بسم الله الرحمن الرحيم

تضاد ممالک جعلی با آزادی و مردمسالاری

اگر روى چگونگى «ايجاد و تشکيلِ» ممالک استبداد زده و پایه های مرزی آنها دقيق شويم، ماهيت ساختگى و تحميلى اين مصنوعات استعمارى و استبدادى به وضوح خود را نمايان می سازند و «زور خون آلود» و «تهاجم و اِشغالگری» و «ادغام تحمیلی» به وسط ميدان می آیند و فرياد می زنند که اساس و مبنای اين «محدوده ها - ممالک» ما هستيم. بله؛ در جهان استبداد زده و خاصتا در سرزمينهاى اسلامى کمتر مملکتی يافت می شود (و شايد يافت نشود) که ماهيت ساختارى و وجودى آن با «آزادى و مردمسالارى و کثرتگرايى» هماهنگی داشته باشد. و اصلاً چگونگى ساخت و ایجاد اين ممالکِ جعلی و درهم ریخته و از هم گسیخته بر مبنای «خصومت و عداوت» و توسط دشمنان جوامع آنها و برای مهار و اسارت این بیچاره ها و تداوم غارتگرى پایه ریزی شده اند و صراحتا ساختۀ اشغالگران «استبدادی و استعماری» هستند، اشغالگران استبدادی و استعماری که خواست اساسى آنها «زیرسلطگى دائمی» اين جوامع و سرزمينها بوده است. و طبعا اشغالگران استبدادی و استعماری این «ممالک تصرف شده» را طورى ساخته اند که: يا زیر سلطگی مُستمر و غارت شدن دائمى و محروميت بى پايان و تبعيت بلا نهایه را تحمل کنند؛ و يا اینکه بناچار و بنابر موقعیتی که برایشان ساخته شده! تن به «جنگهای ویرانگر و بی پايان» بدهند؛ جنگهایی که آتش بيار و فروزانندۀ آنها همان اشغالگران استبدادی و استعماری هستند. و با نگاهى به جنگهاى روى داده در ممالک و مناطق استبداد زده (من جمله در بلاد اسلامى) به وضوح پى می بريم که اکثريت قريب به اتفاق اين جنگها يا ناشى از «اختلافات مرزى» بوده؛ يا حاصل «استقلال طلبى ارضى»؛ و يا از «خودمختارى طلبى» اقوام و جوامع مذهبی در هم ریخته و از هم گسیخته نشأت گرفته است. و نيز کمتر جنگى در اين ممالک روى داده که «مُشوِق و آتش بيارش» استعمارگران نبوده باشند. و لکن با وجود همۀ این جنگ و خونریزی ها مشکلات سر جای خود باقی است! و چیزی حل نشده است. آری؛ در اراضی مسلمین شايد مملکتی يافت نشود که مشکلۀ ارضى با همسايه های خود نداشته باشد و با مسائل قومى و مذهبى پيچيده و حل نگشته درگير نباشد و بخاطر آنها دچار «جنگ و ويرانگىِ وسيع» نشده باشد، خاصتا هنگامی که حُکام استبدادى از اوامر استعمارگران سرپیچی می کنند؛ و يا در آن سرزمينها (مثلا در سايۀ قيام مردم) حکومت جديدى روى کار می آيد؛ مسائل و مشکلات مرزى و قومى و مذهبى و..... ظاهرتر و شعله ورتر می گردند. و وجود «تضاد عميق و خشونت زا» و زمینه سازی استفاده از سلاحها و سرمايه هاى استعمارى - استبدادی (جهت مهار و غارت مُستمِر) اساس و پایۀ سياست هاى سلطه گران در حق ممالک زیر سلطه و غـارت شده را تشکیل می دهد، اساس و پايه ای که مثلا در تقسيم بقایای دولت عثمانى و يا مثلا در سرزمین هایی که روزی مستعمرۀ رسمی بوده اند عمدا و تعمُدا «ملاحظه و مُراعات!» شده است.

حال که چنين بلاد و اَوطانی داريم چه بايد کرد و یا اصلا چه میتوان کرد؟! آیا غیر از اینست که ممالک ما قبل از نظامها و حکومتهای ما داراى ساختار وماهيت «استبدادی و آزادی ستیز» هستند وحتی پایۀ استبدادِ دولتها و حکومتها گشته اند؟! آيا غير از استمرار وضع استعماری - استبدادی و مهار و غارت این ممالک توسط استعمارگران! و تن دادن به جنگ و ويرانى و آوارگى مستمر! «راه و چارۀ ديگرى» فرا روی این جوامع زیرسلطه و جنگ زده و غارت شده وجود دارد؟! بله؛ در رابطه با حل و فصل چنين مشکل بزرگى (مولود دشمن خود بودن!) بحث و بررسى چندانی صــورت نمی گيرد، و اگرهم توجهى بدان مبذول می گردد بيشتر «توجهات استعمارى و استبدادى» و گرايشات ناشى از آنها را منعکس میسازند. لکن مُشکل ممالک جعلی (ممالک درهم ریخته و ازهم گسیخته) مانند مُشکل فرزند نامشروعى است که ذات تولد براى مولودش ايجاد میکند؛ بدین معنا که مولودِ نامشروع قبل از هر چیز بدون پدر (بی صاحب) بوجود می آيد؛ و علاوه براين مشکل بنیادی، موانع عرفى نیز سر راه دارد، و در نتیجه طفلکِ بی چاره «پژمُرده شده» و یا از جاهای دیگری سر در می آورد. و طبعا «ممالک درهم ریخته و ازهم گسیخته» نیز که توسط استعمارگران و استبدادیان جعل و تحميل گشته اند، مردمانشان از آن بکلی بیخبر بوده و آمادگى فکرى و فرهنگى و سياسى و اقتصادى و سازمانى و قانونى و اخلاقى براى آن نداشته اند؛ و اصلا در برابر چيزى واقع شده اند که آن را نمى شناخته اند؟! و جعالان و تحميل کنندگان آنها دقيقاً به «ميل و هواى خود!» طراحى و عمل کرده اند. و حالا که اين مردمان گرفتار و مصیبت زده بخود آمده و آگاه شده اند، می بينند که دیگر نمیتوانند به اول کار باز گردند و همۀ طرحها و برنامه هاى استعماری و استبدادی را بهم بزنند، چرا که درمقابل امری واقع شده و طی گردیده روبرو هستند؛ و هر اقدامی که بخواهند انجام دهند درمقابل دهها مانع پيدا و پنهان قرار میگيرد؛ و متأسفانه هنوز که هنوز است در اين جوامع اسیر آن «لياقت و توانايى» در تشخیصِ درمان و بکارگیری آن بوجود نيامده است. و در نتيجه؛ عملاً و براى کوتاه مدت! راه و چاره ای براى علاج این وضع استبدادی - استعماری و تبدیلات و تحمیلات طی گردیده وجود ندارد؛ وآنچه انجام میگيرد و میتواند انجام بگيرد براى آينده و براى رشد و آماده سازى جوامع درهم ریخته و ازهم گسیخته بکار می آید. و اما شاید «دردناکترین بخش مُشکله» این باشد که حتی برای تغییر این وضع ضد بشری و این وضع ویرانگر و راکد کننده؛ زمینۀ کار و فعالیت وجود ندارد؟! و اصلا رمز تداوم چنین وضع پر مصیبتی ناشی ازهمین قضیه است؛ وهمین است که زمانها بصورت خنثی و بلااثر میگذرند و کاری نمیتواند انجام بگیرد؛ و به تبع آن همه چیز عقیم می ماند.

از نظر موحدين آزاديخواه، دو راه و چاره براى اين مشکل اساسى و اين مصيبت عظمى وجود دارد، دو راه و چاره ای که تنها در جوامع حق طلب و توحیدی و در سایۀ احزاب و سازمانهای «رشید و مقاوم و مردمسالار» قابل تحقق می شوند؛ زیرا هر دو راه و چاره سلطۀ «استعمار و استبداد» را هدف قرار میدهند و بند و بساط آنها را در هم می پیچند و نظم و نظام شیطانی آنها را زائل و بر کنار می سازند؛ امری که غارت و تخریب بيشتر ممالک زیرسلطه را متوقف و راه آزادى و استقلال و رشد فراگیر در جوامع زیرسلطه و غارت شده را باز می نمایند. اين دو راه و چاره که استعمار و استبداد در مقابله با آن «بیشترین حساسیت» را نشان داده و میدهند؛ و جهت استمرار سلطه گری و غارتگری حتی بحث روی آنها را ممنوع و خط قرمز نموده اند (تا جرئت پرداختن به آنها ابراز نشود!) بدین قرار هستند:

راه و چارۀ اول اينست که ماهیت و مُحتَوای ممالک جعلی (درهم تنیده) تبديل شود؛ و با ارائۀ اصول اساسی و مشترک و با تمسک به بنيانهای اتحاد و نجات «پایه گذاران سلطۀ استبدادی و طراحان تنازع دائمى» ناکام گردند، و جوامعِ ممالک استبداد زده و پر تنازع، اصول و مبانی اختیاری را بعنوان هويت مشترک به رسميت بشناسند؛ امری که منتهی به ممالک اتحادی و دولتهای اتحادی و نظامهای اتحادی میشود. و بدیهی است که اصل الاُصول مشترک در بلاد اسلامى من جمله در ايران، همانا «اسلام و اسلاميت اجتهادى» است، زيرا در ممالک مذکور به غير از اسلام و اسلاميت و اخوت اسلامى (که عقيده و فرهنگ و تاريخ و ادب و همه چيز مردم آنست) پايۀ مشترک ديگرى وجود ندارد. و در نتیجه مثلا در ایران (بگذریم از ماهیت و محتوای اسلام و اسلامیت که سرنوشت همۀ بشریت در دنیا و آخرت وابسته بدانست)، نظام توحیدی و اسلام اجتهادی تنها راه نجات ایران و تنها عامل اتحاد فِرَق و اقوام ایران و تنها «پایۀ مشترک» بین مردم و فِرق و اقوام آنست. در این رابطه به این مطلب اساسی در شبکۀ سماء مراجعه شود: «مبانی تاریخی و معاصر مملکت و دولت». اما با توجه به اینکه نظام توحیدی و اسلام اجتهادی (در سایۀ آزادی بیان و بلاغ مُبین) باید میان فِرق و اقوام ایران منعکس و منتشر گردد، و مردم ایران بر مبنای آن متحد و یکپارچه شوند و از فرقه گری عبور نمایند و «جامعۀ اسلامی» بوجود آورند، در نتیجه مقدمۀ چنین وضع و جامعه ای، همانا نظام اتحادی (جمهوری متحدۀ مردمی) و برقراری آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی است، نظامی که هم از تجزیۀ ایران جلوگیری میکند، و هم زمینۀ تأمین حقوق اساسی اقوام و فِرَق مختلفه را فراهم می سازد.

راه و چارۀ دوم، تجديدِ ساختار ممالکِ جعلی و تحميل شده است (به شيوۀ آزادانه و صلح آمیز و بدون دخالت اجانب)، که نتيجۀ آن «استقلال ارضى جوامع مختلفِ قومى و مذهبى» و ايجاد ممالک جدیدی توسط مردمان آن سرزمينهاست، در محدوده اى که ساکنين آن دارای اصول مشترکِ بیشتری هستند. و بدين شيوه، هم اختلافات مرزى بر طرف و اختلافات موجود پايان مییابد، و هم سلطه گرى و غارتگرى استعمار و استبداد زائل میشود. بگذریم از اینکه ایجاد اوطان و ممالک جدید نیز (در جهان اسلام) باید مبنای اسلامی داشته باشد؛ و گرنه مُجددا و «به نوع و شیوۀ دیگری» گرفتار خواهند شد؛ چرا که در صورت غیر اسلامی بودن؛ هم نظام مملکتی تحمیلی و غیر مردمی خواهد بود؛ و هم بنابر ماهیت اجنبی و استعماری اش، با همسایگان دچار مشکل و احیانا درگیری خواهد شد. و اما «راه و چارۀ دوم» با توجه به درهم تنيده گی و از هم گسیختگیِ جوامع قومى و مذهبى و فرهنگى در ممالک مختلفه، مشکلات زيادى پيش رو دارد (خاصتا وقتی که بی مقدمه و بدون تفاهم باشد)، و نتايج آن نيز که واحدهاى کوچک سياسى و اقتصادى است شايد به نفع کسى نباشد، زیرا استعمارگران و استبدادیانِ خائن نیز ساکت و بیکار نخواهند نشست و بهانه هاى زیادی براى فتنه گرى پيدا خواهند کرد. گرچه در بعضى ممالکِ جعلی که مردمانش اصل و پايۀ مشترکى ندارند و حتی به اندازۀ عمر آن ممالکِ ساختگی داراى خصومت و دشمنى هستند (مثل کشمير، میدانائو، چچن، داغستان و.....) راه و چاره نهایتا در استقلال ارضى و ایجاد مملکت جدید است، خصوصا اگر سابقۀ استقلال و توان کسب مجدد آن وجود داشته باشد. و همین است که «استقلال طلبیِ اجتناب ناپذیر» در مناطقی معنای بیشتر میدهد که ارض و مردمش دچار مصیبتِ در هم تنیدگی و از هم گسیختگیِ عمیق نشده است.

در غير اين صورت و در غياب اين چاره ها، وضع موجود (که مُبتنی بر استبداد و سلطه گری و تنازع  و ناامنی و بی ثباتی است) تداوم خواهد یافت، و هر زمان هم که لازم شد و استعمارگران و استبدادیان احساس کردند که این جوامعِ اسیر و گرفتار چیزی بدست آورده اند، اين «زخمهاى چرکين و خطرناک» را باز کرده و آنها را فعال می سازند؛ و به دنبالش دشمنان آزادى و آسايش بشری جنگ افروزی میکنند و هرچه حاصل و محصول است در آتش سلاحهاى آنها و کینه های کور خواهد سوخت. بدین ترتیب مردمان اين ممالک (با بقای وضع موجود) هرگز روى «آزادى و استقلال و ترقی و امنيت» را نخواهند ديد؛ و براى هميشه در جنگ و تنازع و محروميت و زیر سلطگی و غارت شدگى خواهند زيست؛ و این یعنی جاودانگی در جهنم روی زمین؛ که حاصل عقب ماندگی بشر و عدم مسئولیت در برابر سرنوشت خویش است. (این مطلب بخشی است از مقالۀ موحدین آزادیخواه، زیر عنوان: یشه ها و عوامل استبدادِ سیاسی در جهان امروز).

ماهیت ایران و سرنوشت مجهول آن

حال ببینیم ایران و مرزهای ارضی اش چگونه شکل گرفته و ایران کنونی چه پایه هایی دارد و چگونه دوام می آورد؟ بدون شک مرزهای ارضی و محدودۀ فعلی ایران به اختیار و انتخاب جوامع و اقوامی که جزو وطن و مملکت ایران محسوب می شوند تعیین و مشخص نشده و در نحوۀ تشکیل ایران کنونی هیچ قوم و فرقه ای و مشخصا هیچ بخشی از مردم ایران دخالت و اراده ای نداشته است، و ایران کنونی و مرزهای ارضی اش همانند بسیاری از بلاد و اوطان دیگر «محصول سلطه گری و اشغالگریِ استبدادیان و استعمارگران» است. و اگر به مبانی فوقا ذکر شدۀ «وطن و اجتماع» توجه کنیم معلوم میشود که هیچیک از این پایه ها در رابطه با ایران کنونی مصداق پیدا نمیکنند، چرا که:

 اولا از نظر قومی، ایران وطن و مملکتی تک قومی نیست تا آن را «وطن و مملکت قومی» نام نهاد، بلکه ایران وطن و مملکتی کثیر الملة و چند قومی بوده و وطن و مملکت هفت قوم است. هرچند تلاش زیادی کرده اند که ایران را فارسی جلوه دهند (از طریق نظام حاکم و به شیوۀ استبدادی و تحمیلی) و زورگویانه میخواهند همۀ اقوام را فارس بخوانند (از طریق جعلیات و ساخته کاری)؛ و همۀ اینها روی حساب و تضعیف اقوام دیگر بوده و هست.

ثانیا از نظر مذهبی، ایران وطن و مملکت یک فرقه و مذهب نیست تا آن را به انحصار «یک فرقۀ مذهبی» در آورد، کما اینکه حالا چنین کرده اند و رسما ایران وطن و مملکت شیعۀ اثناعشریِ ولایت فقیهی شده است؟! بلکه ایران وطن و مملکتی چند فرقه ای و چند مذهبی و چند مسلکی است، و علاوه بر فِرَق شیعه و سنی و مسلمانان آزاد اندیش، پیروان ادیان و مسالک دیگر هم در آن زندگی میکنند. 

ثالثا از نظر شکل گیری، ایران وطن و مملکتی اتحادی نیست تا بتوان گفت این اقوام و مذاهب و مسالک را بنابر «اراده و انتخاب آزاد» در خود جای داده است، و اصلا حکام سلطه گر و استبدادی حتی به موجودیت اقوام ایران و سرزمین آنها اعتراف نمیکنند و حقوق مذاهب و مسالک مختلف را به رسمیت نمی شناسند؟!  بلکه آنچه را هوس نمایند (با زور و سرکوبگری) بر همۀ جوامع و اقوام ایران تحمیل میکنند.

رابعا از نظر فرهنگی، ایران وطن و مملکتی متشکل از آوارگان بلاد مختلف نیست که در طی زمان و در سایۀ تربیت و پرورشی منظم دارای عرف و فرهنگ مشترک شده باشند (مثل آمریکا یا استرالیا و بلاد دیگری که بیشتر آوارگان و مهاجرانش چنین وضعیتی را دارند)، بلکه حالا هم آشکارا ایران وطن و سرزمین اقوام و مذاهب و مسالک مختلف است. بگذریم از اینکه استبدادیانِ ولایت مطلقه رسما وعلنا (و با زور و قلدری) ایران را سرزمین امام زمان! و مملکت تشیع اثناعشریِ ولایت فقیهی معرفی می کنند؟! و بدین ترتیب، هر کسی که شیعۀ اثناعشریِ ولایت فقیهی نباشد (لااقل از نظر حقوقی) غیر ایرانی تلقی شده و بصورتی اعلام نشده از او سلب وطن و شهروندی شده است؛ و اگر هم عملا از ایران اخراج نمی شود، لکن در ابعاد حقوقی و فرهنگی و سیاسی، ایران را وطن و مملکت او بحساب نمی آورند. (برای فهم بیشتر این موضوعات چهارگانه و مشاکل اساسی در ایران کنونی به مطلب راهگشای: نمادهای فرقه ای و استبدادی و استعماری در ایران مراجعه شود).

حال باید گفت: پس ایران چه وطن و مملکتی است و چگونه ایجاد شده است؟! جواب این سؤال مختصرا چنین میباشد: ایران مملکتی شبه امپراتوری و دارای نظام استبدادی است، و مرزهای ارضی آن بنابر جبر و سلطه گری بوجود آمده و روی همین مبنا تداوم یافته است. به عبارت دیگر، این مملکت متشکل از جوامع و اقوام و فِرَق «در هم تنیده و از هم گسیخته ای» است که حق و حقوق اساسی آنها در همۀ مراحل نادیده گرفته شده و پایمال گشته است، چه در ایران و چه خارج از ایران. اینست که ایران کنونی (با توجه به ماهیت فعلی اش) مملکتی است که موجودیت و ساختار آن با «آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی» ناسازگار و در تضاد می باشد، و با ظهور آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی به شکل فعلی باقی نخواهد ماند.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۲۳ جمادی الثانی ۱۴۳۳ - ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۱