بِسْمِ
اللَّه وَ
لَهُ الْحُكْمُ وَ
إِلَيْهِ الْمَصِيرُ
نتیجۀ هلال شیعی و اُستان بحرین و جزایر ایرانی
از
اول پیدا بود که چرا آمریکا و دُوَل غربی دوست دارند که نظام ولایت مطلقه
از افغانستان تا عراق و سوریه و لبنان و بحرین و یمن را زیر نفوذ خود
درآورد و هلال شیعی بسازد و سنی ستیزی و عرب ستیزی نماید؛ و آنها نیز نه
تنها خم به ابرو نیاورند، بلکه متحد و همکارش باشند؟! در این رابطه این دو
مطلب بیشتر روشنگری میکنند:
«سیاست فعالتر خاتمی»
و
«شهید سازی از فاطمه».
و حتی به قول سعود الفیصل وزیر خارجۀ سعودی:
«ما عراق را با هم آزاد کردیم و اما آمریکا در
طبقی طلایی آن را دو دستی تحویل ایران داد». اما در هر صورت اوضاع
به اندازۀ این ایام واضح و روشن نبود و بیشتر ایجاد جنگ و تنازع بین شیعه و
سُنیّ جهت خنثی سازی طاقت و توان مسلمین مشاهده و به ذهن می رسید (منهای
انقلابهای مصر و سوریه که مستقیما استعمار صهیونی را به خطر می انداختند).
لکن زمان مسئله را واضحتر نمود و ثابت شد که سلطه گران غربی بنابر روابطی
که از نزدیک با اعراب دارند خوب می دانسته اند که حکومتهای ممالک عربی
(بخاطر حفظ خودشان هم که شده) بدین سادگی تن به امور ممنوعه نمی دهند و
مشخصا موجودیت استعمار صهیونی را به رسمیت نمی شناسند. ولی سرانجام بنابر شناخت و تجربه شان راه
تسلیم آنها را پیدا کردند؛ همان راهی که از کربلا می
گذشت! و عبارت بود از «استخدام خمینی و نظام
فرقه ای که برای به آشوب کشاندن جهان اسلام و تنازع شیعه و سنی و مجبور
کردن حُکّام استبدادیِ حاکم بر جوامع اسلامی جهت پناه بردن به قدرتهای غربی
- استعماری بسیار مناسب بود». و این نقشۀ استعماری - فرقه ای
بالاخره به زور لشکرکشی امریکی - غربی جامۀ عمل پوشید و یک نظام امریکی -
ولایت فقیهی در عراق تأسیس گردید. اما بعد از کربلا اهدافشان برملاتر گشت؛
و از آنجا بسوی شام! رفتند نه قدس (جهت مشارکت در سرکوب انقلاب مردم
سوریه)؛ و آن را نیز به کمک روس و غرب به آتش و خون کشیدند، و در این راستا
هرچه شیعۀ بیچاره بود (در ایران و افغانستان و پاکستان و عراق و لبنان
و......) همه را به استخدام در آورده و تحت فرماندهی قاسم سلیمانی به جان
عربها و جوامع سنی انداختند. اما کار بدینجا هم ختم نگردید و کویت و
عربستان و بحرین و امارات و یمن را نیز محل
«تدخلات و صادرات فرقه ای» قرار دادند، تا آنجا که نه تنها حسابی
برای ادعای امارات در رابطه با جزایر سه گانه (ابو موسی، تنب بزرگ، تنب
کوچک) باز نکردند، بلکه آشکارا بحرین را هم یکی از استانهای ایران قلمداد
کردند؟! و بدین شیوه جبهۀ شرقی را نسبت به ممالک عربی تکمیل نمودند.
واکنش حکومتهای عربی در دو مرحله: بعد از انقلاب ۵۷ ایران و خاصتا با غلبۀ حاکمیت فرقه ای - ولایت فقیهی و مشخصا دامن
زدن به صدور انقلاب فرقه ای به ممالک عربی و خاصتا به عراق، موج اول نزاع و
دشمنی ایران و عرب آغاز گردید، و لکن آن زمان این تنازع و دشمنی در حمایت
از حکومت بعث عراق متجلی گردید (البته با چراغ سبز غربی)، و خوب دیدیم که
چگونه پشت حکومت عراق ایستادند و آن را بعنوان
«خط دفاعی شرق عربی» یاری نمودند، و حتی در همین راستا شورای همکاری
خلیج عربی را (در مقابل ایران فارسی) تأسیس نمودند. و اما این وضعیت تا
وقتی بود که حکومت صدام حسین به
کویت هجوم برد و آن را اشغال کرد، و آنگاه ورقِ روابطِ بین عربی برگشت و
دورۀ خصومت و دشمنی بین آنها آغاز گردید، ورقی که منتهی به همدستی حکومتهای
عربی با ممالک غربی و امریکی گردید، و در نتیجۀ آن نظام بعثی - صدامی از
کویت اخراج و حتی مناطقی از عراق هم (مثل کردستان) از حیطۀ حکومت بعث خارج
گشت. این موج اول بود، و اما موج دوم از ۱۱ سپتامبر میلادی و ضربات القاعده
به آمریکا و هجوم امریکی - ناتویی به افغانستان و عراق و اشغال این ممالک و
«اسقاط حکومتهای طالبان و بعث عراق»
آغاز می شود، که همزمان است با اوج گرفتن همکاریِ غربی و نظام ولایت مطلقه
و توسعۀ نفوذ ایرانِ فرقه ای از افغانستان تا لبنان. و لکن با شروع بهار
عربی و حضور عسکری نظام ولایت مطلقه در سوریه و یمن (در همدستی با حکومت
اسد و حوثیهای یمن و سرکوب قیامهای آن ممالک) این نفوذ و توسعه به قله و به
حد اکثر خود رسید.
چنین بود که در این موج جدیدِ دشمنی
بین ایران فرقه ای و حکومتهای عربی - غربی، این سؤال اساسی در اذهان ممالک و
جوامع عربی مطرح شد که اولین دشمن عرب و بزرگترین اشغالگر جهان عرب کیست؟ و
جواب بیشتر آنها چنین بود: استعمار صهیونی اشغالگر قدس است (با حمایت
غربی)، اما ایران چهار پایتخت عربی را (بغداد، دمشق، بیروت، صنعا) در سایۀ
لشکرکشی غربی و یا چراغ سبز آنها تصرف و اشغال نموده است؟! بر این اساس،
بعضی ها دشمن شماره اول را ایران فرقه ای و عرب ستیز و دشمن شماره دوم را
استعمار صهیونی (اسرائیل) قلمداد کردند. و خوب بعضی هم آنها را یک جنس و
قماش دانسته و با یک ترکیب لفظی زیر عنوان
(صفیونی = صفوی + صهیونی) آنها را معرفی کردند. و طبعا چنین جوی
زمینه را فراهم نمود تا عداوت و دشمنی بین اعراب و استعمار صهیونی تقسیم و
حتی کم رنگ شود، و حال که صدامی هم باقی نمانده تا مدافع جبهۀ شرق باشد، در
نتیجه موضوع از برقراری روابط و اعتراف به استعمار صهیونی عبور می کند
و حتی سر از اتحاد و همدستی با آن در می آورد و قضیۀ فلسطین برای آنها امری
ثانوی می گردد. و چونکه آنها نیز مثل نظام ولایت مطلقه فاسد و استبدادی
هستند، تنها به حفظ سلطۀ خود می اندیشند.
و اما چرا امارات و بحرین
اولین
حکومتهایی بودند که در این دوره استعمار صهیونی را به رسمیت شناختند؟! جواب
این سؤال از نظر آنها بسیار ساده است و میگویند: چه کسی جزایر محل نزاع بین
ایران و امارات را تصرف کرده و به کسی جوابگو نیست؟ ایران یا اسرائیل؟ چه
کسی بحرین را یکی از استانهای ایران قلمداد می کند؟ ایران یا اسرائیل؟! و
اصلا چه کسی شیعه یان بحرین را (همانند شیعه یان عراق در زمان حکومت بعث)
برای قیام و سرنگونی نظام سیاسی بحرین تحریک و تجهیز می کند؟! اینست که مُستبدین
فرقه ای در نظام ولایت مطلقه، حُکّام حاکم بر ممالک عربی را بخاطر اعتراف
به نظام صهیونی خائن و سازشکار اعلام می دارند (و مصادر دروغ
پراکنی غرب هم آن را وسیعا باز نشر می کنند)؛ اما
اولا نمی گویند که چه جهتی زمینۀ چنین خیانت و سازشی را فراهم و
تشدید کرده
است؟ ثانیا ای کاش نظام ولایت مطلقه و همۀ
نظامهای فاسد و استبدادی در ممالک عربی، بدتر و ظالم تر و جنایتکارتر از
نظام صهیونی نبودند؛ و آنگاه حق شان بود که از خیانت و اشغال و ظلم و جنایت
و..... صحبت نمایند. با
وجود این، حالا دستگاه خبری استعمار، نظام ولایت مطلقه را بعنوان بزرگترین
دشمن استعمار صهیونی در جهان تبلیغ می کند؛ در حالی که بسیاری از پیروزیهای
چند دهۀ اخیر این اشغالگران حاصل بُعبُعۀ ایران فرقه ای و عرب ستیز و ساختن
غولی از آن برای ممالک عربی می باشد. و طبعا نظام ولایت مطلقه هم خوب می
داند که چکار باید بکند و چگونه رضایت غربی روی حساب بلاد عربی و جوامع
اسلامی (سنی مذهب) حاصل می شود.
حال خطاب به همۀ رؤسای این نظامهای فاسد و استبدادی و
«دشمنان داخلی اسلام و مسلمین» و منجمله استبدادیان ولایت مطلقه باید گفت:
رویتان سیاه باد؛ شما بدترین حُکّام و حکومتهای روی زمین هستید و همه جا را
غرق در فساد و استبداد و جنگ و تنازع نموده اید. و مشخصا از غداران حاکم ولایت
مطلقه و این خادمان درجه اُولای استعمارگران غربی و صهیونی و منشاء فتنه و
فرقه گری در جهان اسلام باید پرسید: آیا حتی موسوی و کروبی (و بل بیشتر همه
کاره های قبلی تان) به اندازۀ رائد صلاح فلسطینی از حقوق سیاسی و آزادی بیان
برخوردارند؟! خِجلت زدۀ دنیا و آخرت شوید،
حتی خاتمیِ اصلاح طلب تان را نیز ممنوع الکلام و ممنوع التصویر
نموده اید. و در نتیجه حق است که پرسیده شود: در موضوع برقراری روابط رسمی
و علنی بین استعمار صهیونی و نظامهای فاسد و استبدادی، کدام طرف باید ملامت و
سرزنش گردد؟! و طبعا آنکه ظلم و فساد و خیانتش بیشتر است کمتر و آنکه ظلم و
فساد و خیانتش کمتر است بیشتر باید ملامت و سرزنش و مورد خشم و غضب قرار
گیرد. و خوب شاید کمتر کسی است نداند که آیا حکام حاکم بر جوامع اسلامی
«فاسدتر و استبدادی تر و عامل فقر و تنازعبیشترند»،
یا استعمارگران صهیونی و اشغالگران
فلسطین؟!
سازمان موحدین آزادیخواه ایران
۱ صَفَر ۱۴۴۲ - ۲۸ شهریور ۱۳۹۹
|