بسم الله الرحمن الرحيم

توضیح بیشترِ مسئلۀ ضدیت با کمونیسم و اصطلاح کافِر

بعد از سلام و تشکر از آقای فرزاد بخاطر توجه شان به تبیینات سماء که زیر عنوان «ما اهل توحید و آزادی هستیم؛ نه ضد کمونیست» منتشر شده است، به عرض می رسانیم که این عنوان نه تنها مشکلی ندارد، بلکه بیانگر ریشه داری و وسعت فکر و فرهنگ توحیدی اسلام است، بدین صورت که: اولا سِبقت اسلام و بعثت توحیدی آن یک «سِبقت قرونی» است، و زمانی که دین اسلام ظاهر و اسلامیت رواج پیدا کرده، اثری از «کمون گرایی مارکسی» وجود نداشته است، و در نتیجه مِن المُسلمات است که اسلامیت در مقابله با مارکسیت و کمونگرایی معاصر علم نشده است. ثانیا دین توحیدی اسلام، دین رب العالمین است و برنامۀ زندگی بشری در تمام دنیا و در کل تاریخ و معیار نحوۀ زندگی او در آخرت می باشد. بنابراین، برنامه های این دین توحیدی «قائم به نفس» است و عکس العملی در مقابل هیچ خط و عقیده ای محسوب نمی شود. بله درست است که «استبداد و شرک و مادیت» خطوط اصلی مخالفت در برابر فکر و فرهنگ توحیدی قلمداد می شوند، اما تکیۀ اصلی در قرآنِ مُنزل در رابطه با دشمنان توحید، بدین خاطر است که آنها به «خط و برنامۀ توحیدی» گردن نمی نهند، و مُشرک، کافر، منافق، فاسق، ضال، مغضوب، باغی، طاغی و...... مُبَیَّن ماهیت کسانی است که نسبت به خط و برنامه های توحیدی اسلام به کج راهه می روند. بدین ترتیب، این ضد کمونیست بودن «موحدین آزادیخواه» است که عجیب مینماید نه عکس آن. بله یک کمونیست (البته در جهان اسلام) میتواند «اسلام ستیز» باشد، اما اینکه یک مُوحد مسلم را ضد کمونیست بدانیم، هم دین اسلام را در مقابل «کمونیسم مارکسی» فرض کرده ایم، و هم کار و برنامۀ دین رب العالمین را بسیار «مُختصر» نموده ایم. بله کمونیسم مارکسی بخشی از «انحراف بشری» است، اما نباید فراموش کرد که بعثت اسلامی قبل از این انحراف بوقوع پیوسته است و در زمانی بسیار «متفاوت» خط و برنامه های خود را ارائه داده و دشمنان خود را مشخص نموده است. پس بصورت طبیعی، نه برنامه های اسلام برای مقابله با کمونیسم مارکسی نازل شده است، و نه مخالفان اسلام در چنین «خط و منهجی» خلاصه میشوند. و اصلا به نظر ما موحدین آزادیخواه این انحراف ناشی از غیاب دین توحید از «صحنۀ اجتماع» و بر کنار بودن آن از «مِنَصۀ حاکمیت» بوده است. و باید متذکر شد که «ضدیت با چیزی» وقتی معنای واقعی پیدا میکند که قبل از هر چیز امر و پدیده ای «در ماهیت خود» در مقابله با آن چیز بوجود آمده باشد (و طبعا از نظر زمانی باید متأخر باشد)، و بعدا آنچه ضد بحساب می آید باید برنامه هایش در مقابله با آنچه نفی می شود ارائه شده باشد. و اما با وجود اینکه خط توحید و برنامه های توحیدی «قائم به نفس» است، و حکمت «بعثت انبیاء» هدایت به راه توحید و دعوت به برنامه های توحیدی است، لکن مشخصا میتوان فکر و فرهنگ توحیدی را ضد «استبداد و شرک و مادیت» دانست، و به تبع آن هر مُوحدِ مُسلم و آزادیخواهی ضد استبداد و شرک و مادیت است. لازم بذکر است که مطلبِ «ما اهل توحید و آزادی هستیم؛ نه ضد کمونیست!» در جواب کمونیستی ارائه شده که ایشان در نقد مقالۀ «رابطۀ دانشگاه، استبداد، و استعمار»، موحدین آزادیخواه را متهم به خصومت با کمونیسم کرده و مدعی است که مسلمانان هر کسی که خدا را قبول نداشته باشد بعنوان کافر خون او را حلال تلقی می کنند.

اما در مورد اصطلاح «کافر» باید گفت: تبیینات سمـاء نسبت به مسئلۀ کافِر بودن در مطلب: «ما اهل توحید و آزادی هستیم؛ نه ضد کمونیست» به اندازۀ کافی واضح و روشن است، اما جهت روشنگری بیشتر «دو نکته» را اضافه می کنیم: ۱- کافر کسی است که به او «اتمام حجت» شده و آن را انکار نموده است. ودلیل این واقعیت نیز اینست که کافر «مُعذب و جَهنمی» است: إِنَّا أَنْذَرْنَاكُمْ عَذَابًا قَرِيبًا يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَ يَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا (نبأ - ۴۰): «همانا شما را نسبت به عذاب قریب (حتمی) هوشیار و بیدار کردیم، روزی که انسان به آنچه تهیه دیده مینگرد، و هرکه کافر است میگوید ای کاش خاک بودم». این در حالیست که جاهل (هر چه باشد) معذب و جهنمی نیست: وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا (اِسراء - ۱۵): «تا رسولی را مبعوث نکنیم و اتمام حجت ننماییم، عذاب دهنده نیستیم». بدیهی است که اِتمام حجت صرفا بوسیلۀ انبیاء صورت نمی گیرد، و خاصتا بعد از ختم نبوت و در دورۀ اسلامی، دعوتگران مسلمان با تکیه بر وحی محفوظ (قرآن) و اجتهاد در زمان و مکان، مُنادی وحامل پیام توحید بحساب می آیند و «کار و دعوت توحیدی شان» اِتمام حجت بحساب می آید. ۲- کافر کسی است که دعوت توحیدی را تماما و خیره سرانه پس می دهد، و چنین دعوتی در رابطه با او اثر و معنای خود را از دست داده است: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (بقره - ۶): «کافران کسانی هستند که چه بیدار و دعوت شان کنید و چه بیدار و دعوت شان نکنید بحال آنها یکسان است و ایمان نمی آورند». و علت بی فایده شدن دعوت توحیدی در رابطه با آنها اینست که آنها موضع خصمانه و انکاری اتخاذ کرده و راه عداوت در پیش گرفته اند: إِنِ الْكَافِرُونَ إِلَّا فِي غُرُورٍ (مُلک - ۲۰): «جنس کفار نیستند مگر اینکه در غرور و استکبار غوطه ورند»، یعنی افراد کافر صراحتا اهل غرور و طغیان اعلام میشوند، و غره بودن و مُستکبر بودن جزو خصایل بارز یک کافر قلمداد می گردد. همچنین در آیۀ ۱ و ۲ از سورۀ ص روی صفت گردنکشی و شقاوت اهل کفر تأکید بیشتری شده است: وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ، بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ (ص - ۱ و ۲): «قسم به قرآن صاحب ذکر و معرفت، کسانی که کافر شده اند در غرور و شقاوت بسر می برند». اصلا تاریخ کفر و کافری همین است، و کُفر حاصل شقاوت و عداوت و اتخاذ موضع خصمانه و انکاری است. طبعا کُفر ابلیس هم از همین نوع است: أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ (بقره - ۳۴): «طغیان کرد و استکبار ورزید و از جنس کافران گشت». بنابر این کافر کسی است که در برابر دعوت توحیدی و دین توحید موضع استکباری و طغیانگرانه در پیش می گیرد، و بجای واقع بینی و احترام به اهل توحید و احیانا اتخاذ موضع انتقادی در مقابله با آن خصومت بخرج میدهد: وَ مَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ (عنکبوت - ۴۷): «با آیات و قوانین ما سرسختی و عداوت بخرج نمی دهند مگر اهل کفر». و چنین کسانی به علت استمرار دشمنی «قساوتِ قلب» پیدا کرده و حاضر نمی شوند که از حق و حقیقت نزدیک شوند: بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ (بُروج - ۱۹): «کافران در موضع تکذیب و انکار قرار دارند». آری؛ کافر دشمن الله و رسول و مسلمین است، همچنانکه الله و رسولش و مسلمین دشمن کفار و اهل عداوت هستند: مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلَائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ (بقره - ۹۸): «کسی که دشمن الله و ملائکۀ او و رسولان او و جبریل و میکائل است، پس به تأکید الله نیز دشمن کافران است». پس آنچه در رابطه با اصطلاح «کافِر» و فرهنگ کافری مدنظر قرآن و به تبع آن مدنظر موحدین آزادیخواه است، موضع انکاری و خصمانه ای است که مانع اعتراف به دین توحید می شود، نه معنای لغوی آن (كه شامل هر ساتر و پوشاننده ای می گردد)، هر چند لفظ «کُفر» در باب تفعیل (تکفیر) در بعضی از آیات بسیار متفاوت می گردد و معنای «عفو کردن و بخشیدن» میدهد؛ مثل این آیه که می فرماید: رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا (آل عمران - ۱۹۳): «ای خالق و معبود ما از گناهان ما بگذر و بدیهای ما را نادیده بگیر». و جالب اینکه تکفیر به معنای «کافر تلقی کردن و اعلام کفر دیگران» در قرآن بیان نشده و آیه ای بدین معنا نازل نشده است.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۱۹ شوال ۱۴۳۰ ۱۶ مهر ۱۳۸۸


 

الحمد لله رب العالمین.

به نظرم دوستان سمایی بیش از حد سیاسی می نویسند...لهذا مقاله شما با اشکالات جدید روبه رو است که امیدوارم جزو منهجشان نباشد!

عنوان شما مشکل اساسی دارد و با تناقضی عجیبی روبه رو است:

ما اهل توحید و آزادی هستیم؛ نه ضد کمونیست

اگر واقعا اهل توحید آزادی به معنای شرعی آن هستید لاجرم ضد و دشمن هر کس که اهل توحید نباشد و اهل آزادی نباشد هستید...مگر آنکه معنای توحید و ازادی شرعی را درک نکرده باشید...

در پایین نیز برای کافر تعریفی عجیب دارید و می گویید:

نقل قول:

کافر آن کس نیست که خدا را قبول ندارد، چنین کسی می تواند جاهل باشد، مشرک باشد، بی دین باشد و..... بلکه کافر یعنی «مُنکر»، «قسی القلب»، «مُعاند»، و پوشانندۀ حق و حقیقت، و در اصطلاح قرآن کافر آن کسی است که به حقیقت دین توحیدی اسلام «آگاه و یا میتواند آگاه» باشد، اما در برابر آن موضع «انکاری و خصمانه» اتخاذ می کند، موضعی که هم می تواند «تبلیغی - تعلیمی» باشد، و هم میتواند «جنگی – مُسلحانه» باشد. بعبارت دیگر، کافر یعنی دشمن الله و اهل عناد و عداوت با اسلام و مسلمین، نه کسی که نظرات و مواضع متفاوت و مختلف با اسلام و مسلمین دارد، و از روی فکر و عقیده به قناعت دیگری رسیده است، چنین کسی «دگراندیش» است و محترمانه نظرات و مواضع خود را مطرح می سازد و منصفانه اسلام و مسلمین را نقد مینماید و به چیزهای دیگری می رسد، اما در همان حال ممکن است «در موارد بسیاری» دارای «اشتراکات نظری و عملی» با اسـلام و مسلمین باشد.


کافر کسی است که خدارا قبول ندارد...کافی نیست...
اگر واقعا کافر را تعریف می کنید جمله شما نه مانع است و نه شامل.

نقل قول:

بلکه کافر یعنی «مُنکر»، «قسی القلب»، «مُعاند»،

و این تعبیر نیز درست نیست...کافر در لفظ عرب به کشاورز می گویند..هم چنانکه خداوند می فرماید: لیغیظ بهم الکفار
و در اصطلاح کافر کسی است که حقانیت دین حنیف اسلام را می پوشاند حال کفرش به سبک اعراض باشد یا به سبک عناد و جحد و استکبار و ...
مشخصا کفر بسیاری از کافران از روی اعراض است و همه می دانند که اعراض به کفری گفته می شود که فرد نه به دنبال حق است و نه به ان عمل می کند ..وچه بسا رفتارش خصمانه نباشد...و به اصطلاح امروزی بی تفاوت باشد...ولی با این وصف باز کافر است..
و مشکلات عدیده دیگری نیز داشت که اگر مایل بودید ان را بررسی خواهیم کرد.


http://forum.mosalman.net/showthread.php?t=13240