بسم الله الرحمن الرحيم
تاریخچۀ
سازمان موحدين آزاديخواه ايران
سازمان موحدين آزاديخواه
ايران
از آغاز
تا حال (۱۵
آذر ماه ١٣٧٩)
سه
مرحلۀ اساسـى
را پشت سر گذاشته است، و هر
يک از اين مراحل، دورۀ
زمانى خاصى را بدين
ترتيب در بر مى گيرند:
مرحلۀ
اول
از زمستان ١٣۶٢
شروع ميشود و تا
۵
تير ماه ١٣٧٠ امتداد مى يابد، و اين مرحلۀ
٨ ساله، دورۀ پايه ريزى خط و
منهج موحدين آزاديخواه ايران و مقدمات تأسيس سازمان موحدين آزاديخواه ايران
را تشکيل
میدهد، که بيشتر اين دوره صرف فعاليتهاى فکرى و دعوتگـرى و
روشنگـري هاى سيـاسى گرديد.
مرحلۀ
دوم
از
۵
تير ماه ١٣٧٠ تا
۱۵
آذر ماه ١٣٧٣ را در بر
می
گيرد، و اين مـرحله، دورۀ تأسيس تشـکيلات و
تدوين افکار و عقايد سماء و گسترش فعاليتهاى سماء و هجرت اعضاى سماء به
ممالک همسايه است.
مرحلۀ
سوم
از
۱۵
آذرماه ١٣٧٣ تا
۵
تير ماه ١٣٧٩ را شامل ميشود و مرحلۀ اعلام موجوديت را تشکيل
میدهد،
مرحله اى که همراه با خطرات و مصائب زياد بوده و در عين حال مرحله اى
پر امتحان و پر تجربه است.
اما
مرحلۀ چهارم
که حالا (۵
تيرماه ١٣٧٩) رسما آغاز شده، دوره اى با کيفيت و انسجام بيشتر است و
تجربيات سه مرحلۀ قبلى را پشت سر خود دارد، و در هر بعدى، اعم از فکرى،
سياسى، و تشکيلاتى از جمع بندى گذشته و از آخرين اوضاع و احوال زمان و مکان
(سياسى، اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى،
سلطۀ جهانى، و غيره) بهره مند است، و
در واقع مرحله اى نوين و پخته تر از مراحل قبلى است. اينست که اين
مرحلۀ جديد (چهارم) مستحق نام
مرحلۀ
«کيفيت و انسجام بيشتر»
است.
بنيــاد و ريشــه هاى سمـــــــــاء
بنياد و ریشۀ
سازمان موحدين آزاديخواه ايران
(سمــــاء)، قبل از هر چيز در روح و فرهنگ و عرف جوامع
اسلامى و در افکار و عقايد و خواستهاى مسلمين قرار دارد، و اين بنياد و
ريشه زمانى به عمق
۱۴۰۰
سال
و مکانى به وسعت
۶۰
مملکت و
جمعيتى به
حجم
يک ميليارد و چند صد ميليون نفر را در بر
می
گيرد، و این بنیاد و ریشه
همان رسالت توحیدی و دین پایدار اسلام است. اما اگر اين بنياد و ریشۀ سماء است و تا این
اندازه عمیق و عظيم است
(همانند
شجرۀ طيبه اى که ريشه هايش در عمق زمین و زمان
بوده
و داراى
بنيان مرصوص است)، لکن شاخ و برگ و ميوه هاى سمـاء
«تازه و جديد»
هستند، و اين شاخ و برگ و ميوه ها از اين شجرهٴ طيبه اى هستند که هر آن
(بنابر زمينه ها) و به اذن الله ميوه
میدهد. و دليل اصلى ظهور سمــاء
مقابله با شـرک و استبداد و ماديت حاکم و مطلقه اى است که فرد و اجتماع
را اسير و فرسوده کرده و زمين و زمان را به تباهى کشيده و همه چيز و همهٴ
ابعاد زندگى را راکـد و فاسد نموده است. و سمـاء ميخواهد که با زائل کردن
اين اضـداد بنیادین و مداوم بشريت، يک وضع توحيدى و آزاديخواهانه و عدالت
طلبانه به فرد و اجتماع و بويژه در سرزمين ايران و به مردم ايران ارائه
دهد، تا درسايهٴ آن، امکان يک زندگى انسانى و توحيدى و رشد يابنده فراهم
شود و راه تکامل و تـرقى بشریت باز وآزاد گردد، و بدين شيوه، مردم ايران
صاحب آن حياتى بشود که لايق بشر مسلـم است، و آن مملکتی که قانونمند و
منضبط است، و آن جامعه اى که داراى عدالت و توازن است، و آن نظام سياسی که
حاکم آن بر پايهٴ آزادى و انتخابات آزاد و رأى اکثريت مردم زمام امور
را بدست مي گيرد.
بنابر اين،
سازمان موحدين آزاديخواه ايران، قبل از هر چيز يک جنبش فکرى - سياسى
است، جنبشی که در چهارچوبهٴ يک تشکيلات عقيدتى - سياسى فعاليت و حرکت مى
کند. و اين جنبش فکرى - سياسى و اين تشکيلات عقيدتى - سياسى، در مسير
اسلام اجتهادى و روشن انديشى اسلامى قرار دارد، و منابع فکرى و عملکرد و
روش سماء، قرآن منزل، سنت مُسلـم، قانونهاى علمـى، و عقل بشرى هستند. و
اسلام اجتهادى (توحيدى و آزاديخواهانه)، مايه و محتواى سماء است، و آزادى،
استقلال، اتحاد مسلمين، رشد فراگير، و عدالت اسلامى، هدفهاى اساسى آنست.
١-
مرحلۀ
پايه گذاریِ خط و
منهجِ
فکرى - سياسى
زمان پايه گذارى خط و
منهج
موحدين آزاديخواه ايران، زمستان ١٣۶٢
(ه - ش)، و مکان آن، خانه (پيرانشهر)، و پايه گذار آن، موسى عمران (على
تشارُکى) است. اين مرحلهٴ مقدماتى ٨ سال بطول انجاميد (٧٠ -
۶٢)
و زمينه ساز تاسيس سازمان موحدين آزاديخواه ايران گرديد.
مرحلهٴ مقدماتى سماء
بيشتر صرف فعاليت هاى فکرى، مطالعات، دعوتگرى، و روشنگريهاى سياسى گرديد.
در اين کار فکرى و در اين دعوتگرى و روشنگرى، اصل بر شناساندن فکر اسلامى
قرار داده شد، آنطور که قرآن مبين و سنت مُسلَم نبوى آن را ارائه کرده اند،
و بنحوی که وحى تکوينى و قانونهاى توحيدى در خلقت آن را بيان مي دارند، و
نيز به شیــوه ای که عقل بشرى و شناخت عُقلا بر آن صحه مي گذارند. و در
سايهٴ اين منابع اصيل و حقيقى و با تکيه بر اصل
«اجتهاد راهگشا»
يعنى اجتهاد در زمان و مکان، تشريح و ارائه ميگرديد. اين اسلاميت، با تکيه
بر خواست و رأى مردم و در سايهٴ انتخابات آزاد، میخواهد حاکميت پيـدا کند و
به راه و روش و قانـون زندگى مسلمين در آيد.
در اين مرحله،
علاوه بر طـرح و ارائهٴ افکــار و عقــايد و اهـداف موحدين آزاديخواه، وضع
عقيدتى، سياسى، اقتصادى، فرهنگى، و اخلاقى موجود و حاکم و تحميل شده نيز
جـدا مورد نقد و حتی مورد نقد شديد قـرار مي گرفت، و به ويژه مقابله با
سلطهٴ استبـداد و
شرک و ماديت، که در نظام ولايت مطلقهٴ خمينى تجلى پيدا مي کرد، اساسی ترين
بخش رد و نقد موحدين آزاديخواه را در بر می گرفت. البته از
نقـد و روشن گرى در رابطه با عقايـد و مسائل سنتـى و خرافه آمیز هم نمى شد
غافـل ماند و مــوحدين آزاديخــواه در اين بــاره نيز به وظايف خــود عمل می کردند.
خلاصه در دوران هشت سالهٴ پايه ريزى،
فعالیتهای زیادی صورت گرفت و پيشرفتهاى خوبی نصيب موحدين آزاديخواه گرديد،
و کار و فعاليت آن دوران، بدليل علنى و نيمه علنى بودنش، توانست درسطح
اجتماع و در مدارس و دانش سراها و در ميان ملاها و طلبه ها جريانى بپا کند
و به دانشگاهها نيز سرايت نمايد. و چون کار موحدين آزاديخواه از يک طرف
اکثرا «فکرى و عقيدتى»
بود و روی توحید و اندیشه های اسلامی تأکید می کرد، و از طرف ديگر روش
فعالیت مبنای «استدلالى و نو
انديشانه» داشت، درنتيجه زمینۀ گسترش
برنامهٴ موحدين آزاديخواه بين اقشار مختلف فراهم گردید. اما همينکه حضور
موحدین آزادیخواه محسوس و جدى شد وجريانى پديد آورد و به سرعت به شهرهاى
ديگر کشيده شد، نظام ولايت مطلقه نتوانست آن را تحمل نمايد، و با بستن همهٴ
راهها و محروم کردنها و سرانجام دستگيرى و بازداشت موسى عمران (على تشارکى)
زمينه هاى فعاليت علنى و نيمه علنى موحدين آزاديخواه نیز از بين رفت، و
بدين شیوه، نظام ولايت مطلقه بار ديگر ماهيت استبدادى خود را
عملا به نمایش گذاشت؛
و از همينجا بود که کار و فعاليت غير علنى و سرى موحدين آزاديخواه آغاز
گرديد. موسى عمران، پايه گذار خط و منهج موحدين آزاديخواه، علاوه بر محروميت قبلى از همهٴ حقـوق ايرانى بودن (من جمله محروميت از دانشگاه و محروميت از کار و استخدام و محروميت حتى از شناسنامهٴ ايرانى!) در اوايل آبان ماه سال ١٣۶٧ توسط ادارهٴ واواک خانه (پيرانشهر) بازداشت گردید، اما بعد از يک ماه بازداشت و بازجويى آزاد شد. و علت اين آزادسازی هم این بود که نظام ولايت مطلقه، از طرفى چيزى در دست نداشت که بدان تمسک جويد و حبس و بازداشت بيشتر او را توجيه نماید، و موسى عمران با ارائهٴ اصلِ: «فعاليتهاى ما در خيابانها و در اماکن عمومى بوده است» ادارهٴ واواک استبـدادى را دست خالی گذاشت. و از طرف ديگـر چون کار و فعاليت موحدين آزاديخواه، علنى و اسلامى بود و موسى عمران (على تشارکى) بعنوان مبارزى مسلمان در منطقه و نزد جريانات اسلامى و اقشار تحصيل کرده و ملاها شناخته شده بود، تمايل چندانى به زندانى کردن بيشتر او نداشتند، چرا که اين مسئله ميتوانست به گسترش غير منتظرهٴ مبارزهٴ موحدين آزاديخواه بيانجامد، و بجاى آن، نظام استبدادى چاره را در آزاد کردن ایشان و در عين حال در بى زمينه ساختن کار و فعاليت موحدين آزاديخواه جستجو می کرد. (لازم به ذکر است که موسى عمران قبل از بازداشت توسط نظام ولايت مطلقه، چهار ماه - از اول تابستان تا آخر مهر ١٣۶٧ - در زندان يکى از گروههايى بود که در منطقه فعاليت داشتند؛ و دليلى که براى اين عمل خلاف و استبدادى ذکر میکردند اين بود که مى گفتند کار و فعاليت اسلامى ایشان مانع مبارزۀ ملى ماست!). بعد از آزادى موسى عمران از زندان ولايت مطلقه همه چيز بهم خورد؛ زيرا ايشان به قيد «ممنــوع الملاقات» آزاد گرديد؛ چرا که بعد از آن، نه او ميتوانست با کسى ملاقـات و گفتگو و حتى احوال پرسى! نمايد، و نه ديگران ميتوانستند با ايشان ملاقات و گفتگو داشته باشند و با او تماس برقرار کنند، و در حقيقت همه چيز وارد مرحلهٴ جديدى شده بود؛ گويى نظـام استبدادى، اول و آخر پيام و مُحتواى کار موحدين آزاديخواه را فهميده بود. چنین بود که هر چيزى سرى گرديد، ملاقاتها سرى گرديد، و کار و فعاليت علنى بکلى از بين رفت. اينجا بود که بعضی ها تصور کردند همه چيز از بين رفت؛ غافل از اينکه همه چيز سرى و مخفى! گشت. و چون موحدين آزاديخواه براى مرحلهٴ کار سرى وغيرعلنى پيش بينى هايى کرده بودند، توانستند ازعهدهٴ اين مرحله نیز بر آيند. آری؛ موسی عمران در بازداشتگاه نظام استبدادى تلاش کرد که راهى پيدا کند تا بلکه بتواند به فعاليت توحيدى و روشنگرانۀ خود ادامه دهد، بدین جهت به ادارۀ واواک ولایت مطلقه پيشنهاد کرد که به او اجازه دهند به کـار «امر به معروف و نهى از منکر» بپردازد و اين پيشنهاد را کتبا به آنها ارائه داد . واواکيـان نيز در جـواب گفتند که آيا پخش و تبليغ کتب دانشمندان مسلمان از جمله کتب على شريعتى را جزو امر به معروف و نهى از منکر مى دانيد؟ موسى عمران هم در جـواب گفت که بله پخش کتب دانشمندان مسلمان جزو امر به معروف و نهی از منکر است. در نتيجه ادارهٴ اطلاعـات پيشنهاد ايشان را رد نموده و گفتند که شما حق نداريد حتى «مصحف قرآن» را هم به کسى بدهيد!
بعد
از آزادى موسى عمران
در پاييز ١٣۶٧همه
چيز زير نظر قرار گرفته بود! و نظام ولايت مطلقه
دنبال بهانه اى بود و
میخواست با اقداماتى که عواقب کمترى برايش داشته باشد کار موحدين
آزاديخواه را يکسره نمايد. اين اوضاع، موحدين آزاديخواه را به اين نتيجه
رساند که براى استمرار مبارزه چاره اى جز اختفاء و هجرت باقى نمانده و
مرحلهٴ مبارزهٴ سرى گريز ناپذير شده است. و بدينصورت
«مرحلهٴ مبارزهٴ سرى»
آغاز گرديد، مرحله اى که حالا نیز ادامه دارد.
اولين کار اين مرحله،
رعايت سرى بودن ملاقات ها و نشست ها بود، که به سلامت سپرى گرديد.
دومين کـار اين مرحله،
مسئلهٴ هجرت موسى عمران به خارج از مملکت بود، که در نشستهاى سرى مقرر
گرديد، و قرار شد که بعد از ايشان حفظ ارتباطات و کارهاى داخلى به جمعى از
افراد واگذار شود. براين اساس، موسى عمران به قصد هجـرت به سربازى رفت!
چيزی که خواست نظام استبدادى بود، و به بهانهٴ غيبت ايشان از قتال برای
طاغوت ولايت مطلقه و با دخالت مستقيم ادارهٴ واواک آن را به بيش از۴٠
ماه! افزايش داده بود. و با اين اقدام اضطرارى، موسی عمران
دو کار
انجــام داد: هم نظام استبدادى را مشغــول کرد، و هم برگه اى تهيه نمود که
بوسيلهٴ آن بتواند از شهر خود! خارج شود. بدين شیوه بعد از
۶
روز! سربازى در تهران، ایشان توانست از مرخصى نوروزى استفاده کند و يکسره
راهى مرزهاى ايــران و عــراق گردد. بله ادارهٴ واواک از تصميم غيره
منتظرهٴ موسی عمران براى رفتن به سربازى نگــران بود و حتى چرايى آن را مي
پرسيدند، درحالیکه این کار مدتها خواست آنها بود، و اما در آستانۀ تحقق آن
با نگرانی از ایشان سؤال میکردند که چرا به سربازی میروید!! ، البته در
اندک زمانى ثابت شد که نگرانى عمال استبداد بجا بوده و آنها مي دانستند که
اوضاع از چه قرار است. و بالاخره ثابت شد که هميشه اين نظام استبدادى است
که اسير انسانهاى مصمم است، نه انسانهاى مصمم اسير نظام استبدادى.
دليل هجرت موسى عمران کاملا مشخص بود:
از يک طرف عدم امکان هر نوع فعاليتى و حتى عدم امکان يک زندگى عادى، و از
طرف ديگر، احتمال دستگيرى مجدد يا قتــل مخفيانه، و غيره، هجرت به خارج از
ایران را اجتناب ناپذير می ساخت. بر این اساس، پايه گذار خط و منهج موحدين
آزاديخواه در اولين روزهاى بهار ١٣۶٨
و بعد از
۶
سال دعوتگرى و مبارزات تـوحيدى و آزاديخـواهانه، راه هجرت و آوارگى را در پيش
گرفت، اما حاضر نشد تسليم
نظام استبدادی و تهديد و تطميع و حتى عملکرد ضد
انسانى و ضـد اسلامى آن شود. و همانطـور که فوقا ذکر گرديد در طـول زمستان
١٣۶٧
بحث و بررسى زيادى روى کــار و فعاليت آينده صــورت گرفت، اما چون نظـام
استبدادىِ ولايــت مطلقه
صد فى سبيل الله بود، چاره اى جز هجرت باقى نماند. بدین تــرتیب، این هجرت
بالاخره جامۀ عملی پوشید، و قبل از حــرکت به کـردستان عـراق، برنامه ها و
ترتيباتى که لازمهٴ استمرار مبارزه بود، براى پيروان خط و مَنهج موحدين
آزاديخواه مقرر گرديد.
کار
و فعاليت موحدين آزاديخواه،
در طول مرحلهٴ پايه ريزى،
دو وجه داشت:
يکى وجههٴ علنى و ديگرى
وجههٴ غيرعلنى. مهمترين کارها
و فعاليتهاى علنى موحدين آزاديخواه، تعليم روخوانى قرآن در خانه ها و مساجد
و اماکن عمومى، بحث و مشاجـرات آزاد در مدارس و مساجد و شوارع، معرفى کتاب
هاى مختلف به جوانان و درس خواندگان، و کارهای دیگری از اين نوع بود.
و مهمترين کارها
و فعاليتهاى غيرعلنى موحدين آزاديخواه،
يکى تشکيل دروس فکرى - سياسى
خاصی
بود که تنها افراد معتمد و شناخته شده در آن شرکت می کردند، برنامه اى
سراسرى که افراد خط موحدين آزاديخـواه از ٨ الى ٩ شهر در آن حضور
مى يافتند، و موسى عمران خود شخصا کار اين دروس را بعهده گرفته بود. و
محتواى اين دروس عبارت بود از تفسير قرآن و ارائهٴ افکار و عقايد موحدين
آزاديخواه و بحث و بررسیهاى اسلامى. برنامهٴ اين دروس فکرى – سياسى، مستمرا
از پاييز ١٣۶۵
تا بهار ١٣۶٧
(ه - ش) ادامه يافت، اما از دروس اين برنامهٴ ماهانه و مؤثر متاسفانه فقط
۵
نوار صوتى باقى مانده است.
يکى ديگر
از کارها و فعاليتهاى غير علنى آن مرحله، تهيهٴ يک برنامهٴ مکتوب و منظم و
نسبتا جامع مطالعاتى، عملى، تربيتى، و تفر يحى بود، که در حقيقت تشابه
زيادى به يک
«مرامنـامه و اساسنـامهٴ اوليه»
داشت، برنامه ای که اکنون هم نزد سماء محفوظ است و سند بزرگى از فعاليتهاى
آن دوران است. اين برنامه در بهار ١٣۶۶
(ه
- ش) تهيه و ارائه گرديد، و عليرغم اوضاع نامناسب و فاصلهٴ کمى که با هجرت
موسى عمران داشت، اثـرات زيادى از خود بجا گذاشت
و در گسترش فکر توحيدى و
آزاديخواهانه در آن مرحلهٴ مبارزاتى، نقش بسزايى ايفاء نمود. البته از اين
برنامه در مراحل بعدى مبارزه نيز استفاده مى شد
(و حالا هم قابل استفاده
است)، و
خاصتا
بخش علمی و مطالعاتى آن بسيار مفيد و گسترده است.
بعد از هجرت موسى عمران،
صحنۀ
فعاليتهای موحدین آزادیخواه ظاهرا خاموش تر گرديد، و بدين خاطر نظام ولايت
مطلقه احساس آسودگى می
کرد. اما در عين حال
(بنابر
اصرارى که در بازگشت موسى عمران به خرج مى داد)،
نگران اين مسئله هم بود که مبادا از جایی
که آن را پيش بينى نمى
کند، اين حرکت دوباره شعله ور و مبارزۀ
موحدين آزاديخواه با وسعت بيشترى سر برآورد. توجه
بدین
مسئله و سعى در منحرف سازی استبداد ولايت مطلقه اقتضا مى کرد که ملاقاتها و
رفت و آمدها مخفيانه صورت گيرند. و چون اقامت موسى عمران در منطقهٴ مرزى
(منطقهٴ سونه) يک سال و نيم بطول انجاميد و در عين حال چيز ملموسى رخ نداد
(صرف نظر از فعاليت و دعوتی که در منطقهٴ مرزى و محل معاملات مردم صورت می
گرفت)
احساس آسودگى نظام
ولايت مطلقه چيره تر شده بود و بيش از پيش تصور
می
کرد که خوب فردى بود و رفت؛
اما واقعيت چيز ديگرى بود:
موسى عمران آن منطقه را بدليل آتش بسى که بين
نظام ولايت مطلقه و نظام
بعثى صدام حاصل شده بود، و همچنين به علت مشاکل سياسى ديگرى که در آن منطقه
وجود داشت ، مناسب مبـارزه تشخيص نداد، و در نتيجه در پى محيط ديگرى براى
حضور در آن و جهت استمرار مبارزه بر آمد. بدین صورت، بعد از يک سال و نيم
اقـامت اضطرارى در مرزهاى کردستان عراق، بنابر هماهنگي ها و قرارهايى که
ترتيب داده شده بود، بصورت مخفيـانه در ١٨ مرداد ١٣۶٩
به داخـل کشور برگشت، و بعد از دو هفته بحث و گفتگو و بررسى مسائل و نحوهٴ
استمرار مبارزه، راهى پاکستان گرديد.
حضور موسى عمران در پاکستان
در این مرحله
۵ ماه بطول انجامید، و
بعد از
۵
ماه حضـور در
پاکستان و تلاش و فعالیت جهت ايجاد مکان مبارزه و زمينه هاى حضور در آن
ديار، دوباره به داخل کشور باز گشت. اين بازگشت مجدد و فراهم شدن امکان
زندگى مخفيانه، زمينه هاى يک کار فکرى - سياسى فعالى را فراهم نمود، و در
طول يک سال و چهار ماهى که بدين صورت سپـرى شد، علاوه بر اينکه صفوف موحدين
آزاديخواه به نحو بیسابقه اى گسترش پيدا کرد، مبارزهٴ فکرى - سياسى موحدين
آزاديخواه نيز وارد مرحلهٴ جديدى گردید، مرحله اى که حدود ٨ سال برايش کار
و زمينه سازى شده بود. و اين مرحله عبارت بود از
«انتقال مبارزه از شکل و شيوهٴ عمومى به شکل و شيوهٴ تشکيلاتى»،
تشکيلاتى که مَجراى اهداف موحدين آزاديخواه و زمينه ساز تطبيق افکار و
عقايد آنها تلقى مى شد. بر اين اساس و درسايهٴ تثبیت خط فکرى - سياسى
موحدين آزاديخواه و گسترش نيروهاى انسانى و امکان تجمعى که براى آنها فراهم
گشته بود، امکان ظهور تشکيلات موحدين آزاديخواه ميسر گردید، و در
۵
تيرماه ١٣٧٠ سازمان موحدين آزاديخواه ايران در شهر سابلاغ (مهاباد) تاسيس
شد. در اين تأسيس مبارک و فرخنده، از طرف موسى عمران (على تشارکى) به عنوان
مؤسس سمـاء
۶
ساعت بحث و سخنرانى رسمى ارائه گرديد، که حاصل آن
۶
نوار صوتى شدند. اين نوارها که به
«بحث های تأسيس»
موسومند به
«سه موضوع اساسى»
پرداخته اند:
نوارهای اول و دوم
به تاريخچهٴ فعــاليت و مبــارزهٴ موحدين آزاديخواه و دلايل انتقال
مبــارزه از شيوهٴ فعاليت و دعوت عمومى به شيوهٴ فعــاليت و دعــوت
تشکيلاتى مي پردازند.
نوارهاى سوم وچهارم
به توحيد و محتواى آن نزد موحدين آزاديخواه اختصاص دارند. و
نوارهاى پنجم و ششم
نيز آزادى و آزاديخواهى را از ديدگاه توحيدى اسلام مورد تجزيه و تحليل قرار
ميدهند و موضع سماء را در اين رابطه روشن ميسازند.
٢-
مرحلۀ
تأسيس سازمانِ
موحدين آزاديخواه
بعد از تأسيس
سازمان موحدين آزاديخواه ايران (سماء) در داخل مملک، به علت وضعيت استبدادی
و نا امنى و احتمال کشف و دستگيرى توسط نظام سرکوبگر ولايت مطلقه، تصميم بر
هجرت به پاکستان گرفته شد، تا اينکه نکند این نظام استبدادی از طريقى از
اين حضور و از اين کارها مطلع شود و همه چيز بهم بخورد. اما چون در مرزهاى
ايران و پاکستان مشاکلى پديد آمد، کار هجرت حدود يکسال به تاخير افتاد، و
در نتيجه مؤسس و ديگر اعضای سماء در این مدت ناچار شدند که در شهرهاى
مختلف، خانه هاى سازمانى و تشکيلاتى و سرى براى سکونت و فعاليت خود داير
نمایند. در طول اين تأخير يک ساله، که خوشبختانه خيلى سودمند و مؤثر واقع
شد، در چند شهر چنین خانه هاىی داير گردید، اما با وجود همهٴ احتياط کاری
های ضروری،
اين
خانه ها دو بار کشف شدند
(در مهاباد و سقز - اما کشف خانهٴ مهاباد قبل از تاسيس بود) و به سبب آن
موسى عمران و اعضاى همراه دچار مشکلات زياد و مايهٴ آوارگى آنها به دشت ها
و روستاها گرديد و حتى به مرز دستگيرى رسيدند. البته بايد گفت که اين مشاکل
نه ناشی ازهوشيارى عمال استبداد، بلکه اکثرا از سهل انگارى افراد و حوادث
غيره منتظره نشاٴت میگرفت.
در پى تاسيس سماء
و ابراز آمادگی اعضاء و اختيار بنيانگذار سماء بعنوان رهبرى، کارها و
فعاليتهاى فکرى، سياسى، و تشکيلاتى، با نظم و انسجام خيلى بيشترى صورت می
گرفتند، و اين انضباط، هم رهبرى و اعضاء را از گزند نظام استبدادى محفوظ
کرد، و هم گسترش بيشتر سماء را ميسر گرداند. بعد از آن، تعيين سلسله مراتب
در سماء از جمله ايجاد يک حلقـهٴ امنيتى اوليه نيز امکان پذير گشت، و
اينکارها تشکيلات موحدين آزاديخواه ايران را عينيت بخشيدند.
در طول حضور شانزده ماهه
در داخل مملکت، فعاليتهاى فکرى، سياسى، و تشکيلاتى، تنوع و گستردگى زيادى
داشت، و اگر امکان تأخير بيشتر ميسر ميگشت، مبارزهٴ موحدين آزاديخواه
ميتوانست به يک جنبش بزرگ منجر شود، اما متاسفانه زمينهٴ تاخير و حضور
بيشتر به احتمال قـوى وجود نداشت، چرا که در اين راستا و براى بقاى طولاني
تر در داخل مملکت، تلاشهاى زيادى صورت گرفت، اما با اعلام موجوديت مشاکل
زيادى پيش مى آمد، و آمادگى مقابله با چنين مشکلاتی بوجود نيامده بود. و
همين بود که حتى سعى زيادى بعمل آمد تا لا اقل هجرت به مرزهاى ايران و عراق
صورت گيرد، و براى تحقق هجرت به اين مکـانِ مناسبتر و نزديکتر، سفـرها و
تحقيقات زيادى انجـام گرفت، اما نتيجهٴ ملموسى به بار نيامد. چنين بود که
سرانجام تصميم بر هجـرت به پاکستان گرفته شد، و جهت بررسى مجدد اوضاع و نيز
چگونگى عبور از مرزهاى ايران و پاکستان، سفرهايى نيز ترتيب داده شد. و اين
تصميم بزرگ نهايتا در ٢٨ فروردين ١٣٧١ (ه - ش) و با شرکت هفتاد نفر از
اعضاى سماء عملى گرديد. اين کار شجاعانه و اساسی آنچنان منظم و سازماندهى
شده بود که همهٴ افـراد از جمله رهبر سماء توانستند با حداقل مشکلات وارد
پاکستان شوند. و اين هجرت تاریخی، متشکل از مردان و زنان جوان و درس خوانده
اى بود که به قصد استمرار و گسترش مبارزات توحيدى و آزاديخواهانه صورت
گرفت.
بعد از اين هجرت فکری - سیاسی،
که افراد آن از شهرهاى مختلف آمده بودند، نظام ولايت مطلقه به تکاپو و
جستجو افتاد و شروع به تجاوزگرى کرد، تا بلکه کارى کند و کسانى را به دام
اندازد. اما تا مستبدين خبردار شدند (البته بدون اینکه بدانند که هجرت حتی
به کدام جهت و مملکتی صورت گرفته است) کار از کار گذشته بود، و برنامه ها
آنچنان سريع و سری تنظيم شده بودند که مجالی براى حرکات مذبوحانهٴ استبدادى
باقـى نگذاشتند. و همين بود که حتى بنابر اخبارى که به سماء رسيد برخى از
مقامات وابسته به واواک درآذربايجان غربى، در اين رابطه توسط نظام ولايت
مطلقه توبيخ شدند، بدینصورت که از آنها توضيح خواسته بودند که چطور ممکن
است حرکتی سياسى و هجرتی بدين وسعت به راه بيفتد، اما کسى از شما از آن
مطلع نشود؟!، و از این جهت هارمانند بسوى خانواده هاى مهاجرين رفتند
وخواستند که از آنها انتقام بگيرند، و عليرغم اظهار بى اطلاعى خانواده ها،
بازهم تعدادى از آنها را بازداشت و برخی نيز زیر نظر و مراقبت واواکیها
قرار گرفتند، و بعدا نیز آنها را دچار مشکلات زیادی کردند. همچنین در اين
تجاوزگرى صدها جلد کتاب موسی عمران نيز که در خانهٴ پدرى ايشان در شهر خانه
قرار داشتند، توسط ادارۀ اطلاعات غصب و غارت شدند.
پنج
ماههٴ اول دوران هجرت،
همراه با مشکلات و دردسرى سپرى شد. در اين دوره بود که جريانات مسلمانى که
در آن ديار حضور داشتند، کمکهايى را جهت مايحتاج روزانه به مهاجرين تقديم
نمودند، اما چونکه موحدين آزاديخواه از طرفى بخود متکى بودند، و در سايهٴ
همين اتکـاء بخود، استقـلال فکرى، سيـاسى، و تشکيلاتى داشتند، و از طرف
ديگر بنابر اينکه امواج تبليغات و تهديدات نظام ولايت مطلقه و نيز هياهوى
ارتجاع و خرافه پرستى، فضا را مسموم و آلوده کرده بود، تقريبا بدون همکار
یا بدون پشتبان جدی ماندند. دراين اوضاع بود که موحدين آزاديخواه، بعنوان
يک چارهٴ مرحله اى، با علم کردن شعار: توحيد در استقلال است واستقلال در
اراده وبازوان تواناى موحدين است، در١١مهرماه ١٣٧١ راهى ميادين کوره هاى
آجرپزى شدند واين مکانها را به
«شعب استقلال ومقاومت»
تبدیل کردند و در آنها به مبارزات خود ادامه دادند، و جهت در امان بودن،
مناطق دور دست را انتخاب کرده و ٢٠ ماه «فرزندان کوير و کار» شدند. در
اين مدت موحدین آزادیخواه با شجاعت تمام و در گرماى زياد به کار و تلاش
پرداختند و توانستند عزت و آزادگى خود را حفظ نمايند، و درسايهٴ سازماندهى
و انضباط دينى، يک زندگى مناسب و فعال براى خود بوجود آورند، و در عين حال
توانستند تشکيلات خود را نيز هرچه بيشتر تقويت نموده و مبارزهٴ فکرى -
سياسى خود را هر چه شکوفاتر سازند. (نام
شعب
به ياد شعب ابى طالب و محاصرهٴ پيامبر و يارانش درآن بود.
اصطلاح استقلال
نيز ناشى از عقيده اى بود که موحدين آزاديخواه در اين رابطه داشتند و
آن اينکه: براى مستقل مـاندن و حفظ اصول فکرى، سياسى، و تشکيلاتى،
بايد به خود و نيروهاى خود متکى بود.
و اصطلاح مقاومت
هم ناشى از اين اصل بود که: براى بقاء و حفظ موجوديت خود، بايد مقاومت کرد،
و براى تداوم موجوديت خود بايد زحمت کشيد، و حتى براى مشاکلى که پيش بينى
نشده محسوب ميشوند بايد آمادگى گرفت، و هرگز نبايد تسليم شد و اصول مبارزه
را رها کرد).
حضور موحدين آزاديخواه در پاکستان
کلا ٣٢ ماه طولکشيد، و در طول اين ٣٢ ماه، کارها و فعاليتهاى زیادی در
ابعاد مختلف فکرى، سياسى، اقتصادى، دعوتگرى، و غيره، صورت گرفت، و حقا که
اين دوره، دوره اى فعال و درخشان در تاريخ مبارزات توحيدى و آزاديخواهانهٴ
موحدين آزاديخواه به حساب مى آيد. هنوز دو ماه از حضور موحدين آزاديخواه در
پا کستان نگذشته بود که برنامهٴ درس و مباحث فکرى- سياسى داير گرديد، و
رهبر سماء جهت ارائه و تدوين افکار و عقايد موحدين آزاديخواه درآن به طرح و
تحليل مسائل متنوعى از ديدگاه توحيدى اسلام پرداخت، که حاصل اين دروس و
مباحث درطول حضور درپاکستان
بيش از١٠٠ نوار صوتى
گردید، که با انتشار آنها گنجينهٴ بزرگى ازافکار وعقايد توحيدى
وآزاديخواهانهٴ موحدين آزاديخواه، درابعاد مختلف فکرى، سياسى، اجتماعى،
فرهنگى، واخلاقى دردسترس مردم قرار خواهد گرفت. همچنين دربارهٴ مراسمات و
ایام ويژهٴ سازمانى، محصولات فکرى، فرهنگى، و تشکيلاتى وسيعى از اين دوران
بدست آمد (صوتى و تصويرى)، که خوشبختانه همهٴ آنها محفوظ و جزو کارها و
فعاليات ماندگار و پر افتخار سماء در آن مرحلهٴ مبارزاتى هستند.
چهار
ماه
بعد از استقرار
در پاکستان
(در
مرداد ماه ١٣٧١)
يک ماموريت بزرگ ١۵
نفره
تحت
عنوان
«ماموريت سرنوشت ساز»
جهت تعميق و گسترش مبارزه و به دو هدف اساسى مشخص به داخل مملکت تنظيم و
ترتيب داده شد:
هـدف اول،
الحاق حدود «صد نفر» عضو جديد به صفوف سماء بود، که تحقق اين هدف با توجه
به همهٴ ابعاد در نظر گرفته شده بسيار امکان پذير بود.
هدف ديگر
اين ماموريت، جمع آورى کمکهاى مالى و طلب سهم المال از خانواده ها بود، که
آنهم با توجه به آمادگى دو جانبه قابل دسترسى و تحقق پذير بود. و چنین بود
که شواهد تحقق اهداف اين ماموريت به سرعت ظاهر شدند، بدين صورت که: با
وجود اينکه هنوز اوايـل ماموريت بود و تازه مقدمات حرکت بسوى اهداف تعيين
شده فراهم گشته بود، اما در همان اوان، موفقيتهاى چشم گيرى بدست آمد، و
حاصل همين موفقيتها بود که بعد از کشف ماموريت، در اواسط کار، هم افراد
ملحق شده و هم اموال جمع آورى شده، همراه با افراد اعزامى و اموال ديگرسماء
بدست عمال نظام ولايت مطلقه افتادند. علاوه بر اينها حدود ٧٠٠ الی ٨٠٠ جلد
کتاب نيز توسط عوامل واواک نظام استبدادی متصرف و غصب شدند. آرى، اگر اين
ماموريت سرنوشت ساز افشاء و کشف نمیشد، کار سماء ميتوانست بصورت تصاعدى
گسترش پيدا کند و حتى در همان زمان ممکن بود سماء به يک نيروى سياسى -
اجتمـاعى تبديل شود، بصورتی که نظام ولايت مطلقه از مهار آن عاجز باشد. اما
متاسفانه فرار و خيانت يک زن اعزامى، منجر به عقيم شدن اين ماموريت حساس
گرديد و خانه هاى سرى سازمانى در اورميـه و مياندوآب فاش و کشف شدند، و به
دنبالش تمام افــراد ماموريت دستگير گشتند، به جز يکى از آنها که توانست
فرار کند و به پاکستان برگردد.
اعضاى دستگير شده بعد از شش ماه
(همراه با قيود و شروط) از زندان آزاد شدند، و پس از مدتى، عليرغم ضمانتى
که بعد از آزادى اعضاء (به توصيهٴ خائنى) از آنها گرفته شده بود، اکثر آنها
به صفوف سماء برگشتند. اما چون وضعيت کـردستان عرا ق بدليل جنگ بين نظام
بعثى و دول غربى تغييراتى کرده بود و برگشت به آنجا آسانتر بود، راهى آنجا
شدند. اين بود که بدنبال آن، جهت هماهنگى و تبادل مسائل مختلف و رساندن کمک
مالى به آنها، سماء دو نفر را در همان وقت به کردستان عراق فرستاد، که با
موفقيت به مقصد رسيدند و اهداف مورد نظر را تحقق بخشيدند. البته اينهم قابل
ذکر است که يکى از اين زندانى شده ها، خائنانه و خطرناک و از طرف واواک
نظام استبدادى و مرتبط با کنسول اين نظام در پيشاور به پاکستان برگشت. اين
خائن خطرناک که يکى از فرماندهان ماموريت سرنوشت ساز بود، چند وظيفـه داشت،
و میبایست رهبر سماء را به قتل برساند، اعضای سماء را به دام نظام ولايت
مطلقه بيندازد، و سماء را متلاشى نماید. اما خائن بودنش سودى بحال خودش و
بحال نظام ولايـت مطلقهٴ خمينى نبخشيد و توسط سماء کشف گرديد و همراه با
يکى از اقوامش که او نيز عامل نظام ولايت مطلقه بود دستگير شد، و از هر دوى
آنها اعترافات مهم و وسيعى بدست آمد، که شامل هزاران صفحه و دهها نوار صوتى
است، و همهٴ آنها نزد سماء محفوظ هستند.
عداوت
و خرابکارى نظام ولايت مطلقه
عليه موحدين آزاديخواه در پاکستان، در فرستادن جاسوس و آدمکش براى کشف و
قتل و نابودى آنها خلاصه
نمی
شود، بلکه در اين مدت دو سه ساله هر کاری
که
توانست انجام دهد، انجام داد، و به کمک کنسول و خانهٴ فرهنگ و سفارت
استبدادى، که مراکز جاسوسى و خرابکارى نظام ولايت مطلقه در پاکستان هستند،
به خرابکارى و شايعه سازى و جاسوس پراکنى زيادى پرداخت، و در اين جهت که
مبادا سماء زمينه هايى پيدا کند و در سايهٴ اين زمينه ها فعالتر گردد و کار
خودش را گسترش دهد، تلاش بسيارى بخرج داد، و براى بى زمينه کردن سماء،
تبليغات وسيعى را در آن ديار عليه سماء براه انداخت. دراين ميان عواملی که
بين کردها و عرب هاى عراقى در پاکستان دست و پا کرده بود، نقش ويژه اى را
بازى مي کردند، و اعترافات گستردهٴ عوامل قتل و تخريب نظام ولايت مطلقه، که
نزد سماء محفوظ هستند، از وحشت عميق اين نظام نسبت به فراهم شدن زمينه هاى
مبارزهٴ سماء حکایت می کند، و در رابطه با مقاصد خرابکارانه و بسيار
گستردهٴ اين نظام استبدادى و جنایتکار عليه سماء پرده ها بر میدارند، بنحوی
که در راه مقابله با سماء از هیچ تهمت و افترایی هم پرهیز نکرده است.
يکى از کارهاى عجيبى
که نظام ولايت مطلقه عليه سمـاء در پاکستان انجام داد گسيل کردن پدران
اعضاى سماء به پاکستان بود!! ، اما از اين عجيب تر، نگهدارى آنها و چرخاندن
شان به این طرف و آن طرف به مدت ماهها در پیشاور بود!! ، به اميد اينکه
بتوانند فرزندانشان را به آغوش استبداد برگردانند!! ، اما عليرغم اين حرکات
و آواره سازى اين پدران، کارى از دست شان بر نيامد، و این پدران با دست
خالى به ايران استبــداد زده باز گشتند. البته اين پايان کار نبود و اين
بار نظام ولايت مطلقه به خرافه گرى مذهبى پناه برد، و در اين راستا موجودات
بسيار خرافه پرستى را عليه سماء استخدام نمود، که واقعا جار وجنجال عجيب و
بسيار مفتى را عليه سماء به راه انداختند. و
اَهمٌ موارد تبليغات
اين مزدوران نادان وخرافه پرست چنین بود که ميگفتند هيچ فرزندى حق ندارد از
حيطهٴ پدرش خارج شود!! ، وخاصتا اين تبليغات روى خواهران عضو سماء تمرکز
بيشتری داشت و در رابطه با آنها وسیع تر و گسترده تر بود. و بدين شيوه این
ناکسان به اهداف نظام ولایت مطلقه خدمت میکردند، و درعين حال، به اين
تبليغات سخيف وجههٴ دينى و مذهبی ميدادند. بله اين موجودات غيرشريف هر
فتوايى را عليه سماء صادر مي کردند، اما هرگز حاضر نبودند که به خود نگاهى
بيندازند و عملکرد خود را ياد آورى نمايند، و بر اين اساس اعـلام نمايند که
يک انسان مسلمان نبايد عميل و مزدور يک نظام استبدادى باشد.
سرانجام با توجه به مشکلاتی
که
از حضور در پاکستان و خاصتا موانعی که در رابطه با گسترش مبارزه احساس
می
شد
(و مسافت راه و هزينهٴ سنگين ماموريتها و خطرات سر راه نمونۀ آنها
بود)،
وهمچنين با توجه به وضعيت جديدى که به هر حال در کردستان عراق پديد
آمده بود، در خرداد ماه ١٣٧٣ تصميم گرفته شد که براى دوره ای
(بجای
پاکستان)
کردستان عراق محل
کار و فعالیت
شود. و بنابر اينکه در
اين
رابطه
زمينه سازيهايى هم شده بود و بعضی اعضاء
در آن منطقه
حضور یافته
بودند
(و
حتی
جهت فهم اوضاع
و احوال آنجا
و
بحث و
بررسی تفصيلى يکى از اعضای
اعزامی
به پاکستان
عَودت داده شد)،
و
خلاصه بعـد از ماهها بررسى و زمينه سازى، بالاخره اين تصميم در ٣١ خرداد
ماه ١٣٧٣ به اجراء درآمد، و بر
اين
اساس
دهها نفر از اعضاى سماء راهى
کردستان عراق شدند و در آنجا به خواهران و بـرادران دیگر ملحق گشتند.
دربارۀ
انتقال رهبرى
سماء
نيز قرار شد و تصميم گرفته شد که همزمان با حرکت اعضای سماء، موسی عمران
نيز به آنها ملحق شود، اما مشکلات غير منتظره اى در اين کار خلل زیادی وارد
کردند، و با وجود اقدامات بسیاری که در اين رابطه صورت گرفت،
لکن موانع
پیدا و پنهان، تحقق اين انتقال بسيار اساسى را عقیم کردند، و در نتيجه اين
الحاق هرگز صورت نگرفت. و برخوردهای
خصمانه با اعضای سماء در کردستان عراق، تغييرات مقررات رفت و آمد در حدود ترکيه
و عراق (ممنوعیت ورود به عراق از طريق ترکيه براى غير عراقیها)، و
خلاف وعده هاى اماکنى که تهيهٴ گذرنامه و رواديد به آنها محول شده بود،
موانع اصلى الحاق رهبری بودند.
در
راه انتقال به کردستان عراق
با کمال تاسف
۴
نفر از اعضاى سماء توسط نظام ولايت مطلقه دستگير شدند، که در محاکمات
اطـلاعاتى و استبدادى و تنها
به سبب
عضويت در سازمان موحدين آزاديخواه به
اعدام محکوم شدند. حکم اعدام يکى از آنها به نام
خضر محمودى
(ناصح وفادار) در ٢٣ آذر ماه ١٣٧۴
(يک سال و نيم بعد از دستگيرى) توسط انسان کشان واواک ولایت مطلقه در شهر
اورميه به اجراء در آمد و بدین صورت اين انسان مسلمـان و آزاده به شهادت
رسيد. و بقيهٴ اعضاى زندانى نيز با تخفيفاتى و با حبس ابد و حبس های طویل
المدت و بدون وکیل
و بدون حقوق زندانیان عقیدتی - سیاسی در سیاهچالهای استبداد ولایت مطلقه
باقى ماندند و مورد ظلم و ستمهای بسیاری واقع شدند. ناصح شهيد در حالى
دستگير شد که بر اثر تيراندازى عوامل استبداد زخمى شده بود. ناصح کسى بود
که زودتر از ديگر اعضاء و جهت راهنمايى اعضاء در داخل مملکت مستقر شده بود.
بدین خاطر و بدلیل فعاليت زياد و مؤثر، استبداديان نسبت به ایشان خشمگین و
کينه دار شده بودند و مسئلهٴ اعـدام ایشان حتمى گشته بود. اما اين
جنايتکاران از ترس عواقب این جنایت ظالمانه و نيز به قصد وحشت آفرينى حاضر
نشدند حتى جنازه اش را هم به خانواده اش تحويل دهند، و بدین جهت ایشان را در قبرستانى که نظام شرک و استبـداد و ماديت
آن را قبرستان کافران ناميده و شامل جنازهٴ اعدام شدگان است به خاک
سپردند.
سـلام و درود بر روح جاودانش باد.
شخص ديگری که دراين ميان زياد مظلوم واقع شد پدر رهبرى بود، بدین صــورت که
اين پير مرد، بــدون اينکه حتى از انتقال اعضــاى سمــاء به کردستان عراق مطلع
باشد، به مدت يک سال و نيم در اروميه زندانى گرديد، و در
جریان بازجويى ها آنچنان او را
شکنجه کردند که تا لبهٴ مرگ پيش رفت. متعاقب اين تعذيبات او را در
بيمارستان انداختـه و حتى خبر مرگ احتمالى او را به رهبر سماء رساندند.
اما با وجود همهٴ اين مشاکل و موانع،
بازگشت مجـدد اعضـاى دستگير شدهٴ ماموريت تابستان ٧١ به صفوف سمـاء و
انتقال موفقيت آميز اعضـاء از پاکستان به کـردستان عـراق، و تجمع بسيارى از
اعضاى سماء در آن منطقه،
دو موفقيت بزرگ براى سماء بود،
و مجددا اين اميد بوجود آمد که صفوف سماء به سرعت گسترش پيدا کند و
اهـداف عقيم شدهٴ ماموريت سرنوشت ساز و بلکه بيشتر بالاخره تحقق پذيرند.
اين اميد بحـدى بجا و واقعى مى نمود که حتى سال ١٣٧٣ سال اعـلام موجوديت و
سال گسترش سماء نام گرفت، و اين امر براى همگان قابل فهم بود.
لکن اين بار نيز
«عوامل نامبارکى»
مانع تحقق اهداف سماء گشتند، و گرچه در مورد اين عوامل،
نگرانی هايى وجود داشت و پيش بينى هايى نيز شده بود، اما اينکه اين عوامل
از نظام استبدادى ولايت مطلقه براى موحدين آزاديخواه خطرناکتر باشند، به زحمت
تصور می شد. و اين عوامل، جريانات و نيروهایی در کردستان عراق بودند که علنا
و مستقيما اماکن استقرار اعضاى سماء را
مورد حمله قرار دادند و بعضی از اعضاء را دستگير و بعضی دیگر را پراکنده
نمودند و اموال و امکانات محدودشان را به غارت بردند. البته به اين کارها
نيز اکتفا نکردند؛ بلکه اعضاى سماء
را به نيابت از نظام ولايت مطلقه بازجويی کرده و همراه با فيلمبردارى، آنها
را تحويل خانواده هايى دادند که تـوسط واواک ولايت مطلقه به کردستان عراق
ارسال شده بودند، و بدین شیوه
و بصورت غير مستقيم آنها را به واواک ولايت
نظام مطلقه تسليم کردند. لازم بذکر است که خانواده ها به زور واواک ولایت
مطلقه و از روى ناچارى! راهى کردستان عراق شده بودند، و موظف بودند که
فرزندانشان را از اين نيروها و جريانات
آماده به خدمت! تحويل بگيرند،
همان طرح و برنامه اى که در پاکستان اجراء کردند، اما در آنجا از آن نتيجه
نگرفتند. و بدین ترتیب آنچه که نظـام ولايت مطلقه نتوانست در پاکستان انجام
بدهد، در جلو چشم همگان، در کردستان عراق و به واسطهٴ جريانات و نیروهای
محلی تا حد زيادى آن را به انجام رساند.
نکتۀ جالب در
اين رابطه
اينست که اين نيروها وجريانات، کسانى بودند که بطور مفصل در جريان انتقال
اعضاى سماء به آن ديار قرار داشتند و بارها دراين رابطه با آنها ملاقات و
گفتگو شده بود، اما با وجود اينها؛ در حق سماء و اعضايش کارى کردند که بسيار
خصمانه و خیلی تنفرآور بود. و حتى بعدها کسانی که شاهد این قضایا بودند
چيزهاى واقعا جانگدازى را نقل می کردند، و اظهار ميداشتند که در طول اقامت
طولانى خود درکردستان عراق، سختى هايى را که اعضاى سماء متحمل شدند، مشاهده
نکرده بودند. واين برخوردهاى بیرحمانه
دقيقا از دو مسئله
ناشى می شد: يکى از پيوند و عمالگى آنها و از طرح و نقشه هایی که دراين
رابطه با نظام ولايت مطلقه داشتند، و ديگرى از اسلاميت سماء وعداوت آنها با
اسلام و مسلمين، بنحوی که سماء لقمهٴ مناسبى براى معامله! گشته بود. البته
سماء اين مسائل را پيش بينى کرده بود، اما ناکامى الحاق رهبرى خيلى چيزها
را بهم زد. و گرنه اين طرح و نقشه هاى سر راه!
و
«کمين عراق!»
در اعترافات جواسيس نظام ولايت مطلقه نيز که به پاکستان گسيل شده بودند
مفصلا منعکس شده بود.
بعد
از انتقال
اکثريت اعضاى سماء
از پاکستان به کردستان عـراق، رهبر سماء همراه با تعـدادى از اعضاء در
پاکستان باقـى ماندند و منتظر بودند که از طريقى به اعضاى سماء ملحق شوند.
اما وقتي که اعضاى سماء (مستقر در کردستان عراق) اصرار رهبر سماء مبنى بر
الحاق را از طريق تلفن مى شنيدند به او تذکر میدادند که آيا مي خواهيد
خودکشى کنيد؟!و بدين شیوه دشمنى مستبدین حاکم و محکوم و دشمنان توحيد و
آزادى از حد خارج و به افراط کشیده شده بود.
اين نوع
تعامل،
بدون شک از توحيدى بودن و استبداد ستيزى و نگرانی از رشد و گسترش کار
موحدين آزاديخواه نشاٴت میگرفت، چيزى که آشکارا و به کرات تکرار می کردند.
و خاصتا با توجه به اینکه فعالیت دیگــر احزاب و سازمانهای کردستان ایران
در آن منطقه تا حد زیادی سست و بی رمق و نیز مهــار شده بود، و در این
اوضاع سماء داشت نفس تازه ای به مبارزات ضد استبدادی می بخشید، این نگرانی
ها را دو چندان می کرد. و بعد از اينکه همه چيز سمـاء را لگدمال کردند و در
اين راه هيچ قانون و عرفى را رعايت ننمودند، رسما و علنا نيز فعاليت سماء
را در آن منطقه ممنوع! نمودند، فعاليتى که صرفا فکرى - سياسى بود و براى
ديگر احزاب و سازمان ها امرى عادى و بى دردسر و کاملا مجاز به حساب مى آمد.
بله؛ در اين اوضاع بهتر بود
که سفر رهبر سماء به کردستان عراق به تاخير بيفتد، و خود رهبرى نیز تقريبا
قانع شده بود که خوب است اندکی صبر نماید. در چنين وضعيتى که همه را بشدت
رنج مى داد و خصوصا اينکه اعضاى سماء در کردستان عراق، علاوه بر تحت تعقيب
بودن از طرف نظام ولايت مطلقه و عوامل پيدا و پنهان آن، از نظر مالی نیز در
وضعيت بسيار وخيم و نگران کننده اى قرار گرفته بودند، رهبر سماء به يکى از
اعضاى سماء ماموريت داد تا به هر قيمتى که شده امـوال و دارايى لازم را به
خواهران و برادران مقيــم کردستان عـراق برساند. بر این اساس، شخص آمادۀ
اين ماموريت در پاييز ١٣٧٣ به قصد رساندن اموال و دارايى به اعضاى مقيم
کردستان عراق از پاکستان حرکت کرد. اما دريغا که اين برادر به مقصد نرسيد و
در داخل مملکت استبداد زدهٴ ايران به اسارت حافظان نظـام استبدادى در آمد،
و به اتهام عضويت در سازمان موحدين آزاديخواه ايران حبس و زندانى گرديد، و
بدین صورت مشکلی که حل آن ضروری و جزو فوریات محسوب می گشت
کماکان
بجای
خود باقی ماند.
مسئلۀ اساسی دیگر
در رابطه با انتقال اعضاء و تغییر مکانِ مبارزه این بود که
سازمان موحدين آزاديخواه
در نظر داشت در کردستان عراق اعلام موجوديت کند و بدين مناسبت يک
مراسم رسمى و علنى برگزار نمايد. اما با وضعی که براى سماء پيش آمده
بود، چنين چيزى
اصلا
امکان پذير نبود. بنابراين، سماء بدین نتيجه رسيد که
چاره ای نیست و باید اين مهم را ولو بصورت ناقص و مختصر و بدون حضور اکثریت
اعضاء در پاکستان انجام دهد. بدینصورت سماء روز ١۵
آذر ماه ١٣٧٣ را روز
«اعلام موجوديت»
تعيين کرد، و بدين مناسبت، موسى عمران در پرس کلاب پيشاور (پاکستان) طى
يک نشست مطبوعاتى و با حضور ١٨ خبر نگار پاکستانى، موجوديت سازمان موحدين
آزاديخواه ايران را رسما اعـلام نمود و در همانجا اهداف و نحوۀ مبارزۀ سماء
با نظام ولایت مطلقه را بیان کرد. بدنبال سخنان رهبر سماء، خبرنگاران نیز
سؤالات خود را مطرح کردند و موسی عمران نیز به آنها پاسخ گفتند. اين اعـلام
موجوديت در جاى خود بسيار مؤثر واقع شد، و سخنان و مواضع رهبـر سماء، همراه
با تصاوير ايشان، در بسيارى از روزنامه هاى پاکستان، اعم از محلی و سراسرى
منتشر گرديد و سر و صداى زيادى بپا کرد. نام برخى از اين روزنامه ها که
حالا هم نسخه هاى تعــدادى از آنها در اختيار سمـاء است از اين قرارند:
١-
روزنامهٴ پاکستان ٢٩ دسامبر ١٩٩۴،
٢-
روزنامهٴ آج ٢٩ دسامبر١٩٩۴،
٣-
روزنامهٴ پيغام ٢٩ دسامبر١٩٩۴،
۴-
روزنامهٴ جسارت ٢٩ دسامبر ١٩٩۴،
۵-
روزنامـهٴ
THE
NEWS
(بين المللى) ٢٩ دسامبر ١٩٩۴.
در این اعــــــلام مــــــوجودیت
(١۵
آذرماه
١٣٧٣) علاوه بر اين مصاحبهٴ مطبوعاتى مؤثر، اولين مرامنامه و
اساسنامهٴ سماء نیز منتشر گرديد. همچنين در
اين روزِ
به ياد ماندنى، اعلاميهٴ
١١٠ صفحه اى سماء هم
(که به مناسبت اعـلام موجوديت
سمـــــــاء
تهيه
شده بوده
و
کليات
مواضع فکرى
- سياسى سماء را بيان
می
کرد)
منتشر
گردید. پس فرداى آن روز رحيم الله
يوسف زى نمايندهٴ روزنامهٴ
THE NEWS
و نمايندهٴ بخش پشتوى بى بى سى هم يک مصاحبهٴ اختصاصى (راديويى) از رهبر
سماء بعمل آورد، اما هرگز پخش نگرديد. و آقاى يوسف زى در
اين
باره
در پاسخ
سؤال يکى از اعضاى سماء گفته بود:
وقتى مصاحبه را براى آنها (بى بى سى) فرستادم
ابتدا وعدۀ
پخش را
دادند،
اما
بعدا معذرت
خواستند و
گفتند که پخش اين
مصاحبه میتواند
روابط
ما را با
دولت ايران
بهم
بزند. ٣- مرحلۀ اعلام موجوديت و استمرار مبارزۀ پُر خطر!
بعد از اعلام موجوديت
(با توجه به اينکه اين بار سماء داشت در صحنهٴ اجتماع ظاهر مى شد)
دشمنان
توحيد و آزادى و در رأس آنها نظام استبدادى ولايت مطلقه، بسيار هار و
نگران شدند،
خاصتا اينکه اين اعلام موجوديت و مصاحبه ها و انتشار مرامنامه
و اساسنامه و انتشار اعلاميهٴ ١١٠ صفحه اى، هم کـار و فعاليت سماء را جدى و
پر محتوا و مستمر جلوه
میداد، و هم اين اعلام موجوديت، همراه با حضور دهها
نفر از اعضاى سماء در
کردستان عراق بود. از اين جهت آنها به تکاپو افتادند
و
در پاکستان و کردستان عراق و داخل
به عداوت و
مقابله با سماء پرداختند. نظام ولايت مطلقه رسما و علنا
خواستار اخراج رهبر سماء، موسى عمران، از پاکستان گرديد، و اين در خواست در
روزنامه هاى رسمى پاکستان از جمله در روزنامهٴ جنگ هم منتشر شد. در کردستان
عراق نيز فعاليت سمــاء علنا و عملا ممنوع گشت، و با تهاجم یاران استبــداد
به مقرات سماء، برخى اعضــاء دستگير و برخى هم تحويل خانواده هاى ارسالى
داده شدند، و بقیه را نیز پراکنده نمودند. همچنين در داخل مملکت، به
فرماندهى واواک نظام ولايت مطلقه، موج تهمت و افتراء را عليه سماء به راه
انداختند و کارى کردند که کمتر کسى جرئت کند از سماء دفاع نمايد و مواضع
واقعى آن را روشن سازد.
بدنبال تقاضاى رسمى و
علنى
نظام ولايت مطلقه ازدولت پاکستان، مبنى بر اخراج رهبر سماء از پاکستان،
وزارت خارجهٴ پاکستان طى يک موضعگيرى نامسئولانه اعـلام کـرد که دولت
پاکستان موسى عمـران را به دليل مصاحبهٴ غير قانونى!! در پيشاور از خاک
پاکستان اخراج ميکند. متعاقب اعـلان اين تصميم رسمى، نيروهاى اطلاعات مخفى
پاکستان، براى اجراى اين تصميم وارد عمـل شدند. بعد از اعلان اين تصميم
غيرمسئولانه و غير انسانى، که در روزنامه هاى رسمى و سراسرى پاکستان نيز
منتشر گرديد، از سازمان موسوم به ملل متحد (يو ان) و بخش پناهندگى آن (در
اسلام آباد)، که غير مسئولتر از وزارت خارجهٴ پاکستان بود، از طرف موسی
عمران تقاضاى دخالت گرديد. اما چون يو ان و بخش پناهندگی آن اکثرا زمانى
دخالت ميکند که ايادى و عوامل غربى در خطر بيفتند، در اين قضيهٴ حساس و خطر
آفرين، هيچگونه دخالتى نکرد! ، در حاليکه کاملا در جريان اين قضايا قرار
گرفته بودند. و در واقع اين عدم دخالت چراغ سبزى بود براى مجاز بودن د
ستگيرى رهبر سمـاء و اخــراج آن به ايــران ولايت مطلقه. بنابراين، خطر
جانى که رهبر سماء را تهديد مى کرد هر چه افزونتر گشت. و همين بود که چند
روز بعد از اعـلام موضع وزارت خارجهٴ پاکستان، خانهٴ موسى عمران در حومهٴ
پيشاور از طرف نيروهاى اطلاعات مخفى پاکستان محاصره گرديد. اما چون رهبر
سماء در خانهٴ يک همسايهٴ افغانى مخفى گردید، امکان پيدا کردنش را نيافتند
و به آنها گفته شد که ايشان بعد از ظهر! بر میگردد، و افراد اطلاعات مخفی
پاکستان نيز ناچارا و بعد از چندى اصرار بدان تن دادند. اما در مقابل، زنده
ياد واقف شهيد را که در باب خانه بود به گرو گرفته و با خود بردند و چند
روز او را نگه داشتند. بدینصورت رهبر سماء نجات پیدا کرد و بعد از رفتن
مأموران اطلاعاتی، رهبر سماء از خانهٴ همسايه بيرون آمد و به پيشاور رفت، و
بعد از چند روز اختفاء و آمادگى گرفتن براى سفر، سرانجام ایشان توانست در
چهارم بهمن ماه ١٣٧٣ از پاکستان خـــارج شده و به ازبکستان برود و از آنجا
نيز راهى ترکيه گردد. با این حــال، مأموران اطلاعاتی به خانۀ حومۀ پیشاور
سر میزدند و زمان برگشت ایشان را می پرسیدند!! ، بدينصورت و با وجود همهٴ
مشکلات سر راه، رهبر سماء توانست به قصد الحاق به اعضاى سماء در کردستان
عراق از پاکستان خارج و پيروزمندانه به ترکيه برسد و اميد به پيشرفت و
پيروزى را تجديد نمايد.
موسى
عمران
جهت تحقق اين حضور ضرورى،
توانست تا سلوپى (در
مرز ترکيه و عراق) حرکت کند، و با توجه به اينکه اسناد و
مدارک و نوشتجات زيادى همراه داشت، که هنوز امکان رساندن آنها به کردستان
عراق فراهم نشده بود، عبور ازاين مناطق بسيار خطرناک بود، چرا که اين
مناطق، جنگى اعلام شده بود. تا زمانی که رهبر سماء به سلوپى رسيد، احتمال
عبــور از مرز قوى بنظر مي رسيد، چرا که قبل از حرکت از آنکارا نحوهٴ عبور
پيگيرى شده بود، اما وقتي که به سلوپى رسيد، اوضاع خلاف بررسى هاى بعمل
آمده بود، و عليرغم سعی و تلاش سه شبانه روز و بررسى حتى راههاى کوهستانى،
اين هدف بالاخره متحقق نگرديد، و رهبر سمــاء ناچارا به آنکارا بازگشت، و
در آنجا به دليل عدم وجــود چارهٴ ديگرى، خود را به سازمان موسوم به ملل
متحد (بخش پناهندگى - يو ان اچ سى آر) جهت کسب پناهندگى سياسى معرفى نمود.
هنوز چند روزى از حضور موسى عمران در آنکارا نگذشته بود که مسئلهٴ اعضاى
باقى مانده در پاکستان، که قرار بود آنها نيز بعد از رسيدن رهبرى به
کردستان عراق حرکت کنند، با اعضاى سماء در کردستان عراق در ميان گذاشته شد.
و سرانجام بدنبال اعلام وقت مناسب
از طرف اعضاى مستقـر در کردستان عراق يعنى تعطيلات نوروزى ١٣٧۴
رهبر سماء نيز با اين تاريخ موافقت کرد و طى ارسال پيامى از طـريق فاکس به
پاکستان، به اعضاى باقى مانده اعلام کرد که بعد از انجام دادن کارهايشان
ميتوانند حرکت کنند. اعضاى مقيم پاکستان چند روز بعد از ارسال اين پيام از
طرف رهبرى حرکت کردند،
اما در اين حرکت
دو سه تخلف مشاهـده شدند که شک برانگيز بودند:
اول
اينکه همه با هم حرکت نکردند، بلکه دو نفر ازآنها حرکت کردند که خلاف نص
پيام بود.
ثانيا
اين دو نفر پيش از انجام کارهاى محوله حرکت کردند که آنهم خلاف نص پيام
بود.
ثالثا
قرار بوده که آنها قبل از ورود به مرز ايران (در تربت) به مرکز حـرکت تلفن
بزنند، که اين کار نيز، عليرغم وجود قرار داد (بنا به گفتهٴ شخص مرکز حرکت)
هرگز صورت نگرفت.
در همين اثناء با توجه به اينکه
رهبر سماء نتوانست به کردستان عراق برود، بعد از تماسهاى زياد بين رهبرى و
اعضاى سماء در کردستان عراق، چنين تصميم گیری شد که يکى از اعضاى مقيم
کردستان عراق، رواديدى ترتيب دهد و به آنکارا سفر نماید. طبق اين تصميم،
ميبايست فردى از طرف آنها انتخاب و جهت مبادلهٴ تفصيلى اخبار و تشريح حوادث
روى داده و رساندن آخرين مسائل و مشکلات کردستان عراق و نيز اخذ آخرين
برنامه ها و طرحهاى سمـاء و دريافت نوشتجات سماء به ترکيه اعزام شود. در
اين
راستا فردى مامور تهيهٴ گذرنامه و رواديد می گردد، اما متأسفانه در اثناى
ماموريت مرتکب خيانت بزرگى ميشود، و همراه با اموالی که براى تهيهٴ گذرنامه
و رواديد به او داده شده بود در
١٣ فروردين ماه
۱۳۷۴
فرار ميکند و در ميان قبايل مسلح
منطقه پناه می گیرد، و بدين شيوه سفر
کسی
که قرار بود به ترکيه برود و با رهبر سماء
ملاقات و گفتگوى مستقيم داشته باشد مختل گرديد.
در چنين اوضاع و احوالى
و هنگامی که رهبر سماء
نمی توانست
در کردستان عراق حضور پيدا کند
(و
اعضاى سماء
نیز
يا در زندان بودند
يا
در
کردستان عراق
تحویل داده شده بودند
و يا در راه حرکت به کردستان عراق بودند)،
اين خيانتکار فرارى و سارق اموال سماء،
همراه
با
دو سه عنصری
که آنها نيز
به شیوۀ
بد و خيانت بارى از سماء جدا
شده بودند،
جهت اثبـات ندامت و کسب نان خيانت،
مرتکب
خیانتهای
شرم آورى شدند، و همگام با هجوم و محاصرۀ
همه
جانبۀ
مستبدين
حاکم و محکوم
و «در هماهنگی با
نظام مکار ولايت مطلقه و مستبدين اسلام
ستیزِ
منطقه»
خواستند طرحهای جاسوسان اعزامیِ
واواک به پاکستان را در
آنجا عملى نمايند.
و بدین
صورت
و
در اين
وضعیت ناهموار
در پى شکست و نابودى سماء و برآوردن
آرزوهاى مستبدين و دشمنان توحيد و آزادى بر آمدند.
اما حقا که شکست و
نابودى، مستحق خائنان و مستبدين حاکم و محکوم، و عزت و پيروزى لايق
موحدين آزاديخواه است. و آنچه در اين ميان مجددا عيان و عريان گرديد،
جبههٴ مشترک دشمنان توحيد و آزادى و نيز ماهيت کسانیکه در اوضاع بد و
ناهموار پوکى و ترسويى خود را به نمايش می گذارند.
البته اقدامات مستبدين و اسلام ستیزان
عليه سماء و
خیانتهای
ايام تلخ و ناهموار، دامنه دار بود، و حتى براى
اعضايى که در کردستان عـراق باقى مانده بودند مشکلات بسيارى ايجاد کردند،
و در نتيجه
آنها نيز مجبور شدند که به زندگى مخفيانه پناه ببرند و به شیوۀ غیر علنی
فعاليت نمايند. اما با وجود اين، اعضاى باقى مانده طى تعقيبات چند طرفه و
نيز
توسط خائنان پيمان شکن
(و با
کمک
سلاح و نفرات قبايل مزدور)چند بار دستگير و غارت شدند.
و آخرين
مورد
دستگير شدنشان در راه عزيمت به ترکيه بود
(که دست واواک ولايت مطلقه در
آن هُویدا
بود)، و در آنجا حتى خطر تحويل آنها به نظام ولايت مطلقه بسيار بالا گرفت.
لکن
بنابر در خواست سماء و اعلام خطر جانى شان، سازمان عفو بين المللى در قضیه
دخالت نمود، و سرانجام به کمک اين سازمان، اعضاى دستگير شده از زندان يکى
از احزاب عراقى آزاد گشتند و
این بار نیز!
نجات
یافتند، و بالاخره در بهار ١٣٧۵
وارد ترکيه شدند. بعد از گزارش اين اوضاع به رهبر سماء، اولين کار ایشان اين بود که حرکت اعضاى سماء را که ميخواستند از پاکستان به کردستان عراق بيايند متوقف سازد، بر اين اساس به پيشاور پاکستان تلفن نموده و به آنها اعـلام کـرد که فعلا حرکت نکنند. اما متاسفانه دو نفر از آنها حـرکت کرده بودند، لکن هنوز به مرز ایران نرسيده بودند و قرار تلفنى داشتند. بنابراين به اعضاى حرکت نکرده دستور اکيد داده شد که روى قرارداد تلفنى خود حساس باشند و به آنها دستور بازگشت دهند. ولی افسوس که در اين کار حساس سهل انگارى گرديد و پيام بازگشت هرگز به آنها نرسيد، و با ورود به مرزهاى ايران هر دویشان دستگير شدند. يکى از اين دو فرد برادر عزيز رسول باوند (واقف) بود که بعد از يک سال زندانى و در اولين روزهاى بهار ١٣٧۵ توسط انسان کشان نظـام استبـدادى ولايت مطلقه اعدام و به شهادت رسيد. روحش شاد و یادش همیشه زنده باد. و ديگرى خواهرى بود که همراه واقف دستگیر و زندانى گرديد و بعنوان عضو سماء و بدون هرگونه وکیل و حقوقی به اعدام محکوم گشت، ولی بعدا این حکم استبدادی و ظالمانه به حبس ابد تخفیف یافت. علت اصلى اعـدام «واقف شهيد» وفادارى اش به سماء و وحشت آفرينى درمنطقـهٴ خانه (پیرانشهر) و نيز نزديکى خانوادگى ايشان به رهبر سماء بود. استبداديان واقف شهيد را همراه با شکنجه هاى وحشيانه اعدام کردند، و همان برخوردی را که با جنازهٴ ناصح کردند در مورد واقف نيز مرتکب شدند و از تحويل جنازه ایشان به خانواده اش خوددارى کرده و او را در همان قبرستان موسوم به «قبرستان کافران» به خاک انداختند.
در اين گيرودار و هنگامی که
رهبر سماء در ترکيه (آنکارا) بسر می برد و منتظر انتقـال به مملکت ثالثى از
طرف يو ان بود، نيروهاى امنيتى ترکيه، پناهجويان را جهت اخراج به ممالک
شان علنا شکار می
کردند، و در اين شکار بی رويه روزى نوبت رهبر سماء رسيد، و
با وجود داشتن ورقهٴ رسمى يو ان، ميتهاى ترکيه به خانهٴ ايشان حمله ور شده
و او را به قصد اخراج به ايران همراه با همسر و فرزندش بازداشت کردند. بعد
از دو روز بازداشت و آماده سازى، سرانجام روز
۶
ارديبهشت ١٣٧۴
رهبر سماء و همسر و فرزندش را براى تحويل به نظام ولايت مطلقه سوار ماشين
نموده و همراه با ماموران
«ميت»
با خود بردند. اما در منطقه اى بنام چَنقيه، هنگـام پیاده شدن از ماشین و
در لحظه اى که به وسط خيابان رسيده بودند، موسى عمران از دست آنها پرید، و
جهت علنی سازی، فریاد کنان خود را به میان مردم انداخت. ميتها که او را
دنبال میکردند، فرصتى پيدا شد تا همسر رهبرى نیز فرار نمايد، و پسر بچه روى
دست ماموران ماند (که خود مشکله اى براى آنها شد!). و بدینصورت ميتها
نتوانستند کارى بکنند و از رسيدن به آنها ناتوان ماندند. اما نيروهاى
انتظامى به يارى ميتها شتافته و مجددا آنها را دستگيرکردند، البته بعد از
آنکه کار علنی سازی و رفتن به میان مردم متحقق شده بود.
بدنبال آن،
مقاومت شديد و فريادهاى شديدتر منجر به تجمع مردم گرديد و تعدادى هم در
مسئله دخالت کردند. متعاقب اين تجمع، انبوهى از عکاسان و خبرنگاران
تلويزيونی حضور پيدا کردند، و عليرغم برخورد تند و تيز مأموران بکار خود
ادامه دادند، و در اين ميان خونی که از ميان دست بندهاى رهبر سماء می چکيد
جلب توجه می کرد. اما سرانجام بعد از تعهد ميتها مبنى بر عدم اخراج آنها تا
انتقال به مملکت ثالث، رهبر سماء و همسر و فرزندش به مرکز امنيت آنکارا باز
گردانده شدند. بعد از اعطای اقامۀ موقت، آنها را روانهٴ شهر يوزگات نمودند
و در آنجا آنها را به محلى زندان مانند و داراى شرطهٴ مسلح سپردند، جايیکه
محل پناهجويان مسئله دار بود. روز ٨ ارديبهشت پناهجوها موسى عمران را صدا
زدند که بياييد تلويزيون دارد وقايع شما را نشان میدهد (شبکهٴ ستارحوادث
روز ششم را پخش میکرد)، و بدینصورت پناهجوها نيز در جريان اوضاع قرار
گرفتند.
بعد
از مصاحبهٴ مجدد
و اعطاى اقامت موقت! و بعد ازحدود دو ماه حبس و زندانى در يوزگات، از
ادارۀ امنیت یوزگات موسى عمران را صدا زدند و حکم اخراجش را به او اعلام
کردند!! و طى مکتوبى به او گفتند که بايد در عرض ١۵
روز ترکيه را ترک نمايد!!، البته رهبر سماء در طول زندان مذکور با يو ان
ارتبـاط تلفنى داشتند و يو ان به او اطلاع داده بودند که شما از طرف يو ان
قبول شده ايد و پروندهٴ شما تحويل سفارت کانادا داده شده است، و همين بود
که بدنبال دريافت اخراج نامه يکسره راهى مقر يو ان در آنکارا گردید. اما
هنگام مراجعه يو ان پذيرش رهبر سماء را انکار نمود و خواستار مصاحبهٴ مجدد
گرديد!!، موسى عمران نيز ضمن يادآورى سخنان آنها مصاحبهٴ مجدد را قبول کرد.
پس از مصاحبۀ مجدد و اعتراف مجدد مبنى بر پذيرش، البته بعد اعتراضات و سر و
صداهای زیاد، رهبر سمـاء بالاخره توانست ورقهٴ قبولى را از يو ان دريافت
نمايد.
بدنبال پذيرش،
يو ان پروندهٴ رهبر سماء را
«اضطرارى و عاجل»
اعلام کرد. اما چون در اين مهلت ١۵
روزه کارى نکردند، رهبر
سمــاء عزم استانبول نمودند و در آنجا در مناطقی دور
افتاده منتظر اقدامات يو ان ماندند. بعد از
۵
ماه
انتظار! يو ان به رهبر
سمــاء اعلام نمود که پروندهٴ شما چون اسلامی است!
خيلى سنگين است؛
اما بعد از تلاشها و ارائۀ آن به ممالک مختلف، بالاخره
«دولت
دانمارک»
شما را
پذیرفته
است،
ولی با وجود این، يو ان براى خروج شما از ترکيه کارى
نمی
تواند انجام دهد؟! دروغی که براى يأس موسى عمران از يو ان
کافى بود، چرا که يو ان در ترکيه
(و در
همۀ
ممالک)
قدرت مطلقهٴ استعمارگران
غربی
بحساب می آید.
بگذریم از اینکه در خارج کردن اخراجیهای ديگر و داراى
همان نوع پرونده (عاجل
- اضطراری) مشکلى نداشت، الا اينکه آنها بیشتر بهايى! بودند.
بعد از اين، موسى عمران
(همراه با همسر و فرزندش) به قصد رفتن به مملکتی به
ارادۀ خود متوسل شدند.
بدین ترتیب و
در وضعى بسيار نامناسب و از
راه
قاچاق و پياده روى شبانه
(و
بوسيلهٴ
بَلَم) در ٧ آذر ماه ١٣٧۴
بسوى يونان حرکت کردند، اما
بر خلاف همۀ انتظارات
«خیلی
موفقيت آميز»
به آتن رسيدند؛
و از
همه
جالبتر اينکه ١٢ ساعت پس از رسيدن به آتن
(١٠ آذر
ماه) صاحب فرزند ديگرى!
شدند.
و
بدين
شیوه با پيمودن راه رنج و خطر و
احتمال
غرق شدن
(که نيازمند اراده اى
جدى و عزم راسخ است)
از همکارى يو ان
تبعیضگر
بى نياز شدند و نجات يافتند. و الحق
توکل به الله و درک عمل خود و عدم تکيه به شايعات، ابتکاراتى عجيب خلق
میکند و حتى ضعف
هاى راه حرکت را به قوت مبدل
می سازد. در آتن بعد از چند
هفته سؤال و جستجو در رابطه با چگونگى رفتن به ممالک ديگر، روزى
رهبر سماء به
«سفارت دانمارک»
نیز
مراجعه کردند، تا مسئلهٴ پذيرش پناهندگى
سياسى ايشان از طرف دولت دانمارک مشخص شود. در اين مراجعه مسئولان سفارت
سريعا به اين مسئله جواب داده و پذيرش پناهنگى سیاسی ايشان را تاييد کردند،
و پس از اخذ گذرنامهٴ ورودى (ليسه پاس) رهبر سماء توانست در ٨ دى ماه ١٣٧۴
بدون مشکل به دانمارک پرواز نمايد.
دربارۀ
اسناد و مدارک سماء
نیز
(که موسی عمران آنها را
همراه
خود حمل می
کرد) باید گفت: تا قبل از رفتن به
استانبول، اسناد و مدارک سماء در خانه اى در آنکارا جا گذاشته شده بودند، و
در استانبول نيز تا فراهم شدن زمينه هاى بعدى به شخصى سپرده شدند.
اما
دربارهٴ اعضاى سماء
که از کردستان عراق به ترکيه رفتند، چيزهاى زيادى ذکر کردنى است و آنها نيز
دچار مشاکل و موانع بسیاری شدند. و علاوه بر ضرب و شتم و دستگير شدن و به
خطر افتادن چندين باره، يو ان هم مشاکل زيادى براى آنها ايجاد کرد، و به
گفتهٴ يکى از مترجمين
«يو
اِن»
چون آنها عضو يک سازمان
«توحيدى و اسلامى»
بودند،
بعد از سالها قبولى از یو ان، آنها را بجايى منتقل
نمی
کردند، و هنگامی
هم
که اين اعضاء
(و
در اين رابطه) دست به اعتراض و اعتصاب زدند، خود يو ان شرطهٴ
ترکيه را وادار به برخورد با آنها کرد. اما با توجه به اعتراضات گسترده اى
که سماء صورت داد و خطر جانى آنها را اعلام نمود و
بسیاری از
نهادهاى مربوطهٴ
غربى
(و من جمله سازمان عفو بين المللى را در جريان وضع آنها قرار داد،
سرانجام يو ان نيز حرکت کرد و بعد از سه سال قبولى! آنها نيز به مملکت
ثالثی منتقل شدند. البته لازم است همينجا ذکر شود که اکثر بلاهايی
که بر سر
پناهجويان مى آيد، ناشى از بی توجهى يو ان و اِشارات آنست، نهادی
که در
حقيقت
مرکز کاريابى و
سياستگذارى غربيست و به فکر آنهاست، نه
در غم
حقوق
پناهجویان و آوارگان سیاسی.
بعد از انتقال رهبر سماء
به دانمارک، ايشان شروع کردند به فعاليتهاى فکرى - سياسى و دفاع از
زندانيان سماء در سياهچالهاى نظام ولايت مطلقه، و دراين رابطه کار زیادی
انجام دادند و کمتر جايى ماند که رهبر سماء برايش چيزى ننويسد و يا با آن
تماس برقرار نکند، و برخی ازاين فعاليتها در تعدادی از نشريات ايرانيان
مقيم اروپا و راديوهاى خارجى نیز منعکس گرديد. و
نمونهٴ اثر و انعکاس اين فعاليتها
نامهٴ مفصلى است که عبـدالکريم لاهيجى رئيس جامعهٴ حقوق بشر ايران به محمد
خاتمى رئيس جمهور نظام ولايت مطلقه در مورد زندانيان سماء ارسال کرده و آن
را منتشر نموده است، و در آن، اسامى اعضاى زندانى سماء بعنوان نمونهٴ زندهٴ
نقض حقوق بشر ذکر شده اند.
اما هنوز سه ماه
از حضور رهبر سماء
در دانمارک نگذشته بود که خبر تأسف بار اعدام
رسول باوند (واقف شهید)
توسط نظام استبدادى ولايت مطلقه به ایشان رسید. در
مورد اين جنايت، که قبلا نيز حکم اعدام واقف به جاهاى بسيارى ارسال شده
بود، کار زيادى صورت گرفت و خبر اعدام اين مسلمان آزاديخواه به همهٴ اطراف
ارسال گرديد. لازم به ذکر است که خبر شهادت
خضر محمودى (ناصح) در يونان به رهبر
سماء رسيد، که زمينهٴ کار روى اين جنايت نظام ولايت مطلقه بسيار نامساعد
بود. اما با وجود اين، در رابطه با شهادت ايشان نیز همان وقت اطلاعيه اى
صادر شد و از طريق فاکس به جاهايى که شماره فاکس آن موجود بود ارسال گرديد.
و بعدا نيز روى شهادت اين جوان رشيد و اين شهيد راه توحيد و آزادى کار
گسترده ترى صورت گرفت.
۴-
مرحلۀ
کيفيت و انسجام بيشتر
الحق موحدين آزاديخواه در طول عمر مبارزاتی خود سال به سال رشد و تکامل
پيدا کرده و در جهت ارتقاء و بالا بردن کيفيت کار خود تلاش پى گير نموده
اند. و چون در خط توحيد بوده و راه آزادى بشريت را انتخاب کرده و در صراط
مستقيم حرکت نمودهاند، اين امکان را يافته اند که کار خود را ارتقاء داده و
رشـد و تکامل بخشند. اما اگر در هر مرحله اى، ارتقاء و رشد و تکاملى
ميتواند وجود داشته باشد، در بعضى از مراحل، اين ارتقاء و رشد و تکامل،
ميتواند صورت تصاعدى پيدا کند و قضيه را وارد مراحل عاليترى نمايد. سازمـان
موحدين آزاديخـواه ايـران از
۵
تيــر ماه ١٣٧٩ وارد مرحلـه اى شـده است که اين رشد و تکـامل تصاعـدى در آن
به چشم مى خورد، و از این جهت این مرحله را ميتوان
«مرحلهٴ کيفيت و انسجام بيشتر»
خواند. اين مرحله با تصويب و انتشار مجدد مرامنامه
و اساسنامه، همراه با
مقدمه اى مبسوط، در
۵
تير ماه ١٣٧٩ آغاز شده و به اميد الله به
«مرحلهٴ
علنى شدن»
ختم خواهد شد، مــرحله اى که تنها با زوال مانع اصلى يعنى نظام استبدادى
ولايت مطلقه ميتواند تحقق پيدا کند. در مرامنامه و اساسنامهٴ جديد و مقدمهٴ
آن، مواضع سماء در ابعاد مختلف فکـرى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى،
هنرى، و مواضع سماء دربارۀ مردان و زنان، دعوت و روش دعوت، اهداف اساسى و
نهايى، ادبيات توحيدى، و غيره، بيان شده است. همچنين شکل و ماهيت تشکيـلات
سماء و شرایط عضویت و وظایف و حقوق اعضاء در اساسنامه درج شده است. اينست
که ميتوان گفت اين سند اساسى، که قانون سمـاء محسوب ميشود، از هر لحاظى يک
سند ممتاز مي باشد، و مُحتواى آن، بيانگر عقايد، مواضع، و روش توحيدى و
آزاديخوانهٴ سازمان موحدين آزاديخواه ايران است.
همچنين اين مرحله
با کار و فعاليت
فکرى، سياسى، و تشکيلاتى در داخل و خارج ایران، و خاصتا در
امر
تماس و
ارتباط مستقيم با مردم تداوم يافته است. و خلاصه در ابعاد مختلف
از جمله در ميدان تدوين و نشر افکار و عقايد توحيدى و ارائـهٴ مواضع سياسى و
پخش آنها به
صورتهای
کتبى و صوتى و تصويرى، مرحله اى ارتقاء يافته و
داراى کيفيت و انسجام بيشتر است. و قانون جديد، تاريخچهٴ سماء، تحليلات
متنوع، اطلاعيه ها و بيانيه ها، مقالات قرآن و سنت، نوارها و
سخنرانيهاى
رهبرى،
بزرگداشت
اعياد و
ایام، و بقيهٴ مواضع فکرى
-
سياسى
که
در شبکهٴ جهانى
(اينترنتى) سماء ارائه شده و
میشوند، اسناد
فعالیت و
نشر افکار و مواضع
سماء در اين مرحله است. و حالا که
سالگرد اعلام موجوديت سماء
را جشن
می گیریم
(و
بهمین
مناسبت
شبکۀ
جهانى
سماء نيز
افتتاح گرديده)
اين مرحله هم ان شاء الله وارد
تحرک و فعاليت وسيع تر و پر بارترى خواهد شد.
|