بسم الله الرحمن الرحيم وامدهی مُجدد و مُمتدِ استعمارگران به نظام ولایت مطلقه؟!
روز شنبه
۲۹ بهمن
۱۳۷۹ رسانه ها و راديوهاى استعمارى و استبدادى اعلام کردند که
بالاخره و بعد از مناقشات طولانى! در بانک جهانى!
(بانک
دام انداز جهانى)
استعمار غربى و در رأس آنها امريکاى جهانخوار! اعطاى وام
۱۴۵ ميليون دلارى به نظام استبدادى ولایت مطلقه را تصويب کردند، و
دليل اين موافقت را ارتقاى سياست تنش زدايى! که از طرف محمد خاتمى و به
نمايندگى از نظام استبدادى خمينى عَلَم شده است اعلام نمودند. اين وام
۱۴۵ ميليون دلارى بخش اول و جزيى از اين وام است که استعمار
غربى قرار است به نظام استبدادى خمينى پرداخت نمايند!!، و وامهاى غربى در
حالى به نظام خمينى پرداخت و از طرف نظام خمينى دريافت مى شوند که براى
فريبکارى وپنهان سازى ماهيت خائنانه وضد بشری شان، ستيزه و تقابل ظاهرى
درست کرده اند، بدين شيوه که نظام سرکوبگر خمينى دم از مخالفت با دول غربى
و سلطه گرى آنها مى زند، و دول استعمارى غربى هم نظام خمينى را ناقض حقوق
بشر!! و تروريستى!! قلمداد مى کنند!! نکته جالب اينکه يکى از رسانه هاى
امپرياليستى (بى بى سى - بخش فارسى) دريک تفسير شيادانه ابراز نمود که حُسن
اين وام جديد براى رژيم اسلامى!! دو چيز است: يکى اينکه اين وام دراز مدت
است!! و ديگر اينکه اين وام ربايش کم است!!، اما اين رسانۀ امپرياليستى از
مصائب وامهاى غربى براى مردم ايران چيزى نگفت و حاضر نشد به اين نکته
اعتراف کند که اگر اين وامها براى نظام خمينى وسيلۀ استمرار استبداد وسرکوب
و براى استعمار و امپرياليسم سود آور و سلطه آفرين است، براى مردم ايران،
مصيبت بار و عامل استمرار نظام استبدادى و مايۀ طولانى شدن عمر حکومت
مستبدين خيانتکار و وابسته کردن هرچه بيشتر مردم و وطن ودولت به استعمار
است، و اين وامها، همراه با رباى سربارشان، بايد از کيسۀ مردم ايران پرداخت
و بازگردانده شوند.
همچنين اين رسانۀ مغرض امپرياليستى حاضر نشد بگويد که چگونه يک نظام اسلامى
مى تواند ربايى!! باشد، و از استعمارگران وام بگيرد و به آنها ربا
بپردازد!!، در حالى که ربايى بودن و ربا خوارى و رباپردازى به نص قرآن کريم
اعلام جنگ با خدا و رسول است.
سازمان موحدين آزاديخواه ايران (سماء) راسخانه معتقد است که تا هنگامى که
استعمار وامپرياليسم وجود دارند، نظامهاى استبدادى درممالک مختلف جهان
بردوام خواهند بود، و عکس آن نيز درست است: تا هنگاميکه نظامهاى استبدادى
در بلاد مختلف جهان پا برجا هستند، استعمار و امپرياليسم وجود خواهند داشت
و در پشت سر مستبدين قرار دارند، و استعمار و نظامهاى استبدادى، متحد پايه
اى و اساسى يکديگر هستند، و وجود يکى وابسته به ديگرى است، همچنانکه مبارزه
و مخالفت با يکى، مبارزه و مخالفت با ديگرى هم هست، و محال است و غير ممکن
است که استعمار و امپرياليسم و نظامهاى استبدادى تن به آزادى و مردمسالارى
و کثرت گرايى بدهند و به حاکميت توده هاى مردم در ممالک مختلف اعتراف کنند،
و اين انديشه و اين نظر واقع بينانۀ سماء تجربۀ چند قرنه در پشت سر خود
دارد، و ماهيت ساخت اکثر ممالک موجود هم که براساس نقشه هاى استعمار و
امپرياليسم توليد شده اند، حکايت از همين نظر و انديشه دارند، و اصلاً وجود
استعمار و امپرياليسم و نظامهاى استبدادى، وابسته به سرکوب شدگى و عقب
ماندگى و متلاشى شدگى و فقر زدگى مردمان جهان و جنگهاى داخلى در ميان
آنهاست و آزادى و مردسالارى و کثرت گرايى در ممالک و سرزمينهاى مختلف جهان،
به مثابۀ نفى و زوال استعمار و امپرياليسم و نظامهاى استبدادى است.
اگر دنيا و همۀ عالم در هيچ چيزى متفق نباشند دراين نکته متفق هستند که وام
دهى بانک دام انداز جهانى که علناً و رسماً در اختيار آمريکا و دول
استعمارى و امپرياليستى غربى است، تنها و تنها، يک اقدام سياسى (سياسى از
نوع ماکياولى) و به قصد کمک به نظام استبدادى خمينى و براى پشتيبانى از
سرکوبگرى آن و فراهم سازى و استمرار تحت سلطگى مردم ايران و پاسخى به
امتياز دهى و معاملات پنهانى و خيانتهاى غير اعلام شدۀ نظام خمينى است.
البته حتى خود وام دهندگان استعمارى و امپرياليستى هم اين واقعيت را پنهان
نميکنند امّا ميگويند ما به اصلاحات محمد خاتمى!! کمک ميکنيم و مثلاً براى
فاضلاب درست کردن در تهران!! اين وامها پرداخت ميشوند، که خود اين شياديها
و ماکياولى گريها، آنها را رسواتر مى نمايد، و به ويژه مشخص مى سازد که
بازسازى نظام خمينى، به وسيلۀ سرمايه هاى غربى جلو مى رود و به کمک
امپرياليسم خبرى به مردم تلقين ميشود، امّا چون مردم ايران و ديگر مردمان
جهان از رشد و تکامل نسبى برخوردار شده اند، فريب دادن توده ها ميسر نيست،
و اين است که باز اميد اصلى استعمار و امپريالسیم و نظامهاى استبدادى، زور
سلاح و سرکوب و کشتار است. و بايد دانست که در گذشته هم اين رابطه هاى کثيف
و خائنانه وجود داشته است اما واضحتر بوده است، به همان اندازه ای که
مردمان رشد کمترى داشته اند، در آينده هم اين رابطه ها وجود خواهند داشت،
اما به تناسب رشد مردمان، پيچيده تر خواهند شد.
سازمان موحدين آزاديخواه ايران با صراحت و همراه با ايمان اعلام ميدارد که
تا مردم ممالک مختلف از رشدى مافوق حيله ها و دسيسه هاى استعمارى و
امپرياليستى و استبدادى برخوردار نشوند و براى آزادى و مردمسالارى و کثرت
گرايى قيام و اقدام و اراده نکنند، نظامهاى استبدادى در ممالک مختلف،
خصوصاً در بلاد اسلامى، به بقاى ننگين و خطرناک و بنيان کن خود ادامه
خواهند داد، و همين الآن در همۀ ممالک خصوصاً در سرزمينهاى اسلامى و در
آسياى ميانه ودرآسياى جنوب شرقى و در جزيرةالعر ب و درشمال آفريقا و ....،
استعمار و امپريالسيم در فکر بقاء و استمرار و بازسازى نظامهاى استبدادى
هستند ونظامهاى استبدادى هم برگُردۀ مردم سوارشده و با زور سلاح و کشتار
وسرکوب برمردم مسلط شده و مشغول نابودى حرث و نسل و آيندۀ آن جوامع و آن
ملل هستند.
اصل اينست که وامها و کمکها و پشتيبانيهاى استعمار و امپرياليسم نظامهاى
استبدادى پرداخت ميشوند و در اختيار نظامهاى استبدادى و خيانتکار و
سرکوبگرقرارمى گيرند، و مثلاً درايران نظام خمينى اين سرمايه ها را
درهربخشى از نظام جهنمى خود مصرف کند، چه در بازسازى وزارت اطلاعاتش، چه در
بخش شبکه هاى قتل و کشتارش، و چه براى فريب و گمراه سازى مردم و...، فرقى
نميکند و کمک به نظام استبدادى است، و استعمار و امپرياليسم و شبکه هاى
مالى و خبرى غرب در استمرار نظام استبدادى و در قتل و کشتار مردم ايران و
در سرکوب آنها شرکت مستقيم دارند و شريک جرم و جنايت نظام استبدادى خمينى
هستند و دنيا و مردم ايران بايد بدانند که نظام خمينى مانند همۀ نظامهاى
استبدادى بکمک و پشتيبانيهاى همه جانبۀ استعمار وامپرياليسم غربى و در
ابعاد مختلف اقتصادى، سياسى، نظامى، خبرى و....، به استبداد و جنايت
وسرکوبگرى مى پردازد، و در دنياى امروز، هيچ نظام و دولت وحکومتى، بدون
پشتيبانى و همراهى مردم و بدون کمک و حمايت خائنانه و سلطه گرانه و
غارتگرانۀ استعمار و امپرياليسم دوام نخواهد داشت و پا بر جا نخواهد ماند،
و هم اکنون هيچ نظام و دولت و حکومت استبدادى در جهان و درجوامع اسلامى
وجود ندارد که دهها ميليارد دلار بدهکار غرب نباشد که در وقت خودش و در
هنگاميکه مردم حکومت را در دست گيرند همۀ آنها گرفته خواهد شد.
سازمان موحدين آزاديخواه ايران، ضمن محکوم کردن رابطۀ کثيف و ضد بشرى
استعمار و نظامهاى استبدادى، وامدهى جديد استعمار وامپرياليسم ودر رأس آنها
آمريکاى جهانخوار وغارتگر بشريت را تقبيح وافشا ميکند وميگويد: اى
زالوصفتان و اى مکنده هاى خون بشريت و اى عاملان ويرانى و جنگهاى بى پايان
و آوارگى مردمان و قاتلان بى شماران، ننگتان باد، مرگتان باد، که با زور
سلاحها و جنگ افزارهاى مخرب و به کمک نظامهاى استبدادى، چنين روز گار سياه
و خطرناکى را بر جوامع مختلف جهان تحميل کرده ايد.
جهت درک و تفهيم بيشتر رابطۀ استعمار و
نظامهاى استبدادى، توجه خوانندگان را به دو مطلب از مقدمۀ قانون سماء تحت
عنوان «دشمنان نظام عرفی حکومت مردمسالاری»
و «استبداد
و استعمار و اِصرار بر عزل اسلام و مسلمین!!»
جلب ميکنيم :
دشمنان
نظام عرفى و حکومت مردمسالارى
استعمارگران و ارتجاع سنتی، دشمنان
اساسى نظام عرفى و حکومت مردمسالارى هستند، و تا این مظاهر استبـداد و شـرک
و مـادیت و وابستگانشان در «توان» داشته
باشند، نخواهند گذاشت که هيچ مملکت و جامعه اى به نظام عرفى و حکومت
مردمسالارى دست پيدا کند، و نخواهند گذاشت هيچ جامعه اى نظام و حکومت سیاسی
دلخواه خود را انتخاب نمايد و در راه رشد و امنیت و سازندگى قدم بردارد، و
نخواهند گذاشت هيچ مملکت و جامعه اى خود را و دولت خود را و سرزمين خود را
از استبــداد و استعمــار و سنتی گــری آزاد سازد و به آزادی و استقلال
برسد و در راه رشد و ترقی قــرار گیرد. و
اين ممانعت و ممنوعيت، «از
طرفی» طرح
و دسيسۀ استعمارگران براى بقاى سلطه گرى و استمرار غارتگرى از راه تداوم
حروب داخلى و اختلال جوامع اسلامی، و «از
طرف دیگر» تنها
راه بقای ارتجاع سنتی و مشرکین خرافه گرا در جهان اسلام «جهل
و عقب ماندگی و ناتوانی مسلمین» است.
و لازمۀ تحقق اين اهداف شوم و شيطانى، وجود و حضــور «نظامهاى
استبدادى» در ممالک
و جوامع شکار شده است،
همان استبدادى که توده هاى مردم و آزاديخواهان و استقلال طلبان را بعنوان
عوامل خارجى و انتساب تهمت هاى سخیف و ناروا سرکـوب می کند و خود را بعنوان
حافظ امنيت! وحـدت اجتماعى! و استقـلال مملکت! تحميل مى نمايد (۲۶).
اما مشخصا در رابطه با استعمارگران،
که مدعی نظام عرفی و حکومت مردمسالاری هستند باید گفت: مگر
ممکن است که
استعمارگران جهانخوار که وجود و هستى شان محصول «سلطه
گرى وغارتگرى وجنگ دائمى» است،
اجازه دهند که در ممالک زیر سلطه و غارت شده و جنگ زده (مختل)، آزادى و
مردمسالارى، ثبات سياسى، امنيت فراگير، تکامل اجتماعى، شکوفايى اقتصادى، و
توليدات صنعتى «نُضج» بگيرد؟! آيا
غير از اينست که
رشد فراگير و همه جانبه
از طرفى زمينه
هاى جذب و بکارگيرى منابع طبيعى و نيروى انسانى در وطن و در اقتصاد و صنايع
مملکت را فراهم می
سازد، و از طرف ديگر بی
نيازى از واردات استعمارى و امپريالى را در پى مى آورد؟!، نکند
که استعمارگران
جهانخوار میخواهند از ذات و هستى خود که متکى به سلطه گرى و جنگ افروزى و
غارتگرى است دست بردارند؟!! غير
از اين نيست که
وجود و هستى استعمار و امپرياليسم بدون منابع طبيعى ممالک استعمارزده و
بدون بازار فروش کالاها و جنگ افزارها و عرضۀ وسايل شکنجه در جوامع استبداد
زده و بدون بازار کار ممالک زيرسلطه وجنگ زده وغارت شده (مختل) دوام نخواهد
آورد. اینست
که از
ديدگاه سماء، استعمارگران
جهانخوار (حتى الامکان) نخواهند گذاشت که وضع وحال بلاد مختل و جنگ زده
وغارت شده از آنچه هست بهتر شود، و حضور دائمى نظامهای استبدادى در ممالک
مذکور «مهمترین
ضرورت» وجود
و بقاى سلطۀ استعمارگران و مایۀ تداوم جریان غارتگری است، و تغييرات و
قيامهاى متعدد در ممالک مختل و غارت شده و عدم امکان نتيجه گيرى از آنها «سند
زندۀ» اين
واقعيت است.
استعمار و استبداد دست نشانده، اين
دشمنان واقعى آزادى و اعراف مردمی و مردمسالارى، در راه «مهـار
و افسار»
جوامع بيچاره و بلاد مختل و غارت شده، داراى روشها و حيله ها و بندهاى
شيطانى زيادى هستند، و مهمترین آنها از قرار ذيل هستند: اولين
روش مهار
و افسار ملل و جوامع بشرى، ايجاد نظام استبدادى و تحميل آن بر اين جوامع و
ملل است، که از «سه
طریق» صورت
میگيرد: ١- از
راه دخالت و حمايت همه جانبه از جريانات و اشخاص استبدادى و دست نشانده،
براى به حکومت رساندنشان، با هر بهايى و با هر تلاشى که لازم آيد و با هر
حيله و نيرنگى که بنظر برسد. ٢-
از راه چهره سازى و ايجـــاد «وجۀ
مردمى» براى
اشخاص و جريانات استبدادى و ارتجاعى، که افکار و اعمالشان در ميان مردم جا
و زمينه اى ندارد. البته
حالا که جوامع
بشرى رشد زيادى پيدا کرده و حيله هاى استعمارى و استبدادی بسيار رنگ باخته
اند، تقريبا هر نقشه ای همراه با زور و قتل و کشتار به اجراء در می آید، و
شاهد زندۀ وضع طرحها و حیله های استعماری – استبدادی آمریکا و ناتو در عراق
و افغانستان است، که بدون قتل و کشتار وسیع کاری از پیش نمی برند. ٣- از
راه برپايى آشوب و جنگ داخلى، بدينصورت
که: اگر
جامعه ميل به آزادى و مردمسالارى نمود، استعمارگران و عمــال شان، دست به
آشوبگرى مى زنند و جنگ هاى داخلى به راه مى اندازند، و به وسايل مختلف و با
بهانه سازى براى نظام هاى حــاکم و ايجاد دستجات خرابکار وآشوبگر، به تدوام
و استمرار نظام استبدادى کمک می کنند. اما
وقتى که جامعه
از آشوبها و جنگهاى داخلى خسته شد و به رنج افتاد، استعمارگران و دست
نشاندگان شان از جو بوجود آمده سوء استفاده کرده و به هر طريق ممکن،
استبداد مطلقه برقرار می کنند، و زير عنوان امنيت ملى، و حدت مملکت، بازگشت
آرامش، و غيره ، مجددا آزادى و آزاديخواهان و در واقع کل اجتماع را
سرکـــوب کرده و زير سلطۀ خود قرار می دهند، و اين وضع تا ظهـــور یک رهبری «عاقل
و مسئول و پر نفوذ» ادامه
خواهد يافت. دومين
روشى که
استعمارگران جهانخوار براى مهار و افسار ملل مختلف بکار مى برند عبارت از
روش «تخريب
و ترويج»است، بدین
معنا که: چيزی
را که ميتواند متحقق و عملى شود، آن را «بی
زمينه» می
کنند و امکان تحقق و اِعمال آن را ناممکن می سازند، مثل حقــوق مشروع و دست
یافتنی اقلیتها در ممالک مختلفه، و یا حقــوق مشروع و دست یافتنی زنان که
اکثر مردان نیز خواستار و معتقد بدان هستند. اما
چيزی که تحقق
آن بعيد است و امکان عملى شدنش دشوار میباشد، آن را ترويج و تبليغ کرده و
براى ايجاد خواست و ادعاى بى زمينه، تبليغات و هياهو به راه می اندازند و
آن را
«ترويج» می
کنند، مثل دامن زدن به استقلال جوامعى که راهى طولانى براى رسيدن به
استقلال و تشکيل دولت در پیش دارند، و یا تبلیغ معیارهای زندگی و اقتصادی
که مثلا در غرب رایج است، امری که بعضی چیزهایش باید به مرور حل شوند، و
خیلی چیزهایشان نیز بکلی فاسد و غلط هستند. و
بدين شيوه، هم
خواست و ادعاى ترويج شده به نتيجه نمیرسد، و هم جهت دخالت و امتيازگيرى
بدان دامن مى زنند. طبعا
هدف استعمارگران
از این طرح، مهار اوضاع و استفادۀ حد اکثر از جهات مختلف است، و آنها از
این طریق میخواهند که اوضاع را همیشه در مهار خود داشته باشند، و به اصطلاح
میخواهند مشکلات را اداره کنند، نه اینکه آنها را حل و فصل نمایند، چرا که
در صورت حل و فصل مشکلات، بهانۀ دخالت را از دست میدهند.
(۲۶) تمام
نظامهای استبدادى، خواه
ناخواه، مستقيم يا غير مستقيم، آشکارا يا پنهانى، صريح و ساده، پيچيده و
مکارانه، عامل استعمار و محل تأييد آنها هستند، زيرا با سرکوب و کشتار مردم
و حبس و تبعيد اهل فکر و سياست، و با تخريب اقتصاد و منابع مالى مملکت و
سرازير کردن سرمايه هاى انسانى و زير زمينى و روى زمينى آن، بسوى ممالک
استعمارى، و با سلب حتى آزادى بيان و ايجاد جنگهاى داخلى و دخيل کردن دُوَل
استعمارگر ما بين طرفهاى درگير و غيره، خيانت هاى بى شمارى مرتکب می شوند و
جوامع زير سلطه را در فقر و ذلت نگه میدارند. و
بايد تأکيد کرد
که در جهان امروز هيچ حکومتى بدون همراهى و پشتبانى مردم، يا بدون دخالت و
حمایت خارجی (استعماری) امکان وجود و تداوم نخواهد داشت، و در نتیجه تمام
نظامهای بلا استثناء و به نحوی از اَنحاء وابسته به استعمار و در خط
استعماگران و همراه آنها هستند.
استبداد و استعمار و اِصرار بر عزل اسلام و مسلمین!!
نظامهای استبدادى (حکومتهای
استبــدادى داخلى) و
استعمار جهانى (سلطۀ
جهانى استبــداد)، علت و معلـــول، لازم و ملزوم، وابسته به يکديگر، و دو
روى يک سکه هستند، بدین
صورت که: نظام
استبدادى، جهت بقاى سلطۀ خود و استمرار سرکوبگرى، و به دليل دشمنى مردم و
عدم زمينۀ داخلى اش، خواه ناخواه، نيازمند قدرت خارجى می گردد، و در نتيجه
مُوَجِّد دخالت و سلطۀ استعمارگران می شود، و
بدون کمک و پشتيبانى آنها توان
حفظ قدرت و انحصار آن را نخواهد داشت. و
چون دُوَل استعمارگر نیز
همين را خواستارند، يعنى انحصارى کردن قدرت و وابستگى آن، بنابراين،
استبداد داخلى زورپرست را مورد حمايت و پشتيبانى همه جانبه قرار می دهند،
زيرا آنها نیز خوب ميدانند که نظامهای استبدادى بدون اين حمايت بقاء و
تدوام نخواهند داشت. از
طرف ديگر، استعمارگران
جهانخوار نظامهای استبدادى بوجود می آورند، چونکه: اولا اگر
قدرت در دست مردم و نمايندگان آنها باشد، بصورت بدیهی هر مردمی و نیز
نمایندگان واقعی آنها به نفع خودشان «کار
و فعالیت» خواهند
کرد؛ و به نفع خودشان «برنامه
ريزى» خواهند
نمود؛ و طبعا «اهداف
و مقاصد خود» را
پيگيرى خواهند کرد. ثانيا يک
حکومت آزاد و متکثر ومردمى، براى ادامۀ بقايش، «قبل
از احتياج به خارج!»، نيازمند
و محتاج مردم خود و رأى ونظر آنها میباشد، و اصلا در صورت نادیده گرفتن
مردم و عدم توجه به خواست هايشان، آراى آنها را از دست خواهد داد و بر کنار
و ساقط خواهد شد، و رقبای آن حکومت که در صحنه هستند و زمینۀ تبلیغ مواضع
خود و جلب آرای مردم را دارند، به حکومت می رسند. بنابراين،
محال است که
قدرت غارتگر و سلطه گر خارجى از نظام استبدادى دست بردارد و تن به «آزادى
و مردمسالارى و کثرت گرایی» بدهد،
واقعيتى که عملا نیز آن را مى بينيم. ثالثا اگر
در مملکت و جامعه اى، قدرت و حکومت، استبدادى و انحصارى نباشد: الف- موافق
و مخالف در آن خواهد بود، و چنین حکومتهایی کمتر به درد استعمارگران می
خورند. بگــذریم
از اینکه حکومتهاى
منتخب و آزاد و مردمسالار موقتى هستند و فرصت عقد «قراردادهای
قرونی!» با
استعمارگران را ندارند. ب
- اگر
در مملکتی، قدرت و حکومت، استبدادى و سرکوبگر نباشد، مورد نفرت و خشم مردم
نخواهد بود، و به تبع آن، چنین حکومتی وابسته و مجبور استعمارگران جهانخوار
نخواهد شد، چرا که ذات وابستگی ناشی از ناچاری و مجبوری و بی پناهی است، و
با تعاون و همکاری فی ما بین تفاوت اساسی دارد. بدین
ترتیب استعمارگران
جهانخوار جهت حفظ سلطه گرى و استمرار غارتگرى، نيازمند و محتاج نظامهای
استبدادى در ممالک و جوامع مختلف هستند، و استعمارگران مکار و غدار تنها در
سايۀ نظامهای استبدادى میتوانند به سلطه گرى و غارتگرى بپردازند. به
همين دليل، مبارزه
با نظامهای استبدادى، مبارزه با استعمارگران جهانخوار محسوب میشود، و
مبارزه با استعمارگران جهانخوار نيز مبارزه با نظامهای استبدادى تلقی می
گردد. خلاصه: اگر
اربابى نباشد، نوکرى وجود نخواهد داشت، همچنانکه اگر نوکرى نباشد، اربابى
بوجود نمی آید، و وجود يکى وابسته به ديگرى است. و
جهت نجات از این وضع استعماری
– استبدادی، بايد
عقلیت و اخلاق جوامع مختل و غارت شده و حرکات و جریانات سياسى و اجتماعى
آنها به درجه اى از رشد و لیاقت و آمادگی برسد که بتوانند مصالح خود را «درک
و رعايت» کنند
و «دوست
ودشمن» خود
را بشناسند و در راه آزادى و استقلال و ترقی قدم بردارند، تا از شر استبداد
و استعمار خلاص شوند.
اما در مورد هــدف اصلی استعمارگران
و عمال دست نشاندۀ آنها بايد گفت: «منشــاء» همۀ
طرح ها و حيله هاى استعمــارى – استبــدادى در جهان اسلام و در رابطه با
اسلام و مسلمين، تضــادى عميق و اساسی و تاریخی بين صحنه دارى اســلام و
مسلمين و سلطه گرى و غارتگــرى استعمارگران و مستبدین است. و «عــزل
اسلام و مسلمين» از
صحنۀ سياست و حکومت و اجتماع «مــادر
اهـداف» استعماری
و نظام های استبدادى است. وگر
نه مدعيان
علم و نگرش علمى! بخوبى می دانند که در اين جهان، هيچ امر و پديده اى،
مستقل و جدا افتاده از ديگر امور و پديده ها نيست و همه چيز در ارتباط و
اثر و تأثر متقابل است. و حال چگونه است که دين و ديندارى، با اين همه ريشه
دارى و آثار بنيادينش در صحنه هاى مختلف زندگى فردى و اجتماعى، بايد «بطور
کامل!!» از
سياست و حکومت و اقتصاد و اجتماع و فرهنگ و تعليـم و تربيت و غيره جدا شود
و کنج خلوت و اِنزواء را برگزيند و سلطه گرى و غارتگرى استعمارگران و
استبدادیان را نظاره کند و تماشاچى غصـب غاصبان و ظلم ظالمان گردد؟!! بگذریم
از اینکه کم
نشنيده و نخوانده ايم که گويا دين و ديانت در ذات خودش! «محصول
جنگ طبقات» و
وسیلۀ طبقات حاکمه براى استثمار طبقات محکوم جامعه است؟!، و اینکه چــه
دینی و کـــدام دین دارای چنین ماهیتی بوده و هست (مثلا دین شــرک یا دین
تــوحید؟!) این زیاد برایشان مهــم نیست و در این رابطه احساس مسئولیتی نمی
کنند!!، بالاخره هدف آنها که دین شناسی و آنهم اسلام شناسی؟! نبوده است،
اما جــالب اينست که حالا همين «ثمرۀ
جنگ» و «آلت
سياسى» بطـور
کامل!! از همه چيز از جمله از سياست و حکومت استعفــاء داده و براى هميشه
خانه نشين شده است؟؟!! حال اصلا
چرا چنين
دينى بايد «وجود»داشته
باشد؟!! مگر حکمت
دين و ديندارى و
ارسال رسولان، نظاره گرى فقر و فلاکت توده ها و زيرسلطگى و استثمار جوامع و
بردگى و رذالت انسانها و چشم و گوش بستن برغارت وجنايت و فساد استبداد و
استعمار بوده است؛ که حالا وظيفه اش چنين باشد و از همۀ ابعاد زندگى فردى و
اجتماعى جدا و بريده شود؟؟!! آیا
پيروان قرآن و اسلام، خواستهاى
سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، تعليمى، اخلاقى، جنسى، بهداشتى و غيره
ندارند؟! آيا
غيراز اينست که
قرآن و اسلامیت، راه و روش و قانون مسلمين و جوامع اسلامى است و همۀ مسلمين
ميخواهند درسايۀ قوانين و ارزشهاى توحيدى زندگى کنند و ابعاد زندگى فردى و
اجتماعى وسياسى و اقتصادى خود را سر وسامان دهند و آزادى و استقلال خود را
باز يابند و راه رشد و تکامل و امنيت خود را باز نمايند؟!! پس
غیر از این نیست که
دين توحيدى اسلام، دينى
آزاديبخش و نجات دهنده، راه حل مشکلات بشرى، برنامۀ زندگى انسان مسلمان،
صراط مستقيم زندگى انسانى، و ضامن پيروزى جوامع اسلامی و ممالک اسلامی است.
الله اکبــر الله اکبــر سـلام بـــر مـوحـديـن
مـرگ بـر استبـداد بــر قــرار بــاد آزادى
بــــر کنــار بــاد نظـام استبـدادى خميـنى
بــر قــرار بـاد جمهورى متـحـدۀ مـردمى
شعـله ور بـاد قيـام پـايـانـبخش تـوده هـا
پـيـش بســوى آزادى و مــردمــسـالارى
و کثــرت گــرايى
سازمـان مـوحـدين آزاديـخواه ايـران ۲۵ ذي القعدة ۱۴۲۱ - ۱ اسفند ۱۳۷۹
|