بسم اللّه الرحمن الرحيم

اسلام اجتهادی و اصول عفت جنسی

آنچه بدایتا باید روی آن تأکید شود اینست که دین توحیدی اسلام با «مُحرّک اجتهاد» بعمل  در می آید و از این طریق زمینۀ تنفیذ و اجراء پیدا می کند. و این یعنی تدیُّن و اسلامیت از اصل اجتهاد و از درک و فهم تطبیقی متولد می گردد، کمااینکه از اول چنین بوده و تمام انبیاء و رسولان در سایۀ وحی منزل و اجتهاد زنده و راهگشا بدین امر پرداخته اند. و همین است که اسلامیت و مسلمانی ذاتا اجتهادی است، و به تبع این اصل کلیدی و زایشی، اِعمال و تطبیق دین اسلام در غیاب «اجتهاد زنده و راهگشا» امری محال و غیر ممکن می گردد. به عبارت دیگر، دین اسلام به مثابۀ مواد خام و اجتهاد زنده و راهگشا به مثابۀ مواد مُهیّای آنست، و از این جهت، دین و دینداری تنها در سایۀ «اجتهاد و مَنهج اجتهادی» متحقق و قابل وصول و اقامه می گردد. و طبعا اجتهاد و تعامل اجتهادی عامل تحرک اسلام و به مثابۀ مُمَهِّد و هموارۀ کنندۀ «دینداری توحیدی» در زمانها و مکانهای مختلف میباشد. و به تأکید اسلامیتِ بلا اجتهاد (دینداری بی رأس و تفسیر و بلا خط و منهج) در هیچ زمان و مکانی نه وجود داشته و نه وجود خواهد داشت. قابل ذکر است که اوضاع دینداری توحیدی - اسلامی همیشه چنین بوده است، چه در صدر اسلام و چه در زمانی که مذاهب اجتهادی - اسلامی تأسیس و تدوین شدند. و طبعا «اسلامیت سنتی» هم، که از طرفی تاریخی شده و از طرف دیگر با اعراف و عادات جوامع مختلف اختلاط پیدا کرده؛ در اصل اجتهادی بوده و بر اساس اجتهاد علمای اسلام بوجود آمده است. اما به علت قدیمی و مخلوط شدن اجتهادات آن (و مصرف شدگی و از کار افتادگی) تبدیل به اسلامیت سنتی گردیده و سر از آرای مطلق شده و خرافات دیگر در آورده است. لکن آنچه در این رابطه نباید فراموش گردد و یک امر کلیدی است اینکه: خود اجتهاد و ثمر بخشی آن، محتاج اصل «رهبری و مرکزیت اجتهادی - انتخابی» است، زیرا اجتهاد (که باید زنده و راهگشا باشد) برای اِعمال و اجرای اسلام و مشکل گشایی در ابعاد مختلف زندگی و در زمانها و مکانها و مواقع پیچیده و مختلف می باشد، امری که بدون «خطوط و مناهج اجتهادی» و «قدرت اجرایی مُنتخب» تشتت و سرگردانی بوجود می آورد؛ و حتی مایۀ تخریب اسلامیت و مسلمانی می گردد. به عبارت دیگر، اجتهاداتِ فردی و پراکنده نمی توانند به اِعمال و اجرای اسلام منتهی شوند و کاری از عهدۀ آنها بر نمی آید، و در چنین حالتی چیزی بعمل در نمی آید. بنابر این، دین اسلام و دینداری توحیدی - اسلامی، بدون «اجتهاد و رهبری» وجهۀ عینی و عملی بخود نمی گیرد، و در نتیجه برای تطبیق و اجرای وحی عام الهی، اسلامِ اجتهادی و «رهبری توحیدی - اجتهادی» امری حتمی و اجتناب ناپذیر می باشد.

با توجه بدین واقعیات می توانیم بگوییم: آنچه «اسلامیت سنتی» می نامیم، امری غیر واقعی بوده و چنین امری وجود عینی ندارد. و دینداری تاریخی و آمیخته با عرف و عادات و خرافه آلود قرونِ ماضی، در حقیقت ماحصل «اجتهادات قرونی» و در عین حال فاقد «رهبریت و مرکزیت» می باشد، و به علت بی صاحب گشتن و مخلوط و خرافی گردیدن شرک آمیز شده است. اینست که اسلام اجتهادی یعنی اسلامی که بر مبنای «اجتهاد زنده و راهگشا» قانونگذاری می کند و اسلامیت و مسلمانی را مستمرا «متحرک و مُشکل گشا» نگه می دارد. و در اسلام اجتهادی هر امر و مسئله ای در سایۀ «آیات قرآن»، «سنت مسلم نبوی»، «قانونهای علمی»، و «عقل بشری» ارائه می شود، و در موقعیت مناسب و با توجه به اصل «مشکل گشایی» به اجراء و عمل در می آید. امااسلامیت سنتی بیانگر رکود و انحطاط مسلمین است؛ نه دینداری اسلامی! پدیده ای که ناشی از اجتهادات کهنه و از کار افتاده بوده و «تفسیری قدیمی» برای نسلهای آینده و فهمی مرده برای امور «زنده» است. و این یعنی اجتهاد مردگان برای زندگان! چیزی که مِصداق واقعی «اجتهاد در خلاء» می باشد، بدین معنا که: در اسلامیت سنتی، نظر و اجتهادی که برای اوضاع و «شرایط خاصی» ارائه شده، همان نظر و اجتهاد بر اوضاع و شرایط دیگر (و متفاوت با آن) تحمیل می شود؛ و بدین صورت اسلامیت سنتی پدید می آید، روشی که بشریت را از رشد و ترقی باز داشته و مانع تحولات و ابتکارات می گردد. و بدیهی است که وضع سنتی و عقب ماندۀ مسلمین و جوامع به اصطلاح اسلامی (در جهان معاصر) نشأت گرفته از مطلق سازی اجتهادات قرونی و منبعث از اجتهاداتی است که با توجه به «وضع و شرایط خاصی» ارائه شده اند، لکن بدون توجه به وضع و شرایط جدید و بدون تجدید نظر استمرار یافته و نامسئولانه و هکذایی تداوم یافته اند. بدین ترتیب، اصل مشکله همانا مطلق کردن نظرات بشری و شخصیت اشخاص است (که آنهم علل خود را دارد)، پدیده ای که جوامع انسانی و نحوۀ زندگی آنها را در مقابل واقعیات قرار می دهد، و این جوهرۀ شرک و بت پرستی است، و اصلا نُبُوّات توحیدی در طول تاریخ بشر برای نفی صفت «مطلق و تغییر ناپذیری» از نظرات بشری و شخصیت اشخاص و جهت رشد و تغییر مُستمِر فکر و زندگی جاری شده است، و اصل بُت شکنی و انکار و درهم شکستن نظر و شخصیت ائمۀ شرک و استبداد و مادیت بهمین معناست. لکن انحطاط و زیر سلطگی بشریت (در هر زمان و مکانی) باعث می شود که بجای ارائۀ اجتهادات و ابتکارات نوین و تحقق آزادی و کثرت گرایی (بر پایۀ توحید و وحی الهی) به اجتهادات اسلاف مراجعه شود؛ و بدون توجه به تغییرات و تحولات و عدم بقای وضع سابق! افکار و آرای آنها تداوم یابد، روشی که لاجَرَم شرک و خرافه پرستی می زاید. هر چند این تقلیدات غیر معقول و غیر توحیدی کمتر ناشی از ایمان و عقیده است و اکثرا اهداف دیگری در کار است؛ و در ابعاد مختلفِ شخصی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و...... اصل بر سوء استفاده می باشد.

پس در این امر شکی نیست که مطلق و تغییر ناپذیر کردن نظرات و اجتهادات بشری، عین «شرک و بت پرستی» و عامل رکود و توقف انسانهاست، و عقب ماندگی و انحطاط جزو نتایج بدیهی آنست. اما باید دانست که: هر نگرش و هدفی «نوعی اسلامیت» می زاید، مثل نگرش و هدف سنتی، که اسلامیت و مسلمانیِ عرفی و قرونی تولید می کند. یا مانند نگرش و هدف استبدادی - استعماری، که دنبال یک اسلامیت خنثی و غیر سیاسی است، و در این روش سعی می شود که اسلامیت و مسلمانی در امور بی خاصیت و بی محتوایی خلاصه گردد. طبعا صوفیگری نیز که مولود وضع استبدادی - استعماری است، دارای همین ماهیت است؛ و در پی منزوی کردن دین اسلام و جوامع اسلامی از صحنۀ زندگی و ابتکارات بشری است. کمااینکه دینداری توحیدی و آزادیخواهانه اسلامیت و مسلمانی اجتهادی را پیگیری می نماید و اجرای دین توحید در زمان و مکان و موقعیت خودش برنامۀ و هدف آنست، و اسلامیتی که «راهگشا و زندگی بخش» است و به فکر رشد و ترقی و توحیدی شدن وضع مسلمین است، و مشخصا این اسلامیت «دو هدف اساسی» را تعقیب می کند: یکی تداوم و استمرار دین توحیدی اسلام، بنحوی که قرآن مُنزَل آن را ابلاغ کرده است. و دیگری اسلامیتِ راهگشا، که در هر زمان و مکانی راه نجات انسانها و حلال مشکلات جوامع بشری می باشد. و در سایۀ این دو هدف اساسی، دین توحیدی اسلام همیشه پیشتاز و ربانی می ماند، و به مثابۀ دین حاکم و مرجع مسلمین جریان می یابد. اینست که پیروزی اسلامِ اجتهادی در میدان «آزادی و شفافیت» امری حتمی است، و در سایۀ آزادی بیان و انتخاب، تنها این اسلامیت و این دینداری توحیدی است که در جوامع اسلامی میتواند استقرار و تداوم پیدا نماید.

در سایۀ این توضیحات معلوم می شود که در سایۀ اسلام اجتهادی میتوان تمام موضوعات اسلامی را مجددا مورد بررسی و ارزیابی قرار داد، همانطور که ائمۀ مذاهب و علمای اسلامی در صدر اسلام و در قرون اولیۀ اسلامی و حتی در قرنهای بعدی در این رابطه تلاشها نمودند، کاری که متأسفانه تداوم و استمرار پیدا نکرد و باب «اجتهاد و راهگشایی» و به تبع آن دینداری توحیدی عملا بسته و مسدود گردید. حال در اینجا میخواهیم برای نمونه «اصول عفت جنسی» را در سایۀ اسلام اجتهادی بررسی و ارائه نماییم، تا اینکه اثبات شود که «مسلمین و جوامع اسلامی» محکوم به زیستن در اجتهادات و عادات قرونِ ماضی نیستند، بلکه در سایۀ «اسلام اجتهادی» مُجددا می توانند دروازۀ «اجتهاد و تغییر» را بگشایند، و دوباره زنده شوند و مقام پیشتازی را بدست آورند. اما اصول عفت جنسی: قبل از هر چیز باید دانست که در دین اسلام، «دو نوع» روابط جنسى وجود دارد: يکى روابط جنسى مشروع (شرعى و طبق قوانين توحيدى و آيات قرآنى)، و ديگرى روابط جنسى نامشروع (غير شرعى و خلاف قوانين توحيدى و آيات قرآنى). روابط جنسى مشروع، محدود در «زندگى زناشويى» و ازدواجى است که بين زن و مردِ «عاقل و بالغ و مختار» صورت می گيرد، ازدواجی که هم روابط جنسى اش معنادار و دارای فرزندانی با سرنوشت مشخص است، و هم از اين طريق استمرار نظام خانوادگی با همۀ ابعادش ممکن و میسر می شود. پس ازدواج، پیمان و قرار دادی «زناشویی» بین زن و مرد است، که طبق مبانی توحیدی و قواعد اسلامی منعقد می شود، و با برقراری روابط جنسی بین زن و مردِ ازدواج کرده جامۀ عمل پوشیده و رسمیت می یابد. و طبعا حاصل آن، زندگى مشترک، مالکيت مشترک، فرهنگ مشترک، فرزندان مشترک، و «سرنوشت مشترک» است. اما روابط «جنسى نامشروع - زناکاری»، عملی است خارج از محدودۀ پیمان و زندگی زناشویی و طبعا فاقد مبنای شرعی می باشد. لکن روابط جنسی نامشروع دارای دو وجهِ «مخفی» و «علنی» است: وجه مخفی اش حالت خصوصی داشته و در خفاء صورت می گيرد. این وجه علیرغم عدم مشروعیت و زشتى آن، عملی است که بيشتر جنبۀ شخصى دارد (زنای شخصی) و جرم و گناهش نيز تنها زیر عنوان «جرم و گناه شخصى» قابل پی گیری است. لکن وجه علنی روابط جنسىِ نامشروع «فحشاء» نام دارد، و فحشاء يعنى علنی و ظاهر شدن و يا علنی و ظاهر کردن «قُبح و زشتکارى»؛ و اصطلاحا يعنى کشيده شدن (به دليل کثرت و اِزدياد) و يا کشاندن عمدی «روابط نامشروعِ جنسى» به صحنۀ اجتماع و اماکن عمومى. اينست که فحشاء علاوه بر گناه شخصی و ارتکاب زناکاری يک «جرم و گناه اجتماعى» به حساب می آيد، چرا که موجب آلودگى و فساد اجتماعی می گردد. و در اینجاست که مشکل روابط جنسیِ نامشروع، حاد و شدید و مقابله با آن امری ضروری می شود.

قرآن مُنزَل در سورۀ نور (آيات ٣٠ و ٣١) اصولی را در رابطه با «لباس و پوشش»، «حفظ اندامها»، و «رفتار مؤدبانه» برای مسلمین بیان نموده است که میتوان آنها را «اصول حُرمَت و عِفِّت» نام نهاد، و این اصول اختصارا بدین قرار هستند: غضِّ بَصَر (نظر مؤدبانه و عدم چشم چرانی و طمع چشمی، که میتواند منتهی به جنسیت حرام و نامشروع گردد). حفظ فروج (مواظبت از اندامهای جنسی و عدم آلودگی به جنسیت حرام و نامشروع). سَتر زینت (مراعات لباس و پوشش و دوری از تبرج و لختی گری و عدم اِبدای زینتها و عرضۀ اندامهای جنسی). و قرآن حکیم به مؤمنین و مسلمین توصيه می کند که نسبت به این امور «التزام و پایبندی» از خود نشان دهند و در این رابطه توصیۀ خالق را نگه دارند. و اینهم نصوص آیات ٣٠ و ٣١ از سورۀ نور: قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ: «ای پیامبر به مردان ایماندار اعلام کن که از چشم و نگاههای خود بکاهند، و مواظب فروج و اندامهای خود باشند. این پاکترین رویه برای آنهاست، و به تأکید اللّه و خالق یکتا نسبت به آنچه می بافند و جعل می کنند خبیر و آگاه می باشد». در این آیه (آیۀ ٣٠) دو اصلِ «غضّ بصر» و «حفظ فروج» ذکر گردیده و نسبت به ساخته کاری و دروغگویی حیله گران هشدار داده است. اما در آیۀ ٣١ علاوه بر ذکر دو اصل «غضّ بصر» و «حفظ فروج» اصل سوم نیز که «سَتر زینت» است بدین صورت بیان شده است: وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا «و ای پیامبر به زنان ایماندار اعلام نما که از چشم و نگاههای خود بکاهند و مواظب فروج و اندامهای خود باشند. همچنین زنان ایماندار نباید زيباییهای جسم خود را اِبداء و ظاهر نمایند، مگر آن بخشها و اعضايى که بصورت عادى و يا بنابر ضرورت ظاهر و دیده می شوند». البته همانطور که در نص آیه نیز تصریح شده، مسئلۀ «عدم ابداء و نمایش زینتها» مختص زنان می باشد، و طبعا تشریع و تعیین آن بیشتر ناشى از جمال و زیبایی و جسمِ توجه برانگیز آنهاست. و لکن آنچه بین زنان و مردان در مورد لباس و پوشش مشترک می باشد مربوط به غِطای عَورَت و پوشاندن اندامهایی است که همۀ ادیان و تمام جوامع بشری روی آن اتفاق نظر دارند، همانطور که نسبت به زیبایی و جلب توجه جسمِ زنان متفق القول هستند. بنابر این، وضع «ستر زینت» برای زنان دقیقا ناشى از لطافت اَبدان و اندامهای زیبای آنهاست. و طبعا قرآن مُنیر می خواهد که جسم لطيف و زيباى زنان عمومى نشود و  امور جنسى در زندگى زناشويى محصور گردد، تا هم خانواده قوام و دوام بياورد و نسل ایمان و اسلامیت تربیت شود، و هم زنان و مردان ایماندار کارشان در امر جنسیت و تأمین نیازهای جنسی به افراط کشیده نشود. و تحقق این امر باعث می شود که مُؤمِنین و مُؤمِنات از تبدیل شدن به «افراد جنسی» حفظ گردند و به غفلت و انحطاط دچار نشوند.

در اين امر و قانون توحیدی دو بخش قابل ملاحظه است: بخش اول، که زنان در رابطه با آن موظف می شوند که «اِبدای زینت» نکنند و اندامها و زيباییهای جسم خود را بپوشانند. و بخش دوم، که ميزان پوشش را معین میکند و در عین حال زیباییهایی که بصورت عادی و غیر ارادی و بلا قصد و هدف ظاهر می شوند مُعاف می دارد. اين دو بخش، هريک در جاى خود، هم میتواند نقش وظيفه را ایفاء نماید، و هم نقش حقوق را بازى کند، و هدف اين قانون، حفظ کرامت و احترام بشرى و رعایت عفت و پاکدامنى و دَوام خانواده و ایجاد یک زندگی جدی و توحیدی است. طبعا اين قانون در ميان مسلمين به حجاب يا «لباس اسلامی» مشهور شده است، حجاب و لباسی که سنن قومى و محلى و مذهبى آن را به بیراهگى و افراط و تفریط کشانده، و بجای تحقق آیات قرآن و رسیدن به اهداف توحیدی، از طرفی وسیله و دستاويزى براى منزوی سازی زنان گردیده، و از طرف دیگر نسبت به چنین لباس و پوششی جِدّا بی توجهی شده و تا حد وسیعی اِهمال و رها گشته است. و طبعا همين مسئله نقش مهمى در«انزواء وعدم حضور زنان مسلمان» در اجتماع و یا حضور «مؤثر و شرافتمندانه» داشته است. و چنین وضعی (خانه نشینی یا ظهور نامناسب) در نقض حقوق آنها نقش اساسی ایفاء کرده است. البته باید دانست که جِهات و اطراف استعماری و استبدادی نیزهمیشه در«آرزوی استمرار» چنین وضعیتی بوده اند، و سنتی ماندن و عقب ماندگی مسلمین وجوامع اسلامی «خواست اساسی» آنهاست، و همین است که آنچه به نفع استعمارگران و استبدادیان و اسلام ستیزان است، وضعیت مفلوک مسلمین و مناظر نامناسب در جوامع اسلامی است، چرا که دوست دارند از مسلمین و جوامع اسلامی «الگویی نالایق» ترسیم شود. اما جالب اینست که در این میان نحوۀ لباس و  پوشش مردان تحت الشعاعِ لباس و پوشش زنان قرار گرفته، و لباس و پوشش اسلامی برای مردان تا حد زیادی فراموش شده است؛ بحدی که گويى لباس و پوشش مناسب و مؤدبانه صرفا براى زنان! وضع گشته است. با توجه به این توضیحات، قضیۀ «ستر زینت» و کلا لباس و پوششِ مسلمین «واضح تر» و ضرورت آن مُسلّم تر میگردد، و در سایۀ اسلام اجتهادی، فوائد وحسناتِ آن برای همۀ اطراف و حتی غیر مسلمین قابل درک و لمس می شود. همچنین مسئلۀ لباس و پوشش برپایۀ «مبانی توحیدی» در مرامنامۀ سماء «اصل هفدهم» فصل «افکار وعقاید سماء دربارۀ زن و مرد» اینطور منعکس شده است: لباس و پوشش براى زنان ومردان واجب و ضرورى است، و اين نگرش و اِعمال آن، بنابر تکريم انسان و بزرگداشت او وحفظ روابط انسانى وجهت زيبايى او ومخالفت با تعميم روابط جنسى و فساد ناشى از آنست. و سماء به تبعيت از قرآن حکیم، معتقد به «عـفت و پاکدامنى» و اِرضاى غرايز جنسى در روابط زناشويى است، و عُدول از اين اصل توحیدی، به معناى پايمال نمودن ارزشهاى توحيدى و مشکل آفرینی در روابط انسانهاست. و مرز وميزان لباس و پوششِ زنان ومردان تا جايیست که «حرمت و عفت» حفظ شود و«حد ضرورت» رعايت گردد. اما لباس و پوشش نبايد مُضِر، زشت و زننده، دست و پاگير، و مزاحم کـار و فعاليت باشد. بنابر این، لباس و پوششی که مورد تأیید و پسند سماء است، در عین اسلامی و محترم بودنش و هماهنگی آن با دینداری اسلامی، لباس و پوششی زیبا و عاقلانه و مترقی است، و نیز هماهنگ با ادعای صحنه داری زنان است. و لباسهای قدیمی و سنتی، متناسب با کسان و جریاناتی است که معتقد به «انزواء و پنهان سازی» زنان و حتی انکار «رأی» آنها هستند. آری؛ موحدین آزادیخواه در پی آنند که زنان مسلمان به «صحنۀ فعالیت» بیایند و در میدانهای متعدد فکری، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، تربیتی، قضایی، اداری و..... نقش آفرینی کنند، و در ظاهری معقول و با آخرین طرزها و روشها حضور پیدا کنند، و خاصتا زنانی که اهل «توحید و آزادی» هستند، باید اسوه و نمونه شوند. بدیهی است که در این میدان، مردان مسلمان مُعاف نیستند؛ و انتظار می رود که آنها نیز با ظاهری معقول و لباسی مناسب در جامعه حضور یابند و حتی سبقت و پیشتازی نمایند.

لازم است دربارۀ اصول «حُرمت و عِفت» روشنگری بیشتری صورت گیرد: همانطور که ذکر شد در این میدان اصل بر حفظ حُرمت و عِفت است، و در صدر اسلام هم چنین بوده است، و این یک امر مسلَّم و غیر قابل تغییر است. کمااینکه قرآن کریم نیز همین حقیقت را بیان داشته، و مشخصا آیۀ ۵۹ سورۀ احزاب مؤمنین را بدین شیوه راهنمایی کرده است: يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا (احزاب - ۵۹): «ای رسول به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمنین اعلام نما که {هنگام خروج از خانه} جِلباب و چادر بپوشند، تا تشخیص داده شوند {از زنان دیگر} و اذیت و تعقیب نگردند، و اللّه بسیار بخشنده و مهربان است». بدیهی است که این آیۀ وحیانی موضوع حرمت و عفت زنان را بصورت ترکیبی و عجین شده ای طرح نموده است، و حفاظت آنها را از آزار و اذیت هوسبازان (و نیز دشمنان) با پوششی که عَلَم و نشانه ای بحساب آمده چاره سر نموده است. لکن آنچه می تواند تغییر نماید (در هر موضوع اسلامی)، همانا اَشکال و صورتها و از جمله طرز «لباس و نگاه» است. به عبارت دیگر، هدف و مقصد یک موضوع اسلامی ثابت و لایتغیر است، ولی اَشکال و صُوَرِ موضوعات اسلامی قابل «تغییر و تحول» می باشند، و این همان هدف نگری و پیگیری اهداف و مقاصد توحیدی و اصل نمودن آنهاست. اما در مقابل این نگرش توحیدی و هدف گرایانه، یک نگرش صورت نگرانه ای وجود دارد که متأسفانه در میان مسلمین بسیار رایج و حتی اصل و اساس گردیده است. و بدیهی است که این انحراف بنیادی دارای ریشه های تاریخی می باشد، روش غلطی که بصورت طبیعی منجر به حفظ ظواهر (در هر موضوعی) و ترک و فراموشی اهداف و مقاصد قوانین شده است. البته این بدان معنا نیست که شکل و صورت اهمیت ندارد و جای توجه و اِهتمام نیست، نخیر، بلکه مسئله اینست که اصل و اساس هر چیزی ثوابت آن و اهداف و مقاصد آنست، و میزان «اَشکال و صُوَر» در سایۀ ثوابت مقاصد و با توجه به زمان و مکان تعیین و مشخص می شود، نه اینکه اشکال و صور، مطلق و تغییر ناپذیر، و ثوابت و مقاصد، ترک و فراموش گردند. بنابر این، آنچه در این رابطه بسیار اسـاسی است، ذات و ماهیت مُستمِر و دوامدار ثوابت و مقاصد، و ذات و ماهیت محدود و موقتِ اَشکال و صُوَر می باشد. و طبعا دربارۀ قضیۀ حُرمت و عِفت نیز وضع بهمین منوال است، چرا که در عین ثابت بودن «حرمت و عفت»، به اشکال و ظواهر مختلفی در رابطه با مسئلۀ «تحریک پذیری» و «موازین حرمت» بر می خوریم (که از جامعه ای به جامعۀ دیگری تغییر می کند)، بنحوی که این اشکال و ظواهرِ گذرا نه تنها در «زمانهای مختلف» نزد اقوام و جوامع دنیا متغیر و متفاوت است، بلکه حتی در یک زمان، از مکانی به مکان دیگر و از جامعه ای به جامعۀ دیگر فرق و اختلاف مشاهده می شود، و جِدّا وابستگی به عرف و عاداتِ اقوام و ملل و قِلّت و کثرتِ حضور زنان و نحوۀ ظهورشان در اجتماع است. برای نمونه در جامعه ای که زنانش «خصوصی و خانگی» هستند، حتی یک تار موی آنان تحریک آمیز بوده و «جلب توجه» می کند، اما در جامعه ای که زنانش اهل کار و مزرعه و دامداری هستند و بنابر ضرورتهای اجتماعی و اقتصادی بصورت روزانه ظاهر می شوند، و یا در جوامعی که زنانش از محدودۀ «سنن قدیمی» بیرون آمده و حتی آزادانه به گشت و گذار می پردازند، زلفهای زنان و حتی «بیشتر از آن!» اهمیت چندانی ندارد و کمتر جلب توجه می کند.

خلاصه در مورد اخلاق جنسی و نحوۀ «نظر و لباس و رابطۀ جنسی» بین زنان و مردان مسلمان، اصل بر «حُرمت و عِفت» و رعایت اَدب و احترام، و عدم وجود جنسیت حرام و نامشروع است، اموری که علاوه بر التزام به آنها در خارج از روابط زناشویی، حتی در روابط زناشویی نیز باید مُراعات و حفظ گردند. بر این اساس: اولا اصول عِفت و حُرمت و عِفت اسلامی، رفتاری سنتی و منعکس کنندۀ فرهنگ و عادات مردم گذشته نیست، بلکه شیوه ای توحیدی و مبنی بر «ارزشهای اسلامی» و متناسب با روابط مترقی و فعال بشری و حضورِ زنان و مردان در صحنۀ کار و زندگی است. ثانیا اصول حُرمت و عِفت اسلامی، اندامهای جنسی زنان و مردان را به «نمایش» در نمی آورد؛ بنحوی که مسئله را به لختیگری و جنسی کردن جَوّ عمومی بکشاند، پدیده ای که امروزه در غرب و در ممالک دیگر و حتی در جوامع به اصطلاح اسلامی بسیار رایج شده است، بلکه زنان و مردان را جهت فعالیت مشترک و تأثیر طرفین در اجتماع و با آداب و ظاهری «معقول و تمیز» به صحنه می آورد. بدین جهت، از نظر «سماء» مثلا لباس و پوشش مردمان قرون ماضی برای مسلمین امروزه، چه برای مردان و چه برای زنان چندان قابل تکرار نیست، چرا که ملاکها و موازین حرمت و عفت به مرور زمان «تغییر و تحول» پیدا کرده، و در هر زمان و مکان و اجتماعی، معیارها و موازین متفاوتی وجود دارد. و همانطور که ذکر گردید موضع اجتهادی سماء در میدان حرمت و عفت، در همۀ زمانها و مکانها و جوامع، به تبعیت از قرآن روی «سه اصل اخلاقی» قرار دارد: اصل اول «غضِّ بَصَر» و ساده چشمی و عدم چشم چرانی است، اصلی که ثابت و مسلم است و مایۀ ادب و احترام و مظهر تعالی و بزرگواری انسانهاست، و طبعا بشریت را از خِفت و بی ادبی و از طمع چشمیِ حرام و احمقانه محفوظ می دارد و آنها را به نگاهی انسانی و توحیدی می رساند، و به افراد و اجتماع ماهیتی «فوق جنسی» می بخشد. اصل دوم «سَتر زینت» و عدم اِبداء زینتها و نمایش اندامهای جنسی و رعایت «لباس و پوشش مناسب» است، که در هر زمان و مکانی معمول و قابل تشخیص است، اصلی که ثابت و مسلم است و شخصیت و احترام انسانها را حفظ و بیانگر جدیت و انسانیت است. بر خلاف «تبرج و لختیگری»، که نشانۀ هرزگی و جنسیت بی قاعده و در واقع عَلَم و اعلام فحشاء محسوب می شود. و اصل سوم «حفظ فروج» و رعایت پاکدامنی و مهار اندامها از آلوده شدن به «جنسیت حرام و نامشروع» است، اصلی که ثابت و مسلم است و انسانها را از روابط جنسی خارج از زناشویی و عمومیت یافتن جنسیت و تخریب خانواده ای که اساس حیات و تربیت است محفوظ می دارد. طبعا این سه اصل توحیدی، شامل همۀ زنان و مردانِ مؤمن و مسلمان می شود، هر چند «سَتر زینت» مختص زنان می باشد. و اما نحوۀ اجرای این اصول، علی الخصوص در رابطه با «سَتر زینت» و «غضِّ بَصَر» وابسته به عرف و عاداتِ جوامع بشری است.

از نظر موحدین آزادیخواه، و بنابر اَصلح نگری توحیدی، دیدگاه جنسیتی، دیدگاهی تبعیض آمیز و غیر توحیدی و نگرشی منحط و عقب مانده تلقی می شود. از این جهت، موحدین آزادیخواه، در میدان عمل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و..... با فهم توحیدی به زن و مرد می نگرند، بنحوی که هر کسی که مؤمن تر و عاقل تر و لایق تر باشد، افضلیت را از آن خود ساخته است، و در این رابطه مذکر یا مؤنث بودن «ارزش و امتیازی» بحساب نمی آید. و این همان «اَصلح نگری توحیدی» است، اصلی که بیانگر «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» می باشد. آری؛ نزد موحدین آزادیخواه، زنان و مردان مؤمن و مسلمان، و زنان و مردان عضو سماء، خواهران و برادران دینی یکدیگر و یار و همکار همدیگر محسوب می شوند، و طبعا «فرُوقات غیر ارادی» و بنابر طبیعتی که بین زنان و مردان وجود دارد (و هر جسمی در جای خود دارای فضیلت است) مد نظر گرفته نمی شود. همچنین موحدین آزادیخواه، در میدان «وظایف و مسئولیت ها» در رابطه با زنان ومردان چنین می اندیشند: همانطورکه یک مرد میتواند رهبر سماء (سازمان موحدین آزادیخواه ایران) شود، یک زن نیز به همان صورت میتواند چنین موقعیتی پیدا کند، و این وضعیت آزاد و مبنی بر «لیاقت و توانایی و انضباط دینی»، دربارۀ سایر وظایف و مسئولیتها نیز صدق میکند. به عبارت دیگر، عهده داری یک وظیفه و مسئولیت در سماء ربطی به «نوع جنسیت» ندارد، همانطور که ربطی به قوم و نژاد، حَسَب و نَسَب، سن و سال، مدرک و درجه، غنی و فقیر، شهری و روستایی و..... ندارد، بلکه بصورت مستقیم، وابسته به میزان لیاقت و توانایی بالفعل و سطح انضباط دینی است. اینست که خواهران سماء نباید مُؤنث منش! باشند، بلکه باید انسانهای «موحد و آزادیخواه» باشند، همانطور که مردان سماء نباید مُذکر منش! باشند، بلکه باید انسانهای «موحد و آزادیخواه» باشند، و هر دو جنسِ انسان باید مسئلۀ ذکر و انثی و تفاوتهای طبیعی و غیر ارادی را پشت سر بگذارند، و بجای آن با نگاهی توحیدی و اصلح نگرانه به یکدیگر نگاه کنند. و طبعا روی همین مبنا و نگرش است که در سماء بین زنان و مردان، تفاوت حقوقی و تبعض آمیز وجود ندارد و همۀ اعضاء «بَعضُهم اَولِیاءُ بَعض» می باشند. و آخر اینکه: زنان و مردان مسلمان و اهل توحید و آزادی، باید افرادی شکوفا، پرشور، محترم، جدی، قوی و..... باشند، و از جمله زنان عضو سماء باید سربلند، دارای پیشانی باز، و به قول معروف اهل «دین و زندگی» باشند، نه ضعیفه هایی که سرشان را پایین بیندازند و در این فکر باشند که چه کسانی به آنها چشم طمع می دوزند!!! و اگر هم غیر ناضجین و مردمان کم تربیت به آنها نگاه اضافی انداختند باید محترمانه به آنها سلام کنند، و در صورت وجود زمینه آنها را ارشاد نمایند.

سازمـان موحدین آزادیخواه ایران

۲۲ ذو القِعده ۱۴۲۹ ۳۰ آبان ۱۳۸۷