بسم الله الرحمن الرحیم

أطیعوا الأمریکا و أطیعوا الصَهاینة و اوُلي الأمر مِنهُم!

حوادث مصیبت بارِ چند دهۀ اخیر در جهان اسلام و در جوامع اسلامی و سرعت بخشیدن به «اِشغال بلاد اسلامی» از طرف استعمارگران رنگارنگ، بیش از هر زمانی ماهیت مرزهای ممالک اسلامی، وضعیت جوامع اسلامی، و نوع نظامهای حاکم بر آنها را واضح و آفتابی کرده است؛ تا حدی که بازگشت به «اَشکال استعمارگری مستقیم» و لشکرکشی به جهان اسلامی را تداعی می کند. و بنابر عدم پاسخ مؤثرِ ملل و جوامع اسلامی! به این مصائب و این اشغالگریها و لشکرکشیها (که آخرین آن تهاجم وحشیانۀ استعمار صهیونی به نوار غزۀ فلسطین است)، به سادگی میتوان گفت: نه دُوَل و ممالکی به نام دُوَل ممالک اسلامی وجود دارند، نه جوامعی به نام جوامع اسلامی وجود دارند، و نه حکومتهای آن مناطق ربطی به ممالک و جوامع و «خواست و ارادۀ آنها» دارند. چرا که اگر غیر از این بود بالاخره کاری صورت می گرفت و در جایی «اقدام مؤثری» به نفع ممالک و جوامع اسلامی انجام می شد؛ و بعدا (ولو برای یکبار) دشمنان استبدادی و استعماری را وادار به عقب نشینی می کرد. بله، در دو سه دهۀ اخیر خیلی کارها و خیلی فداکاریها برای «بلاد و ملل اسلامی» و علیه نظامهای استبدادی و استعماری صورت گرفته است، و شاید در این مدت هیچ مملکت و جامعۀ اسلامی وجود نداشته که در آن کاری و قیامی جهت رسیدن به آزادی و استقلال و برای «آزادسازی اسلام و مسلمین» صورت نگرفته باشد؛ اما آنچه دردناک و تأسفبار است اینست که هیچیک از این مبارزات و هیچیک از این اقداماتِ آزادیخواهانه و استقلال طلبانه و اسلام خواهانه به «نتیجۀ مورد نظر» نرسیده است! و با کمال تأسف موفقیتی که منتهی به آزادی و استقلال و آزادیِ اسلام و مسلمین شود بدست نیامده است.

لکن این همه قیام و اقدام ناکام و بی نتیجه بر علیه «استبداد سرکوبگر و استعمار غارتگر» حقیقتا از چند مسئلۀ اساسی نشأت می گیرد: ۱- ممالک و حُدود استعماری - استبدادی: با نگاهی به چگونگى ايجاد و تشکيل ممالک استبداد زده و مبانی حدود و مرزهای تحمیل شده، ماهيت پوشالى و ساختگى اين «مصنوعات استعمارى و استبدادى» بصورت واضح نمایان می شوند، و «زور خون آلود» و«تهاجم و اِشغالگری» و«اِدغام تحمیلی» به وسط میدان می آیند و فرياد بر می آورند که: آری پايۀ اين «ممالک و محدوده ها» ما هستيم. بله، در جهان استبداد زده و خاصتا در بلاد اسلامى، کمتر مملکتی يافت می شود که ماهيت ساختاری و وجودى آن در تضاد با «آزادى و مردمسالارى و کثرت گرايى» نباشد؛ و اصلاً چگونگى ساخت و ایجاد اين ممالک بر اساس «خصومت و عداوت» و ایجاد «تفرق و تنازع» و «مهار و تدخل» و «تسهيل غارتگرى» و توسط دشمنان استبدادی - استعماری پایه ریزی شده اند؛ دشمنانی که خواست اساسى آنها «زیرسلطگى ابدی اين جوامع و سرزمينها» بوده است. و طبعا اشغالگران استبدادی - استعماری این ممالک تصرف شده را طورى ساخته اند که: يا زیر سلطگی مُستمر و غارت دائمى و محروميت بى پايان و تبعيت بلانهایه را تحمل کنند؛ و يا اینکه بناچار و بنابر موقعیتی که برایشان ساخته شده! تن به جنگهای ویرانگر و بی پايان بدهند؛ جنگهایی که آتش بيار آنها همان اشغالگران استبدادی - استعماری هستند. و این مصیبت بزرگ موجب شده که امروزه حتی جهاد و دفاع مسلمین «دو مرحله ای» شود: مرحلۀ اول عبارتست از «وصول به میدان جهاد و دفاع»، و ظاهرا این اصل مسئله شده است؛ و گرنه امروزه نیز در میان مسلمین و جوامع اسلامی به اندازه ای مردان جهاد و دفاع وجود دارند که لااقل در بعضی جبهات استبداد و استعمار را وادار به عقب نشینی نمایند و حتی بر آنها پیروز شوند. و طبعا این مرحله از جهاد و دفاع در ذات خودش ناشی از تقسیم جهان اسلام به دُوَیلات و ممالک درهم ریخته و از هم گسسته و ایجاد مرزهای استعماری - استبدادی و سپردن آنها به عوامل دست نشانده است. و این مصیبت بزرگ در مطلب «ماهیت مرزهای ارضی» و همچنین در مطلب «ریشه ها وعوامل استبداد سیاسی» تفصیلا مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. و مرحلۀ دوم جهاد و دفاع، همانا حضور در صحنۀ مبارزات مسلحانه با دشمنانِ استبدادی و استعماری و ظالمان سرکوبگر و سلطه گر است، حضوری که فرض و مکتوب الله است، و به نص قرآن جهاد با مستبدین و استعمارگرانِ ظالم بر هرمسلمانی «فرض و حتمی» شده است. و آنچه از فلاکت و تفرق و بیچارگی به سر مسلمین و جوامع اسلامی آمده، حاصل ترک و رهاسازی این «واجب حفاظت کننده» و تن دادن مسلمین و جوامع اسلامی به زندگی پست و رذیلانه است.

۲- نظامهای استبدادی - استعماری: دومین عامل ناکام کنندۀ اقدامات مسلمین و حرکات اسلامی، نظامهای استبدادی - استعماری هستند، نظامهای استبدادى و دست نشانده ای که «جانشین و دنبالۀ سلطۀ استعمارگران» میباشند، و نظامهای استبدادى (حکومتهای استبدادى داخلى) و استعمار جهانى (سلطهٴ جهانى استبداد)، علت و معلول، لازم و ملزوم، وابسته به يکديگر، و دو روى يک سکه اند. و با توجه به اینکه بیداری جوامع استعمار شده، حضور مستقیم اجانب استعماری را تحمل نکرده است، در نتیجه استعمارگران بین «حضور مستقیم» و «ترک ممالک مستعمره»، استبداد دست نشانده را ترجیح و «طرح و جانشین» نموده اند؛ که هم ظاهری محلی و بومی! دارد، و هم درسایۀ آن، نفوذ و سلطۀ خود بر آن ممالک و جوامع را حفظ میکنند. به عبارت دیگر، بجای اینکه استعمارگران با جیوش و اقتصاد خودشان مملکتی را زیرسلطه قرار دهند و مجتمعی را سرکوب نمایند، یک نظام استبدادی را با ظاهر محلی و جیش محلی و اقتصاد محلی برآن تحمیل میکنند، که هم میسرتر است، هم ظواهر شرعی تری دارد، و هم زیرسلطگی آن مملکت و سرکوبی آن مجتمع استمرار می یابد. و باید دانست که در جهان اسلام منشاء همهٴ طرحها و حيله هاى استعمارى - استبدادى، همانا تضادى «عميق و اساسی و تاریخی» بين صحنه دارى اسلام و مسلمين، و سلطه گرى و غارتگرى استعمارگران و استبداد دست نشانده است. و عزل اسلام و مسلمين از صحنهٴ سياست و حکومت، مادر اهداف استعماری ونظامهای استبدادى است، واقعيتی که عینا وعملا آن را مشاهده می کنیم. بنابراين، محال است که قدرت غارتگر و سلطه گر خارجى از نظام استبدادى دست نشانده دست بردارد و تن به «آزادى و مردمسالارى و کثرت گرایی» بدهد، و خاصتا در جهان اسلام چنین چیزی امکان ندارد، چرا که کل جهان اسلام بهم پیوسته است، و آزادی و استقلالِ یک مملکت و مجتمع سر منشاء آزادی و استقلال تمام جهان اسلام خواهد شد.

 ۳- مادیگری و انحطاط اخلاقی: واقعیت آنست که مادیگری و انحطاط اخلاقی مسلمین و جوامع اسلامی، هم علت تجزیۀ امت اسلام و بوجود آمدن مرزهای استعماری و حاکمیت نظامهای استبدادی است، و هم معلول آنست. به عبارت دیگر، مادیگری و انحطاط اخلاقی مسلمین و جوامع اسلامی و غفلت و جهالت ناشی از آن، هم زمینه ساز جعل و ایجاد مرزهای استعماری و تحمیل «استبداد دست نشانده» است، و هم مرزهای استعماری و استبداد دست نشانده، عامل تعمیق مادیگریِ جوامع اسلامی و توسعۀ انحطاط اخلاقی است. بدین صورت که: وقتی حدودسازی و مملکت سازی میشود و بلاد و جوامع مورد نظر «از هم گسسته و یا به شیوه ای نزاع آفرین درهم تنیده میشوند»، اتحاد و هماهنگی آنها مختل و منتفی گردیده، و به تبع آن «قدرت و توانشان» تضعیف و رو به زوال می نهد. و بعدا زمانی که «هر بخشی از امت» در یک مرز و محدودۀ استعماری قرار گرفت، بر هر یک از بخشهای جدا شده (جهت سرکوب وخفه سازی) یک نظام استبدادی تحمیل می شود، بنحوی که مردم هر مرز و محدوده ای، مسلوب الإراده شوند و توان تحرک را از دست بدهند. اما با توجه به اینکه امت ریشه داری مثل «امت اسلام» همیشه خطرناک است و هر زمان ممکن است راه قیام و شورش و بازسازی خود را در پیش گیرد، در نتیجه بدنبال «تجزیه و محدودسازی» و بعد از تحمیل «نظام استبدادی و سرکوبگر»، آنگاه به «اِغفال و اِفساد آنها» می پردازند؛ و هر آنچه سالِب و میـرانندۀ روح «قیام و شورش» باشد تبلیغ و ترویج می نماید. و طبعا در صدر این «برنامه های سلبی و میراننده»، سوق دادن مردم به زندگی پست مادی و جنسی و شغلهای مشغول کننده و تفصیل دادن این امور قرار می گیرد (همانطور که بعضی خانواده ها جهت مهار فرزندانشان چنین میکنند و برایشان ازدواج اسارت بخش و نیز شغلهای مشغول کننده ترتیب میدهند). به طوری که با طی شدن این مرحله و تحمیل فرهنگ پست مادی و جنسی و اِغفال کننده و ایجاد «فرهنگ سلطه پذیری و سواری دادن»، کار استبدادیان و استعمارگران بسیار سهل و ساده می شود. زیرا با شیوع چنین فرهنگ منحط و میراننده و مخدری، مردم توان قیام و شورش را از دست میدهند، و در این وضعیت، سلطه و سواری بر مردم امری «عادی و عرفی و بی خطر» در می آید. و متأسفانه امروزه عامۀ مسلمین و جوامع اسلامی چنین وضعیتی پیدا کرده و نسبت به «التزامات توحیدی و اسلامی» دچار غفلت و بی خبری گشته اند. بدین معنا که مسلمین و جوامع اسلامی گرفتار یک زنـدگی «مادی و جنسی و شغلی» شده اند، و بیشتر مردم به زیر سلطگی و تحمل استعمار و استبداد عادت کرده اند، و در این میدانِ انحطاط و مادیگری، احساس و ضمیری برایشان باقی نمانده است.

وضعیتی که در سایۀ عوامل ناکام کننده در جهان اسلام و در جوامع اسلامی بوجود آمده، و عملا بدان تن داده شده و علنا حاکم و مسلط گشته، بسیار وخیم و ویران است؛ و انگار که مسلمین طی قرون متمادی! بجای دین اسلام و اجرای آیات قرآن و تبعیت از مناهج توحیدی، به راه طاغوتیان و تسلیم به شیاطین جبار و تبعیت از حکام کافرکیش دعوت شده اند؛ و از آنها چنین امری طلب شده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ «بالذِّلة و المَسکَنة!» أطیعوا الأمریکا و أطیعوا الصَهاینة و اوُلی الأمر مِنهُم: «ای کسانی که به ذلت و بیچارگی ایمان آورده و تن به تسلیم و پستی داده اید، از آمریکا و از استعمار صهیونی و از حاکمانی که برایتان تعیین می کنند اطاعت و پیروی نمایید». و متأسفانه این واقعیت که مسلمین و جوامع اسلامی به چنین روزگاری افتاده و عملا به چنین وضعیتی دچار شده اند، بسیار واضح و آفتابی است؛ و اثبات آن برای «خاص و عام» کاری بسیار سهل و ساده است. و حقیقتا عموم مسلمین و جوامع اسلامی (کَرها اَو طَوعا) بجای اطاعت از الله و رسول و حاکمان اسلامی، از هر ظالم و طاغوت و کافرکیشی و مشخصا (و در زمانۀ ما) از آمریکا و غاصبان صهیونی و عُمّال و دست نشاندگان آنها تبعیت و اطاعت نموده و آشکارا تحت امر آنها قرار گرفته اند! و حتی فسق و فسادِ عملی و معاصی مُبین و شرابخواری و فاحشه گری (که آن را ترویج و تحمیل می کنند) آنها را مُتنبه و مُتأثر و در موضع مخالفت و مقابله نمی اندازد. و این وضعیتِ ضد اسلامی و ظالمانه و فاسقانه به صــــورت کاملا شفــــاف! جانشین این امر مُسلَّم قرآنی و این مبنای اسلامی شده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ «بأتَوحیدِ و النَبُوةِ و الآخِرَة» أَطِيعُواْ اللّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ (سورۀ نساء - آیۀ ۵۹): «ای کسانی که به توحید و نبوت و آخرت ایمان آورده و مسلمان شده اید، از الله و از رسول الله و از حاکمانی که از خودتان هستند، اطـاعت و پیروی نمایید». آری؛ تبعیت و اطـاعت از آمریکـا و حمایت و هماهنگی با استعمـار صهیـونی و تحمُل و تقبُل حاکمان مزدور و دست نشانده، به روشنی جای تبعیت و اطاعت از الله و رسولِ الله و حاکمان اسلامی را اِشغال نموده است.

و اینجاست که ماهیت بر حق و تـــوحیدیِ افکار و مواضع «سید قطب شهید» هرچه نمایان تر میشود که معتقد است: «اگر جامعه ای همه چیزش اسلامی باشد، اما نظام حکومتی اش بدست غیرمسلمین و در تصرف دشمنان اسلام باشد، آن جامعه اسلامی محسوب نمیشود». و طبعا این عقیده بیانگر توحید الوهیت و عبودیت و «وجوب حصر حاکمیت» به الله ربُّ العالمین است. و این اصل از این واقعیت نشأت می گیرد که: وقتی امر حکومت و زمامداری در مملکتی به دست غیر مسلمین افتاد و «غیر مسلمین بر مسلمین» مسلط شدند، ولو اَعراف و آداب اسلامی در آن مکان و محیط رایج باشد (که چنین چیزی یا ممکن نیست، یا بیانگر بلااثری و بی مُحتوایی آنهاست)، خود به خود امــور حکم و حکومت از دایرۀ «ما انزل الله» خارج می شود. بگذریم از اینکه مصائبی که مسلمین و جـوامع اسلامی بدان گرفتار شده اند، عمیق تر و گسترده تر از «خروج ما انزل الله» است؛ و بل چیزی از دنیا و آخرت برای آنها باقی نمانده است! و با کمال تأسف مصداق اصل «خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ» گشته اند. و به تأکید تنها راهی که برای تغییر این وضع پر مصیبت و این وضع استعماری و این وضع استبدادی و این وضع شرک آمیز وجود دارد، همانا عبور از مرزهای استعماری، عبور از نظامهای استبدادی، و عبور از فرهنگ مادی گرایانه است، و طبعا همین موانع ضد توحیدی و ضد بشری هستند که «حیاتی منحط و ذلت آفرین» بوجود آورده اند. و در نتیجه بدون عبور از این موانع اساسی، کاری صورت نخواهد گرفت و چیزی مؤثر و تعیین کننده متحقق نخواهد شد، همچنانکه تا حال هیچ کار اساسی و مُتحول کننده ای در سایۀ این وضع «برده آفرین و مُتعفِن» صورت نگرفته است.

غیر از این نیست که احزاب و جماعاتِ اسلامی تا حال نتوانسته اند «کار مؤثری» انجام دهند؛ و مثلا تا حال نتوانسته اند حتی به «آزادی بیان و قلم» برسند! چه برسد به اینکه مثلا دهکده ای را از سلطۀ «استبداد و استعمار» آزاد کرده باشند؟! و یا اینکه در همین روزها اخوان المسلمینِ مصر و اردن بعد از ۲۲ روز بمباران و تهاجم صهیونی به نوار غزه و شهید شدن ۱۲۰۰ فلسطینی و مجروح شدن هزاران فرد دیگر (که نصف آنها زنان و کودکان هستند)، به علت ممانعت نظام استبدادی - استعماری مصر نمیتوانند حتی اَطِبّای خود را جهت مداوای مجروحان فلسطینی به آنجا بفرستند؟! بعدا و خرابتر اینکه: آیا نظام استبدادی - استعماری مبارک در سایۀ وجود «اخوان المسلمین» و بنابر ملاحظۀ آنها به کسی اجازه میدهد که یک «تظاهرات خیابانی» بخاطر فلسطین و غزه برپا نماید؟! جواب این سؤال صراحتا منفی و چنین کاری بکلی منتفی است. و حال سؤال اینست: اگر «۸۰ نمایندۀ اخوانی!» در مجلس استبـدادی - استعماریِ مصر، به درد چنین روزی نخورند و فشاری در مقـابل حداکثر خیانتکاریِ نظام استبدادی - استعماری حسنی مبارک بحساب نیایند، پس چنین حضوری جز تجمیل و «شرعیت دادن به نظام استبدادی - استعماری و نهادهای تحمیلی و قُلابی اش» چه معنایی میتواند داشته باشد؟! بدیهی است که این وضعیت در رابطه با بیشتر جماعات و جریانات اسلامی در همۀ «ممالک و جوامع اسلامی» صدق میکند. و طبعا چنین امر «مهم و حساسی»، نیازمند پاسخ و جواب گویی است، پاسخ و جواب گویی از طرفِ همۀ کسان و جریاناتی که معتقد به سودبخشی «مبارزۀ مسالمت آمیز» با نظامهای استبدادی و استعماری هستند و در نهادهای فاسد و شیطانی حضور دارند. لازم به ذکر است که ما نمی گوییم از وضع موجود و فضای مناسب استفاده نشود و شرکت در آن ممنوع گردد؛ اما اگر به روابط استبدادی و استعماری تن داده می شود، چرا باید همه اش «ریاکاری و تنازلاتِ بدون بهاء» و بلااستفاده برای مسلمین باشد؟! و اصلا فایدۀ چنین سازشکاریها و تنازلاتی بعد از ده ها سال «چه چیزی» بوده است؟! آیا نباید بعد از چشم پوشی از خیلی چیزها! و تن دادن به چیزهای دیگر!! استفاده و بهره برداری در ابعـــــــــاد مختلف «دو طرفه» گردد؟!

آری؛ اگر قرار بر مبـارزه (فکری، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، تعلیمی و.......) و تن دادن به واقعیات تلخ و حضور احزاب و جریانات اسلامی در حکومتهای استبدادی - استعماری است، پس باید امتیازاتی هم گرفته شود، نه اینکه میــدان به قبضۀ اسلام ستیزان درآید و در استفادۀ بدخواهان اسلام و مسلمین محصور شود؛ و حضور و مشارکت احزاب و جماعات و شخصیتهای اسلامی صرفا نشانۀ «ناتوانی و و تسلیم طلبی آنها» تلقی گردد. و مثلا همین امروزه وقت آنست که از حضور و مشارکتِ احزاب و جماعات و شخصیتهای اسلامی در نظامهای استبدادی - استعماری و از جمله در مصر و اردن و موریتانی و اندونزی و عراق و الجزایر و مراکش و کویت و پاکستان و افغانستان و...... سؤال شود که آیا حضور آنها صرفا برای «تزیین و شرعیت بخشی» به نظامهای استبدادی - استعماری است؛ یا اینکه این حضورک! و مشارکت! برای مسلمین نیز استفاده ای دارد؟! و مثلا آیا وجود و حضور این جماعات و جریانات و شخصیتها در برابر حکام استبدادی - استعماری و جنایات آنها «وزنه ای و چیزی» بحساب می آیند؟! یا اینکه مستبدین و استعمارگران هم خوب میدانند که این حضور و مشارکت ناشی از «ضعف و ناتوانی» آنهاست؟! بالاخره این مسائل باید مشخص شود و احزاب و جریانات و شخصیتهای اسلامی باید بدین واقعیات توجه نمایند.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۲۰ محرم ۱۴۳۰ ۲۸ دی ۱۳۸۷