بسم الله الرحمن الرحیم

کــار از محکوم سازی سرکوبگری هــا گــذشتــه:
یا تحمیل آزادی یـا بـر کنـــاری نظـــام استبــدادی

نظام استبدادی ولایت مطلقه در ۱۰ اردیبهشت ماه امسال در دانشگاه امیر کبیر و علیه دانشجویان و جهت قطع نفسهای کوچک آنها (نشریات دانشجویی)، اقدام به سرکوبگری و دستگیریهای جدیدی نمود، اقدامی که گرچه در مقایسه با اقدامات وسیع و سرکوبگرانۀ ۱۸ تیر سال ۷۸ که در آن هزاران دانشجو دستگیر و زندانی و اخراج و حتی تعدادی نیز شهید شدند، محدودتر است، اما تکرار و تداوم سرکوبگریهای نظام ولایت مطلقه و تعمیق و فراگیر شدن این سرکوبگریها در سطح ایران، خود جای توجه ویژه است. نظام ولایت مطلقه خودش در هر چیزی «قلـدر میـدان» شده است، البته قلــدر نه در برابر استعمارگــران غربی، بلکه در برابر مردمی ضعیف و مسلوب الاراده و سرکــوب شده! ، و در نتیجه هــر کسی را خواست، هر آنچه را که «بوسیلۀ آن» بتواند بیشترین سرکوبگریها نماید، بدان نسبت میدهد، وخودش از همه چیز مبراست!!، اینست که در چنین وضعیتی، اعلامیه و نوشتن و محکوم کردن، دارای «کمترین ارزش» می شود و دردی را دوا نمی کند. مثلا در همین داستان نشریات دانشجویی دانشگاه امیر کبیر، نظام ولایت مطلقه ناشران این نشریات را متهم می کند که از علی خامنــه ای کاریکاتــوری رسم کرده اند، و یا به قـول استبدادیان، به مقدسات اسـلامی! توهین نموده اند، و بر این اساس آنچه را که خود هوس کند، در حق دانشجویان بی چاره انجام میدهد، و حتی آنها را برای کسانیکه هنوز اظهار وجودی نکرده اند، مایۀ عبرت میسازد. لیکن ما دربارۀ این اتهامات چنین میگوییم: اولا در رابطه با اتهام رسم کاریکاتور (فرض میگیریم که ادعای استبدادیان درست باشد)، چیزی جز قلدری و استبدادی گری وجود ندارد، چرا که رسم کاریکاتور اگر قرار است ممنوع یا مجاز باشد، باید در رابطه با هر کسی صدق نماید و برای همه یکسان باشد و فرقی بین کسی وجود نداشته باشد، اما نظام استبداد و تبعیض ولایت مطلقه تنها به میل خود عمل میکند و چیزی را به رسمیت نمی شناسد. اینست که اگر مسئله قلدری و استبدادیگری نبود، چرا و چگونه در ایران ولایت مطلقه از شخصیتی همچون عمر ابن خطاب سخیفترین کاریکاتورها رسم میشود و رکیکترین الفاظ و حتی فحشهای جنسی به او داده میشود، اما کسی تعقیب نمی گردد؟! و اینهمه پست کاری هیچ توهینی بحساب نمیآید؟؟!! به این کاریکاتور پیوند بزنید. ثانیا اگر نظام ولایت مطلقه مسئلۀ توهین به مقدسات اسلامی (ودرحقیقت مقدسات نظام ولایت مطلقه) را اینقدر جدی گرفته و در نظام ولایت مطلقه کسی نمیتواند به آنها نزدیک شود، پس چرا مثلا کتاب اسرار آل محمد (که درحقیقت اسرار آل صفویه است) را ممنوع نمیسازد، کتابی که حتی نبوت محمد مصطفی را زیر سؤال می برد و میگوید: «الله وحی را برای علی فرستاده بود، ولی جبرائیل اشتباها آن را تحویل محمد داد!!»، یا چرا کتابها و منبرچی های هرزه گو تعقیب نمیشوند، وقتی که حتی ناموس محمد مصطفی را و همسران او را که به تصریح قرآن «اصل و اساس خانوادۀ پیامبر هستند» زیر سؤال می برند و آنها را به هر چه که بخواهند نسبت میدهند؟؟!! ، اگر مستبدین ولایت مطلقه دغدغۀ توهین به مقدسات اسلامی را دارند، چرا آخوندی مثل «میرزا حسین نوری» را تکفیر نمیکنند، که خود قرآن منزل را تحریف شده معرفی کرده و حتی رویش کتاب نوشته است (فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب). هر چند خود آخوندهای استبدادی ولایت مطلقه هم از مصحف فاطمه صحبت میکنند و قرآن دست نخورده را نزد مهدی میدانند!!، و درحقیقت همرأی میرزا حسین نوری هستند. بگذریم از اینکه: «منطقا نمیشود به کتابی ایمان داشت که منافقین و دشمنان خونی محمد و علی!!» آن را تدوین و جمع آوری کرده اند. البته در میدان تهمت و افترازنی آخوندی، بیشترین تهمت و افترای استبدادیان نصیب امامان مظلومی مثل علی و حسن و حسین و فرزندان آنها میشود، چرا که آنها را در شرک و خرافات و افسانه سرایی جاهلانه غرق کرده اند، و ترهات مصیبت بار خود را به نام «راه و روش این بندگان خدا» بر مردمان ناآگاه و زیر سلطه تحمیل کرده اند، و بدین شیوه، میخواهند حتی مردم ایران را از اسلام و اسلامیت بیزار گردانند. آری، استبدادیان ولایت مطلقه و صفوی چی، به چیزی ایمان ندارند و همه چیز را به خدمت «حفظ قدرت سیاسی و انحصارات اقتصادی نامشروع و اموال غصب شدۀ مردم ایران» در آورده اند.

بنابراین، همگان خوب میدانند که مسئله فقط و فقط  قلدری و استبدادیگری رؤسای نظام ولایت مطلقه در برابر مردمانی سرکوب شــده و متلاشــی شــده است، و حقیقت مثل روز روشن و عیان است. اینست که سازمــان موحــدین آزادیخـــواه ایـــران، راه چاره را در «وادار کردن» نظام استبدادی ولایت مطلقه به آزادی و انتخابات آزاد، و یا «بر کناری نهایی» نظام ولایت مطلقه با تکیه بر اراده و حرکت مردم ایران میداند، بنحویکه بجای نظام استبدادی، نظامی «آزاد و مردمسالار و کثرتگرا» مستقر شود. و دراین راستا: همانطور که بجاست که عملکرد سرکوب گرانۀ نظام ولایت مطلقه (که امری طبیعی ومتناسب با ماهیت استبدادی نظام ولایت مطلقه است) محکوم ودر برابرش موضعگیری شود، حق است که ضعف وسستی اقشار مختلف مردم ایران در برابر گرگهای هار نظام ولایت مطلقه سرزنش و تأسف بار اعلام گردد، چرا که راه «آزادی و استقلال ایران»، تنها در عکــس العمل مناسب در برابر قلدری ها و استبدادی گــریهای نظــام ولایت مطلقه نهفته است، و به امید انسانهای «ضعیف و ناتوان» هرگز نمیتوان به آزادی و استقلال دست یافت. آری مردمان ضعیف و ناتوان همیشه اسیر استبداد و استعمار باقی خواهند ماند، چرا که بجای اینکه از اراده ها و حرکتهای خود انتظار ایجاد تحول داشته باشند، منتظر «اصلاح نظام استبدادی!»  یا «تهاجمات استعماری!» و یا «امدادهای غیبی!» می مانند، در حالیکه تحقق هر یک از اینها نیز محتاج اراده و تحرک مردم و اقشار آنست. حال ممکن است سؤال شود که با این ضعف وسستی موجود، چگونه میتوان به «آزادی و استقلال» دست یافت؟ و یا چگونه با چنین اراده های ضعیفی، نظام ولایت مطلقه «بـــر کنـــار» میشود؟ جواب این سؤالات چنین است: اولا بی دلیل و خود بخود نظام استبدادی (با انواع اسم و رسمش) اینقدر طول نکشیده است، آیا غیر از اینست که بشر زیر سلطه وضعیف الاراده ومتفرق، نتوانسته آن رشدی داشته باشد که ازحقوق اساسی خود حراست نماید؟ ثانیا برای تحقق تغییر و تحول، لازم نیست که توده های مردم به صحنه بیایند، کافی است جمعی صاحب اراده و دارای عزم راسخ (مثلا یک درصد جامعه) که نمیتوانند زیر سلطه بودن را تحمل کنند، به صحنه بیایند، تا نظام استبدادی را در دو راهۀ: یا «تسلیم به آزادی» و یا «بر کناری نهایی» قرار دهند. و برای این صحنه داری نجات دهنده و آزادیبخش و استقلال طلبانه، «ایمان توحیدی و اسلام اجتهادی»، بهترین پشتوانۀ «پیـــروزی»، و ضامن «اتحــاد» جوامع مسلمان ایران، و پایۀ «آزادی و استقــلال» ایران و ایرانی است. و اما اگر چنین جمع آزادیخواه و استقلال طلبی وجود نداشته باشد، که مبارزه ای جدی علیه نظام ولایت مطلقه براه اندازد، خوب بدیهی است که وضع استبدادی و استعماری و پر از رنج و جنگ و تبعیض موجود استمرار می یابد و بشر ایرانی روی آزادی و استقلال و زندگی محترمانه بخود نخواهد دید و رشد و عدالت و برابری برای نسل و زمانۀ ما خواب و خیال میشود.

سازمــــان موحــــدین آزیدیخـــــواه ایــــران

۱۲ جمادي الاولي ۱۴۲۸ - ۷ خرداد ۱۳۸۶