بسم اللّه الرحمن الرحيم

نحوۀ ازدواج در فکر و فرهنگ توحیدی

ازدواج يک موضوع بنیادی و اساس «تشکيل خانواده و تداوم نسل» و یکی از مهمترین مصادر صلاح و فساد بشری است؛ کمااینکه نحوۀ صورت گرفتنش در تداوم و عدم تداوم آن نقش بزرگی بازى می کند. اما متأسفانه اين رکن پايه اى نيز (مثل دیگر امور) به علت مُطلق و مُغلق شدنِ «اصول و شروط آن» مشاکل زیادی بوجود آورده است، تا جايی که بعضى اوقات مزایا و فوائد ازدواج و تشکيل خانواده با «مصائب و بار و بلای آن!» برابرى  و هم سنگی می کند. البته حتی در مواردی تشکيل خانواده کلا بار و بلا گشته است، مواردی که امروزه از حد خودش عبور نموده و گسترش زیادی پیدا کرده است. از خرج و مخارج ازدواج هم که بگذریم؛ چرا که يک عُمر! فعاليت اقتصادى می طلبد. اينست که موحدین آزادیخواه در اين رابطه نيز «توحیدی - اجتهادى» فکر و عمل می کنند و «خانواده و مبانى آن را» مُستحق اصلاح و بازنگرى می دانند، و می خواهند مُجددا و با تکيه بر اهداف توحيدى قرآن آن را بازسازی نمایند. و از جمله در پی آنند که مصائب و مُضرات و مُطلقيات سنتى و بیفایدۀ تشکیل خانواده و نیز بار و مخارج اضافى را از مسیر تشکیل خانواده حذف نمايند، تا اين هستۀ اولیۀ زندگی و تربیت زنده شود و بتواند ادامه پيدا کند. و در فکر و فرهنگ توحیدی اسلام و نزد موحدین آزادیخواه، اهَمّ مُختصاتِ ازدواجِ «معقول و اسلامی» بدین قرار است:

الف- دو طرفه ای ازدواج: از دیدگاه توحیدی اسلام، ازدواج «دو طرفه» است، و حتی المقدور از دو انسان آزاد و مستقل و عاقل و دارای بلوغ جنسی تشکیل می شود، و روی مبانی توحیدی - اجتهادی استوار و استمرار می یابد. از این منظر و به تبع آن نزد موحدین آزادیخواه، زوجین (زن و مرد) مال و اموال يکديگر نيستند (يکى مال و اموال ديگرى نيست و مشخصا «زن» مال و اموال مرد نيست، و مرد «مالک زن» نمی باشد. بلکه آنها (قبل از هر چيز) خواهر و برادر دينى يکديگر هستند و اين «اصل اساسی» باید جامۀ عمل پوشد. اصل دیگر در این میدان اینست که این خواهر و برادر دینی داراى «حقوق برابر» هستند؛ و هر یک از آنها در امر «ازدواج و طلاق» صاحبِ اختيار و اراده می باشند. کمااینکه وقتی زوج يکديگر شدند و خانواده تشکيل دادند، در ابعاد مختلف و از جمله در بعد اقتصادى «شريک يکديگر» می شوند، شراکتی که روی اصول «سعی»، «عدالت»، و «فداکاری» متحقق می گردد. بدین شیوه، داستان غم انگیز «مشاکل ازدواج مردان و محرومیت زنان» پشت سر گذاشته می شود؛ و نسلی صاحبِ «اراده و اختیار» و «مالک زحمات خود» و «شریک یکدیگر» ظهور می کند. بنحوی که در سایۀ آن، هم زنان و مردان بسوی «توازن و هم کُفویی و استقلال فردی» حرکت می کنند، و هم با توجه به ظهور توازنِ دو طرفه بین زنان و مردان، یک قدم به نظام توحیدی - اجتهادی نزدیکتر می شویم. جهت وضوح بیشترِ اقتصاد خانوادۀ اسلامی به تبیین: مبانی اقتصاد خانوادۀ اسلامی (سعی - عدالت - فداکاری) مراجعه شود.

ب- مشروط بودن ازدواج: از نظر اهل توحید و آزادی، ازدواج بنابر «شروط و تعهداتى» صورت گیرد، همچنانکه تداوم و عدم تداوم آن وابسته به التزام و عدم التزام به شروط و تعهدات «عقد ازدواج» است. یعنی اگر شروط و تعهدات عقد ازدواج  برقرار و تداوم داشته باشند، ازدواج صورت گرفته نیز بايد «مستمر و پايدار» بماند. اما زمانی که شروط و تعهدات عقد ازدواج (اعم از عقيدتى، سياسى، مالى، جنسى، اجتماعى و.....) نقض و زير پا گذاشته شوند، طبعا ازدواج صورت گرفته نیز ملغی و طلاق واقع شود. زیرا امر ازدواج نیز مثل سایر عقود و پیمانهاست؛ و تنها با التزام و پایبندی به شروط و تعهدات مُنعقده برقرار می ماند. اینست که در فکر و فرهنگ توحیدی (و از نظر موحدین آزادیخواه)، ازدواج بین زن و مرد، يک پيوند «صرفا جنسى» و استخدام زنان بوسیلۀ مردان نيست، و از طریق ازدواج زن ملک و مال مرد نمی شود، بلکه جنس زن قبل از هر چيز «يک انسان صاحب اختيار» و «يک طرف عقد و پیمان» محسوب می شود. و طبعا اينطور نيست که مرد (شوهر) به ميل خود حرکت کند و زن هم دُم و دنبالۀ به او باشد؛ و هر کجا رفت و هر فکر و مسیری را در پیش گرفت او نیز دنبالش بیفتد؟!  بلی، زن ميتواند به مرد بگويد «کجا می روى و چکار مى کنى؟!» و در اين رابطه بايد «موضع گيرى» نماید، همانطور که مرد می تواند چنين کند و «بايد» بکند.

و مُختَصات دیگر و مشخص تر نگاه و نگرش توحيدى، و معیارهای «ازدواج سهل و زندگی بخش» و «قابل تداوم و استمرار» و «حافظ آزادى و استقلال» و «هستۀ اولیۀ جامعۀ اسلامى» و «کانون تربيت اولاد صالح» بدين قرار هستند:

۱- صداقت و التزام (امين بودن و اجتناب از خودسری و پنهانکارى): اين اصل در یک ازدواج صالح و لایق تداوم بايد يک «شرط اساسى» قرار گيرد، و مسلمانان جدى (اعم از مرد و زن) بايد با کسانى ازدواج کنند که آنها را «صادق و ملتزم» بشناسند و بتوانند با آنها یک رابطۀ مُعتمدانه بوجود آورند. و اما بدون وجود چنین اصل بنیادینی، زنان در زندگی مشترک! در حاشیه قرار گرفته و منزوی می شوند، کمااینکه مردان هم ناکام گردیده و در کارهایشان احساس تنهایی می کنند؛ پدیدۀ شومی که حالا نیز وسیعا وجود دارد و میلیون ها خانواده از آن «رنج» می برند. و از این جهت زنان و مردان مسلمان می توانند «روابط صادقانه و ملتزمانه» را شرط ازدواج قرار دهند، و پایمال شدن آن را مایۀ طلاق و جدايى تلقی نمایند. شاید در بین مردمان فاقد اصول و فروع! و در میان افرادی که بلا هدف و روش بزرگ شده اند؛ چنین اموری تنها در محدودۀ «زندگی شخصی» مأنوس و ملموس باشد، و حتی ممکن است خارج از واقعیات مهم زندگی تلقی شود، اما حتما برای جوامع و افرادی که اصول و شروطی برای زندگی کردن دارند، و بالاتر از آن، دارای اهداف فکری - سیاسی هستند و کار و فعالیت شان فراتر از حوزۀ زندگی شخصی قرار می گیرد، ضرورتی «اجتناب ناپذیر» محسوب می شود.

۲- آزادی کار و فعالیت  (فکری، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و.....): این اصل براى يک مسلمان (چه زن باشد چه مرد) يک امر حياتى است، چرا که بدون وجود چنين اصل اساسی و سرنوشت ساز، ديندارى و اسلاميت یک مسلمان ممکن نخواهد گشت. و در نتیجه جوانان زن و مرد (و خاصتا جوانان زن، که فعلا توان کمترى در دفاع از حقوق خود دارند) بدون وجود اين اصل «نبايد» با کسى ازدواج کنند، و بايد آن را حتما «شرط ازدواج» قرار دهند. متاسفانه امروزه زنان مسلمان در «زندان مردان» بسر می برند و آزادى انتخابِ راه و عقيده و فعاليت کلا از آنها سلب شده است. البته تا زمانى که دخترى ازدواج نکرده و در خانۀ پدری است وضعش بهتر است، اما به محض اینکه ازدواج کرد وضعش بکلى تغيير میکند و دختر بيچاره کلا به «تصرف شوهر» در می آید و در واقع ملک و مال او می گردد. و بعد از آن هرچه هست شوهر است و از دختر «مسلوب الإراده» اثری باقی نمی ماند، و دیگر ملک و مال شوهر شده است. و همین است که نوع موضع گيرى یک زن شوهردار عمیقا وابسته به نوع موضع گيرى شوهر می باشد. به عبارت دیگر، زن شوهردار، هم ديندارى اش وابسته به ديندارى شوهر! و هم عدم ديندارى اش وابسته به عدم دینداری اوست. اينست که دسترسى مستقيم به «حرم و حريم» مرد! بسیار مشکل است؛ و زن بیچاره علنا و عملا به «عنصرى با واسطه» تبدیل می شود، و طبعا در چنین وضعیتی رأی و نظر زنان جدا زیر سؤال می رود.

۳- توافق عقیدتی- سياسى (جهت تحقق ایمان و تدیُّن اسلامی): اين اصل نیز يک «شرط اساسى» براى ازدواج مسلمين و در رابطه با زنان و مردان است، چرا که جهت گيرى و اتخاذ موضع سياسى برای مسلمانان به مثابۀ آمادگی برای حضور عملى در میدان دينداری اسلامی و سعی و تلاش برای حاکمیت بخشیدن به دینداری اسلامی و تحقق نظام توحیدی اسلام است. بنابراین، با توجه به اینکه هيچ مسلمانى نميتواند از سياست و صحنه دارى اسلامی صرف نظر نماید، در نتیجه يک مسلمان بايد با کسی ازدواج نمايد که در خط اسلام و مسلمين و در «صراط مستقیم توحید» باشد. و ازدواج با کسانی که بر خلاف خط و منهج اسلام و مسلمانى حرکت می کنند، نه حلال است و نه قابل دوام و استمرار. و فرزندان چنين ازدواجى نیز اگر طرفين در دین و عقیدۀ خود جدى باشند، با دو فرهنگ متضاد روبرو می شوند و دارای تربیت و فرهنگ «دوگانه ای» خواهند شد. از این جهت بهتر آنست که زنان و مردان مسلمان (حتی در محدودۀ اسلامیت) با کسانى ازدواج نمایند که در «فهم و تطبیق دین» داراى اشتراکات بيشترى هستند. و بدین صورت، توافق عقیدتی – سیاسی، یکی از شرایط ضروری ازدواج است و برای مسلمین واجب و اجتناب ناپذیر است، امری که فقه سنتی نیز بدان اهتمام زیادی داده است.

۴- دوستی و دشمنی مشترک (در تدیُّن و اسلامیت و در نفی استبداد و شرک و مادیت): از ديدگاه توحيدى اسلام، موضوع دوستی و دشمنی مشترک یکی از اَهّم شرایط ازدواج نزد مسلمین است (چه در رابطه با زنان و چه در  رابطه با  مردان). و طبعا این شرط نیز مُستند به آیات قرآن است و در سوره های مختلف روى اين اصل و شرط قرار دادن آن (هنگام ازدواج و تشکیل خانواده) تأکيد می کنند. و در ميدان زندگی زناشویی هم (در هر مرحله اى که باشد) اگر يکى از طرفين از اين شرط «عدول و تخطی» نماید، طرف دیگر باید تصمیم به طلاق و جدايى نماید و در چنین مراحلی باید «ثبات قدم» نشان دهد و در وفاداری و التزام به اسلامیت، ضعیف و ناتوان ظاهر نشود. بدیهی است که چنین امری و اجرای چنین اصولی نیازمند پشتوانه است، چرا که در خلاء و بی کسی اسلامیت و مسلمانی و اجرای اصول دینداری ممکن نمی شود، و باید «رهبری و سازماندهی» وجود داشته باشد، تا اینکه: هم از مشکلات زیاد جلوگیری کند، و هم کار فرهنگ سازی را به جریان اندازد. البته اینکه این مسائل در جوامع اسلامی کمتر مطرح هستند از «دو امر نامبارک» ناشی می شود: یکی عامیگری و عدم جدیت در اسلامیت، و دیگری شخصی گری و عدم صحنه داری، که طبعا در چنین وضع منحطی، نه چیزی ضرورت پیدا می کند، و نه اهداف توحیدی و جامعۀ اسلامی متحقق می شود. اما زمانی که مسلمین وارد میدان اسلامیت شوند و در برابر خطوط و مناهج مختلف قرار گیرند، این امور بیشتر قابل درک و فهم می شوند، همانطور که با مطالعۀ صدر اسلام ضرورت این اصول و شروط و این تغییر و تحولات، جهت رسیدن به نظام توحیدی و تحقق جامعۀ اسلامی، ملموس تر می گردد.

۵- اجتناب از فساد و فحشاء (زناکارى، میخوارگی، مواد مخدر، دزدى و......): اینهم یکی از اصول ازدواج و زناشویی اسلامی است، بدین شیوه که زنان و مردان مسلمان، هنگام ازدواج با یکدیگر میتوانند «شرط» کنند که در صورت ارتکاب يا استمرار در «فساد و فحشایی» که نصوص قرآن و سُنت مُسلم نبوی و اجتهادات اسلامی با آن مخالفت ورزيده و در زشتى و فساد و ضرر آن اتفاق نظر وجود دارد، ازدواج لغو خواهد شد. این اصل برای مردم، مفهوم تر و دارای معنای واضحتری می باشد، اما متأسفانه این اصل نیز وقتی برای مردم مفهوم تر و واضحتر میشود که در رابطه با زنان! واقع گردد. لکن هنگامی که مردان مرتکب فساد و فحشاء و میخوارگی و دزدی..... می شوند و حتی بدان ادامه می دهند، لا اقل در زمان حال، امر چندان عجیبی به نظر نمی رسد؟! تو گویی که چنین مُحرَّماتی در اصل «برای زنان!» وضع شده اند؟! و شاید روی همین اساس باشد که اکثرا «مردان» مرتکب این مفاسد می شوند؟! این در حالیست که مردم عادتا مردان را مدیر و سرپرست زنان تلقی میکنند، و بدیهی است که فساد و فحشای مدیران دارای اثرات مخرب تری میباشد. اما باید دانست که در دین توحید و در رابطه با «اَعمال صالح و اِرتکاب مفاسد» فرقی بین زنان و مردان وجود ندارد، و اینکه در مورد ارتکاب مفاسد، زنان بیشتر تحقیر و سرزنش میشوند، ناشی از روحیات و فرهنگ جاهلی است و ربطی به اسلامیت ندارد.

۶- شروط ديگر ازدواج (عقیم بودن، تحدید اطفال، تعــدد زوجــات، مسائل شغلی و.....): همچنین زنان و مردانِ مسلمان میتوانند «شرط» کنند که اگر در میدان زندگی زناشویی اثبات شود که طرفشان نسبت به مسئلۀ «بچه دار شدن» دچار مشکل میباشد، از هم «طلاق» بگيرند، همچنانکه زنان و مردان مسلمان می توانند در رابطه با «مهار زایمان» و تحدید اطفال «شرط گذاری» کنند. این شرط گذاری شامل امور دیگری نیز می شود، مثل این قضیه که زنان حق دارند شرط نمایند که در صورت ازدواج شوهرش با زن دوم (بهر علتى که باشد) ازدواج لغو شود، يا اینکه مثلا بنابر «توافق زنِ اول» یا علتى مُوَجه، ازدواج بعدى ممکن شود. طبعا «مسائل شغلی» نیز می تواند در شرایط ازدواج قید گردد، و در مورد کارهای خانگی و کارهای خارج از خانه نیز بحث و توافق حاصل گردد. جهت توضيحات و روشنی بيشتر اين موضوعات، به مرامنامۀ سماء (و مشخصا فصل ششم: افکار و عقاید سماء دربارۀ زن و مرد) مراجعه شود. همچنين مطالعۀ مطالب و مقالات سماء دربارۀ زنان، قضیه را بيشتر می شکافد. البته همینجا این نکته هم قابل ذکر است که دختران و پسران در «نحوۀ ازدواج» باید با اعضای خانوادۀ خودشان «مشورت» نمایند و حتی المقدور باید رضایت آنها را کسب کنند، اما در صورت وجود استبداد خانوادگی و انشقاق، آنها حق دارند به ارادۀ خود متوسل شوند، و جهت نجات از استبداد خانوادگی و «آزادسازی خود» رأسا تصمیم بگیرند.

بنابر اصول و شروط فوق الذکر و در سايۀ «فکر و فرهنگ توحيدى» و با توجه به «تساوى حقوق مرد و زن»، موحدین آزادیخواه سعی می کنند که: هم در محدودۀ سماء و هم در سطح اجتماع نحوۀ تشکیل خانواده و مسئلۀ ازدواج و طلاق حل و فصل شود، و درسایۀ این اصول و مبانی، خانوادۀ اسلامی تشکیل و تداوم آن امکان پذیر گردد، همانطور که تا حال نیز در این راستا قدمهایی برداشته شده، و جهت تحقق این اصول و شروط، نظرا و عملا سعی و تلاش بعمل آمده است، تا در این میدان اثری از سنن جاهلى و غیر اسلامی و غير معقول باقی نماند. و اعضايى که در اين ميدانها قرار گرفته و در آن دخيل بوده اند، اصل «اُخوَت» و اصل التزام به «سُنَن توحيدى» را به تناسب حفظ کرده اند. اینست که این اصول و شروط توحیدی صرفا «نظریات ذهنی» و توقعاتی برای آینده نیستند، بلکه بصورت قابل قبولی در سماء عملی و تطبیق شده اند، و ازدواج رهبـر سمـاء نیز در سایۀ این اصـول و شـروط انجـام گرفته است. و حقیقتا باید گفت این اصول و شروط بر حق در امر تشکیل خانواده و ازدواج و طلاق عملا «راهگشا» ظاهر شده اند، و علیرغم عداوتِ مستبدین و مُتعصِّبین و اِفتراهای ابلهانه (جهت تخریب اذهان مردم) بسیار موفقیت آمیز بوده اند. وهمین است که اعضاء و دوستان و همفکران سماء، در هر جایی باید سعی کنند این اصول و شروط را بکار بسته و عملی سازند و در این بعد نیز «فکر و فرهنگ توحیدی» را عملی نمایند. البته باید دانست که يک مُقَصِّر و مُسبب طلاق و جدايى، تنها «دو بار» می تواند در سماء ازدواج نمايد. و این امر مستند به اصل هشتم از اساسنامۀ سماء است (فصل حقوق اعضاء)، که متن آن (همراه با پاورقى) بدین قرار می باشد: «خواهران و برادران عضو با آگاهى سماء و بر مبناى ارزشهاى توحيدى و حفظ استقـلال فردى، می توانند با يکديگر ازدواج کنند و خانواده تشکيل دهند. همچنين ازدواج خواهران و برادران عضو با همفکران و دوستان سماء بر اساس موازين ذکر شده بلامانع است».*

*مشروعيت استمرار ازدواج و زندگى زناشویی در گرو حفظ شرايط ازدواج است، و کسانی که «بار اول» شرايط ازدواج را نقض کنند و باعث طلاق و جدايى شوند، امکان ازدواج ديگرى را در سماء دارند، اما کسانی که «دو بار» شرايط ازدواج را نقض کنند و دو بار عامل طلاق و جدايى شوند، اجازۀ ازدواج دیگری را در سماء نخواهد داشت.

ماهیت جوامع در رابطه با جنسیت و ازدواج

در هر اجتماعی، نوع خاصی از ازدواج صورت می گیرد، و نحوۀ ازدواج، از ماهیت اجتماع و فرهنگ و اعراف آن سرچشمه می گیرد، و خاصتا نگرش اجتماعی به زن و مرد و روابط آنها و نیز وضعیت اقتصادی اجتماع در وضعیت ازدواجها بسیار تأثیر گذار هستند، و ذیلا برخی زمینه ها و ملاکهای ازدواج در اجتماعات مختلف را خلاصه وار بررسی می کنیم:

جامعۀ جنسى - سنتى: در چنين جامعه اى، اساس عرف و ادبیات «يک جنسيت خيالى» است، و خاصتا «جنسيت زن» در آن عجيب مى نمايد!! ، و از این جهت در چنين جوامعی در محدودهٴ «عقل یا شرع» به جنسيت و روابط جنسىِ زنان و مردان نگريسته نمی شود، بلکه در این «نوع جوامع»، جنسيت، امری خارج از محـدودۀ عقل و شرع قـرار گرفته و بسیار «مطلق و خيالى» شده است. و بدین خاطر، جنسیت در چنین جوامعی را (که به یک معمای ناگشودنی و مرموز تبدیل شده است) باید در «روح و فرهنگ» این اجتماعات جستجو کرد، نه در «واقعیات زندگی شان»، و نه در آنچه «وحی الهی و عقل بشری» برایش قانونگذاری کرده است. بنابراین، جنسیت مطلق و خیالی و روانی، ناموس و «ذات و ماهیتِ» جوامع جنسی - سنتی است، و طبعا بسیاری از امور آن، مافوق «عقل و شرع» قرار می گیرد، و از جمله رابطۀ «جنسی نامشروع»، خاصتا برای زنان، مساوی با گناهان تمام عالم است، و حتی از «شرک و کفر» بزرگتر!! محسوب می شود، چرا که چنین گناهی، ناموس و هستی و شرف خانواده های جنسی – سنتی را هدف قرار می دهد، و همین است که تجــاوز به حریم جنسی کسی، بدتر از قتل او بحساب می آید، چرا که از این طریق میتوان او را برای همیشه خوار و ذلیل گرداند. در نتیجه علیرغم اینکه قرآن حکیم برای ارتکاب «زنا» و حتی زنای مُحصِنه (زنای مردان و زنان همسردار) مجازات «صد شلاق» را تعیین نموده است، اما جامعۀ جنسی - سنتی به کمتر از رجم و قتل و نابودی!! در رابطه با این جرم راضی نمی شود. آری؛ شخصیت و حیثیت و شرافت در جوامع جنسی - سنتی در «محدودۀ جنسیت» و معیارهای سنتی آن جستجو میشود، و از همین روست که وقتی زنى با مردى عقد ازدواج بست، یکسره مُلک جنسى او می گردد؟! و در این میــدان بردگی و انسان فروشی، همه چيزش به «تصرف شوهر» و به اختيــار «صاحب زن!» در می آيد؟؟!! تا جایی که حتی يک زن مُطَلقه نیز، با وجود اینکه «شوهرش» در طلاق آن پيش قدم بوده باشد، اگر با مرد ديگرى ازدواج نماید، خودش و شوهر جديدش، دشمن شوهر قبلى تلقی می شوند؟! و اين برخورد بی معنی با جنسيت و ازدواج، بلاشک ناشی از يک تصور خيالى و جاهلى بوده و «فوق هر دین وعقيده و منطقی» قرار می گيرد. همچنین در همین جوامع اسلامى! اگر مردی بخواهد با زن مُطلقه اش (بعد از ازدواج و طلاق شرعی که با مرد دیگری داشته) ازدواج مُجدد نمايد، عليرغم تشريع قرآنى، نامرد!! محسوب می شود. و بدین صورت، امروزه حتی اصطلاحات فقه سنتی، معانی «دیگری» پیدا کرده اند، و مثلا این عبارت که فلان زن در «نکاحِ» فلان مرد قـرار دارد، بدین معناست که زنِ مورد نظر تحت سلطۀ آن مرد واقع شده و به تصرف او در آمده است. یا مثلا در همین جوامع به اصطلاح اسلامی، زنان «حرم و حریم مردان» بحساب می آیند، اما در رابطه با زنان چنین چیزی نه وجود دارد و نه تصور می شود، چرا که لا اقل «عـُرف مسلط موجود» مردان را «فوق شرع و قانون» قرار داده است. اما حقیقت اینست که بیشتر این واقعیاتِ تلخ از «بی خانمانی و محرومیت زنان» و از ناتوانی و بی ارادگی آنها و تبدیل این بخش از بشریت به «ضعیفه های مسلوب الإراده» سرچشمه میگیرد، پدیده ای که با فکر و فرهنگ توحیدی بکلی بیگانه است. در این رابطه به تبیین: «بى ریشگی و آوارگى زنـان» مراجعه شود.

جامعۀ عقيدتى - سياسى: در يک جامعۀ عقيدتى - سياسى، و در میان اهل توحید و آزادی، اصل بر موضع «عقيدتی» و جهت گيرى «سياسى» و رشد و صلاح «فرد و اجتماع» است، و هر چيزى در چهارچوبۀ «این مَبانی» ارزیابی می شود. حال اگر در رابطه با جامعۀ توحیدی – اسلامی، و نحوۀ برخورد اهل توحید و آزادی با مسئلۀ ازدواج و رابطۀ جنسی زنان و مردان صحبت کنیم، باید بگوییم: در چنين جامعه اى، و نزد اهل توحید و آزادی، «ازدواج و رابطۀ جنسىِ» بین زنان و مردان، امری «عجيب و غریب» نیست، بلکه يک رابطۀ «شرعى و عاقلانه» و مبنى بر ضرورتهای بشریست، همچنانکه «گناه جنسی» نیز اینقدر عجیب و فوق «شرک و کفر!!» قرار نمیگیرد، و قرآن منزل نیز مجازات آن را کمتر از حد «قتل» تعیین کرده است، و همانطور که میدانیم، در صورت ثبوت شرعی، مجازات این گناه کبیره «صد تازیانه» است، که با اجرای آن همه چیز تمام میشود و هستی و شرف کسی بر باد نمی رود. البته در رابطه با محو آثار گناهان «شرعی - عرفی» باید کار فرهنگی عمیقتری صورت گیرد، تا یک گناه (کبیره یا صغیره)، همانطور که با پرداخت بهای آن، مورد لطف و بخشش الله قرار می گیرد، برای بندگان او نیز قابل قبول!! واقع شود. و این مسئله همان قضیۀ «توبه و پذیرش توبه» میباشد، که توسط الله و وحی منزلش تشریع و پذیرفته شده است، اما اعراف سنتی و جاهلی، توانایی «هضم و عفو» آن را ندارند، و مثلا یک فرد گناهکار در معیار و میزان اعراف و سنن جاهلی، علیرغم «توبه از گناه»، تا ابد الآباد باید بار گناهش را حمل نماید!!، و خاصتا این نوع جوامع، گناه زنان را حتی با دوام تر!! تصور می کنند، و بدینصورت، بر خلاف شرع توحیدی و عقل بشری، روش شوم و بدبخت کننده ای را در مورد انسان «جائز الخطاء» در پیش می گیرند. اما قضیۀ «طلاق و جدایی»: طلاق و جدایی بین مردان و زنان، در یک اجتماع عقیدتی - سیاسی، و نزد اهل توحید و آزادی، نه چیزی عجيب و کریه، بلکه امری جائز و شرعی و معقول است، و دین توحیدی اسلام آن را برسمیت شناخته است، امری که ناچارا و بعلل مختلف پیش می آید، و جواز و شرعیت و معقـول بودن آن نیز ناشی از ضرورت وقـوع آن و راهگشا بودن آنست. اما آنچه «محل تـوجه» می باشد اینست که: در فهم و نگاه تـوحیدی، طلاق و جدایی برای زنان عواقب نامفهومی در پی ندارد، زیرا زنانی که بنابر دلایل «مُوَجّه و شرعی» از شوهرشان جُدا میشوند: اولا این طلاق و جدایی يک مسئلهٴ عادى و يک تصميم «شخصى و شرعى» تلقى میشود و کسى حق ندارد زن طلاق گرفته و جُدا شده را بی دلیل سرزنش کند، بلکه اگر زنی بخاطر التزام به اصول و شروط خود و به علت طغیان گری شوهرش، تصمیم به طلاق و جدایی بگیرد، باید تمجید و تحسین و حمایت نیز بشود. ثانيا بعد از ازدواج مجدد، نه تنها زن جُدا شده و بی تقصیر، دشمن شوهر قبلى بحساب نمی آيد، بلکه «خواهر دينى» او محسوب میشود، همانطورکه شوهر جديد برادر دينى هر دوی آنها می باشد. اما در يک جامعهٴ «جنسى - سنتى»، که همهٴ اين امور بر پايهٴ يک جنسيت خيالى و انحرافى و خرافى تفسير میشود، حتى اعتراف به ازدواج جديد از طرف شوهر قبلی «نامردى» بوده و موضع خصمانه اش مردانگى بحساب می آید، همچنانکه شرف و کرامت زن در عدم جدایی (ولو به قیمت بردگی)، و نیز در صورت وقوع طلاق، در عدم ازدواج مُجدد دیده می شود. آری؛ با مراجعه به آیات قرآن و نیز با توجه به «سُنتهای نبَوی» در صدر اسلام، متوجه میشویم که حقیقتا جوامع مسلمان موجود، بیشتر حامل «سنن جاهلی» و اعراف جوامع جنسی - سنتی هستند، و از ماهیت توحیدی اسلام عمیقا فاصله گرفته اند.

مِلاکهای مُختلف و اِزدواجهای مُتفاوت

مبانی و مَعاییر توحیدی (ملاک و معيار توحيدى): يک ازدواج ميتواند با تکيه بر ارزشهاى توحيدى و اسلامى صورت گيرد و طرفين از موضع ارزشهاى توحیدی و قرآنى به يکديگر و شرايط ازدواج نگاه کنند، و در نتیجه مِلاک و مِعيار اصلى در اين ازدواج براى طرفين همانا «رضايت الله»، توجه به «مصالح مسلمين»، و «رعايت حقوق يکديگر» است، و در این وضعیت کسی در پى «امتيازگيرى از دیگری» و یا اثبات برترى خود بر همسرش و يا تحميل عرف و عادات اجتماعى و متکى به عادات جاهلى نمی باشد. طبعا تحقق این ملاک و معیار کار میخواهد، زمینه میخواهد، فرهنگ میخواهد، اجتماع میخواهد، و مثل هر کار و برنامۀ دیگری بدون پشتوانه نمیتواند به اجراء در آید. و بدیهی است که آنچه در جوامع به اصطلاح اسلامی موجود رسم و رایج است، بویی از توحید و اسلامیت از آن به مشام نمی رسد؛ و مراسمات و آداب و رسوم ازدواج در جوامع اسلامی، مجموعه ای «خرافات مذهبی» همراه با ابتذالات اجتماعی است، و در این جوامع، مردان و زنانِ «نامزدِ ازدواج» حتی توان اَداء و اِستعمال اصطلاحاتِ یک عقد سنتی را ندارند.

سُنن عرفی و اجتماعى (ملاک و معيار اجتماعى): نوع ديگری از ازدواج، همان ازدواج «اجتماعى و عرفى» است. چنين ازدواجى، به تناسبِ دورى و نزديکى عرف و عادات یک اجتماع به ارزش ها و فرهنگ توحيدى، میتواند از توحيد و اسلاميت، دور يا نزديک باشد. بنابر اين، يک ازدواج اجتماعى، میتواند توحيدى و ارزشى، میتواند عاميانه و شرک آميز، و نيز میتواند الحادى و بیدینانه باشد. اما يک ازدواج اجتماعى در هر يک از اين «ميزانها» بازهم ماهیت اجتماعى دارد و پايه اش فرهنگ و عادات و سنن حاکم بر اجتماع میباشد. بدینصورت، در یک ازدواج اجتماعی، آنچه اصل و حاکم است، اعراف و آداب اجتماعی است، اعراف و آدابی که ممکن است «شرک آمیز و جاهلی» باشد، و یا امکان دارد با سنن توحیدی و ارزشهای توحیدی اسلام همخوانی داشته باشد. اما با توجه به اینکه در تعیین ماهیت آنها اراده ای در کار نیست، و همچنین آنچه توحیدی یا جاهلی است برای برپا کنندگانش «نامشخص و نامعلوم» است، در نتیجه چنین اعراف و آدابی، سنن اجتماعی و عرفی بحساب می آیند.

تفرُّد و شخصی گرى (ملاک و معيار شخصى): ازدواج متفردانه و هوا محور (که حالا و در سایۀ شیوع سُنن خارجی رایجتر شده) ازدواجی متکی به خواستهای فردی است، بدون توجه به دیانت و اجتماع! و در واقع هواپرستانه است. در اين نوع ازدواج، اصل بر خوستها و تفاخر شخصى و عدم توجه به ملاکها و ارزشهاى توحيدى و يا اجتماعى است. و اگر هم در این نوع ازدواجها توجهى به اسلام و يا اجتماع بشود، باز از موضع شخصی و بنابر منافع شخصی میباشد و جهت رسیدن به اهـداف شخصى مد نظر قرار داده میشوند. البته «شخصی گرى» نيز به تناسب «ماهيت اشخاص»، متفاوت و مختلف است، و خصوصیاتش وابسته به هويت اشخاص میباشد. همچنین تفرد و شخصی گری، بنابر ماهیت آن، میتواند «مادون اجتماعی» یا «فوق اجتماعی» قرار گیرد، کما اینکه می تواند با «جامعۀ خود» بیگانگی داشته باشد، یعنی ماهیت فردی و شخصی کسانی ممکن است منعکس کنندۀ اعراف و آداب بیگانگان و استعمارگران باشد، امری که امروزه این نمونه ها زیاد مشاهده میشوند، و حقیقتا در پشت سر آنها اکثرا اهداف «سیاسی و فرهنگی» قرار دارد، و گاها نیز ناشی از «خودباختگی و بیگانه پرستی» افراد و اشخاص میباشد.

فردیت و جمعیت توحیدی (نزد موحدين آزاديخواه): در سازمان موحدین آزادیخواه ایران، اصل بر مواضع «تـوحيدى و آزادایخواهانه» است. و اين نظر و نگاهِ عالی از طريق ترويج فکر و فرهنگ توحيدى و انتقال آن به روح و روان اعضاء و تبديل آن به «فکر و فرهنگ جمعى» تحقق می یابد. و این بدین معناست که در نگرش توحيدى و آزاديخواهانۀ سماء، رشد و رواج فکر و فرهنگ توحيدى با تکيه بر «خواست آزادانۀ اعضاء» جامۀ عمل می پوشد، و درسايۀ رشد و تکامل فردى و توحیدی شدن اعضاء، اعضاء و سازمان بهم می رسند و صلاح و سرنوشت يکديگر را درک و مدنظر قرار می دهند (رفع تضاد آزادی و سازمان). و چون در وضعیت تـــوحیدی، سازمان و اعضاء، خود را از يکديگر می دانند و خير و صلاح هر يک، خير و صلاح ديگرى می شود، در نتیجه اهدافشان هماهنگ می گردد، و در عين وجود آزادى، تضاد موضع ارزشى و شخصى از بين میرود، و ديدگاه مشترک بوجود می آید. بدين ترتيب در سماء «فرد و جمع» يکديگر را درک و رعايت میکنند و بر اساس این درک و رعایت متقابل «فردیت و جمعیت توحیدی» ظهور میکند. و بر مبناى اين پايه هاست که سماء نه يک تنظیم و تشکیلات سنتى و آخوندى، و نه يک تنظیم و تشکیلات واکنشى و متکى به فرهنگ غربی، بلکه يک تنظيم و تشکیلات توحيدى و آزاديخواهانه و اجتهادى است. در این رابطه نوارهای «آزادی و سازمان» این مسئله را روشن تر می سازند.

لازم به ذکر است که ملاکهاى اجتماعى و معيارهاى شخصى موجود اکثرا محصول فرهنگ حاکم و همچنین متأثر از آداب و رسوم خارجی هستند؛ و مُرَوجين آن خاندانهای ذی نفوذ و سرمايه داران فخر فروش و حکام استبدادی می باشند. و در اين فرهنگ رايج و منحط اصل بر «امتيازات مادى و سلطه بر يکديگر» است؛ فرهنگی که مُبَیِن ماده پرستی و سلطه گری بوده و «رقابت و تنازع» روح آن را تشکيل می دهد. و مظاهرى مثل مهريۀ حداکثر (از طرف مرد، که حالا سر از قرض و قروض در آورده و هیچگاه پرداخت نمی شود)، و جهيزيۀ فوق طاقت (از طرف زن، که باعث گردیده دختران از دورۀ نوجوانی!! مشغول جمع آوری آن گردند)، و شغل و در آمد زیاد (بدون توجه به ماهیت و محتوای شغل و درآمدی که بدست می آید)، مطالباتی که امروزه به موانع اصلى ازدواج و تشکیل خانواده تبديل شده و جزو مُختصات مادى اين ازدواج عرفى و شخصى و متکى به عادات مُنحط دستجات حاکمه و مُتکبر اجتماع است. و طبعا این نوع ازدواجها بیشترشان همراه با فسق و فساد و با آداب مُبتذل برگزار می شوند.

سازمان موحدين آزاديخواه ايران

۲۵ رجب ۱۴۲۴ - ٣١ شهريور ١٣٨٢