بسم الله الرحمن الرحيم

پس کثرت گرايى چه می شود؟

جواب انتقادات اميد بهروزى از مواضع سماء، که آن را تحت عنوان: «کدام حرف و راه حلت را باور کنم؟!!» منتشر کرده است. آقاى اميد بهروزى در مطلب خودش از مواضع سماء در تحليل: «جدايى بى دينى و بى دينان از سياست و حکومت در بلاد و جوامع اسلامى» بیان شده انتقاد نموده و آن را با شعار کثرتگرايى سماء در تضاد ديده است، و بعد از نقل جملاتى از تحليل فوق الذکر مى پرسد: پس کثرت گرايى چه ميشود؟

جواب سماء دراين رابطه اينست که اولاً به تحليل مذکور و ديگر متون سماء از جمله قانون سماء (فصل دوم: افکار و عقايد سياسى) مراجعه کنيد. ثانياً جهت تسهيل کار خوانندگان، قسمتهايى از تحليل نقد شده، در پاسخ ناقد ارائه ميشود، و جواب سؤال ايشان بدينصورت داده ميشود:

کثرت گرايى چنين ميشود:

بله کسى ميتواند بگويد که بايد اسلام از بين برود و بايد مسلمين را از دست اسلام بيرون آورد و آنها را بايد از دينشان برگرداند، کما اينکه دراين رابطه بسيار تلاش کرده اند، اما اينکه کسى بگويد نبايد اسلام بر جوامع اسلامى حاکم باشد و شعار جدايى دين اسلام از سياست و حکومت و اجتماع را سر دهد و بخواهد فرهنگ و عقيدۀ مادى بر مسلمين تسلط و حاکميت پيدا کند، عجيب مى نمايد، و تنها زور استبداد و سلاحهاى مخرب، همراه با جهل و بى خبرى عميق مسلمين، ميتواند چنين چيزى را ميسر گرداند، همانطور که حالا مسلمين و جوامع اسلامى داراى اين وضعيت هستند و با زور استبداد و استعمار و امپرياليسم، اسلام و مسلمين و جوامع اسلامى را از يکديگر جدا کرده اند و نظامهاى استبدادى و دست نشاندۀ استعمارى و امپرياليستى را که مروج ماديت غربى هستند و در پى نابودى اسلام هستند، برممالک و جوامع اسلامى تحميل کرده اند. و مناديان شعار جدايى اسلام از صحنۀ سياست و اجتماع، در پى نابودى اسلام و اضمحلال تدريجى آن هستند نه اينکه حماقت، آنها را بدين نتيجه رسانده باشد!!، و نه اينکه آنها فکر کنند که ماهيت دين اسلام و آيات قرآنى و سنت محمدى اقتضا ميکند که اسلام بايد از صحنۀ سياست و حکومت و اجتماع حذف شود؟؟!! اين شعار استعمار و امپرياليسم و دشمنان اسلام و مسلمين است، و مسلمين بايد دشمنان اساسى خود را از طريق اين «شعار اسلام برانداز» شناسايى کنند.

************

اينکه جامعه اى داراى وطنی انتخابى و حکومت انتخابى و حاکمان انتخابى و قوانين انتخابى باشد، خيلى معقول و بديهى و پذيرفته شدنى ميباشد. و اين اصل در رابطه با جوامع ديگر هم صدق ميکند، و هر جامعه اى بايد وطن و حکومت و قانون و  حاکمان آن، متکى به خودشان و ناشى از خودشان باشد. و همانگونه که غير ازمسلمين و غير از قوانين اسلامى حق حاکميت بر مسلمين و جوامع اسلامى و ممالک اسلامى را ندارد، مسلمين هم حق حکومت و حاکميت بر ممالک و جوامع غير اسلامى را ندارند، و آنها نيز بايد اصول و قيم خودشان بر خودشان حاکم باشد، و آنها نيز بايد حکومت و حاکمان و قوانينشان، ناشى از آزادى و آگاهى و انتخاب خودشان باشد.

*********

اصل و اساس و خير و صلاح بشريت در آزادى و مردمسالارى و کثرتگرايى است و زمانى مى توانيم به آيندۀ بشريت اميدوار باشيم که همگان اين اصل را قبول نموده و بدان ملتزم باشند. و در رابطه با بى دينى و ديندارى هم بايد هر کس و جامعه اى آزادى انتخاب داشته باشد و انتخاب شده اش را بر اساس فهمى که اکثريت جامعه بدان راضى ميشوند بر خود حاکم نمايد. و بر اساس قرار داد، هر جامعه اى ميتواند در مدت چند سالى که تعيين ميکند، در سايۀ  انتخابات آزاد و با حضور جهات و گرايشات مختلف، فهم اکثريت را اجراء نمايد.

**********

اين مسئله که چه اسلامى و چه برداشتى از اسلام بايد حاکميت داشته باشد، چيز ديگرى است، و اين مهم تنها ازطريق آزادى ومردمسالارى و کثرتگرايى قابل حل است، و اين مردم هستند که تصميم مى گيرند که چه گرايشى بر آنها حاکميت داشته باشد. هيچ روش و برداشتى را نمى توان بر مردم تحميل کرد. و اگر چنين چيزى پيش آمد، اين همان استبداد و نظام استبدادى است، که مايۀ سرکوب و متلاشى کردن دين و اجتماع و مملکت است و بالاخره سر از جنايت و خيانت و وابستگى و شرک و کفر در مى آورد و به حاکميت طاغوتهاى مطلقه و سلطۀ انسان بر انسان منتهى ميشود. نقل از: «تحليل جدايى بى دينى و بى دينان از سياست و حکومت در بلاد و جوامع اسلامى»، که جواب انتقاد را بدون نياز به توضيح بيشتر جواب ميدهد.

سازمان موحدين آزاديخواه ايران

۱۴ ذوالحجة ۱۴۲۲ - ۷ اسفند ۱۳۸۰