مـــــرامنـــامـــــۀ سمـــــاء
از طـــــــرف ................... سازمان موحدين آزاديخواه ايران
تاريخ اعــلام .................. ١۵
آذرمــــــــــــــــــــــــاه ١٣٧٣
بازنگری اول .....................
۵
تــــــيــــــر مـــــــــــاه ١٣٧٩ بازنگری دوم ................... ۵ تــــــيــــــر مــــــــــــاه ۱۳۸۴
بازنگری سوم .................. ۵
تــــــيــــــر مــــــــــــاه ١٣٨٧
فهــــــــــــرست مطــــــــــــالب
فصل ١ ............... پايه هاى فکرى و
عقيدتى
فصل ٢
............... افکار و عقايد سيـــاسى
فصل
٣ ............... افکار و عقايد اقتصادى
فصل
۴
............... افکار و عقايد اجتمـاعى
فصل
۵ ...............
افکار و عقايد
سمــــاء
دربارهٴ فـرهنگ و
هنر
فصل
۶ ...............
افکـار و عقــــايد
سمــــاء
دربارهٴ زن و مــرد
فصل
٧ ............... افکار و
عقايد سماء دربارهٴ
دعوت و روش آن
فصل
٨ ............... اهـــــداف اســـــاسى و اهــــداف نهـــــايى
پايه هاى فکرى و عقيدتى سازمان موحدين آزاديخواه ايران بدين قرار است:
اصـــــل يکم
ايمان و اعتقاد
به وجود الله، که ازلى و ابدى و مطلق (نامحدود) است، و غير از الله ازل و
ابد و مطلقى وجود ندارد (توحيد صفات). و مطلق سازى و ترويج مطلق هاى مِن
دون الله، خيانتکارى ائمهٴ شرک و استبداد و ماديت مى باشد، و تصوّر و تقبّل
اين مطلق ها و رواج بت پرستى، ناشى از عدم تعقل و نا آگاهی انسان ها و
جوامع بشرى است.
اصـــــل دوم
قانون و وضع قانون
«مختص الله»
رب العالمين است، و بايد تنها از قانون الله و قوانين و اجتهاداتی که در
جهت توحيد و فکر و روش توحیدی قرار دارند اطاعت کرد (توحيد الوهيت)، و
اطاعت و پيروى از قوانين و روشهای غير تـوحيدى (خلاف وحى عام) و ضد انسانى
و تبعيض آفرين و نژاد پرستانه و مبنى بر جنسيت (نر و ماده)، شرک و بت پرستى
بوده و باطل است.
(٣١)
اصـــــل سوم
الله منشاء خلقت است
و تنها خالق اوست، و غير از الله در خلقت مؤثر نيست (توحيد ربوبيت)، و
اوهام خرافى و جاهلى مبنى بر تاثير موجودات واقعى يا خيالى، در خلقت و در
زندگى بشرى، خارج از قوانين شناخته شدهٴ تکوينى و طبيعى، شرک و بت پرستى
بوده و مردود هستند.
اصـــــل چهارم
تمام هستى و کل مخلوقات و قانون ها و ارزشهاى حاکم بر آنها، نشات گرفته از
«وحى عام الله»
است. بنابر اين، وحى عام الله کليد شناخت جهـان غيب و شهادت و مصدر انديشه
ها و قوانين توحيدى و پايهٴ ارزشهاى اخلاقـى و مبناى تکاليف و حقوق موحدينِ
مسلم است
(٣٢)،
و توحيد، نبوت، آخرت، اصول دينى و اعتقادى سماء است.
اصـــــل پنجم
انسان منشاء الهى دارد
و جاودانه خواهد ماند، و مرگ او
«تحول حيات اوست»
نه پايان وجود او، و سماء معتقد به ثواب و عقاب براى نيات و گفتار و کردار
انسان در دنيا و آخرت است، و هر يک از
آنها
در جاى خودش
و در زمان خودش
بر
فرد و اجتماع اثرات مثبت و منفى می گذارند.
اصـــــل ششم
سماء به اصل
«اجتهاد»
اعتقاد دارد، و اجتهاد از نظر سماء، روح الدين، مُحَرک حرکت اسلام، تبيين
کنندۀ
دائمى قوانين الهى، اعم از تشريعى و تکوينى، و حافظ و تطبيق دهندۀ
سنن انبياء است
(٣٣).
اینست که بدون اجتهاد در زمان و مکان، ديندارى و اجراى
«وحى عام»
و حفظ و اِعمال سنن انبياء امکان پذير نخواهد بود و جريانِ تکامل بخشى و
نجات دهندگى قوانين الهى متوقف و حکمت رسالت رسولان عقيم خواهد شد.
اصـــــل هفتم
اجتهاد
در زمان و مکان صورت گرفته و جارى میشود، همانطور که اجتهادات محمد رسول
الله ص در زمان و مکان صورت گرفته و جـارى شده اند،
و اجتهاد،
اعم از
«تطبيقى، ترجيحى، ابتکـارى، و تجدیدی»
بنابـر واقعيات و با توجه به اوضاع و احوال بشريت و در زمانها و مکانهاى
مختلف، در تغيير و تحول ميباشد، و
«اجتهاد در خلاء»
يعنى اظهار رأى و قضاوت و اصدار حُکم در رابطه با موضوعى که مجتهد با آن
درگير و روبرو نيست و امکان درک واقعى و درست آن ميسر نمى باشد، باطل است.
(٣۴)
اصـــــل هشتم
مصادر قوانين و اجتهادات سماء، اعم از عقيدتى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى،
فرهنگى، قضایی، اخلاقى، خانوادگى، و غيره،
«قرآن مبین، قانونهای علمى، سنت مُسَـلّم نبوی، و عقـل بشرى»
هستند، و اين مصادر چهارگانه، پايه و اساس قوانين و اجتهادات سماء را تشکيل
ميدهند.
(٣۵)
اصـــــل نهم
سماء معتقد به اتحــاد
«مکاتب و مَناهج توحيدى»
و هماهنگى آنها در جهت مقــابله با شــرک و استبـداد و ماديت است
(۳۶)،
همچنين سماء معتقد به رشد و گسترش ادبيات توحيدى، توسیع مضامين توحيدى،
فراگير شدن دين توحيد در طى زمان، و توان پاسخگويى آن به مشکلات و نيازهاى
بشريت است. و
جاودانگى وحى تشريعى،
کشف قوانين وحى تکوينى،
و
رشد و توسعهٴ عقـل بشرى
(جلوه هاى توحيدى)، متکاى اين عقيدهٴ راهگشا و کارساز هستند.
اصـــــل دهم
نگرش و بينش دينى،
يک نگرش و بينش ارزشى و هدفدار به جهان و انسان و زندگى است. در اين
ديدگاه، حکمت خلقت جهان و انسان و رسالت رسولان، تحقق ارزشهاى الهى و
توحيدى در زندگى و محو خطوط و عملکرد شيطانى و ضد خلقت و مخلوقات است.
و جهان بينى و انسان بينى دينى،
ذات زندگى بشریت را معنادار و تعهد آفرين مى کند، و دين و ديانت، همزيستى
مسالمت آميز نــوع انسان را و تعــاون اجتماعى را و استفادهٴ سالــم از
طبيعت و نعمت هاى آن را مُيَسّر و امکان پذير مى سازد.
اصـــــل يازدهم
نوع بشر،
چه مرد چه زن، و از هر نژادی که باشد، بنابر ارادهٴ خالق هستى، آزاد و
برابر آفريده شده و صاحب آزادیهاى ذاتى و داراى استعــداد رشــد و تکامل
است.
بنابراین،
کل بشریت، آزاد و برابر و داراى
«اختيار و توان انتخاب»
است، ليکن بايد سعى کرد تا زمينه هاى ظهور اين
«اختيار و توان»،
از طریق تحقق عدالت سياسى و عدالت اجتماعى و عدالت اقتصادى و زدودن موانع
رشد و ترقى برايش فراهم شود.
اصـــــل دوازدهم
سلطه گرى و سلطه پذيرى،
مختل کنندهٴ طبيعت انسان و پایمال کنندهٴ حقوق اساسى و آزاديهاى اساسى
بشر و در تضاد با حکمت خلقت بنی آدم است، و در سايهٴ نظام سلطه (که
محصول مادیت و تنازع و انحصار طلبی است)، استبداد و شرک و ماديت ظاهــر
می شود و انسان ها ارباب و رعيت يکديگر می گردند، و اصول
«آزادى، توحيد، و فداکارى»،
که برقرارکنندهٴ اخوت و عدالت هستند در آن منتفى می شود.
(٣١) إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ (یوسف – آیۀ ۴٠): «حکم و قضاوت و قانون مُختص الله است (توحید)، و مقرر نموده که غیر از او عبادت و اطاعت مطلق نشود، اينست دين و روشِ محکم و پايدار».
(٣٢)
(٣٣)
آزادى بيان و عقيده،
زمینۀ
اجتهاد است، و اجتهاد عبارتست از تلاش و تحقيق،
جهت فهم وحى عام و کشف
«راههاى ديندارى»
و استخراج قوانين زندگى دنيا از مصادر چهارگانۀ
«قرآن مبين، قانونهاى علمى، سنت مسلم نبوی، و عقل بشرى»،
در زمان و مکان و متناسب با اوضا ع و احوالى که در ميدان زندگى پيش مى آيد،
و آیۀ:
وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا
(۶٩):
«و کسانی که برای ما (دين و قوانين ما) جُهد و تلاش می کنند، به تاکيد
راههاى خود را به آنها نشان خواهيم داد»،
تبيين کنندهٴ اجتهاد اسلامى است.
(۳۴)
اجتهاد در خلاء يعنى اظهار رأى و قضاوت در
رابطه با موضوعى که مجتهد با آن درگير و روبرو نيست و امکان درک واقعى آن
موضوع ميسر نمیباشد، و اظهار رأى و قضاوت در رابطه با گذشته و حال و آينده
اى که مستند نيست و دربارهٴ آن اختلاف نظر وجود دارد از اين نمونه است.
چنين رأى و قضاوتى «اجتهاد در خلاء»
و اعلان موضع خارج از موقعيت و زمان و
مکان میباشد. اما «اجتهاد راهگشا»
که عبارتست از اجتهاد به روش قرآن و اجتهاد
عالمانه وعاقلانه، اجتهادى است که در زمان و مکان و در رابطه با واقعيات و
«بدور از ظنّیات»
صورت می گيرد و مجتهد با موضوع مورد اجتهاد درگير و روبرو است، و مجتهد با
اظهار رأى وقضاوت خود، مشکلات زندگى را حل کرده و راه رشد و ترقى را باز مى
نمايد. بنابراین، در اجتهاد راهگشا بايد گذشته را با توجه بـه شرايط گذشته،
حال را با توجه به شرايط حال، و آينده را با توجه به شرايط آينده بررسى و
مد نظر قرار داد و با شرط و احتياط اظهار رأى و قضاوت کرد.
چنين اجتهادى
به اطمينان قوى راهگشا و عملى خواهد بود و به قرآن و علم و عقـل نزديکتر
است.
(۳۵)
در رابطه با اجماع و قياس هم بايد گفت:
اجماع، همان اتفاق آراء يا اکثريت آراى مسلمين است و صورت عالى و زيباى جمع
گرایی و مردمسالارى در اسلام است و اساس مشروعيت تصميمات و مصوبات جوامع
اسلامى و حکومتهاى اسلامى و تشکلات اسلامى است.
همچنین قياس،
که يک اصل اسلامى و
«روش»
مسلمين در برخورد با مسائل گوناگون زندگى است، بر مبناى مصادر چهارگانهٴ
«قرآن مبین، قانونهاى علمى، سنت مسلم نبوی، و عقل بشرى» به ميان می آيد، و
بعدى از ابعاد عقل و تعقل بشرى است، و عبارتست از تشبيه پديده هاى
«جديد»
به پديده هاى
«اصل»
و استنباط و استخراج قوانين و احکام مناسب از آنها، به عبارت ديگر، قياس
یعنی مقايسهٴ پديده ها و امور، با در نظر گرفتن زمان و مکان و واقعيات جديد
و اخذ قوانين و احکام
«مشابه»
از آنست.
(۳۶)
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء
بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ
بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ
اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ
(آل عمران -
۶۴):
«خطاب
به
اهل کتاب و
پيروان مکاتب توحيدى
بگو که
بياييد بسوى کلمه و سخنى که در آن مشترک هستيم و
آن اينکه جز الله را عبادت و اطاعت
نکنيم و چيزى را شريک و هم سطح او نگردانيم
{نفى مطلق سازى و سلطه
گرى و برقرارى نظام
توحیدی} و بعضى از ما خداى بعضى ديگر نشود
{نفی
نظام ارباب - رعيتى
و سلطه ای}،
و لکن
اگر
نپذیرفتند
و انکار نمودند
بگویید
شاهد باشید که
ما مسلمان هستیم».
افکار و عقايد سياسى سازمان موحدين آزاديخواه ايران بدین ترتیب است:
اصـــــل يکم
بنابر تعالیم توحیدی
و تاريخ و تجربۀ بشری،
پایۀ رشد و ترقى انسانها و جوامع بشرى در ابعـاد
مختلف زندگى
«آزاديهاى فکرى و سياسى»
است. از این جهت، استقرار آزاديهاى فکرى و سياسى هدف اساسى سماء
بوده، و
سعى و تلاش براى تحقق اين آزاديها سرلوحۀ
برنامه هاى مبارزاتى سماء میباشد.
البته سماء در میدان آزادی بیان و در
فعالیت های سیاسی و اجتماعی، دروغگويى
و تهمت زنی و حیله گری را
«مُخِل و تشتت زا و پایمال کنندۀ حقوق
انسانها»
میداند و مخالف آنست، چرا که دروغگويى
و تهمت زنی و حیله گری، حق و باطل را بهم می زند و خیر
و صلاح آزاديهاى فکرى و سياسى را تنزل می
دهد، و کار به آشوب و خشونت منتهى می شود. اينست که
دروغگویان و تهمت زنان و
حیله گران بايد بصورت
«قانونى و علنى»
محاکمه شوند، تا هر کسی و هر طرفی در رابطه با کار و فعالیت خویش احساس
مسئوليت نمايد. (۳۷)
اصـــــل دوم
آزاديهاى فکرى (عقيدتى)،
آزاديهايى هستند که امکان ظهور و نشر انديشه و عقيدهٴ انسانها را فراهم
میکنند، بدون اينکه براى صاحبان انديشه و عقيده، عواقب منفى و ترس آفرين
ايجاد گردد.
اين آزادی ها،
شامل آزادى بيان و قلم و آزادى انتشار افکار و عقايد مختلفه، اعم از دينى،
مرامى، علمى، سياسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى، و هنرى است. و حـذف
انحصارگرى و مهــارسازى و تشويش اندازى از منابع فکــر و علــم و عقیــده و
از وسايل ارتبــاط جمعى و مصـادر نشر وقايع و اخبار، من جمله از مطبوعات،
شبکه ها و رسانه های صوتی و تصویری (صدا و سيما)، شبکه هاى کامپيوترى،
رسانه هاى ماهواره اى، ضرورتى اساسى
براى آزادسازى و توسعه و ترقى بيان و قلم و انتشارات است.
اصـــــل سوم
آزاديهاى سياسى،
آزادیهايى هستند که انسان ها و احزاب و سازمان ها و جماعات سياسى ميتوانند
در سايهٴ آنها براى تحقق و عملى شدن انديشه و عقيدهٴ خود سعى و تلاش
نمايند، و بر اساس کسب آراى مردم، انديشه و عقيدهٴ خود را حاکميت بخشند.
اين آزادی ها،
شامل آزادى تشکيل احزاب و سازمانها و جماعات و ديگر تشکلات سياسى، آزادى
انتخابات و آزادى انتخاب کردن و انتخاب شدن، آزادى بحث و سخنرانيهاى سياسى
در مجامع عمومى و در اماکن مردمى، آزادى اجتماعات و تظاهرات و اعتصابات،
آزادى نقد افکار و عقايد مذهبى و مسلکی و سياسى و اجتماعى و اقتصادى و
فرهنگى (حاکم و غيرحاکم)، آزادى نقد عملکرد حکومت و حکام و مقامات سياسى، و
آزادى نقد نهادهاى دولتى و مذهبى و مدنى ميشود.
اصـــــل چهارم
سماء خواستار نظام سياسى
«جمهورى متحدهٴ مردمى»
براى ايران است، و اين نظام اتحادی و انتخابی،
آزادى
(فکرى، سياسى، فرهنگی، اقتصادى)،
کثرتگرايى
(تعـددیت و امکان حضور جهات و جريانات مخالف و مختلف)،
و مردمسـالارى
(حاکميت رأى اکثريت منتخب) را در سطح مملکت و در تمام مناطق خــودمختار
پايه گذاری می کند، و
«خودمختارى داخلى»
را براى همهٴ اقوام و جوامع دينى و مسلکی تامين مى نماید.
(٣۸)
اصـــــل پنجم
جمهورى متحدۀ مردمى،
نظام سياسى خاصى مبنى بر
«اتحاد اختيارى»
و شراکت همهٴ اقوام و جوامع دينى و مسلکی مملکت است، و از خصوصیات اين نظام
سياسى، اقرار رسمى به حقــوق اساسى همهٴ اقوام و جوامع دينى و مسلکی مملکت
و تنفيذ اين حقــوق است، اعم از حقــوق سياسى، حقــوق اقتصــادى، حقــوق
فرهنگى، حقوق امنيتى، و ديگر حقوقى است که هر جمع و فردى مستحق داشتن آنست.
(۳۹)
اصـــــل ششم
ايران مملکتی
چند قومى، چند مذهبى، چند فرهنگى، و چند زبان است، و اعتراف به اين واقعيات
و برخوردارى همهٴ ايرانيان از حقوق اساسى و مشروعشان، سنگ بناى وحدت و
یکپارچگی مملکت است. و سماء معتقد به وحدت و يکپارچگى ايران و اتحاد و
برادرى و برابرى مردمانش می باشد، چرا که این امر مایۀ موفقيت و سعادت همهٴ
اطراف است. اما اين امر اساسی تنها در سايهٴ
«جمهورى متحدهٴ مردمى»
که حافظ آزادی و استقلال و اتحاد و تأمین کنندۀ حقوق همهٴ اقوام و جوامع
دینی و مسلکی است ميسر می گردد.
(۴۰)
اصـــــل هفتم
حکومت متحده (مرکزى)
بايد از نمايندگان تمام مناطق خودمختار تشکيل شود، تا شراکت همهٴ مردم
ايران در نظام متحده ممکن و ميسر گردد و
«مردمسالارى سياسى»
در ایران
برقرار شود، و تحقق اين اصل اساسى، علاوه بر اينکه يک مردمسالارى واقعى را
پایه ریزی می کند، ضامن وحدت مملکت و اتحاد جوامع و مردمان آن می باشد.
اصـــــل
هشتم
نظام جمهــورى متحــدهٴ مـردمـى داراى دو شــوراى عالـى قانونگــذارى است:
الف-
شوراى عالى قانونگذارى مرکزى:
شوراى عالى قانونگذارى مرکزى، به تناسب جمعيت مملکت و بر اساس انتخابات
آزاد و سراسرى، از نمايندگان تمام مناطق خودمختار تشکيل میشود و قوانين
مملکتی را براى همهٴ مناطق دولت متحده تصويب می کند،
و حکـومت متحـده،
که توسط شـوراى عالى قانونگذارى مرکزى تعيين و ایجاد می شود، مجرى قوانين
مملکتی و نظام اتحادی است.
ب-
شوراى عالى قانونگذارى منطقه اى:
شوراى عالى قانونگذارى منطقه اى، که در هر يک از مناطق خودمختار، مستقلانه
و بنابر انتخابات آزاد منطقه اى تأسيس می شود، قوانين و مقـررات خاص منطقهٴ
خودمختار را تصويب و ارائه می دهد،
و حکومت منطقه اى هم،
که در هر يک از مناطق خودمختار، مستقلانه و توسط شوراى عالى منطقه اى تعيين
ميشود، مجرى قوانين شوراى عالى منطقه اى است.
(۴۱)
اصـــــل
نهم
سمـاء خواستار
«شورايى شدن»
ادارهٴ شهرها و بخش ها و روستاهاى مملکت متحـده و و اگذارى کارها و امور
هر شهر و بخش و روستايى به مردم آنست، و در عين حال لازم است که هيئت هاى
نظارت تشکيل شوند، تا چگونگى ادارهٴ شوراها و کيفيت پيشبرد کارها را زير
نظر داشته و مهار نمايند. اصـــــل دهم
کليهٴ قوانين
خرافى و استبدادى و تبعيض آفرين و مبنى بر جنسيت و مبنى بر نژاد و خون و
مبنى بر فرقه گرايى مذهبى، و نيز تمام نهادهاى سرکوبگر نظام ولايت مطلقه و
بقاياى نظامهاى پادشاهى و مراکزى که نافى آزادى و استقلال هستند، بايد لغو
و منحل شوند، اعم از قوانين و نهادهاى سياسى، عسکرى، اقتصادى، فرهنگى،
خانوادگى، قضايى، و غيره،
و بجاى آنها
بايد قوانين و نهادهاى مدنى، وحدت بخش، رشدآفرين، و عدالت گستر، اعم از
سياسى، عسکرى، اقتصادى، فرهنگى، خانوادگى، قضايى و غيره، مستقر شوند. اصـــــل یازدهم
حفاظت از قوانين
جمهورى متحده، حفاظت از حقوق آحاد مملکت متحـده، حل اختلافات حکومت متحده
(مرکزى) و حکومتهاى مناطق خودمختار، رسيدگى به شکايات و جرائم مختلفه، به
عهدهٴ قــوهٴ قضائیۀ نظام متحـده است، که به کمک نيروهاى خاص خويش به وظايف
خود عمل می کند.
همچنين مناطق خودمختار
نيز بايد داراى قوهٴ قضائیۀ منطقه اى باشند، تا
مسائل و مشکلات محلى و منطقه اى را طبق قوانين مناطق خويش حل و فصل نمايند.
اصـــــل دوازدهم
برقرارى امنيت
در نظام اتحادی و جلوگيرى از حدوث و شيوع جرائم و مقابله با رواج مفاسد و
بزهکارى، بعهدهٴ وزارت داخلی است، که به کمک انتظامات سراسرى و هماهنگى با
حکومتهاى مناطق خودمختار و استفاده از نيروهاى منطقه اى به وظايف خود عمل
ميکند. و وظيفهٴ نيروهاى مسلح مملکت نيز حفاظت از مرزهاى مملکت اتحادی است،
نه دخالت در امور مردم و سرکوبگرى و اشغال شهرها و روستاها!!،
و در راستاى تحقق اين امر،
بايد کليهٴ مراکز و مَقرّات نيروهاى مسلح از مکانهاى مدنى و اقتصادى بر
چيده شده و به اماکن و مراکز مدنى و اقتصادى تبديل شوند.
اصـــــل سيزدهم
سماء مخالف اعدام
و قتل انسانهاست، مگر در موارد و مواقعى که
چاره اى باقى نماند و راه تخفيف يا بخشش به دلیل مُضِرات آن مسدود باشد،
آنهم دربارۀ کسانى که مرتکب جنايت ها و خيانت هاى مسلم می شوند و در يک
محاکمهٴ «آزاد و علنى»
خود نيز بر جنايت ها و خيانت هاى خويش اقرار و اعتراف میکنند. طبعا قرآن
حکیم نیز همین رویه را تأیید می کند و حتی در مقابل قتل عمدی، بجای قصاص و
مقابله به مثل، خونخواهان را به اخذ دیه و اکتفاء به اموالی معین تشویق می
کند.
اصـــــل
چهاردهم
سياستهـاى داخلى
حکومت اتحادی بايد بر پایۀ
آزاديهاى اساسى، ثبات سياسى، امنيت فراگير، رشد
و توسعهٴ همه جانبه، آبادسازى و نوسازى، و رفاه و آسايش اجتماعى بنا شود،
همچنانکه سياستهاى خارجى آن بايد بر اساس
«استقلال و تعميم رابطه»
حرکت نمايد، و سماء مخالف جنگ و نزاع است، و خاصتا جنگهاى داخلى و جنگ با
همسايگان را تقبيح می کند.
اصـــــل پانزدهم
اتحاد اساسى و روابط عالی
ما بين ممالک اسلامى، ضرورت بنيادين بين الملل و امت اسلامى است، و اين
اتحاد و ارتباط بايد
همۀ
ابعاد سياسى، اقتصادى، اجتماعى، و فرهنگى را
فراگيرد، تا
«قطب آزاد و مستقل و تواناى اسلامى»
که حامل فرهنگ و تمدن اسلامى است، در
صحنۀ
سياسى جهان ظهور
نماید، و حذف
اجازۀ
رفت و آمد و مسافرت ما بين ممالک و بُلدان اسلامى،
جزو قدمهاى اوليه در جهت
ظهور قطب اسلامی است.
اصـــــل شانزدهم
نظام توحيدى (خلافت مردمى)
تنها در سایۀ
آزاديهاى اساسى (عقيدتى، سياسى، فرهنگی، اقتصادى) و طى شدن
مراحلى از رشد و تکامل فکرى، سياسى، اقتصادى، و اخلاقى فرد و اجتماع، و با
عبور از فرقه گری و وصول به اسلام اجتهادی ممکن و ميسر می
گردد، اما قبل از
وجود اين زمينه ها و
این
شرایط،
برقراری
نظام توحيدى
(عليرغم اسم و رسم و
ظواهر)
وجود
عینی
نخواهد داشت و وحى عام توحيدى متحقق نخواهد
گشت، و در
صورت برپایی و ایجـاد آن، کارش یا به سازش و تنازلات و یا به استبداد و
سرکوبگری کشیده می شود.
(۴۲)
اصـــــل هفدهم
استبداد و
سلطه
گری،
اعم از سياسى، اقتصادى، اجتماعى،
فرهنگى، خانوادگى
و.......
(۴۳)
در تضاد آشکار
با
آزاديهاى اساسى، رشد و سازندگى، خلاقيت و ابتکار، امنيت و
آسايش، و مایۀ
رکود و انحطاط و بردگى است، و هر دين و عقيده اى در سایۀ
آن مسخ و عقیم است.
و استبداد و
سلطه
گری
نافی
آزادى و قانون مدارى و
امنيت مردم است، و تنها راه نجات انسانها
و
رسيدن به حقوق طبيعى و اساسى، برداشتن استبداد و تحمیل گری از صحنه هاى
سياست و اقتصاد و اجتماع و فرهنگ و خانواده، و استقرار آزادى،
شوری و مشورت،
انتخابات
آزاد، قانونمدارى، و امنيت فراگير در صحنه هاى مذکور است.
اصــل هیجدهم
اصــل نوزدهم
اصـــــل بيستم متحدين اساسى سماء کسانى هستند که در راه برقراری آزادى و استقلال و تحقق رشد و ترقى و وصول به دینداری توحیدی و نيز جهت مبارزه با استبداد و شرک و ماديت داراى این پايه ها و اصول اساسى هستند: ١- معتقد به دين توحيدى اسلام و مؤمن به رسالت سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، و اخلاقى آن بوده و اصول ديندارى را حفاظت و مراعات می کنند. ٢- معتقد به آزاديهاى اساسى (فکرى، سياسى، فرهنگی، اقتصادى) و اجتهاد در زمان و مکان (تعدد درک دينى و تجدد فهم اسلامى) بوده و براى تحقق آنها مبارزه و تلاش می کنند. ٣- معتقد به جامعۀ اسلامى و نظام اسلامى و اقتصاد اسلامى هستند و جهت استقرار نظام توحيدى (خلافت مردمى) مبارزه و تلاش می کنند. ۴- معتقد به وحدت ممالک اسلامى و جوامع اسلامی و اتحاد مسلمين بوده و براى احیاء و برقراری امت واحده و اخوت اسلامى مبارزه و تلاش می کنند. ۵- معتقد به صلح و امنيت جهانى و همکارى و تفاهم بين المللى هستند و در جهت تحقق آرزوهای بشرى و تحقق همزيستى مسالمت آميز مبارزه و تلاش می کنند. ۶- مخالف استبداد سياسى (حکومت استبدادى) و استبداد مذهبى (شرک - آخوند گرايى) و استبداد اقتصادى (انحصارگرى اقتصادى) هستند و عليه انحصار طلبى عقيدتى و سياسى و اقتصادى مبارزه و تلاش ميکنند.
٧-
مخالف حضور و دخالت دُوَل استعمارى در جهان و در بلاد و ممالک اسلامى
هستند و براى استقلال واقعى بلاد و ممالک اسلامى و طرد و اخراج
استعمارگران مبارزه و تلاش میکنند.
(۳۷) در جايی که استبداد و سلطه گرى حاکم است «همه چيز تحميلى و هر کارى بيگارى» است، و طبيعى می نمايد که انسان ها در چنین محیطی اشتياق و علاقه اى به دخالت در امور و کار و تلاش نداشته باشند، چون اراده و خواست و رأی از آنها سلب شده و نتيجهٴ کارها نيز براى خودشان نيست. بنابراين، بديهى خواهد بود که در چنین وضعيتی، رشد و ترقى هم وجود نداشته باشد. عکس این وضعیت نیز درست است، یعنی در جايى که آزادى و انتخاب هست و انسانها میتوانند در آن اراده و خواست و رأی داشته باشند، همه چيز اختيارى و هر کارى براى خــويش، جامعهٴ خــويش، دين خــويش، و وطن خــويش تلقى می شود، و در چنين محيطى طبيعى مينمايد که انسانها مشتاق و علاقه مند به دخالت در امور بوده و فعال و کوشا باشند، چون ميتوانند صاحب خواست و اراده و رأی باشند و از نتیجۀ کارها و تلاش های خود بهره مند گردند. و در چنين وضعتى، ظهور رشد و شکوفايى حتمى خواهد بود و استعدادها و خلاقيت انسانها به گل مى نشيند.
(۳۸)
جمهورى متحدۀ
مردمى،
بطور کلى معادل جمهورى دمکراتيک فدرال است،
ليکن هنگامى که
از جوامع مختلف صحبت می کنيم، لاجرم نظامهاى سياسى مختلف و با مبانى و
گرايشات متعدد پيش می آيند، و براى ممالک اسلامى نیز که جوامع آنها
عليرغم کاستیهاى زیاد
داراى انسان بينى توحيدیِ ريشه دارى هستند، جمهورى
متحدۀ مردمى ميتواند
زيبنده تر
باشد
(جمهوری = نظامی
که از آن همۀ مردم بوده و همگانی است و مختص خاندان و قشر و دستۀ خاصی
نمی باشد. مُتحده = متشکل از چند قوم و جامعه و
حکومت، که دارای اشتراکات اساسی و مصالح مشترک هستند.
مردمی = منسوب به مردم و برای مردم،
نظامی که همۀ اطراف در آن مشارکت دارند و
ناشی از رأی و رضایت همۀ مردم
می باشد). (۳۹) دلايل ارائۀ نظام اتحادی براى ايران به اختصار چنين است: الف- قومی نگرى اقوام ايرانى و تعدد و تنوع آنها و تبعيض آفرينى و نزاع آفرينى اين فرهنگ. ب- فرقه نگرى جوامع مذهبى و تعدد و تنوع آنها و تبعيض آفرينى و نزاع آفرينى اين فرهنگ. ج- نظام متحدۀ مردمی زمينه ساز تفاهم و اُخوَّت همهٴ اقوام و جوامع مذهبى و مسلکی بوده و راه وصول به توحید و اسلام اجتهادی را هموار می کند، و چنین نظامی، سلطه بر يکديگر و استثمار همديگر را منتفى می سازد. د- نظام متحدۀ مردمى عامل صحنه دارى و مسئوليت شناسى همۀ اقوام و جوامع مذهبى و اهل مسالک مختلف است، همچنانکه عامل رشد و ترقى و تحرک همۀ اطراف می باشد.
(۴۰)
بيشتر ممالک جهان بر اساس
زور و تجاوز
استعمار و استبداد بوجود آمده اند: استعمار و استبداد، با زور و
تجاوز،
اقوام و جوامع دینی و مذهبى را قطعه قطعه کرده و از قطعات متضاد و
نامتجـانس، ممالک
«در
هم ریخته و از
هم گسسته و نزاع آفرین موجود»
را ایجاد کرده اند، و بدين شيوه، هم
چند پارچگى
و هم ادغام اجبارى
را بر اقوام و جوامع مختلف تحميل کرده اند. و اینچنین از طریق در هم تنيدن
و از هم گسستن
و بهم ريختن
و با تعيين حدود و مرزهاى ساختگى و ايجاد قوانين و سنن پر تبعيض، آنها را
به جان همدیگر انداخته و حروب و جنگ هاى بى پايان و محروميت هاى بى شمار
براى اين مردمان مصیبت زده رقم زده اند.
(۴۱)
لازم به ذکر است
که مصوبات شوراهاى عالى مناطق خودمختار، نبايد نافى و در تضاد باقوانين و
مصوبات نظام اتحادی باشند، و قوانين نظام اتحادی (مرکزى) قوانين پايه به
حساب مى آيند.
(۴۲)
منشاء حقانیت و مشروعيتِ
فکر
و عقيدۀ
توحيدى، الله و وحى عام اوست، که يا توسط
رسولانش به بشريت ابلاغ شده، يا بوسیلۀ
دانشمندان در جهان خلقت کشف می گردد، و يا در وجود انسانهاى عاقل و مترقى
ظاهر می
گردد.
همچنين منشاء
حقانیت و مشروعيت نظام توحيدى و اجراى وحى عام توحيدى بر ممالک و جوامع
مختلف،
مردم و رضايت آنهاست، که از طريق انتخابات آزاد
و آراى مثبت آنها ظاهر و اثبات می شود.
و بايد دانست
که تحميل هر فکر و عقيده و نظام سیاسی در تضاد با آزادى و ترقی و
تدیُّن
توحيدی
است، و سرانجامش
«استبداد و شرک و ماديت»،
«مسخ و فساد و سازش»،
«شکست و
ناکامی»، و
«افتضاح و رسوایی»
است.
(۴۳)
جهت توضيح و تفصيلات ضروری در رابطه با انواع استبداد به تبیین
«ريشه هاى استبداد سيــاسى»
مراجعه شود، که از طريق
شبکۀ
جهانی سماء منتشر شده است.
افکار و عقايد اقتصادى سازمـان موحدين آزاديخواه ايران
چنین است:
اصـــــل يکم
آزادى، ثبات سياسى، و امنيت اقتصادى،
که تنها در سایۀ
«مردمسالارى و کثرت گرایی»
ممکن می شوند و زمينهٴ کار عام و سرمايه گذارى عام و تجارت عـام را فراهم
ميکنند، مهمترين عوامل رشد و توسعهٴ اقتصادى و پايهٴ صنعتى شدن و توليدى
کردن نظام اقتصادى مملکت هستند.
با چنين شرايطى
و با حمايت مسئولانهٴ دولت و شراکت مجدانهٴ مردم، جريان رشد و توسعهٴ
اقتصادى به نتيجهٴ مطلوب خواهد رسيد.
اصـــــل دوم
سماء معتقد
به رشد و توسعۀ
اقتصادى و حرکت بسوى غنى شدن بشريت و نجات از فقر و تنگ
دستى مادى است، زيرا فقر مادى، علاوه بر اينکه مايهٴ رنج و محروميت بشر و
مسبب عقب ماندگى اوست، عامل اساسى فقر دينى و اخلاقى میباشد.
اينست که سماء در راستاى تحقق
رشد و توسعۀ اقتصادى و جهت نجات از عقب ماندگى و فقر
اقتصادى، که زمينه هاى واقعى
بردگى و سيه روزى
بشر
هستند، جدا سعى و تلاش ميکند. اما تحقق اين امر اساسی تنها در سايهٴ آزادى،
مردمسالارى، ثبات سياسى ، حاکميت قانون، مشارکت مردم، امنيت فراگير، و زمان
کافى ميسر می شود.
اصـــــل سوم
رشد و توسعۀ
اقتصادى،
علاوه بر وجود عوامل پايه، نيازمند آزادی هاى اقتصادى، تجربيات اقتصادى،
علوم اقتصادى، و برنامه ريزی هاى دولت و مردم است، و با توجه به کيفيت اين
مواد، جريان رشد و توسعه، نتايج خود را به دست می دهد.
همچنين
در جهت رشد و توسعۀ
اقتصادى، بايد بنيانهاى اقتصاد ملى و محلى، فرهنگ
اجتماعى، و نيروى انسانى مملکت، مورد توجه قرار گيرد، تا بجاى رشد و
آبادسازى و حل مشکلات اقتصادى، ويرانگرى، وابستگى، و بحرانهاى اقتصادى
واجتماعى، حاصل نشود. و تقليد بیجا از ديگران و اجراى برنامه هاى تحميلى
سلطه گران و غارتگران، موجبات تخريب و تلاشى اقتصاد مملکت را فراهم می
سازد.
اصـــــل چهارم
مديريت اقتصادى،
عنصرى کليدى در بخش هاى مختلف اقتصاد، و پايهٴ سازماندهى، طرح و برنامه،
مهار و جهت دهى، اشتغال و تحرک، و کاريابى و شراکت توده هاى مردم در
فعاليتهاى اقتصادى است. تمام بخشها و کارهاى اقتصادى در سايهٴ مديريت
«لايق و خلاق»
به حرکت در می آيند، و این در سایۀ مديريت جدى و فعال است که مقررات قانونى
و نظرى به اجراء در می آيند و منظمات و مؤسسات اقتصادى از هرج و مرج و سوء
استفاده ها و اختلاس ها و نيز از بيکارى و رکود محفوظ می مانند،
و بدين شيوه
در سايهٴ مديريت لايق و خلاق، اهداف و برنامه هاى اقتصادى به نتايج مورد
نظر خواهند رسيد.
اصـــــل پنجم
صنعت و فن آورى خودى،
که محصول رشد و توسعهٴ اقتصـادى بوده و به وسيلهٴ متخصصين و مبتکران امور
فنى گسترش پيدا می کند، نقش اساسى در ميدان اقتصاد نوين بازى می کند، و
بدون برخوردارى از آن، ابعـاد ديگر اقتصاد، فلج و بى رونق خواهد بود و در
وضع سنتى خود خواهند سوخت.
علاوه بر اينها،
صنعت و فن آورى خودى، وسيلهٴ نجات بشر از رنج هاى طاقت فرسا، وسيلهٴ رشد و
تــوانائى بشرى، و وسيلهٴ سرعت و ارتباط وسيع جــوامع انسانى است.
گرچه صنعت و فن آورى جدید،
در نظم و نظام مادى و ماکياولى، مصيبت بار نيز بوده است، و حتى وسيلهٴ
کشتار و نابودسازى وغارتگرى و بهره کشى از جوامع بشرى و موجب تخريب طبيعت و
ويرانی اقتصاد و برهم زدن روابط انسانها گردیده است، اما در نظم و نظام
توحيدى و انسانى، همين صنعت و فن آورى، مايهٴ سعادت و موفقيت و نعمتى بزرگ
براى همهٴ جوامع و انسانهاست.
اصـــــل ششم
يکى ديگر از اضلاع اقتصاد مملکت،
همانا
زراعت و کشاورزى است، که بايد توسعهٴ بنيادى پيدا
کرده
و فن آميزه شود و از وضع سنتى بدر آيد.
اما اين کار عظیم
بدون توجه به مبانى زراعی و کشاورزى و تغييرات اساسى در وضع زارعان و
کشاورزان،
و خاصتا
«حل
مشکلهٴ اراضى و تقسيمات ارضیِ عادلانه»
و
«بر
طرف
کردن
مسائل اساسى آب و آبيارى»
ممکـن نخواهد شد.
و لازم
و ضروریست
است که
دولتِ
اتحادی اين کارها را سرلوحهٴ برنامه هاى زراعی و کشاورزى خود قرار
دهد.
اصـــــل هفتم دامدارى رکن دیگر اقتصاد مملکت است، و گسترش آن و زمينه سازى براى شکوفايى آن، ضرورتى اساسى براى رشد و توسعهٴ اقتصادى است، کارى که محتاج برنامه هاى واقع بينانه، سرمايه گذاريهاى وسیع، و توجه خاص به روستاهاى مملکت و وضع زندگى دامداران است. علاوه بر این اقدامات کلیدی، زمانی صاحب یک دامداری شکوفا و توسعه خواهیم بود که در این راستا: علوم و تجربیات مربوطه بکار گرفته شود، نيروى انسانى و صاحب مهارت بدان اختصاص یابد، و مراتع و علوفهٴ کافی برایش مهيا گردد.
اصـــــل هشتم
خدمات و سازمانهاى خدماتى،
مايهٴ تحرک فعاليتهاى اقتصادى و عامل پيوند ابعاد و اجزاى اقتصاد مملکت
هستند، و در حقيقت، بخش خدمات
«خون اقتصاد»
بحساب مى آيد، و بدون فعاليت و کار آمد بودن بخش خدمات، بخشهاى ديگر اقتصاد
از تحرک و شکوفائى چندانى برخوردار نخواهد بود. لذا ضرورى است که نسبت به
رونق و فعاليت اين بخش از اقتصاد، توجه خاصی مبذول گردد.
و اين بخش از اقتصاد،
شامل همهٴ شبکه هاى ارتباطى، وسائل حمل و نقل، راههاى مواصلاتى در سطح
مملکت، کادر انسانى مناسب، مراکز و بنادر خدماتى، مطبوعات خدماتى، قوانين
خدماتى، و امثال اينهاست.
اصـــــل نهم
حکومت اتحادی
بايد بطور قاطع از توليدات داخلى و سرمايه گذاريهاى توليدى حمايت کند و
آنها را هدايت و همراهى نمايد، و جهت رشد و توسعهٴ توليدات
«ضرورى»
و ارتقاء کيفيت آنها برنامه ريزى و زمينه سازى کند و مـوانع فعاليت هاى
اقتصادى و سرمايه گذارى را بر طرف گرداند.
همچنین حکومت اتحادی
براى حمايت از
توسعه و شکوفائى توليدات داخلى، بايد از واردات بضائعی که در داخل توليد می
شوند، يا چنين بضائعی غير ضرورى محسوب می شوند، جلوگيرى نماید، يا لا اقل
در مورد وارد شدن آنها قوانين و مقررات سخت گيرانه اى وضع کند. اما خريد
سلاح و تجهيزات و وسایل جنگى، خاصتا از دول استعماری بايد بکلی ممنوع شود.
اصـــــل دهم
اقتصاد تک محصولى،
اقتصادى عقیم و ناتوان و ناشی از وضع استبدادی و عدم وجود نظامی آزاد و
مستقل، و متناسب با مصالح استعمارگران و برنامه های غارتگران جهانخوار است،
و نتيجه اش براى توليد کنندگان، بیشتر رنج بی حاصل، فقر سياه، و وابستگى
ذلت آور است.
اقتصاد تک محصولى،
مايهٴ بيکارى وسيع، مانع تنوع و خلاقيت، مُسبب گسترش بازار واردات (به کمک
قرضۀ استعماری و پيش فروش نمودن محصولات)، و مُوَجِّد بحرانهاى اقتصادى و
سياسى و اجتماعى است، و کوچکترين تخطى از اوامر و منافع اربابان خارجی،
جامعه و مملکت تک محصولى را فلج می سازد.
اینست که
سماء خواستار رشد و شکوفايى همه جانبهٴ اقتصـاد مملکت است، تا از این طریق
«خودکفايى و استقلال اقتصادى»
متحقق شود.
اصـــــل يازدهم
حفاظت از منابع
زير زمينى و روى زمينى ثروت و سرمايهٴ مملکت، اعم از کان ها و مواد معدنى،
جنگل ها و مراتع و چراگاه ها، حيوانات و طيــور آزاد، اماکـن و منـاظر و
آثـار ديدنى، درياها و درياچه ها و رود خانه ها ، آبزيان و ماهی ها و غيره،
و بهره بردارى عــادلانه و عــاقلانه و متناسب با ظرفيت
«مصادر ثروت و بهره ورى»
و مد نظر قرار دادن اصل
«بقاء و رشد»
آنها و در نظر گرفتن نسلهاى آيندۀ بشری، جزو اولويتهاى حکومت اتحادی و
وظيفهٴ آحاد مردم ايران است. همچنين توجه به نيروى انسانى، که هر فردى رأسا
مصدر
«تجمع ثروت و فرهنگ و سياست»
است، و مصرف و بکارگيرى آن در ابعاد مختلف، از اَهّــم وظايف نظام سیاسی و
نهادهای مختلف و کل اجتماع است.
اصـــــل دوازدهم
مواد خام،
از جمله نفت و گاز و مواد معدنی، یا مواد غذايى
و ميوه جات و بقيهٴ نيازمندیهاى داخلى، بجاى اينکه صادر شوند و زمينهٴ
انگلى و وابستگى دستگاه سیاسی و محروميت اجتماعی را فراهم کنند،
و از طرف ديگر،
ثروتهاى خدا دادى يا اکتسابى به بهاى ناچيزى به جيب قدرتهاى غارتگر سرازير
شوند ، بايد آنها را در اقتصاد و صنايع مملکت هضم و ادغام نمود و در جهت
شکوفايى اقتصادى بکار گرفت. بنابر اين،
صدور مواد خام و اوليه و مواد غذايى و ميوه جاتى که جزو نياز داخلى بحساب
مى آيند ، بايد تدریجا ممنوع شود.
اصـــــل سيزدهم
سرمايه هاى ملى
و منابع مالى مملکت از آن همهٴ مردم ايران است، و بايد در جهت رشد و
شکوفايى اقتصاد مملکت، عمران و آبادسازى، و رفع احتیاجات تمام مردم ايران
مصرف گردد،
و از تخصيص
سرمايه هاى ملى و همگانى به نيازهاى کاذب و غير ضرورى، مراسم و تشريفات
دولتى و ادارى، حيف و ميل اموال ملى و دولتى در راههاى نامشروع، اهــداء و
پيش کش نمودن امــوال عمـــومى به اشخاص و مقامات دولتى و خانــواده هاى
خاصى،
بايد جــدا
جلوگيرى شود،
و متخلفين از اين قاعده
بايد طبق قانون تعقيب و مجازات گردند.
اصـــــل چهاردهم
اخذ پول و قرضه
از هر شرکت و سازمان و دولت استعمارى و زير هر عنو انى که باشد بايد ممنوع
گردد، تا دولت و ملت ومملکت، اسير، وابسته، غارت شده، و زير سلطه نباشند، و
زير بار قرضه و رباى سربارش، ورشکسته و فلج نشوند، و بجاى آن، سرمايه هاى
ملى و مردمى و نيروى انسانى مجتمع باید آزاد و فعال شود ، تا اينکه دولت و
ملت و مملکت آزاد گشته و زمينهٴ رسيدن به استقلال و شکوفايى اقتصادى فراهم
گردد.
اصـــــل پانزدهم
لغو و ابطال
کليهٴ قرار دادها و پيمانهاى استبدادى، استعمارى ، و يا هر قرار داد و
پيمانى که منافع و مصالح ارضى، اقتصادى، سياسى، اجتماعى، و فرهنگى را زير
پا نهاده و يا آنها را در خطر قرار داده است. و اعمال و اجراى اين اصل جزو
وظايف اوليهٴ حکومت اتحادی است، و براى حل و فصل و امحاى قراردادهاى تحميلى
و وابستگى آفرين و ضد انسانى، حکومت اتحادی بايد بدون اتلاف وقت وارد عمل
شود.
اصـــــل شانزدهم
سماء خواستار ايجاد
«اتحاديهٴ اقتصادى»
ما بين ممالک اسلامى است، و ظهور چنين اتحاديهٴ بزرگى در جهان اسلام،
سرآغاز پايان غارت ممالک اسلامى از طرف استعمارگران و زمينه ساز عالى رشد و
توسعهٴ اقتصادى در ممالک مذکور خواهد بود، و در سايهٴ
«اتحاديـهٴ اقتصـادى مسلمين»
ثروتها و سرمايه هاى ممالک اسلامى، بجاى انتقال به غرب و دیگر بلاد
استعماری، به جيب مردمانش سرازير ميشود.
همچنين
اين اتحاديه، روابط سياسى و اجتماعى و فرهنگى مسلمين را نيز ارتقاء داده و
«استقلال واقعى»
بلاد اسلامى را پايه ريزى ميکند. و راه اندازى و بکارگيرى
«پول و سکهٴ واحد»
در ميان ممالک و جوامع اسلامى، که مُبَيِّن اسلاميت و اقتصاد مستقل و مشترک
باشد، قدمى جدى و مهم در اين راستا میباشد.
اصـــــل هفدهم
اقتصاد آزاد
مبنى بر
«کار و مالکيت»
و توازن اين دو اصل اقتصادی
«خواست بنیادی»
سماء است، اصلی که نافی انحصارگرى اقتصادى اعم
از دولتى و طبقاتى و فردى است. بر اين مبنا سماء خواستار آزادیهاى
اقتصادى، آزادى کسب و کار
و تجارت، و آزادى معاملات مشروع است،
اما مخالف استثمار
انسانها و سوء استفاده از فعاليتهاى اقتصادى و تصاحب کار
ديگران میباشد (یعنی: نه کسابت بیقاعده و افسار گسیخته، و نه سلب و اِهمال
خلاقیتهای فردی؛ چرا که هر دو مُوَجد تبعیضاتِ ناروا هستند).
اينست که سماء
خواستار مهار و هدايت چرخهاى
اقتصادى در راستای
«سلامت و فعالیت اقتصاد مملکت»
و «استقلال
اقتصادى افراد» و
«عدالت اقتصادى در اجتماع»
است.
اصـــــل هيجدهم
حکومت اتحادی
بايد قضيهٴ مالکيت ارضى را مجددا و بر پايهٴ
«عدالت و توازن»،
«کار و فعاليت روى آن»،
و اصل
«تقسيم حرفه و کار»،
تعيين و مشخص نمايد،
و با توجه بر اين مبانى، اراضى موجود را براى
استفاده هاى مختلف و با قيمتى معقول و مناسب در اختيار مردم قرار دهد. و
جهت فعال شدن و عدم استفادهٴ نامشروع از اراضى شهر و روستا بايد
«خـريد و فــروش»
اراضى که روى آنها کار و سرمايه گذارى صورت نگرفته ممنوع شود.
همچنين
حکومت اتحادی
موظف است که سرمايه ها، مساکن، مزارع ، اراضى، و ديگر اموالی که غصبى اند و
به ناحق تصاحب شده اند، به صاحبان شان باز گرداند.
اصـــــل نوزدهم
سماء خواستار
«تقسيم حرفه ها و کارها»
است،
تا اینکه از طرفى
انحصار و تعدد حرفه ها و کارها از دست عده اى فرصت طلب خارج شود، و با
تقسيم حرفه ها و کارها زمينهٴ رشد اقتصادى همهٴ مردم فراهم گردد،
و از طرف ديگر
بوسيلهٴ اين تقسيمات کاری ، حرفه ها و مشاغل با مهارت و تخصص انجام داده
شوند و بازدهى بيشترى بدهند، و اصل تقسيم حرفه و کار
(۴۸)
بايد در کل مملکت اتحــادی به اجراء در آيد.
با اجراى اين اصل انسانى و اقتصادى،
که در جهت رسيدن به عــدالت اقتصادى و مردمى کردن سرمايه هاى ملى و مملکتی
و همچنين
در راستــاى بهره بردارى بيشتر از منابع و امکانات اقتصادى مى باشد ، قدم
مهمى در توزيع ثروت برداشته شده است .
اصـــــل بيستم
تعميم اقتصاد مملکت،
که منتهى به عدالت اقتصادى می شود، مايهٴ رشد همه گير، وحدت اجتماعى،
آبادسازى مملکت، و رفاه همگانى است.
بنابراين،
سماء خواستار مردمى شدن و توده اى کردن اقتصاد و سرمايه ها و تعميم امکانات
اقتصادى به کل مملکت و به همهٴ اقشار اجتمـاع و آحـاد مردم است. و جهت تحقق
خواست هاى فوق الذ کر،
ضروری است که
از تراکم و تکاثر سرمايه هاى ملى و مملکتی در
دست عده اى انحصارگر و
هواپرست جدا جلوگيرى شود و امکانات اقتصادى در سراسر
مملکت و در کل اجتماع پخش و تزريق گردد.
و بايد دانست که زمين و نعمت هاى آن
براى خلق الله و همهٴ بشــریت است و
منحصرا برای عده اى شياد و حيله گر و
فرصت طلب خلق نشده است.
اصـــــل بيست و يکم
شهر و روستا،
مرز و مرکز، و کل مملکت متحده، بايد از امکانات متعادل و متناسب زيربنايى،
فنى، و رفاهى برخوردار باشند و بايد بصورت ريشه اى و بنيادى به تبعيضات
موجود که بين شهر و روستا و مرز و مرکز وجود دارد پايان داده شود،
تا
بدین طریق «عدالت اقتصادى»
و زمینه های «رشد و ترقی»
برقرار گردد و همهٴ آحاد جامعه از حقوق اساسى خود بهره مند شوند.
و جهت تحقق
اين تعادل و تناسب، لازم است که تاسيسات اقتصادى و صنعتى و رفاهى در سطح
مملکت و در تمام مناطق ایران ایجاد و راه اندازی شوند و در همهٴ شهرها و
روستاها گسترش يابند، و بايد از تراکــم
تاسيسات و مراکز اقتصادى و صنعتى و رفاهى در مناطق مرکزى و شهرى جدا
جلوگيرى بعمل آید.
اصـــــل بيست و دوم
مسکن، آب و برق،
طبيب و بهداشت، مدرسه و دانشگاه، راههاى ارتباطى، وسايل حمل و نقل، پست و
تلفن، سينماها، اماکن ورزشى، مراکز تفريحى، و ديگر نيازهاى اساسى امروزى،
حقوق هر شهروند ايرانى است،
و کل مملکت متحده و همۀ مناطق آن،
اعم از مرز و مرکز و شهر و روستا بايد از اين حقوق مسلم برخوردار شوند.
و در اين راستا
لازم است که روستاهاى دور افتاده و فاقد مبانی زندگی، جهت بهره مند شدن از
حقوق شهروندى، با هم جمع شوند،
و همچنین
قبايل و عشاير کوچ کننده نیز اسکان داده شوند و تحت نظم و مقررات در آيند،
تا از حقوق خود برخوردار گردند،
و بدين صورت
امکانات و سرمايه هاى ملى و مملکتی در اختيار همگان قرار گيرد.
اصـــــل بيست و سوم
بيت المال حکومت اتحادی،
که از توليدات، صادرات، واردات، و ماليات مردم و ديگر منابع در آمد ملى و
مملکتی بدست مى آيد،
بايد به تناسب جمعيت
و نيازمندى مناطق مختلفه، در کل مملکت متحده تزريق گردد، و
سهمیۀ
هر يک از
«مناطق خودمختار»
بايد در اختيار حکومت منتخب آن منطقه قرار داده شود، تا بر مبناى احتیاجات
آن منطقه مصرف و بکار گرفته شود.
اما در عين حال
لازم است
حکومت اتحادی، چگونگى مصرف بيت المال توسط حکومتهای
خودمختار را
تحت
نظارت داشته باشد، تا ثروت و سرمایۀ
مملکت
«بنابر ضرورت و
بجا و
عادلانه»
مورد استفاده قرار گيرد.
اصـــــل بيست و چهارم
اقتصاد توحيدى
-
اسلامی،
در
جامعهٴ توحيدى و در
نظام توحيدى (خلافت مردمى) برقرار می
شود، و با
ظهور این زمينه ها، تحقق آن
امکان پذير میگردد و صورت عملى
بخود
می گيرد.
بنابر
این،
حاکميت اقتصاد توحيدى و اسلامی، همانند جامعهٴ توحيدى و اسلامی و حکومت
توحيدى و اسلامی،
نيـازمند
بينش توحيدى و اسلامی، تربيت توحيدى و اسلامی، فرهنگ توحيدى و اسلامی،
و تغيير و تحولات
سياسى و اجتماعى و اقتصادى بسيارى است، تا بتوان
هم
آزادى فعاليتهاى اقتصادى و
هم
صيانت مالکيت شخصى و
هم
عدالت اجتماعى را تامين نمود.
همچنين بايد توجه داشت که با تکيه بر
«احکام مذاهب سنتى»
که دير وقت است مصرفشان تمام شده است، کارى از پيش نمى رود و
«هیچ امر توحیدی و اسلامی»
پا نمی گیرد. و جهت نيل به اهداف توحيدى و اسلامی، بايد فکر و عقیدۀ
«اسلام اجتهادى»
و روشن انديشى اسلامى، ميدانهاى مختلف اجتماعى و سياسى و اقتصادى را
فرا گيرد.
(۴۸)
فرصت طلبان زیادی
هستند که در خلاء و عدم وجود یک حکومت عدالتخواه و مسئوليت شناس، راه
انحصارگرى پیموده و با استثمار و استفاده از کار ديگران داراى حرفه ها
و کارهاى بسيارى شده اند و
«از هر طرفى»
مال و ثروت بسوی شان سرازير می شود.
علاوه براين،
اين انحصار طلبان، کارها را با کيفيت پايين انجام می دهند و منابع مالی
و امکانات زيادى را به هدر می دهند.
و در همان حال،
بقيهٴ اجتماع در فقر و بيکارى می سوزد و حتى از يک منبع ناچيز معيشت هم
محروم است.
اينست که
سماء معتقد است: يک فرد بايد داراى يک
«حرفه و کار»
باشد، تا همهٴ آحــاد جامعه بتوانند صاحب حــرفه و کارى شوند و در عين
حال کارها با
«کيفيت عالى»
و بهره ورى بيشترى انجام داده شوند.
خلاصه
تقسيم حرفه ها براى لغو انحصارگرى و استثمار ديگران است، و تقسيم کارها
براى تخصصى کردن فعاليت ها است.
سازمان موحدين آزاديخواه ايران داراى افکار و عقايد اجتماعى زير
است:
اصـــــل يکم
سماء و کار و فعالیت آن
محدود به نژاد، قوم، فرقه، و مذهب خاصى نيست و
در سطح ايران فعاليت می کند، و انسان نگرى قـــرآن، پايهٴ انسان بينى سماء
است. و در انديشهٴ توحیدی سماء بشر از منشاء واحد و داراى ماهيت یکسان است،
و براين اساس، همهٴ انسانها، همهٴ نژادها، همهٴ اقوام «ذاتا
برابر» هستند، و درجهٴ رشد و تکامل هر
يک از آنها اکتسابى و در گرو عملکرد و روش حرکت آنهاست.
اصـــــل دوم
تفاوت رشد و تکامل
انسان ها و اقوام و جوامع مختلف بطور کلى در
«عوامل و موانع»
رشد و تکامل آنهاست، نه درذات و طبيعت شان.
بنابراين،
سماء خواستار تعميم زمينه ها و عوامل رشد و تکامل به همهٴ انسانها و اقوام
و جوامع و رفع موانع رشد و تکامل از همهٴ آنهاست. اين نظر و خواست واقع
بينانه، تنها راه حذف و نابودى تبعيضاتى است که بشريت بدانها گرفتار آمده و
انسان ها را در جنگ و نزاع دائمى قـرار داده و انسان ها و اقــوام و
جــوامع مختلف را به سلطه گر و زيرسلطه، حاکم و محکوم، غنى و فقير، و ظالم
و مظلوم تقسيم کرده است.
اصـــــل سوم
سماء خواستار نابودى و زوال ستم ها و تبعيضات رايج و موجود است و براى حذف
و امحاى آنها تلاش و مبارزه می کند، و مهمترین اين ستم ها و تبعيضات از اين
قرار هستند:
١- ستم عقيدتى و مذهبى
ستم عقيدتى و مذهبى
عبارتست از تبعيض قائل شدن در اختيارات و تکاليف و حقوق افراد و جماعات، به
علت طرز تفکر و انديشه اى که دارند و يا به علت مذهبى که اختيار کرده اند،
بدون توجه به انتخاب و رأى مردم، و بدون توجه به اينکه اين تبعيض قاعدهٴ
قابل قبول و معقولى داشته باشد.
۲-
ستم نژادى و قومى
ستم نژادى و قومى
عبارتست از تبعيض قائل شدن در اختيارات و تکاليف و حقــوق نژادها و اقــوام
و افــرادشان، به خاطر نژاد و قوميتى که دارند، بدون توجه به انتخاب و رأى
مردم، و بدون اينکه اين تبعيض مبنایی قابل قبول و پذيرفتنى و خير خواهانه
داشته باشد.
٣- ستم جنسيتى
ستم جنسيتى
عبارتست از تبعيض قائل شدن در اختيارات و تکاليف و حقــوق مــرد و زن،
صــرفا به علت نرينگى و مادينگى و مرد بودن و زن بودن و تفــاوت در جنسيتى
که دارند، بدون توجه به انتخاب و رأى مردم، و بدون اينکه اين برخورد دوگانه
پايه و اساسى دينى و عقلى و انسانی داشته باشد.
۴-
ستم اجتماعى
ستم اجتماعى
عبارتست از تبعيض قائل شدن بين جوامع، اقوام، قبايل، طوايف، خانواده ها، و
افراد، و اِعطاى امتيازات به بعضى و سلب اين امتيازات از بعضى ديگر، به علت
سنن جاهلى، مواضع نژادى، روابط خونى و خویشاوندی، افسانه پرستی و خرافه
گرى، فقر و غِنای اقتصادى، اختلافات مذهبى، و غيره، که اين دلايل نه
انتخابى هستند و نه براى عقل و وجدان سالم و توحیدی قابل قبول و پذيرفتنى
می باشند.
۵-
ستم سياسى
ستم سياسى
عبارتست از تبعيض قائل شدن در اختيارات و تکاليف و حقوق سياسى و اِشغال
مقامهای دولتى، از بالاترين مقام تا پايين ترين مقام، به علل عقيدتى،
مذهبى، نژادى، قومى، جنسيتى، اجتماعى، اقتصادى، و غيره، بدون اينکه اين
تبعيض ناشى از رأى و انتخاب مردم باشد و بدون اينکه چنین تبعیضی داراى
مبانى توحيدى و عاقلانه و قابل قبولى باشد.
۶-
ستم اقتصادى
ستم اقتصادى
عبارتست از تبعيض قائل شدن در توزيع امکانات مادى، و تمرکز مراکز زير بنايى
و فنى و رفاهى در مناطق خاصى و محروميت مناطق ديگر از اين مراکز و امکانات،
فراهم کردن زمينهٴ کار و رشد اقتصادى بعضى و عدم فراهم نمودن زمينهٴ کار و
رشد اقتصادى بعضى ديگر، به علل عقيدتى، مذهبى، نژادى، اجتماعى، سياسى، مرکز
نشينى، مرز نشينى، شهرى، روستايى، و غيره، که به ناحق، موجب ثروتمندى و
رفاه بعضى و فقر و محروميت بقيه می شود.
٧- ستم تعليمى
ستم تعليمى
عبارتست از تبعيض قائل شدن بين جوامع و اقوام و مناطق مختلف و صرف پول و
مال و اختصاص نيروهاى لايق به بعضى از جوامع و اقوام و مناطق و ايجــاد
مراکز تعليمى و تربيتى برای آنها ، و محـروم کردن ديگر جوامع و اقــوام و
مناطق از پول و مال مملکت و عدم تخصيص نيروهاى لايق به آنها و عدم ايجاد
مراکز تعليمى و تربيتى در آن نواحى.
٨- ستم فرهنگى
ستم فرهنگى
عبارتست از تبعيض قائل شدن بين فرهنگها و سنتها و آداب و رسوم مذهبى و قومى
و محلى، و تبعيض گذاشتن بين زبان و لباس و عادات مردمان و بين اعياد و ايام
تاريخی شان و غيره، و نيز دادن آزادى، مشروعيت، و ترويج بعضی ها، و سلب
آزادى و مشروعيت و زمينهٴ رشد از بعضى ديگر، بدون اينکه اين رويه انتخابى
باشد و يا اساس قابل قبولى داشته باشد.
٩- ستم مرزنشينى
ستم مرزنشينى
عبارتست از تبعيض قائل شدن در اختيارات و تکاليف و حقوق مرکز نشينان و مرز
نشينان، و محروميت مرزنشينان و برخوردارى مرکز نشينان، به دليل حصر مقامات
دولتى و حکومتى در نيروها و اشخــاص مرکز نشين و دورى مرز نشينان از مراکز
قدرت و حکومت، و نیز به علت ماهیت استبــدادی و غیر مسئولانه حکومت ها و
عدم توجه به محرومیت زدایی و تقسیم ثروات مملکتی. و اين تبعيض، شامل همهٴ
ابعاد اقتصادى، سياسـى، اجتماعـى، تعلیمی، خدماتى، فنى، رفاهى، بهداشتى، و
غيره، می شود.
١٠- ستم روستا نشينى
و از همه وسيع تر
و عميق تر، ستم روستا نشينى است، که عبارتست از
محروميت روستا نشينان مملکت از همهٴ حقوق اساسى و شهروندى و در همهٴ ابعاد
زندگى، اعم از اقتصادى، سياسى، اجتماعى، تعلیمی، فنى، رفاهى، شغلى،
بهداشتى، مسکن، راهسازى، آب و برق، وسائل ارتباطى از جمله پست و تلفن،
وسائل تفريحى از جمله مراکز تفريح عمومى و اماکن ورزشى (و در بسيارى از
اوقات حتى محروميت از شناسنامۀ مملکتی!!). و نیز استثمار روستائيان بوسيلهٴ
دولت، حکام محلى، خاندانهاى ذى نفوذ، و بعضى از شهر نشينان و..... که همۀ
اینها مظلوميت و محرومیت آنها را تکميل کرده و سرانجام در اوج بيچارگى
مجبور به ترک روستاها و مهاجرت به حاشيهٴ شهرها می شوند.
(۴۹)
اصـــــل چهارم
جاعمۀ
طبقاتى
و
پر
تبعيض جامعه اى است که بر آن
«شرک و استبداد و ماديت»
غالب و حاکمیت دارد، و ماهيت روابط اجتماعى در چنين جامعه اى
غير اَخَوى
و مبنى بر سلطه گرى و تنازع بقـاء و مخالف ارزش هاى انسانى و
توحيدى است. و سمـاء جهت رسيدن به عدالت اجتماعى و روابط
اَخَوی،
معتقد به
«مردمسالارى اجتماعى»
(۵٠)
است. البته استقرار
«عدالت اجتماعى و سياسى و اقتصادى»،
تنها در
سایۀ
يک نظام انسانى و توحيدى (خلافت مردمی) امکان پذير است،
لکن پايه ريزى عدالت و توازن در ابعاد مختلف و حرکت در راستاى تحقق آن، در
نظام آزادی و مردمسالاری و کثرت گرایی نیز قابل تحقق میباشد، و سعی و تلاش
براى وصول بدان يک وظيفهٴ انسانى و اسلامى است.
اصـــــل پنجم
تعصب قفل روح
و شعور است، و تعصبات نژادی و قومی، اعتقادى و مذهبى، و شخص پرستانه، سد
راه رشد و ترقی فرد و اجتماع و مظهر ضعف و ناتوانى و عقب ماندگى است، و این
تعصبات عامل ايجاد
«جامعۀ
بسته»
و رکود و توقف فراگير می گردد
(۵١).
اینست که
سماء نقد وضع موجود را در ابعــاد مختلف اخلاقى، اجتماعى، مذهبى، فرهنگى،
سياسى، اقتصادى، وغيره ، ضرورى می داند و براى تغييرات اساسى در اجتماع
فعالیت می کند.
اصـــــل ششم
تفکر اجتماعى سماء
مبنى بر
جامعۀ
باز و آزاد، رو به رشد و ترقى، و در خط توحيد اسلامى است،
و اين اصول راهگشا،
مایۀ
انحلال سنن شرک آلود، قواعد استبدادى، و قيودات مادی گرايانه
هستند. و براى رسيدن به اين اصول و انحلال موانع آن، تغيير و تحولات
اجتماعى و استقرار نهادهاى آزاديبخش و تحول آفرين و عدالت گستر، که زمينه
هاى واقعى
«جامعۀ
توحيدى»
هستند، جزو ضروريات بوده و خواست هاى اوليهٴ سماء میباشند.
اصـــــل هفتم
تعاليم و آموزشهاى
شرک آميز و استبداد منشانه و ماديگرايانه، اعم از مذهبى، مسلکی، سياسى،
اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، و غيره، بايد از مراکز تعليمى و نهادهاى اجتماعى
و دولتى حذف گردند، و بجاى آنها لازم است که انديشه ها و تعاليم توحيدى،
نگرشها و بينشهاى علمى، و تفکرات و انديشه هاى عقلى رواج يابند و اساس
تعليمات و تربيتهاى فردى و اجتماعى قرارگيرند، تا مبانى انقلاب اجتماعى و
تحولات بنيادين و فراگیر پایه گذاری شود.
اصـــــل هشتم
همهٴ زمينه ها،
همهٴ موقعيت ها، و همهٴ امکانات مملکت از آن همهٴ مردم ايران است،
و سماء خواستار
تعميم و همه گير نمودن امکانات مـادى و معنـوى، امتيازات اجتماعى، موقعيت
هاى شغلى، زمينه هاى رشد فردى، و ديگر مزيت ها و موقعيت ها است. و بدین
صورت همهٴ مردم ايران، به تناسب لياقت و توانايى، باید از آنها بر خوردار
شوند، تا عدالت اجتماعى تحقق یابد و اين عــدالت
«همهٴ ابعاد اجتماع»
را فراگيرد.
(۵۲)
اصـــــل نهم
زمانى رشد و ترقی
فــرد و اجتمــاع ميسر می شود که
آزادى
رشـد و تـرقی،
امکانات
رشـد و تـرقی،
و امنيت
رشـد و تــرقی براى همهٴ مردم وجود داشته باشد. بنابر اين، سماء خواستار
آزادى رشد و ترقی، امکانات رشد و ترقی، و امنيت رشد و ترقی براى همهٴ مردم
و همهٴ کسانى است که
«در پی رشد و ترقی»
هستند و ميخواهند در ابعاد مختلف زندگى به پيشرفت و ترقى نائل شوند.
اصـــــل دهم
سماء معتقد به
جامعهٴ مدنى و آزاديهاى مدنى است، زيرا تنها در سايهٴ وجود جامعهٴ مدنى و
استقرار آزاديهاى مدنى است که
«قانون و امنيت و آزادى»
تثبيت و نهادينه شده و تبديل به فرهنگ اجتماعى می گردند. و جامعۀ مدنی
وآزادیهای مدنی چنین هستند:
الف-
جامعهٴ مدنى
(جامعهٴ متعارف) عبارتست از جامعه اى که بجاى نيروها و نهادهاى مسلح و
مراکز سرکوبگر (به اصطلاح امنيتى)، تشکلها و نهادها و مراکز سياسى،
اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، و خدماتى درآن استقرار یافته و در جهت شکوفايى
تمدن، آبادسازى، بهزيستى، و طى شدن مراحل رشد و ترقى، مشغول بکار هستند.
و در چنين جامعه اى،
مسائل و مشکلات مردم از طريق قانون، نهادهاى قانونى، مراکز عرفى، و بصورت
مسالمت آميز حل و فصل ميشوند، نه از راه زورگويى و بکارگيرى نيروهاى مسلح و
قوات سرکوبگر امنيتى.
ب-
آزاديهاى مدنى
عبارتند از کليهٴ آزاديهاى فردى، اجتماعى، فرهنگى، هنرى، و آزادى آداب و
مراسمات، آزادى اعیاد و رسومات، آزادى سفر و تفريحات، آزادى زبان و لباس و
پوشش، آزادى آواز و شعــر و نغمه سرايى، آزادى امور ازدواج و زناشويى،
آزادى شغل و کار، آزادی محل سکــونت،
و ديگر آزاديهايى که
مايهٴ شکوفايى و طراوت زندگى مردم و زندگى فردى و اجتماعى می شوند.
اصـــــل يازدهم
تمام افراد اجتماع،
چه زن چه مرد، بايد از نعمت خواندن و نوشتن و بهره مندی از سواد و معلومات
برخوردار شوند،
تا زمينهٴ ظهور
استعدادها و لياقت ها و توانائی هاى فرد فرد مردم فراهم و شکوفا گردد و
«علم و عقل و ابتکارات»
مردمى و توده ای شوند، و در اين راستا لازم است که تحصيلات و درس خوانی
افراد در
«شهر و روستا»
تا
سن کار (۵٣)
الزامى شود.
اصـــــل دوازدهم
نظام تعليم و تربيت،
که
اولا
ثنَوی و دوگانه است و داراى دو بخش
«سنتى و جديد»
است، و
ثانيا
دو بخش سنتى و جديد اين تعليم و تربيت،
«آخوندى و غربى»
است، و
ثالثا
اين تعليم و تربيت، تک بعدى بوده وعملا در بخش
«تعليمى»
خلاصه میشود،
ذاتا و ماهيتا
توان رساندن جوامع اسلامى به اهداف توحيدى را ندارد. اينست که بجاى اين
«تعليم و تربيت ثنَوى»،
که يک پاى آن در شرک و خرافات و پاى ديگرش در ماديت و الحاد است، و در همان
حال لنگ و تک بعدى است، بايد نظام
«تعليم و تربيت توحيدى»
مستقر شود، و
«دو بال اين نظام»
که یکی عبارتست از
«تعليم»
و دیگری عبارتست از
«تربيت»،
بايد بصورت
«متساوى و هماهنگ»
حرکت کنند. اين نظام که مبنى بر وحى عام يعنى وحى تشريعى و تکوينى و عقل
بشرى و مأخوذ از اسلام اجتهادى و مروج علوم و تربيتهاى توحيدى است، در همهٴ
مراحل بايد پايهٴ تعليم و تربيت مسلميـن گردد، تا مسلمين بتوانند به اهداف
توحيدى خود برسند.
اصـــــل سيزدهم
زبان رسمى
در هريک از
مناطق خودمختار، زبان مردم آن منطقه است، و هريک از اين زبانها بايد زبان
تعليم و تربيت و ادارۀ
منطقۀ
خويش باشند. همچنين زبان فارسى که
بالفعل
زبان
«مشترک ايرانيان»
است، در
همۀ
مناطق خودمختار داخلى و در کنار زبان اصلى منطقه باید زبان
تعليم و تربيت و زبان ادارى باشد.
علاوه بر اين،
زبان عربى که زبان
«دين اسلام»
و
«تاريخ و تمدن اسلام»
و
«بين الملل اسلامى»
است، زبان مشترک مسلمين و جوامع اسلامى است، و بدين خاطر جهت ترويج
و
استفادۀ بیشتر از آن
بايد سعی و تلاش جدی و پيگير
به عمل آيد.
اصـــــل چهاردهم
خط و الفباى قرآنی،
تاريخ هجرى قمرى، و ماههاى قمرى - اسلامی
(به مثابۀ
بخشى از فرهنگ و سنن
اسلامى و ارزشهاى مشترک و معروف در میان
اقوام و
جوامع و شعوب
اسلامى)
بايد در ايران و
در همۀ
ممالک اسلامى
«محفوظ
و
رسمى و ترويج»
گردند،
تا از طرفى
نقش خود را در گسترش و توسعۀ روابط فرهنگى و اجتماعى مسلمين و احياى
اتحاد و يکپارچگى آنها ايفاء نمایند،
و از طرف ديگر
در راستاى حفظ و تعمیق فرهنگ اسلامى و رسيدن به استقلال واقعى از
سلطه گران
اجنبی، اثرات خود را بر جاى گذارند.
اصـــــل پانزدهم
اوقات و ايام کار و فعاليت،
اعم از کارهاى آزاد، کارهاى ادارى، و دورهٴ مدارس و دانشگاهها، بايد با
عقايد و فرهنگ و اعراف اجتماعى و وضعيت اقتصادى مردم، تناسب و هماهنگى
داشته باشند، و در اين رابطه بايد
«اوضاع جوى و جغرافيايى»
مناطق مختلف نیز مد نظر قرارداده شود. و دربارهٴ اوقات و ایام
«فراغت و تعطيلى»
نيز، علاوه بر روزهاى جمعه، بايد فراغت و تعطيلات کافى به اعياد و جشنها
اختصاص داده شود و ماه رمضان بصورت نيمه تعطيل درآيد. اما در مقابل بايد
تعطيلات تابستانى به
«دو ماه تير و مرداد»
تقليل يابد و تعطيلات بهارى نيز با تعطيلات اعياد و جشنهاى ديگر متوازن
شود.
اصـــــل شانزدهم
حکومت اتحادی
موظف است جهت فقر زدايى اجتماعى، عهده دار مخارج بيکاران و کسانی که
نمیتوانند کار کنند گردد و حداقل
«تامين اجتماعى»
را مقرر نمايد. همچنين حکــومت اتحــادی موظف است قوانينى را وضع کند که
مصــائب و ضـــررهاى
«ناگهانى و پر تلفات»
را که براى مــؤسسات و خانــواده ها و افــراد پيش می آيد جبران نمايد و
آنها را از
«مصيبت زدگى»
نجات دهد.
اصـــــل هفدهم
جهت جلوگيرى
از مشکلات اجتماعى و اقتصادى زاد و ولد، بايد طبق يک برنامه ريزى واقع
بينانه و با استفاده از طب تجربى، زاد و ولد اجتماع
«مهار»
گردد، و اِزدياد و تکاثر اجتماعی بايد متناسب با امکانات تعليمى و تربيتى و
اقتصادى مملکت جلو برود. و در مورد
«سقط جنين»
بايد گفت که چنين عملى قتل جنین محسوب
می
شود و ممنوع است،
مگر
شرايط خاصی
آن را
اقتضاء
کند
و سقط جنين را ضرورى سازد.
اصـــــل هجدهم
سلامت محيط زيست
و بهداشت عام و فراگير، شرط اساسى رشد و رفاه و سلامت اجتماعى و مايهٴ بقاى
جانداران و عامل حفظ امکانات زندگى است.
بنابر اين،
بايد به صورت جدى و پيگيرانه با آلودگى محيط زيست مبارزه نمود، تا
«بهداشت و سلامت»
همه جا را فراگيرد، و براى تحقق اين کار اساسی، بايد حکومت اتحادی و
حکومتهاى محلى و آحاد اجتماع به وظایف خود عمل نمايند.
اصـــــل نوزدهم
گدايى
(که مظهر ذلت
و
درماندگی)
است، و نيز انواع حقه بازيهايى که در جامعه رواج دارند، از جمله:
انواع جادوگرى، انواع فالگيرى،
انواع جن زدايى، انواع خرافه گرى، وغيره،
بايد اکيدا ممنوع شوند.
همچنين سماء
خواستار ممنوعيت مواد مخدر، مشروبات الکلى، لختى گرى، سيگار
کشیدن،
و غيره، در
اماکن و مظاهر عمومى است، و زوال اینها مایۀ سلامت و شکوفایی اجتماعی است.
اصـــــل بيستم
سربازى اجبارى
(نظام وظيفه) مردود و محکوم است، و ابطال و لغو آن، يک ضرورت و خواست
اجتماعى است، و اين
پديدۀ شوم
(و
استبدادى واستعمارى)
بايد براى هميشه به گور سپرده شود، تا جامعه از شر آن نجات پيدا کند و
بهترين استعدادهاى جوانان که در سربازى اجبارى تلف مى شود، در جاى خود بکار
گرفته شود. و لازم است بجاى
«بيگارى و تحقير دو ساله»،
داوطلبان جامعه در نيروهاى مسلح و دفاعى مملکت استخدام شوند و تشکيلات
دفاعى و حرفه اى و توانای مملکت را تشکيل دهند. اما هنگام تجاوز اجانب، دفاع از مملکت و از جان و مال و ناموس مردم
«واجب عين»
است، و هر فردی اعم از مرد و زن موظف به دفاع می شود.
اصـــــل بيست و يکم
اتحاد و هماهنگى اجتماعـى،
رشد و تکامل تدريجى، جديت و پيگيرى، و تکيه به روشهاى مسالمت آميز، راه
تحقق اصول و اهـداف انسانى و توحيدى هستند. اين پايه ها زمينه ساز
زندگى بشرى، توسعه و سازندگى، و شکوفايى و رفاه عمومى می باشند، و در
صورت
«عدم وجود يا عدم توجه به آنها»،
فرد و اجتماع ره به جايى نخواهند برد و
«تضاد و درگيرى»
جامعه را متلاشى خواهد کرد، همانطور که تا حال و در طول تاريخ شاهد آن
بوده ايم.
(۴۹)
اين همه ستم
و تبعيض بى پايه و ظالمانه و ضد بشرى و ضد توحيدى، تحمل شدنى نيستند،
و رفع و زائل سازی آنها
بايد در اولويت کار و برنامهٴ حکومت متحدۀ مردمى قرار گيرد و به صورت
بنيادينى ريشه کن شوند، تا هر کسی و هر قومی و پیروان هر مذهب و مسلکی، بر
اساس سعی و تلاش خود، لياقت و استعداد خود، و توانايى و تحرک خود زندگى کند
و از حقوق خود بهره مند گردد.
(۵٠)
مردمسالارى اجتماعى
عبارتست از حاکميت همۀ مردم و شراکت اقشار مختلف در عرصه هاى حکومتدارى و
اقتصادى و فرهنگى و غيره، و مردمسالارى اجتماعى در مقابل مردمسالارى نژادى،
فرقه اى، طبقاتى، قشری، جنسیتى است،
و مردمسالارى اجتماعى
زمينه ساز تحقق عدالت در ابعاد مختلف زندگى فردى و اجتماعى است.
(۵١)
تعصب،
يعنى به افکــار و ذهنيات و عــادات خود چسبيدن و نقد آن را و خلاف آن را
تحمل نکردن، که منتهى به خشونت و تخريب و خونريزى می شود، و تعصب يکى از
پايه های
«استبداد سياسى و اجتماعى و خانوادگى»
و مانع تغيير و تحولات و ترقى است.
(۵۲)
مقدمات استقرار
عدالت اجتماعى:
الف-
زوال فرهنگ و نظام شرک آميز و استبدادى و مادى، که تبعيض آفرين و راکد
کننده و انحصار طلبانه است و دشمن برابرى زمينه هاى رشد و ترقى، دشمن عدالت
اجتماعى، و دشمن انسانيت و نظام توحيدى است.
ب-
استقرار فرهنگ و نظامي که آزادى، امنيت، و امکان رشد را همه گير کند و
موانع و تبعيضات و انحصارگری هاى موجود را که سد راه عدالت و امنيت و رشد
همه گير هستند ريشه کن نمايد.
(۵٣)
سن کار،
دوران توان و آمادگی برای کار است، و به طور کلى از ١۶-
١۵
سالگى شرو ع می شود.
گر چه بسيارى
از کارها نيازمند سن بيشترى هستند، اما برخى از کــارها در سن کمترى
نیز امکان پذير می باشند.
همچنین در اين رابطه
بايد کــار زنان و مردان هم مورد تــوجه قر ار گيرد، و هر کسى بايد
متناسب با توان خودش کار و تلاش نمايد.
فصل
۵
- افکار و عقايد سماء دربارۀ
فرهنگ و هنر
الف- افکار و عقايد سماء دربارۀ
فرهنگ:
افکار و عقايد سازمان موحدين آزاديخواه ايران دربارۀ فرهنگ بدين قرار است:
اصـــــل يکم
فرهنگ عبارتست
از مجموعه اى از انديشه ها و عقيده ها و ارزشها و آداب و عادات و رسوماتی
که در يک پهنهٴ مکانى و طى يک دورهٴ زمانى، صورت وجدان و هويت و معنويت فرد
و اجتمـاع به خود گرفته و ابعاد مختلف زندگى فردى و اجتماعى را فرا گرفته
است.
اين جريان،
نا آگاهانه و توسط محيط زندگى و خانواده و اطرافيان و در سايهٴ تعليم و
تربيت رايج و رسمى،
و نيز آگاهانه
و بر پايهٴ انتخاب اشخاص و جماعات و جریانات، در اجتماع و در ضمير و رفتار
افراد مستقر شده و به اخلاق مردم تبدیل می گردد و در پهنهٴ زندگى فردى و
خانواگى و اجتماعى منعکس می شود.
اصـــــل دوم
فرهنگ هر فرد و اجتماعی،
طبيعت ثانـوى و مبناى حرکت و زنــدگی و عامل ترقی و تــوقف آن فــرد و
اجتمـاع است، و کليهٴ مظاهر و جلـوه ها، دوستى ها و دشمنى ها، هنرها و
خلاقيت ها، هنجارها و ناهنجارها، و غيره،
همچنين
همهٴ ابعاد زندگى، اعم از عقايد، سياست، اقتصاد، اخلاق، آداب و رسوم، روابط
اجتماعى، چگونگى لباس و پوشش، نوع غذا و خوراک و نحوهٴ مصرف آن، و غيره،
متأثر از فرهنگ فرد و اجتماع است، و فرهنگ
«اصيل و ريشه دار»
به همهٴ موارد مذکور رنگ و جهت مى دهد.
اصـــــل سوم
فرهنگ ها در طى زمان
و در طى رشد و تکامل فرد و اجتماع به شکوفايى و کمال خود می رسند و در
پهنهٴ اجتماع و در زندگی افراد منعکس ميشوند و بعنوان نظامهاى ذهنى و ارزشى
«پايه»،
که همه در آن متفق هستند، تبديل به هويت و شخصيت فرد و اجتماع مى گردند.
و فرهنگ ها،
ملجاء و پناهگاه افراد و اقشار مختلف جامعه هستند، و اجتماعات بشرى در
سايهٴ فرهنگهاى خود که به عرف و اعراف آنها تبديل میشود، احساس آرامش،
وحدت، و عزت ميکنند.
اصـــــل چهارم
اختلال و ازهم پاشيدگى
فرهنگى،
باعث هرج و مرج، نزاع و تفرق، و جنگ هاى داخلى می شود و معمولا دخالت خارجى
را به همراه می آورد، و در نهــايت، چنين وضع و پديده اى، مـوجب اضمحلال و
سقـوط جـوامع و ابتــذال و پــوکی افراد می گردد و مصيبت هاى تاريخى
بــزرگى را نصيب جـوامع متــلاشى شده مى کند. و چــون
«جايگزين فرهنگى»
نيازمند زمانى طولانى و نيازمند جامعهٴ جديد و يا تجديد شده است، ناديده
گرفتن اصل
«تغيير و تکامل تدريجى»
سقوط جوامع را قطعى می سازد .
اصـــــل پنجم
پايه و ريشهٴ فرهنگ
توحيدى اسلام، وحى عــام الله، یعنی وحی تشریعی و تکوینی و عقل بشری است،
که بر اساس اجتهــاد در زمان و مکان تبيين و تبليغ میشود و مرحله به مرحله
به اجراء و عمل در می آيد و در زندگى فردى و اجتماعى مسلمين جارى ميشود،
و بناى فرهنگ
آزاديبخش و رشد آفرين و انسانى توحيدی را قوام و دوام مى بخشد.
اصـــــل ششم
آزادى در ابعـاد مختلف
و در وسيع ترين معناى آن و در میـدان های فکرى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى،
فرهنگى، فردى، و غيره، بزرگترين
«ارزش تــوحيدى»
و
مادر فرهنگ اسلامى است. و حکمت توحيد و بعثت
پيامبران، آزادى بشريت و لغو و ابطال نظام ارباب - رعيتى و نفى سلطه گرى
انسان بر انسان و تحقق «برادرى»
و «عدالت
اجتماعـى» و برخوردارى خلق الله از نعمت
هاى الهى و امنیت و آسايش همگانى است.
اصـــــل هفتم
در فرهنگ توحيدى اسلام،
استقلال فکرى، اقتصادى، سياسى، اجتماعى، فرهنگى، اخلاقى، و غيره، مظهر
آزادگى و نماد
«موجوديت اصيل»
و تحقق انسان بودن است، و بدون استقلال عام و فراگیر، آزادى و موجوديت
اصيل، وجود عينى نخواهد داشت.
و فقدان استقلال،
پايهٴ وابستگى و بردگى، ذلت و تحت سلطگى، و شرک و بت پرستى است.
اصـــــل هشتم
ادبيات توحيدى اسلام،
که بخشى از فرهنگ اسلامى است، ناشى از وحى تشريعى، سنن انبياء، کلام
عُلَماء، و بيانات عقلاى بشرى است.
و اين ادبيات،
مروج توحيد و یکتاپرستى، آزادى و استقلال، حقوق و کرامت انسانى، برابرى و
عدالت اجتماعى، شادى و شکوفايى زندگى بشرى، و مبارزه با استبداد و شرک و
ماديت است.
همچنين
ادبيات توحيدى اسلام، پايهٴ بيان و ادبيات و تبليغات مسلمين، جوامع اسلامى،
و تشکلات اسلامى است.
اصـــــل نهم
افکار و عقايد توحيدى
و آزاديبخش اسلام، پايهٴ فرهنگ سماء و اعضاى آنست، و کل حــوزهٴ فرهنگى
سمــاء و ابعاد ناشى از آن، بر اساس
«توحيد و آزادى»
پايه ريزى شده و در سايهٴ آن حرکت می کند.
اينست که
فرهنگ اعضاى سماء، در هر بعدى، بايد منعکس کنندهٴ توحيد و آزادى باشد.
اصـــــل دهم
سمــاء و اعضايش
بايد سعی کنند تا با تکيه بر اصل
«رشـد تدريجى»
و در سايهٴ
«انضبــاط دينى»،
تـــوحيد و آزادى را فــرهنگ خـود سازند، و اين فــرهنگ عدالت گستر و
آزاديبخش را در حوزه هاى مختلف فردى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى، هنرى، و
غيره، گسترش دهند.
اصـــــل يازدهم
فعاليت و خلاقيت،
رشد و شکوفايى، تعاون و همکارى، اتحاد و برادرى، جديت و وفاء، صدق و فداء،
نظم و زيبايى، عشق به کار و سازندگى، و غيره، مختصات فرهنگ توحيدى اسلام
است.
و سماء و اعضايش
براى تحقق و ظهور اين فرهنگ نجات بخش و سازنده مبارزه و تلاش ميکنند.
اصـــــل دوازدهم
فرهنگ و اخلاق،
عُرف و عادات، آداب و رسوم، رفتار و عملکرد، لباس و آرايش، خوردن و
آشاميدن، و خلاصه هويت مادى و معنوى سماء و اعضايش، ناشى از فرهنگ تــوحيدى
و آزاديبخش اسلام و در راستاى استقــرار و شکوفايى و گسترش آنست.
همچنين کليهٴ
جلوه ها و مظاهر فرهنگى سمــاء و اعضايش، که در طى زمان تجلى و گسترش پيدا
ميکنند و در سايهٴ اجتهاد در زمان و مکان (اجتهاد راهگشا) ارزيابى و
بازنگری مى شوند، منبعث از دين توحيدى اسلام و هماهنگ با روح و محتواى آن
هستند.
اصـــــل
سيزدهم
منشاء فرهنگ اقوام
و جوامع ايران و فرهنگ اقوام و جوامع اسلامى،
دين توحيدى اسلام است، که در طول دوران هــزار و چهـارصد ساله، در ابعــاد
مختلف عقيدتى، سياسى، اقتصادى، روابط اجتماعى، تعليمى، اخلاقى، و غيره، در
وجدان و ضمير افراد، در سطح اجتماع، در عمق هنرها، در بنيادهاى فرهنگ توده
ها، در متن خانواده ها ، در روابط زناشويى، در قضاوت و امور جزائى، و در
روح و روان مردم مستقر شده است. اين
فرهنگ و عرف، بگذريم از خَلل و
اختلالاتی که در آن ايجاد شده و رکود و توقفی که بدان گرفتار شده است، در
حرکت و زندگى فردى و اجتماعى مردم، علیرغم ممانعت استبدادی- استعماری، نقش
مهمی ايفاء می کند و به خواستهاى جوامع و ملل اسلامى سمت و جهت میدهد.
اصـــــل چهاردهم
استبداد و شرک و ماديتِ
داخلى و خارجى، بنابر زور و سرکوبگرى و حيله گرى، و در سايهٴ بيسوادى و
ترويج جهالت و خرافات، و بر پايهٴ نيازمندى و مجبورى مردم، و با تکيه بر
تحقير و جادوگرى و شيادى، اقـوام و جـوامع اسلامى را
«در اَدوار مختلف»،
زير سلطه و استثمار خود قرار داده و به اسارت در آورده اند.
بدين شيوه،
از طرفى، فرهنگ سلطه پذيرى و تحجر گرايى
و برده منشى، و از طرف ديگر،
فرهنگ ماده گرايى و بيگانه پرستى و الحادى را بر اقوام و جوامع اسلامى
تحميل نموده اند. همچنين
با نابود کردن آزادی بیان و ممنوع سازی آزادیهاى فکرى و سياسى، جوامع
مسلمان را از فرهنگ آزاديبخش و استقلال طلب و عزت آفرين توحيدى و حتى از
خواص اولیۀ انسانی محروم کرده و مسلمين را به روزگار سياه و درهم ریختۀ
کنونى انداخته اند.
ب – افکـــار و عقـــايد سمــاء دربارۀ
هنر
افکار و عقايد سازمان موحدين آزاديخواه ايران دربارۀ
هنر از اين قرار است:
اصـــــل يکم
هنر عبـارتست از
لياقت، توانايى، و خلاقيت
«خـاص و ارادى»،
که فرد و
اجتماع و نهادها از خود بروز می دهند (۵۴)،
و هنرمند،
فـرد يا جامعه يا نهـادى است که لياقت ها، توانائی ها، و خلاقيت هاى خاص و
ارادى را داراست. همچنین هنر پرورى،
زمينه سازى و تهيهٴ امکانات مادى و هموار نمودن ابعاد ذهنى و فرهنگى جهت
ظهور هنرهاست.
اصـــــل دوم
هنـرها بر مبنای
افکار و فرهنگ محیطی یا انتخابی بوجود مى آيند و در راستاى آنها گسترش مى
يابند، و روى فرد و اجتماع و نهادها و ابعاد مختلف زندگى، اعم از شخصى،
اجتماعى، اقتصادى، سياسى ،اخلاقى، و غيره، اثر می گذارند و به آنها سمت و
جهت مى بخشند.
اصـــــل سوم
هنرهای توحیدی
و مأخــوذ از فکر و فرهنگ توحیدی، هنرهاى
آزاديبخش و رشد آفــرين و سازنده هستند، و در سایۀ استقلال و آزادی های
سياسى، فرهنگى، و اقتصادى بوجود می آیند.
و وجود چنين
هنرهايى، مظهر توحید و اسلامیت و ايمان و اعتماد به نفس و نشانهٴ رشد و
شجاعت فرد و اجتماع و نهادهايى است که اين نوع هنرها را ارائه می دهند.
اصـــــل چهارم
هنرهاى تقليدى
که از فکر و فرهنگ مسلط
(سنتی – استبدادی - استعماری)
اخذ می شوند و در جهت تــداوم رکود اجتماعی و وضع استبدادی و برای استمرار
سلطه گرى و غارتگرى استعمارگران عرضه می شوند،
«هنرهاى ارتجاعی و وارداتى»
بحساب می آيند، که توسط اهل شرک و استبداد و استعمار تبليغ و ترويج می شوند
و مايهٴ اختلال فـرهنگ و هنـر، تضادهاى اجتماعى، سلطهٴ ارتجـاع و استبـداد
و استعمـار، و رکود و وابستگى ملل تحت سلطه میشوند.
و این وضعیت،
پیام این نوع هنرها و پیامد
طبیعی آنهاست.
اصـــــل پنجم
رشد و گسترش
هـنر و هـنر پرورى و ازدياد هنرمندان، مظهر آزادى، امنيت، غِناى فرهنگى،
شکوفايى اقتصــادى، و نشانهٴ فضــاى باز وسالم سيــاسى و اجتماعى است.
در چنين فضايى،
ابعاد ديگر زندگى فردى و اجتماعى نيز رشد و ترقى پيدا کرده و همۀ اطراف می
توانند در پيشرفت و تحولا ت اجتماعى سهيم شوند و هنرهای خلاق خود را ارائه
دهند.
اصـــــل ششم
هنر ايــرانى
و هنــر در جوامع اسلامى، بايد بر پايهٴ فکر و فــرهنگ اســلامى بوجود آيد
و در سايهٴ تــوحيد و آزادى رشــد و شکــوفا شود، تا در راه خـدمت به فرد و
اجتماع، شکوفايى استعدادها، تثبيت آزادیها، تحکيم اُخوَّت و همدلى، رواج حق
و عدالت، استقرار انضباط دينى، ايجاد روحيهٴ عمران و آبادسازى، احياى
استقلال و اعتماد به نفس، و غيره، واقع شود.
اصـــــل هفتم
سماء که براساس
فکر و فرهنگ توحیدی و اسلامى بوجود آمده و درسايهٴ ارزشهاى توحيدى عمق
وگسترش پیدا میکند، در جهت
«ايجاد و استقرار و توسعهٴ»
هنرهاى اسلامى، چه در سماء و چه در سطح اجتماع و چه در ميان مسلمين جدا
تلاش ميکند و براى احياء و بازسازى و رشد هنرهاى توحيدى و اسلامى از هيچ
سعى و تلاشى دريغ نمى ورزد.
اصـــــل هشتم هنرها بطور کلى «پنج نوع» هستند: الف - هنرهاى نظرى، ب - هنرهاى احساسى، ج - هنرهاى رفتارى، د - هنرهاى تجسمى، هـ - هنرهاى چند بعدى.
ب
- هنرهاى احساسى
هنرهاى احساسى
عبارتند از هنرهايى که
« روحيات، احساس ها، عاطفه ها، و مشاعر»
انسان ها را مخاطب قرار می دهند و آنها را متأثر و متغير می سازند، و در
جهت دادن به وضع و حال فرد و اجتماع، نقش مهمى را بازى می کنند و روى زندگى
بشرى اثرات عميقى بجا می گذارند. و شعر، نغمه سرايى، خطاطى، نقاشى، تزیين
کارى، و غيره، نمونه هاى اين نوع هنر هستند.
ج - هنرهاى رفتارى
هنرهاى رفتارى
عبارتند از هنرهايى که در
«رفتـار و عملکرد و اخلاق»
افراد و جوامع و نهادها متجلى می شوند و در رفتـارها و روابط اجتماعى تاثير
زيادى بجا می گذارند و فرد و اجتماع و نهادها را در جهت رسيدن به اهداف و
آرزوها، نظم و انضباط، تعاون و همدلى، زندگى شکوفا و خلاق، و غيره، يارى
میدهند.
و مديريت و رهبرى،
انضباط دينى، استقلال عمــل، زرنگى و هــوشيارى، رفتــارهاى تشبيهى
(نمايشى)، سخت کــوشى، و ديگر رفتـارهاى مــؤثر و ابتکـارى و تحـول آفرين
از اين نوع هستند.
د - هنرهاى تجسمى
هنرهاى تجسمى
عبارتند از هنرهايى که
«حالت جسمى و مادى»
پيدا می کنند و به صورت اجسام و اشياء در مى آيند و در ابعاد مختلف زندگى
فردى و اجتماعى و اقتصادى و سياسى نقش زیادی بازی می کنند و مايهٴ تغيير و
تحول می شوند. و شکل و بدنۀ صنايع و اختراعات، معمارى و بناسازى، دوزندگى و
بافندگى، شکل و ظواهر غذاها، مجسمه سازى، نظام خانه دارى، حکـا کى و ظريف
کارى، و غيره، در زمرهٴ هنرهاى تجسمى هستند.
هـ - هنرهاى چند بعدى
هنرهاى چند بعدى
عبارتند از هنرهايى که داراى
«ابعاد مختلفِ»
احساسى، نظرى، رفتارى، و تجسمى بوده و در صحنه هاى گوناگون زندگى بشرى
حضور دارند و در تغيير و تحول فرد و اجتماع نقش مهمی بازى میکنند.
اين هنر چند بعدی
اکثر هنرهاى فردى و اجتماعى و نهادى را در بر مى گيرد. و تزیينات،
کُتُب مختلفه، فيلمهاى گوناگون، نمايشات، موعظه ها، ظريف کارى، شعر و
سرود، دوزندگى و بافندگى، و غيره، جزو اين نوع هنر هستند.
(۵۴)
نهادها،
شامل همهٴ مؤسسات، تشَکُلات، مراکز، و ادارات اجتماعى، اقتصادى، سياسى،
فرهنگى، دفاعى,
و غيره,
می
شوند.
و احزاب و سازمانهاى سياسى،
دولت ها و حکومت ها، شرکت هاى مختلف اقتصـادى، تشَکُلات صِنفى، مراکز
امور اجتماعى، دواير فرهنگى، تشکيلات دفاعى، مؤسسات تعلیمی، و
غيره، در زمرۀ نهادها قرار می گیرند.
فصل
۶
- افکار و عقايد سماء در بارۀ
زن و مرد
افکار و عقايد سازمان موحدين آزاديخواه ايران دربارۀ
زن و مرد بدین صورت
است:
اصـــــل يکم
زن و مرد
در خلقت برابرند و داراى منشاء واحدى هستند و از ماهيت و استعداد یکسانی
برخوردار می باشند، اما در بعد جسمی متفاوت هستند و جسم و عضلات هر یک از
آنها دارای لیاقت و توانایی خاص خود می باشد، لکن تفاوت جسمی آنها مایۀ
احتیاج متقابل آنها به یکدیگر شده و در واقع
«مکمل یکدیگر»
گشته اند.
بر اين اساس،
علاوه بر تعاون متقابل زن و مرد، بايد تفاوت جسمى زن و مرد و مسائل خاص
مردانگی و زنانگى در مسئلۀ نوع کار و فعالیت مورد توجه و مد نظر قرار گيرد.
اصـــــل دوم
زن و مرد
در همۀ ابعاد زندگى و حقوقی، اعم از فردی، سياسى، اجتماعى، اقتصادى،
فرهنگى، هنرى، زناشويى، قضايى، خانوادگى، و غيره، برابر و متساوى هستند، و
برترى و بزرگوارى هر يک از آنها وابسته به تلاش و لياقت و توانايى آنهاست.
و لازم است
که زمينه هاى تلاش و لياقت و توانايى، که عبارتست از
«آزادى و امنيت و امکانات»،
براى زن و مرد فراهم شوند، تا تبعيضات و امتيازات بلا دلیل موجود مابين زن
و مرد رفع و زائل گردند.
اصـــــل سوم
امنيت عام و همه جانبه
براى زنان، در خانواده و در اجتماع، شرط اساسى نائل شدن آنها به حقوق اساسی
است. و تحقق اين اصل بنيــادى، پايهٴ رشد و تحول آنها و راه ظهور و تحقق
استعدادها ، لياقت ها، و توانائی هاى زنان،
و همچنين
عامل کلیدی در تحقق برابرى زنان و مردان است.
اصـــــل چهارم
زن و مرد در همۀ ابعـاد،
اعم از فردی، اجتماعى، سياسى، اقتصادى ، فرهنگى، هنرى، انتخاب دوست و دشمن،
مسافرت، لباس و پوشش، و رفت وآمد روزانه، داراى حق
«تصميم گيرى»
هستند و در هر بعدى
«استقلال»
انسان ها بايد محفوظ گردد و کسى حق تصميم گيرى و دخالت زورمدارانه در زندگى
و سرنوشت ديگران را ندارد، زيرا هر انسان
«بالغ و عاقلى»،
لایق تصميم گرى مستقلانه است.
با تحقق استقلال فردى،
هر کسى با تکيه بر رأى و نظر خود، عقيده و راه خود را انتخاب می نمايد، و
مسئول عواقب هر کار و عملى، شخص تصميم گيرنده خواهد بود و بار کسى روى دوش
ديگرى نمى افتد
(۵۵).
و زير پا گذاشتن استقلال فردى، به معناى انکار هويت انسان و برده نمودن
اوست،
اما در عين حال اصل «مشـورت و سعی برای تفاهم»
در همۀ ابعاد زندگی و خاصتا در تصمیم گیرهای اساسی باید حفظ و رعایت شود.
اصـــــل پنجم
ايجاد حرفه و کار اقتصادى
براى زنان، شرط استقلال آنهاست، بنابر اين، زنان بايد به
«استقلال اقتصادى»
برسند، تا از زير سلطگى و بی ارادگی بدر آيند و از نفقه و ترحم مردان بى
نياز گردند، و به تبع آن، به استقلال فکرى و سياسى و اتخاذ موضع نائل شوند
و آزاد گردند، و بدین صورت مُبَــدَّل به
«شريک واقعى»
و همه جانبهٴ مردان از جمله در بعـد اقتصـادى شوند. لازم به ذکر است که کار
خانوادگی (خانه داری و بچه داری) یک
«کــار اقتصــادی»
است و حتی با مختصر بودن آن باید
«نصف کار اقتصادی»
بحساب آید.
اصـــــل ششم
کارهاى خانگى،
اعم از نگهدارى اطفال، غــذاسازی، کارهای
بهداشتی، دوخت و دوز، و غيره، يا بايد
مشترکا و توسط زن و مرد انجام داده شوند،
و يا بر مبناى
قرار داد بعنـوان «کار اقتصادى»
به يکى از طرفين واگـذار شوند. و بدين شيوه،
هم تــوحيد و
عدالت تــوحيدى اجــراء شده است، هم
شــراکت واقعى زن و مرد در زندگى خانوادگی تحقق يافته است ، و
هم امکان يک
زندگى پايدار و مطمئن براى طرفين فراهم می
گردد.
اصـــــل هفتم
هنگامی که زنان
عهده دار مخارج زندگى خود شوند و در مصارف خانوادگى اشتراک جويند، در ارث
با مردان برابر خواهند شد.
بنابراين،
جهت تحقق اين اصل توحيدى، بايد زمينه هاى قانونى، امنيتى، و فرهنگى براى
ارث برابر و براى اشتغال زنان فراهم گردد، تا در اين مورد نيز
«توازن مرد و زن»
که يک ارزش توحيدى و استقلال طلبانه است تحقق يابد، و در سايهٴ اين زمينه
ها و اشتغال زنان،
«توانايى و لياقت آنها»
شکوفا و جامۀ عمل پوشد.
(۵۶)
اصـــــل هشتم
زنان و مردان
در امر ازدواج و
پيوند زناشويى مختار و آزاد هستند، و بايد بر مبناى
«خواست و انتخاب خود»
ازدواج کنند، و طرفين در عقد و طلاق برابر و از حقوق متساوى برخوردار
هستند. و بر اين اساس
«وَلِىّ مُجبِر»
بلا موضوع می گردد، مگر براى کسان و اوقات استثنايى. اما ضروریست که دختران
و پسران
«در
موضوع
ازدواج»
با اعضاى خانوادهٴ خود مشورت کنند و در حد توان موافقت آنها را کسب نمايند.
اصـــــل نهم
ازدواج
یعنی
«پيوند زناشويى يک زن و مرد»،
که به رضايت طرفين صورت می گيرد، و نصوص قرآن نيز اين نوع ازدواج را تاييد
و آن را
بعنوان
ازدواج عادلانه معرفى
میکنند
(۵٧).
و جهت تحقق ازدواج موفق و مداوم بايد
«معيارهاى توحيدى و انتخابی»
اصل قرار داده شوند.
همچنين ازدواج
زنان و مردان تا دوران بلوغ عقلى
غير انتخابى
بوده و بیشتر یک پیوند جنسی محسوب می شود،
و
اکثرا
خلاف مصالح زنان و مردان است.
(۵٨)
اصـــــل دهم
صِداقِ ازدواج
بين زنان و مردان
«می تواند»
دو طرفه باشد و به عنوان هداياى صداقت و دوستی که دختران و پسران هنگـام
ازدواج به يکديگر می بخشند تلقى شود و شیرینی
(نِحله)
ازدواج بحساب آید، و يک طرفه بودن صداق، حقیقتا ناشى از ملاحظۀ
زنان و فقر
و نداری آنان بوده است. اما با تحقق شراکت مردان و زنان در اقتصاد خانواده،
صِداقی که
از سهيم نبودن زنان در اقتصاد خانوادۀ
شوهرى
نشأت گرفته
و براى جبران بى بضاعتى آنان مقرر شده است بکلی دگرگون می شود،
و در اینجا نیز عزت و
مشارکت طرفین متجلی می گردد.
اصـــــل يازدهم
مسئوليت و سرپرستى
و مخارج اطفال، تا دوران بلوغ عقلى (توان انتخاب)، به عهدۀ
والدين است، و در اين رابطه پدر و مادر مسئــوليت مشترکی دارند.
و طبعا مادران در صورت عدم عذر موجه بايد تا
دوسالگى به اطفال خود شير بدهند و کار رضاعت انجام دهند، همچنانکه پدران
باید به مسئولیتهای خود عمل نمایند.
همچنين نامگذارى اطفال (نام و نام
خانوادگى) نيز بايد بنابر توافق والدين و با توجه بر اسامی بهتر صورت
پذیرد.
اصـــــل دوازدهم
طفل و کودک
نه ملک و مال مرد است و نه ملک و مال زن، او انسان
«ذاتا آزاد و مستقلی»
است که تا بلوغ عقلى اش تحت سرپرستى و تربيت پدر و مادر قرار دارد، و در
دوران بلوغ عقلى رأسا و بنابر ارادۀ خودش باید تصميم گيرى نماید. و در صورت
«وقوع طلاق و جدايى»
ما بين والدين (قبل از بلوغ عقلى)، مکـان و مـوقعيت اطفال بنابر مصالح آنها
مُعیَّن می شود. بدیهی است که
نظام حاکم نيز
در این رابطه مسئولیت دارد و موظف است که هزينهٴ مشخصى را بـراى رشد و بى
نياز کردن اطفال اختصاص دهد.
اصـــــل سيزدهم
زن و مرد
در ميدان
«ادای شهادت»
برابر هستند و
«تفاوتى ذاتى»
در رابطه با ماهيت و استعداد بين زن و مرد وجود ندارد، و تنها انضباط دينى
(۵٩)،
لياقت
(۶٠)،
و توانايى
(۶١)،
که ناشى از سعى و تلاش و زمينه هاى آنهاست موجب امتياز می گردد. وآنچه
دربارۀ
«شأن زنان»
در اجتماع تصور شده، جزو عقايد و اعراف سنتى و جاهلى بوده و خالى از واقعيت
است و با افکار و عقاید توحيدى اسلام در تضاد و مردود میباشد.
اصـــــل چهاردهم
بنابر نصوص قرآن،
زنان و مردان در امکان رسيدن به مقام رهبرى و هر مقام ديگرى برابر هستند و
زنان و مردان ميتوانند رهبر، رئيس جمهور، قاضى، وزير، و صاحب هر مسئوليت
ديگرى بشوند.
در تفکر توحيدى سماء،
مبناى رسيدن به هر مقام و سمتى،
«انضباط دينى، لياقت، و توانايى»
است، نه مؤنث و مذکر بودن، نه نژاد و خاک، نه کُهولت و جوانى، نه شغل و
سرمايه، نه حسب و نسب، و نه سنن جاهلى بى اساس و تبعيض آفرين. و بايد گفت
آنچه که
خارج از «اختيار و تصميم و توانائى» است،
ملاک ارزشيابى و سنجش انسان ها قرار نمى گيرد.
اصـــــل پانزدهم
تصورات و برخورد
تبعيض آميز موجود نسبت به زنان مردود است و سماء آن را محکوم مى کند، و
خاصتا طرز تفکر خرافى و شرک آمیز و برخورد سرکوبگرانهٴ نظام ولايت مطلقهٴ
خمينى در مورد زنان قبيح و محکوم است.
و چنين
نگرش و برخوردى، نافى ماهيت زن و شأن انسانى او و در تضاد با بينش و تعاليم
توحيدى اسلام قرار دارد و بيانگر
«شرک و استبداد و ماديت»
است.
اصـــــل شانزدهم
همانطور که
اطاعت مردان از الله مستقيما و بلا واسطه واجب است، اطاعت زنان هم از الله
مستقيما و بلا واسطه واجب است. همانطور که واسطه گرى براى مردان شرک و بت
پرستى است، براى زنان هم به همين صورت است.
در نتيجه،
اطاعت زنان از مردان، به دليل تفاوت جنسيتى، سلب استقلال زنان و مظهر
وابستگى و زير سلطگى آنها و در واقع بيانگر شرک و بت پرستى است.
اصـــــل هفدهم
لباس و پوشش
براى زنان و مردان واجب و ضرورى است، و اين نگرش و اِعمال آن، بنابر تکريم
انسان و بزرگداشت او و حفظ روابط انسانى و جهت زيبايى او و مخالفت با تعميم
روابط جنسى و فساد ناشى از آنست.
و سماء
به تبعيت از قرآن حکیم، معتقد به عـفت و پاکدامنى و اِرضاى غرايز جنسى در
روابط زناشويى است، و عدول از اين اصل تـوحیدی، به معناى پايمال نمودن
ارزشهاى تـوحيدى و مشکل آفرینی در روابط انسانهاست.
و مرز و ميزان
لباس و پوششِ زنان و مردان تا جايى است که
«حــرمت و عــفت»
حفظ شود و
«حد ضرورت»
رعايت گردد. اما لباس و پوشش نبايد مُضِر، زشت و زننده، دست و پاگير، و
مزاحم کـار و فعاليت باشد.
اصـــــل هجدهم
کليهٴ قواعد دست و پاگير،
رُسومات سنتى مضر، و آداب و عادات جاهلى، که
«مانع رشد و ترقى و صحنه دارى»
زنان و مردان هستند و قيودات ضد توحيدى و ضد بشرى بر آنها تحميل ميکنند
و سد اختيار و انتخاب افراد بشرى و مایۀ تبعيضات و امتيازات بين زنان و
مردان در ابعـاد مختلف عقيدتى، سياسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى،
خانوادگى، زناشوئى، قضائى، تعلیمی، هنرى، و غيره می گردند، بايد لغو و
زائل شوند،
تا زمينه های
خلاقيت و شکوفائى زنان و مردان همگام با يکديگر فراهم شود، و مردان و
زنان بر پايهٴ معيارهاى توحیدی و انضباط دينى راه
«رشد و سازندگى»
(۶٢)
را بپيمايند و به اهداف توحیدی و خواستهاى عالى انسانى برسند.
(۵۵)
آيهٴ:
مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا
يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى،
اعلام استقلال انسان و لغو وابستگى وبردگی است. و اصلا انديشهٴ توحيدى
اسلام، قبل از هر چيز منادى آزادى و استقلال و ضد وابستگى و بردگى است، و
قرآن سلطهٴ انسان بر انسان را
«شرک»
اعلام کرده و در آخرت نيز پاداش و عقاب بشر بر اساس
«استقلال فردى»
مقرر شده است. و معنای این آیه چنین است:
«هر کس که هدایت گردید و راه توحيد و اسلامیت را در پيش گرفت، همانا برای
خودش و نفس خودش هدايت می شود و براه صحيح و نتيجه بخش می رود، و هر کس که
گمراه و سرگردان شد، همانا برای خودش و نفس خودش گمراه و سرگردان می شود و
بسوی سيه روزى و بيچارگى می رود، بنابراين، کسى مسئول و حمل کنندهٴ خیر و
شر کسى نيست و هر فردى مسئول عواقب کار و عمل خويش است».
اِسراء - ١۵
(۵۶)
توحيد در عزت
و کرامت و در آزادى و استقلال است،
و شرک در رذالت
و پستی و در اسارت و بردگی است. لازم به ذکر است که بردگی اوج وابستگی
انسان به انسان است، به نحوی که انسان ها در آن ملک و مال یکدیگر شده و در
رابطه با همدیگر حالت
«مالک و مملوک»
پیدا می کنند و در آن بجای اینکه
«رابطۀ اَخَوی»
داشته باشند، که همان رابطۀ توحیدی است، رابطۀ برده و برده دار، سلطه گر و
زیر سلطه، و ارباب و رعیت، پیدا می کنند.
بنابر این،
وابستگی درجاتی دارد، و از اطاعت
«بلا دلیل یا غیر اختیاری»
شروع می شود و به ملک و مال شدن انسان ها منتهی می گردد.
(۵٧)
زوج مقابل فرد
است و به معناى دو چيز برابر و همساز است.
و ازدواج
(الزَّواج) يعنى پيوند و اختلاط زن و مرد و ایجاد روابط زناشویی بر
مبنايى که
طرفين بدان راضى
می
شوند. و بايد دانست که تجويز
«زَوجات
اربعة»
در اسلام،
مانند بعضى از احکام و تجويزات ديگر،
در
موارد و مواقع خاص
پیش می آید،
و تاريخ بشرى
و واقعيات زندگى نيز وجود چنین موارد و مواقعی را
اثبات و
تاييد می کنند.
(۵٨)
زمان بلوغ عقلى
و دوران توان انتخاب در افراد بشری متفاوت و مختلف است، اما بطور کلى
ميتوان دوران ٢٠- ١۵
سالگى را زمان بلوغ عقلى و دوران توان انتخاب و تشخيص نيک و بد در
«افـراد بشری»
دانست، و ميتوان آن را به عنوان دوران بلوغ عقلى (دورۀ توان انتخاب) به
رسميت شناخت.
(۵٩)
انضباط دينى
(تقوى)
عبارتست از روش عمل و برخوردى که از
«ماهيت دينى انسانها»
نشأت می گيرد و در چگونگى زندگى و در گفتار و عملکرد آنها متجلى و ظاهر می
گردد و به آنها
«نظم و جهت»
مى بخشد، و انضباط دينى عامل التزام به توحید و اسلامیت است.
(۶٠)
ليـــــاقت عبــارتست
از استعدادها و آمادگی هاى اکتسابى و بالقــوهٴ بشـرى، که با فراهم شدن
زمينه های لازمه به فعل و ابتکار و خلاقيت تبديل می شوند. و عقل و دانش و
تجربه نمونه هاى لياقت بشرى هستند.
(۶١)
تـــوانايى عبـارتست
از نيرويى که موجب استقامت و پيگيرى انسانها در انجام دادن کارها و رفع
مشکلات پیش رو میشود، و در اين رابطه بيشتر استحکام روحيات بشری (عزم راسخ)
و قدرت جسمى او مد نظر است.
(۶٢)
رشد يعنى نمو
و ترقی
و حرکت بسوی کمال و کامل شدن، در هر بعدی از ابعاد زندگی،
وضعی که
در ضد با رکود و تـوقف است.
و سازندگى
مظهر عملی رشد و ترقی و سند و مصداق رشد و
تکامل و مقابل تخريب و ويرانگرى است. و همانطور که
«وضع رشد یابنده»
در هر بعدی از زندگی میتواند بروز نماید،
«کار سازندگی»
نیز تمام ابعاد سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، اخلاقى و غیره را در
بر می گیرد.
فصل ٧ - افکار و عقايد سماء دربارۀ
دعوت و روش آن الف - افکار و عقايد سماء دربارۀ دعوت:
سازمان موحدين آزاديخواه ايران به
اصول اساسی
زير دعوت می کند:
اصـــــل يکم
١-
دعوت و فراخوانى
فرد و اجتماع به آیات قرآن و اسلام
اجتهادی، جهت تطبیق و اجرای آن بنابر اجتهاد در زمان و مکان، به
مثابۀ وحى تشريعى الله،
که توسط محمد مصطفى (ص) به بشريت ابلاغ شده و
بوسیلۀ خلفای راشده تدوین گشته است.
٢-
دعوت و فراخوانى
فرد و اجتماع به قانونهاى علمى، به مثابهٴ وحى تکوينى الله
در خلقت (در آفاق و انفس)، که توسط دانشمندان و عالمان و محققین در
طی زمان کـشف و ضبط مى شود .
٣-
دعوت و فراخوانى
فرد و اجتماع به سنت مُسلّم نبَوی، به مثابهٴ اُسوۀ عالی مسلمین، و استفاده
از تعلیمات و تجربیات ایشان، که در واقع راهنماى نظرى و عملى دینداری
اسلامی در ميدان زندگى هستند، و نیز دعوت و فراخوانى به سنن و عملکرد
انبياء و صالحين، به مثابهٴ نمونه ها و اُسوه هاى زندهٴ بشريت.
۴-
دعوت و فراخوانى
فرد و اجتماع به عقل و تفکر بشرى، به مثابهٴ قوهٴ درک و شناخت انسان، که
وديعه و هدیۀ الله به بشریت است، و فهم کننده و تفهيم کنندهٴ وحى تشریعی
و
تکوينى و وسیلۀ شناخت راه انبیاء و رسیدن به زندگی عالی توحیدی است.
اصـــــل دوم
١-
دعـوت و فراخوانى
فرد و اجتماع جهت مبارزه با شرک و مطلق سازى و خرافه پرستى، که رکنى ضد
تکاملى، ضد توحيدى، و ضد بشرى است، و مانع وصول بشریت به رشد و ترقی و
اهداف توحیدی است.
٢-
دعوت و فراخوانى
فرد و اجتماع جهت مبارزه با استبداد سياسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى،
خانوادگى، و غيره، به مثابهٴ اجزاى استبداد داخلى، که با تکیه بر شرک و
خرافه پرستی و نیز سلطۀ جهانی استبداد (استعماری) به بقای خود تداوم می
بخشد.
٣-
دعوت و فراخوانى
فرد و اجتماع جهت مبارزه با ماديت و انحصارگرى و
هواپرستى، که عامل جنگ و
تنازع بقای بشرى و مظهر حيوانيت و بى خدايى است، همان مادیتی که سراسر
جامعۀ بشری را در سایۀ حاکمیت استبداد و استعمار فرا گرفته است.
۴-
دعوت و فراخوانى
فرد و اجتماع جهت مبــارزه با سلطۀ جهانی استعمار، که بارزترين نمونه هاى
شــرک و استبــداد و مــاديت جهانى در عصرحاضر است، و اکنون در سلطه گری و
جهانخواری دُوَل غربی و ناتویی تجلی پیدا کرده است.
اصـــــل سوم
١-
دعوت و فراخوانى
فرد و اجتماع جهت قيام و سعی براى استقرار آزادی هاى اساسى (فکرى، سياسى،
فرهنگی، و اقتصادى)، و این آزادی ها در مملکت ایران در سایۀ برپایی جمهوری
متحدۀ مردمی قابل تحقق
است.
٢-
دعـوت و فـراخوانى
فـرد و اجتماع جهت کسب استقلال فکرى، سياسى، فرهنگى، و اقتصادى، امری که
تنها در سایۀ اتحاد و همبستگی با ممالک و جوامع اسلامی همسایه قابل وصول می
باشد.
٣-
دعوت و فراخوانى
فرد و اجتماع بسوى رشد و تکامل، سعى و شکوفايى، و عدالت و فداکارى، مسیری
که نیازمند نظامی آزاد و مردمسالار و کثرت گرا میباشد، و بدون چنین نظامی و
در سایۀ سلطۀ استبداد و استعمار هیچ مملکت و اجتماعی به اهداف خود نخواهد
رسید.
اصـــــل چهارم
١-
دعوت و فراخوانى
فرد و اجتماع به انضباط دينى
(صداقت و راستی،
جديت و
مُحکم کاری،
احترام و مَتانت، تعاون و همکاری، صبر و مقاومت، نظم و نظافت، عزت
و سربلندی، شوری
و مشورت، سَمع و طاعت، وَعد و اَمانت، وغیره)،
انضباط دینی که در ادبیات قرآن بعنوان تقوی آمده و عامل حراست و
التزام به حدود و ملاکهای توحیدی است.
٢-
دعوت و فراخوانى
فرد و اجتماع به تزکيهٴ روح و اخلاق، زبان و ادبيات، و رفتار و عملکرد، از
شرک و مطلق سازى و خرافات، از استبداد و زورگويى و سلطه گرى، و از ماديت و
انحصارگرى و
هواپرستى.
ب - افکار و عقايد سماء دربارۀ
روش دعوت
روش دعوت سازمان موحدين آزاديخواه ايران داراى اصول زير می باشد:
اصـــــل يکم
نشر و تبليغ
افکـار و عقـاید توحيدى اسلام،
نشر و تبليغ
قــانون ها و نظریات علمى،
و نشر و تبليغ
مبانی عقلی و روش های عاقلانه، که بر پــایۀ اصل
«تدريج»
و با تکيه بر بصيرت، حکمت، نصيحت، و مناظرهٴ احسن صورت مى گيرد. و آيات
ذِيل تبيين کنندهٴ اين روش توحیدی هستند:
الف-
كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاً (سورۀ
فرقان - آیۀ
۳۲):
«اینچنین
{قرآن را به تدريج نازل کرديم}، تا
قلب و روح شما را
{از طریق
روش تدريجى
-
تناوب وحى}
راسخ
و
اُستوار گردانيم،
و {بدین جهت} قرآن را مستمرا و پشت سرهم نازل کردیم».
ب-
قُلْ هَـذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ
اتَّبَعَنِي (سورۀ يوسف - آیۀ
۱۰۸):
«ای محمد به مردم ابلاغ نما که اينست خط و راه من (خط و راه توحید)، من و
پيروانم بر پايهٴ بصيرت (شناخت عينى) بسوى الله (توحيد) دعوت می کنيم».
ج-
ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ
وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ (سورۀ نحل - آیۀ
۱۲۵):
«یا محمد، به راه خالق و معبودت دعوت کن (براه توحيد)، بر پايهٴ حکمت و
کلام اثر گذار و قانع کننده، و بر مبنای نصيحت ها و مواعظ دلسوزانه، و
مجادله و مناظره کن با مخالفان به عالیترین شیوه».
اصـــــل دوم
در ميدان دعوت اسلامى، اصل بر
«بلاغ مبين و آزادى ديندارى»
است، نه کمتر نه بيشتر، زيرا کوتاهی، نقص و عدم ابلاغ صریح و روشن بحساب مى
آيد و به حد اِتمام حجت نمی رسد، و بيشتر نيز، به زور و استبداد منتهى
می
شود و در آن همه چیز عقیم می گردد. بنابراین، اسلام نه غموض و مجهوليت را
می پذيرد و نه زور و استبداد را قبول دارد، و آيات زیر وظيفهٴ مسلمين را
دربارۀ
چگونگى دعوت و روش تبليغ، مشخص و مُحَدّد می کنند: قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ (نور - ۵۴): «بگو از اللّه و معبود یکتا و از رسول اسلام اطاعت و پیروی نمایید، و اما وقتی که رو می گردانید و سرکشی می کنید آنگاه {بدانید که} رسول تنها مسئول عملکرد خویش است، همانطور که شما مسئول عملکرد خود می باشید، و البته اگر از ایشان (رسول) اطاعت و پیروی نمایید هدایت می شوید، و لکن {در رابطه با دیگران} جز ابلاغ رسالت و تفهیم وحی {و تعلیم تدیُّن توحیدی} مسئولیتی متوجه رسول نمی شود».
لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ
يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ
بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَ اللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
(سورۀ بقرة - آیۀ
۲۵۶):
«در قبول و پذيرش دين اسلام اِکراه و اجبارى وجود ندارد، چون به تحقيق راه
هدايت و رشد (توحيد و اسلامیت) از گمراهى و سرگردانى جُدا و مشخص شده است
(و بوسيلهٴ تبليغ و روشنگرى مبين وعملکرد مسلمين در سطح اجتماع نيز مشخص
ميشود). پس کسى که به راه طاغوت (ارباب
متفرقه و سردمداران شرک و استبداد و ماديت)
کافر شود و به الله و پيام او ايمان بياورد، به تحقيق به فکر وعقيدهٴ
مستحکمى چنگ زده که هرگز گسست و شکستى براى آن متصور نيست، و الله بسيار
شنوا و بسيا ر آگاه است».
اصـــــل سوم
موضع سماء
نسبت به کسانی که دين اسلام را نمی پذيرند و به راههاى غير اسلامى می روند،
متناسب با نحوۀ موضع گیری آنها خواهد بود، بدین صورت که: اگر آنها روش
مسالمت آميز را اتخاذ نمايند، موضع سماء نیز نسبت به آنها مسالمت آمیز و
دوستانه خواهد بود، اما اگر موضع آنها خشونت آميز باشد، طبعا موضع سماء نيز
تغيير خواهد کرد و بديهى است که غير دوستانه باشد. و آيـات ذِيل، چگونگى
موضع گيرى و نحوۀ برخـورد مسلمين در رابطه با غير مسلمين را چنین اعلام می
دارند:
لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ
وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا
إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (سورۀ مُمتَحِنة - آیۀ
۸):
«الله مانع شما مسلمین نيست که با کسانى که بدليل ايمان و اعتقاد به دين
توحيد با شما نجنگيده و شما را کشتار نکرده و از سرزمين و ديارتان اخراج
نکرده اند، نيکى و بخشش داشته باشيد، و حقا که الله نيکوکاران و بخشندگان
را دوست دارد».
إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ
وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن
تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (سورۀ
مُمتَحِنة - آیۀ
۹):
«غيراز اين نيست که الله مانع دوستى و پيوند شما مسلمین با کسانى است که
بدليل ايمان و اعتقاد به دين توحيد با شما جنگيدند و شما را کشتار کردند و
از سرزمين و ديارتان اخراج نمودند، و يا کسانی که در جنگ و کشتار و اخراج
شما مسلمین از طریق پشتيبانى و کمک به دشمن شرکت کردند. و کسانیکه با
قاتلان و اخراج کنندگان شما مسلمین، و نیز همکارانشان، پيوند و دوستى
برقرار کنند، ظالم و ستمکار هستند».
اين آيات آزاديخواهانه و عدالت طلبانه، پايه و اساس وظايف و موضع گيری ها و
برخوردهاى سماء در موارد مذکور است، همچنانکه اصل و اساس در میدان پيشبرد
اهداف توحيدى
«روش مسالمت آميز»
می باشد.
(۶٣)
اصـــــل چهارم
در روش و اسلوب
توحيدى وآزاديخواهانهٴ سماء، جنگ و جهاد مسلحانه فقط با مستبدين و ظالمان
متجاوز مُجاز است، مستبدين و ظالمانی که جز زورگويى و سرکوبگرى و خونريزى
را به رسميت نمى شناسند و حتى آزادى بيان را نيز در حد اقل خود تحمل نمی
کنند، و از نشر و تبلیغ افکار و عقاید توحيدى، قانونها و نظريات علمى،
تحليل ها و روشهای عقلى، و از خواستهاى آزاديخواهانه و عدالت طلبانه،
ممانعت بعمل می آورند، و صاحبان اين افکار و خواستها را زندانى، اعدام،
آواره، و منزوى میسازند و اموالشان را مصادره میکنند. و آيهٴ ذيل مصداق
گوياى اين روش توحيدى و حق طلبانه است:
أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ
عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ، الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ
بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ (سورۀ حج - آیۀ
۳۹
و
۴۰):
«کسانی که مظلومانه مورد هجوم و تجـاوز قرار گرفته اند، مجاز و محق اند
که جنگ و قتال نمایند و الله نيز به نصرت و همکارى آنان تواناست، همان
کسانیکه به ناحق از وطن و ديار خود اخراج شدند، و تنها دلیل اخراجشان فکر و
عقيدهٴ توحيدى آنها بود، که گفتند الله تنها معبود ماست و تنها از الله و
قوانين توحيدى اطاعت مى کنيم».
اصـــــل پنجم
سماء مخالف
استعمال زور و بکارگیری آن در ابعاد نظرى و عملى است و آن را نفى می
کند، در هر شکلى از اشکال و تحت هر عنوانى که باشد، مگر هنگامیکه براى
«دفع زور»
استعمال و به کار گرفته شود، آنهـم بعـد از آنکه از راه و روش مسالمت
آميز (قــانون، عــرف، استـدلال، و تـوضيحات) نتوان دفــع زور نمود. و
سمـاء اصل
«مقـابله به مثل»
را مجاز میداند، اما
معتقد است که
«فداکارى» برتر از
«مقابله به مثل» است
(۶۴).
(۶٣) قبول و پذيرش دين اسلام بر اساس علم و آزادى، روح آيات اول و دوم را تشکيل مى دهد، و عدالت خواهى و شجاعت و استقامت، ويژگى «اساسى» آيات سوم و چهارم می باشد.
(۶۴)
فداکارى ناشى
از شجاعت،
سعۀ
صدر، و احساس مسئوليت
میباشد، و
عبارتست از انجام دادن
کارى که عامل مجبور بدان نيست، و گذشتن از حقی است که می توان آن را
گرفت. اما مقابله به مثل که عبارتست از طلب
«مافات»
و اخذ معادل از مُتجاوز مُجرم، ناشى از يأس از شرافت و فهميدگى
مُتجــاوز مُجرم و عدم تحمل ظلم و تجاوز است.
فصل ٨ - اهداف اساسى و اهداف نهايى
مرحله بندى اهداف
و خواستهاى سماء به اساسى و نهايى، ناشى از عدم وجود زمينه هاى مناسب فکرى،
سياسى، اجتماعى، و فرهنگى است. و سرچشمۀ
همۀ
اين عقب ماندگیها
و مشکلات
سر راه نيز همان حاکميت استبداد و شرک و مـاديت داخلى و خارجى و
سرکوبگرى طولانى و مستمر اين اضداد بشرى است، و خاصتا استعمارگران و
نظامهاى استبدادى در راستاى عقب انداختن
و راکد کردن ملل جهان و
عقيم
نمودن استعدادهاى انسانى نقش اساسى
داشته اند.
توجه به اين قضیۀ بنيادى
باعث
گردیده
که مبارزين و احزاب و سازمانهای آزاديخواه
(از جمله سماء
-
که ميدان مبارزه و فعالیت شان
مسدود شده) از اين وضع متأثر شوند و
بیش از هر چیز به فکر ايجاد مکان و زمینۀ
فعاليت باشند.
اينست که
مبارزه با استبداد سياسى
و سعی
و تلاش
براى تحقق آزادى بيان و
انتخاب در رأس مبارزه و فعاليت قرار می گيرد، و چاره نيز همين
است.
الف
- اهــــــداف اساسى (پــــــايه اى)
١- برکنارى نظام ولايت
مُطلقه:
برکنارى نظام ولايت مطلقه بعنوان
اُمُّ
المشکلات مردم و جوامع
ايران
هدف اساسی
مبارزۀ
سماء است، زيرا
تحت
سلطۀ
استعدادکُش و خرافى
آخوندهاى حاکم، فرد و اجتماع
خُرد و نابود
است،
و
با وجود و بقاى
این
نظام
استبدادى
و شرک آمیز و فسادکار
دروازۀ
تکامل
قفل و راکد و
همۀ
عوامل
رشد و ترقی
مسخ و عقيم
می باشد.
با توجه بدین وضعیت
«اصلاح و تحول پذيرى»
خارج از ذات و ماهيت اين نظام ضد آزادى، ضد توحيدى، و ضد بشرى
قلمداد می شود؛ و
صاحبان مُستبد و خرافه باز و ماده
پرست
اين نظام
(جهت حفظ حکومت و سلطه گرى و
منافع نامشروع خود)
از هيچ اقدام سرکوبگرانه و جنایتکارانه و خيانتکارانه
دريغ نمی کنند.
خلاصه
نظام ولايت
مطلقه
در تمام ابعادش
ضد آزادی
و ضد
رشد و
تکامل
و
ضد اسلام و مسلمين است
(۶۵). ٢- برقرارى جمهورى متحدۀ مردمى: برقرارى جمهورى متحدۀ مردمى، که آزادى و حقوق اساسى تمام مردم و جوامع ايران را تأمين ميکند، خواست اولیۀ سماء بعد از برکنارى نظام ولايت مطلقه است، خواستى که «بدون تحقق آن» مردم ايران و اقوام آن و جوامع مذهبى و مرامى آن به آزادى و حقوق اساسى خود نخواهند رسيد. و تحقق اين اصل، راه احقـاق حقوق همۀ مردم ايران و شرط «آزادى، رشد و سازندگى، و رفاه اجتماعى» در مملکت استبداد زده و پر تبعيض ايران بحساب می آید. نظام متحدۀ مردمی بدليل وجود اقوام و مذاهب مختلف و عمق فاصله هاى فرهنگى و عدم وجود روح و تفکر مشترک، تنها راه و چارۀ ايران و ايرانى جهت رسيدن به |