بسم
اللّه الرحمن الرحيم
قيام
حق طلبانۀ
حسين:
قیامی واقعی نه افسانه ای دربارۀ فاجعۀ عاشوراء (دهم محرم) و شهادت حسين بن على در چنین روز و ایامی، فرياد و زارى زيادی سرداده شده و سينه زنى و خودزنی و قمه زنی مفرطی صورت گرفته است؛ اما نه براى حسين و رسیدن به اهداف حسینی (که اصلا نمی دانند چه می خواسته است)، بلکه برای رسيدن به اجر و پاداشی خیالی و مجّانی! در دنیا و آخرت. بدیهی است خونهايى که در ایام تاسوعا و عاشورا ريخته می شود بی پایان است و هر ساله نیز تکرار می شود؛ و کار بجايى رسیده که ماه محرم هر ساله «ایام بسیار خونینی!» گردند. بدین صورت که اگر عاشوراى ۶١ هجرى بوسیلۀ لشکريان يزيد خونين شد، عاشوراهاى بعدى (از راه خودزنی!) توسط کسانى خونين مي شود که دم از حسين و محبت ایشان می زنند! بحدی که مناظر خونين مراسمات این روزها حتى از مناظرى که لشکریان يزيد در کربلا بوجود آورند متأثر کننده تر است؛ و گويى داستان کربلا هر ساله!! تکرار می شود. هرچند متأسفانه قضیه از اینهم دردناکتر می باشد؛ و در سالگردهای عاشورا دهها برابر و چه بسا صدها برابرِ کربلاى ۶١ هجرى و با اهداف خرافی - سیاسی! و زیر جبرهای «عرف شیعی گری» خون ريخته می شود و بشر بیچاره رنجور می گردد. با وجود همۀ اینها به اطمينان می توان گفت بیشتر مردم هنوز که هنوز است! نه حسين را می شناسند و نه دشمنان حسين را و نه میدانند که تاسوعا و عاشورا چيست و برای چیست؟! و بدبختانه چه بسيارند کسانی که برای حسين سينه می زنند و حتى در روزهاى تاسوعا و عاشورا خون خویش را می ريزند، اما جزو لشکریان يزيد بحساب می آیند و برای یزیدیان زمان و جهت استقرار نظامهای یزیدی - استبدادی می جنگند. و علت اين امر، هم ناشی از تقصير مردم جهت شناخت رويدادهاى تاريخى است، و هم ناشی از رؤسای مذهبی و دست اندرکاران مراسم تاسوعا و عاشوراست؛ همان کسانی که علاقه اى ندارند که مردم به حقيقت قضايا آشنا شوند و مثلا «علت جنگ و دشمنى» بین حسين و يزيد را درک نمایند. در نتيجه نزد مردم همه چيز افسانه ای و غير قابل درک شده است، تا جایی که حتى يزيد هم افسانه ای شده و بصورت يک انسانِ غیر معمول به او نگريسته می شود، نه حاکم و شاه مستبد و سرکوبگری که آزادی مردم و «نظرات و مواضع مخالفین» را تحمل نمی کرد. همچنین افرادی مانند شِمر و ابن زياد و..... نيز صورتى «غير طبيعى» پيدا کرده و بعنوان انسانهاى ظالمی که عُمال و پاسداران نظامی استبدادى و سرکوبگر بودند نگریسته نمی شوند. اينست که هدف قيام حسين در میان «انبوه خرافات و افسانه ها» گُم گشته و ناشناخته مانده است، و امکان شناخت «مُحتوای قيام حسين» و تلاش جهت رسيدن به مقاصد حسين بسیار دشوار و احیانا فراموش گردیده است. و اما با همۀ افسانه بازیها و تبلیغات ابلهانه! اگر مقایسه ای بین نظامهای استبدادی امروزه و نظام یزید بن معاویه داشته باشیم، حتما برای یزید و نظامش حسرت میخوریم. مثلا آیا رفتار معتدلی که یزید و لشکریانش با زنان و فرزندان حسین بعمل آوردند و آنها را محترمانه روانۀ مدینه کردند، استبدادیان امروزه (از جمله نظام ولایت مطلقه) حاضرند با دشمنان جنگی خود چنین رفتار نمایند؟! یا اینکه آنها را در عذاب الیم قرار می دهند و به خاک مذلت می کشند؛ و آنهم در رابطه با کسانی که در جبهۀ جنگ اسیر شده اند؟! تمام هنر زینب که اینهمه رویش کار کرده و این مظلومه را به عرش اعلی برده اند؛ در دورۀ اسارت واقع شده است؛ و آن عبارتست از «دفاعیاتش از حسین و اتهاماتش علیه یزیدیان»؛ کاری که نظامهای استبدادی امروزه و مشخصا در نظام ولایت مطلقه امکان ندارد. و اگر کسی بخواهد در برابر مستبدین امروزه چنین نماید (بگذریم از اینکه باید منتظر هر بلایی باشد) حتی به او تجاوز جنسی! می کنند. و مثلا ما در حد بالایی مطمئن هستیم که لشکریان یزید به زنان خانوادۀ حسین و از جمله به زینب تجاوز جنسی نکرده اند، اما چه کسی مطمئن است که اگر زنی یا دختری و آنهم از دشمنان جنگی! به اسارت لشکریان نظام ولایت مطلقه درآید به او تجاوز جنسی نمی شود؟! آیا چنین پدیده ای کم روی داده است؟! آری؛ آنهایی که تاسوعا و عاشورا برگزار میکنند و با راه و روش يزيد مُخالفت می نمایند و حتی در این رابطه کار را به فحاشی و لعنت بازی می کشانند؛ بدانند که متوجه کسانی هستند که قرنهاست مرده اند و جزو «مُستبدین و ظالمان تاریخ» بحساب می آیند. و طبعا بجای آن بهتر است که خشم و نفرت خود را متوجه مستبدین زنده و حاکمی سازند که همین حالا به خودشان ظلم می کنند و آنها را زیر سلطه قرار داده و خفه ساخته اند. اینست که متولیان دولتی و آخوندیِ مراسمات تاسوعا و عاشورا نه تنها اهداف خیری نداشته و ندارند و دنبال اِغفال مردم و تحریف قیام حسین و سوء استفاده از آن هستند، بلکه آنها خودشان (قبل از هر چیز) دشمنان حسین و دشمنان توحید و آزادی و سرکوبگران زمان و «یزیدی منش» هستند. مُتعاقب این واقعیات، آنچه باید ذکر شود اینست که: بسيارى از مردم ایران تصور می کنند که «عاشورای حسینی» مختص شيعيان است (شيعيان اثناعشرى) و حسين براى آنها قيام کرده و برای آنها شهید شده است؟! و این در حالیست که در زمان حسین، نه فرقه ای به نام شیعه وجود داشته که برایش قیام کند و برایشان شهید شود، و نه دوازده امامی و شیعۀ اثناعشری معنایی داشته است. بنابر این، حسين و قيامش نه فرقه ای بوده و نه از فرقه های امروزه خبری وجود داشته است، و همین است که حسین و قیامش و شهادتش مربوط به همهٴ مسلمين و همهٴ مذاهب اسلامى و همۀ بشريت آزادیخواه و استبداد زده است. اما دریغا که قیام حسین و خون به ناحق ریخته اش (مثل دیگر امور و از جمله مثل آیات قرآن) مورد سوء استفادۀ کسان و جریاناتی واقع شده که علیه آنها و جهت مقابله با آنها بوده است، اما دشمنان حسین در «نام و نشان حسینی» خزیده و حقیقت و شخصیت او را در سایۀ استبداد و بی خبری مسلمین تصرف و خرافه آمیز و واژگون کرده اند، و در طی زمان عاشورای حسینی را به وضعی در آورده اند که هم به قضیه ای فرقه ای تبدیل شده، و هم سالروزهای آن در واقع مُحرکی برای فرقه گری و مناسبتی برای فَوَران «عداوت و خرافه گری» شده است، تا جایی که تاسوعا و عاشورای هر ساله (نهم و دهم محرم) مصیبتی برای مسلمین و بلایی برای جُهال خرافه پرست گشته است، و طبعا چنین اوضاعی نمی تواند جز برای استبدادیان و استعمارگران و فرقه بازان نفعی داشته باشد و چیزی جز عامل غفلت و جهالت مردمان فلک زده بحساب آید. و در این «بازار جهل و خون و خطر» و در این میدان بغض و عداوت (بنحوی که تا امری احمقانه تر و عجیب تر باشد مقبول تر و پذیرفتنی تر میشود) تنها یک چیز تعقیب می شود، و آنهم عداوت و دشمنی بین اقوام و فرق مسلمان و به صدا درآوردن بوقهای جنگ و قتال میان آنها و زنده نگه داشتن «روح فرقه گری و خرافه بازی» است. و آنچه در این میدانِ جهل و استبداد بسیار توجه برانگیز است اینست که با وجود اینکه نزد اهل سنت و عامۀ مسلمین، حسين بن علی بسیار محترم و دارای موقعيت بزرگى می باشد و حتی امروزه هم در سراسر جهان اسلام نام حسین همراه با خلفاى راشدين در خطبه های جمعه ذکر می شود، اما باز چنين تبلیغ می شود که يزيد «سُنی!» و حسين «شيعه!» بوده است؛ و طبعا در همین راستا وضعیت همۀ مسلمینِ آن دوره، که توسط حکام استبدادى بنى اميه و بنى عباس سرکوب و زندانى و قلع و قمع شده اند (از جمله وضعیت ائمۀ چهارگانۀ اسلامی - ابوحنيفه، مالک، شافعى، احمد) که در وضعیت بسیار بد و پر اختناقی بسر برده اند بکلی نادیده گرفته می شود. لازم به ذکر است که در جوامع اسلامی، مراسم خاصى براى حسين برپا نمی شود، کمااینکه حوادث زیادی در تاریخ هزار و چهارصد سالۀ اسلامی وجود دارد که برایش مراسمی برپا شود (مانند روز شهادت سه خلیفۀ راشده)، و مراسم عاشورای حسینی (که عملا به عاشورای صفوی تبدیل شده) مُختص شیعیان اثناعشری است، مراسمی که با توجه به ماهیتی که پیدا کرده سر از شرک و خرافه گری و خودزنی در آورده است. اما با وجود این عموم مسلمین در طول تاریخ اسلام در روز عاشورا «روزه داری و شکرگذاری» کرده اند، لکن نه بخاطر عاشورای حسینی و فاجعۀ کربلا (چرا که این مسئله بعد از صدر اسلام روی داده)، بلکه بخاطر «عاشورای موسَوی» و نجات حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل از چنگ فرعون و نظام فرعونی و هجرت تاریخی آنها از سرزمین مصر. هر چند واقعۀ کربلا و مصیبتی که برای حسین و یارانش در همین روز رخ داده روی این مناسبت اثر گذار بوده و طبعا روزه داری و شکرگذاری عاشورای محرم را مُوَجه تر نموده و آن را به مراسم «سَرّاء و ضَرّاء» تبدیل نموده است. قابل ذکر است که تاسوعا و عاشورا دو روز از ماه محرم هستند: تسعة يعنى ٩ و تاسوعا يعنى روز نهم، عشرة يعنى ١٠ و عاشوراء يعنى روز دهم. و چون فاجعۀ کربلا و شهادت حسين در روزهای نهم و دهم محرم روى داده است اين دو روز نزد مسلمين روزهاى تلخى بحساب مى آيند (مانند بسیاری از روزهاى ديگر)، بگذریم از اینکه متاٴسفانه فاجعۀ کربلا از يک واقعهٴ طبيعى و از يک جنگ نابرابر و تقابل مسلحانه بين پیروان حسين و لشکریان نظام حاکم (يزيد بن معاويه) تجاوز کرده است؛ و کار بجايى کشيده شده که نمیتوان روى آن بحثی بعمل آورد، زیرا همه چیز افسانه ای و خرافی گشته است، خاصتا اينکه بسیاری از شيعيان سُنتى در روزهای نهم و دهم محرم به «تعذیب و خودزنی» می پردازند و خود را دچار رنج و ناراحتى می کنند؛ مُشقاتی که به هيچ وجه با معيارهاى اسلامى نمی خواند و خودزنی و «تعذيب خویش» بحساب می آید. و در ممنوعیت و حرام بودن خودزنی و تعذیب خویش این آیات قرآنی جای یادآوری هستند: مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ (طه - ۲): «ای محمد ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا مایۀ رنج و مشقت تو شود». يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ (بقره - ۱۸۵): «الله براى شما گشايش و سهولت می خواهد نه سختى و مُشَقّت». و بدیهی است که خودزنی و تعذيب خويش به مثابۀ ایجاد عُسر و رنج عمدی برای نفس خویش است، و در صورتی که مراسمی مایۀ رنج و عذاب عموم مردم گردد پدیده ای بسیار قبیح خواهد بود و ممنوعیت آن امری واجب و ضروری است. اما تعذیب عمدی خویش زمانی قبیح تر می شود که عرف و عادت گردد، زیرا بسیاری ناچارا مرتکب آن می گردند. بگذریم از تصور بدبختانه و جاهلانه ای که تعذیب خویش را (بخاطر کسی یا چیزی) مایۀ اجر و پاداش الهی! تلقی می کند، کاری که اصلا در صدر اسلام و در زمان خلفای راشدین و حتی قبل از صفویه وجود و سابقه ای نداشته است. آری در چنین اوضاعی ابواب دین و عقل و اخلاق بکلی بسته می شوند و کار «تغییر و اصلاح و رشد» بسیار مشکل می گردد، چرا که راه اندازى مراسمات رنج آور و عذاب آفرين و عرفى کردن و به سختی انداختن ميليونها انسان بیگناه (به هر بهانه اى که باشد) رسمی زشت و ناپسند و کارى خلاف عقل و شرع می باشد و هیچ دلیلی برای آن وجود ندارد، و تعذيب و خودزنی آنهم بخاطر شهادت يا مرگ کسى هرگز نمی تواند مورد تأييد کسى مثل حسين بن على باشد.
اصلاً حسين
بن
علی
(فرزند چهارمین خلیفۀ منتخب)
براى کم کردن
دردها و مشاکل جامعۀ اسلامی قيام
و فداکاری
کرد، نه براى بیشتر
کردن آنها
و ايجاد سنن رنج آفرين و تحمیل
یک عذاب
ابدی
بر مسلمین؟!
اما امروزه رنجهاى
ایام تاسوعا و عاشورا
بحدى عميق و گسترده شده که از
«خونريزى و
قمه زنى!»
سر در آورده است. آیا موضع يک مسلم
«صابر و
شاکر و آگاه» در برابر وقوع بلايا و
مصائب (و آنهم بلایا و
مصائب تاریخی و قرونی) چنین
میباشد؟! یا اینکه موضعش در آيات
قرآنى زیرمتجلی میشود:
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَ
نَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَ
بَشِّرِ الصَّابِرِينَ (بقره
-
۱۵۵)
الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَ
إِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ (بقره
-
۱۵۶)
أُولَـئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَـئِكَ
هُمُ الْمُهْتَدُونَ (بقره
-
۱۵۷):
«به
تأکید
شما مؤمنان را با بلایای مختلفى امتحان می کنيم: بوسیلۀ خوف و
ترس، با پدیدۀ قحطی و گرسنگى، از راه فقر و تنگ دستی، با به خطر افتادن
جانها، و از دست دادن محصولات. پس بشارت و مژده باد بر اهل صبر و تحمل و
آنهايى که از همهٴ اين امتحانات با موفقیت عبور می کنند، همان
کسانیکه
وقتى دچار بلا و
مصيبتى گشتند شکر گذارانه گفتند: ما از خدا هستيم و بسوى
او باز میگردیم، سلام و رحمت خالقشان بر آنها باد، آنها همان هدايت
يافتگانند و در صراط مستقيم توحيد هستند».
اين بخش از
آیه که میفرماید:
إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ
(که در
ميان مسلمين
هم
سر زبانهاست)
بيانگر صبر و تحمل و شکرگذارى در
مقابل
«قضا و قدر دردناک»
است، که متاٴسفانه صرفاً تکرار
گردیده
و کمتر به پيام و محتوایش
توجه
میشود؛
و
بيشتر هنگام مرگ و مير! قرائت میگردد.
در حالی که اين
آيه
«روشى»
را ارائه میدهد که در مقابل وقوع بلايا و مصائب بايد اتخاذ شود. اما
متاٴسفانه به عیان می بینیم که مسلمين یا
بعبارت بهتر مسلمانان سنتی
کمتر از
جوامع
غیراسلامی
اهل
«جَزَع و فَزَع»
نيستند
و روحیاتشان در این رابطه حتی بدتر هم میباشد؟!
روحيات و رسوماتی که آگاهانه و ناآگاهانه
عدم تمکين در برابر قضا و قدر
را منعکس می
سازد
و
بی
مايگى اهل جزع و فزع را بيان می
دارد.
و
طبعا
اين روحيات
و رسوماتِ
خفت آور
بشريت را
بی
جهت
به
درد و
رنج می اندازند، و در
عين
حال نوعی ناسپاسىِ ناشى از
«جهالت و ناتوانى»
را به نمایش می گذارند.
از زنان
هم بگذریم!
که گویی
برای
جَزَع و فَزَع
خلق شده اند و باید در ضعف
و ناتوانی
هنر و
مهارت!
داشته باشند. حقیقت قیام حسین: آیا حسین می خواست شهید شود؟! کسانی که به تاريخ اسلام و قيام ناکام حسین آشنایی دارند، هم علل قيام ایشان را می دانند، هم به چگونگى شهادت ايشان واقف هستند، و هم دربارۀ فقدان لیاقت و استبدادمنشی يزيد بن معاويه معلومات واقعى دارند. و بطور مختصر در این رابطه باید گفت: حسين به دو علت اساسی عليه حکومت يزيد (و عبارت بهتر عليه نظام پادشاهى که معاويه بن ابوسفیان و پدر يزيد بنيان گذاشته بود) قيام کرد: علت اول اين بود که يزيد از «طريق انتخاب» و توسط شورای حل و عقد (کمااینکه در دورۀ خلفای راشده مرسوم بود) به حکومت نرسيد، بلکه به «شيوۀ ارثى و به روش پادشاهان» و تنها بخاطر اينکه فرزند معاويه بود بعنوان حاکم مسلمین تحمیل گردید. و در اين علت «دو مسئله» وجود داشت (که حسين نمی توانست بعنوان يک موحدِ مسلمان و مصلح از آن بگذرد): مسئلۀ اول اينکه: نظام اسلامى و خلافت اسلامى، شورايى و متکى به آراى مسلمين است، و در نتیجه خلیفه و حاکم اسلامی بايد مورد تاٴييد مسلمین و بزرگان و کِبار اسلامى (اهل حل و عقد) قرار گیرد، امری که هم محل تأکيد قرآن است، و هم دورۀ پيامبر و خلافت راشده بدين شيوه سپرى شده است. به عبارت ديگر، حسين در نظر و عمل بر «ماهیت و مُحتَوای نظام اسلامى» آگاهی داشت، چرا که ایشان با قرآن و پیامبر و صحابۀ رسول زیسته بود و در نظام اسلامى و خلافت شورایی بزرگ شده بود. و مسئلۀ دوم در همین راستا قضیۀ صلح حسن ابن علی (برادر ایشان) با معاويه بود، صلحی که یکی از مواد اساسی اش این بود که معاويه برای خودش «جانشين» تعيين نکند. به عبارت ديگر، حسن برادر حسين از حکومت و خلافت گذشت کرد، اما در مقابل با معاویه قرار گذاشت که نظام اسلامی و خلافت شورایی را موروثى و پادشاهى نگرداند و برای خود «جانشین» تعیین ننماید. طبعا معاويه نیز اين شرط را قبول کرد و روی این اساس (و موادی دیگر) مصالحۀ «حسن و معاویه» متحقق گردید. اما همين که زمانِ اجراء فرا رسيد، معاويه این قرار و پيمان را زیر پا گذاشت و پسرش يزيد را «بعنوان جانشين - ولی عهد» بر مسلمين تحميل کرد، و حتی در اين راستا مانند نظامهاى استبدادىِ امروزه، مُرتکب زورگویی ها و اَعمال ننگينى گشت، و با زور و سرکوبگری و بر اساس روشی استبدادی براى يزيد از مردم بيعت گرفت؛ و بدين شيوه علیرغم مخالفت مسلمین به مقاصد شوم خود جامهٴ عمل پوشاند و عملاً نظام شورایی و خلافت اسلامى را به نظام پادشاهى و «ملوکيت استبدادى» تبدیل نمود. و همین است که معاويه بن ابوسفیان بنيانگذار «نظام ملوکى و پادشاهى» و منقرض کنندهٴ خلافت شورایی اسلام بحساب می آيد. در این موضوع مطالعۀ کتاب ارزشمند ابولاعلى مودودى زیر عنوان «خلافت و ملوکيت» بسیار خواندنی است. باید دانست که هر کسی مسئول «عملکرد خویش» است، و در این رابطه باید احتیاط و مواظبت زیادی بخرج داد، مبادا در راه نقد و بررسی مرتکب غلو و افراط شویم و بی عدالتی نماییم، و مثلا در این رابطه هرچه مربوط و منسوب به امویان و سلسلۀ اموی است کورکورانه رد و انکار نماییم، چرا که یک سلسلۀ ۹۰ ساله همه چیزش «جنایت و خرابکاری» نیست، بلکه در این دوره شخصیتهای بزرگی ظهور کرده و کارهای عظیمی صورت گرفته است، و نمونۀ این شخصیتها خلیفۀ اموی «عُمر بن عبد العزیز» است، که علاوه بر رواج «علم وعدالت» در دورۀ کوتاهش، هرچه بدگویی و رسمهای اهانت آمیز در حق علی و فرزندانش بود، حذف و زائل گردید. یا مثلا مسجد «قُبة الصَّخرة» که روی صَخرۀ مُقدس (که صخرۀ معراج یا صخرۀ صلاة انبیاء نیز نامیده میشود) و در حَرَم قدسی (مسجد الأقصی) قرار دارد، در زمان خلیفۀ اموی «عبد الملک بن مروان» و به امر او بنا شده است. و با بنای این مسجد، هدف نهایی که عبارت بود از مصدریت «دین اسلام» در این محیط مقدس جامۀ عمل پوشید. در حالی که قبل از آن تنها «مسجد عُمر» در رابطه با اسلام در محدودۀ حرم قدسی وجود داشت، و حالا نیز تمام تلاش غاصبان صهیونی و استعمارگران صلیبی جهت غصب این مکان اساسی و خارج کردن آن از دست اسلام و مسلمین است. همچنین «تمدن اَندَلُس» که مایۀ فخر و عظمت همۀ مسلمین و همۀ بشریت است، در سایۀ حاکمیت اُمویه و سلاطین اموی بوجود آمده است، تمدنی که ٨ قرن تداوم یافت و سرانجام توسط استعمارگران صلیبی متلاشی گردید، اما نام و آثارش جاویدان ماند. علت دوم قيام حسين: يزيد بن معاويه که حالا پادشاه و سلطان است (اما باز هم زیر عنوان خليفه حکومت میکند)، عليرغم اين همه مسائل و عدم مشروعيتِ مطلق حکومتش و عدم رضايت جامعۀ اسلامی و صحابۀ رسول، می خواست به زور و ارعاب از حسين «بَيعَت و موافقت!» بگيرد. و بدين ترتیب یزیدِ مُستبد و سلطه گر، حسينِ صاحب اصول را عملا در دو راهۀ: یا جنگ یا بيعت قرار داد و او را جهت بیعت تحمیلی در مدینه احضار نمود. حسين نيز به ناچار: يا می بايست با يزيد بيعت و موافقت نماید (مثل اکثر مردم)، که در آن صورت اصولش را زير پا می گذاشت (چيزى که در تضاد با عقيده و فرهنگ و روش توحیدی حسين بود)، و يا می بايست خود را براى مقابله با حکومت استبدادى یزید آماده و با سلطان تحميلی دست و پنجه نرم کند. و خوب فی النهایه حسين «شِق دوم مسئله» را اختیار کرد، و علیرغم نصیحتهای عافیت طلبانۀ بعضی صحابه و هشدار به ایشان مبنی بر «پیمان شکنی مردم کوفه»، جهت مقابله با استبداد یزیدی دست بکار گردید. بدنبال این مقدماتِ غیر موفق (که رأی و نظر سایر مسلمین همراهش نبود) حسین از مدینه خارج و راهی مکه گشت و برای مقابله و جنگ با یزید (علاوه بر وعدۀ مردم کوفه) توانست نيروی مختصری جمع نماید. لکن آنچه حرکت حسین را برای مقابلۀ مسلحانه با حکومت زورگویانه و نامشروع یزید بسیار تشجیع نمود، قول و قراری بود که مردم کوفه به ایشان ابلاغ کرده بودند، و بر همین اساس حسین پسر عموی خود «مُسلِم بن عَقیل» را بصورت مخفیانه روانۀ کوفه کرد. و حقیقتا تکیه و امید اساسی حسین در این حرکت مسلحانه همان قول و قرار مردم کوفه مبنی بر بیعت و الحاقشان به حسین بود. بعد از ارسال مسلم ابن عقیل به کوفه و پیغام کتبی مسلم به حسین مبنی بر «بیعت و اِلحاق وسیعِ مردم کوفه!» حرکت حسین همراه با جمعی از یاران مسلح و اعضای خانواده اش (که لابد از تصرف کوفه مطمئن بوده و خواسته که آن شهر محل استقرارش باشد) از مکه بسوی کوفه قطعی گردید. لکن بعد از حرکت بسوی کوفه به حسین خبر رسید که مردم کوفه در عهد و پیمان خود مرتکب «خیانت و بی وفایی» شده اند و حتی نمایندۀ اش مسلم ابن عقیل را به شهادت رسانده اند؛ و طبعا شکست و ناکامی کار حسین در مقابله با نظام یزیدی از همینجا رقم خورد؛ و در میدان عمل دلایل مخالفت بعضی صحابه با حرکت حسین به اثبات رسید. بدین ترتیب، این حرفهای خرافاتی و افسانه ای که همراه با احساسات می خواهند بگویند «حسین بدون حساب و کتاب و برای شهادت!» به میدان جنگ رفته بود کمترین ارزش و اعتباری ندارد. علی ای حال، بعد از این خبر تلخ و ناگوار، حسین با توجه به وضع پیش آمده دست به مشورت با همراهان خود زد و در این رابطه چاره طلبید: بعضی از آنها رفتند، بعضی هم از جمله خانوادۀ عقیل خواستار انتقام خون مسلم شدند، و بعضی هم به امید «بیعت بخشی از مردم کوفه» خواستار ادامۀ حرکت شدند. سرانجام تصمیم بر ادامۀ حرکت گرفته شد (و به تأکید اصرار خانوادۀ عقیل در این امر نقش مهم و بزرگی ایفاء کرد). و در نتیجه در مسیری که دشمن (بنابر خیانت کاری و اطلاع از حرکت حسین) کمین ها گذاشته بود به حرکت خود ادامه دادند، و ناچارا بسوی «صحرای کربلا» رفتند و در آن منطقه (واقع در عراق کنونی) مستقر شدند. لکن بنابر «علنی گشتن و مکشوف بودن» هنوز در راه حرکت به مقصد بودند که با لشکریان یزید روبرو گشتند: اول با لشکر هزار نفری حُرّ بن یزید التمیمی برخورد کردند (که با حسین و یارانش نرم بودند)، و بعدا نیز همان حُّر (فرمانده) به حسین ملحق شد و در صف او شهید گشت. اما بعدا از آن، لشکر مجهزتری به فرماندهی عمر بن سعد (که متشکل از چهارهزار تن بود) از طرف عُبَیدالله ابن زیاد (والی کوفه) بسویشان سرازیر گردید. بدنبال پیمان شکنی کوفیها و قتل مُسلِم ابن عَقیل، بجای مردم کوفه! لشکريان يزيد تحت امر عُبَیدالله ابن زیاد (والی کوفه) از حسین و یارانش استقبال! و بسوی حسین و اردوگاهش روانه شدند، اردوگاهی که تنها مانده بود و حقیقتا توانایی جنگ با لشکریان مجهز یزید را نداشتند. در نتیجه حسین خواست مسئله را از طریق مذاکره و یافتن «یک راه حل مسالمت آمیز» فیصله دهد، و بدین ترتیب حسین وارد مذاکره با «عمر بن سعد» گردید، فرمانده ای که ظاهرا خصومتی با حسین و یارانش نداشت، و بنابر منابع تاریخی (تاریخ طبری، کاملِ ابن اثیر، بدایه و النهایه ابن کثیر و......) عمر ابن سعد خواست که مسئله را حل و فصل نماید و به خواستهای حسین ترتیب اثر بدهد. سرانجام حسین در طی مذاکره و بعد از اطمینان از عدم توانایی جنگی «سه راه و چاره» را طرح و پیشنهاد نمود: ١- پیشنهاد اول حسین این بود که از راهی که آمده برگردد (به مکه و مدینه). ٢- پیشنهاد دوم این بود که بنابر شروطی (مثل روش برادرش با معاویه) با یزید مصالحه و بیعـت نماید. ٣- و پیشنهاد سوم هم این بود که اگر با بازگشت او به مکه و مدینه و یا بیعت مشروط با یزید موافقت نمی کنند، اجازه بدهند که به جایی دیگر و مناطقی دیگر برود (که حالت تبعیدی پیدا می کرد). این مطالب و پیشنهاداتِ «سه گانه» با اندک اختلافی در همۀ مصادر معتبر تاریخ اسلام نقل شده اند و حالت «متفق القول» دارند. تواریخ مربوطه می گویند که عمر ابن سعد نیز مایل بود که مسئله به صورت مسالمت آمیز حل شود، و در نتیجه این پیشنهادات را به صورت کتبی و «تشویق آمیز» به عبیدالله ابن زیاد فرستاد، و حتی بنابر منابع اسلامی عبیدالله ابن زیاد در اوایلش تمایل خود را بدین امر نشان داد که حسین پیش یزید برود، اما در این بین «شمر ابن ذی الجوشن» راه فتنه گری در پیش گرفت و ابن زیاد را به عدم پذیرش پیشنهادات حسین تحریک نمود و گفت: حسین به منطقۀ فرمانروایی شما آمده و در نتیجه باید تسلیم شما گردد، ابن زیاد هم که عنصر پلید و جنایتکاری بود از سخنان شمرِ فتنه گر تأثیر پذیرفت، و به عمر بن سعد فرمان داد که: «حسین یا تسلیم شود یا آمادۀ جنگ گردد»، فرمانی که حمل کنندۀ آن خودِ شمر بود، و در آن حتی عمر بن سعد نیز تهدید شده بود که اگر آن را نپذیرد، فرماندهی را به شمر واگذار نماید. و بدینصورت مسئله از حالت مذاکره و توافق خارج گردید و قضیه به دو راهۀ: «یا مرگ یا تسلیم ذلیلانه» کشیده شد. و طبعا با ابلاغ این موضع خصمانه به اردوی حسین آنها نیز موضع گرفتند، و بجای تسلیم و خواری راه «عزت و شهادت» انتخاب کردند، و در این راستا شعار: «هَیهات مِنّا الذِّلة» سردادند. بنابر این، شعار هَیهات مِنّا الذِّلة از روی هوی و عشق به مرگ! سرداده نشده، بلکه حاصل یک تصمیم هوشیارانه بوده و بجای «ذلت و خواری» عَلَم شده است. پس تصمیم یا عملی عاشورایی، همان تصمیم و عملی جنون آمیز و قهرمان پرستانه نیست، بلکه تصمیم و عملی معقول و حساب شده و متکی به اصول اسلامی و «اجتهاد در زمان و مکان» است، و در آن بجای تسلیم و ذلت راه «عزت و مقاومت و شهادت» اختیار می شود. در هر صورت، بعد از آنکه جنگ قطعی گردید و اوضاع حالت جنگی بخود گرفت، در آخرین شبِ باقی مانده حسین همه را آزاد گذاشت و همراهانش را بین «بقاء و رفتن» مُخَیَّر نمود و گفت: مرگمان حتمى شده؛ و در نتیجه هر کسی که میخواهد برود و از تاریکی شب استفاده کند و خود را بجایی برساند، چیزی که این بار بنابر تواریخ اسلامی کسی از آن استفاده نکرد، چرا که بیشتر همراهان باقی مانده اعضای خانواده و عموزاده هایش بودند. بدنبال این کارها «جنگى نابرابر و تحمیلی» آغازید و اردوى کوچک حسين محاصره شد، جنگی که سرانجام منتهی به شهادت حسین و یارانش گردید، و در این میان تنها زنان و اطفال همراه زنده ماندند. لکن باید دانست که بعد از مرگ یزید و در خلالِ تغییر و تحولات سیاسی و جابجایی سلاطین، بسیاری از عوامل یزید از جمله «عُبَید الله ابن زیاد»، «عُمر ابن سَعد»، «شَمِر ابن ذی الجَوشن و......» بنابر انتقام و یا در جنگهای بعدی به قتل رسیدند. معلوم است که حسين می توانست تسليم ابن زیاد و لشکریان شود و خود و همراهانش را از مرگ نجــات دهد، اما حسين راه مقاومت برگزيد و با سر دادن شعار «هَيهاتَ مِنّا الذلة»: هرگز ذلت را نمى پذيریم (بی قید و شرط تسلیم نمی شویم)، هم دشمنانش را و هم دوستانش را از مقاومت خود مطمئن ساخت. به دنبال این مسائل همانطور که می دانیم بیشتر همراهان حسین (دهها فرد) شهيد شدند، و آنهايى نیز که زنده ماندند زنان و بچه ها بودند و به اسارت نیروهای یزید در آمدند. اما الحق «برخورد لشکريان يزيد» در مقايسه با نظامهاى استبدادى امروزه خيلى انسانى تر! بود، کمااینکه وضع و حال اُسراى لشکریان يزيد قابل مقايسه با وضع و حال اُسراى دُوَل به اصطلاح دمکراتيک غربی هم نبود. برای مثال زينب خواهر حسين (که يکى از اين اسيران بود) در افشاگرى عليه نظام استبدادى يزيد نقش فعالى را بازى کرد و آن را سخت به باد انتقاد گرفت. و طبعا اگر مردم مسلمان! عُرضه اى داشتند، قتل و کشتار «اَحفاد مُحق رسول» را تحمل نمی کردند. البته نه به خاطر اينکه آنها احفاد پیامبر بودند، بلکه بخاطر اينکه آنها مُحق و محل تأیید بودند و همان مردم تماشاچی نیز آنها را قبول داشتند، و در یک انتخاب آزاد و مردمی به آنها رأی میدادند و حقانيت آنها را می پذيرفتند. اما چه می توان گفت؟! وقتی که جامعه ای حذف و نابودیِ نظام اسلامی و خلافت مردمی را تحمل می کنند، چه دليلى دارد که قتل و کشتار فرزندان مُحق اسلام را تحمل نکنند؟! در حالی که خون حسين و اعضاى خانواده اش از «خلافت مردمی و شورایی» هیچ عزیزتر نبود، و بلکه خون آنها نیز در سرزمين کربلا برای اِعاده و برقراری نظام اسلامی و خلافت انتخابی ريخته شد. البته بايد اين نکته را هم در حق مردم آن دوره بیان داشت و آن اینکه: درست است که قيام شهید کربلا بلافاصله موجب فروپاشی نظام پادشاهى و «ملوکيت استبدادى بنی امیه» نگردید، لکن بدون شک این قیام و خون شهیدان آن بطالت و عدم اسلامیت استبداد اُمَوی را به همگان نشان داد، و حقا که خون حسين و يارانش نظام استبدادى يزيد را بکلی رُسوا و از مشروعيت انداخت. و در همان حال، مظلومیت حسین و یارانش باعث گردید که آنها بعنوان شهیدان جاويدان در تاريخ اسلام و مبارزات حق طلبانه ثبت شوند. و خوشبختانه قیام حسين برای مسلمانان و حرکات اسلامی معاصر هم مایۀ عزت و افتخار شده است، بگذریم از اینکه استعمار و استبداد و دستگاههای خبری و تبلیغاتی شان، مسلمانان خط و مسیر حسين را «مُتمَرِد، افراطى، ارهابى و.......» خطاب می کنند و عليه حرکات و جماعات اسلامی تحت عنوان «اسلام سياسى» و مبارزات حق طلبانه و آزادیبخش اعلان جنگ نموده اند. بدین ترتیب، حسين بن علی نه کينه و عداوت شخصی با کسى داشت و نه اهل لعنت و تکفير و افسانه بازی بود. ایشان با مستبدین غير انتخابى و ظالمان سرکوبگر زمان خودش درگیر و روبرو شد و جانش را جهت بقای «نظام انتخابی و حکومت شورايى» فداء نمود. بدین امید که مسلمانان امروزه و خاصتا مسلمانان ایران (که خیلی به حسین ابراز محبت می کنند) به روش حسين و اسلاف صالح شان وفادار باشند و مبارزان طریق نظام انتخابی و حکومت شورایی گردند، و خاصتا پیروان اسلامیتی باشند که در قرآن مُنزَل بیان و در سُنت مُسلَّم نبوی و نظام شورایی تجلی پیدا کرده و قيام حسین هم آن را تثبیت کرده است. و به تأکید با خرافه گری و افسانه بازی و فوق العاده نشان دادن فجایع، نه تنها مُشکلات حل نمی شوند؛ بلکه بجای آن چشمها کور و مغزها خرافی و قلبها کدر می گردند؛ همچنانکه با ضجه و ناله و خودزنى (که با فتوی و فرمان یزیدیان زمان و جهت تثبیت استبداد و عداوت صورت می گیرد) راه حسين تداوم نمی یابد، بلکه این کارهای ابلهانه و خرافه آمیز قیام حسین را «مسخ و غیر شرعی و غیر عقلانی» جلوه می دهند و آن را بدنام و بى اثر می سازند؛ و حتى مظهر عقب ماندگى و عدم بلوغ عقلى جلوه می دهند، همانطور که متأسفانه چنین شده است. و این خواست و هدف یزیدیان و مستبدین زمانه است که چنین شود، و حالا باید این مشکل را نیز حل و فصل نمود؟! هرچند تلاش و کوشش زیادی می خواهد تا قیام حسین و شخص حسین خرافه زدایی شود و «اهداف حسین و ماهیت قیامش» از حالت افسانه ای بیرون آید و حقیقت مسئله برای مردم روشن گردد. لکن خطرناکترین امر (که فی الواقع استفادۀ خائنانه از قیام حسین تلقی می شود) همانا دادن مُحتَوای ضد اسلامی و مقابله با خلافت اسلامی و دادن رنگ ضد عربی به قیام حسین است؛ بنحوی که انگار حسین به نیابت از ساسانیان مجوسی در برابر اعراب قیام کرده است!!! و همین است که امروزه تشیع صفوی بیش از هر زمانی «ماهیت نژادی و ضد عربی» بخود گرفته است، و در این رابطه عُمال نظام ولایت مطلقه و بقایای نظام مدفون پهلوی نسبت به ماهیت قیام حسین دارای مواضع بسیار مشابهی شده اند؛ و طبعا همۀ این جعّالی ها و خیانت بازیها در عداوت با «نظام خلافت» و «صحابۀ رسول» و خاصتا «عمر فاروق» با یکدیگر پیوند می خورند. البته بدیهی است که چنین امری تصادفی نیست؛ و اگر قبلا دسترسی به اسنادِ ماهیت نژادپرستانه و عُمرستیزانه و یا مُحتوای نژادی عاشورا نیازمند تحقیق و تفحص بود، لکن امروزه همه چیز به صحنه آمده و ماهیت نژادی و عرب ستیزانه و ضد اسلامی تشیع صفوی «عیان و آشکار» گشته است. و همین است که امروزه اَعیاد و مراسمات اصلی در ایران و در سایۀ نظام ولایت مطلقه عبارتند از: تاسوعا و عاشورا (با مُحتوای عرب ستیزانه و فرقه ای)، مراسم غدیرخُم (در انکار نظام خلافت اسلامی)، مراسم پانزدهم شعبان (روز تولد مهدی! که از ترس نظام خلافت پنهان گردید؟!)، عید الزهراء (مراسم سه روزۀ عُمرکُشان)، نوروز باستانی (با محتوای نژادپرستانه)، شب یلدای ایران (انگار که چنین شبی در ممالک دیگر وجود ندارد!)، و خوب در ایران صفوی اهمیت چندانی به اعیاد اسلامی داده نمی شود.
پس
ای
اهل ایمان و
اسلام؛
تنها با شناخت حسين و چرايى قيامش و التزام به راه و اهدافش، راه و عقيده و
هدف حسين زنده و باقی
و آرزوهایش متحقق می شود، و
بزرگترين احترام به حسين
و یارانش و همدردى با آنها
تلاش
جهت
«تحقق اهداف حسين»
است، همانطور که راه احترام به
قرآن و
پيامبر
عبارتست از شناخت و اِجراء و اِعمال آيات و
سنتهای آنها، نه افسانه ای و غیر قابل فهم کردنشان!!! و
نه مُتبرک نشان دادن و استخاره گری با آنها!!!
و نه راه اندازى صنایع افسانه سازى و خرافه گری!!! و نه ساخت و صدور کالاهاى عجيب و غريبى
که حالا هم در رابطه با اين نوع کالاها
«هيچ کمبودى!» وجود ندارد. سلام بر حسين شهيد، زنده باد راه حسين (راه توحيد و بیعت انتخابی)، سلام بر راهروان توحيد و آزادى، مرگ بر نظامهای یزیدی و سرکوبگر، مرگ بر نظام یزیدی و استبدادی ولایت مطلقه، شعله ور باد قیام حسینی و استبداد برانداز مردم ایران، برقرارباد آزادى، مردمسالاری، و کثرت گرايى.
|