بسم الله الرحمن الرحيم

اســــــلام اجـــــتــهــــادى چیســـــــت؟

در متون و مطالب منتشرۀ سماء «اسلام اجتهادی» یک اصطلاح و عبارت اساسی بوده و موحدین آزادیخواه بعنوان «مُنادی توحید و آزادی و اسلام اجتهادی و روشن انديشى اسلامى و منعکس کنندۀ خط و منهج فرافرقه ای» ذکر شده اند. این خط و منهج توحیدی و آزادیخواهانه مأخوذ و نشأت گرفته از وحى تشريعى (قرآن مُنزَل) و وحى تکوينى (قوانين حاکم بر جهان) است، و هدف نهایی آن اِعمال آیات قرآن و اجرای قوانین توحیدی بر اساس فقه و فهم آزاد مسلمين است. و مصادر قوانين و اجتهادات موحدین آزادیخواه: قرآن مُبین (۱) سنت مُسلَّم نبَوی (۲) قانونهای علمى (۳) و عقل بشرى (۴) است.

حال لازم است بدانيم که اسلام اجتهادى یعنی چه و منظور موحدین آزادیخواه از «خط و منهج اجتهادی» چیست؟ آنچه بدایتا روی آن تأکید و تصریح می شود اینست که: دین توحیدی اسلام با «مُحرّک اجتهاد» بعمل  درمی آید (اجتهاد زنده و راهگشا)، و از این طریقِ توحیدی و سابقه دار زمینۀ تنفیذ و اجراء پیدا می کند. و این بدین معناست که منشاء دینداری اسلامی «باب و دروازۀ اجتهاد» است و اسلامیت و مسلمانی از درک و فهم تطبیقیِ اسلام متولد می گردد، و  از این روست که اسلامیت و مسلمانی ذاتا اجتهادی بوده و روی فطرت و حقایق خلقت بناء شده است. بنابر این، اسلام اجتهادی نه جدید و معاصر است نه قدیم و سپری شده، نه تجدید و نوسازی است نه سنتی و تاریخی، و به تبَع آن، نه نو اندیشی و نوگرایی است نه کهنه اندیشی و کهنه گرایی؛ بلکه «طبیعت اسلام و مسلمانی و ذات و ماهیت آنست» و متناسب با واقعیات در هر دوره و زمانی می باشد (و به قول قرآن نورانیت و روشن اندیشی است). و بدین شیوه، اسلام اجتهادی نه زمانی - مکانی است، نه فرا زمانی - مکانی، بلکه در هر زمان و مکانی متناسب با واقعیات پیش رو حرکت و راهگشایی می کند و نصوص وحیانی و دینداری توحیدی را جامۀ عمل می پوشد. و در این بینش و نگرش طبیعی - فطری (و چنین توجهی به اسلامیت و مسلمانی)، نه دورۀ معاصر به ادوار ماضیه می رود، و نه ادوار ماضیه به دورۀ معاصر می آید، زیرا هر دوره ای اجتهاد و رویۀ خود را می طلبد و باید «در تفاهم و تناسب با زمان و مکان خودش» باشد. البته میتوان هم گذشته و انحرافاتش را نقد و بررسی کرد و هم دورۀ معاصر و کج فهمی هایش را به بحث و مناقشه گذاشت، اما به شرطی که نقادیها و بحثهای مورد نظر با توجه به زمان وقایع و اوضاع و احوال خودشان مورد بحث و بررسی قرار گیرند، و در غیر اینصورت اجتهاد در خلاء واقع می شود. با توجه بدین توضیحات کلیدی و زایشی، اِعمال و تطبیق دین اسلام در غیاب «اصل اجتهاد» امری محال و غیر ممکن است، چونکه در این میدان، نصوص اسلامی به مثابۀ مواد خام و اجتهادات اسلامی به مثابۀ مواد مُهیّا عمل می کنند. و از این منظر، دین اسلام بدون «اجتهاد و مَنهج اجتهادی» متحقق شدنی نبوده و اقامه نمی شود، چرا که اجتهاد و تعامل اجتهادی عامل تحرک اسلام و مُمَهِّد و هموارۀ کنندۀ «دینداری توحیدی» در زمانها و مکانهای مختلف بحساب می آید. بنابر این، اسلامیتِ غیر اجتهادی و بلا اجتهاد (دینداری بلا تبیین و تفسیر و بلا خط و منهج) هیچ وقت و در هیچ زمان و مکانی نه وجود داشته و نه وجود خواهد داشت، و ماهیت دینداری توحیدی - اسلامی همیشه اینچنین بوده است (چه در صدر اسلام و چه در زمانهای دیگر). طبعا اسلامیت سنتی هم (که از طرفی تاریخی گردیده و به مثابۀ بخشی از اعراف و عادات جوامع اسلامی مطرح است، و از طرف دیگر تا حد زیادی استبداد زده بوده و زیر سلطه بیان شده است) در اصل اجتهادی بوده و بر اساس اجتهادات زمانی - مکانیِ علمای مسلمان بوجود آمده است. و طبعا حالا به علت قدمت و تاریخی شدن و استبداد زدگی و بیان و محدودۀ سُلطَوی اش و اختلاطش با عرف و عادات اجتماعی، به اسلامیت سنتی تبدیل گردیده و سر از آرای مطلقه و خرافات و تعلیمات شرک آمیز در آورده است. اما در میدان اسلام اجتهادی (و با استفاده از تجربیات تاریخی)، هر عمل توحیدی - اسلامی در سایۀ «اجتهاد زنده و راهگشا» معنادار و قابل اجراء می گردد، بنحوی که هر عملی خارج از اجتهاد زنده و راهگشا، یا نفس پرستی و تبعیت از نفسانیات و عادات فردی بوده، یا عرفی گری و تبعیت از اعراف اجتماعی و حاکمیت سیاسی بحساب می آید، و یا ممکن است همۀ آنها دست اندکار باشند. بدین ترتیب و با توجه بدین توضیحات، جهت تطبیق و تحقق وحی عام توحیدی (*) اسلامِ اجتهادی امری حتمی و گریز ناپذیر می شود. اما آنچه در این رابطه نباید فراموش گردد و یک امری کلید محسوب می شود اینست که: اسلام اجتهادی و ثمربخشی آن، محتاج اصل «رهبری و مرکزیت» می باشد، یعنی «رهبری و مرکزیتِ اجتهادی - انتخابی»، زیرا نفس اجتهاد (که باید زنده و راهگشا و بیانگر مُحتوی و اهداف توحیدی باشد) برای تحقق دین اسلام و عینیت بخشیدن به امر مسلمانی و به تبع آن مشکل گشایی در ابعاد مختلف زندگی و در موقعیت های مختلف بعمل در می آید، امری که بدون «خطوط و مناهج اجتهادی» و بدون «قدرت اجرایی مُنتخب» تشتت و سرگردانی بوجود می آورد و حتی مایۀ تخریب اسلامیت می شود. به عبارت دیگر، اجتهاداتِ فردی و پراکنده نمی توانند به اِعمال و اجرای اسلام و اقامۀ دین الله منتهی شوند و کاری از عهدۀ آنها بر نمی آید، و بدین ترتیب، دین اسلام و دینداری توحیدی بدون «اجتهاد و رهبری» وجهۀ عینی و عملی نخواهد یافت.

پس اسلام اجتهادی یعنی اسلامی که بر اساس «اجتهاد زنده و راهگشا» قانونگذاری میکند و اسلامیت را همیشه «متحرک و مُشکل گشا» نگه می دارد، بنحوی که در این میدان توحیدی - اجتهادی هر امر و مسئله ای در سایۀ «آیات قرآن»، «سنت مسلم نبوی»، «قانونهای علمی»، و «عقل بشری» طرح و ارائه می شود، و در مکان و موقعیت مناسب و با توجه به اصل «مشکل گشایی» به اجراء و عمل در می آید. عکس اسلامیت سنتی که بیانگر رکود و انحطاط مسلمین است؛ پدیده ای که ناشی از اجتهادات کهنه و از کار افتاده و تفسیری قدیمی برای نسلهای آینده و فهمی مرده برای امور زنده است (بگذریم از وضعیت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که در آن طرح و بیان شده است). و این یعنی اجتهاد مردگان برای زندگان! چیزی که مِصداق واقعی «اجتهاد در خلاء» میباشد، بدین معنا که: در اسلامیت سنتی، نظر و اجتهادی که برای اوضاع و «شرایط خاصی» ارائه شده، همان نظر و اجتهاد بر اوضاع و شرایط دیگر (و متفاوت با آن) تحمیل می شود؛ و بدین صورت اسلامیت سنتی پدید می آید و بشریت را از رشد و ترقی باز می دارد. و بدیهی است که وضع سنتی و عقب ماندۀ مسلمین و جوامع اسلامی در جهان معاصر، نشأت گرفته از مطلق سازی اجتهادات قرونی و منبعث از اجتهادی است که با توجه به «وضع و شرایطی خاص» طرح و ارائه شده، اما بدون توجه به وضع و شرایط جدید و بدون تجدید نظر استمرار یافته و کماکان اِعمال و اجراء شده می شود. بدین صورت، اصل مشکله عبارتست از مطلق کردن نظرات بشری و شخصیت اشخاص تاریخی، پدیده ای که جوامع انسانی و نحوۀ زندگی آنها را در مقابل واقعیات قرار می دهد، و همین قضیه است که جوهرۀ شرک و بت پرستی را تشکیل می دهد، و اصلا مبنای نَبُوّات توحیدی در طول تاریخ بشر برای نفی صفت «مطلق و تغییر ناپذیری» از نظرات بشری و شخصیت اشخاص و برای رشد و تغییر مُستمِر بوده است، و بُت شکنی و درهم شکستن نظرات و شخصیاتِ مطلقۀ «ائمۀ شرک و استبداد و مادیت» بهمین معناست. و این همان دینداری توحیدی و آزادیخواهانه و اسلام اجتهادی است، و تحقق دین توحید در زمان و مکان خودش هدف و برنامۀ آنست و به فکر رشد و ترقی و توحیدی شدن وضع مسلمین است. و این روشی است که مشخصا «دو هدف اساسی» را پیگیری می کند: یکی تداوم و استمرار دین توحیدی اسلام، بنحوی که قرآن مُنزَل آن را ابلاغ کرده است، و دیگری اسلامیتِ راهگشا و زندگی بخش، که در هر زمان و مکانی راه نجات انسانها و حلال مشکلات جوامع بشری است. و در سایۀ این دو هدف اساسی، دین توحیدی اسلام همیشه پیشتاز و ربانی» می ماند و به مثابۀ دین حاکم و مرجع مسلمین جریان می یابد. اینست که پیروزی اسلامِ اجتهادی در میدان «آزادی و شفافیت» امری حتمی است، و در سایۀ آزادی بیان و انتخاب این اسلام و اسلامیت و این دینداری توحیدی است که در جوامع اسلامی میتواند استقرار و تداوم پیدا نماید. و بدیهی است که بنابر ماهیت اسلام اجتهادی میتوان تمام موضوعات اسلامی را مجددا مورد بررسی و ارزیابی قرار داد، کمااینکه ائمۀ مذاهب و علمای اسلامی در صدر اسلام و در قرون اولیۀ اسلامی و حتی در قرنهای بعدی (علیرغم موانع زیاد) سعی و تلاش بسیاری بعمل آوردند، کاری که متأسفانه تداوم و استمرار پیدا نکرد و باب «اجتهاد و راهگشایی» و به تبع آن دینداری توحیدی عملا بسته و مسدود گردید. بنابر این، باید تأکید نمود که مطلق و تغییر ناپذیر کردن نظرات و شخصیت اشخاص و تصور فوق بشری بودن آنها اساس شرک و بت پرستی و عامل رکود و توقف اذهان است، و عقب ماندگی و انحطاط جزو نتایج بدیهی آنست. لکن انحطاط و زیر سلطگی بشری (در هر زمان و مکانی) باعث می شود که بجای ارائۀ اجتهادات و ابتکارات نوین و تحقق آزادی و کثرتگرایی (بر پایۀ توحید و اسلامیت) به اجتهادات اسلاف مراجعه شود؛ و بدون توجه به تغییرات و تحولات و عدم بقای وضع سابق! افکار و آرای آنها تداوم یابد، امری که مایۀ شرک و خرافه پرستی می گردد. هرچند این تقلیدات غیر معقول و غیر توحیدی کمتر ناشی از دین و ایمان و عقیده است، بلکه اکثرا اهداف دیگری  و یا جبر و ناچاری این دنباله رَوی را اقتضاء می نماید، کاری که منتهی به انحرافات عمیقی می شود و از دین اسلام و از اسلامیت و مسلمانی سوء استفاده بعمل می آید، کمااینکه متأسفانه در بیشتر اوقات چنین شده است.

همانطور که ذکر شد، اسلام اجتهادى (اسلام توحید و آزادی) ناشی از وحى تشريعى و وحى تکوينى و جهت اِعمال و تطبیق آن میباشد. اسلام اجتهادی همان اسلامی است که محمد مصطفى در دوران ۲۳ سالۀ نبوتش آن را رهبری و جامۀ عمل پوشید، و همان اسلامی که در دوران خلفای راشده تداوم پیدا کرد و در زمانۀ تدوین فقه احکام (در ابعادی) متجلی گردید. لکن تا مسلمانان فاصلۀ بیشتری از عصر نبوت پیدا کرند، در انعکاس ماهیت و اهداف اسلام و در امر «دینداری توحیدی و اسلام اجتهادی» ناتوان تر گشتند، تا اینکه نهایتا اسلامیت و مسلمانی اسیر اجتهادات قرونی و مذاهب تاریخی گردید و سر از دینی بشری و آلوده به خرافات در آورد. هر چند داستانِ انحطاط اسلامیت و مسلمانی (و به تبع آن مسلمین و جوامع اسلامی) بدینجا نیز ختم نگردید و متأسفانه فِرَق اسلامی و عامۀ مسلمین «بجای هدایت همیشگی» دچار عمیقترین انحرافات و خرافات و شرکیات گشتند و تقریبا سرنوشت سایر مِلل پیدا کردند؛ و حتی نسبت به بعضی ملل در مرحلۀ پایین تری قرار گرفتند. بنابر این، آنچه در این رابطه محل تأکید می باشد اینست که: از نظر موحدین آزادیخواه، فقه و فهم اسلامى بعد از دورۀ رسول هیچگاه بصورت وسیع و فراگیر «اجتهادی» نبوده است، و در همۀ ادوار با توجه به فقدان آزادیهای اساسی گرفتار «سنن تاریخی»، «تعصبات اجتماعی»، و «استبداد سیاسی» گشته است؛ و در بهترین اوضاع (خاصتا هنگام ظهور مجدِّدین) تنها کلیات و ابعاد و مواردی «وجهۀ اجتهادی» بخود گرفته است. و همین است که مذاهب اسلامی و اجتهادات ائمۀ مذاهب را نیز بصورت فراگیر (حتی در زمان خودشان و هنگام تدوین) نمی توان اجتهادی تلقی کرد، زیرا درک و فهم ائمۀ مؤسس و اجتهاداتشان گرفتار «سنن تاریخی» و «تعصبات اجتماعی» و «استبداد سیاسیِ حاکم» بوده است. لکن همان فقه و فهمِ محصور، بدایت مبارکی بود و می توانست راهگشای اسلام اجتهادی بصورت وسیع و فراگیر باشد، اما بنابر عِلل و موانع فوق الذکر و به تبع آن «توقف و رکود تاريخى» اسلام اجتهادی از مرحلۀ مقدماتی فراتر نرفت؛ و بعدا همان اصول و مقدماتِ تدوین شده برای زمان و مکان خودش يکى از عوامل رکود و انحطاط و تأخر مسلمين گردید. بدیهی است که موج بیداری اسلامی در دورۀ معاصر نیز (که با جمالُ الدّین آغاز و با سید قطب اوج پیدا کرد) گرفتار همین موانع سابقه دار و ضد توحیدی گردید و نتوانست بر وضع استبدادی - استعماری و غرق در مشکلاتِ قرونی غلبه نماید؛ هرچند عمیقا تأثیر گذار بود و موضوع دینداری توحیدی و امر اسلامیت و مسلمانی را «حیاتی مُجدّد و ماندگار» بخشید. و طبعا هر مسلمانی باید متوجه این موضوع باشد که: قوانين و اوامر و نواهی اللّه و خالق یکتا - اعم از وحى تشريعى (که توسط پيامران اخذ می شود) و وحى تکوينى (که مایۀ قوام خلقت و حيات است) اصول اساسی اسلام را تشکیل داده و نقش پايه هاى اسلام و مبانى زندگى مسلمين را بازى می کنند. اما فقه و فهم تطبیقی و درک و دریافت زمانی - مکانی، قواعد و احکامی هستند که در کلیت خودشان حاصل تشخیص راهگشایانه بوده و برای تطبيق اسلام و با توجه به واقعيات و مشکلات سر راه ظاهر می شوند. همان چيزى که در تاريخ اسلام و در ادبیات اسلامی اجتهاد نام گرفته است، و مجموعۀ اجتهاداتِ یک عالم صاحب نظر در امر دین «مذهب» نامیده می شود. لکن آنچه بالفعل رواج داشته مذاهب فقهی - احکامی بوده است، نه مذاهب و معابر فکری و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و....... بنابر اين، مذهب يعنى «مَعبر و منهج زمانى - مکانى» که براى تطبیق و اجراى دين توحيدى اسلام عرض اندام می کند، و ظهور آن در هر زمان و مکانی اجتناب ناپذیر می باشد. اينست که مذاهب و معابر اسلامى نه منحصر به شخصیتهایی هستند و نه مختص به زمانها و مکانهايى، همان مذاهب و معابری که در فضای آزاد و مُتحَول  برجسته تر و راهگشاتر شده و در زمانها و مکانهاى مختلف بنابر اوضاع و احوال مناسب) تعدد و تنوع بیشتری پیدا می کنند، و دليلى ندارد که مذاهب و مناهج اسلامی بعد از دوره و زمان خودشان فِرَق مطلقه اى گردند (مثل سنی و شیعی و صوفی و معتزلی و اشعری و.....). در اين رابطه راه حل مناسب اينست که ملاک تداوم و عدم تداومِ یک معبر و منهج، اندازۀ «راهگشايى و مشکل گشايى آن» تعیین و مدنظر قرار داده شود، نه اینکه بنابر اِفلاس و انحطاط، قُدَمایی تقدیس شوند که مَشاکل ادوار بعدی را حتی تصور! نکرده اند. و طبعا حکمت ظهور هر معبر و مذهبی، راهگشايى و مشکل گشايى و تطبیق اسلام و قوانین توحیدی در زمان و مکانی میباشد. و لکن اگر معابر و مذاهب بدون ضرورت و فايده رسانى تداوم يابند، خودشان به مشکلى از مشاکل تبديل می گردند و مانع دینداری توحیدی و رشد و ترقی  مسلمین می شوند، کمااینکه عملا چنين شده است.

اما آنچه در میدان اسلام اجتهادی یک ضرورت اساسی بحساب می آید اينست که: مذاهب و معابر اسلامى باید «متجانس» و «متکامل» و دائما در حال رشد و نوآورى باشند، کمااینکه مذاهب و معابر اسلامى در ادوار رشد و شکوفایی نمونۀ اين مذاهب متجانس و متکامل بوده اند، مذاهبى که در اساس يکى هستند، اما در همان حال داراى روش مختلف و مواد مختلف و اجتهادات مختلف می باشند. متاسفانه اين نوع سعی و اجتهاد تداوم پیدا نکرد، و حالا به علت توقف و رکود قرونیِ مسلمین، حلقۀ اتصال تفاهم و اجتهاداتِ دورۀ معاصر با ادوار گذشته عمیقا گسسته است. و همین است که اسلاميت و دینداریِ معاصر بجای اینکه از مذاهب سنتی اخذ و دریافت گردد، بايد مستقیما از «نصوص قرآنی و اصول سنت نبوی» اخذ و دریافت شود، تا مسلمین و بشریتِ معاصر اسلامیتی اصیل و توحیدی داشته باشد (نه سنتی و خرافه آمیز)، امرى که فاصله و شکاف عميق و حتى اساسى با «مذاهب و معابر قرونی» خواهد داشت و با آنچه آن را اسلامیت سنتی و تاریخی مینامیم بسیار متفاوت خواهد بود. و این  کاری است که متفکرین و روشن اندیشان مسلمان در دورۀ معاصر بصورت وسیعی بدان مشغول و در رابطه با آن آثار با ارزشی از خود به یادگار گذاشته  و قدمهای جدی برداشته اند. کمااینکه حالا نیز این موج توحیدی و احیاگر در مسیر تکمیل و تکامل خود میباشد، و به تأکید موحدین آزادیخواه در چنین راستایی قرار دارند و دنبال تکمیل و تکامل آن هستند، و الحمد لله در این راستا تلاشهای زیادی صورت گرفته و قدمهای خوبی برداشته شده است. اینست که باید گفت: دريغا که در قرون ماضیه اسلام اجتهادى و اسلامى که «در ميدانِ زندگی و تحولات اعصار مختلفه» پاسخگو باشد، تداوم و استمرار پيدا نکرد و دچار رکود و توقف گردید، و بعد از قرون اولیه، رشد مذاهب و معابرِ اسلامى (بنابر استبدادی سیاسی و اجتماعی و تاریخی) متوقف گرديد، و بجاى تحول و راهگشايى در زمانها و مکانهاى مختلف، فقه و فهم مسلمين راکد و منحط و راه تقليد از مذاهب و معابر تاریخی مرسوم گرديد، مذاهب و معابری که لااقل فروعات و جزئياتشان «براى دورۀ معينى» ارائه شده بود، نه براى ابد الآباد!  و نه براى اينکه در طى زمان مطلق و معصوم شوند. بدین صورت، با توقف و رکود فقه و فهم اسلامى و محدود و مطلق شدن مذاهب و معابر اسلامى، مسلمين و امت اسلامى از جوابگويى به حوادث و مسائل اعصار مختلف و تحول يابنده باز ماندند و درجا زدند، و از مکانت الگويى و پيشتازى بشریت عقب افتادند، و متعاقب آن مظهريت اين آیۀ قرآن را از دست دادند که تصریح می نماید: وَ كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً (بقره - ١۴٣): «اينچنين شما را امت و جامعه اى عادل و متوازن قرار داديم، تا شاهدان و نمونه هايى براى بشريت باشيد، و رسول الله نيز شاهد و نمونۀ شما باشد». البته این مرحلۀ اول شکست بود، لکن سیر انحطاط مسلمین و جوامع اسلامی در حد خسارت و از دست دادن «مکانت الگویی و پیشتازی» متوقف نگردید، بلکه مراحل بعدی شکست و تلاشی نیز در پی آمدند، که عبارت بودند از: الف - رها کردن بُعد دفاعی و مُجاهِده و مغلوب شدن در برابر دشمنان، ب - اشغال بلاد مسلمین توسط صلیبیان و مغلولان و استعمارگران شرق و غرب و تجزیۀ و تلاشی ممالک و جوامع اسلامی. ج - و متعاقب آن حاکمیت و سیطرۀ بی دینان و اسلام ستیزان بر ممالک و جوامع اسلامی، پدیدۀ شومی که حالا نیز به قوت خودش باقی بوده و تقریبا تمام بلاد و جوامع اسلامی تحت سلطۀ استبداد دست نشانده و استعمارگران اجنبی قرار گرفته است. آری؛ «مصائب عظمای ۱۴۰۰ ساله» کار اسلامیت و مسلمانی را به سرحد نابودی کشاند؛ و لکن بیداری مسلمین و جنبشهای مُعاصر اسلامی حرکتی است جهت تداوم دینداری توحیدی - اسلامی و برای بازگشت به اسلامیت و مسلمانی (البته به روشهای مختلف - و بیشتر سنتی و عصری)، و اما تدیُّن توحیدی - اجتهادی (اسلام اجتهادی) طرح دینداری اصیل و نوین در دنیای مُعاصر است، موجی که توحیدی و آزادیخواهانه است و زوال استبداد و استعمار و خُرافه زدایی هویت آن را تشکیل می دهد.

بر پایۀ این توضيحات مشخص می شود که عليرغم «تعدد و تنوع اجتهاد» تنها يک نوع اسلام وجود دارد، و آنهم اسلام اجتهادى و اسلام توحید و آزادی است، چرا که دین اسلام و آیات قرآن (و هر فکر و عقیدۀ دیگری) تنها در سایۀ «آزادی اجتهاد و اجتهاد آزاد» قابل تحقیق و بررسی و نحوۀ اجرایش امکـان تطبیق خواهد داشت. کمااینکه در صدر اسلام و در زمان حضور رسول الله نیز وضع بهمین صورت بوده است، و سنت رسول «محصول اجتهادات ایشان» و ناشی از نحوۀ تطبیق و اجرای اسلام و آیات قرآن در آن مرحله از دینداری توحیدی است. در مراحل بعدی نیز (چه در زمان خلفای راشده و چه هنگام تدوین فقه احکام) اصل اجتهاد و نحوۀ تطبیق اسلام و آیات قرآن یک ضرورت مسلَّم بوده و در حد امکان اسلام اجتهادی تجلی پیدا کرده است، و اصلا «بدون اجتهاد فراگیر» نمی توان از اسلام و دینداری توحیدی و تطبیق آن سخنی به میان آورد. اینست که باید توجه داشت: مسئلۀ اجتهـاد صرفا جهت درک و فهم اسلام و اسلامیت نیست، بلکه آنچه اساسی تر است همانا نحوۀ اجرای اسلام و زمان تطبیق آیاتِ قرآن و قوانین توحیدی می باشد، و همین است که نزد موحدین آزادیخواه «انواع اجتهاد» طرح و ارائه شده است. در غير اين صورت و با نادیده گرفتن اصل اجتهاد، آیات قرآن و احکام اسلام و کلا دین توحید، يا بصورت مجموعه اى «غير قابل تفسير و غير قابل تطبيق» در می آيد و صفت هادی و راهگشاء را از دست می دهد و از حل مسائل متغیر و پیچیدۀ زندگى بشری (و خاصتا از قضايايی که در نصوص وحى نيامده اند) عاجز می ماند، و يا اينکه اسلامیت در آراى شخصیتها و علمایی که قرنها پيش مى زيسته اند و امکان فهم و چاره سازی مسائل و قضاياى ادوار بعدی را نداشته اند محصور می شود. و طبعا نتيجۀ این روشهای غیر توحیدی عبارت خواهد بود از: «حذف اسلام و ترک اسلامیت» در میدان عمل و زندگی، که بخش بزرگی از مسلمین چنین کرده اند و سر از زندگی مادی و یا مکاتب غربی درآورده اند، و یا «مطلق و ابدیت آراء و اجتهادات قرونی» و جانشينی افکار کهنۀ بشری بجای وحى و قوانین توحیدی؛ که بخش دیگری از مسلمین بدین شیوه حرکت کرده اند، و همین است که خاطر قرنهاست گرفتار شرک و خرافه پرستی شده اند. و اين همان «انحراف و ضلالتی» است که دين توحيدى اسلام براى نفى و نابودی آن و «حرکت و استقامت در صراط مستقیم توحید» ظهور کرده است: فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ مَن تَابَ مَعَكَ وَ لَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (هود - ۱۱۲): «راست حرکت کن و استقامت نما، همانطور که امر شده ای، و همچنین آنهایی که با شما در خط توحید قرار دارند، و طغیان مکنید، چرا که الله نسبت به عملکرد شما بسیار بصیر و بیناست». و اما اگر ترک اسلام و مسلمانی و به بیان بهتر اگر «اِهمال دینداری سنتی» می تواند به کفر و ارتداد منتهی شود، شرک و مطلق سازیِ  آراى بشرى هم نه تنها مشکلى را حل نمی کند، بلکه یکی از مصادر سه گانۀ ضد توحيدى و ضد بشرى (شرک - استبداد - ماديت) بحساب می آید؛ و مصیبت عظمایی است که اصلا مُوَلِد دو مصدر ديگر و از عوامل انحطاط و عقب ماندگى مسلمين است. و به تأکید وضعیت فعلى مسلمين و جوامع اسلامی بیانگر تمام عیار یک وضعیت «شرک آلود و استبداد زده و ماده گرایانه» است.

البته متأسفانه وضعیت از اينهم بدتر شده است؛ و حتى نظراتِ علمای طراز اول و مجتهدين گذشته نیز: اولا بنابر ماهیت نظام تعلیمی و انحطاط اجتماعی و عدم فراگیری زبان عربی به زحمت قابل دسترسی بوده و به ندرت درک و دریافت می شوند؛ ثانيا هر کسى زمینۀ مطالعۀ علوم و آرای تاریخی و درک و دریافت آنها را ندارد، و کار آخوندها و دست اندرکاران مذهبی نیز اکثرا در عامیگری و امور کسابتی و ارتزاق از دین خلاصه می گردد. و در نتیجه نظرات و اجتهادات علمای گرانقدر گذشته همراه با عجايبات و غرايبات و از طريق «صافى ناامن آخوندى» به جوامعی مى رسند که به تنبلى و بیخیالی عادت کرده اند. اما خوشبختانه وضع دارد تغيير میکند و مسلمين در حال تغيير و تحول هستند، و بحمدالله مسلمين و جوامع اسلامی لياقت آن را پيدا کرده اند که از وضع «منحط  و شرک آميز» و عقبۀ استبداد و استعمار بگذرند، و با فراهم شدن زمینه های مناسب میتوانند اسلام اجتهادى و متکامل و جوابگوى بشريت را جانشين این وضع شوم و شیطانی نمایند و راه «آزادى و توحيد و فداکاری» را باز کنند. لکن در رابطه با مسلمین اجتهادى و قرار گرفتن در مسیر توحید و آزادی، شروط و مختصاتی وجود دارد، و برای هر مسلمان حقیقی و منسوب به اسلام اجتهادی این «دو شرط و خصیصۀ اساسى» واجب و ضروری می باشند: يکى اعتراف به اصول عقیدتی اسلام (توحيد، نبوّت، آخرت) و اقرار به شعار لا اله الا الله، محمد رسول الله، و التزام به بَیٌنات و مُحکَمات قرآن، و ديگرى باز گذاشتن دروازۀ آزادى فقه و فهم اسلامى و زمينه سازى براى انتخاب آنچه قوانین توحیدی و «اجتهاد اَحسن در زمان و مکانِ تطبيق» بحساب مى آيد، تا اينکه زمینۀ اسلامیت و مسلمانی و اجراى قوانين الله در سایۀ اجتهاد اَحسن فراهم شود و مایۀ سعادت مسلمين و جوامع اسلامی در دنيا و آخرت گردد.

******

همانطور که ذکر شد «در ميدان اجتهاد» انواع و تنوع وجود دارد، و هر نوعی از آن در زمان و مکان و موقعيت خودش راهگشا می شود، و بدون وجود این اجتهادات و عدم ارزیابی وضعیت زمان و مکان و موقعیت اجرای آیات و قوانین توحیدی، امکان فهم و اجرای آنها ممکن نمی گردد. و اَهمّ اجتهاداتی که در مقدمۀ قانون سماء ذکر شده اند، و همچنین معانی و تعاریفی که در فصل پایه های فکری و عقیدتیِ مرامنامه ذکر شده اند، بدين قرار هستند:

ضـــــــــرورت اجتهـــــــــاد و تنوُّع آن

قبل از هر چيز بايد گفت که: اجتهاد عبارتست از رأى و قانونى که داراى منبع و مصدر بوده و با تکيه بر منابع و مصادرى گفته و نوشته میشود، و به عبارت ديگر، اجتهاد منشاء دار بوده و در راستاى حفظ و پیشبُرد و تطبيق منشاء ارائه میشود. حکمت اجتهاد، تفسير و تبيين مکتب و مشکل گشايى و آماده کردن «نصوص» براى تطبيق و عمل و اِجراء در زمان و مکان مناسب است. و چون مصادر کلى هستند و نيازمند تفسير و تبيين در زمان و مکان، بدون اجتهاد، تطبيق و اجراى آنها و استفادهٴ عملى از نصوص ممکن نيست، و در نتيجه مقاصدشان به نتيجه نمی رسد، اينست که «اجتهـــاد» ضرورت پيدا می کند. اما جهت اِجراء و تحقق اهداف و مقاصد توحيدى و رسيدن به آزاديهاى اساسى و آزادیهای توحیدی و عدالت فراگیر «انـواع اجتهـاد» وجود دارد، که هر يک از آنها در زمان و مکان و موقعيت خودش ظاهر می شوند، و بدون در نظر داشتن آنها و عدم ارزیابی اوضاع و احوالِ زمان و مکان و موقعیت اجرای آیات و قوانین توحیدی، امکان فهم و اجرای اسلام و قوانین توحیدی ممکن نمی گردد (هم در امور موردى و انفرادى، و هم در امور عام و عمومى)، و مهمترين این اجتهادات از اين قرار است:

١- اجتهاد تطبيقى

اجتهاد تطبيقى عبارتست از اجتهادى که براى تطبيق و اجراى «نصوص واضح و صريح» صورت مى گيرد، در زمان و مکان مناسب و در شرايط خودش. در اين اجتهاد، نصوص توحیدی، صريح و زنده اند و درست فهم شده اند، و جامعه نيز فهم صحیح و درستى از آنها دارند. و تنها چيزى که اجتهاد را در مورد آنها ضرورى می سازد، تشخیص زمينه ها و موقعیت اجراى آنهاست. اينست که با ظهور و تشخیص زمينه ها و موقعیت مناسب، تطبيق و اجرايشان يکسره و بدون مقدمه آغاز می گردد.

٢- اجتهاد ترجيحى

اجتهاد ترجيحى عبارتست از اجتهادى که براى تطبيق و اجراى «نصوص متعدد» و بر پایۀ ضرورت و اولويت و زمينه دارى بعضى از نصــوص بر بعضى ديگــر و توجه به اصطلاحات زنــده صــورت ميگيرد. در اين اجتهاد، علاوه بر اصل بودن نصوص، شرايط اجراء، نصوص متعدد، بازنگرى کلمات و مفاهیم، ارائهٴ اصطلاحات مناسب، فرهنگ اجتماعى، و غيره، مـورد تـوجه قرار می گيرند، تا مقاصد منابع و مصادر و بکارگيرى «بجاى» آنها تحقق پذيرد، و فهم حى و زنده از مفاهيم و معانى منابع و مصادر محفوظ شود.

٣- اجتهاد ابتکارى

اجتهاد ابتکارى عبارتست از اجتهادى که در رابطه با امور جديد و خلاقيت ها و ابتکارات واقع می شود، و بنابر ضرورت ها و در جهت رشد و توسعهٴ ميدان انـــديشه و عملکرد تــوحيدى صــورت می گيرد. و ميدان خلاقيت ها و ابتکارات شامل امــورى است که تا «بحال» درک نشده و يا با تــوجه به «عدم ضرورت» و يا «عدم زمينه ها»بدان پرداخته نشده است.

۴- اجتهاد تجدیدی

اجتهاد تجدیدی عبارتست از اجتهادى که در رابطه با اجتهادات پيشين صورت مى گيرد، و يک نوع تجديد نظر و بازنگرى در اجتهادات قبلى محسوب میشود (اجتهاد در اجتهاد). اين اجتهــاد، محصول ضرورت تغييرات و نگرش مُجدّد به قوانين و مصوبات در ميدان زنــدگى و تغییر و تحولات و رشد آنست، و با توجه به تجربه و رشد گام به گام بشرى و تغيير و تحولات اجتماعى، ناگزير در «موقع خود» پيش می آيد.

همۀ اين قضايا و تنوع اجتهادات، ناشى از حساسيت اجراء و تنوع وسيع اَعمال و تحولات در زندگى است. و در اين ميان، زمان و مکان، شرايط و موقعيت ها، و اوضاع و احوال بشرى، در توضيح و اِجراى قوانين نقش زيادى بازی میکنند، و در صورت حذف «اجتهاد»، اِجراء و اِعمال قوانين بسيار مضر و خطرناک می شود. اينست که يکى از علل و عوامل اساسى وضعيت اسلام و مسلمين، که دچار چنين روزگار مصيبت بار و خطرناکى شده اند، ناشى از «حذف اجتهاد» از زندگی اسلامی و به تبع آن رکود و توقف همه جانبه است. و بهمين دليل، دين آزاديبخش و رشد آفرين و متحد کنندۀ اسلام به مذاهب شرک آميز، تعصب آفرين، راکد کننده، و تفرقه انداز مبدل شده است.(**)

بنابر این، اصل و اساس در وضع قوانين و ارائۀ اجتهادات اينست که هر قانون و اجتهادی متناسب با «شرايط و اوضاع پيش رو» ارائه شود و حلال مشکلات گردد، و در صورتی که شرايط و اوضاع و احوال تغيير کرد، قوانين و اجتهادات نیز تغيير کنند و راه حلهای نوين و متناسبى (با توجه به شرايط و موقعیت های جديد) ارائه گردند. و روی این مبنای کلیدی و پایدار، ثبات موضوع مایۀ تداوم قانون و اجتهاد، تغییر موضوع مایۀ تغییر قانون و اجتهاد، و زوال موضوع مایۀ زوال قانون و اجتهاد می گردد. و این یعنی «قانون و اجتهاد زنده و راهگشا» و در زمان و مکان خودش. در غیر این صورت قوانین و اجتهادات از محل و موقعیت خودشان خارج و از موضوعات و حقایقی که برایش وضع شده اند فاصله می گیرند. و با توجه به اینکه تاریخ مصرف چنین قوانین و اجتهاداتی پایان پذیرفته و خصلت مشکل گشایی را از دست داده اند، به ضد خودشان و فلسفۀ وجودی خود تبدیل می شوند (یعنی بجای راه گشایی و مشکل گشایی مانع رشد و حرکت می گردند و ماهیتی راکد کننده و مشکل آفرین پیدا می کنند)، چونکه بدون کار آمدی و راهگشایی تداوم می یابند! و حالت مطلق و شرک آمیز بخود می گیرند. و رَهنمود قرآن در آيات ٣٨ و ٣۹ از سورۀ رعد سند گوياى اين اصل توحيدى و بيانگر تغيير و تکامل و اجتهاد می باشد، آنجا که صراحتا اعلام می دارد: لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ، يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ (رعد: ۳۸ و ۳۹): «براى هر دوره و زمانى کتاب و قوانینی مقرر شده است، و در این راستا آنچه که اللّه و خالق یکتا بخواهد {زمان و فایده اش سپرى شود} محو و زائل می کند، و آنچه ایشان بخواهد {زمان و فایده اش باقی باشد} تثبيت و استوار می سازد، و اوست أُمُّ الْكِتَاب و مصدر کُتُب و قوانين». یا اینکه می فرماید: فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ (رعد - ۱۷): «آنچه کف و اضافات است محو و زائل و آنچه مایۀ خیر و نفع مردم است در زمین مکث کرده و بر دوام می شود، و بدین صورت اللّه و خالق یکتا {نسبت به حق و باطل} برایتان مثال می آورد». ***

____________________________________________________

(*) وحى عام اللّه و خالق یکتا شامل وحى تشريعى (قرآن مُنزَل)، وحى تکوينى (قوانین حاکم بر جهان هستی)، و عقل بشری (خاصتا بیان و عمل اُسوه ها و مشخصا سنت مسلم نبوی) است.

(**) ديندارى آخوندى، نمونۀ يک ديندارى غير اجتهادى و راکد و مُغلق است، و به همين علت، ارتجاعى (شرک آميز) و انزواطلب (عزلتگرا) است و توان حضور در صحنه هاى سياسى و اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى را ندارد، و خلاصه یک دینداری غیر پاسخگوست. اما ديندارى اجتهادى و روشن انديشانه، منهج و روش توحید و نمایانگر ذات و طبیعت ديندارى قرآنى - اسلامی است، تعاملی که «واقع بينانه و راهگشا و فعال» ميباشد. و در همین راستا ديندارى اجتهادى روی شمولیت دين توحیدی اسلام و حضور آن در صحنه هاى مختلف سياسى و اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى و...... تأکید می نماید و داعى بشریت به همۀ اين صحنه هاست، و بدین جهت فعال و عزمگرا میباشد. و اين دو نکتۀ اساسى (در اسلاميت اجتهادى) بإذن اللّه کمر ارتجاع و استبداد و استعمار را درهم خواهد شکست و آنها را زائل خواهد ساخت.

(***) قابل ذکر است که اصل اجتهاد در میدان دینداری توحیدی امری کلیدی و سرنوشت آفرین بحساب می آید، چونکه در آن اجرای آیات و احکام توحیدی مطرح است و در موارد عامّ و عمومی حتی سرنوشت اسلام و مسلمین به صحنه می آید. و طبعا چنین کاری نیاز مبرمی به رهبری توحیدی - اجتهادی دارد. و بدین خاطر این موضوع در همان حال که ضروری و اجتناب ناپذیر است، بسیار خطیر و مسئولیت آفرین می باشد.

مصـــــادر و اهـــــداف اساسی اجتهاد

مصادر اجتهاداتِ مُوَحِّدين آزاديخواه، قرآن مُنزَل، قانونهاى علمى، سُنت مُسَلّم نبوی، و عقل بشرى هستند، و سماء با تکيه بر اين چهار مصدر، قوانين خود را تدوين و اهداف توحيدى و آزاديخواهانه را ترسيم مینماید. قوانين و اجتهادات سماء، که بر مبناى مصادر چهارگانۀ فوق الذکر تهيه و تدوين میشوند، قبل از هر چيز بايد دو اصل قرآنى «تبيين نظرى» و «تطبيق تدريجى» را مدنظر قرار دهند و در راستاى تفهيم و تحقق انديشه هاى توحيدى اسلام قرار داشته باشند. لازمهٴ حرکت رشد يابندۀ سماء، تربيت اعضاى موحد و آزاديخواه، جهت تبيينات فکرى و سياسى و حضور در ميدانهاى نظرى و عملى و زندگى اجتماعى است، و «موحد آزاديخواه» موظف است که مفسر نظرى و عملى اهداف و مقاصد توحیدی و آزادیخواهانۀ سماء باشد و اين وظايف را در زمان و مکان متحقق سازد. پس قوانين و اجتهادات سماء و عملکرد بيان کنندگان آن بايد در جهت رسيدن به آزادى، توحيد، و فداکارى باشد، و لازمۀ رسيدن به اين اهداف، مبارزۀ همه جانبه با «فقرعام» و موجدان اساسى آن يعنى استبداد و شرک و ماديت است. و خلاصۀ «مصادر چهارگانۀ سماء» از این قرار است:

(١) وحى تشريعى (ما اَنزَل اللّه) عبارتست از کُتُب وحیانی و مجموعه اى از علم و قوانين و اوامر اللّه و معبود یکتا، که توسط انسانهاى صادق و صالح و برگزيده (انبیاء و رسولان) اخذ و دریافت و به نوع بشر ابلاغ شده است. همان وحی که پایۀ جهان بينى و انسان بينى و حقوق و تکاليف مؤمنان به نبوت توحيدى قرار می گيرد و به زندگى فردى و اجتماعى آنها شکل و جهت می دهد و با تکيه بر اصل اجتهاد (در زمان و مکان) به اجراء در مى آيد. اما بايد دانست که «وحى تشریعیِ محفوظ» منحصر به رسالت خاتم و قرآن مُنزَل است، و این نوع وحی را تنها از این مصدر مطمئن و نهایی باید اخذ و دریافت نمود: إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ (سورۀ اِسراء - آيۀ ۹): «به تاکيد این قرآن {بنی آدم را} به آنچه اقوَم و پایدارترین است دعوت و هدايت می کند». قابل ذکر است که شرایع قبلی، هم تحریف و آلوده به خرافات شده اند، و هم با توجه به مرحله ای بودنشان (من حیث المجموع) منسوخ و جزو تاریخ ادیان گشته اند.
(٢) وحى تکوينى (قانونهای علمی) عبارتست از علم و قوانين و اوامر اللّه و خالق یکتا در جهان خلقت؛ که تمام ابعاد خلقت و جهان هستی را در بر می گيرد، و شامل قوانين حاکم بر جمادات، نباتات، حيوانات، نسل انسان، و همچنين شامل قوۀ درک و شناخت انسان است، و به عبارت قرآن، وحى تکوينى در کل آفاق و انفس (جاندار و بى جان) سارى و جارى است، و داراى مختصات زیر می باشد: اولا موضوع علم و قوانين وحیِ تکوينى در رابطه با خلق و ايجاد عالمو چگونگى قوام و دوام جهان هستى و نحوۀ تغيير و تحولات آنست، و توجه و التزام و همچنین کشف اين علوم و قوانين، مایۀ علم و معرفت و موضع متناسب بشرى در برابر اجزاى نظام خلقت و قوانين حاکم بر آن و بکارگيرى آنهاست. ثانيا وحى تکوینیِ مُعقَّد و پیچیده و نیازمند اکتشاف، بصورت جامع و مجموعه اى کشف نمى شود، بلکه در طى زمان و در ميدان رشد و تکامل علمى و توسط دانشمندان متعدد کشف و ثبت می گردد. اما در همان حال کشف هر قانونى به مثابۀ ظهور يک معرفت تازه و مایۀ گشوده شدن راه جديدى براى بشريت است. ثالثا بايد توجه داشت که همۀ ملاحظه کنندگان و کاشفان وحى تکوينى برگزيده و نمونۀ عقل و اخلاق نيستند، و در نتيجه ممکن است صادق و صالح باشند و امکان دارد نباشند. و طبعا در اين رابطه بايد آگاه بود و از تجربيات گذشته عبرت گرفت. رابعا وحى تکوينى در پیوند با وحى تشريعى و موازين عقل بشرى بعمل در می آيد؛ و اجتهاد در زمان و مکان بر اجراى آن حاکميت دارد {مانند وحی تشریعی}، چرا که از اين علوم نیز می توان سوء استفاده نموده و مثل ساير امور آن را بجا و بيجا بکار گرفت. و آیات اول سورۀ اعلی نمونۀ مصادیق وحیِ تکوینی و قوانین علمی بحساب می آیند که می فرمایند: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى، الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى، وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى (سورۀ أعلى - آيات ١ و ٢ و ٣): «منزه و پاک گردان نام خالق برترين خود را ، خالقى که خلقت را خلق کرد و آن را نظم و نظام و تعادل بخشيد، و خالقى که قوانين خلقت را معين کرد و آن را در مسير مشخصى قرار داد».
(٣) سُنت مُسَلّم نبَوی (بیان و عمل نبوی) عبارتست از روش و عملکرد توحیدی و ثابت شدۀ محمد رسول اللّه (ص): الف- سنت: سنت عبارتست از گفتارها و عملکردها و تاييدات و انتقادات نبى اکرم و روش حرکت ايشان در دورۀ نبوت توحیدی، که همۀ اينها بر اساس قرآن مبين، واقعيات پيش رو، عقل و مشورت، و در زمان و مکان مناسب صورت گرفته اند. ب- مُسَلم: مسلم يعنى اثبات شده بوسیلۀ قرآن حکیم و همچنین اسنادی مثل کتب حديث، کتب تاريخ، کتيبه ها، کشفيات، و غيره، و هماهنگی مُحتوای اين اسناد با قرآن مُبین، قانونهاى علمى، و عقل بشرى. لازم بذکر است که رسول اسلام دارای سه وظیفۀ اساسی بوده است: یکی بلاغ مبین و دعوت توحیدی: هَٰذَا بَلَاغٌ لِّلنَّاسِ وَلِيُنذَرُوا بِهِ وَلِيَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَلِيَذَّكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ (ابراهیم - ۵۲): «این قرآن بلاغ و بیانی برای مردم و بشریت است، تا بوسیلۀ آن دعوت و بیدارسازی شود، و اینکه بدانند که او {خالق عالم} یکتا و بی همتاست، و تا اینکه صاحبان عقل و خِرد از آن درس بیداری بگیرند». دومی اِعمال وحی و سرمشق شدن: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (احزاب - ٢١): «به درستى که روش و عملکرد رسول الله اُسوه و سرمشق خوبی براى شماست». و سومی رهبری و مرجعیت مسلمین: وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَٰنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي (طه - ۹۰): «و به تأکید خالق تان بسیار مهربان است؛ پس از من تبعیت کنید و از اوامر مرا اطاعت نمایید». و بدیهی است که سُنن توحیدی عموما مستحق سرمشق و پیروی هستند، چه منسوب به انبیاء و رسولان باشند و چه از روش و عملکرد صالحانِ تاریخی و معاصر نشأت بگیرند.
(۴) عقل بشری (شاخِص و مُشخِّص) به مثابۀ بزرگترين هدیۀ اللّه به نوع بشر، وسیلۀ شناخت انسان و عامل برگزيده شدن و دليل مخاطب بودن اوست، و با سلب عقل از انسان و يا ناديده گرفتن آن و يا سرکوب آن، انسانيت انسان زير سؤال مى رود. عقل بشرى، راهنماى زندگى بشرى است، و انسان بوسیلۀ همين عقل، وحى تشریعی و تکوینی را فهـم و دريافت نموده و تفهيم و ابلاغ می کند، و آن را در زمان و مکان، اِعمال و اجراء می نمايد. و همین است که وحی تشریعی الله فقط برای بنی آدم آمده است، چرا که انسان ها بوسیلۀ عقلی که الله به آنها بخشیده میتوانند وحی را فهم و دریافت کنند و آن را با توجه به عقل و تشخیص خود در زندگی و حیات زمینی بکار بندند. و عقل بشرى، شامل عقل تاريخى و عقل کنونى و آينده نگرى اوست، و همۀ افکار و نظريات و تصورات انسانها را شامل می گردد: كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (سورۀ روم - آيۀ ٢٨)، وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ (سورۀ يونس - آيۀ ١۰۰): «اينچنين آيات و قوانين خود را براى اهل عقل و خِرد تشريح می کنيم، و اللّه براى کسانی که عاقل و خِرد وَرز نیستند رجس و پليدى قرار داده است».

و در مرامنامۀ سازمان موحدین آزادیخواه ایران (فصل ۱ - پایه های فکری و عقیدتی) در اصول ۶ و ۷ و ۸ و حواشی آن، مسئلۀ اجتهاد و تعاریف و تنوع آن بدین صورت منعکس شده است:

اصـــــل ششم

سماء به اصل «اجتهاد» اعتقاد دارد، و اجتهاد از نظر سماء، روح الدين، مُحَرک حرکت اسلام، تبيين کنندۀ دائمى قوانين الهى (اعم از تشريعى و تکوينى)، و حافظ و تطبيق دهنده سُنن انبياء است (****). اینست که بدون اجتهاد در زمان و مکان، ديندارى و اجراى «وحى عام» و حفظ و اِعمال سنن انبياء امکان پذير نخواهد بود و جريانِ تکامل بخشى و نجات دهندگى قوانين الهى متوقف و حکمت رسالت رسولان عقيم خواهد شد.

اصـــــل هفتم

اجتهاد در زمان و مکان صورت گرفته و جارى میشود، همانطور که اجتهادات محمد رسول الله ص در زمان و مکان صورت گرفته و جـارى شده اند، و اجتهاد، اعم از «تطبيقى، ترجيحى، ابتکـارى، و تجدیدی» بنابـر واقعيات و با توجه به اوضاع و احوال بشريت و در زمانها و مکانهاى مختلف، در تغيير و تحول ميباشد، و «اجتهاد در خلاء» يعنى اظهار رأى و قضاوت و اصدار حُکم در رابطه با موضوعى که مجتهد با آن درگير و روبرو نيست و امکان درک واقعى و درست آن ميسر نمى باشد، باطل است. (*****)

اصـــــل هشتم

مصادر قوانين و اجتهادات سماء، اعم از عقيدتى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، قضایی، اخلاقى، خانوادگى، و غيره، «قرآن مبین، قانونهای علمى، سنت مُسَـلّم نبوی، و عقـل بشرى» هستند، و اين مصادر چهارگانه، پايه و اساس قوانين و اجتهادات سماء را تشکيل می دهند.

____________________________________________________

(****) آزادى بيان و عقيده، زمینۀ اجتهاد است، و اجتهاد عبارتست از تلاش و تحقيق، جهت فهم وحى عام و کشف «راههاى ديندارى» و استخراج قوانين زندگى دنيا از مصادر چهارگانۀ «قرآن مبين، قانونهاى علمى، سنت مسلم نبوی، و عقل بشرى»، در زمان و مکان و متناسب با اوضاع و احوالى که در ميدان زندگى پيش مى آيد، و آيهٴ: وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا (۶٩): «و کسانی که برای ما (دين و قوانين ما) جُهد و تلاش می کنند، به تاکيد راههاى خود را به آنها نشان خواهيم داد»، تبيين کنندهٴ اجتهاد اسلامى است.

(*****) اجتهاد در خلاء يعنى اظهار رأى و قضاوت در رابطه با موضوعى که مجتهد با آن درگير و روبرو نيست و امکان درک واقعى آن موضوع ميسر نمی باشد، و اظهار رأى و قضاوت در رابطه با گذشته و حال و آينده اى که مستند نيست و دربارۀ آن اختلاف نظر وجود دارد از اين نمونه است. چنين رأى و قضاوتى «اجتهاد در خلاء» و اعلان موضع خارج از موقعيت و زمان و مکان می باشد. اما «اجتهاد زنده و راهگشا»، که عبارتست از اجتهاد به روش قرآن و اجتهاد عالمانه وعاقلانه، اجتهادى است که در زمان و مکان و در رابطه با واقعيات و بدور از ظنّیات صورت می گيرد و مجتهد با موضوع مورد اجتهاد درگير و روبرو است، و مجتهد با اظهار رأى وقضاوت خود، مشکلات زندگى را حل کرده و راه رشد و ترقى را باز مى نمايد. بنابراین، در اجتهاد راهگشا بايد گذشته را با توجه بـه شرايط گذشته، حال را با توجه به شرايط حال، و آينده را با توجه به شرايط آينده بررسى و مد نظر قرار داد و با شرط و احتياط اظهار رأى و قضاوت کرد. چنين اجتهادى به اطمينان قوى راهگشا و عملى خواهد بود و به قرآن و علم و عقل نزديکتر است.

سازمان مــوحدین آزادیخــواه ایران

۲ جمادی الثانی ۱۴۲۳ - ۲۰ مرداد ۱۳۸۱