بسم الله الرحمن الرحیم

نکاتی در بارۀ انتقادات آقای محمد علی مهراسا

آقای محمد علی مهراسا مطلبی را با عنوان «اعدام صدام حسین!» منتشر کرده و در آن از مواضع سازمان موحدین آزادیخواه ایران (سماء) انتقاد کرده است، انتقاداتی که خلاف واقعیت و غیر منصفانه هستند ، و ذیلا در این رابطه نکاتی عرض می شود:

۱– ایشان در فرازی، سازمان موحدین آزادیخواه ایران را یک سازمان دینی و شیعی شناسانده است: «سازمان موحدین آزادیخواه!» که گروهی دینی و شیعه است (البته ایرانی بودن را هم از سماء دریغ داشته است؟!) . اینست شناخت ناقد ما از افکار و عقاید سماء! ، شناختی که بکلی خلاف واقع است، و سماء اصلا یک جریان توحیدی و اجتهادی و فرافرقه ای است، و هر کسی با الفبای افکار و عقاید سماء آشنایی داشته باشد ، این را جزو مسلمات می داند . و  ما آقای منتقد را هم دعوت میکنیم که زحمت بکشند و در این رابطه از جمله مقالۀ «عبور از شیعه گری و سنی گری» را که در شبکۀ سماء منتشر شده مطالعه نمایند.

۲– ایشان در دنبالۀ مطلب فوق نوشته اند: «و معلوم نیست اعضای این سازمان طالب چه نوع آزادی هستند».  بله برای کسی که با الفبای مواضع فکری و سیاسی سماء آشنایی ندارد ، نوع آزادی که اعضای سماء میخواهند ، مجهول می ماند!، اما آنهایی که لا اقل قانون سماء و از جمله فصل افکار و عقاید سیاسی آن را مطالعه کرده اند ، می دانند که سماء و اعضایش چه نوع آزادیهایی میخواهند! ، بگذریم از اینکه مطالعۀ هر چیزی قبل از نقدش! یک ضرورت است.

۳– بعد (و بدنبال این مقدمه چینی!) به سراغ موضع سماء در رابطه با اعدام صدام حسین می آید، و همراه با نقل فرازی گزینشی و نقل بریده هایی از اطلاعیۀ سماء چنین می نویسد: «سازمان موحدین آزادیخواه! اعلامیهای در همین زمینه پخش کرده و درآن آمده است «...اعدام صدام اقدامی آزادی ستیزانه و در تضاد با صلح وآشتی ملی است و... صدام حسین می توانست ورقه ای برای رسیدن به صلح و آزادی باشد ...» نگاه کنید به این داوری و نظریه پردازی که چه نابجا و دور از واقعیّت است. صدام حسین، مستبد و فاشیستی شناخته شده، معمار هشت سال جنگ ایران و عراق و بانی و آمر متجاوز از یک میلیون کشته از دوطرف؛ صدام حمله کننده به کویت و کشتن اهالی آن کشور که به هنگام شکست و فرار چاههای نفت کویت را به آتش کشید، و...... ازنظر موحدین آزادیخواه! می توانست عامل صلح و دوستی باشد. آفرین بر این قضاوت و برآورد!». بله آقای ناقد (محمد علی مهراسا) در اینجا نیز فقط در پی رد و رفض مواضع سماء است، نه روشنگری، و الحق رعایت امانت هم ننموده است، و به همین خاطر علاوه بر اینکه استدلال سماء در رابطه با اعدام صدام حسین را بکلی رها کرده؛ در بخش نتیجه گیری از استدلال سماء نیز به بریدگی هایی! اکتفا نموده است ( بالاخره خواسته بهر نحوی جمع و جورش کند؟!). حال بنگرید به موضع سماء (هم استدلال و هم نتیجه گیری): «صدام حسین بخاطر استبداد و سرکوبگری و جنایاتش اعدام نشد (و حتی یکی از دلایل اعدام او پنهانسازی جرائم و جنایات بود!)، بلکه صدام حسین به دلیل اینکه در جبهۀ مقاومت قرار گرفته بود (و بهمین خاطر بخشی ازمردم عراق موضع مثبتی در رابطه با او وحزب بعث پیدا کرده بودند) اعدام شد. و اصلا اگر صدام عنصری تک افتاده و بی خاصیت بود، اعدام نمی شد. بگذریم از اینکه روش اعدام و قتل و کشتار ره بجایی نخواهد برد و هرگز جای عفو و بخشش را نخواهد گرفت، خاصتا در زمانی که غیر از راه قتل و اعدام (در رابطه با مستبدین و جنایتکاران) راههای دیگری وجود داشته باشد».

«اعدام صدام حسین اولین قدم اساسی در سیاست جدید آمریکا در عراق محسوب میشود، سیاستی که مهمترین پیامدش، عقیم نمودن آَشتی و مصالحه و محال کردن زندگی مشترک و مسالمت آمیز بین طوایف و اقوام و مذاهب عراق است، بنابر این، اعدام صدام، اقدامی آزادی ستیزانه و در تضاد با صلح و آُشتی ملی است، و مصالحۀ فراگیر بین عراقی ها را بعید  و پر زحمت  میسازد، و در نتیجه مستحق تقبیح  و محکوم سازی است.  در حالیکه اگر اراده ای عراقی یا اسلامی  در کار بود، صدام حسین میتوانست ورقه ای برای رسیدن به صلح و آزادی  باشد، امری که  با حاکمیت استعمار و فرقه بازان ولایت فقیهی محال شده است». بله موضع سماء خیلی واضح و روشن است، اما جهت وضوح و روشنی بیشتر، خوانندگان را به مطالعۀ متن اطلاعیۀ سماء زیر عنوان: «اعدام صدام حسین: به امر آمریکا و بدست فرقه بازان» دعوت میکنیم. همچنین برای اطلاع از متن انتقادات آقای محمد علی مهراسا ذیلا آن را  درج می نماییم (از شبکۀ خبری عصر نو): «اعــدام صــدام حسین!»».

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۲۰ ذوالحجة ۱۴۲۷ ۱۹ دی ۱۳۸۵

 

 

 

 

 

اعدام صدام حسین!

آیا بزرگ جنایتکاران باید مصون از تعرض باشند و قانون تنها دور سر آفتابه دزد بگردد؟

 

من با اجرای حکم اعدام مخالفم و البته برایش شرط هم دارم و مخالفتم مشروط است. مثلاً من معتقدم فردی که در حالتی غیر عادی مانند مستی، عصیان، خشم و... مرتکب قتلی می شود، روا نیست که ما قضات یا هیئت منصفه بنشینیم و با عقل و شعور و در آرامش کامل او را به اعدام محکوم کنیم و اجرایش را هم از دولت بخواهیم. به یقین در اهمیّتی بالاتر، اعدام کسان به سبب طرز اندیشه و باور آنگونه که در رژیمهای دیکتاتوری مرسوم است، جز جنایت و توحش نامی ندارد. بدبختانه این گونه اعدامها از دگراندیشان، به کرات در کارنامه ی سیاه دیکتاتورها هست و مستبدان حاکم، ارباب اندیشه های مخالف را به آسانی رهسپار دیار نیستی میکنند. ما ایرانیان در هردو دوره ی پادشاهی و فقاهتی، این ستمها را کشیده و این زهرها را چشیده ایم. حکومت ولایت فقیه، مثال بی مثال این ننگ و جنایت است.

اما به یاد داشته باشیم آن قاتلانی که توسط قضات دادگاه ها به اعدام محکوم میشوند، جرمشان دربرابر جور و تطاول زمامدار همان کشور، به نسبت یک است در مقابل ده هزار؛ و آن جنایت نسبت به توحش خود فرمانروا قطره ازدریاست. لاجرم این پرسش مطرح میشود:

باجنایتکارانی که به هر وسیلهی ارثی و یا نیروی نظامی و کودتا به قدرت رسیدهاند و در حکومت خودکامه هیچ آداب و ترتیبی نمی جویند و نمی پذیرند و از کشتن بی گناه و با گناه لذت می برند؛ و دگراندیشان را هزار هزار روانه ی گورستان میکنند، چگونه باید برخورد کرد؟ وظیفهی جامعه دربرابر کسانی که ددمنشانه، گروه- گروه مردمان را دردرازای تاریخ به عنوان بتپرست، کافر، مسیحی، مسلمان، زندیق، بابی، یهودی و بالاخره دگراندیش و مخالف به دیار نیستی می فرستند، چه گونه باید باشد؟

صدام حسین یکی از این ستمکاران و جانیان بود. صدام قدرتطلبی بود که از مرگ مردمان لذت میبرد. او از همان ابتدای ورود به میدان سیاست و قدررت، کارش را با کشتار و ترور آغازید. او دراوان نوجوانی به جان عبدالکریم قاسم رئیس جمهوری که با کودتا به حکومت رسیده بود سوء قصد کرد؛ که ناکام ماند و مجبورشد از راه سوریّه به مصر بگریزد. البته درآن زمان چون میان عبدالناصر مصری و قاسم عراقی برسر رهبریّت عرب، دشمنی پیش آمده بود، مَقدم این میهمان را در مصر گرامی داشتند و صدام با هزینه ی دولت دانشجوی دانشگاه هم شد. اما این عراقی مرموز و دوراندیش و جاهطلب، به محض سقوط قاسم، تحصیل را نیمه کاره رها کرد و برای ورود در صف مبارزه ی حزب بعث به عراق برگشت. آنگاه از راه خدعه و نیرنگ، تهدید و ارعاب، پله پله راه پیروزی را پیمود و با ژنرال حسن البکر، طی یک کودتا عارف را از قدرت به زیر کشید؛ و با قبول ریاست البکر - البته به صورت موقت- حزب بعث عراق را برسرنوشت مردم حاکم کرد؛ و سرانجام البکر را نیز کنار نهاد و خود یکه تاز میدان شد.

اعدام این جنایتکار که قاتل میلیونها انسان(با توجه به دوجنگ ایران و کویت)بود، اکنون در دید بسیاری از دلسوزانی که گرفتار ایدئولوژیهای آسمانی و زمینی اند، جنایت محسوب می شود. .. من از این همه رقت قلب و این طرز اندیشه درشگفتم ... یکی از مجاهدین خلق در سایت «دیدگاه ها» مقاله ای نوشته است باعنوان: «اعدام صدام بربریّت لخت و عور» چرا بربریّت، نمی دانم! آیا بربریتی اگر بود و هست، کارهای صدام بود یا حذف فیزیکی این خونخوار. ضمناً ازاعضای سازمان مجاهدین خلق غیر ازاین نباید انتظار داشت؛ و باید به آنها حق داد که پاس حرمت سالها میهمان نوازی و اهدای تسلیحات از جانب صدام را نگه دارند.

«سازمان موحدین آزادیخواه!» که گروهی دینی و شیعه است و معلوم نیست اعضایش طالب چه نوع آزادی هستند، اعلامیهای در همین زمینه پخش کرده و درآن آمده است «...اعدام صدام اقدامی آزادی ستیزانه و در تضاد با صلح وآشتی ملی است و... صدام حسین می توانست ورقه ای برای رسیدن به صلح و آزادی باشد ...» نگاه کنید به این داوری و نظریه پردازی که چه نابجا و دور از واقعیّت است. صدام حسین، مستبد و فاشیستی شناخته شده، معمار هشت سال جنگ ایران و عراق و بانی و آمر متجاوز از یک میلیون کشته از دوطرف؛ صدام حمله کننده به کویت و کشتن اهالی آن کشور که به هنگام شکست و فرار چاههای نفت کویت را به آتش کشید، و... ازنظر موحدین آزادیخواه! می توانست عامل صلح و دوستی باشد. آفرین بر این قضاوت و برآورد!

ما مردم ایران چون در تمام تاریخ کشورمان در محیط فرهنگ زور و ستم، و حاکم زورگو تربیّت شده و با آن خو گرفتهایم، بیداد و زور را از مختصات زمامدار می دانیم. ما هم شیفتهی زورگوئیم و هم طرفدار حاکم معزول. به شاه و شیخ و داروغه از هرنوعش حق میدهیم که ستمگر و مستبد باشند. ما زورگوئی، بیداد و استبداد را حق مسلم زمامدار می شناسیم. ما برای اعدامهائی که از سوی حاکم انجام میشود، مشروعیّت قائلیم؛ و این ذهنیّت را داریم که اصغر بروجردی مشهور به اصغر قاتل که چهار پنج نفر را کشته بود، قاتلی است بی رحم و خونخوار، و جنایتکاری است سزاوار بارها قصاص و اعدام؛ اما ناصرالدین شاه، محمد علی شاه، رضاشاه، محمد رضا شاه و خمینی و جانشینانش، چون حاکمند، اعدام و کشتار حق آنهاست و درنتیجه اعدامهایشان ناروا نیست. .. آخر اگر ستم نکنند، زور نگویند و نکشند چه گونه مردم بفهمند که اینها فرمانروا بوده اند و اصولاً برای چه شاه و حاکم و ولی فقیه شده اند؟!... آری به همین دلیل است که فردی را که درتمام زندگی در اثر خشم و دیوانگی یکی را کشته باشد، نمی بخشیم و تا پای دار او را تعقیب میکنیم  و تا در جلو دیدگانمان او را به دار نکشند دست نمی کشیم. اما به راحتی آن سی هزار اعدام و کشتاری را که خمینی مرتکب شد فراموش میکنیم- همچنانکه فراموش کردیم- خمینی تنها در سال 1360خورشیدی پس از تظاهرات مجاهدین خلق، بالغ بر 12 هزار نفر را کشت. خمینی در تابستان 1367 در یک هفته بالغ بر 4500 نفر را اعدام کرد. دستگاه خمینی به آسانی 112 نفر مغز متفکر را در قتلهای زنجیره ای در خون علتاند. حکومت ولایت فقیه هنوز هم دگراندیشان را میکشد. ولی ما همه را به فراموشی سپردیم؛ در انتخاباتشان شرکت میکنیم؛ به پیشواز رهبر و رئیس جمهوری می رویم و برایشان نعرهی زنده باد می کشیم. چرا؟... چون فرهنگ ستم پرور در طول تاریخ، حق ستمگری را برای حاکم زمان در ذهنمان کاشته است.

آری ما بافرهنگ ستمگر پرور خو گرفته ایم؛ ما بر ستمگر روا میداریم که خشم و خروشش را برسرمان فروریزد و اگر خواست، بکشد؛ چون شاه است، حاکم است، ولی فقیه است. مگر سعدی نمی فرماید« تو هرآن ستم که خواهی، بکنی که پادشاهی»  

صدام حسین از ابتدای رسیدن به قدرت تا هنگامی که ارتش امریکا او را مانند موش به کنام و زیر زمین فرستاد، هیچگاه از کشتن و اعدام مخالفان و دگر اندیشان کوتاهی نکرد. حقا که در این راه هیچ از خمینی کسرنداشت. صدام حسین بین 200 تا 250هزار کرد را کشته است. تمام دهات کردستان عراق را ویران، قناتها را کور و مردم را یا نفی بلد کرد و یا به کوه و هامون کوچاند. تنها در مدت چند دقیقه پنج هزار نفر در حلبچه با گاز شیمیائی مردند. صدام چند بار به عنوان کشف کودتا، ارتش عراق را تصفیه و ده ها افسر ارشد و جزء و درجه دار را اعدام کرد. صدام حسین به آسانی جوان ایرانی«فرزاد بازفت» را که خبرنگار رویتر بود به عنوان جاسوس کشت. صدام دو داماد خود یعنی پدر نوه هایش را از نعمت زندگی محروم کرد. ..

دستگاه جاسوسی عراق به دستور صدام به ملا مصطفی بارزانی پیغام داد که آمادهی مذاکره ایم. دو نفر ملای بی گناه را برای مذاکره با ملا مصطفی تعیین کرد و به کمر آنها بمب بست؛ و به آنان گفت که این دستگاه ضبط صوت است تا مکالمات شما و بارزانی را ضبط کند. هنگامی که آن دونفر بی خبر از ماجرا با بارزانی مشغول گفتگو بودند، بمب را از راه دور منفجر کردند. اما این انفجار درست در لحظه ای بود که یکی از پیشخدمتان بارزانی برای آن دو نفر سینی چای گرفته بود. در نتیجه پیش خدمت و دو ملای کرد کشته شدند و بارزانی زنده ماند.

شمار جنایات صدام بیش از اینهاست که سخنش رفت. اما متاسفانه با حذف فیزیکی این خوانخوار، اکنون او در جرگهی مظلومان قرارگرفته است و عده ای از هموطنان آلوده به ایدئولوژیهای گوناگون برایش اشک( شاید اشک تمساح) می ریزند.

من یقین دارم اگر صدام به هنگام رفتن به پای چوبه دار، آن جمله ی مرگ بر حکام ایران را برزبان نمی آورد، اکنون بلندگوهای ولایت فقیه ازاو به خاطر مبارزه با امریکا و اسرائیل، قدیسی می ساختند و در وصف و ثنای صدام داد سخن می دادند. اما سخن صدام در پای چوبه دار، که دشمن عراق و عراقی، ایران و امریکاست، کار را بر ملایان خراب کرد و آنان را به واکنشی دیگر کشاند.

باوجود این، هنوز اظهار نظرهای هموطنان در ایران، ضمن خنده دار بودن، قابل تأمل است. روزنامه ایران در شماره دوشنبه اول ژانویه می نویسد:«با اعدام زود هنگام صدام، راز جنایات دیکتاتور جنگ افروز عراق سر به مهر ماند» این گفتهی روزنامهی دولتی است که هزاران محاکمه ی برق آسای چند دقیقه ای را در کارنامه دارد؛ امیر عباس هویدا که راز خیانت ملاهای حاکم را در سینه داشت، تمام محاکمه و اعدامش به دو ساعت نرسید؛ در حالیکه محاکمهی صدام مدت یک سال به درازا کشید.

همچنین، خانمی به نام زری عرفانی ساکن سویس مقاله ای نوشته است با این تیتر:«آیا با اعدام صدام حسین عدالت برقرار خواهد شد؟»...

به گمان من، این خنده دارترین پرسش در این مورد است. درست مانند آنکه بگوئیم آیا با سیر کردن یک گرسنه فقر از جهان ریشه کن میشود؟ خانم گرامی! اجرای عدالت و ستم در دست عوام و مردم عادی نیست که آن را برقرار کنند. زمین با 6 میلیارد انسانی که بر رویش می زیند، سرنوشتش اگر خیلی منصفانه بگوئیم در دست پنج هزار نفر است. از این پنج هزار نفر، تنها 193 نفرش زمامدار مستقیم است و بقیه را می توان کاربران و مستشاران آن زمامداران به حساب آورد. بی گمان، از این 193 کشور، تنها حدود یک سومش از آزادی و دموکراسی برخوردارند. زمامداران در بقیه کشورها، کسانی هستند در ردیف صدام حسین... قذافی، حافظ اسد، مشرف، حسنی مبارک، شیخان و پادشاهان عرب، سران تمام کشورهای افریقا، کشورهای امریکای جنوبی و... همه حاکمانی هستند همردیف صدام. برای همین است که به هنگام طرح شکایت از آنها درمورد حقوق بشر، محکومیّت این مستبدان در سازمان ملل بیشتر از پنجاه و چند رأی نمی آورد.

 

خنده دار تر از این اظهار نظرهای باسمهای که اغلب تنها برای مطرح شدن بیان میشود، تیتر روزنامه همبستگی و مقایسهی آن با فرمودهی یکی از مراجع عظام شریعت شیعه است. روزنامه همبستگی تیتر زده است:« آمریکا سردار قادسیه را به دار آویخت» و آیت الله عظما نوری همدانی گفته است: « اعدام صدام سیلی به چهره ی امریکا است» اگر سخن روزنامه نگار را به دلیل وجود ارتش امریکا در خاک عراق بتوان پذیرفت، با یاوه های این مرجع عالیقدر شریعت تشیع چگونه باید برخورد کرد؟ آخر کسی پیدا نشده است بپرسد یا شیخ! این سیلی را سربازان امریکا برچهره ی عمو سام زدند یا دولت دست نشاندهی امریکا؟

بی شک من هم با دادگاهی که صدام را محاکمه کرد، سخنها دارم. این دادگاه یک سال کار کرد تا ثابت کند صدام حسین 153 نفر شیعه را در فلان شهر کشته است! در حالیکه به آسانی از روی قتل عام و نسل کشی کردها گذشتند. هیچگاه دادستان نپرسید: حضرت چرا به ایران و کویت حمله کردید و این همه کشته و خسارات به بار آوردید؟ صدام سه بار کمونیستهای عراق را قتل عام کرد ولی هیچ حرف و حدیثی از آن در دادگاه به میان نیامد. آری، شوربختانه سرانجام قتل شیعه ها بود که صدام را به پای چوبه دار برد! زهی تأسف!

 

کالیفرنیا    دکتر محمد علی مهرآسا    1-1-2007