بسم الله الرحمن الرحيم
مردم، دين، و دولت در چنگال استبداد
نظام
ولایت مطلقه
(مانند
همۀ
نظامهای
استبدادیِ
تماميت خواه در
جهان
امروز)
هر آنچه که به زيرسلطۀ خود درآورده
آن را
به فساد و تخريب و عقب ماندگى کشانده است، و اين
پدیده
جزو ذات و ماهيت
یک نظام
استبدادی
است که
زیر
سلطه هايش را به روزگار فساد و تباهى
می کشاند، زيرا استبداد، عقل و اراده را از
انسان،
مُحتَوی
و هدفِ رسالت را از دين، وظيفه و هويت را از نهادهای
مملکتی
سلب ميکند
و همه را به استخدام اهداف سلطه گرانه و انحصار طلبانۀ خویش
در می آورد.
مردم ايران
که بعد از
قرون و اعصاری
و بعد از سه قيام و اقدام جدى در صد سال اخير
می
بايست از مردمان پيشتاز در جهان باشد،
هم اکنون اسير يک نظام ارتجاعى و عقب مانده و مطلقه
است،
و با وجود داشتن موقعيت ممتاز در ابعاد مختلف جمعيتى، اقتصادى، منابع زير
زمينى، آب و هواى متنوع و.... در وضعى قرار گرفته که مشاکل ايران و ايرانى
زبانزد مردمان جهان شده است. مردم ايران به دليل فشار سنگين استبداد در
معرض خطرات جدى و در راستاى پراکندگى و آوارگى قراردارد و مسائل ايران و
ايرانى روز افزون شده است: وضعيت روابط
خانوادگى و روابط همسران و گسترش
طلاق، وضعيت اخلاق اجتماعى که در راستاى انحطاط و در معرض امراض خطرناک
قرار دارد و روابط عرفى مختل شده است، انهدام
پيوندهاى اجتماعى و تعقيب منافع
شخصى بدون توجه به منافع و سرنوشت اجتماع و تن دادن به کارهاى ناشايست براى
رسيدن به ثروت و سرمايه، اوضاع روابط اقتصادى فساد آور که کسب سود جاى کار
و تلاش سالم را گرفته و اعتماد در مجتمع ايرانى رو به زوال رفته است، گسترش
اعتياد به مواد مخد ر و مشروبات الکلى، انحراف روابط
جنسى در مقياس وسيع، خود باختگى و توجه به بيگانگان و فرار از چنگ
استبداد حاکم داخلى و پناه بردن به دامن استبداد جهانى استعمار و
امپرياليسم و حاميان اصلى استبداد داخلى، و ضعف اراده جهت برکنارى استبداد
مطلقه و جهت برقرارى آزادى و مردمسالارى و کثرت گرايى و....
مردم ايران
در رابطه با آنچه که بسرشان آورده اند مسئول هستند، و خواه ناخواه، اين
مردم ايران بوده که بيست و دو سال، نظام استبدادى و ارتجاعى خمينى را تحمل
نموده اند و مسئوليت آن، قبل از هرکسى، به عهدۀ مردم ايران است، و اين مردم
ايران بوده که خرافى
ترين و مضرترين و تبعيض آميزترين عقايد و اَعمال را، به نام دين اسلام،
تحمل
کرده اند، در حاليکه اين
امکان
وجود
داشت
که
برداشت
و
فهم ديگر
وعمل و
اجرائات ديگرى
را پذيرا شوند و
يا اصلاً فکر و
نظر ديگرى را براى حکومت سياسى خود قبول نمايند، و در هر حال مسئول اصلى
استمرار استبداد در طى قرون و در حال حاضر، مردم ايران هستند. اگر مردم
ايران عزيز و هوشيار و شجاع زندگى ميکردند نه پهلوى
ها نيم قرن ايران و ايرانى را در اختيار اجانب غارتگر قرار ميدادند و نه
خمينى
گراها ميتوانستند دو دهه به جان ومال و سرنوشت
ايران و
ايرانى بازى کنند و مدعى ولايت مطلقه شوند و ولى مطلقه آشکارا قُلدرى
کند و همه چيز را در نطفه خفه نمايد و رئيس مجلس هم بگويد ولايت مطلقه همين
است، و نه استعمار و امپرياليسم ميتوانستند با همکارى مستبدين خائن و جانى،
ايران را غارت کنند و ثروت ايرانيان را به يغما ببرند، و بالاخره، تا مردم
ايران کارى نکنند و نظام استبدادى را طرد و برکنار نکنند آزادى و مردم
سالارى و کثرت گرايى در ايران مستقر نخواهد شد.
در رابطه با عنصر دومِ
ايران امروز که دين اسلام است وضعيت بدتر هم هست . دين اسلام که عقيده و
فرهنگ و عرف مردم ايران است و مکتبى توحيدى و آزاديبخش و عدالت آفرين است
در زيرسلطۀ برده آفرين
نظام استبدادى خمينى به مجموعه اى
از خرافه و انحراف و خشونت و قساوت و تعصب مبدل شده و وسيلۀ سرکوب و جنايت
ولايت مطلقۀ نظام استبدادى شده است. در سايۀ
نظام استبدادى خمينى، کل دين
اسلام و همۀ مضامين و اصطلاحات آن، از قديم و جديد، تنها يک تفسير و قرائت
دارند و آن هم از آن ولايت مطلقۀ فقيه است، و کل اسلام يک وظيفه دارد و آن
هم تثبيت ولايت مطلقۀ فقيه و
توجيه جنايات نظام استبدادى خمينى است، و اگر ولى مطلقه گفت لعنت باد!!
ديگران موظفند بگويند بيش باد کم مباد!! چه کسى توان لب گشودن را دارد؟
کدام مسلمان آزاده و مستقل و مردم خواهى توانسته از شر نظام استبدادى مصون
باشد، ولو بخاطر سخنى که بر زبان شخصى رانده است، چقدر کُتُب اسلامى و کتب
دانشمندان مسلمان و حتى کتبى که منابع مسلم اسلامى در قديم و جديد محسوب
ميشوند وجود دارند که امکان نه تدريس و نه ترجمه بلکه حتى حضور در کتاب
فروشيها هم را ندارند!!، اصلاً شعار استبدادى مرگ بر ضد ولايت فقيه، قبل از
هر چيز و قبل از هر کسى عليه مراجع شيعه است، عليه خود مسلمانان است، و
عليه جريانات اسلامى است. مگر غير از اينست که کتب خمينى که تشريح شرک و
خرافات و شامل ناسزاگويى به عاليترين مقامات تاريخى مسلمين است قبل از همه
و هر کسى عليه اسلام و مسلمين نوشته شده اند، و اصلاً کتاب کشف الاسرار که
مملو از فحش و توهين و ناسزا است پاسخى به يک عالم مسلمان قُم است. همچنين
با نگاهى به قانون اساسى ولايت مطلقه مشخص ميشود که اين قانون که نزد
استبداديان ارزش و بهايى ندارد، قبل از هرکس و هر چيزى در تضاد با وجود
اسلام و حضور مسلمين و جريانات اسلامى و متناسب با اجراى هوى و هوس صاحبان
نظام استبدادى است، و بالاخره اين مردم مسلمان ايران و جريانات مسلمان و
علماء و شخصيتهاى مسلمان در ايران و جهان هستند که مخالفين اصلى و اساسى و
واقعى نظام استبدادى خمينى هستند.
و اما عنصر سوم ايران،
که دولت آنست، هم اکنون رسما ًو علناً در تصرف جمعى قدرت پرست عقب مانده،
بى لياقت و ناتوان، مستبد و جنايتکار، و خائن به مردم و دين قرار دارد،
جمعى که به هيچ چيزى عقيده ندارد و به سرنوشت هيچ چيزى نمى انديشد، اِلاّ
اينکه بوسيلۀ پول نفت و ديون غربى و سلاحهاى مخربى که در اختيارش گذاشته
ميشود به سرکوبگرى بپردازد، خون جوانان ايرانى را بريزد، مردم را زندانى
کند و آواره سازد و تخريب گرداند و توده هاى بيچاره را در فقر فراگير نگه
دارد، و بدين شيوه به حکومت سياه و خطر زاى خود ادامه دهد. و اکنون که
نگران انفجار خشم توده ها شده است به کمک استعمار و امپرياليسم دَهُل و
سُرناى اصلاحات را برداشته و امپرياليسم خبرى هم با آن به رقص درآمده است.
دولتى که بايد حافظ جان مردم، اموال مردم، ناموس مردم، فرهنگ مردم، رشد و
تکامل مردم، فعاليت و شکوفائى مردم، و آگاه سازى مردم باشد به خطر اصلى و
تهديد واقعى و سرکوب کنندۀ مردم در همۀ ابعاد زندگى مبدل شده است. آخر مگر
مردم به غير از دولت، مشکل ديگرى هم داشته و دارند؟ همان دولتى که ميبايد
همکار مردم و تنظيم کنندۀ امور مردم و حلال مشکلات مردم باشد حالا شده مشکل
و مانع اصلى و تبديل شده به يک دستگاه جاسوسى که در تعقيب مردم است تا
بداند چه کسى چه نظر و عقيده اى دارد و او را به مجازات!! برساند.
مگر اين مردم هستند که همديگر را ميکشند، همديگر را زندانى ميکنند، همديگر
را آواره و در به در ميسازند، و به سرکوبگرى يکديگر ميپردازند؟ آيا براى
مردم ايران و براى جوامع استبداد زده مصيبتى بزرگتر از دولت وجود دارد؟
همان دولتى که همۀ مشاکل عظيم مملکتی از اوست و مصيبت عظمى شده است، همان
دولتى که مسبب فقر و غارت شدگى جامعه
گشته، عامل عقب ماندگى مردم مملکت شده، باعث ناآگاهى و بيخبرى مردم نسبت به
همه چيز از جمله نسبت به دينشان شده است، و همان دولتى که وسيلۀ
استعمارگران و امپرياليستها براى مهار اجتماع و غارت ثروت و سرمايه هاى
مملکت ميباشد.
آرى در سايۀ نظام استبدادى همه
چيز و همه کس ماهيت و محتواى خود را از دست داده و امکان ظهور واقعى و
متنوع و آزاد براى هيچ چيزى و براى هيچ کسى وجود ندارد، و مردم و دين و
دولت هم در زير سلطۀ نظام استبدادى سلامت و لياقت و کار برد خود را از دست
داده و به فساد و تباهى کشيده شده اند، و راه و چارۀ بازگشت به طبيعت و
محتوى و لياقت هر چيز و هر کسى، آزادسازى آن و حذف و کنار زدن استبداد از
سر آنست.
حال چرا کار
بدینجا
کشيده شده و چگونه جمعى عقب مانده و مستبد و
خیانتکار
توانسته اند مردم و دين و دولت
را دچار چنین روزگاری نمایند؟!
در این رابطه موحدین آزادیخواه
در تحليلى
زیر
عنوان
«ريشه ها و عوامل استبداد سياسى»
به تفصيل به چرايى حاکميت طولانى نظام استبدادى در ممالکی مثل ايران
پرداخته
اند
و نيازى
به تکرار آن در اينجا
نمی
باشد،
و
آنچه لازم است در اينجا بدان پرداخته شود
اينست که مردم، اصل و اساس
«بود و نبود»
هستند:
اگر مردمى با کفايت و داراى کيفيت وجود داشته باشد همه چيز
بخیر
خواهد بود، و اگرچنين مردمى وجود نداشته باشد ديگر همه چيز بى فايده و بى
معنا ميشود، همه چيز بازيچه ميگردد و هيچ چيزى محتواى خود را نخواهد داشت،
و کسانيکه از وضع موجود رنج ميبرند بايد به فکر مردم و رشد مردم و تعزيز
مردم باشند وگرنه تا ابدالدهر وضع استبدادى و تحت سلطگى و فقر زدگى و رذالت
پيشگى ادامه خواهد داشت و از هيچ کسى و از هيچ فکر و نظرى هيچ کارى بر
نخواهد آمد.
نظام
ولایت مطلقه
که
به نام
مردم ايران و جوامع مختلف آن!
و
به نام
اسلام و
فرق و گرايشات آن!
و تحت عنوان دولت و حکومت و قانون!
به درندگى و جنايتکارى
و سرکوبگرى
می
پردازد چه کسى
می بایست
آن را تحمل نکند؟
آيا غير از اينست که اين تنها مردم ايران است که بايد به پا خيزد و بگويد
که: اى استبداد مخرب و جنايت پيشه، غلط ميکنى که بنام ما و بنام دين ما و
بنام دولت ما و بعنوان حاکم ما اين همه جنايت و خرابکارى و اين همه
سرکوبگرى و خفه سازى و اين همه حبس و آواره سازى را مرتکب ميشوى، و بدين
شيوه آن را بر کنار کنند. نظام استبدادى خمينى همه چيز ايران و ايرانى را
تحت سلطۀ خود گرفته و به تصرف خود در آورده است و آنچه نزد ايرانيان معتبر
و محترم و جاى قدر و قيمت است به خود نسبت ميدهد و خود را نيز بدان منتسب
ميکند و آن را به استخدام خود در می آورد، بدون آنکه بدان اعتقاد و براى آن
ارزش و احترامى قائل باشد، مثل مردم دارى، اسلام خواهى، عدم رابطه با سلطه
گران غربى و....اما چيزى که واقعاً جاى توجه و دقت است اينست که استعمار
وامپرياليسم و جريانات استعمارى و امپرياليستى، ادعاهاى نظام استبدادى
خمينى را تصديق ميکنند و برايش مهر تأييد ميزنند، و بويژه ميخواهند حتى
اثبات کنند که نظام استبدادى و شرک آميز خمينى يک نظام اسلامى است و بر
اساس آيات قرآن بنا شده و کارى جز اجراى اسلام! را انجام
نمی
دهد. اما بايد روشن شود که چرا استعمار و امپرياليسم و جريانات استعمارى و امپرياليستى ادعاهاى نظام استبدادى خمينى را تأييد ميکنند و بويژه ميخواهند اثبات کنند که اين نظام يک نظام اسلامى است؟! و اين در حالى است که هم در ايران و هم در سراسر جهان اسلام، کمتر جريان و گروه و شخصيت اسلامى وجود دارد که اين نظام را حتی دشمن اسلام و مسلمين تلقی نکند؟!
استعمار و امپرياليسم و
همکارانشان
از اين
گمراه سازی
دو هدف اساسى
دارند:
يکى
اينکه ميخواهند به نظام
ولایت مطلقه
مشروعيت ببخشند، و بدين وسيله به
تداوم
استبداد و استمرار
این
نظام استبدادى کمک
نمایند
و مردم ايران را در وضع موجود نگه
دارند.
و ديگر
اينکه ميخواهند اينگونه تفهيم کنند که مشکل اساسى در ايران، اسلام و
اسلاميت است، و نظام
ولایت مطلقه
تنها
اسلام و احکام اسلامى را اجراء کرده است؟!
و حتى از
این اسلام ستیزان چنین شنیده میشود که:
خمينى انسان با تقوى و عدالت خواهى بود؛
ولى با اجراى اسلام و احکام اسلامى
او
هم
جنايتکار گرديد؟!
و بدين شيوه ميخواهند بعد از نابودى
استبداد ولایت مطلقه، اسلام و مسلمين
امکان ظهور و حضور پيدا نکنند و راه استمرار نظام استبدادى تحت اسم و رسمى
ديگر باز
باشد
و دخالت استعمار و امپرياليسم بدون
مانع
بماند. و حالا مردم ايران، از نظر استعمار و امپرياليسم و پيروانشان، دو راه بيشتر ندارند: يا بايد نظام استبدادی و خرافه آمیز ولایت مطلقه را تحمل کنند و يا بايد اسلام و اسلاميت را که منشاء مشکلات و مصائب موجود است! و نظام ولایت فقیهی مظهر عملى آنست! طرد و رها سازند؟!
اما
سؤالى که
در اينجا مطرح ميشود اينست که چرا استعمار و امپرياليسم و جريانات همراهشان
آنگونه که به اسلام و مسلمين حمله ميکنند به مردم و دولت حمله نميکنند؟ در
حالى که اگر مسئله قصور و کوتاهى باشد، مردم
بيش از فکر و راهى که به
خودى خود نميتواند از خود دفاع کند مقصر و لايق سرزنش هستند، و اصلاً اين
مردم هستند که در خوب و بد همه کاره اند. يا اگر جنايت و خيانت و سرکوبگرى
باشد اين دولت و نظام دولتى است که بنابر قانونى که وضع کرده و خودسريهايى
که انجام داده، مرتکب چنين کارهايى شده است، و بسيارى از جنايتها و خيانتها
وسرکوبگريها را هم، به دليل عدم امکان توجيه، مخفيانه انجام داده و بعداً
فاش شده اند. و اصلاً اولين قربانى در سايۀ نظام
ولایت مطلقه،
اسلام و
مسلمين و جريانات و شخصيتهاى اسلامى هستند؛
و اگر بگويند
چونکه
دولت
دينى! شده،
استبدادی و سرکوبگر
شده ميگوييم:
دولت پهلوى که دينى نبود،
دولتهاى کمونيستى که دينى نبودند، دولتهاى سلطه گر و غارتگر غربى دينى که
نيستند؟!
همچنین
تمام دولتهاى استبدادى در بلاد اسلامى
که
حتى قانوناً هم ضد اسلامى هستند
(و
در
سایۀ آنها
مسلمانان و جريانات اسلامى از هر گونه فعاليتى
(حتى
فعاليتهاى مطبوعاتى و فرهنگى و هنرى)
محروم شده اند) نه دینی هستند نه مذهبی؟!
پس
چرا
فقط به اسلام و مسلمين حمله ميشود و چرا مردم و نفس دولت کمتر مقصر
شناخته
ميشوند؟! آنهم در مکانى که نه استقلالى، نه تکامل اجتماعى، نه رشد سياسى،
نه شکوفايى اقتصادى
و نه
هيچى وجود دارد.
و طبعا
در چنين محيطى
هر چيزى باالبداهه
داراى کيفيت پايين و همراه با برداشت اجتماعى نازل خواهد بود.
جواب اين سؤال
چنین است:
اولاً
استعمار و امپرياليسم خوب ميدانند و تجربيات زيادى هم در اين رابطه دارند
که اگر از مردم و جامعه اى، عقيده و فرهنگ و عرف و مبانى اخلاقى گرفته شود،
ديگر چيزى از آن مردم و جامعه باقى نخواهد ماند و سرگردان و آواره خواهد
شد، و در آن صورت به خدمت در آوردن و به بردگى گرفتن آن بسيار ساده و آسان
ميشود، و چون دين اسلام در ايران و در جوامع اسلامى چنين نقشى را بازى
ميکند، استعمار و امپرياليسم و نظامهاى استبدادى در پى نابودى و تضعيف آن و
تخريب و انحطاط آن هستند، و بجاى حمله و هجوم به خود مردم به عقيده و فرهنگ
آنها و به اسلام و مسلمين حمله و تعرض ميشود.
ثانياً
استعمار و امپرياليسم و همکارانشان نميتوانند بگويند که نبايد مردم باشند
يا اينکه اين مردم هستند که عامل مشکلات موجود هستند، بلکه آنها ميخواهند
به مردم خط و راه نشان دهند و مردم را به راه بردگى مستقيم هدايت کنند.
و در رابطه با دولت نيز،
آنها حاضر نيستند که ذات و ماهيت دولت و حکومتى که ساختۀ دست آنها و حافظ
منافع آنها در ممالک تحت سلطه و غارت شده و در حال غارت است زير سؤال
ببرند، و آنها به هيچ وجه روى خود دولت تبليغ نميکنند، و نياز آنها به
دولتهاى موجود بيش از آنست که ماهيت آن را به صحنه بياورند، و نياز آنها به
دولت يک نياز اساسى است، و تمام سرزمينها و جوامع استبداد زده را بوسيلۀ
همين دولتها مهار و غارت ميکنند. وگرنه آنها بخوبى ميدانند که دولتها در
اشکال مختلف دينى، کمونيستى، سرمايه دارى، شبه غربى و.... امتحان خود را
داده و رهبران و مسئولانشان ماهيت خود و عملکرد خود را به همگان نشان داده
اند. و البته در رابطه با اسلام هم همين حيله گريها را انجام داده و بجاى
تبليغ روى نابودى اسلام روى منزوى کردن آن کار و تبليغ ميکنند، ولى روى
اسلاميت (اسلام خواهى) تبليغ و دشمنى مستمرى دارند.
نکتۀ جاى دقت و توجه
اينست که استعمار و امپرياليسم و جريانات وابسته
می
خواهند
فــــراموش
کنند که تمام نظامهاى استبدادى در جوامع اسلامى
(و
اصلاً در يکصد سالۀ اخير
-
جز چند مورد)
با تکيه بر لائيسيتۀ غربى به
استبداد و
جنايتکارى و سرکوبگرى پرداخته اند.
بگذريم از جنايات و غارتگريهاى مستقيم استعمار و امپرياليسم در سرزمينهاى
اسلامی و در جهان اسلام؛
و خصوصاً در رابطه با چگونگى تقسيم و
«درهم
تنيدن و ازهم بريدن اين سرزمينهاى اشغال شده»،
که مشکلات اين خيانت و جنايت بزرگ هنوز هم از مهمترين مشاکل اين جوامع تحت
سلطه و
غارت شده و در حال غارت
میباشد.
توضيحات
این مصائب
در
مطلب:
«ريشه
ها و عوامل استبداد سياسى»
مفصلا مورد بحث قرار گرفته
است.
مردم منصف و حق جو
به
خوبى
می
دانند که نظام استبدادى و
فرقه ای
و شرک آميز
ولایت مطلقه،
همانطور که
در پی سرکوب و ذلیل نمودن
مردم ايران
است،
به همان شيوه
نیز
می
خواهد اسلام و اسلاميت را مسخ و
فاسد
نمايد؛
کمااینکه
حتى
قوانین
خودش را و نهادهاى رسمى خودش را هم بى اعتبار و بى ارزش ساخته است.
و این
چيزى که خواست و آرزوى استعمار و امپرياليسم است، چون تا مردم و فرهنگ
و اخلاق
آنها و نهادهاى اجتماعی
فاسدتر و مسخ تر شوند، از دامهاى سلطه گران نزديکتر و شکار آنها آسانتر
می
گردد.
نبايد به نظام استبدادى
ولایت مطلقه
(که
٢٢ سال عمر جنایتکاری
و خيانتکاری
و
سرکوبگرى و
اعدام و زندانی کردن و
آواره سازى
دارد)
اعتماد
نمود،
در حالی که
عاملان اصلى
عملکرد
٢٢ ساله هنوز در رأس دولت و حکومت هستند و استعمار و امپرياليسم
در راه بازسازى
این
نظام استبدادى شتابانند و
بصورت همه جانبه
ای
با آن همراهى
و همکاری
میکنند.
توضيحات بيشتر در مطلب:
«استعمار
و امپرياليسم
در راه مهار سازى». استعمار و امپرياليسم و نظامهاى استبدادى براى اينکه چيزى را خوش نام و رایج يا بد نام و تخريب سازند آن را متناسب با اوضاع و احوال و فضای موجود، به خود يا مخالفان خود نسبت ميدهند؛ تا بلکه مردم را جذبِ آن يا از آن متنفر نمایند؟! و طبعا آنها خوب ميدانند که جوامع بشرى چقدر از آنها متنفر و بيزارند؛ و در نتیجه در بسیاری از ممالک با عوض کردن جای دوست و دشمن در پی گمراه سازی بشریت بر می آیند.
الله اکبر،
الله اکبر،
سلام بر موحدين
مـرگ بـر استبداد، بـرقـرار بـاد آزادى برکنار باد نظام مطلقۀ ولایت فقیهی
برقـرار باد جمهـورى متحـدۀ مـردمى
شعله ور باد قيام پايانبخش توده ها
پيش بســوى آزادى و مـــردمسـالارى
و کثـرت گــرايى سـازمان مـوحدین آزادیخـواه ایــران ۲۸ جمادي الاول ۱۴۲۱ - ۸ شهریور ۱۳۷۹
|