنها با سلفیت اجتهادی قرابت و تفاهم زیادی داشته و با آن اشتراکات وسیعی دارند، لکن روش و منهج توحیدی و آزادیخواهانۀ سماء (موحدین آزادیخواه) یک خط و منهج اجتهادی و منادی «اسلام اجتهادی» است و نمی تواند حتی سلفی اجتهادی تلقی شود. و در این رابطه مطلب مبسوط «اســــــــلام اجـــتـــهـــــــادی چیست؟» میتواند جوابگوی این موضوع باشد (که در شبکۀ سماء منتشر شده است). و بدیهی است که اگر در مقالۀ محل انتقاد ما قصد و عمدی در کار نبوده باشد؛ کافی بود که صاحب مقاله (جهت درک ماهیت سماء و موحدین آزادیخواه) تنها این عبارات تعریف گونه را مطالعه می کرد (که در جاهای مختلف و منجمله در مقدمۀ قانون سماء انتشار یافته اند):

سازمان موحدین آزادیخواه ایران یک جنبش و حرکت متکامل و ذوالابعاد «فکری - فرهنگی - سیـاسی» است، و روش و عملکرد آن بر مبنای فکر و فرهنگ توحیدی و اصول دینداری اسلامی و بنابر سیاستهای اخلاقی و ارزشی تبیین و تعیین می شود.
سازمان موحدین آزادیخواه ایران یک ظرف و تشکیلات توحیدی و اجتهادی و فرافرقه ای و متکی به «نصوص مسلم دین اسلام» است. بدین مفهوم که سماء تنها وحی تشریعی (قرآن منزل) و وحی تکوینی (قانونهای علمی و عقل بشری) را اصل و اساس قرار می دهد، و غیر از وحی الله را «علم و عمل بشری» تلقی می کند و در مورد آن دست به انتخاب می زند. بنابر این، سماء فوق مذاهب سنتی و خارج از محدودۀ تاریخی آنها قرار می گیرد، و هر مسلمان آزاد اندیش و اجتهاد منشی میتواند عضو آن گردد.
سازمان موحدین آزادیخواه ایران یک روش و جریان انسانی و امتی و فراقومی است و معتقد به «امت واحدۀ شورایی» است، و سماء ایران و مردمان ایران و اقوام ایران را بخشی از جهان اسلام و امت اسلام و جامعۀ اسلامی تلقی می کند و سرنوشت آنها را مرتبط و متأثر از وضعیت بقیۀ جهان اسلام و دیگر جوامع اسلامی بحساب می آورد.
سازمان موحدین آزادیخواه ایران خط و منهجی اصیل و متکی به «تاریخ و فرهنگ اسلامی» و متوجه جهان اسلام و احزاب و شخصیتهای اسلامی است، و در همین راستا سازمانی اجتهادی و آزادیخواه و روشن اندیش است، و اسلام و قوانین توحیدی را با توجه به نصوص وحیانی و مُحتوای راهگشای آنها و در سایۀ «اخلاص» و «آزاد اندیشی» و «عملگرایی» به اجراء می گذارد.

نکتۀ دیگر اینکه: این مقاله از طرفی احزاب و جریانات سلفی کرده را «محفلی و محصور در فضای مجازی یا مساجد» قلمداد نموده! و از طرف دیگر از چند و چون طرفداران آنها اطلاع دقیقی! در اختیار ندارد؛ بدون اینکه به روی خود بیاورد که از «چه مملکتی و دارای چه نظام و حکومتی!» صحبت میکند. انگار که صاحبان مقاله به دفاتر رسمی احزاب و جریانات سیاسی مذکور (در شهرهای مختلف - که در آزادی کامل فعالیت میکنند!) مراجعه کرده، اما کسی با آنها همکاری نکرده است؟! و طبعا آنها فراموش میکنند که حتی شبکه های به قول خودشان مجازی در ایران ممنوع الظهور هستند! و تنها با فیلتر شکن میتوان آنها را مطالعه کرد؛ و منجمله شبکۀ جهانی سماء (اینترنتی) بارها در ایران و توسط نظام ولایت مطلقه مسدود (فیلتر) شده است.

این مقالۀ هویت شناس! در فرازی دیگر دربارۀ هویت سماء اینچنین نظریه پردازی کرده است: «سازمان موحدین آزادیخواه (سماء) سومین جریان قابل اعتنا اسلام‌گرای سنی با هویت کُردی در ایران است که در سال ۱۳۶۲ در پیرانشهر به رهبری موسی عمران (علی تشارکی) پایه‌گذاری شده است و در ۱۳۷۳ در پاکستان رسماً اعلام موجودیت کرده و فعالیت‌های فرهنگی و اعلام مواضع خود را به‌صورت آشکار آغاز کرده است و در تدوین و نشر اخبار و گزارش‌هایِ حقوق بشری علیه دولت ایران فعال است و روایتی بنیادگرایانه‌تر از دو جریان پیشین دارد. بیشتر حامیان سازمان سماء در میان طلبه‌های مدارس دینی است و از اقبال کمتری در بین دانشجویان یا نخبگان کُرد برخوردار است».

در این فراز مختصر، مقالۀ هویت شناس مان! اوضاع را بسیار بهم می زند؛ آخر هویت کردی - قومی کجا! و هویت سلفی - اسلامی کجا؟! هویت سلفی - اسلامی یک هویت توحیدی - تاریخی و در بازگشت به کار سلف صالح و روش رسول و صحابه است؛ و چنین روشی هرگز در قومیت و مطالب قومی محصور نمی شود. و دربارۀ سنی بودن کار سماء و موحدین آزادیخواه نیز باید گفت: داده های مقاله بسیار دور از حقیقت است؛ و این تسمیه و این هویت سازی نیز خلاف واقع می باشد. درست است که خاستگاه سماء و موحدین آزادیخواه کردستان سنی مذهب است، ولی کار و فعالیت شان به هیچ وجه محلی و مذهبی نیست (و شاید روی همین محدودسازی باشد که صاحب مقاله نخواسته بگوید سازمان موحدین آزادیخواه ایران!). و اما همانطور که در تعاریف فوق الذکر آمده است: سازمان موحدین آزادیخواه ایران یک ظرف و تشکیلات توحیدی و اجتهادی و فرافرقه ای و متکی به «نصوص مسلم دین اسلام» است. و در رابطه با تاریخ تأسیس سماء هم باید گفت: این سازمان توحیدی - اجتهادی در سال ۱۳۷۰ تأسیس شده، است، و سال ۱۳۶۲ سال پایه ریزیِ خط و منهج فکری - عقیدتی آنست، و این یعنی بعد از ۸ سال کار «فکری - عقیدتی» سماء تأسیس شده است.

در رابطه با مُحتوای کار سازمان موحدین آزادیخواه ایران (که در مقالۀ مذکور در اخبار و کارهای فرهنگی و حقوق بشری خلاصه شده است) صحیح نمی باشد؛ و دور از واقعیت است. و همانطور که ذکر شد: سازمان موحدین آزادیخواه ایران یک جنبش و حرکت متکامل و ذوالابعاد «فکری - فرهنگی - سیـاسی» است، و روش و عملکرد آن بر مبنای فکر و فرهنگ توحیدی و اصول دینداری اسلامی و بنابر سیاستهای اخلاقی و ارزشی تبیین و تعیین می شود. بگذریم از اینکه این بخش از فعالیت سماء را هم نمی توان «علیه دولت ایران!» تلقی کرد؛ بلکه: اولا این مواضع از متن نصوص و آیات قرآن و از افکار و عقاید توحیدی و آزادیخواهانه سرچشمه می گیرند، ثانیا این مواضع توحیدی و حق طلبانه علیه همۀ جهات و جریاناتی هستند که حقوق بشر را پایمال می سازند، و مشخصا «آزادی و مردمسالاری و کثرت گرایی» را بر نمی تابند. و بلاشک نظام ولایت مطلقه (نه دولت ایران) و نظامهای سلطه گر و غارتگر غربی در صدر نقد و مبارزۀ سماء و موحدین آزادیخواه قرار می گیرند.

مقالۀ مورد نقد ما در رابطه با مواضع سمـاء (در قیاس با دیگران) از اصطلاح «بنیادگرایانه تر» استفاده نموده است (و ظاهرا نخواسته بگوید اصولگرایانه تر!)، و این در حالیست که سماء یک خط و جریان اجتهادی است، و موحدین آزادیخواه مُنادی توحید و آزادی و حامل اسلام اجتهادی هستند؛ تا جایی که حتی اصول دینداریِ این خط و جریان و همچنین مصادر قانونگذاری آن متفاوت و مختص بخودش و مأخوذ از «روش توحیدی - اجتهادی» میباشد. در این رابطه به «مقـدمۀ قــانون سمــاء» و همچنین به «اصـول دینـدارى اسـلامی» و دیگر مواضع منتشر شدۀ سماء مراجعه شود. و طبعا هر فکر و جریانی را باید با تکیه بر مواضع منتشرۀ خودش فهم و تفهیم کرد. همچنین در این امر که موحدین آزادیخواه در بین کدام قشر و صنف اجتماعی محبوب است، هر حرف و سخنی اضافی می نماید؛ چرا که نظام ولایت مطلقه همه چیز را خفه و بی مجال کرده! و در ایران ما بجز استبداد و سرکوبگری و مفاسد حاصله بیشتر امور و خاصتا وضع مخالفان «مجهول و ناشناخته» مانده است. و طبعا این مسئله بسیار روشن است که مردم ایران (با همۀ اقوام و طوایف مذهبی اش، و  اعم از شیعه و سنی اش، و اعم از مسلمان و نامسلمانش) از یک نظام مطلقه و فرقه ای در عذابند و در آن مقفول و مقهور و خفه شده اند، تا جایی که این نظام استبدادی و سرکوبگر در قتل و اعدام شهروندانش صدرنشین نظامهای سیاسی حتی در سطح جهان شده است.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۸ محرم ۱۴۳۸ - ۱۸ مهر ۱۳۹۵

 

 

تحولات هویتی کُردی/برگرفته از ماهنامه «نامۀ هویت»

 

 

http://www.kordha.ir/?p=6173

یکشنبه, ۷م شهریور, ۱۳۹۵

درآمد

مجموعه‌ای از شاخصه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی با وساطت و بازیگری رسانه‌ها، نخبگان ملی و محلی، دولت ملی و دولت‌های خارجی در سرنوشت و تغییر شکلی و گوهری هویت مؤثر است. این وضعیت در مورد کردستان نیز آشکارا دیده می‌شود. نکته دیگر آن‌که تحولات هویتی در هر دوره‌ای بازتاب و نتیجۀ توالی و انباشت چالش ‌ها و ظرفیت‌ها در گذشته است و از طرفی هم روندهای آینده نیز در نهاد اندیشه‌ها و برنامه‌ریزی‌های کنونی نهفته است و بر این اساس برای اهل نظر، بسیاری از ابعاد و ویژگی‌های جهان آینده از اکنون ملموس و قابل تحلیل است.

نکته دیگر در تحلیل هویتی این است که تحولات هویتی در عرصه فردی و عمومی به‌صورت دفعی، تصادفی و مستقل رخ نخواهد داد، بلکه پیداست که تحولات و جریان‌هایِ هویتی در حوزه‌های همسایه یا پیرامونی آگاهانه یا به‌صورت ناآگاهانه و طبیعی بر پویش‌های هویتی داخلی نیز تأثیر می‌گذارد و می‌تواند به مثابه عنصر تسریع‌بخش به هم‌افزایی جریان‌ها و جهت‌گیری‌های هویتی جمعی یا بخشی بیانجامد.

بدین ترتیب تحولات هویتی در حوزه کُردی خاورمیانه را می‌توان بازتابی از انباشت علایق درونی و تسریع‌بخش عوامل بیرونی تعریف کرد و از طرفی هم تحولات و جریان‌هایِ حوزه کُردی در ایران نیز از تحولات بیرونی و علایق درونی متأثر است. به‌عنوان نمونه وقوع هر تحول هویتی در حوزه آذری‌نشین ایران می‌تواند به جریان همسو یا مشابه آن در بین برخی گروه‌های کُردی تبدیل شود یا جریان‌هایِ پیشین را تسریع کند و هم‌چنین با ایجاد تغییر هویتی در کردستان باید منتظر امواج آن در سایر حوزه‌ها همانند حوزه عربی، لری و غیره باشیم.

ایده گزارش حاضر آن است که در حوزه کُردی ایران پس از سرنگونی حکومت خودخوانده و وابسته قاضی محمد تا اوایل انقلاب اسلامی چهار جریان فکری و سیاسی وجود داشته است؛ نخست جریان قوم‌گرایی کُرد دوم: جریان اسلام‌گرایی، سوم: گفتمان چپ‌گرایی و چهارم گفتمان حامی هویت ملی ایرانی؛ طی چند دهه گذشته به تدریج از قوت دو گفتمان چپ‌گرا و اسلام‌گرا کاسته شده و بیشتر نیروهای این دو گفتمان جذب گفتمان یا جریان‌هایِ قوم‌گرایی شده‌اند و تحولات آینده را می‌توان در ارتباط جدی با این گفتمان ارزیابی کرد.

وضعیت‌سنجی؛ چشم‌اندازکلی حوزه‌کُردی درایران

به‌صورت کلی می‌توان گفت که کُردها در ایران بدون محدودیت خاصی پراکنده‌اند اما به‌صورت مشخصی در استان‌های کردستان، آذربایجان غربی، کرمانشاه و ایلام حضور دارند. از نظر مذهبی نیز به نظر برخی کارشناسان بیش از ۵۰ درصد کُردهای ایران به‌ویژه در استان‌های ایلام و کرمانشاه شیعه و سایر کُردها سنی مذهب و با اکثریت شافعی هستند و پس از آنها درصد کمی از کُردهای ایران نیز به اهل حق (یارسان) مشهورند که پیرو روایتی خاص از آیین میترا، دین زرتشت و مذهب تشیع هستند و بیشتر در استان کرمانشاه ساکن هستند.

براساس تمامی گزارش‌های تاریخی، انسان‌شناسانه و قوم‌شناسانه کُردها از قدیمی‌ترین اقوام ایرانی و گویش کُردی از زیرشاخه‌های زبان‌های ایرانی محسوب می‌شود و به جرأت می‌توان گفت «جهان کُردی» (ذهنی و عینی) در بستر تاریخ و هویت ایرانی قابل روایت است. نسبت برف آفتاب
تموز حکایت نسبت سرزمین ایران با تحولات تاریخی است و در این بین به دلایل مختلف در طول تاریخ این قوم از مام وطن جدا افتاده است که آخرین آن تجزیه ولایت سلیمانیه در عهدنامه دوم ارزروم (
۱۸۷۴م/ ۱۲۲۶ خورشیدی) و تجزیه ولایت خانقین (۱۲۹۰ خورشید ـ ۱۹۱۱ میلادی) بر پایۀ مقاوله‌نامۀ تهران است. پس از جنگ جهانی دوم حوزه کُردی ایران تشکیل جمهوری خودمختار مهاباد به تحریک شوروی (۱۳۲۵) را به خود دیده است. پس از انقلاب اسلامی نیز از سال‌های ۱۳۵۸ به مدت یک دهه و همزمان با حملۀ عراق به ایران و تحولات پس از پیروزی انقلاب نیز درگیری‌های خونینی میان گروه‌های تجزیه‌طلب کُرد با دولت رخ داده است که براساس برخی آمارها طی دهه ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۸ نزدیک به شانزده هزار نفر کشته شده‌اند، از این میزان یازده هزار نفر متعلق به نیروهای دولتی و ۵ هزار نفر از گروهک های کومله، دموکرات، سازمان جنات و نیروهای رزگاری بوده‌اند؛ میزان بالایی از این تعداد کشته (بیش از ۵۲ درصد) را نیروها و مردم بی‌گناه کُرد محلی تشکیل می‌دهند که توسط گروه‌های تجزیه‌طلب به شهادت رسیده‌اند.

پس از پایان جنگ تحمیلی و تثبیت بیشتر جمهوری اسلامی فضای درگیری‌های مسلحانه تقریباً از بین رفته و زمینه‌ها و جلوه‌های متفاوت‌تر از قوم‌گرایی کُردی را در مناطق کُردی اهل سنت شاهد بوده‌ایم که فهم آن در گرو تحولات داخلی و پیرامونی است.

نکته مهمی که در اینجا باید به آن اشاره کرد این که آنگاه که از «مسأله کُردی» در ایران سخن می‌گوییم جریان یا بخشی از نخبگان کُرد اهل سنت را در نظر داریم که در پی ایجاد یک هویت واگرای کُردی در ایران هستند و جدای از کشورهای خارجی و فضای مجازی بیشترین فعالیت خود را بر استان‌های آذربایجان غربی، کردستان و تهران متمرکز کرده‌اند.

اکثریت کُردهای ایران که شیعه هستند کمترین شکاف هویتی را با پیکرۀ هویتی و فرهنگی ملی ایران دارند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تصویب قانون اساسی برخی بازیگران سیاسی ملی و محلی تمایز مذهبی شیعه ـ سنی را به محلی برای کنش‌های سیاسی و منفعتی خود قرار دادند؛ این در حالی است که پس از خودمختاری منطقه اقلیم کردستان عراق و تحولات منطقه‌ای و از همه مهم‌تر قوت گرفتن مباحث حقوق بشری مسأله زبان مادری در بین نخبگان کُرد اهل سنت اهمیت بیشتری یافته و بیشترین خواسته‌ها و اخبار در این حوزه از مجرای نخبگان سیاسی و فرهنگی یا برخی ازنمایندگان مجلس دو استان کردستان و آذربایجان غربی شنیده شده است.

یکی از مسایل قابل توجه پیرامون حوزه کُردی سکون و عدم تحرک یا اعتراض خاصی به تحولات سال ۱۳۸۸ است که بسیاری از تحلیل‌گران سکوت جریان‌هایِ قومی یا حوزه‌های قومی در ارتباط با تحولات سال ۱۳۸۸ را واجد معناهای سیاسی اجتماعی خاصی دانسته‌اند. اکثریت نخبگان قوم‌گرا و تجزیه‌طلب برآنند که نزاع سال ۱۳۸۸ مسأله‌ای ملی و مرکزی بوده و دخلی به وضعیت اقوام نداشته است و به همین خاطر تحرک خاصی در این حوزه‌ها دیده نشده است. برخلاف دیدگاه بالا تحلیل نتایج آرا و از طرفی وضعیت فکری و اقتصادی حوزه کُردی اهل سنت نشان می‌دهد که نخست اکثریت نزدیک به اتفاق تمامی حوزه‌های قومی به دکتر احمدی‌نژاد رأی داده‌اند، از طرفی هم قوت جریان واگرا در حوزه کُردی به اندازه‌ای نبوده و نیست که بتواند حرکت گسترده‌ای را بر حول دغدغه‌های سیاسی صرف به‌وجود آورد و در نهایت این‌که آمارهایِ وضعیت اشتغال و درآمد سرانه حوزۀ کُردی نشان می‌دهد که شاخص‌های انگیزشی چون یارانه‌ها و شعارهای عدالت‌گرایانه می‌توانسته در جلب نظر حوزه کُردی مؤثر بیافتد؛ این سه مورد عواملی بوده‌اند که تلاش‌های شبکه‌های ماهواره‌ای و نخبگان ابزارگرا را در خلق یک حرکت کُردی در سال ۱۳۸۸ ناکام کرده است به گونه‌ای که حتی برخی تحلیل‌گران و منتقدان جریان تجزیه‌طلب کُرد سخن از مرگ جریان­هایِ کُردی در ایران زده‌اند.

نظام بین‌الملل

 

نخبگان

 

دولت 

پس از تحولات داخلی سال ۱۳۸۸ در عرصه خارجی شکل‌گیری اقلیم کردستان عراق و ظهور داعش و البته حمایت همیشگی (دوفاکتو) آمریکا از جریان‌هایِ کُردی مهم‌ترین مواردی هستند که به آنها خواهیم پرداخت. از جمله فرضیه‌ها یا ایده‌های کلی حاکم بر این نوشتار این است که درک «مسأله کُردی» تابعی از سه عنصر دولت، نخبگان ابزاری ـ ملی و نظام بین‌المللی و ارتباط آنها با یکدیگر است.در حوزۀ کُردی نخبگان کُرد خارج از کشور (دیاسپورای کُرد) و نخبگان مشغول در تهران به‌عنوان دانشجو، نویسنده، خبرنگار، نماینده مجلس و غیره بیشترین تأثیر را در خلق گفتمان هویت‌طلب محلی ـ قومی ایفا می‌کنند و البته یکی از نتایج این دسته از نخبگان این بوده که جریان کُردی ماهیت سکولار داشته باشد و حتی خود را در تقابل با گروه‌های رادیکال مذهبی کُرد تعریف کند.

وضعیت‌سنجی اقتصادی و تحولات اجتماعی

یکی از مهم‌ترین کاستی‌های ارزیابی وضعیت سیاسی ـ اجتماعی حوزه کُردی فقدان آمارها و جدول‌هایِ مقایسه‌ای جهت تحلیل وضعیت‌هاست. آنچه که پیداست این است که میانگین نرخ بیکاری در حوزه کُردی بالای یازده درصد است. بازتاب وضعیت اقتصادی نابسامان را می‌توان در کنش‌ها و گرایش‌هایِ اجتماعی و اقتصادی مردم منطقه چون روی‌آوری به قاچاق، مهاجرت به کلان‌شهرها به‌ویژه پایتخت و یا خارج از کشور، افزایش مصرف مواد مخدر و خرید و فروش آن، رشد طلاق و بالا رفتن سن ازدواج و غیره مشاهده کرد.

براساس آمارهای اداره ثبت احوال استان کردستان طی چند سال گذشته طلاق رشد بالایی داشته و ثبت ازدواج با کاهش همراه بوده است. یکی دیگر از تحولاتی که در عرصه زندگی واقعی و غیرآماری کُردهای ایران قابل توجه است و در سال ۱۳۹۳ و ۱۳۹۴ بیشتر ملاحظه شده است برگشت کارگران و استادکاران کُرد از منطقه اقلیم است. با ورود داعش به منطقه اقلیم و ناامنی گسترده در همه شهرهای عراق و تهدید جدی اقلیم کُردی صنایع و امور خدماتی با تعطیلی و ورشکستگی جدی همراه شده است و بسیاری از مهاجران ایرانی کار خود را از دست داده‌اند.

بخش اعظم این کارگران به قاچاق و دست‌فروشی سرگرم شده‌اند و بخشی دیگر نیز به تهران و کرج مهاجرت کرده‌اند و البته این احتمال نیز وجود دارد که بخش اندکی از آنها نیز جذب گروه‌های چریکی و ارتش اقلیم جهت مقابله با داعش شده باشند. نکته بحث حاضر این است که بخشی از رخدادهای ساختارشکن هویتی در پی وضعیت نامطلوب اقتصادی به وجود آمده است. با این وجود تأسیس مناطق آزاد تجاری و مراوده‌هایِ رسمی و غیررسمی بخش‌هایی از مردم حوزه کُردی منجر به ثروتمند شدن آنها شده است و می‌توان گفت اکنون طبقه‌ای ثروتمند متکی به درآمدهای قاچاق لوازم الکتریکی، آرایشی و بهداشتی و مواد غذایی در کردستان به وجود آمده است؛ به گونه‌ای که براساس برخی اظهارات مسؤولان محلی، تمایل حضور داعش در عراق و اقلیم ضربه‌هایِ اقتصادی مهمی به اقتصاد و روحیه مردم کُرد وارد کرده است. مثبت بودن کارنامه فعالیت مناطق آزاد تجاری و ویژه اقتصادی در غرب کشور باعث شده تا دولت یازدهم نیز در صدد گسترش آنها برآید و آقای ترکان در مهر ۱۳۹۲ خبر از احداث منطقه ویژه صنعتی دیواندره و منطقه آزاد مهران داده است.

پس از نهایی شدن توافق هسته‌ای ایران با غرب (برجام) امید است که حوزه کُردی ایران به دلیل ظرفیت‌های بالایی چون گردشگری و آب و هوای مطلوب مورد توجه سرمایه‌گذاران خصوصی و دولت قرار بگیرد. شبکه خبری تحلیلی یورونیوز در گزارشی از شادمانی کارگران ایرانی ساکن حوزه اقلیم به‌ویژه سلیمانیه خبر داده است که اکثریت کارگران و استادکاران حاضر در اقلیم که بالغ بر سی هزار نفر هستند در صورت برداشته شدن تحریم‌های ایران علاقمندند تا به ایران برگردند و به این ترتیب در سال‌های آینده باید منتظر موج دوم برگشت کارگران و مهاجران ایرانی ساکن در اقلیم باشیم. مصاحبه با برخی از این کارگران و مهاجران ایرانی یا تحلیل صفحه‌های مجازی آنها نشان می‌دهد که سه جریان فکری ـ هویتی در میان آنها وجود دارد؛ دسته نخست کسانی‌اند که معتقدند این تصور برای آنها عینیت و وضوح بیشتری یافته است که کُردها می‌توانند یک جامعه ـ کشور واحد باشند و این آرمان را قابل تحقق یافته‌اند. دسته دوم کسانی هستند که زندگی در ایران را ترجیح می‌دهند و معتقدند که ایران در نهایت جای بهتری برای زندگی است و تعبیرهایی چون اقلیم، دوبی کُردی یا اتحاد کُردها و غیره بی‌فایده و شعارگونه است. دسته سوم هم در حال شکل‌گیری است که به نظر می‌رسد اکثریت را به خود اختصاص می‌دهند، آنها معتقدند مهم این است که انسان زندگی اقتصادی مطلوب و امنیت اجتماعی داشته باشد و فرقی نمی‌کند ایران باشد یا دولت کُردی.

میزان جمعیت، ترکیب سنی و جنسیتی، شهری یا روستایی بودن نیز از عناصر مهم و تأثیرگذار در ایجاد و تداوم الگوهای واگرایی محسوب می‌شوند. توجه به الگوی جمعیتی دو استان مهم کردنشین ایران یعنی کردستان و کرمانشاه نشان می‌دهد که این دو استان بیش از میانگین ملی، رو به کاهش جمعیت و از همه مهم‌تر سالخوردگی می‌روند و میانگین سنی جمعیت در سال ۱۳۹۱ بالای ۳۱ سال بوده است. از جهت شاخص مهاجرت نیز تمامی استان‌های کُرد مهاجرفرست محسوب می‌شوند، این مسأله در کنار توجه به شاخص پایین بودن نرخ رشد که پایین‌تر از متوسط رشد کشوری است شیب و سرعت کاهش جمعیت را در این حوزه نشان می‌دهد. از جمله علت‌های اصلی کاهش جمعیت در این حوزه کاهش موالید و سطح بالای طلاق ذکر می‌شود که بیشتر از میانگین کشوری است. یکی دیگر از تحولات مهم و معنادار، مهاجرت جمعیت از روستا به شهرهاست که این امر در مورد کردستان و کرمانشاه بسیار چشمگیر است و احتمالاً توجه به این شاخصه‌ها و آینده‌نگری‌هاست که منجر به صدور ابلاغ سیاست‌های کلی جمعیت در سال ۱۳۹۳ شد.

از نظر یادداشت حاضر تحولات اقتصادی، اجتماعی، جمعیتی وغیره را می‌توان تحولات زیرپوستی حوزه کُردی دانست که نقش مهمی در تحولات سیاسی و هویت‌خواهی زبانی ـ مذهبی حوزه کُردی به‌ویژه اهل سنت دارد. اینک در وضعیتی قرار گرفته‌ایم که فقط مهاباد و سنندج شهرهای اصلی و جریان‌ساز نیستند، بلکه با رشد معضل قاچاق کالا و مهاجرت از روستا به شهر با مسأله ایجاد و خلق «شهرهای کانونی» سقز، کامیاران، بوکان، ارومیه، بانه، جوانرود، مریوان و پاوه مواجهیم که با رشد جمعیت جوان و شهریف خواسته‌ها و اهداف قومی خاصی را پیگیری می‌کنند و ضرورتاً از مهاباد و سنندج یا سلیمانیه و دیاربکر هدایت نمی‌شوند.

نکته دیگر این‌که مهاجرت جوانان کَُرد به تهران و خارج از کشور فضایی را فراهم کرده که در صورت بروز هرگونه جنبش واگرایانه در حاشیه مرزی بروز تجمع‌هایِ گسترده قومی در پایتخت دور از انتظار نیست، گوشه‌ای از این همدلی را در واکنش کُردهای پایتخت به تحولات کوبانی شاهد بودم که با جمعیت انبوهی بارها جلوی سفارتخانه ترکیه و خیابان‌های اطراف دفتر سازمان ملل تجمع کردند. برخی تحرکات خیابانی محدود و گسترده در عرصه مجازی به وضعیت مسجد یا نمازخانه کُردها یا اهل سنت در تهران نیز مثال‌های گویای این مسأله هستند.

دانشگاه و جریان دانشجویی کُرد

با توجه به کلیات گفته شده پیرامون جریان دانشجویی قوم‌گرایی کُرد چند نکته قابل توجه است:

۱- جریان دانشگاهی ـ دانشجویی‌کُردی مهم‌ترین عامل نشر و در مرحله بعد تولید ادبیات مقایسه‌ای، هویت‌طلبانه و واگرایانه در میان کُردها محسوب می‌شود. آشنایی دانشجویان با ادبیات حقوق بشری، گفتمان چپ و اضطرار معیشتی مهم‌ترین عامل و انگیزه اتخاذ چنین رویکردی محسوب می‌شود.

۲- سایت‌ها، وبلاگ‌ها و صفحه‌هایِ شبکه‌های اجتماعی واگرا در تهران و شهرستان‌ها اکثراً توسط دانشجویان اداره می‌شوند که گاه تعلقات حزبی و منفعتی مشخصی هم ندارند و انتقاد از وضعیت موجود مهم‌ترین انگیزه آنها محسوب می‌شود.

۳- ویژگی مهم فضای نخبگی و دانشجویی کُرد که وجه تمایز آن با فضای حاکم بر نخبگان آذری است «تصور یکدستی» آن است، به این معنا که فضای نخبگی و دانشجویی آذری‌ها را می‌توان در سه طیف کلی تقسیم‌بندی کرد: منتقدین یا واگرایان که اقلیت‌اند، موافقین و نخبگان آذری که ایرانگرا محسوب می‌شوند و دسته سوم طیف گسترده بی‌طرف‌ها هستند. بدیهی است که گره‌خوردگی اقتصادی با کلیت نظام اقتصادی ـ اجتماعی و عدم شکاف مذهبی عامل اصلی چنین تقسیم‌بندی است و این در حالی است که به نظر می‌رسد یا چنین تصوری به‌وجود آمده است که بسیاری از نخبگان و دانشجویان کُرد اهل سنت منتقد جدی هستند و وجود طیف میانه یا موافق وضع موجود یا وجود ندارد یا به دلایل مختلف جرأت خودنمایی را پیدا نمی‌کند. ظهور و بروز این تقسیم‌بندی سه‌گانه را در تحولات هویتی مرتبط با زبان آذری به‌ویژه در مسأله کاریکاتور روزنامه ایران یا موضوع فتیله شاهد بودیم و این امر نیز یکی از عوامل اصلی کنترل بحران محسوب می‌شود و مانع یکدستی فضای آذری‌ها شده است. در مورد کُردهای اهل سنت این ویژگی مفقود است و فضای یکدستی حاکم بر فضای نخبگی اهل سنت کُرد می‌تواند در مواقع بحران به پیشران و شتاب‌دهنده تحولات تبدیل شود، بنابراین برای گره زدن بخشی از پیکره نخبگان کُرد اهل سنت به عرصه حاکمیت اقتصادی ـ سیاسی باید برنامه‌های مختلفی را اندیشید.

۴- به نظر برخی کارشناسان براساس آمارهای غیررسمی جریان دانشجویی کُردی آمار زندانیان دانشجویی بیشتری را در کشور دارد. رسانه‌های معاند مختلف از آنها با عنوان دوگانه اقلیت مذهبی و قومی منتقد یاد می‌کنند.

۵- نتایج تحلیل میدانی نگارنده و برخی آمارهای تأیید نشده نشان می‌دهد که گروهک‌های تجزیه‌طلب، به‌ویژه پژاک، بیشترین جذب نیرو را در میان دانشجویان انجام داده است. برخلاف گروه‌های تجزیه‌طلب قدیمی کُرد چون کومله، دموکرات، رزگاری وغیره که همگی به جذب کارگران، شکارچیان، قاچاق‌چیان وغیره علاقمند بودند، نسل جدید تحولات و گروه‌های تجزیه‌طلب علاقمندِ به­کارگیری دانشجویان و طبقه تحصیل‌کرده است که در دو دهۀ گذشته به شدت گسترده شده است و از دهۀ هفتاد خورشیدی گرایش به ملی‌گرایی کُردی در کانون مطالبات بخشی از آن قرار گرفته است.

۶- مهم‌ترین کارویژه و رسالت رسانه‌ها و فعالیت‌های دانشجویان کُرد ارتقا دادن به مطالبات و دغدغه‌های کُردی از ایل و گروه و شهر به هویت قومی کُردی است. تحلیل نشریه‌ها و رسانه‌های مهم کُردی چون «روژف» نشان می‌دهد که جریان دانشجویی کُرد علاقه‌مند به تحلیل ایلیاتی یا قبیله‌ای نیست، بلکه تمامی مشکلات ایلی و بخشی را ذیل «مسأله کُرد» معرفی و تحلیل می‌کند.

۷- تاکنون (اسفند ۱۳۹۴) جریان‌هایِ دانشجویی کُردی فاقد تشکل هماهنگ‌کننده بوده‌اند و در هر دانشگاه و بخشی به‌صورت هسته‌ای فعالیت کرده‌اند اما انتظار می‌رود که هماهنگی در فضای مجازی به تشکیل تشکلی در فضای واقعی و میدانی سرایت کند و در این صورت کنترل این جریان دشوارتر خواهد بود و می‌تواند از جزر و مد کنونی خارج شود و فعالیت‌هایشان ماهیتی انباشتی و تاریخ‌محور پیدا کند.

۸- گرچه عنوان به اصطلاح «اقلیت مذهبی» یکی از ویژگی‌های جریان دانشجویی واگرای کُرد محسوب می‌شود، اما واقعیت آن است که فضای نخبگی و دانشجویی کُردها، سکولار و حتی لائیک است و این امر باعث شده بیش از مذهب، زبان در کانون خواسته‌ها و فعالیت‌ها باشد و مراسم‌هایی چون بزرگداشت زبان مادری و یا نشر مطالب به زبان کُردی و از همه مهم‌تر تلاش برای تدریس به زبان کُردی و بهره‌گیری حداکثری از ظرفیت‌های اصل ۱۵ قانون اساسی در کانون توجه این حوزه باشد که تألیف و نشر کتاب «وانه کُردی» در سال ۱۳۹۳ بازنمایی رسانه‌ای و فعالیت این جریان محسوب می‌شود. کتاب «وانه کُردی» با هدف آموزش زبان کُردی در تابستان ۱۳۹۳ بدون اطلاع وزارت آموزش و پرورش توسط چند معلم در سقز تألیف و منتشر شد که با واکنش‌های مختلف ملی و محلی روبرو و عکس‌ها و مطالب زیادی در مورد آن در فضای مجازی تولید شد.

نکته مهمی که باید مورد نظر داشت این است که کُردهای ایران شافعی مذهب هستند و ماهیت متساهل و نزدیکی آن به گفتمان تشیع در کنار تجربه تاریخی و حوادث زنده یک دهه گذشته باعث شده است تا کردستان ایران (و حتی کردستان خاورمیانه) مستعد یک جنبش رادیکال مذهبی (اعم از سلفی یا وهابی) نباشد. انقلاب اسلامی و رسمیت‌بخشی به تشیع در قانون اساسی می‌توانست به بهانه‌ای برای تقویت وجوه سیاسی و اجتماعی اسلام سنی در میان کُردها بیانجامد که دلایل مختلفی از جمله قوت گرفتن گروه‌هایی با ماهیت چپ مانع از این امر و منجر به حاکمیت فضای سکولار در بین نخبگان کُرد شده است، وضعیتی که به عنوان مثال در بین گروه‌ها و فضای فکری نخبگان بلوچ حاکم شد. قوت گروه‌های چپ به حدی بوده است که حتی روحانی مذهبی‌ای چون شیخ عزالدین حسینی برای تقابل با مکتب قرآن چاره‌ای جز همگرایی با حزب چپ‌گرای کومله نمی‌بیند و از طرفی هم بیش از جمهوری اسلامی یا گفتمان شیعی، احزاب چپ‌گرا و فضای عمومی و غیرمذهبی کردستان، جریان «مکتب قرآن» را منزوی ساخت. رخداد تازه‌ای که منجر به انزوای بیشتر جریان‌هایِ مدعی سلفی‌گری شده است ظهور داعش و رویارویی آن با کُردها درعراق و سوریه است و این امر به گونه‌ای شده است که دفاع از داعش یا اسلام رادیکال منجر به ریزش نیروها و حامیان آنها خواهد شد.

با تمام این اوصاف گفتمان اسلام‌گرای سلفی حوزه کُردی اهل سنت ایران را در سه بازیگر می‌توان خلاصه کرد که از شمار حامیان آنها اطلاعات دقیقی در دست نیست و بیشتر در فضای مجازی یا مساجد خودنمایی می‌کنند. مکتب قرآن، جماعت دعوت و اصلاح و سازمان موحدین آزادیخواه (سماء) سه جریان یا محفل سلفی کردستان ایران هستند. البته جریانات اسلام‌گرای غیرسلفی اعم از گروه‌های معتدل و بی‌حاشیه و نیز فرقه‌های دراویش در حوزه کُردی اهل سنت حضوری جدی دارند.

مکتب قرآن، مکتب بومی و تا حدودی مستقل مذهبی در کردستان ایران است که برای نخستین بار یک پویش مذهبی را ساماندهی کرده است و متأثر از فضای نواندیشی دینی در ایران، در ایجاد یک جریان نوگرا و روشنفکری از اسلام سنی مؤثر بوده است. احمد مفتی‌زاده در باب قانون اساسی و لزوم گنجانده شدن اسلام و نه شیعه به‌عنوان مذهب رسمی و یا خودمختاری کردستان فعالیت‌هایی کرد و تا حدودی می‌توان گفت این ایده‌ها هنوز از سویِ حامیان این جریان پیگیری می‌شود. با مرگ مفتی‌زاده در سال ۱۳۷۵ این جریان به دو جناح طرفدار «حسن امینی» و جناح «سعدی قریشی» تقسیم شده و اکنون جناح سعدی قریشی اکثریت را داراست و در کنار ایده‌های هویت‌طلبانه در پی ارایه روایتی روشنفکرانه از اهل سنت است. یکی از باورهای اصلی سعدی قریشی ضرورت ورود مکتب قرآن به فعالیت‌های اقتصادی است و معتقد اکه باور دارد با استقلال مالی مکتب قرآن امکان فعالیت‌های واقعی فرهنگی این جریان فراهم می‌شود و به همین دلیل صنایع و کارخانجات متعددی در حوزه کردستان به‌ویژه در شهرهای کامیاران، سقز، سنندج و بوکان به این جریان منتسب است.

 امروزه مکتب قرآن در شورای شمس نیز حضور دارد و یکی از ایده‌هایشان حمایت از اهل سنت در ایران است. «جماعت دعوت و اصلاح» در بین جریان قابل اعتناء گفتمان اسلام‌گرا در حوزه کُردی ایران است، این جریان را می‌توان شعبه اخوان‌المسلمین در ایران دانست که گاه در سال‌های مختلف با مکتب قرآن همکاری داشته و دارد. از جمله ویژگی‌های خاص این جریان توجه به حقوق اقوام است که این دغدغه را در یکی از کنگره‌های خود تصویب و در سال‌های اخیر به اساسنامه خود اضافه کرده و در زمره ارزش‌های بنیادین آورده است. «عبدالرحمن پیرانی» اکنون دبیر کل جماعت و دفتر مرکزی این جریان در تهران مستقر است و به تبلیغ شرایع اهل سنت با محوریت روایت اخوان‌المسلمین و از جمله کسانی چون قرضاوی می‌پردازد. به‌صورت کلی می‌توان گفت که جماعت دعوت و اصلاح جدی‌ترین و فعال‌ترین جریان اسلام‌گرای سنی در حوزه کُردی ایران و شاید کل اهل سنت ایران است، این جماعت قانون اساسی جمهوری اسلامی را پذیرفته است و در شورای شمس نیز حضوری فعال دارد. یکی از مصوبات شورای مرکزی جماعت اصلاح در سال ۱۳۸۸ دیدار با نامزدهای ریاست جمهوری در ایران بوده است و در این راستا ملاقات‌هایی با مهندس میرحسین موسوی و مهدی کروبی صورت گرفته است. جماعت دعوت و اصلاح با الگوگیری از اخوان‌المسلمین مصر و حزب عدالت و توسعه ترکیه به سازماندهی و آموزش تأکید دارد و درصدد جذب دانشجویان و طبقه متوسط سنی است.

سازمان موحدین آزادیخواه (سماء) سومین جریان قابل اعتنا اسلام‌گرای سنی با هویت کُردی در ایران است که در سال ۱۳۶۲ در پیرانشهر به رهبری موسی عمران (علی تشارکی) پایه‌گذاری شده است و در ۱۳۷۳ در پاکستان رسماً اعلام موجودیت کرده و فعالیت‌های فرهنگی و اعلام مواضع خود را به‌صورت آشکار آغاز کرده است و در تدوین و نشر اخبار و گزارش‌هایِ حقوق بشری علیه دولت ایران فعال است و روایتی بنیادگرایانه‌تر از دو جریان پیشین دارد. بیشتر حامیان سازمان سماء در میان طلبه‌های مدارس دینی است و از اقبال کمتری در بین دانشجویان یا نخبگان کُرد برخوردار است.

برآمد

نتیجه‌گیری نهایی از روند جریان‌هایِ هویتی در حوزه کردی ایران این است که شکاف هویتی کُرد ـ فارس و شیعه ـ سنی به محملی برای سرریز مشکلات اقتصادی و بازی نخبگان ابزاری تبدیل شده است و به جرات می‌توان گفت تمامی این تحولات به نفع قوم‌گرایی کُردی است و گروه‌های تجزیه‌طلب به استناد این کاستی‌ها می‌توانند به تجهیز منابع و جذب نیرو بپردازند. اکثریت اعضای گروههای تجزیه طلب از بین جوانان تحصیل‌کرده بیکار جذب این گروه‌ها شده‌اند و با بقای معضل‌هایِ معیشتی و سیاسی ادامه روند کنونی دور از انتظار نیست.

آنگونه که پیداست در اسفند ماه ۱۳۹۴ دو انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری در پیش است.از زاویه تحلیل هویتی می‌توان گفت که بالارفتن درصد رد صلاحیت نامزدها و رد اکثریت نمایندگان کرد فعلی توسط هیات مرکزی نظارت و شورای نگهبان، سبب دلسردی و نگرانی نخبگان کُرد شده است به گونه‌ای که این افراد و حامیان آنها حجم عظیمی از تبلیغات را علیه نهادهای قانونی جمهوری اسلامی به راه انداخته‌اند که به سهم خود در تصویرسازی از هویت ملی و محلی جامعه کردی نیز موثر است.

شعار غالب نامزدها حل معضل اقتصادی و فقرزدایی از مناطق و در مرحله بعد احیا هویت کردی و افتخار به آن است. همانطور که در بالا ذکر شد جامعۀ کُردی به گروه‌های سلفی روی خوش نشان نداده و از نامزدهای مجلس نیز کسی به صراحت به دفاع یا حمایت از آنها نپرداخته است که خود نشان از ضعف این جریان دارد و بعید است که این جریان بتواند جنبش مردمی خاصی را سامان دهد.

پیش‌بینی سال ۱۳۹۵

۱- در سال آینده در منطقه کُردی ایران تحرک ساختارشکنانه خاصی مشاهده نمی‌شود.

۲- تحولات کُردی در ایران با ماهیت فرهنگی و اجتماعی استمرار می‌یابد.

۳- تحولات کُردی در ایران متأثر از تحولات کُردی در منطقه (عراق، ترکیه و سوریه) با شدت ضعیف‌تر در جریان است. تعاملات خوب جمهوری اسلامی ایران با کُردها در همگرایی آنان بسیار مؤثر بوده است.

۴- گروهک‌های ضدانقلاب کُردی توان و ظرفیت تحرک‌آفرینی تأثیرگذاری را ندارند.

۵- گروهک پژاک علی‌رغم توان عملیاتی به علت درگیر بودن در تحولات کُردی ترکیه و سوریه قدرت مانور در ایران را در شرایط فعلی ندارد.

۶- تحرک کُردی در منطقه تحت تأثیر تحولات غرب آسیا (خاورمیانه) دچار جزر و مد است. بنابراین پیش‌بینی دقیق‌تر تحولات کُردی نیازمند روشن شدن وضعیت منطقه (سوریه، یمن، عراق و ترکیه) خواهد بود. هر نوع تغییر و تحول در این حوزه تأثیر مستقیمی بر تحولات کُردی خواهد داشت.