بسم اللّه الرحمن الرحيم
قانون
حجاب
ستیز
فرانسه ماهيت
مجلس قانونگذارى فرانسه
در ٢١ بهمن ١٣٨٢ طرح ممنوع سازى حجاب
مشهور به
اسلامى را با اکثريت
قريب به اتفاق (۴٩۴
رأى موافق، ٣۶
رأى مخالف) از تصويب گذراند و آن را قانونى و قابل اجراء نمود، قانونى که
بنابر آن دخترانى که در مدارس از لباس اسلامى استفاده کنند اخراج ميشوند.
در اين قانون که قبلاً به تأييد ژاک شيراک (رئيس جمهور) و هيئت وزيران او
رسيده بود، صليب بزرگ مسيحيان (که بجز در مراسمات مذهبى از آن استفاده
نميشود) و کلاه يهوديان (که آن هم تنها در مراسمات يهودى مورد استفاده
قرار
می
گيرد) نيز
ممنوع شده اند!! اينها همه بعنوان
«نشانه ها و رموز دينى»
ممنوع گشته اند. اما مُسلم است که هدف اصلى در اين قانون فرانسوى، که يک
فضاسازى طولانى از طريق جريان ذوب و ادغام (اينتگريشن) برايش صورت گرفته
و
همچنین
عدم امکان عکس العمل جوامع اسلامى نيز به دليل حاکميت نظامهاى استبدادى
- استعمارى در جهان اسلام
مدنظر
بوده
است؛
متوجه لباس زنان مسلمان
است. و بقيه (همراه کردن امور فراموش شدۀ اديانى که چيزى براى مطرح کردن
ندارند! و اصلاً چيز مؤثرى از آنها باقى نمانده (اضافات و صرفاً براى
پوشاندن و انصراف اذهان از اين هدف اصلى ميباشد. قابل ذکر است که در اين يک
ماهۀ اخير و از روزى که شيراک اين قانون را تأييد کرد و ممنوعيت لباس
اسلامى را در مدارس دولتى و حافظ لائسيتۀ فرانسوى اعلام کرد، مسلمين در
سراسر جهان و بويژه در فرانسه و کل اروپا دست به اعتراض و تظاهرات زدند و
تصويب و اجراى اين قانون اسلام ستيز را محکوم کردند، قانونى که به احتمال
بسيار قوى درممالک ديگر اروپايى نيز تصويب و به اجراء در خواهد آمد، و در
بعضى نيز قبل از قانونى شدنش عملاً اجراء ميشود، و دانمارک نمونۀ اينگونه
دول است. البته متأسفانه عداوت با اسلام و مسلمين از اين بسيار شديدتر است،
و اين عداوت و دشمنى ناشى از زنده بودن اسلام و فعال بودن مسلمين و نگرانى
دول غربى از گسترش اسلام در آن قاره ها ميباشد، و حالا مقابله با اسلام و
مسلمين، پايه و اساس نبرد دول غربى شده است، و کسانى هم که غربى الاصل اند
و به اسلام مى پيوندند، دچار همين فشارها و مشاکل مسلمانان مهاجر و آواره
ميشوند. با وجود اين همه،
لخت کردن زنان مسلمان و متلاشى
کردن خانوادۀ اسلامى
در صدر نبرد اين دولتها قراردارد، چون هم مرکز و پناه اصلى
تربيت مسلمين،
خانواده است، و هم از طريق لخت کردن زنان مسلمان،
هويت و ناموس
مسلمين
هدف قرار داده ميشود. اينجاست که ماهيت رسواى تبليغات و مواضع دول استعمارى
در شبکه هاى امپرياليستىِ دروغ پراکنى به صحنه می آيد، و محتواى دجالگرانۀ
آنها در ميدان دفاع از
آزادى لباس و
پوشش،
در جوامع اسلامى، مسخ و مفتضح ميشود. البته دراين رابطه عکس العمل و اعتراض
نظام خمينى نيز جالب توجه است، نظامى که روش
«يا
روسرى يا تو سرى»
آن به گوش همگان رسيده است، و ٢۵
سال است، ولى بصورت گسترده تر، آنرا به زور حاکميت مطلقه اش اعمال ميکند.
چنين برخوردهايى حقا که بسيار گستاخانه است. و روش
«يا روسرى يا تو سرى»
خطرناکتر از روش
«يا لختى يا اخراج»
است. چون روش «يا لختى يا اخراج» منجر به محرومت ميشود، در حالى که روش«يا
روسرى يا تو سرى» بيانگر سرکوب و قلع و قمع است. بله در نظام فرانسوى، زن
مسلمان و داراى
روسرى
از تحصيل و شغل محروم ميشود، اما در نظام خمينى، زن
بى روسرى،
علاوه بر محروميت، سرکوب و تحمل ناشدنى هم
می
گردد.
حال بپردازيم به اصل مطلب:
بدون شک طرفداران لائيسيتۀ غربى بی حساب دربارۀ اين اصل که: نظام مبتنى بر
لائيسته،
نظامى آزاد و بيطرف و بى عقيده
است و همۀ طيفها و همۀ شهروندان در آن جا مى گيرند، کتاب و مقاله نوشته و
بحث کرده اند. اما به همان ميزان، حقا که نه امروز بلکه حداقل بعد از سقوط
نظامهاى کمونيستى، اين نظام
لائيسيتۀ غربى، صرفاً براى جوامع اسلامى و نيز با اهداف استعمارى و براى
خلع يد و خنثى کردن فکر و فرهنگ اسلامى و منزوى ساختن اسلام و مسلمين عرضه
و ارائه مى شده است. و سماء در مقدمۀ قانون
خودش اين واقعيت را صراحتاً اعلام داشته است. دول غربى و يارانشان در ميان
مسلمين هميشه خواسته اند وانمود کنند که مثلاً اگر در جوامع اسلامى، قوانين
اسلامى حاکميت پيدا کند و حکومت اسلامى بر قرار شود، حقوق شهروندانى که
مسلمان نيستند پايمال خواهد شد!، و در نتيجه، دولت و حکومت (البته تنها
درجوامع اسلامى!) بايد بى موضع و فاقد فکر و عقيده (و به قول خودشان بيطرف
و بدون ايدئولوژى!) باشد. لا دينى و بی عقيده اى؛ يا دین و عقيدۀ حق و عدل
يکى از تلاشهاى اساسى استعمار و امپرياليسم و مناديان لائيسيتۀ غربى اين
بوده که بايد
لا
دينى
و
بى عقيده اى اساس دولت و حکومت
قرار گيرد؛ و مسئله را به گونه اى تبليغ ميکنند که گويا
تنها راه حل
و راه چارۀ همۀ جوامع بشرى براى تحقق حکومتى که همگان را فرا گيرد و حقوق
همۀ اطراف را برسميت بشناسد،
فقدان
عقيده و
خاصتا
بى دينى است؟!
و لکن:
اولاً
هرگز حاضر نشدند که به اين اصل بديهى اعتراف کنند که: همين بى عقيده اى و
همين بى دينى، به وضوح، خودش يک فکر و عقيده و دين و داراى اصول و فروع و
وسايل و اهداف معين و مشخص است.
ثانياً
هيچ وقت نتوانستند به اين مسئلۀ بديهى اعتراف کنند که اگر عقيده و دينى
تبعيض آميز، حقوق ديگران و پيروان عقايد و اديان ديگر را پايمال ميکند،
لا
دينى
و
بى عقيده اى
نيز (که ممکن هم نيست) حقوق پيروان عقايد و اديان را ضايع و پايمال و
موجوديت آنها را به رسميت نمى شناسد و حتى حضور آنها را تحمل نميکند.
ثالثاً
اين بى عقيده هاى بى دين (که به بى عقيده اى و بى دينى خود می نازند!) به
دليل عناد با اسلام و مسلمين و احياناً بدليل جهل و بيخردى ابداً به مرحله
اى نرسيدند که اين مسئلۀ واضح و روشن را فهم و پذيرا شوند که: نه ممکن بوده
و نه ممکن است و نه ممکن خواهد شد که کسى يا انسانى و به تبع آن دولت و
حکومتى
بى عقيده و بى دين
باشد، زيرا خودِ کفر و بى عقيده اى نيز خود يک راه و يک عقيده و يک دين
است. مگر غير از اينست که شرک يک راه و يک دين است؟ مگر غير از اينست که
ماديت خود يک راه و يک عقيده و دين است؟ بنابر اين کسانيکه مدعى يک دولت و
حکومت بى عقيده و بى دين هستند حقيقتاً
يا
رؤساى استعمار و امپرياليسم و استبداد و پشتيبانان آنها هستند، که هدف اول
و آخر آنها طرد و حذف اسلام و مسلمين از صحنه و دخالت در سرنوشت خودشان مى
باشد،
يا
کسانى هستند که واقعاً ميتوان آنها را احمق و بى خرد و فريب خورده تلقى
کرد، که صرفاً سخنانى شنيده اند و بدون اينکه آنها را درک کنند، آنها را
تکرار ميکنند. و در رابطه با ماهيت دول غرب ى نيز همۀ کسانيکه داراى حداقل
آگاهى و معلومات هستند ميدانند که:
دول غربى
بر پايۀ دين و عقيده اى که مخلوطى از
ماديت
و
قوم
پرستى
و
مسيحت
است بوجود آمده اند. همان مخلوطى که در ادبيات توحيدى اسلام
شرک
ناميده ميشود و پر از تبعيض و بى عدالتى و تجاوزگرى و مبنى بر استثمار
بشريت است. و حالا که دول غربى بصورت مستقيم و غير
مستقيم سرزمينهاى اسلامى
را اشغال کرده اند و مسلمين هم راه مقاومت و مقابله با آنها را پيش گرفته
اند، اشغالگران سلطه گر غربى با اسلام و مسلمين عداوت و دشمنى ميورزند و هر
مسلمانى را ارهابى و افراطى و خطرناک تلقى ميکنند!،
موضعى که حاصل پايه هاى عقيدتى و فرهنگى و سياسى و اقتصادى اين دول
استعمارى و امپرياليستى است.
و مثال خيلى زندۀ اين واقعيت، برخورد حکومت لائيک فرانسه است که حالا رسماً
و علناً لباس مسلمين را در مدارس ممنوع کرده است، و اين مثال زنده، حقيقتاً
مثال خيلى سادۀ اين اسلام ستيزى در بلاد غربى است. و اصلاً بايد گفت که
اسلام ستيزى آن ممالک در مورد مسلمين تا حد زيادى پنهان شده است!، بگذريم
از اينکه امواج کذابيت امپرياليسم خبرى اين عداوت را بعد ازسقوط نظامهاى
کمونيستى بسيارگسترده و روشن کرده است. و حتى اين سلطه گران تصميم دارند که
اسلام و مسلمين را در ممالک و جوامع اسلامى هم تحمل نکنند. بنابراين اينها
چگونه ميتوانند اسلام و گسترش آن را در بلاد غربى تحمل کنند؟! در حاليکه
آن نظام لائيک و بى عقيده و بى دينى که ادعا ميشود، و دول غربى را اينگونه
معرفى ميکنند، مى بايست در رابطه با اسلام و مسلمين بى
موضع و بى طرف!
باشد،
يا تا اين حد با اسلام و مسلمين خصمانه برخورد نکند.
چيزى که در آينده
بجاى موضع بيطرف (لائيک غربى!)
بايد منتظرش بود، اخبار بسيار ناگوارترى است، تا جاييکه حتى بايد منتظر
قتل و کشتن
مسلمين در اروپا و آمريکا بود؛ زيرا اولاً
سرگذشت اروپائيان و آمريکاييان در رابطه با قتل و کشتار مخالفانشان و نسل
کشى آنها بر
همگان عيان است، چه در ممالک غربى
(مثل
کشتار يهوديان،
که بعد از اخراجشان آنها را به جان مسلمين انداختند)، و چه در
سرزمينهايى که آنها را اشغال و غصب کنمودند
(مثل سرخ پوستان آمريکا، يا
بوميان استراليايى، يا در آفريقا
و
چين
و
هند
و.......) و حالا که آنها همۀ مسلمين
را ارهابى و خطرناک و آدم کُش جلوه ميدهند، حقيقتاً ميتوان از زمينه چينى
براى جناياتى سخن گفت که بشريت تا حال آن را به خود نديده است.
ثانياً خطرناکتر اينست که آنچه در مورد
مسلمين اعلام ميشود، نسبت به آنچه بصورت غير
علنى و غير قانونى در حق مسلمين مرتکب ميشوند، ذره اى بحساب می آيد؛
و مثلاً اگر همين داستان لباس
مشهور به
اسلامى (حجاب) را نمونه قرار دهيم، تصور ميشود که حجاب تنها در فرانسه
ممنوع شده است! غافل از اينکه بصورت غير رسمى و
غير قانونى در تمام دول غربى يک خانم حجابى را
مثل گرگ نگاه ميکنند؛
و کسى
هم
حاضر نيست که به او شغل و کارى بدهد؟! و چه بسيارند زنان مسلمانى که
در تمام دول غربى تنها بخاطر رسيدن به شغل و کار به ناچار لباس اسلامى خود
را ظاهر نمى سازند. و بدتر و
ضد انسانى تر
اينست که در دول غربى حتى نامهاى اسلامى هم تحمل نمى شود، و مردانى که
داراى نامهايى مثل محمد و مصطفى و کريم و على و عمر و..... هستند، يا زنانى
که نامهايى مثل خديجه و عائشه و فاطمه و زينب و...... دارند، بخاطر آن حتى
از کار و شغل محروم ميشوند، و مستقيماً هم به آنها گفته ميشود که چنين نامى
را مثلاً همکارانت دوست ندارند؟!
خوب در اين ميان بعضى تن به تغيير نام
ميدهند و بعضى هم سعى ميکنند با نهادن نامهاى مورد علاقۀ دول غربى روى
فرزندان خود، از محروميت خود جلوگيرى کنند. البته کسانى هم هستند که به
نامهايى روى آورده اند که بين مسيحيان و مسلمين مشترک هستند، مثل مريم،
يوسف، داود،سليمان و..... تا بلکه از جريان ذوب و ادغام بنيان کن غربى
(اينتگيرشن) عبور کنند. و حالا کار بجايى کشيده شده که هنگام انتخابات در
غرب، احزاب و سازمانهاى غربى براى جلب آراى مردمى که خودشان فرهنگ آنها را
ساخته اند، در راه دشمنى با اسلام و عداوت با مسلمين، مسابقه ميگذارند؟!
دربارۀ آوارگان جديد هم همين رويه را در پيش ميگيرند. و
ضديت
با مسلمين و آوارگان جديد
به بزرگترين شعار انتخاباتى تبديل شده است. اينست دولت و حکومت بى عقيده و
بى دين غربى (لائيسته)، که در شبکه هاى حيله و کذابيت امپرياليسم خبرى،
حق همه را رعايت ميکند، و بين شهروندان تبعيض قائل نميشود؟!
اينست که اين مسائل و اين بشرستيزى به احتمال قوى نسبت به آيندۀ غربى ها
تنها مقدمات بحساب می آيد، و خصوصاً زمانى که دول غربى احساس کنند که
واقعاً در بلاد اسلامى جنبش آزاديخواهى و استقلال طلبى جدى ترشده و طرد و
اخراج استعمار و برکنارى استبداد دست نشانده حتمى شده است، درندگى شان به
اوج خود ميرسد. بنابر اين جهان اسلام براى پشت سر گذاشتن استعمار و
استبداد، بناچار از ميدانهاى بسيار خونينى عبور خواهد کرد، خاصتا اگر بجاى
قيام يک پارچه اى که جنگ و مقاومت استعمارى و امپرياليستى را هر چه کوتاهتر
ميسازد، هر جامعه اى به تنهايى کار آزادسازى و استقلال خود را دنبال کند،
تلفات وسيع جانى و مالى حتمى خواهد بود. چون استعمار و امپرياليسم بناى
حيات اقتصادى و سياسى خود را بر پايۀ غارت و چپاول جهان و جهان اسلام و
ويرانه ماندن مستعمره ها (دنياى زيرسلطه) بنا کرده است. پس تا دولتهاى غربى
که
مصيبت اصلى دنياى امروز هستند و استعمار و استبداد جهانى بوجود آورده اند،
در تنگناى بيشترى قرار گيرند و ميدان تظاهر و رياکاريشان کمتر شود، چنگ و
دندانهاى خود را بيشتر نشان خواهند داد و طبعاً شناسايى آنها براى کسانيکه
داراى عقل و فهم کمترى هستند آسانتر خواهد شد.
بايد ماهيت دولتهاى سلطه گر و غارتگر غربى را از طريق سلاحهايشان شناخت نه
ازطريق ادعاهايشان!، و بايد ديد که در سلاحهاى آنها چه پيامى نهفته است؟!
از اين زاويه ميتوان پى برد که هَمّ اصلى آنها نابودى مللى است که بخواهند
خارج از سلطه و فرمان آنها قرار گيرند، و در ميدان جنگ با ژاپن هم معلوم شد
که چگونه دولت استعمارگر آمريکا شهرهاى ژاپنى و پير و جوان و کودکانش را
زير سلاحهاى هسته اى نابود کرد و چگونه داستان هيروشيما و ناکازاکى بوجود
آورد؟!
و تسليحات غربى بهترين معرف لائيسيتۀ غربى و بهترين معرف دول غربى و اهداف
آنهاست.
از کوزه همان برون تراود که در اوست.
حال که
اوضاع چنین است و نظام استثمارى و استعمارى غربى
هم چنین مُحتوایی دارد، و همچنين
دينها و مذاهب خرافى و شرک آميز
(از جمله
در ايران) امتحان خود را
پس
داده
اند،
و
داستان کمونيسم و سقوط
نظامهاى استبدادى ناشى از آن
نیز برهمگان روشن و عيان است،
چاره چيست و بشر
بیچاره
بايد به چه چيزى روى آورد؟ جواب و راه حل چنين است:
اولاً
تا بشر و جوامع بشرى در ناآگاهى و ترسويى و ناتوانى و خود پرستى بسر برند و
تمام عمر خود را صرف زندگى شخصى و شخصيگرى کنند،
کارى نميشود کرد،
و هر فکر و نظامى که ارائه شود، با هر اسم و عنوانى که باشد، از وضع موجود
فراتر نخواهد رفت، و تاريخ بشرى شاهد اين واقعيت است، چون نيروى انسانى
لايق و منضبط
اساس کار و پيشرفت است و زمانيکه
او نبود، اساس کار وجود نخواهد داشت، و هر کارى«بی
پايه»
خواهد شد. و به اميد ديگر جانوران هم نمى توان راه افتاد. در نتيجه با
داشتن نيروى انسانى
نالايق و بى انضباط
از کسى هيچ کارى ساخته نيست، و بدون وجود نيروى انسانى لايق و منضبط، آيندۀ
بشريت نيز چيزى شبيه وضع موجود خواهد بود و تغييرى اساسى در وضع و حال بشر
بوجود نخواهد آمد. و نمونه اش هم وضع و حال مسلمين است: بيش از
۱۴۰۰ سال است که به اصطلاح مسلمين از هدايت قرآن برخوردارند؛ اما
هنوز
هم اکثريت قريب به اتفاق آنها حتى روخوانى قرآن بلد نيستند! چه برسد به
فهم آن! و چه برسد به
اِعمال
و اجراى آن!
ثانياً
اهل
فکر و موضع
مى توانند به جاى اينکه
راه
حقه بازى و فريبکارى
در پيش گيرند و مردم را گمراه نمايند
(و
مثلاً مردم را به
لا
دينى
و
بى عقيده اى
و
حتی
بى انضباطى دعوت کنند) و با زور استعمارى و استبدادى آنها را
به خدمت خود در آورند،
ميتوانند و بايد
سعى و تلاش کنند که مردم
«لايق و منضبط» شوند و
خاصتا
فکر
و عقيده و دينى
را ارائه دهند که در سايۀ
حاکمیت
آن
حقوق همگان
مراعات شود.
به
عبارت ديگر، فکر و عقيده و دينى که حقوق موافقان و مخالفان را
تأمين و محفوظ نمايد. چنين فکر و عقيده و دينى
بلا
شک فکر و عقيده و
دين
حق و عدل
است،
که از نظر سماء،
این همان
دين توحيدى اسلام
با فهم اجتهادى
است.
و قانون سماء و نيز مواضع فکرى
-
سياسیِ
موحدین آزادیخواه
(در شبکۀ سازمان موحدین آزادیخواه ایران)
بيانگر ماهيت و
مُحتوای
اسلام اجتهادى است.
سازمان موحدين آزاديخواه ايران
۲
صفر
۱۴۲۵ -
٢١ فروردين ١٣٨٣
|