بسم الله الرحمن الرحيم
روش تربيت و ساختِ فرد و اجتماع
هر فرد و اجتماعی
با توجه به تربيت و فرهنگى که دارد و بر پايۀ ساخت و ماهيتى که پيدا
کرده متحول می گردد و
تربيت
و ساخت
جدید پیدا می کند.
و این بدین معناست که برای تغییر و تحول فرهنگی - اخلاقی و
تربيت و ساختِ
فرد و اجتماع
(و عبور از وضع موجود)،
ملاحظه و توجه به
نظام تربيتى و فرهنگى
موجود (به مثابۀ ظرف و ظرفیتِ فرد و اجتماع) لازم و ضروری می باشد. و باید
دانست که
نظام تربيتى و فرهنگى هر جامعه اى،
پايه ها، ارزشها، و روشهاى خاص
را خود
دارد، و
تنها با ملاحظۀ
آنها و توجه به اهداف
معروف شان
فرد و اجتماع تربيت و ساخته
می شود.
اینست که برای
تربيت و ساختِ جديد
فرد و اجتماع،
بايد از
«نظامهاى تربيتى و فرهنگى موجود و مؤثر»
استفاده
بعمل آید،
تا تربيت جديد ممکن و ميسر گردد و فرد و اجتماع از نو ساخته شود. و طبعا
تربيت و ساخت جديد
هم
زمينۀ مناسبى براى
تربيت و ساخت فرد و اجتماع
جهت رسیدن به
روش
مطلوب و
بنابر
معیارهای توحيدى و
قرآنی
می باشد.
در دوران انتقال، يعنى
«از تربيت و ساخت قديم به تربيت و ساخت جديد»
از «روشهاى ديگرى» غير از روشهاى مؤثر در تربيت و ساخت جامعه و افراد موجود
نيز ميتوان استفاده کرد، هنگاميکه زمينه ها ايجاد شوند. منظور از روشهاى
ديگر، روشهايى است که در مراحل بالاتر تکامل اجتماعى و براى تحقق انقلاب
توحيدى اسلام، زمينه و ضرورت پيدا ميکنند. روشهايى که فرد و جامعۀ ما قبل
اين تحولات، به سادگى توان فهم و هضم آنها را ندارند، و تحولات اجتماعى
بايد به تدريج و بر اساس اصل «انقلاب تدريجى پويا» مراحل خود را طى کند.
مثلاً اگر بخواهيم فقه سنتى را (فقه عرفى - فقهى که بعضى از تعاليم آن، جزو
ارزشهاى مطلق اجتماعى گشته است) برآيات قرآن متکى نماييم و آن را اجتهادى
گردانيم و درطى تکامل آن را بر چرخ اجتهاد سوار کنيم، بدون توجه به سنن
اجتماعى و مرحلۀ تکامل اجتماعى،
دچار مشاکل بسيارى خواهيم شد، و به قول اقبال، ايجاد تحول در فقه (در ميدان
عمل) ميتواند خونريزيها و آشوبهاى بزرگ اجتماعى را به دنبال آورد. چيزى که
اهداف تحول را ميتواند عقيم گرداند.
از نظر موحدین آزادیخواه
فرد و اجتماع بايد
«همزمان و به روش مُختلِط و
مُشترک» تربيت شوند،
تا زمینه و امکان ساخت جديد
بوجود آید، چرا که بدون تربيت اجتماع، تربيت فرد بسيار مشکل است،
کمااینکه بدون تربيت افراد، تربيت اجتماع نيز
بسيار متزلزل می باشد. گرچه تغيير و تحولات
اجتماعى باعث ميشود که افراد به آسانى تغيير کنند و تربيت شوند. اما افرادى
که تحت جو حاکم بر جامعه تغيير می کنند، با تغيير اوضاع و جهت گيرى مُجدد
جامعه، ميتوانند بازگشت کنند، و از ثبات قدم اندکى برخوردار هستند، و به
اصطلاح قرآن «فوجى» می باشند و ايمان وارد قلب و قدم آنها نشده است. کما
اینکه روش مبنی بر «تربيت و تغيير افراد» به سختى به نتيجه ميرسد، چون اين
افراد هستند که معمولاً زير نفوذ جامعه و ارزشهاى اجتماعى قرار دارند؛ تا
جامعه زير نفوذ افراد و ارزشهاى فردى. و از این جهت، وقتی که اين افراد در
مقابل جامعۀ سنتی خود قرار مى گيرند، دچار مشاکل و سرزنشهاى زیادی ميشوند،
و در اين ميان بعضا به تربيتهاى خود پشت ميکنند و مجدداً به ما قبل تربيت
باز می گردند. و کار فردى، علاوه بر اینکه به زحمت حرکت میکند، با توجه به
اين که تربيت فردى، نيازمند داعيان و مربيان زياد است، نتيجۀ محدودى بدنبال
دارد. اينست که کوشش براى تغيير فرد و اجتماع (با هم و بصورت مشترک) بهترين
روش حرکت و تربيت انقلابى و توحيدى و برای ايجاد فرد و جامعۀ
جديد است. وبطور کلى فرد و اجتماع
به سه روش تربيت و ساخته
می شوند:
الف
- تربيت و ساخت به روش فردى،
که عبارت است از روشى که متکى به فرد و متوجه افراد است و ميخواهد از طريق
کار روى افرادِ جامعه و تکثر آنها، جامعه نيز تغيير کند، و اهداف مورد نظر
که فرد و جامعۀ جديد است، حاصل شوند. اين روش ميخواهد از طريق تغيير افراد
به تغييرات اجتماعى نائل شود، چونکه اين روش اصالت را در فرد می بيند و به
فرديت انسانها توجه اساسى ميکند، و افراد تربيت شده و ساخته شده را منشاء
تحول جامعه ميداند. و به اين نکتۀ مهم که فرد چقدر تحت تأثير اجتماع است،
کمتر توجه ميکند. البته در این روش محدودیتهای سیاسی و اجتماعی نیز نقش
اساسی بازی میکنند، و در موارد بسیاری روش فردی ناچارا اتخاذ می شود.
ب
- تربيت و ساخت به روش اجتماعى،
که عبارت است از روشى که متوجه جمع و جامعه و مجتمع است و بيشتر روى اجتماع
کار ميکند و بصورت عمومى مردم را مخاطب قرار ميدهد. اين روش بيشتر به اصالت
اجتماع اهميت مى دهد و فرد را کلا تحت تأثير جامعه مى بيند و استقلال فرد
را کمتر برسميت ميشناسد؛ و تصور ميکند با تغيير جامعه و ارزشهاى آن، افراد
هم تابع جامعه ميشوند و خود به خود تغيير ميکنند. اينست که اين روش بجاى
کار روى فرد و کوشش براى تربيت افراد، به تغيير نهادهاى سياسى، اقتصادى،
اجتماعى، آداب و رسوم اجتماعى، و ارزشهاى اجتماعى اهتمام مى دهد و ميخواهد
از طريق تغييرات اجتماعى، تغيير و موضعگيرى جديد افراد هم حاصل شود.
ج
- تربيت و ساخت به روش مشترک،
که عبارت است از روش تربيتى که هم به فرديتِ فرد توجه ميکند و روى آن حساب
باز ميکند و هم روى اجتماع و نهادهاى اجتماعى و ارزشهاى اجتماعى و سنن
اجتماعى کار ميکند و براى تغيير آنها تلاش ميورزد. اين روش مبنى بر اين نظر
است: همانگونه که فرد و افراد، وابسته به اجتماع هستند، جامعه و ارزشهاى
اجتماعى هم تحت تأثير عناصر اجتماعى و شخصيتهاى فردى هستند، و منشاء اکثر
انقلابات و تغييرات، علاوه بر توجهات اجتماعى، ناشى از ابتکارات فردى و
شخصيتهاى برگزيده ميباشند. البته در اين شکى نيست که تا جامعه اى تکامل
يافته تر باشد، افراد آن جامعه، از استقلال بيشترى برخوردار هستند. و تا
مُجتمعى عقب مانده تر باشد، فرديت در آن، مرده تر و استقلال فردى نامحسوس
تر است، و فرد و فرديت در آن، زير سنن و ارزشهاى اجتماعىِ حاکم قرار می
گيرد، و فرديت تا حد زيادى محو ميشود. در نتيجه فرديتِ يک فرد، وابسته به
درجۀ تکامل آن، و استقلال آن، و وابسته به ميزان بيرون آمدن از ارزشها و
سُنن اجتماعى است. بنابر اين و با توجه به اينکه فرد و اجتماع از هم تأثير
مى پذيرند، روش مشترک، هم به جامعه و کار روى نهادها و سنن اجتماعى و
تغييرات سياسى، اقتصادى، فرهنگى و.... بهاء ميدهد، و هم به کار خاص روی
افراد و تربيت فرديت و شخصيت انسان. و اين اشتراک و همزمانى و توجه به
فرد و مجتمع، تغييرات اساسى و ساخت جديد فرد و اجتماع را سهل تر و امکان
پذيرتر مى گرداند. اما اينکه بايد به کدام يک توجه بيشترى بشود و کداميک
باید پايۀ تغيير ديگرى قرار گيرد، اين وابسته به فرد و اجتماعى است که رویش
کار ميشود. بگذریم از روشهای ناچاری و اضطراری؛ که تربیت را کلا از طبیعت و
زمینه های خود خارج می سازند؛ و متأسفانه در میدان تربیت نیز مشکل اساسی
همین بی زمینه گی و وضعیت استبدادی است که همۀ روشها را عقیم و خفه کرده
است.
در
اين سه روش و نظام تربيتى (در مرحلۀ گذار از جامعۀ سنتی به تربیت و ساخت
جدید)، مواد و عناصری وجود دارند که بايد آنها را بکار گرفت، و اهم این
مواد و عناصر بدین قرار
هستند:
١- قوانين
مقبولِ
حاکم و غير حاکم
داعيان و تربيت کنندگان و سازندگان فرد و اجتماع، و ناشران فرهنگ و هويت،
جهت پيشبرد کار خود و پشت سر گذاشتن موانع و موفقيت در فعاليتها، بايد از
قوانين پذيرفته شده، اعم از اينکه اين قوانين از طرف نظام سياسى حاکم رسميت
داشته و در قوانين اساسى و مدنى و مملکتى آمده باشند، و چه اين قوانين،
حالت مقبوليت عامه داشته باشند، ولى به دليل عدم وجود زمينه و يا نبود
آزادى، در صحنۀ اجتماعى اعمال نشوند، کمک بگيرند، و در راه تحرک فرد و
اجتماع، آنها را به صحنه آورند و براى پيشبرد اهداف مشروع خود هرچه بيشتر
بوسيلۀ آنها شرعيت کسب کنند، و به قوانين مذکور استناد جويند. بديهى است که
يک مسلمان و يک جامعۀ اسلامى، قانونى را ميپذيرد که نشأت گرفته از قرآن و
سنت مسلم محمد مصطفى (ص) و متکى به قوانين علمى و عقل بشرى باشد و يا در
راستاى اين منابع قرار داشته باشد.
٢- عرف
عامّ
و محل احترام اجتماع
يکى ديگر از مواد تربيت و ساخت فرد و اجتماع، عرف عمومى و مورد احترام است.
و منظور از عرف عمومى، ارزشها، رسومات، سنن اجتماعى، و مسلمات اخلاقى
هستند، که در صحنۀ اجتماعى، و در عمق خانواده ها، و در ميان آحاد مردم،
حضور دارند، و اکثراً اِعمال و اجراء ميشوند، و جزو هويت اصيل فرد و اجتماع
ميباشند. اينست که داعيان و مربيان فرد و اجتماع و سازندگان فرهنگ و هويت
مشترک، بايد از ارزشها و سنن و عادات مستقر شده بهره گيرند و آنچه سودمند
و تکامل بخش است، ترويج و تبليغ نمايند، و متخلفين را در مقابل عرف عمومى و
اصول اخلاقى قرار دهند، و در شفافيت بخشيدن به صحنۀ اجتماعى کوشا و جدى
باشند. درميان مسلمين و جوامع اسلامى نيز، ارزشها و سنن و رسومى را که
منشاء دينى و اسلامى دارند بايد مورد توجه ويژه قرار گيرند و روى آنها کار
اساسى صورت گيرد، تا مؤثر شوند، و جامعه روى اِعمال و عدم اِعمال آنها حساس
گردد.
٣- عقل و تجربۀ راهگشای
بشرى
عقل و تجربۀ بشرى، اعم از: عقل و تجربۀ بشريت گذشته، عقل و تجربۀ معاصرين،
و تصور و پيش بينى هاى عقلى بشريت، تکيه گاه اساسى و يکى از پايه هاى تربيت
و ساخت فرد و اجتماع است. عقل بشرى، همانگونه که در مرامنامۀ سماء آمده
است، وسيلۀ تشخيص و شناخت بشرى، و
وسيلۀ انتخاب خوبى ها و طرد بديها، و ملاک انسان بودن است. بشريت با داشتن
قوۀ عقل تشخيص دهنده، ميتواند راههاى نتيجه بخش را بيابد، و براى زندگى
خود، وسايل و راههاى جديدى ابتکار نمايد. همچنين بشريت ميتواند از عقل فعال
و تشخيص دهنده و تبيين گر خود، در تربيت و ساخت فرد و اجتماع و در ايجاد
فرهنگ و هويت فرهنگى جامعه، بهره بردارى کند و راههاى رسيدن به هدف خود را
بگشايد.
استدلال کردن
براى اقناع و کسب رضايت فرد و اجتماع، يکى از وسايل و روشهاى عقلى است، و
تا استدلال قوى تر و عميق تر باشد و بتواند واقعيت ها را بيشتر منعکس
نمايد، پيشرفت کار و فعــاليت بوسيلۀ استدلال، امکــان پذيرتر خواهد بود.
در نتيجه استدلالى می تواند مؤثر واقع شود که بيانگر و شکافندۀ حقایقی باشد
که هنوز شکافته نشده اند، و استدلال متکى به واقعيات معقول و راهگشا، آنها
را روشن و به صحنۀ اجتماع مى آورد و در دسترس اذهان عمومى قرار مى دهد.
مباحثه و مناظره
و تبادل آراء و به صحنه آوردن مواضع مختلف و آنها را کنار هم قرار دادن و
قضاوت عمومى را در اين باره طلبيدن، يکى ديگر از راههاى تربيت و ساخت فرد و
اجتماع و راهى براى ايجاد فرهنگ و هويت متعالى فردى و اجتماعى است. گرچه
اجراى مباحثات و مناظرات، نيازمند آزادى بيان بيشترى است، و در عين حال
بايد مواظب بود که مباحثات و مناظرات، وارد ميدان مجادلات بی فايده و بى
ثمر و نزاع آفرين نگردد و از محدودۀ مجادلۀ احسن و راهگشا (مباحثه و مناظرۀ
مفيد و مؤثر) خارج نشود، زیرا خارج شدن از آن، نشانۀ کم عقلى و بى تجربگى،
و يا ناشى از عدم توجه به عقل راهگشا و تجربۀ مقبول بشرى و عدم تمسک به
آيات قرآنى است.
۴-
قوانين تکوينى (طبيعى)
تکيه به قوانين الهى حاکم بر خلقت (طبيعت) در تربيت و ساخت فرد و اجتماع،
(که وحى تکوينى محسوب ميشوند)، و بکارگيرى آنها در ايجاد فرهنگ و هويت فردى
و اجتماعى، يکى از
عوامل موفقيت در اين ميدان و راه رسيدن به مقصد در قضيۀ
تربيت و ساخت فرد و اجتماع و جهت
دهى فرهنگى و هويتى به آنهاست. بشريت را ميتوان به جاى متکى شدن به خرافات،
به قوانين علمى و الهى حاکم بر خلقت و طبيعت متکى کرد، و به فرد و اجتماع،
بينش و نگرش علمى و واقعى داد. فرد و جامعۀ مسلمان قرنهاست که از بينش
خرافى و ضد علمى و خلاف توحيد رنج
می
برد، و ارائۀ
قوانين تکوينى و حاکم بر خلقت به
عنوان قوانين الهى و وحى تکوينى، و تغيير نگرش و بينش فردى و اجتماعى از
خرافه پرستى به واقع نگرى و ايجاد نظام تربيتى و ساخت فرهنگ و هويت بر اين
اساس، يک کار و فعاليت مبارک و نجات بخش، و درعين حال، ممکن و زمينه دار و
قرين موفقيت ميباشد.
۵ -
عواطف و مشاعر انسانى
از ديگر وسايلِ تربيت وساخت هويت فردى وفرهنگ اجتماعى، استفاده و بکارگيرى
عواطف و مشاعر انسانى و جاى احترام ميباشد. بکارگيرى عاقلانۀ عواطف و
برانگيختن وجدانهاى جوشان فرد و اجتماع، ميتواند نقش بزرگى در تغيير و تحول
فرد و جامعه ايفاء و حتى منشاء نظام تربيتى و پايۀ ساخت جديد فرد و اجتماع
قرار گيرد. کارى که عواطف و مشاعر فردى و اجتماعى
قادر به آن هستند، کمتر چيزى قادر
و توانا بدان است. زيرا عواطف و مشاعر فرد و اجتماع، علاوه برايجاد توان و
ارادۀ بزرگ، روحيۀ فداکارى و از خود گذشتگى را در فرد و جامعه فوران
ميسازند. اينست که در راه تربيت و ساخت جديد فرد و اجتماع و رسيدن به فرهنگ
و هويت جدید، بايد عواطف و مشاعر انسانى را بکار گرفت و در عين حال بايد
بدان جهت بخشيد. چون اگر به عواطف و مشاعر فرد و جامعه جهت داده نشود، تنها
بصورت احساسات کور و بی هدف ظهور ميکند، و به علت توان و قدرت فوق العاده
اش، ميتواند از مهار خارج شود و بسيار مخرب گردد (که اين نوع ظهور ناشى از
ناتوانى و غلبۀ اعصاب است). بديهى است که مشاعر و عواطف بشرى، ريشه در
وجدان فرد و اجتماع دارد، و ماهيت آنها وابسته به هويت تربيتى و ساخت
فرهنگى دارد.
۶ -
قدرت و اجراى تعهدات
آخرين موردى که بايد آن را در جريان تربيت و ساخت هُويتِ فرد واجتماع بکار
گرفت «قدرت مشروع» است، زمانى که افرادى از تعهدات خود تخلف ورزند. اجراى
قوانين و تنفيذ چيزهايى که فرد و اجتماع آنها را اختیار کرده و در رابطه با
آنها متعهد شده اند يک ضرورت است. و در راه ايجاد تحول و پيشرفت، خواه
ناخواه، بايد چيزهايى که مردم بدانها رأى داده و نسبت به آنها تعهد سپرده
اند
اجراء شوند. و چون در ميان مردم کسان متخلفى ممکن است يافت شوند،
بکارگرى قدرتِ مشروع و قانونى، جهت اجراى تعهدات، و براى رسيدن به مقصد از
پيش تعيين شده، و ايجاد تربيت و ساخت مورد نظر، و جامۀ عمل
پوشيدنِ
ضرورتها، الزامى و واجب ميشود.
در تربيت و ساختِ فرد و اجتماع،
در هريک از سه روش و نظام تربيتى، اين مواد دخيل هستند، و اما مادۀ اساسى و
مسلط کدام است، این بستگى به تربيت و ساخت موجودِ فرد و اجتماع دارد، که
بايد آن
را شناخت و در راستاى تربيت و ساخت جديد از آن بهره گرفت. (لازم به
ذکر است که استفاده از اين اصول ششگانه و بکارگيرى آنها در ميدان تربيت و
ساختِ فرد و اجتماع، نيازمند شناخت جامعۀ مورد نظر و شناخت سطوح لياقتهاى
فردى و توجه به زمان و مکان بکارگيرى و ارائۀ شرح و امثِلۀ مربوطه است).
سازمان موحدين آزاديخواه ايران
۶
ذوالقعده
۱۴۲۲
- ٣٠ دى ١٣٨٠
|