بسم الله الرحمن الرحيم
اَبدیّت خلیج نژادی و قانون فرقه ای؟!
(در هم سِنخی نـــــــــژادپرستی و فـــــــــرقه گری)
در رابطه با نام خلیج واقع بین «ایران و ممالک عربی» بحثهای نزاع آفرین و
پر خصومتی به راه افتاده است، و در این میدانِ خصمانه و کینه توزانه،
نژادپرستان و فرقه گرایان آتش بیار معرکه هستند. و برای مثال عواملِ نظام
ولایت مطلقه و پهلویستهای شاهنشاهی، بنابر ترس و نگرانی از تغییر و تحول و
از روی مُحکم کاری! از نام خلیج فارس
هم عبور کرده و آن را به
«خلیج همیشه فارس! یا خلیج همیشه پارس!»
ارتقـاء داده اند؟! و این در حالیست که وقتی تغییر
و تحول ضرورت
پیدا کرد نمیتوان جلو آن را گرفت؛ و
آنچه باید بشود اجتناب ناپذیر می گردد. مگر اینکه زور
استبدادی و سرکوبگرانه سد و مانع آن شود و
وقوع و حدوث آن را به عقب بیندازد. و
لکن باید تـوجه داشت که قهر و زور نامشروع و استبدادی تنها
«نام و نامگذاریِ آزاد» را متوقف و
راکد نمی سازد، بلکه همه چیز و از جمله فرد و اجتماع را نازا و عقیم ساخته
و کار جوامع بشری را به تنازع و حروب و ویرانگری می کشاند. و به تأکید تا
ایران ما در سیطرۀ این زور پرستان و بُغض پراکنان باشد روی آزادی و
مردمسالاری و
کثرت گرایی بخود نخواهد دید؛ و به تبع آن تعایش و همکاری میان اقوام مختلف
و جوامع مذهبی و طیفهای مسلکی خواب و خیال می ماند.
بدیهی است
مُستبدینی که شعار خلیج همیشه فارس را سر میدهند، کاری به «تغییر و تحول» و
ضرورت تغییر امور ندارند، و تنها به فکر انحصارطلبی و تحمیل آن در لابلای
حفظ چنین نامی هستند؛ و بقول خودشان به نام کهن (و در واقع نان کهن!) می
اندیشند. و بعدا همین انحصارطلبان صفـوی - نـژادی،
شیعۀ اثناعشری را جزو
«طبیعت ایران!» تلقی کرده و آن را
بعنوان یک فرقۀ ابدی می نگرند (همانند صهاینه که فلسطین را بعنوان بخشش خدا
به یهودیان قلمداد میکنند!)؛ و از همین روی مذهب جعفری اثناعشری را به
مثابۀ قانون ابد الآباد و غیر قابل تغییر بر ایران و ایرانی تحمیل کرده و
آن را وارد متن قانون اساسی و مملکتی نموده اند؟! و اصل ۱۲ این قانون
تحمیلی چنین اعلام شده است: «دین رسمی ایران
اسلام و مذهب جعفری اثناعشری است؛ و این اصل الی الأبد غیر قابل تغییر
است». البته مستبدین صفوی - نژادی به این حد و حدود هم اکتفاء نکرده
و حتی ایران را مملکت امام زمان! تبلیغ و تحمیل می کنند و آن را مختص
ایشان! نموده اند؛ و طبعا چنین وضع و نگرشی است که نظام ولایت مطلقه را
زاییده است. و همۀ اینها بیانگر انحصار طلبی کوری است که در لوای قوم گرایی
و مذهب گرایی و..... ظاهر می شود؛ انحصارطلبی در چیزی که دیگران نیز «سهیم»
هستند و میخواهند از آن بهره مند باشند.
اما علیرغم اختلافی
که بین قوم گرایان غرب زده و فرقه گرایان صفوی وجود دارد
(در ماهیت مشترک و در عناوین مختلف)، لکن هر دو طرف در یک
امر «خبیث و بشرستیزانه» اشتراک دارند؛ و آنهم
«نفی و انکار دیگران» است؛ یعنی نفی و
انکار هموطنان و همسایه گان، و عدم توانایی دیدن افکار و عقاید مختلف؛ و
طبعا همخوانی و ماهیت مشترک آنها در این موضع خطرناک نهفته است. و این دیگرستیزی و فرهنگ
انکاری (علاوه بر جهل و غرور آنها) ناشی از طبیعت نژادپرستی و فرقه گری و
خاصتا فرقه گری غلو آمیز صفوی است؛ که مبنی بر مطلق کردن خود و
«لعنت و نفرین دیگران» است. و جالب اینکه
این دو طیفِ زورمدار دراین روش خصومت آمیز مسابقه گذاشته اند؛ و امید است
بجای اینکه فسادکاری آنها منتهی به براندازی ایران و منطقه گردد؛ خودشان
مُفتضح شوند و شرشان به خودشان برگردد؛ هرچند الحمد لله چنین شده است؛ چرا
که بیگانه پرستان پهلوی زائل شدند؛ و فرقه بازان صفوی نیز در
«مسیر زوال» قرار گرفته اند؛ و ان شاء
الله مردم ایران کاری را که به سر استبدادیان قوم باز پهلوی آوردند؛ همان
را نیز به سر فرقه بازان صفوی خواهند آورد.
هدف تسمیّه و نامگذاری
۱-
هدف یک تسمیه و نامگذاری در «اهداف کلی یک خط
و منهج» نهفته است و یک قضیه در چنین
محدوده ای قابل بحث و بررسی می شود. و مثلا برای موحدین آزادیخواه نسبت به
تسمیۀ خلیج مابین
ایران و ممالک عربی، رابطۀ حسنۀ ممالک و جوامع اسلامی و خاصتا در این منطقۀ
«محل
تنازع» مطرح است. کمااینکه آن اطرافی که خلیج همیشه فارس و همیشه عرب و از
این قبیل اسامی را علم می کنند اهداف دیگری را دنبال می نمایند. و خوب معلوم است آنهایی که معتقد به
«حق و عدالت»
و
«آزادی و مردمسالاری» هستند، اهداف خود را روی چیزها و نامهایی
تنظیم می کنند که حق این مبادی را برآورده نماید، همانطور که اهل عداوت و فتنه گری
و تفرق نیز چیزها و نامهای متناسب با اهداف خود را علم و مطرح می سازند. پس
بدیهی می نماید که بعنوان موحدین آزادیخواه و بنابر ملاحظۀ «حق و عدالت و
تفاهم اسلامی»
۲-
اگر تاریخ و سابقۀ امری ارزش و اهمیت دارد، حال و واقع امور هم
«ارزشمند و پر اهمیت» است و اصلا
ارجحیت دارد. و طبعا چنین طرز تفکری همیشه منتهی به نوسازی و عامل رشد و
ترقی میشود، چرا که علاوه بر احترام به ریشه ها و سوابق تاریخی، سیر تغییر
و تحولات را نیز ملاحظه کرده و آن را مورد توجه قرار می دهد، و راهگشایی و
حل مشاکل جوامع بشری را اصل و اساس
می گرداند، روشی که هر عاقل آزاداندیش و واقع بینی بدان احترام می گذارد، و
در میدان اسلامیت این طرز تفکر «اسلام
اجتهادی» نام دارد. و اما کسانی که تاریخ و سابقۀ امور را نادیده می
گیرند و یا حال و واقع آنها را انکار می نمایند؛ فی الواقع زورگویی میکنند؛
و زورگویی شان ناشی از مقاصدی است که در تضاد با آزادی و حق و عدالت است.
۳-
عجیب اینست که افراد و جریاناتی؛ کهنه و فرسودۀ خود را
«ریشه دار و تاریخی!» و امور تاریخی و
ریشه دارِ دیگران را کهنه و فرسوده قلمداد میکنند؛ و چه معاملۀ پر سودی؟؟!!
و طبعا اینها در موضوعات تازه و جدید هم چنین رفتاری را دارند؛ یعنی امور
تازه و جدید دیگران را بی ریشه و بدون سابقۀ تاریخی؛ و امور تازه و جدید
خود را «امری طبیعی» قلمداد می کنند و آن
را واقع بینی! می پندارند. بله غربیان نیز با ملل دیگر و از جمله با جوامع
اسلامی چنین رفتار کرده اند؛ و با توجه به اینکه مردمان مظلوم و سنتی توان
مقابله با حیله گریهای شان را نداشته اند؛ در نتیجه مغلوب شدن آنها در
برابر تهاجم همه جانبه و مسلحانۀ استعمارگران امری اجتناب ناپذیر بوده است؛
و داستان «مغلوبیت مسلمین» از همین مقوله
است.
نامی تبعیض آمیز برای خلیجی مُشترک؟!
خلیج فارس؟!
این نوع نامگذاریِ تبعیض آمیز و تنازع آفرین (و دارای معنای انحصار طلبانه
و القای هَیمَنه و سلطه گری) که صراحتا علیه اتحاد و همدلی و اشتراکات
مسلمین و جوامع اسلامی دامن زده میشود، یکی از مظاهر و نمادهای استبدادی -
فرقه ای است. هرچند قوم گرایان و فرقه بازان در ایران من باب فرار به جلو و
از ترسِ تغییر و
تحول! قدم را بالاتر گذاشته و نام
«خلیج همیشه پارس» را عَلَم میکنند؛ و
بدنبالش حتی از شنیدن اسامی غیر آن مضطرب شده و دچـار واکنشهای احمقانه می
شوند. و بدین شیوه، چشمان خود را روی واقعیات موجود می بندند و دنبال اثبات
قِدمت تاریخی و نامهای سیطره جویانه و نزاع آفرین میروند؛ و جهت استمرار
تفرق و فتنه گری به هر وسیله ای متوسل و هر افسانه ای را برایش استخدام
میکنند. و این در حالیست که نامگذاری هر مکان و منطقه ای بنابر
«واقعیات زمان و مکانِ خودش» صورت می گیرد، و در این رابطه قدمت تاریخی و افسانه ها به درد کسی نمیخورند. لکن
قوم بازان نمیخواهند این واقعیتِ حی و حاضر را ببینند که این خلیج
در میان «جوامع عربی و
ایرانی» واقع شده و حتی بیشتر اطرافش از آنِ ممالک و مردمان
غیر فارس می باشد؛
همچنانکه این واقعیت را نادیده می گیرند که جوامع اسلامیِ حول این خلیج، نامگذاریهای سلطه جویانه
و تنازع آفرین را نمی پذیرند. و طبعا نژادپرستانِ کینه وَرز نان خود را در«تنازع جوامع اسلامی» میجویند؛
کما اینکه فرقه بازان صفوی بقای خود را در عداوت با مسلمین و فِرَق اسلامی
می بینند.
آری؛ این جریانات و دستجاتِ شر فروش
بجای واقع بینی و حل مشاکل جوامع منطقه، همیشه دنبال
مشکل آفرینی و تفرقه اندازی هستند،
و اسامی و اصطلاحات نژادی و فرقه ای را در راستای اهداف نامشروع مصرف می
کنند. و بدین جهت
«نامهای مشترک»
و مُشکل گشا
را نمی پذیرند و رفتاری بسیار استبدادی و خصمانه با دگراندیشان دارند. و این
بدین معناست که آنها نژادپرستی و فرقه گری خود را
«مطلق و غیر قابل تغییر» می گیرند و
توان فهم آراء و مواضع دیگران را ندارند؛ و همانطور که مثلا نسبت به نام
خلیج مسلمین چنین میکنند، بصورت بدیهی و بنابر ماهیت تفرقه اندازانه و سلطه
گرانه و ملاحظۀ اهداف استعماری! با اسامی مشترک دیگر هم (مثل خلیج ایران و
عرب) همین تعامل را دارند. و اما آیا نژادپرستان حاضرند که مثلا نام
ایران کنونی و
مناطق مختلف آن را بنابر اسامی تاریخی بپذیرند؟! طبعا
نژادپرستانِ عرب نیز چنین هستند و بغیر از نام
«خلیج عربی»
چیزی را تقبل نمی کنند؛ و نژادپرستی و تفرقه اندازی خود را در عداوت
با ایران و مردم فارس به اثبات می رسانند. و لکن از همه جالبتر اینکه: تمام
این «نزاع طلبان» تنها با طبل و سُرنای غربی - استعماری به رقص در می آیند
و حامل سُنن و جراثیم غربی هستند؛ و ماهیت استبدادی و سلطه گرانۀ خود را بر
مبنای چراغهای سبز و قرمز استعماری میزان میکنند.
زمانِ کهنه و نو؛ یا اقتضای واقعیت؟!
اگر کسانی
خواستند زورگویی کنند به چیزهای بسیار عجیبی متوسل می شوند؛ چیزهایی که اگر
در مورد خودشان مطرح شود دنیا پیش چشمشان تاریک و آشفته می گردد. شما تصور
کنید که مثلا استعمار صهیونی به چه بهانه ای میلیونها یهودیِ غاصب و شر
فروش را به سرزمین فلسطین گسیل داشته و چگونه ملتی را به
«زور سلاح و امکانات غربی» اخراج و
آواره نموده است؟! بدین بهانه که میگویند خدا سرزمین فلسطین را به یهود
داده و در نتیجه این سرزمین مال ماست؟! و این در حالیست که:
اولا آنها اصلا مذهبی نیستند و تورات و
تعلیمات آن را خرافات قدیمی تلقی می کنند؛ ثانیا
آنها (غربیها) مخالف دخالت دین در سیاست هستند؛ اما در سایۀ خرافات
مذهبی سرزمینها را غصب میکنند و دولت یهودی! تشکیل میدهند؛
ثالثا یهودیهای گسیل شده به فلسطین (حتی
بنابر ماهیت پوستی و جسمی) هر یکی اهل مملکتی بوده و در هر بُعدی با منطقۀ
فلسطین بیگـــانه هستند. اما با وجود این می بینیم که چگــونه در عمق
جــوامع اسلامی مستقر شده و با سلاحـــهای هسته ای مسلح شده اند؟! و برای
حمایت از این غصب و اشغالگری، دولتهای جعلی و نظامهای استبدادی بر مناطق
مجاور تحمیل نموده و «دُوَل الطَوق!»
ساخته اند. و تازه این شیاطینِ زورگو مدعی آزادی و حقوق بشر نیز هستند و
دستگاه خبری غرب، نظام غاصب صهیونی را (که در سازمان به اصطلاح ملل متحد هم
بعنوان دولتی نژادپرست ثبت شده) تنها دمکراسی منطقه تبلیغ میکند؟! و در
حالی که غاصبان اشغالگر غربی بر پایۀ خرافات مَسخره مدعی تمَلُک فلسطین می
شوند؛ اما خــودشان در همین قرون معاصر؛ چه سرزمینها که غصب نکرده اند و چه
مردمان که کشتار نکرده اند؟! و طبعا آمریکا نمونۀ آنهاست؛ و بقایای
«مردمان کشتار و مسلوب شدۀ آن» هنوز
باقی است؛ و طبعا سند غصب و اشغالگری استعمارگران اروپایی بحساب می آیند. و
حال اگر سرخ پوستان آمریکا (بحق و مُستند) مُدعی استرداد اَملاک خود شوند؛
سفیدپوستان چه واکنشی از خود نشان خواهند داد؟! بدیهی است که چنین ادعایی
را به بازی و تمسخر می گیرند؟! و این مثال عینی، بیانگر وضع و حال همۀ
زورگویان و نژادپرستان و خرافه بازان است.
در ایران هم
وضع بهمین صورت است؛ و ما با چشمان خود می بینیم که خلیجِ واقع در میانِ
«ایران و ممالک عربی» بین اقوام و ممالک اطرافش مشترک است؛ و حتی بیشتر
آنها را ممالک و جوامع عربی تشکیل میدهند. و لکن در اینجا هم زورگویانِ
نژادپرست و فرقه باز به تاریخ و نامهای تاریخی متوسل می شوند و چشمان خود
را روی حقایق می بندند؟! همان تاریخ و نامهای تاریخی که آنها را
«در رابطه با خودشان»
قبول ندارند؛ و برای اهداف و مقاصد خود به واقعیات فعلی بر می گردند؟!
برای مثال اگر گفته شود که ماقبل صفویه بیشتر مردم ایران اهل سنت بوده و با
شمشیر صفوی شیعه شده
اند و در نتیجه وضع ایران باید بر اساس آن دوره ترتیب داده شود؟! چنین
ادعایی از نظر فرقه بازان بکلی
مورد تمسخر قرار می گیرد؛ و حتی مدعی هستند که
اصلا خدا ایران را برای تشیع ساخته
است! و ایران سرزمین مهدی و امام موعودشان
است (بگذریم از اطیاف نژادپرستِ دیگر که میگویند
نخیر ایران در ذات خود مجوسی و زرتشتی است و ربطی به اسلام و مسلمین ندارد؟! و از
ساسانی و شاهنشاهی و فرهنگ ایران باستان! صحبت می کنند). یا
اینکه اگر این حقیقت مطرح شود که همین ایران
کنونی (نامی که در دورۀ رضاخان رسمیت یافت) چند صده پیش حالت کنونی نداشته
و محدودۀ ایران و اسم و پرچم آن دچار تغیُرات
زیادی شده است، و مثلا در دورۀ صفویه و در دورۀ جنگهای روس و ایران و در
دورۀ رضا خان
پهلوی شاهد تغییرات
بزرگی بوده است (و حتی در دورۀ محمد رضا پهلوی
بحرین از ایران جدا شد)؛
داد و فریاد راه می اندازند و چنین چیزهایی را بکلی نادیده می گیرند؛ مگر اینکه
در راستای نژادپرستی و زورگویی آنها قرار داشته باشد؟! و حتی نژادپرستانِ
زورگو حالا هم این امر مُسلَم را نادیده می گیرند که ایران متشکل از
«مجموعۀ اقوام و شعوب» است و یک شِبه امپراتوری باقی مانده است؛ و اگر
مبانی معقول و مقبولی برایش ترتیب داده نشود؛ تنها زور استبدادی میتواند آن
را نگه دارد، و از دو راهۀ: «استبداد
و سرکوبگری یا تجزیه طلبی و تلاشی
خونین»
خارج نمیشود؛ همانطورکه حالا بدین وضعیت
گرفتار است. کمااینکه زورگویان نحوۀ تشکیل استانها و داستان تجزیۀ مناطق قومی در داخل ایران
را نادیده می گیرند و حاضر نیستند
بپذیرند که چنین کاری تنها با «زور
استبداد و سرکوبگری» تـــداوم می یابد.
و همین است که موحدین آزادیخواه میگویند که حتی
«نفس مملکت و تقسیمات مملکتی»
هم ضد
آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی شده است. و بدیهی است که تجزیه طلبانِ
رنگارنگ نیز (که صلاح
ملک و ملت را نادیده می گیرند و در برابر عواقبِ مُطالبات خود احساس مسئولیت
نمی کنند) از جنس نژادپرستان و فرقه بازان هستند، و آنها نیز مصدر مشاکل و
مُنکر واقعیات می باشند. در این رابطه مطلب:
نمادهای فرقه ای و استبدادی و استعماری در ایران
بسیار روشنگر است.
و در همۀ این قضایا
هدف ما اینست که: اگر قرار است «واقعیات تاریخی» مِلاک و معیار باشند؛ باید
برای همۀ اطراف چنین باشد؛ و اگر قرار است واقعیات موجود (و آزادی و ارادۀ
مِلل) ملاک و معیار باشد، آنهم باید در رابطه با همۀ اطراف ملاحظه و مدنظر
قرار داده شود. و ما موحدین آزادیخواه مُعتقد به
«آزادی و مردمسالاری و کثرت گرایی»
هستیم؛ و بهمین جهت مثلا در ایران خواستار جمهوری متحدۀ مردمی می باشیم، و
ایران را تنها در سایۀ چنین نظامی قابل بقـاء و دوام می دانیم. هرچند این
نظام را حاصل وضع موجود قلمداد می کنیم، و لکن نظام مطلوبِ موحدین
آزادیخواه «نظام توحیدی و شورایی» است؛
اما رشد مردم ایران و اخوّت اقوام ایرانی و عبور از فرقه گری و وصول به
اسلام اجتهادی باید آن مطلوب را ممکن و آن را انتخاب گرداند. و در رابطه با
خلیج حدِ فاصل ایران و عرب، ما معتقدیم که این خلیجِ آبی از آن همۀ اقوامِ
اطراف بوده و مشترک می باشد؛ و طبعا «خلیج
ایران و عرب و اقوام دیگر» است، و با توجه به اینکه همۀ اقوام و
مردمان اطرافش مسلمان هستند و امت واحدۀ اسلامی را تشکیل می دهند، در نتیجه
بهترین نام آن را «خلیج مسلمین» قلمداد می کنیم و آن را در نقشۀ ایران درج
نموده ایم.
توان حل مشاکل و ضرورتِ ثبات و تغییر
مردمانِ کوته فکر
و عقب مانده بسیار «ناتوان و درمانده» هستند؛ و این خلاصۀ ماهیت و
روانشناسی آنهاست. و متأسفانه این ناتوانی، هم بسیار عمیق و ریشه دار است،
و هم بسیار وسیــع و دامنه دار؛ و تقریبا همۀ ابعاد زندگی شان را فرا می
گیرد. به بیان دیگر، مردمان کوته فکر و عقب مانده تنها در برابر قضایای
اساسی ناتوان و درمانده نمی مانند، بلکه حتی در
«زندگی سادۀ خودشان» نیز چنین هستند؛
و بهمین خاطر در یک خــانوادۀ کوچک هم مشاکل بسیاری پدید می آید، و این
نـــوع مردمان در همه جا ناتوانی خود را ظاهر و از حل مشاکل خود عاجز می
مانند. و طبعا بیشتر مشاکل بشری از عجز و ناتوانی او سرچشمه می گیرند؛ بدین
صورت که از طرفی لیاقت «رشد و حرکت» ندارد، و از طرف دیگر در میدان مشاکل
ظرفیت «صبر و مقاومت» را ندارد. و اینجاست که نزاع و درگیری بسیار زمینه
دار میشود؛ و بی خردی و بی فکری به مثابۀ «چاشنی
این وضع پر مصیبت» آتش جنگ و نزاع را شعله ور می سازد و یک نسل را
با خود می سوزاند. و آنگاه استمرار همین بیخردی و ناتوانی (بجای اینکه
سابقۀ پر مصیبت را مایۀ عبرت قرار دهد) آن را دستمایۀ نزاع و درگیری جدید
می سازد، و بدین ترتیب در جوامع بی فکر و عقب مانده
«نسل اندر نسل» مشاکل لاینحل می
گردند؛ و بنابر عدم تفاهم و بیگانگی با عقل و اخلاق، همۀ استعدادها صرف
نزاع و نابودسازی یکدیگر میشوند. و همین امروزه به چشم خود می بینیم و با
تمام وجود لمس می کنیم که چگونه نطفه های نظام استبدادی جدید (استبداد
لائیکی) بعد از نظام ولایت مطلقه نُضج میگیرد؛ و مُستبدین محکومِ امروزه
دنبال تصرف نظام سیاسی «از راه قهر و غلبه»
در آیندۀ ایران هستند. و در این راستا بجای تلاش جهت کسب آرای مردم،
متوجه جلب قدرت و توان غربی (اعم از تبلیغاتی و تسلیحاتی و مالی) هستند؛
پدیدۀ شومی که از همین حالا باید در رابطه با آن هوشیاری به خرج داد، تا
بتوان ایران استبداد زده را بعد از نظام ولایت مطلقه در مسیر آزادی و
مردمسالاری قرار داد.
بنابراین توضیحات،
جنگ و نزاع و «تداوم درگیریها» در میان جوامع رشد نیافته و عدم حل مشاکل،
زیاد هم عجیب نیستند و اموری طبیعی بحساب می آیند، و ناشی از ناتوانی عقلی
و فرهنگی هستند. لکن خشم و غضب نسبت به این وضعیت راه حل نیست، و گرفتار
شدن در خشم و غضب خانۀ همه را ویران می سازد، کما اینکه تا حال چنین بوده
است. و باید توجه داشت و عاقلانه برخورد نمود، و بنابر
«اخلاق متعالی و فداکارانه» رفتار
نمود، و دین توحید نیز کارش عبارت از عقلانی و اخلاقی کردنِ جوامع و افراد
بشری است. و اما در رابطه با ثبات و تغییر امور و از جمله در امر قوانین و
مرزها و اسامی و...... هم ثبات و تداوم ضرورت دارد، و هم تغییر و تحولات. و
در این رابطه دو اصل باید اساس باشند:
اولا
ثبات یا تغییرِ یک امر چقدر ضرورت دارد و چقدر اجتناب ناپذیر است؟
ثانیا
ثبات یا تغییر یک امر چقدر ارجح و خیرش چقدر بیشتر است؟ و طبعا این دو اصل
در سایۀ عقل و اخلاق و «توافق اطراف مربوطه»
تحقق می یابند. در غیر این صورت امور بشری حل ناشدنی می مانند و خروج از
دایرۀ عداوت و تنازع و عقده دری ناممکن می گردد. شما تصور کنید در جـوامع
گرفتار ما (و در میان بشریت) چقدر مشاکل حل نشده و قــرونی وجود دارد؟!
بحدی که اصلا فرصتی برای طرحها و برنامه های رشد دهنده وجود ندارد؛ و
همانطور که همه می دانیم هنوز در خَم یک کوچه ایم و دنبال
«تغییر نظـام استبدادی» و حل و فصل
مرزهای استعماری، و رسیدن به «آزادی و استقلال» هستیم؟! تا بلکه با حل و
فصل آنها بتوان کار و فعالیت را شروع کرد؛ و در سایۀ «عقل و اخلاق و تفاهم»
مشاکل مختلفه را چاره و یک برنامۀ رشد دهنده را اجراء نمود.
سـازمان مـوحدین آزادیخـواه ایـران
۸ جمادی الثانی ۱۴۳۳ - ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۱
نمادهای انحصار طلبانه و فرقه بازانه و نژاد پرستانه ای که
تماشایی هستند: |