بسم اللّه الرحمن الرحیم
جمع و مفرد «لفظ
عرب» و
معیارهای توحیدی
دوست عزیز آقای صالح...... السلام علیکم:
از
توجه و تذکرتان نسبت به جمع و مفرد لفظ
«عرب» تشکر
می کنیم. شما در نقد
مطلبِ:
«موضع
قرآن نسبت به اعراب»
نوشته
اید: «اَعراب» جمع عرب نیست، و اصطلاح اَعراب در همۀ آیات قرآن مختص
بادیه نشینان می باشد، و جمع عرب از جمله «عُروبة» است. در این رابطه چند نکتۀ
ضروری را به عرض می
رسانیم:
۱- اولا
لفظ «اَعراب» به معنای جمع عرب یک امر رایج و شایع است (نزد عرب و عجم)،
و کسی از آن بی نیاز نیست، و امروزه تقریبا متفقا آن را برای جنس «عرب»
استعمال می کنیم، و برای مجموعه ای از افراد عرب نیز لفظ «اعراب» بکار
می بریم. و در حالی که اصطلاح اعراب رایج
و شایع است، اما کسی آن را برای
اعراب بادیه نشین بکار نمی برد؛ و مرور زمان آن را پشت سر گذاشته است.
و مثلا اگر یک جمع عرب را نشان دهیم نمی گوییم این عرب را ببینید! بلکه می
گوییم این اعراب را ببینید. لکن اگر بخواهیم یک فرد عرب را نشان دهیم می گوییم این
عرب را ببینید. بگذریم از اینکه در اصل، اعراب جمع عرب بوده است، و
راغب اصفهانی در «مفردات خود- مادۀ عرب»
اینطور می گوید: العرب، ولد اسماعیل، و الاعراب
جمعه فی الاصل، و صار ذالک اسما لسکان البادیة:
«عرب، فرزندان اسماعیل هستند، و در اصل، اعراب
جمع عرب است، لکن تبدیل شده به اسم مردم
بدَوی عرب». و این تغییر از
این واقعیت نشات می گیرد که قرآن عرب ها را بنابر ماهیت قبیلگی شان، بصورت
دسته جمعی (قبیله - قبایل) و با لفظ «جمع» یعنی «الاعراب» مخاطب قرار داده
است، چونکه قبیله جمعی از مردم است. اینست که لفظ «الاعراب» که به معنای جمع
عرب بوده، به معنای قبایل عربی رایج شده است. اما به مرور زمان و در دورۀ
تدوین علوم اسلامی، خطاب قرآن مختص قبائل بدوی و صحرا نشینانِ عرب
تفسیر گردید. اما این
امر و این تفسیر به مرور زمان و طی تحولات اجتماعی
و کم شدن فاصله های مدنی و بدَوی
(خاصتا در قرون معاصر) آن را به
حالت اول
و طبیعی باز گردانده است. برای مثال ما در سورۀ حجرات آیۀ
۱۴ می خوانیم که اعراب چنین گفتند:
قالت الأعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا
أسلمنا:
«بعضی قبایل عربی گفتند ما
ایمان آوردیم، بگو ای محمد که آنها ایمان نیاوردند، بلکه تسلیم شدند».
عین این واقعیت را به زبانی دیگر در سورۀ نصر مشاهده می کنیم، آنجا
که می فرماید: إذا جاء نصر الله و الفتح و رأیت
الناس یدخلون فی دین الله افواجا:
«زمانی که فتح و نصرت الله فرا رسید، می بینی که مردم دسته دسته یا قبیله
قبیله به دین الله ملحق می شوند». مسئلۀ دیگر اینکه: ادبیات، حَضَری
و بَدَوی (ساکن و بیابان گرد) نمی شناسد؛
مثلا چرا برای ساکنان، جمع و مفرد
عرب همان عرب است، اما برای عرب
کوچ نشین، جمع و مفرد
می شود اعراب و اعاریب؟! آیا این یک
تبعیض ضد توحیدی و یک
تقسیم بندی غیر
تقوایی و کاستی نمی باشد؟! در حالی که بنابر نصوص قرآن وواقعیات
تاریخی در میان اعراب
بدَوی نیز همان دوران مؤمن و مسلم و مجاهد وجود داشته
است؟! بالاخره عرب، عرب است،
اگر قرار است جمع نداشته باشد، باید برای همۀ آنها یکسان باشد، و اگر هم
اعراب واعاریب جمع اعراب است، باز باید برای همۀ اصناف آنها باشد. طبعا در
اَسماء ملل دیگر نیز مثل قوم عرب، مفرد و جمع وجود دارد، مثل: ترک اتراک،
کرد اکراد، قبط اقباط. در رابطه با وزن لفظ عرب نیز اشکالی وجود ندارد، و
روی وزن آن، اسماء زیادی وجود دارد که جمع بسته می شوند، مثل: صنم اصنام،
غنم اغنام، قمر اقمار، قلم اقلام و الی....... و بدین صورت در این مسائل،
که پای ادبیات توحیدی در میان است و مسئله بُعد قومی و اجتماعی دارد،
باید توجهی فراگیر و همه جانبه بخرج داد، و کار توحیدی نباید روی قیل و قال
بنا شود، نبایدی که متأسفانه واقع شده است. ۲- نزد اکثراهل لغت و تفسیر، اصطلاح «اعراب» به معنای اسم جنس (مفرد) و برای بادیه نشینان و کوچ نشینان استعمال می شود، و جمع آن را «اعاریب» ذکر می کنند، و «اعرابی» فردی از اعراب بادیه نشین است. اینها می گویند جمع عرب «عرب» است، مثل جمع یهود «یهود» است، و جمع مجوس «مجوس»؛ البته عروبة و عروبیة به معنای عربی و عربیت است، و ربطی به جمع و مفرد لفظ عرب ندارد، و در مصادر معروف هم اینطور می باشد. در این مورد به «لسان العرب» ابن منظور و «منجد اللغة» مراجعه نمایید. با وجود این، روی کلمۀ «الاعراب» نزد اهل لغت و تفسیر مناقشه وجود دارد: بعضی ها این لفظ را مختص اعراب بادیه قلمداد می کنند، اما الفرّاء در کتاب معتبر خود «معانی القرآن» در توضیح آیۀ ۹۷ سورۀ توبه (الاعراب اشد کفرا و نفاقا.....) می گوید: «نزلت فی طائفة من اعراب اسد و غطفـان و حاضری المدینة»، یعنی مخاطب این آیه هم قبایل اسد و غطفان است (در حول مدینه) و هم مردم شهر مدینه است. بدون شک، مسئلۀ عرب وعربی از یک طرف، و اعراب و اعرابی از طرف دیگر، مشکل ساز بوده است، زیرا عرب وعربی بودن، مایۀ فخر و شرف، و اعراب و اعرابی مایۀ حقارت و شرمساری بوده است. و جهت وضوح این مشکله، به جملات زیر از« تفسیر کبیر» فخر رازی روی تفسیر آیۀ ۹۷ سورۀ توبه توجه نمایید: یجمع الأعرابی علی الأعراب والأعاریب، فالأعرابی اذا قیل له یا عربی، فرح، والعربی اذا قیل له یا اعرابی، غضب له. فمن استوطن القری العربیة فهم عرب، ومن نزل البادیة فهم اعراب: «مفرد اعرابی، با اعراب و اعاریب جمع بسته می شود، پس اگر به یک اعرابی گفته شود یا عربی! شاد می شود، لکن اگر به یک عربی گفته شود یا اعرابی! غضبناک و خشمگین می گردد. پس کسی که در قریه ها و آبادیهای عربی سکنی گزیند عرب تلقی می شود، و کسی که در مناطق بادیه و کوچ نشین زندگی کند به او اعرابی می گویند». اینست ماهیت تقسیم بندیهای غیر توحیدی، که بشریت را به طبقات غیر ارادی تقسیم نموده، بعضی را شریف و عزیز وبعضی دیگر را خوار و ذلیل می سازد، و مایۀ رنج و عداوت بین ملل و بنی آدم می شود، و بدین صورت اصل توحیدی: بنی آدم همه یک جنس و از یک مؤنث و مذکر هستند و والاترین آنها ملتزم ترین آنهاست زیرپا گذاشته می شود. البته این مسئله مورد توجه عرب شناس بزرگ استاد جواد علی نیز قرار گرفته است، و در کتاب گرانقدر خود «المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسـلام» در اولین فصل کتاب خود زیر عنوان «تحدید لفظة العرب» بدین شیوه بدان پرداخته است: و نحن إذ نطلق لفظة "عرب" و "العرب" على سكان البلاد العربية، فإنما نطلقها إطلاقاً عاماً على البدو و على الحضر، لا نفرق بين طائفة من الطائفتين، ولا بين بلد و بلد: «ما لفظ عرب و العرب را برساکنان سرزمینهای عربی اطلاق می کینم، و این لفظ را بصورت عام و برای بادیه نشینان و ساکنان (در شهر و روستا) بکار می بریم، نه فرقی بین این دو طائفه قائل هستیم و نه بین سرزمین های مختلف».
۳-
موضع معقول و توحیدی،
همانا تعمیم
الفاظ «عرب و اعراب» به قوم و قبائل و افراد عرب در آیات قرآن است (و موحدین آزادیخواه روی این روش
هستند)، مگر خود
قرآن آن را به شهر و دیار و طائفه ای مقید نموده باشد، و تخصیص الفاظ قرآن
به بخشهایی از اجتماع، بیشتر طبقاتی است و خلاف عدالت قرآن است، و مشکل
آفرین است، و ازجمله با آیات ۹۷ و ۹۸
و ۹۹ سورۀ توبه نیز جور در نمی آید:
چگونه قرآن جنس عرب بادیه را اهل «اشد کفر و
نفاق» معرفی می کند،
لکن دو آیه بعد همان جنس را اهل
«ایمان و آخرت جو و مخلص» اعلام می دارد؟!
علاوه بر این، تخصیص اسم «الاعراب» در همۀ موارد به اعراب بادیه، خلاف واقع
است و دلیلی قرآنی برایش وجود ندارد. اصلا چرا باید اسم عرب، مختص اعراب
مقیم و ساکن، و اسم اعراب و اعاریب، مختص عرب بدوی و کوچ نشین باشد؟! آیا
این تخفیف و تحقیر این بخش از اعراب نیست؟! اصلا مؤمنان آنها چه احساسی
خواهند داشت؟! اضافه بر اینها، کینه و عداوتی که با اسلام و پیامبرش در
شبه جزیرۀ عربستان اظهار شد، بیشتر ازطرف اهل حضر و شهرها بود.
«جاهد الکفار و المنافقین» نیز همینطور
است و همۀ کفار و منافقین را در بر می گیرد، کمااینکه
«بخشهای سه گانه» در آیات
۹۷ و ۹۸
و۹۹ سورۀ توبه نیز در میان همۀ اعراب و
حتی در میان همۀ انسانها وجود دارند. بگذریم از اینکه به گفتۀ احمد امین
(تمدن شناس مصری)، اکثر اعراب، در تمام شبه جزیرۀ عربستان، بدوی و کوچ
نشین بودند: ان العرب فی الجزیرة کانوا قسمین:
بدواً و حضرا، و ان البدو هوالقسم الغالب
(فجرالاسلام- ص ۲۲-
زیر عنوان: حالة العرب الاجتماعیة):
«مردم عرب درشبه جزیرۀ عربستان دو قسم بودند: بدوی (کوچ نشین)، وحضری (مقیم
و ساکن)، و اکثرشان بدوی و کوچ نشین بودند».
و هدف مطلبِ «موضع قرآن نسبت به اعراب»
نیز اینست که بگوید: قرآن فرقی بین عرب و غیر عرب قائل
نمی شود، همانطور که نزد
قرآن فرقی میان ساکن و بدوی وجود ندارد، زیرا: کل
نفس بما کسبت رهینة:
«هر کسی وابسته و در گروِ عملکرد خودش می باشد». و در آخر: و ما
ارسلناک الا رحمة للعالمین. موفق و مؤید
باشید.
۵ رمضان ۱۴۲۷ - ۶ مهر ۱۳۸۵
|