بسم الله الرحمن الرحيم

خط و الفباى اسلام و امت اسلامى

اهل فکر و فرهنگ و سياست اطلاع دارند که امروزه يک نزاع و تقابل اساسى و همه جانبه و فراگير بين اسلام و مسلمين از يک طرف، و استعمار و امپرياليسم غربى و حوزۀ  صليبى و صهيونى از طرف ديگر، در جريان است. نزاع و تقابلى که بدون ادنى شکى اوج بيشترى پيدا خواهد کرد. و ای بسا نهایتا نظريۀ جنگ تمدنها که خیلی ها بنابر انحصارطلبى غربی و سياست استعمارى وعدم تحمل کثرت گرايى (که جريان ذوب و ادغام غربى = اينتگريشن، و جهانگيرى غربى = گلوباليسم، نمونه هاى اعلام شده و مشهورآن هستند) آن را گريز ناپذير ميدانند جامۀ عمل پوشد. همان نظريه اى که مصادر خبرى غربی آن را دامن زده و به نام ساموئل هانتيگتون - نظريه پرداز حکومتگران آمريکا - شهرت داده است. زيرا استعمار و امپرياليسم غربى به سادگى تن به خروج از بلاد اسلامى و صلح با جوامع اسلامى نخواهد داد، و راه صلح و تحمل و تعدديت و وصول بشريت زير سلطه به آزادى و استقلال و مردمسالارى و رشد همه جانبه، در تضاد کامل با موجوديت استعمار و امپرياليسم قرار دارد. (به مقـــدمۀ قـــانون سمـــاء مراجعه شود). و برخورد استعمار و امپرياليسم غربى با کمونيسم و شوروى، و همچنين ماهيت اقتصاد و سياست سرمايه دارى غربى، که متکى به انحصارات و شرکتهاى غول پيکر استثمارى، مؤسسه هاى تکاثر سرمايه ها، و کارتلها و تراستهاى غارتگر است، بيانگرهمين وضع است، و همۀ اينها نمايانگر تاريخ و ماهيت نظام مادى و سرمايه دارى و استعمارى غرب هستند، که توان تحمل ديگران و توان موجوديت مستقل ديگران را ندارند و انحصارطلب و انحصارگر هستند و ميخواهند همه چيز براى آنها و در اختيار آنها باشد، و ديگران نيز نوکر، وابسته، و محتاج و ريزه خوار آنها باشند.

در رابطه با اسلام و جوامع اسلامى نيز همين رويه را در پيش گرفته اند، و بجاى حل مسالمت آميز و خروج از بلاد اسلامى و عقب نشينى از آنها، در فکر استمرار اشغال بلاد اسلامى و غارت ثروتهاى مسلمين و حمايت از نظامهاى استبدادى و دست نشانده و تحميل شده بر جوامع اسلامى اند. و حالا هم در خيال اين هستند که بالاخره بجاى عقب نشينى و اعتراف به حقوق و استقلال مسلمين، اسلام و جوامع اسلامى را متلاشى سازند و فرهنگ و تمدن و عقايد اسلامى را از ميان بردارند و جشن پيروزى بر اسلام و مسلمين را برپا و پايان تاريخ را اعلام نمايند!! آرزويى که احساس کردند با پيروزى بر کمونيسم بدان رسيده اند!!، اما اين احساس دوام نياورد! و نظريۀ  پايان تاريخ فرانسيس فوکوياما (که او هم از نظريه پردازان حکومت آمريکاست) به دليل شعله ور شدن جنبشهاى اسلامى و تحرک و قيام آزاديخواهانه و استقلال طلبانه و اسلام خواهانۀ جوامع اسلامى و جهت طرد استعمار و امپرياليسم غربى و روسى و.... به سراب!! تبديل شد. و هانتينگتون نيز بعنوان يکى از نظريه پردازان استعمار و امپرياليسم غربى با طرح جنگ تمدنها به وضعيت جديد اعتراف و نظريۀ پايان تاريخ را باطل ساخت.

دراين راستا، استعمار و امپرياليسم غربى به هرچيزى متوسل شده و ميشود، تا بلکه از گسترش و قوت گرفتن جنبش اسلامى و سرکوب جنبش آزاديخواهانه و استقلال طلبانۀ جوامع اسلامى جلوگيرى نمايد: از جنايت و اشغال و جنگ گرفته تا تبليغات استعمارى و زهرآگين و افتراهاى بيجا عليه اسلام و مسلمين و عليه کل جنبش اسلامى و متهم کردن مسلمين به القابى که فقط شايستۀ اين مجرمين بشرستيز و تنها بيانگرماهيت اين اشغال گران مادى ميباشد و مايۀ مسخ هرچه بيشتر اصطلاحات و ادبيات ميگردد. تا جاييکه دول غربى و آمريکا اکثر بودجه هايشان صرف هزينه هاى جنگى و تبليغاتى ميشود و در همۀ بلاد غربى و استعمارگر، هزينه هاى رفاهى و اجتماعى بشدت پايين آمده است. و جنايات و عملکرد ضد بشرى بى شماری که در اين مقاله نمی گنجد. در این رابطه مطلب:ِ «ارهاب و و قِتال از مَنظر قرآن و حقایق عیان» میتواند بسیار روشنگر باشد. و امروزه وضعيت به جايى رسيده است که هيچ جامعه ای اسلامى وجود ندارد که استعمار و امپرياليسم صليبى - صهيونى در آن جنگ و خونريزى بپا نکرده باشد و جيوش غربى و پايگاههاى جنگى ناتويى در آن مستقر نشده باشد.

يکى از ابعاد جنگ و نزاع استعمار و امپرياليسم برعليه اسلام و مسلمين، جنگ و نزاع فرهنگى است، و صدور فرهنگ استعمارى و امپرياليستى، در صدر سياست جهانگيرى غرب (گلوباليسم) قرار دارد، و اين جنگ و نزاع فرهنگى، همۀ ابعاد فرهنگى مسلمين را هدف گرفته است. و صدور و تحمیل «لختی گرى، عمومى سازى فحشاى جنسى و تبديل زنان به کالاهاى هوسبازى، نابودى پايه هاى خانوادگى، ترويج خوک و شراب، تحميل تاريخ و ايام استعمارى، مسلط کردن ادبيات واصطلاحات و الفباى استعمارى، تصدير و تحميل موسيقى غربى با آهنگ و محتواى غربى، ترويج ورزش به سبک و نامها و ادبيات غربى، ترويج لباس و کراوات غربى، تبليغ و تحميل آرايشات استعمارى، عناد با سبيل و ريش و حجاب، حذف تاريخ و اعياد و ايام اسلامى و........» جزو فعاليات فرهنگى استعمار و امپرياليسم صليبى و مادى عليه اسلام و مسلمين است، و روز بروز ابعاد اين فعاليات، افزوده و گسترده تر ميشوند، و حالا اين نزاع، وارد مرحلۀ هر چه حادتر و شفاف ترى شده است، بحدى که هرکس و جريانى در يکى از طرفهاى اين نزاع سرنوشت ساز قرار ميگيرد، و کسى مجال بى طرفى را پيدا نمى کند. به عبارت ديگر، اگر در گذشته اصولى مثل خدا و پيامبر و کعبه ملاک قبول و انکار و معيار قضاوت در رابطه با کفر و ايمان يک شخص و جريان بحساب می آمد، امروزه مسئله خيلى باريکتر شده، و ملاک کفر و ايمان، خيلى بسادگى ميتواند در نحوۀ  لباس پوشيدن و آرايش، در بکارگيرى خط و الفبا، نوع تاريخ، نوع غذاء، اصطلاحاتى که بکار ميرود، ايام تعطيلى، و حتى جزئى تر از اينها باشد.

بر اين اساس، لازم است جهت دفاع از فکر و فرهنگ و سياست اسلام و مسلمين که پايۀ حيات دنيا و آخرتند، و براى مقابله با اهداف استعمارى و روشن سازى قضايا و شفاف کردن همۀ ابعاد و موارد فکرى و فرهنگى و سياسى، در اسلام و جوامع اسلامى، زبان و قلم گشود، و گمراه سازى تبليغاتى استعمار و امپرياليسم غربى را بى اثر نمود. در اين مطلب، در رابطه با خط و الفباى اسلام و مسلمين (که مورد تهاجم مداوم استعمار و استبداد است) و در رابطه با ماهيت کسان و جرياناتى که خواستار حذف و نابودى اين خط و الفبا و جانشينى خط و الفباى استعمار و امپرياليسم صليبى و مادى بوده و «کينه و عداوتى تاريخى با اسلام و مسلمين دارند» بحث ميشود، تا بدين طريق، حقيقتها روشن و شفاف گردند و ماهيت و اهداف بدخواهان اسلام و مسلمين به صحنه آيد و گمراه سازيهاى عُمال استعمارى و امپرياليستى و مروجان جهانگيرى استعمارى و امپرياليستى و همکاران فرهنگى استعمار و امپرياليسم، که دشمنان کينه توز اسلام و مسلمين هستند، بلا اثر گردد. باشد که مايۀ هوشيارى و بيدارى هر چه بيشتر مسلمين شود.

نکات اساسى در مورد الفباى اسلام و اهداف استعمارى

١- خط و الفباى اسلام و امت اسلامى، خط و الفباى قرآن و سنت النبى و تاريخ و تمدن اسلامى است، که ١۴٠٠ سال است در همۀ بلاد و جوامع اسلامى مستقر و مرسوم شده و تمام متون فکرى، عقيدتى، تاريخى، فرهنگى، سياسى (حکومتى)، حقوقى، قضايى، اقتصادى، اجتماعى، خانوادگى، ادبى، هنرى و..... بوسيلۀ اين خط و الفبا ثبت و نوشته شده و محفوظ مانده است. همچنين لغات و اصطلاحات و قواعد زبان (دستور زبان= صرف و نحو) در همۀ بلاد و جوامع اسلامى متکى به قواعد و زبان عربى يعنى زبان قرآن، سنت، تاريخ و تمدن اسلام، و اُمت اسلامى است. و خط و الفباى قرآن و سنت و تاريخ و تمدن اسلامى، هويت فکرى و عقيدتى و فرهنگى و سياسى مسلمين و اُمت اسلامى و جوامع اسلامى را تشکيل ميدهد و اين خط و الفباء در کليۀ بلاد و جوامع اسلامى رايج و مستعمل است، و حتى زور و ممنوعيت استبدادى و استعمارى در بعضى از بلاد و جوامع اسلامى نيز نتوانسته آن را منزوى گرداند. در گذشتۀ اسلامى همين خط و الفباء و زبان مشترک (عربى) به دليل حضور بيشتر، اين رابطه و فهم متقابل را عميق تر و وسيع تر کرده بود، و همۀ کاتبان و دانشمندان اسلامى (از جمله همۀ کاتبان و دانشمندان ايرانى) به اين زبان مشترک کتب خود را منتشر ميکردند. و حالا استعمار و امپرياليسم و نظامهاى استبدادى که اين زبان مشترک را تا حد زيادى عقب رانده و بدين شيوه در روابط و تفاهم ملل اسلامى خلل وارد کرده اند، قناعت نمی کنند و در پى ريشه کن سازى عوامل رابطه و تفاهم اُمت اسلامى هستند و ميخواهند که اصلاً خط و الفباى مشترک و قرآنى واسلامى را بکلى از صحنه بردارند ، تا از اين طريق ، زمينهٴ حذف و نابودى آخرين عوامل رابطه و تفاهم در جوامع و ملل اسلامى فراهم شود.

٢- عموم مردم و همۀ انسانها و کليۀ جريانات فکرى - سياسى بدانند و ميدانند که آن کسان و جرياناتى که خواستار حذف و نابودى خط و الفباى قرآن و سنت در بلاد و جوامع اسلامى بوده و ميخواهند که خط و الفباى غربى و استعمارى و امپرياليستى (لاتينى= کاتوليکى) را جانشين آن کنند، اولا آنها مسلمان نيستند و خود هم بر غير اسلامى بودن و ارتداد خود معترف هستند و سابقۀ  طولانى نيز در اسلام ستيزى و در عداوت با اسلام و مسلمين دارند. ثانيا هدف آنها از اين تغيير و جانشين سازى قطع رابطۀ جوامع اسلامى با همۀ ابعاد اسلاميت و از جمله قرآن و سنت و آماده سازى آن بلاد و جوامع براى الحاق ابدى به کفر و الحاد و ماده گرايى استعمارى و امپرياليستى ميباشد. هدفى که به صراحت آن را اعلام ميدارند و متون آنها براى اثبات اين واقعيت کفايت ميکند. و دربلاد و جوامعى نيز که نظامهاى استبدادى، و با طرحهاى استعمارى و امپرياليستى، در آنها مرتکب چنين خيانت عظمايى شده اند، هر چيزى مثل روز روشن به صحنه آمده است. ثالثا خط والفباى غربى (لاتينى= کاتوليکى) تنها بنابر طرحها و اهداف استعمار و امپرياليسم غربى و از موضع عناد و عداوت با اسلام و اُمت اسلامى، براى بلاد و جوامع اسلامى پيشنهاد و ارائه ميشود، و عُمال غربى هم رقص کنان و کينه توزانه برايشان اجراء ميکنند. و گرنه چنين خط و الفبايى هيچگونه هماهنگى و سنخيت و تجانسى با روح، تاريخ، فرهنگ، ادبيات، و زبانهاى جوامع اسلامى ندارد و فاقد لياقت و محتوا و فاقد توانايى و انطباق با اصطلاحات و ادبيات و لغات و قواعد بلاد و جوامع اسلامى است، و در هر جايى هم که خواسته اند چنين کارى را تحميل کنند ناچار شده اند حروف لاتينى را آنقدر تغيير دهند که چندان شباهتى با خط و الفباى لاتينى در آنها باقى نمانده است. اما در نظر آنها اين مهم نيست، و اصل واساس نزد آنها «حذف و نابودى خط و الفباى اسلام و اُمت اسلامى و قرآن و سنت محمدی است»، و هدف نهايى نيز، متلاشى کردن و قطعه قطعه کردن و از هم بريدن اُمت اسلامى و زائل سازى اشتراکات جوامع اسلامى ميباشد. هدفى که از طريق ايجاد مرزهاى ارضى استعمارى و تحميلى متحقق نشده و راه اندازى و ترويج طرحهاى تفرقه انداز و ساخت جريانات نژاد پرستانه و قومگرايانه هم نتيجۀ مطلوبى براى استعمار و امپرياليسم مادى و ماکياولى ببار نياورده است!!

٣- اين کسان و جريانات تنها دنبال تغيير تحمیلی و حذف خط و الفباى قرآن و اُمت اسلامى نيستند، بلکه آنها خواستار حذف کليۀ آثار اسلام و اسلاميت بوده و حتى در پى ريشه کن سازى اسلام و مسلمين هستند، و ميخواهند کليۀ آثار عقيدتى، تاريخى، فرهنگى، هنرى، خانوادگى، قضايى، و ادبى اسلامى را کلاً از ميان  بردارند. و حتى آنها عملا «تاريخ ميلادى - غربى، ايام تعطيلى غربى، اسماء و نامها و اصطلاحات غربى، لباس و آرايش غربى.......» را در محدوده هاى سازمانى و حزبى و انتشاراتى و در شبکه هاى اينترنتى و.... اجراء کرده و تاريخ و تقويم و اعياد و اسماء و اصطلاحات و لباس و آرايشى که منتسب به اسلام و مسلمين بوده و در بلاد و جوامع اسلامى رسم و عرف ميباشند، حذف و نابود کرده اند. بديهى است که اين کسان و جريانات عُمال و مزدوران استعمار و امپرياليسم و دشمنان کينه توز اسلام و مسلمين هستند، و تنها از موضع عداوت با اسلام و مسلمين و احياناً از روى خود باختگى و واقع شدن در محيطهاى اسلام ستيزانه مبادرت به چنين کارهايى ميکنند.

۴- اين عُمال استعمارى و امپرياليستى، در حالى حذف و نابودى خط و الفباى اسلام و اُمت اسلامى را دامن مى زنند و براى جانشين سازى خط و الفباى غربى پيشنهاد ميدهند و قلم فرسايى ميکنند که: بلاد و جوامع اسلامى، از جمله ايران استبداد زده، زير سلطۀ استعمار و امپرياليسم بوده و نظامهاى استبدادى و دست نشانده درآنها مستقر شده و براى کسى نه وطنى باقى مانده و نه جامعه اى وجود دارد. و جوامع اسلامى يا: «سرکوب و خاموش و منزوى شده، يا آواره و دربدر گشته، و يا در گوشه هاى زندانها و سياهچالهاى استبدادى و استعمارى محبوس و اسير هستند». در چنين اوضاعى نه نظام و حکومت مستقلى متصور است و نه اقتصاد و حياتى شرافتمندانه ممکن ميباشد. نه قانونى، نه راه رشدى، نه امنيتى، و نه حيات قابل اعتمادى وجود دارد. و کليۀ اين ممالک و جوامع، قبل ازهرچيز بايد از مرحلۀ استبداد و مستعمرگى بگذرند، و آنگاه به وطن و جامعه و حکومتى دست پيدا کنند. و در فضاى خودش، بنابر صلاح ملک و ملت، و در سايۀ رأى و خواست توده ها، هر کس و جريانى، بنابر توان و لياقت خود، ميتواند طرح و برنامه داشته باشد و راه رشد و ترقى را باز و تسهيل نمايد. بله اين عُمال استعمارى و امپرياليستى در چنين اوضاعى از استبداد و استعمار چشم پوشی کرده! و شعارِ «حذف و نابودى خط و ا لفباى اسلام و امت اسلامى را علم کرده اند؛ و در پی جانشينى خط و الفباى استعمار و امپرياليسم غربى هستند». چنين خواستى تنها در سايۀ طرحها و سلاحهاى استعمار و امپرياليسم و سلطۀ نظامهاى استبدادى جامۀ عمل خواهد پوشيد، و تا حال نيز اگر بر ملت و جامعه اى چنين خواست شومى تحميل شده، در سايۀ سلاح و زور و خون جانشين گشته و در عناد و خصومت با اسلام و مسلمين بوده است. اما سلاح و زور استعمار و استبداد، با توجه به رشد روز افزون جوامع اسلامى در حال بى اثر شدن و خنثى شدن است، و در نتيجه اين خواست و آرزوى استعمارى و استبدادى، عقيم و در گورستان استبداد و استعمار دفن خواهد شد.

۵- همانطور که واضح و بديهى است و همگان آنرا ميدانند، در سايۀ استبداد و نظام استبدادى، هر چيزى در فقر و درماندگى و زير سلطگى و سرکوب شدگى گير کرده و هر موضوعى راکد و منجمد و جامانده است، و به تبع اين وضع، همه چيز در فقر و نقص بسر مى برد و اسير وضع استبدادى شده است. و «خط و الفباء و ادبيات و اصطلاحات و کتب و فرهنگهاى مربوطه»، يکى از نمونه هاى امورى است که زيرسلطۀ استبداد و نظام استبدادى دچارنقص وکمبود شده و جوابگوى نيازهاى متکامل نمى باشد و از رشد مناسب برخوردار نشده است. اما چيزى که خيلى اساسى بوده و لازم است روى آن تأکيد شود اينست که بايد مشخص کرد که مثلاً نقص و فقر الفباء و ادبيات در جوامع اسلامى چيست؟! آيا نقص و فقر الفبا و ادبيات مسلمين و جوامع اسلامى، قرآنى بودن و اسلامى بودن و رايج بودنش در ميان اُمت اسلامى است يا اينکه فقر و کمبود اساسى آن عدم گسترش آن و اختلاط با خط و ادبيات غربى و هجوم الفباء و ادبيات و اصطلاحات غربى و استعمارى و رواج آنها و شيوع آنها در خط و ادبيات و اصطلاحات اسلام و اُمت اسلامى است؟! بديهى است که از نظر همۀ مسلمين نقص و کمبود و عيب در «ورود الفباء و اصطلاحات و ادبيات غربى و استعمارى به بلاد و جوامع اسلامى و اختلال با خط و اصطلاحات وادبيات اسلام و مسلمين است»، که درفرصت و زمان خود بايد به اين مصيبت و بلارسيدگى شود و بايد کليۀ آثارمخرب و مختل کنندۀ غربى و استعمارى از بلاد و جوامع اسلامى و ازخط و زبان و اصطلاحات و ادبيات مسلمين پاکسازى و دور ريخته شود. اما از نظر عُمال استعمار و اسلام ستيزان بيگانه پرست، بايد عکس اين عمل شود، و براى نابودى اسلام و مسلمين بايد به سلاح و مال و تشکيلات استعمار و امپرياليسم متوسل شد و اثرى از فرهنگ اسلامى و اُمت اسلامى و جريانات اسلامى و تاريخ اسلامى و کلاً از دين اسلام باقى نگذاشت و آن را از طريق برقرارى نظام استبدادى براى هميشه سرکوب و منزوى کرد. و جداسازى اسلام و مسلمين از سياست و حکومت نيز ناشى از همين عداوت استعمارى و استبدادى است.

۶- خط و الفباى غربى و استعماریِ که ميخواهند آن را در جهان اسلام جانشين خط و الفباى اسلام و اُمت اسلامى کنند و از طريق آن میخواهند جوامع اسلامى را نسبت به اسلام و تاریخ اسلامی کور و کر نمایند؛ همان خطی است که عليرغم امکانات وسيع غربی و فرصت چند قرنه و نظامها و حکومتهای استقرار يافته و حتى تسلط بر جهانيان! اما بازهم این خط و الفباء غرق در مشکلات و نابسامانى و نواقص است، و براى خود غربيان هم (از جمله اروپائيان و امريکائيان) مشاکل بسيارى ايجاد کرده است؛ بحدى که خود غربيان نيز بدين مسائل اعتراف ميکنند و معترف هستند که در متون و کتابت لاتينى - غربی «آنچه نوشته ميشود خوانده نمی شود!!!»، و به وضوح بين نوشته هاى خط و الفباى لاتينى و نحوۀ قرائت آن فاصلۀ اساسى و عميقى وجود دارد. در نتيجه خود غربيان مجبورند بسيارى از لغات و اصطلاحات و نامها را حفظ کنند، و با زور تمرين و عادت، آنها را ياد بگيرند. در بلاد و جوامع ديگر نيز از جمله در بلاد وجوامع اسلامى که لغات و الفباى غربى را تحميل کرده اند، اين مسئله عميق تر ميباشد، و براى کم کردن اين مشکلات، کتابهاى کمکى بسيارى انتشار داده اند، که فرهنگهاى «تلفظ  لغات و اصطلاحات غربى» نمونۀ آنها و يکى از مظاهر فقر و درماندگى خط و الفباى لاتينى و غربى است. و هر کسى نيز در رابطه با چگونگى تلفظ  کلمات انگليسى و يا املاى انگليسى مدارس خاطره هاى تلخ و شيرين زيادى! دارد.

تازه اين مشاکل تنها مربوط به زمانى است که الفباى لاتينى - غربى، در زبانهاى غربى استعمال ميشود، ولى همانطور که قبلا ذکرش رفت، وقتی که اين الفبا وارد چهارچوبه هاى لغات جوامع اسلامى ميشود، يک آشفتگى خنده آورى درآن ايجاد ميشود که تنها خودباختگان استعمارى، ممکن است خنده شان نگيرد!!، و در آنجا اصلا بايد «بعضى ازحروف را کلا ايجاد نمود!». و حروف: «آ، ث، ح، خ، ذ، ش، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ق، و علامت تشديد» در الفباى غربى، اصلا وجود ندارد. و در نتيجه: «يا ناچاراً دو حرف را کنارهم قرار می دهند؛ و يا مجبوراً و بصورت  قراردادى! حروفى را که در زبانهاى غربى صداى کاملاً متفاوتى ميدهند؛ در زبانهاى ديگر و در زبانهاى جوامع اسلامى براى حروف و صداهاى ديگر! استخدام نمایند». علاوه بر اين، بايد همۀ حروف صدادار غربى را بوسيلۀ علائم الفباى اسلامى! نشانه گذارى کرد؛ تا معلوم شود که فلان حرف چه صدايى! مى دهد.

بديهى است وقتی که اهداف و مقاصد استعمارى - استبدادی پشت سر این کارها نباشد، کسى هم به فکر این مسخره بازيها نخواهد افتاد. اينست که مدتهاست در کليۀ ممالک تحت سلطۀ غرب و با مال و برنامه و حمايت و امتيازات استعمارى - استبدادی، جريان ترويج و تحميل فرهنگ و ادبيات و الفباى غربى  «با وضوح و گستردگى تمام» راه اندازى شده است، و جهان گيرى غربى در اين بعد هم بسیار فعال ميباشد. در گذشته و در دورۀ شوروى، در محدوده هاى استعمار روسى «فرهنگ و ادبيات و الفباى روسى ترويج و تحميل ميشد، و حالا هم درهمۀ جوامع و بلاد آسياى ميانه و قفقاز و اروپاى شرقى، فرهنگ و ادبيات والفباى روسى رايج و مستعمل است. اما امروزه حتى کمونيستها نيز! بهايى به فرهنگ و ادبيات و الفباى روسى نمی دهند.

در رابطه با مشاکل خط و الفباى لاتینی (کاتولیکی)، هم در زبانهاى غربى و هم در زبانهاى اسلامى ميتوان بسيارسخن گفت (که بهتر است چنين بحثهايى در مباحث مختص به ادبيات ارائه شوند). اما آنچه بايد در اينجا روى آن تأکيد کرد اينست که: اصل و اساس در ذهن و روح خودباختگان، در ميدان لياقت و بى لياقتى، حق و باطل، کهنه و تازه، انسانى و غيرانسانى، و ديگر ملاکهاى رد و تأييد، مستقيما مربوط ميشود به حاکم و محکوم بودن و آقا بودن و نوکر بودن و مسلط بودن و زير سلطه بودن!!، و همانطور که در ميدان فرهنگ و ادبيات اين اصل ظاهر و واضح است، در ميدانهاى «سياسى و اقتصادى و فرهنگى و اجتماعى و اصطلاحات مربوط به آنها نیز» وضع بهمین صــورت است و در آنجا هم این اوضاع سارى و جارى میباشد. و امروزه اين قدرتهاى استعمارى و امپرياليستى غرب هستند که ذهن و روح و عمل اين خود باختگان از دين برگشته را شکل و جهت می بخشند. و اینکه جهانگيرى خوب است يا بد؟! ارهاب و مصاديق آن چيست و چه کسانى هستند؟! نحوۀ تعامل با فساد و فحشاء و شراب خوارى و لختی گرى؟! قاتلان و غاصبان مدنى هستند يا ضد بشری؟! شدت و خشونت باید باشد یا نه و علیه چه کسانی باید اعمال شود؟! همۀ اينها و غير اينها در ذهن و مغز عُمال خود باختۀ استعمارى نيازمند مراجعه به غرب و دستگاههای خبرى آنهاست؛ زيرا مرجع آنها و قبلۀ آنها و هدف نهايى آنها «غرب و فرهنگ غربى و تاريخ غربى و تعطيلات غربى و الفباى غربى و لباس غربى و آرايش غربى و......» است. بنابر اين مشکله با جوابگويى و شرح و تفصيل مسائل حل نميشود، بلکه بايد متوجه ماهيت ذوب شدۀ اين غرب زدگان و خالى شدن و تهى شدنشان شد. از نظر آنها، ملاک خوب و بد، صحيح و ناصحيح، جديد و کهنه، انسانى و غيرانسانى و ....... غربى و غير غربى بودن است: اگر غربى باشد، خوب و جديد و مترقى است، ولو اينکار لختيگرى باشد که رسم انسانهاى وحشى و اوليه است، يا لواطى و همجنس بازى باشد که کار قوم لوط و امثال آنهاست که هزاران سال پيش مى زيسته اند، يا شرابخوارى و فحشاء باشد که از قديم الايام رايج بوده است. لکن اگر چيزى غيرغربى باشد، بد و عقب مانده و دور انداختنى است، ولو اگر خير و انسان خواهى باشد، ولو اگر عدالت و تقوى باشد، ولو اگر تعاون و همکارى با فقرا و درماندگان باشد، ولو اگر سلامت و صداقت باشد.

اگر از آنها پرسیده شود که فروش ترياک و هروئين خوب است يا بد؟! می گويند بد است و برايش هم دليل ها میآورند؟! و اين هم ناشى از اينست که در ظاهر فروشندۀ آن غرب نيست و مراکز دروغ پراکنی غربی عليه آن تبليغ ميکند. لکن اگر از آنها بپرسى که خريد و فروش سلاح چگونه است؟! در جواب آن شرط و شروط و منافع اقتصادى و..... ذکر میکنند؟! اگر از آنها پرسیده شود که گوشت خوک چگونه است؟ آنها بى درنگ جواب ميدهند که بهترين گوشت دنیاست؟! و دليل قضاوتشان هم معلوم است. اگر از آنها بپرسى گوشت سگ و خر و امثال آن چگونه است؟! در اين رابطه تقریبا جوابشان منفى است؛ و در عین حال منتظر فتواى اربابان خود می مانند؟! اگر از آنها بپرسى که نام مجلس قانونگذارى مسجد باشد چگونه است؟ آنها کينه توزانه جواب منفى ميدهند و آن را خلاف ترقى و تمدن می دانند؟! اما اگر از آنها بپرسى که همين مجلس قانونگذارى نامش کنيسه باشد (کنست) چگونه است؟! جوابشان اينست که اين نشانۀ آزادى و مظهر دمکراسى است؟! و طبعا آزادى و دمکراسى مورد نظر آنها شکل و محتواى غربى دارد، اما اگر آزادى و دمکراسى (مردمسالارى) شکل و محتواى غربى نداشته باشد و مثلا متکى به جوامع و ارزشهاى اسلامى باشد، آن وقت آزادى و دمکراسى حاصل نمی شود؟! و هرچه حاصل و محصـــول اسلام و مسلمين باشد به انواع القاب استعمارى و استبدادى منتسب می گردد؟! در رابطه با قضيۀ قوانين نيز وضع بهمین صورت است و اصل و مصدرشان قضاوت غرب و نهادهای حقوقی آنهاست. علاوه بر آنها «قوميت، ديندارى، استقلال، دخالت خارجى، ماهيت مرز و دولت، زن و حقوقش و صدها موضوع دیگر» تنها با توجه با رد و قبول غربى برايشان مطرح و قابل قبول است. و طبعــــا در همين مسئلۀ الفباء نیز؛ الفباى بيگانه يعنى الفباى عربى! و الفباى غربى (لاتينى) که هیچ وقت در تاريخ ايران و ممالک اسلامى ابدا مطرح نبوده اند؛ اجنبی و خارجى تلقى  نمی شوند؟! آری؛ واقعا خود باختگى و کينه توزى مرضهاى عجيبى اند؟!

در اين رابطه مثالهاى واقعا مسخره اى وجود دارد؛ تا جایی که حتى ارائه شان هم زیاد مناسب نيست. و اين وضع و حال (که دامنگير اشخاص و جرياناتى از جوامع زير سلطۀ استبداد و استعمارشده و آشکارا بیانگر کمبودهاى روانى و حقارت و تسليم شدگى هستند)، بيانگر ماهيت تأسف آور غرب زده ها و عُمال ذوب شدۀ استعمار وامپرياليسم است. و امروزه براى اين اشخاص و جريانات، اسلام ستيزى و عرب ستيزى (که در مقابله با سلطۀ استعمارى غرب خطرناکترين ها هستند) کار و غم اصلى شده است. در اين رابطه جلال آل احمد چند دهه پيش و در دورۀ استبداد پهلوى جواب گويايى به اين خودباختگان داده است، و برايش کتابى زير عنوان «غرب زدگى» به رشتۀ  تحرير درآورده است. براى شناخت بيشتر اين خودباختگان و این شيفتگان استعمار و امپرياليسم و مهره هاى ماديت غربى، به اين کتاب نفيس و مؤثر و مشهور مراجعه شود.

و بالاخره و به عنوان نتيجه گيرى، ميتوان هدف اساسى و نهايى مقابله با خط و الفباى اسلام و اُمت اسلامى را که همان خط و الفباى قرآن و سنت النبى و تاريخ و تمدن اسلامى و الفباى مشترک اُمت اسلام است، بدين صورت خلاصه کرد:

١- قطع رابطه با دو اصل اساسى:

الف - قطع رابطه با اسلام و فرهنگ و تمدن اسلامى و بريدن ارتباط نسلهاى آينده با منابع و مراجع و کتب اسلامى، که کلا با خط و الفباى عربى نوشته شده اند، يکى از اهداف اساسى استعمار و امپرياليسم و نظامهاى استبدادى دست نشانده و کسان و جريانات استعمارى و استبدادى و غربزدگان ذوب شده و اسلام ستيزان و بدخواهان اُمت اسلامى است.

ب - قطع رابطه بين مسلمين و جوامع اسلامى و اُمت اسلامى و متلاشى سازى هرچه بيشترآنها، و از هم بريدن و منزوى ساختن هر يک از جوامع اسلامى در حدود استعمارى، و قطع رابطه ما بين جوامع اسلامى و محصور شده درمرزهاى ارضى استعمارى. رابطه اى که بوسيلۀ اشتراکات و از طريق فهم متقابل برقرار گشته، و عليرغم موانع استبدادى و استعمارى، اين حس وحدت و اُخوت اسلامى و روح قرار داشتن در اُمت واحده (اُمت محمدى) ادامه يافته است، و خصوصا، خط و الفباى مشترک و زبان عربى که به زبان قرآن و سنت نبى و تاريخ و تمدن اسلامى و زبان اُمت اسلامى مبدل شده، نقش اساسى درتفاهم و برقرارى رابطه بين اُمت اسلامى ايفاء کرده و ميکند .

٢- جانشين سازى دو اصل اساسى:

الف - تحميل و جانشين سازى خط و الفباى استعمارى و امپرياليستى غرب (لاتينى = کاتوليکى) به قصد پيوند و الحاق جامعۀ مورد نظر به فرهنگ و تمدن غربى و رواج هرچه بيشتر ادبيات و زبانهاى غربى و آماده سازى آن اجتماع جهت غربى شدن نهايى. و اين مقابله بخشى از عداوت فرهنگى استعمار و امپرياليسم با اسلام و مسلمين است.

ب - به دنبال طى کردن مرحلۀ اول (و به تناسب ميزان موفقيت در آن)، دخول جامعۀ مورد نظر به دايرۀ جوامع غربى (هر جامعه اى که ميخواهند خط و الفباى غربى را در آن مستقر نمايند) و جداسازى و بيرون آوردنش از مجموعۀ اُمت اسلامى، از طريق جريان مسيحى سازى اجتماع آغاز ميشود، و آن اجتماع به جرگۀ جوامع مسيحى (صليبى) مى پيوندد، و در عين حال اُمت اسلامى يک ملت و جامعه را از دست داده است.

در اين رابطه (و نیز در ابعاد دیگر) استعمار وامپرياليسم و کلا دشمنان تاريخى اسلام و مسلمين، در اين چند قرنۀ اخير تلاشهای زيادى بعمل آورده اند، و متأسفانه در بعضى از بلاد و جوامع اسلامى حتی موفقيتهاى اساسى کسب کرده اند، گرچه اين موفقيتهاى استعمارى بيشتر در قرون گذشته واقع شده اند. و خروج اَندلُس (اسپانيا و پرتقال کنونى) و هندوستان و بعضى از مناطق ديگر «از کالبد و جرگۀ جوامع و بلاد اسلامى و ملحق شدن آنها به دايرۀ اجانب استعماری» نمونۀ موفقیتهای آنهاست. همچنين در فلسطين، قزاقستان، قبرس، ترکستان شرقى (واقع درچين)، ممالک بالکان، و برخى از بلاد آفريقايى و...... توانسته اند اوضاع اسلام و مسلمین را مختل کنند و بخشى از جامعه را غير اسلامى نمايند، و يا مهاجرين اسلام ستيز را در آن مناطق مستقر سازند. در ترکيه نيز تلاشهاى زيادى بعمل آمد تا اين منطقۀ اساسى از اسلام و اسلامیت بر گردد، و اين تلاشها هنوز هم ادامه دارند، اما عمق اسلاميت مردم ترکيه هر طرح و برنامه اى را خنثى کرده است، و من بعد نیز که دوران بيدارى مسلمين و جوامع اسلامى فرا رسيده است، هيچ کار اساسى عليه اسلام و مسلمين نميتوان انجام داد. در ايران هم کار صفويه «براى طرد و نابودی اسلام و در اتحاد با غرب صليبى صورت گرفت»، اما زمان برنامه هاى آنان را و جنايات بى شمار و فاجعه بارشان  را (که به قصد تحقق اهداف شوم شان صورت گرفت و منجر به قتل عام مردم مسلمان گرديد) خنثى کرد، و امروزه حتى شيعيان صفوى و لعنتچی با اصول اسلامى و جوامع اسلامى مشکل اساسى و غیر قابل حلی ندارند.

در ختام، موقعيت خط و الفباى قرآنی - اسلامی (عربى) در قانون سماء، تقديم خوانندگان ميشود، و پايان اين تحليل به اصل ۱۳ و ۱۴ (فصل افکار وعقايد اجتماعى) مزين می شود، باشد که مورد رضاى الله و اُمت اسلام و ياران توحيد قرار گيرد.

اصـــــل سيزدهم

زبان رسمى در هريک از مناطق خود مختار، زبان مردم آن منطقه است، و هريک از اين زبانها بايد زبان تعليم و تربيت و ادارۀ منطقۀ  خويش باشند. همچنين زبان فارسى که حالا زبان «مشترک ايرانيان» است، در همۀ مناطق خودمختار داخلى و در کنار زبان اصلى منطقه، باید زبان تعليم و تربيت و زبان ادارى باشد. علاوه بر اين، زبان عربى که زبان «دين اسلام» و «تاريخ و تمدن اسلام» و «بين الملل اسلامى» است، زبان مشترک مسلمين و جوامع اسلامى است، و بدين خاطر جهت ترويج و استقرار آن بايد سعی و تلاش جدی و پيگيرانه به عمل آيد.

اصـــــل چهاردهم

خط و الفباى قرآنی، تاريخ هجرى قمرى، و ماههاى قمرى - اسلامی، به مثابۀ بخشى از فرهنگ و سنن اسلامى و ارزشهاى مشترک و معروف در میان جوامع و  بین اقوام و شعوب اسـلامى، بايد در ايران و در همۀ ممالک اسلامى، محفـوظ، رسمى، و ترويج گردند، تا از طـرفى نقش خـود را در گسترش و تـوسعۀ روابــط فرهنگى و اجتماعى مسلمين و احياى اتحاد و يکپارچگى آنها ايفاء نمایند، و از طـرف ديگر در راستاى حفظ و تعمیق فـرهنگ اسلامى و رسيدن به استقلال واقعى از دُوَل سلطه گر استعماری، اثرات خود را بر جاى گذارند. 

 

پـيش بسـوى بـازسازى و بـازگرداندن عـوامـل مشتـرک اسـلامى

زنـده بـاد رابـطه و تفاهــم در جهـان اسـلام و بین جوامعاسـلامـى

محکمتر و شعله ورتر باد پايه هاى اُمت اسلامى و اُخوت اسلامى

 

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۲۵ ربیع الثانی ۱۴۲۳ - ۱۵ تیر ۱۳۸۱