بسم الله الرحمن الرحيم اســــــلام اجـــــتــهــــادى چیســـــــت؟
در
متون و مطالب منتشرۀ
سماء «اسلام اجتهادی»
یک
اصطلاح و
عبارت
اساسی
بوده
و موحدین آزادیخواه بعنوان
«مُنادی
توحید
و آزادی و اسلام اجتهادی
و روشن انديشى اسلامى
و منعکس کنندۀ خط و منهج فرافرقه ای»
ذکر شده اند.
این خط و منهج توحیدی و آزادیخواهانه
مأخوذ و نشأت
گرفته از
وحى تشريعى (قرآن مُنزَل) و وحى
تکوينى (قوانين حاکم بر جهان) است،
و هدف نهایی آن اِعمال
آیات قرآن و اجرای قوانین توحیدی
بر اساس
فقه و فهم آزاد مسلمين
است. و
مصادر قوانين و اجتهادات موحدین
آزادیخواه: قرآن مُبین
(۱) سنت
مُسلَّم نبَوی
(۲)
قانونهای
علمى
(۳) و عقل بشرى
(۴) است.
حال
لازم است بدانيم که اسلام اجتهادى
یعنی چه و منظور
موحدین آزادیخواه
از
«خط و
منهج
اجتهادی»
چیست؟
آنچه بدایتا روی آن تأکید
و تصریح می شود اینست که:
دین توحیدی اسلام با
«مُحرّک اجتهاد»
بعمل درمی آید
(اجتهاد زنده و
راهگشا)، و از این طریقِ توحیدی و سابقه دار زمینۀ تنفیذ و اجراء پیدا
می کند. و این بدین معناست که منشاء دینداری اسلامی «باب
و دروازۀ اجتهاد» است و
اسلامیت و مسلمانی از درک و فهم تطبیقیِ اسلام متولد می گردد، و از این
روست که اسلامیت و مسلمانی ذاتا اجتهادی
بوده و روی فطرت و حقایق خلقت بناء شده است. بنابر این، اسلام اجتهادی نه جدید و معاصر است نه
قدیم و سپری شده، نه تجدید و نوسازی است نه سنتی و تاریخی، و به تبَع
آن، نه نو اندیشی و نوگرایی است نه کهنه اندیشی و کهنه گرایی؛ بلکه
«طبیعت اسلام و مسلمانی و ذات و ماهیت آنست»
و متناسب با واقعیات در هر دوره و زمانی می باشد (و به قول قرآن
نورانیت و روشن اندیشی است). و بدین شیوه، اسلام اجتهادی نه زمانی -
مکانی است، نه فرا زمانی - مکانی، بلکه در هر زمان و مکانی متناسب با
واقعیات پیش رو حرکت و راهگشایی می کند و نصوص وحیانی و دینداری توحیدی
را جامۀ عمل می پوشد. و در این بینش و نگرش طبیعی - فطری (و چنین توجهی
به اسلامیت و مسلمانی)، نه دورۀ معاصر به ادوار ماضیه می رود، و نه
ادوار ماضیه به دورۀ معاصر می آید، زیرا هر دوره ای اجتهاد و رویۀ خود
را می طلبد و باید «در
تفاهم و تناسب با زمان و مکان خودش»
باشد. البته میتوان هم گذشته و انحرافاتش را
نقد و بررسی کرد و هم دورۀ معاصر و کج فهمی هایش را به بحث و مناقشه
گذاشت، اما به شرطی که نقادیها و بحثهای مورد نظر با توجه به زمان
وقایع و اوضاع و احوال خودشان مورد بحث و بررسی قرار گیرند، و در غیر
اینصورت اجتهاد در خلاء واقع می شود.
با توجه بدین توضیحات کلیدی و زایشی، اِعمال و تطبیق دین اسلام در
غیاب «اصل اجتهاد» امری محال و غیر ممکن
است، چونکه در این میدان،
نصوص اسلامی به مثابۀ
مواد خام و اجتهادات
اسلامی به مثابۀ مواد مُهیّا
عمل می کنند.
و از این منظر، دین اسلام بدون «اجتهاد و مَنهج
اجتهادی»
متحقق شدنی نبوده و اقامه نمی شود،
چرا که اجتهاد و تعامل اجتهادی عامل تحرک
اسلام و مُمَهِّد و هموارۀ کنندۀ «دینداری توحیدی»
در زمانها و مکانهای مختلف
بحساب می آید.
بنابر این، اسلامیتِ غیر
اجتهادی و بلا اجتهاد
(دینداری بلا تبیین و
تفسیر و بلا خط و منهج)
هیچ وقت و در هیچ زمان و مکانی نه وجود
داشته و نه وجود خواهد داشت، و ماهیت دینداری توحیدی - اسلامی همیشه
اینچنین بوده است (چه در صدر اسلام و
چه در زمانهای دیگر). طبعا اسلامیت
سنتی هم
(که از طرفی تاریخی گردیده
و به مثابۀ بخشی از
اعراف و عادات جوامع
اسلامی مطرح است، و از طرف دیگر
تا حد زیادی استبداد زده بوده و زیر
سلطه بیان شده
است) در اصل اجتهادی بوده و بر اساس اجتهادات زمانی - مکانیِ علمای مسلمان بوجود آمده است.
و طبعا حالا به علت قدمت و تاریخی شدن و استبداد زدگی و بیان و محدودۀ
سُلطَوی اش و اختلاطش با عرف و
عادات اجتماعی، به اسلامیت سنتی تبدیل گردیده و سر از آرای
مطلقه و خرافات
و تعلیمات
شرک آمیز در آورده است.
اما در میدان
اسلام اجتهادی
(و با استفاده از تجربیات تاریخی)، هر عمل
توحیدی - اسلامی در سایۀ
«اجتهاد زنده و راهگشا»
معنادار و قابل اجراء می
گردد، بنحوی که هر عملی خارج از اجتهاد زنده و راهگشا،
یا نفس پرستی و
تبعیت از نفسانیات
و عادات فردی
بوده، یا عرفی گری و تبعیت از اعراف اجتماعی و حاکمیت سیاسی
بحساب می آید، و یا ممکن است همۀ آنها
دست اندکار باشند.
بدین ترتیب و با توجه بدین توضیحات، جهت تطبیق و تحقق وحی عام
توحیدی (*)
اسلامِ اجتهادی امری حتمی و گریز ناپذیر می شود.
پس اسلام اجتهادی یعنی
اسلامی که بر
اساس «اجتهاد زنده و راهگشا» قانونگذاری
میکند و اسلامیت
را همیشه
«متحرک و مُشکل گشا» نگه
می دارد، بنحوی که در این میدان توحیدی
- اجتهادی هر امر و مسئله ای در سایۀ «آیات قرآن»،
«سنت مسلم نبوی»، «قانونهای علمی»، و «عقل بشری»
طرح و ارائه می شود، و در
مکان و موقعیت مناسب و با توجه به
اصل «مشکل گشایی» به اجراء و عمل در می آید. عکس اسلامیت سنتی
که بیانگر رکود و انحطاط مسلمین است؛ پدیده ای که
ناشی از اجتهادات کهنه و از کار افتاده و تفسیری
قدیمی برای نسلهای آینده و فهمی مرده برای امور زنده است
(بگذریم از وضعیت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که در آن طرح و بیان شده
است). و این
یعنی اجتهاد مردگان برای زندگان! چیزی که مِصداق واقعی «اجتهاد در خلاء» میباشد، بدین
معنا که: در اسلامیت سنتی، نظر و اجتهادی که برای اوضاع و «شرایط
خاصی» ارائه شده، همان نظر و اجتهاد بر اوضاع و شرایط دیگر (و متفاوت
با آن) تحمیل می شود؛ و بدین صورت اسلامیت سنتی پدید می آید و بشریت را از
رشد و ترقی باز می دارد. و
بدیهی است که وضع سنتی و عقب ماندۀ مسلمین و جوامع
اسلامی در جهان معاصر، نشأت گرفته از مطلق سازی اجتهادات قرونی
و منبعث از اجتهادی است که با
توجه به «وضع
و شرایطی خاص» طرح
و ارائه شده، اما بدون
توجه به وضع و شرایط جدید و بدون تجدید
نظر استمرار یافته و کماکان اِعمال و اجراء شده
می شود. بدین صورت، اصل
مشکله عبارتست از مطلق کردن نظرات بشری و شخصیت اشخاص
تاریخی، پدیده ای که جوامع
انسانی و نحوۀ زندگی آنها را در مقابل واقعیات قرار می دهد، و همین قضیه است که جوهرۀ شرک و بت پرستی
را تشکیل می دهد، و اصلا مبنای نَبُوّات توحیدی در
طول تاریخ بشر برای نفی صفت
«مطلق و
تغییر ناپذیری» از
نظرات بشری و شخصیت اشخاص و برای رشد و تغییر مُستمِر بوده است، و
بُت شکنی و درهم شکستن نظرات
و شخصیاتِ مطلقۀ «ائمۀ شرک و استبداد و
مادیت» بهمین معناست. و این همان دینداری توحیدی و آزادیخواهانه و اسلام اجتهادی
است، و تحقق دین توحید در زمان و مکان خودش هدف و برنامۀ آنست و به فکر
رشد و ترقی و توحیدی شدن وضع مسلمین است. و این روشی است که مشخصا
«دو
هدف اساسی» را
پیگیری می کند: یکی
تداوم و استمرار دین توحیدی اسلام، بنحوی که قرآن مُنزَل آن را ابلاغ
کرده است، و دیگری اسلامیتِ راهگشا
و زندگی بخش، که در هر زمان و مکانی راه نجات
انسانها و حلال مشکلات جوامع بشری
است. و در سایۀ این دو هدف اساسی،
دین توحیدی اسلام همیشه پیشتاز و ربانی» می ماند و به مثابۀ دین حاکم
و مرجع مسلمین جریان می یابد. اینست که پیروزی اسلامِ اجتهادی در
میدان «آزادی و شفافیت» امری حتمی
است، و در سایۀ آزادی بیان و انتخاب این اسلام و اسلامیت و این دینداری
توحیدی است که در جوامع اسلامی میتواند استقرار و تداوم پیدا نماید. و بدیهی است که
بنابر ماهیت اسلام اجتهادی میتوان تمام
موضوعات اسلامی را
همانطور که ذکر شد، اسلام اجتهادى (اسلام توحید و آزادی) ناشی از وحى تشريعى و وحى تکوينى و جهت اِعمال و تطبیق آن میباشد. اسلام اجتهادی همان اسلامی است که محمد مصطفى در دوران ۲۳ سالۀ نبوتش آن را رهبری و جامۀ عمل پوشید، و همان اسلامی که در دوران خلفای راشده تداوم پیدا کرد و در زمانۀ تدوین فقه احکام (در ابعادی) متجلی گردید. لکن تا مسلمانان فاصلۀ بیشتری از عصر نبوت پیدا کرند، در انعکاس ماهیت و اهداف اسلام و در امر «دینداری توحیدی و اسلام اجتهادی» ناتوان تر گشتند، تا اینکه نهایتا اسلامیت و مسلمانی اسیر اجتهادات قرونی و مذاهب تاریخی گردید و سر از دینی بشری و آلوده به خرافات در آورد. هر چند داستانِ انحطاط اسلامیت و مسلمانی (و به تبع آن مسلمین و جوامع اسلامی) بدینجا نیز ختم نگردید و متأسفانه فِرَق اسلامی و عامۀ مسلمین «بجای هدایت همیشگی» دچار عمیقترین انحرافات و خرافات و شرکیات گشتند و تقریبا سرنوشت سایر مِلل پیدا کردند؛ و حتی نسبت به بعضی ملل در مرحلۀ پایین تری قرار گرفتند. بنابر این، آنچه در این رابطه محل تأکید می باشد اینست که: از نظر موحدین آزادیخواه، فقه و فهم اسلامى بعد از دورۀ رسول هیچگاه بصورت وسیع و فراگیر «اجتهادی» نبوده است، و در همۀ ادوار با توجه به فقدان آزادیهای اساسی گرفتار «سنن تاریخی»، «تعصبات اجتماعی»، و «استبداد سیاسی» گشته است؛ و در بهترین اوضاع (خاصتا هنگام ظهور مجدِّدین) تنها کلیات و ابعاد و مواردی «وجهۀ اجتهادی» بخود گرفته است. و همین است که مذاهب اسلامی و اجتهادات ائمۀ مذاهب را نیز بصورت فراگیر (حتی در زمان خودشان و هنگام تدوین) نمی توان اجتهادی تلقی کرد، زیرا درک و فهم ائمۀ مؤسس و اجتهاداتشان گرفتار «سنن تاریخی» و «تعصبات اجتماعی» و «استبداد سیاسیِ حاکم» بوده است. لکن همان فقه و فهمِ محصور، بدایت مبارکی بود و می توانست راهگشای اسلام اجتهادی بصورت وسیع و فراگیر باشد، اما بنابر عِلل و موانع فوق الذکر و به تبع آن «توقف و رکود تاريخى» اسلام اجتهادی از مرحلۀ مقدماتی فراتر نرفت؛ و بعدا همان اصول و مقدماتِ تدوین شده برای زمان و مکان خودش يکى از عوامل رکود و انحطاط و تأخر مسلمين گردید. بدیهی است که موج بیداری اسلامی در دورۀ معاصر نیز (که با جمالُ الدّین آغاز و با سید قطب اوج پیدا کرد) گرفتار همین موانع سابقه دار و ضد توحیدی گردید و نتوانست بر وضع استبدادی - استعماری و غرق در مشکلاتِ قرونی غلبه نماید؛ هرچند عمیقا تأثیر گذار بود و موضوع دینداری توحیدی و امر اسلامیت و مسلمانی را «حیاتی مُجدّد و ماندگار» بخشید. و طبعا هر مسلمانی باید متوجه این موضوع باشد که: قوانين و اوامر و نواهی اللّه و خالق یکتا - اعم از وحى تشريعى (که توسط پيامران اخذ می شود) و وحى تکوينى (که مایۀ قوام خلقت و حيات است) اصول اساسی اسلام را تشکیل داده و نقش پايه هاى اسلام و مبانى زندگى مسلمين را بازى می کنند. اما فقه و فهم تطبیقی و درک و دریافت زمانی - مکانی، قواعد و احکامی هستند که در کلیت خودشان حاصل تشخیص راهگشایانه بوده و برای تطبيق اسلام و با توجه به واقعيات و مشکلات سر راه ظاهر می شوند. همان چيزى که در تاريخ اسلام و در ادبیات اسلامی اجتهاد نام گرفته است، و مجموعۀ اجتهاداتِ یک عالم صاحب نظر در امر دین «مذهب» نامیده می شود. لکن آنچه بالفعل رواج داشته مذاهب فقهی - احکامی بوده است، نه مذاهب و معابر فکری و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و....... بنابر اين، مذهب يعنى «مَعبر و منهج زمانى - مکانى» که براى تطبیق و اجراى دين توحيدى اسلام عرض اندام می کند، و ظهور آن در هر زمان و مکانی اجتناب ناپذیر می باشد. اينست که مذاهب و معابر اسلامى نه منحصر به شخصیتهایی هستند و نه مختص به زمانها و مکانهايى، همان مذاهب و معابری که در فضای آزاد و مُتحَول برجسته تر و راهگشاتر شده و در زمانها و مکانهاى مختلف (و بنابر اوضاع و احوال مناسب) تعدد و تنوع بیشتری پیدا می کنند، و دليلى ندارد که مذاهب و مناهج اسلامی بعد از دوره و زمان خودشان فِرَق مطلقه اى گردند (مثل سنی و شیعی و صوفی و معتزلی و اشعری و.....). در اين رابطه راه حل مناسب اينست که ملاک تداوم و عدم تداومِ یک معبر و منهج، اندازۀ «راهگشايى و مشکل گشايى آن» تعیین و مدنظر قرار داده شود، نه اینکه بنابر اِفلاس و انحطاط، قُدَمایی تقدیس شوند که مَشاکل ادوار بعدی را حتی تصور! نکرده اند. و طبعا حکمت ظهور هر معبر و مذهبی، راهگشايى و مشکل گشايى و تطبیق اسلام و قوانین توحیدی در زمان و مکانی میباشد. و لکن اگر معابر و مذاهب بدون ضرورت و فايده رسانى تداوم يابند، خودشان به مشکلى از مشاکل تبديل می گردند و مانع دینداری توحیدی و رشد و ترقی مسلمین می شوند، کمااینکه عملا چنين شده است. اما آنچه در میدان اسلام اجتهادی یک ضرورت اساسی بحساب می آید اينست که: مذاهب و معابر اسلامى باید «متجانس» و «متکامل» و دائما در حال رشد و نوآورى باشند، کمااینکه مذاهب و معابر اسلامى در ادوار رشد و شکوفایی نمونۀ اين مذاهب متجانس و متکامل بوده اند، مذاهبى که در اساس يکى هستند، اما در همان حال داراى روش مختلف و مواد مختلف و اجتهادات مختلف می باشند. متاسفانه اين نوع سعی و اجتهاد تداوم پیدا نکرد، و حالا به علت توقف و رکود قرونیِ مسلمین، حلقۀ اتصال تفاهم و اجتهاداتِ دورۀ معاصر با ادوار گذشته عمیقا گسسته است. و همین است که اسلاميت و دینداریِ معاصر بجای اینکه از مذاهب سنتی اخذ و دریافت گردد، بايد مستقیما از «نصوص قرآنی و اصول سنت نبوی» اخذ و دریافت شود، تا مسلمین و بشریتِ معاصر اسلامیتی اصیل و توحیدی داشته باشد (نه سنتی و خرافه آمیز)، امرى که فاصله و شکاف عميق و حتى اساسى با «مذاهب و معابر قرونی» خواهد داشت و با آنچه آن را اسلامیت سنتی و تاریخی مینامیم بسیار متفاوت خواهد بود. و این کاری است که متفکرین و روشن اندیشان مسلمان در دورۀ معاصر بصورت وسیعی بدان مشغول و در رابطه با آن آثار با ارزشی از خود به یادگار گذاشته و قدمهای جدی برداشته اند. کمااینکه حالا نیز این موج توحیدی و احیاگر در مسیر تکمیل و تکامل خود میباشد، و به تأکید موحدین آزادیخواه در چنین راستایی قرار دارند و دنبال تکمیل و تکامل آن هستند، و الحمد لله در این راستا تلاشهای زیادی صورت گرفته و قدمهای خوبی برداشته شده است. اینست که باید گفت: دريغا که در قرون ماضیه اسلام اجتهادى و اسلامى که «در ميدانِ زندگی و تحولات اعصار مختلفه» پاسخگو باشد، تداوم و استمرار پيدا نکرد و دچار رکود و توقف گردید، و بعد از قرون اولیه، رشد مذاهب و معابرِ اسلامى (بنابر استبدادی سیاسی و اجتماعی و تاریخی) متوقف گرديد، و بجاى تحول و راهگشايى در زمانها و مکانهاى مختلف، فقه و فهم مسلمين راکد و منحط و راه تقليد از مذاهب و معابر تاریخی مرسوم گرديد، مذاهب و معابری که لااقل فروعات و جزئياتشان «براى دورۀ معينى» ارائه شده بود، نه براى ابد الآباد! و نه براى اينکه در طى زمان مطلق و معصوم شوند. بدین صورت، با توقف و رکود فقه و فهم اسلامى و محدود و مطلق شدن مذاهب و معابر اسلامى، مسلمين و امت اسلامى از جوابگويى به حوادث و مسائل اعصار مختلف و تحول يابنده باز ماندند و درجا زدند، و از مکانت الگويى و پيشتازى بشریت عقب افتادند، و متعاقب آن مظهريت اين آیۀ قرآن را از دست دادند که تصریح می نماید: وَ كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً (بقره - ١۴٣): «اينچنين شما را امت و جامعه اى عادل و متوازن قرار داديم، تا شاهدان و نمونه هايى براى بشريت باشيد، و رسول الله نيز شاهد و نمونۀ شما باشد». البته این مرحلۀ اول شکست بود، لکن سیر انحطاط مسلمین و جوامع اسلامی در حد خسارت و از دست دادن «مکانت الگویی و پیشتازی» متوقف نگردید، بلکه مراحل بعدی شکست و تلاشی نیز در پی آمدند، که عبارت بودند از: الف - رها کردن بُعد دفاعی و مُجاهِده و مغلوب شدن در برابر دشمنان، ب - اشغال بلاد مسلمین توسط صلیبیان و مغلولان و استعمارگران شرق و غرب و تجزیۀ و تلاشی ممالک و جوامع اسلامی. ج - و متعاقب آن حاکمیت و سیطرۀ بی دینان و اسلام ستیزان بر ممالک و جوامع اسلامی، پدیدۀ شومی که حالا نیز به قوت خودش باقی بوده و تقریبا تمام بلاد و جوامع اسلامی تحت سلطۀ استبداد دست نشانده و استعمارگران اجنبی قرار گرفته است. آری؛ «مصائب عظمای ۱۴۰۰ ساله» کار اسلامیت و مسلمانی را به سرحد نابودی کشاند؛ و لکن بیداری مسلمین و جنبشهای مُعاصر اسلامی حرکتی است جهت تداوم دینداری توحیدی - اسلامی و برای بازگشت به اسلامیت و مسلمانی (البته به روشهای مختلف - و بیشتر سنتی و عصری)، و اما تدیُّن توحیدی - اجتهادی (اسلام اجتهادی) طرح دینداری اصیل و نوین در دنیای مُعاصر است، موجی که توحیدی و آزادیخواهانه است و زوال استبداد و استعمار و خُرافه زدایی هویت آن را تشکیل می دهد. بر پایۀ این توضيحات مشخص می شود که عليرغم «تعدد و تنوع اجتهاد» تنها يک نوع اسلام وجود دارد، و آنهم اسلام اجتهادى و اسلام توحید و آزادی است، چرا که دین اسلام و آیات قرآن (و هر فکر و عقیدۀ دیگری) تنها در سایۀ «آزادی اجتهاد و اجتهاد آزاد» قابل تحقیق و بررسی و نحوۀ اجرایش امکـان تطبیق خواهد داشت. کمااینکه در صدر اسلام و در زمان حضور رسول الله نیز وضع بهمین صورت بوده است، و سنت رسول «محصول اجتهادات ایشان» و ناشی از نحوۀ تطبیق و اجرای اسلام و آیات قرآن در آن مرحله از دینداری توحیدی است. در مراحل بعدی نیز (چه در زمان خلفای راشده و چه هنگام تدوین فقه احکام) اصل اجتهاد و نحوۀ تطبیق اسلام و آیات قرآن یک ضرورت مسلَّم بوده و در حد امکان اسلام اجتهادی تجلی پیدا کرده است، و اصلا «بدون اجتهاد فراگیر» نمی توان از اسلام و دینداری توحیدی و تطبیق آن سخنی به میان آورد. اینست که باید توجه داشت: مسئلۀ اجتهـاد صرفا جهت درک و فهم اسلام و اسلامیت نیست، بلکه آنچه اساسی تر است همانا نحوۀ اجرای اسلام و زمان تطبیق آیاتِ قرآن و قوانین توحیدی می باشد، و همین است که نزد موحدین آزادیخواه «انواع اجتهاد» طرح و ارائه شده است. در غير اين صورت و با نادیده گرفتن اصل اجتهاد، آیات قرآن و احکام اسلام و کلا دین توحید، يا بصورت مجموعه اى «غير قابل تفسير و غير قابل تطبيق» در می آيد و صفت هادی و راهگشاء را از دست می دهد و از حل مسائل متغیر و پیچیدۀ زندگى بشری (و خاصتا از قضايايی که در نصوص وحى نيامده اند) عاجز می ماند، و يا اينکه اسلامیت در آراى شخصیتها و علمایی که قرنها پيش مى زيسته اند و امکان فهم و چاره سازی مسائل و قضاياى ادوار بعدی را نداشته اند محصور می شود. و طبعا نتيجۀ این روشهای غیر توحیدی عبارت خواهد بود از: «حذف اسلام و ترک اسلامیت» در میدان عمل و زندگی، که بخش بزرگی از مسلمین چنین کرده اند و سر از زندگی مادی و یا مکاتب غربی درآورده اند، و یا «مطلق و ابدیت آراء و اجتهادات قرونی» و جانشينی افکار کهنۀ بشری بجای وحى و قوانین توحیدی؛ که بخش دیگری از مسلمین بدین شیوه حرکت کرده اند، و همین است که خاطر قرنهاست گرفتار شرک و خرافه پرستی شده اند. و اين همان «انحراف و ضلالتی» است که دين توحيدى اسلام براى نفى و نابودی آن و «حرکت و استقامت در صراط مستقیم توحید» ظهور کرده است: فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ مَن تَابَ مَعَكَ وَ لَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (هود - ۱۱۲): «راست حرکت کن و استقامت نما، همانطور که امر شده ای، و همچنین آنهایی که با شما در خط توحید قرار دارند، و طغیان مکنید، چرا که الله نسبت به عملکرد شما بسیار بصیر و بیناست». و اما اگر ترک اسلام و مسلمانی و به بیان بهتر اگر «اِهمال دینداری سنتی» می تواند به کفر و ارتداد منتهی شود، شرک و مطلق سازیِ آراى بشرى هم نه تنها مشکلى را حل نمی کند، بلکه یکی از مصادر سه گانۀ ضد توحيدى و ضد بشرى (شرک - استبداد - ماديت) بحساب می آید؛ و مصیبت عظمایی است که اصلا مُوَلِد دو مصدر ديگر و از عوامل انحطاط و عقب ماندگى مسلمين است. و به تأکید وضعیت فعلى مسلمين و جوامع اسلامی بیانگر تمام عیار یک وضعیت «شرک آلود و استبداد زده و ماده گرایانه» است. البته متأسفانه وضعیت از اينهم بدتر شده است؛ و حتى نظراتِ علمای طراز اول و مجتهدين گذشته نیز: اولا بنابر ماهیت نظام تعلیمی و انحطاط اجتماعی و عدم فراگیری زبان عربی به زحمت قابل دسترسی بوده و به ندرت درک و دریافت می شوند؛ ثانيا هر کسى زمینۀ مطالعۀ علوم و آرای تاریخی و درک و دریافت آنها را ندارد، و کار آخوندها و دست اندرکاران مذهبی نیز اکثرا در عامیگری و امور کسابتی و ارتزاق از دین خلاصه می گردد. و در نتیجه نظرات و اجتهادات علمای گرانقدر گذشته همراه با عجايبات و غرايبات و از طريق «صافى ناامن آخوندى» به جوامعی مى رسند که به تنبلى و بیخیالی عادت کرده اند. اما خوشبختانه وضع دارد تغيير میکند و مسلمين در حال تغيير و تحول هستند، و بحمدالله مسلمين و جوامع اسلامی لياقت آن را پيدا کرده اند که از وضع «منحط و شرک آميز» و عقبۀ استبداد و استعمار بگذرند، و با فراهم شدن زمینه های مناسب میتوانند اسلام اجتهادى و متکامل و جوابگوى بشريت را جانشين این وضع شوم و شیطانی نمایند و راه «آزادى و توحيد و فداکاری» را باز کنند. لکن در رابطه با مسلمین اجتهادى و قرار گرفتن در مسیر توحید و آزادی، شروط و مختصاتی وجود دارد، و برای هر مسلمان حقیقی و منسوب به اسلام اجتهادی این «دو شرط و خصیصۀ اساسى» واجب و ضروری می باشند: يکى اعتراف به اصول عقیدتی اسلام (توحيد، نبوّت، آخرت) و اقرار به شعار لا اله الا الله، محمد رسول الله، و التزام به بَیٌنات و مُحکَمات قرآن، و ديگرى باز گذاشتن دروازۀ آزادى فقه و فهم اسلامى و زمينه سازى براى انتخاب آنچه قوانین توحیدی و «اجتهاد اَحسن در زمان و مکانِ تطبيق» بحساب مى آيد، تا اينکه زمینۀ اسلامیت و مسلمانی و اجراى قوانين الله در سایۀ اجتهاد اَحسن فراهم شود و مایۀ سعادت مسلمين و جوامع اسلامی در دنيا و آخرت گردد. ******
همانطور
که ذکر شد
«در ميدان اجتهاد»
انواع
و تنوع
وجود دارد،
و هر نوعی از آن
در زمان و مکان و موقعيت
خودش راهگشا
می شود،
و
بدون وجود
این اجتهادات
و
عدم ارزیابی
وضعیت
زمان و
مکان و موقعیت اجرای آیات و قوانین
توحیدی، امکان فهم و اجرای
آنها
ممکن نمی
گردد.
و اَهمّ
اجتهاداتی که در مقدمۀ
قانون سماء ذکر
شده اند،
و همچنین معانی و تعاریفی که
در فصل پایه های فکری و عقیدتیِ مرامنامه ذکر شده
اند،
بدين قرار
هستند:
ضـــــــــرورت اجتهـــــــــاد و تنوُّع آن
قبل از هر چيز بايد گفت که: اجتهاد عبارتست از رأى و قانونى که داراى
منبع و مصدر بوده و با تکيه بر منابع و مصادرى گفته و نوشته
میشود، و به عبارت ديگر، اجتهاد منشاء دار بوده و در راستاى حفظ و
پیشبُرد و تطبيق منشاء ارائه میشود. حکمت اجتهاد، تفسير و تبيين مکتب و
مشکل گشايى و آماده کردن «نصوص» براى
تطبيق و عمل و اِجراء در زمان و مکان مناسب است. و چون مصادر کلى هستند
و نيازمند تفسير و تبيين در زمان و مکان، بدون اجتهاد، تطبيق و اجراى
آنها و استفادهٴ عملى از نصوص ممکن نيست، و در نتيجه مقاصدشان به نتيجه
نمی رسد، اينست که «اجتهـــاد» ضرورت
پيدا می کند. اما جهت اِجراء و تحقق اهداف و مقاصد توحيدى و رسيدن به
آزاديهاى اساسى و آزادیهای توحیدی و عدالت فراگیر «انـواع
اجتهـاد» وجود دارد، که هر يک از آنها در زمان و مکان
و موقعيت خودش ظاهر می شوند، و بدون در نظر داشتن آنها و عدم ارزیابی
اوضاع و احوالِ زمان و مکان و موقعیت اجرای آیات و قوانین توحیدی،
امکان فهم و اجرای اسلام و قوانین توحیدی ممکن نمی گردد (هم در امور
موردى و انفرادى، و هم در امور عام و عمومى)، و مهمترين این اجتهادات
از اين قرار است:
١- اجتهاد تطبيقى
اجتهاد تطبيقى عبارتست از اجتهادى که براى تطبيق و اجراى «نصوص واضح و صريح» صورت
مى گيرد، در زمان و مکان مناسب و در شرايط خودش. در اين اجتهاد، نصوص
توحیدی، صريح و زنده اند و درست فهم شده اند، و جامعه نيز فهم صحیح و
درستى از آنها دارند. و تنها چيزى که اجتهاد را در مورد آنها ضرورى می
سازد، تشخیص زمينه ها و موقعیت اجراى آنهاست. اينست که با
ظهور و تشخیص زمينه ها و موقعیت مناسب، تطبيق و اجرايشان يکسره و بدون
مقدمه آغاز می گردد.
٢- اجتهاد ترجيحى
اجتهاد ترجيحى عبارتست از اجتهادى که براى تطبيق و اجراى «نصوص متعدد» و
بر
پایۀ
ضرورت و اولويت و زمينه دارى بعضى از نصــوص بر بعضى ديگــر و توجه به
اصطلاحات زنــده صــورت ميگيرد. در اين اجتهاد، علاوه بر اصل بودن
نصوص، شرايط اجراء، نصوص متعدد، بازنگرى کلمات و مفاهیم، ارائهٴ
اصطلاحات مناسب، فرهنگ اجتماعى، و غيره، مـورد تـوجه قرار می گيرند، تا
مقاصد منابع و مصادر و بکارگيرى «بجاى» آنها
تحقق پذيرد، و فهم حى و زنده از مفاهيم و معانى منابع و مصادر محفوظ
شود.
٣- اجتهاد ابتکارى
اجتهاد ابتکارى عبارتست از اجتهادى که در رابطه با امور
جديد و خلاقيت ها و ابتکارات واقع می شود، و بنابر ضرورت ها و در جهت
رشد و توسعهٴ ميدان انـــديشه و عملکرد تــوحيدى صــورت می گيرد. و
ميدان خلاقيت ها و ابتکارات شامل امــورى است که تا «بحال» درک
نشده و يا با تــوجه به «عدم ضرورت» و
يا «عدم زمينه ها»بدان
پرداخته نشده است.
۴- اجتهاد تجدیدی
اجتهاد تجدیدی عبارتست از اجتهادى که در رابطه با اجتهادات
پيشين صورت مى گيرد، و يک نوع تجديد نظر و بازنگرى در اجتهادات قبلى
محسوب میشود (اجتهاد در اجتهاد). اين اجتهــاد، محصول ضرورت تغييرات و
نگرش مُجدّد به قوانين و مصوبات در ميدان زنــدگى و تغییر و تحولات و
رشد آنست، و با توجه به تجربه و رشد گام به گام بشرى و تغيير و تحولات
اجتماعى، ناگزير در «موقع
خود» پيش می آيد.
همۀ اين قضايا و تنوع اجتهادات، ناشى از حساسيت اجراء و تنوع وسيع
اَعمال و تحولات در زندگى است. و در اين ميان، زمان
و مکان، شرايط و موقعيت ها، و اوضاع و احوال بشرى، در توضيح و اِجراى
قوانين نقش زيادى بازی میکنند، و در صورت حذف «اجتهاد»، اِجراء
و اِعمال قوانين بسيار مضر و خطرناک می شود. اينست
که يکى از علل و عوامل اساسى وضعيت اسلام و
مسلمين، که دچار چنين روزگار مصيبت بار و خطرناکى شده اند، ناشى از «حذف
اجتهاد» از زندگی اسلامی و به تبع آن رکود و توقف
همه جانبه است. و بهمين دليل، دين آزاديبخش و رشد آفرين و متحد کنندۀ اسلام به مذاهب شرک آميز، تعصب آفرين، راکد کننده، و تفرقه انداز مبدل
شده است.(**)
____________________________________________________
مصـــــادر و اهـــــداف اساسی اجتهاد
و
در مرامنامۀ سازمان موحدین آزادیخواه ایران (فصل ۱ - پایه های فکری و
عقیدتی) در اصول ۶ و ۷ و ۸ و حواشی آن، مسئلۀ اجتهاد و تعاریف و تنوع
آن بدین صورت منعکس شده است:
اصـــــل ششم
سماء به اصل «اجتهاد» اعتقاد
دارد، و اجتهاد از نظر سماء، روح الدين، مُحَرک حرکت اسلام، تبيين
کنندۀ دائمى
قوانين الهى (اعم از تشريعى و تکوينى)، و حافظ و تطبيق دهنده سُنن
انبياء است (****).
اینست که بدون اجتهاد در زمان و مکان، ديندارى و اجراى «وحى
عام» و حفظ و اِعمال سنن انبياء امکان پذير
نخواهد بود و جريانِ تکامل بخشى و نجات دهندگى قوانين الهى متوقف و
حکمت رسالت رسولان عقيم خواهد شد.
اصـــــل هفتم
اجتهاد در
زمان و مکان صورت گرفته و جارى میشود، همانطور که اجتهادات محمد رسول
الله ص در زمان و مکان صورت گرفته و جـارى شده اند، و
اجتهاد، اعم از «تطبيقى،
ترجيحى، ابتکـارى، و تجدیدی» بنابـر واقعيات
و با توجه به اوضاع و احوال بشريت و در زمانها و مکانهاى مختلف، در
تغيير و تحول ميباشد، و «اجتهاد در خلاء» يعنى
اظهار رأى و قضاوت و اصدار حُکم در رابطه با موضوعى که مجتهد با آن
درگير و روبرو نيست و امکان درک واقعى و درست آن ميسر نمى باشد، باطل
است. (*****)
اصـــــل هشتم
مصادر قوانين و اجتهادات سماء، اعم از عقيدتى، سياسى، اقتصادى،
اجتماعى، فرهنگى، قضایی، اخلاقى، خانوادگى، و غيره، «قرآن مبین،
قانونهای علمى، سنت مُسَـلّم نبوی، و عقـل بشرى» هستند،
و اين مصادر چهارگانه، پايه و اساس قوانين و اجتهادات سماء را تشکيل
می دهند.
(****) آزادى
بيان و عقيده، زمینۀ اجتهاد است، و اجتهاد عبارتست از تلاش و تحقيق،
جهت فهم وحى عام و کشف «راههاى ديندارى» و
استخراج قوانين زندگى دنيا از مصادر چهارگانۀ
«قرآن مبين، قانونهاى علمى، سنت مسلم نبوی، و عقل بشرى»،
در زمان و مکان و متناسب با اوضاع و احوالى که در ميدان زندگى پيش مى
آيد، و آيهٴ: وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا
لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا (۶٩): «و
کسانی که برای ما (دين و قوانين ما) جُهد و تلاش می کنند، به تاکيد
راههاى خود را به آنها نشان خواهيم داد»، تبيين
کنندهٴ اجتهاد اسلامى است.
(*****) اجتهاد
در خلاء يعنى اظهار رأى و قضاوت در رابطه با موضوعى که مجتهد با آن
درگير و روبرو نيست و امکان درک واقعى آن موضوع ميسر نمی باشد، و اظهار
رأى و قضاوت در رابطه با گذشته و حال و آينده اى که مستند نيست و
دربارۀ آن اختلاف نظر وجود دارد از اين نمونه است. چنين رأى و قضاوتى «اجتهاد
در خلاء» و اعلان موضع
خارج از موقعيت و زمان و مکان می باشد. اما «اجتهاد
زنده و راهگشا»،
که عبارتست از
اجتهاد به روش قرآن و اجتهاد عالمانه وعاقلانه، اجتهادى است که در زمان
و مکان و در رابطه با واقعيات و بدور از ظنّیات صورت
می گيرد و مجتهد با موضوع مورد اجتهاد درگير و روبرو است، و مجتهد با
اظهار رأى وقضاوت خود، مشکلات زندگى را حل کرده و راه رشد و ترقى را
باز مى نمايد. بنابراین، در اجتهاد راهگشا بايد گذشته را با توجه بـه
شرايط گذشته، حال را با توجه به شرايط حال، و آينده را با توجه به
شرايط آينده بررسى و مد نظر قرار داد و با شرط و احتياط اظهار رأى و
قضاوت کرد. چنين اجتهادى به
اطمينان قوى راهگشا و عملى خواهد بود و به قرآن و علم و عقل نزديکتر
است. سازمان مــوحدین آزادیخــواه ایران ۲ جمادی الثانی ۱۴۲۳ - ۲۰ مرداد ۱۳۸۱
|