بسم الله الرحمن الرحیم نتیجه و پیامدهای انتخاباتِ نظام ولایت مطلقه به اعتراف استبداد و استعمار ۱۴ ميليون نفر انتخابات رياست جمهورى نظام ولایت مطلقه را در ١٨ خرداد ماه ١٣٨٠ تحريم کردند. به اعتراف امپرياليسم خبرى غرب (که در طول اين نمايش بى اعتبار وظيفۀ جـــا انداختن انتخابات نظام ولایت مطلقه را به عهده گرفته بود) استقبال از این انتخابات استبدادی در کردستان بسيار سرد و در عدم استقبال بی سابقه بود؛ و بالاخره اعتراف نمودند که در کردستان تنها ۵۲ درصد واجدین شرایط در نمايش استبدادى شرکت کرده اند. همچنين اعتراف کردند که تعــداد شرکت کننده ها در آذربايجان شرقى تنها ۵۳ در صد بوده است.
آری؛
به اعتراف استبداد و امپرياليسم
خبری: آنهايى که در انتخابات نظام استبدادى
ولایت مطلقه شرکت کرده و
به خاتمى رأى دادند از روى ناچارى و به دليل عدم وجود
شخص
بهتر از خاتمى بود.
همچنین
به اعتراف رسانه هاى امپرياليستى، درمناطق سنى نشين
(چه در
کردستان، چه
درسيستان و بلوچستان، چه در
جنوب ايران، و چه در شمال آن) خاتمى تنها از ٩
نامزد استبدادى ديگر! بهتر بود
است؟! و بالاخره به اعتراف استبداد
و
امپرياليسم خبرى از
٧ ميليون رأى دهندۀ تهرانى تنها ٣ ميليون و اندى در انتخابات نظام
ولایت مطلقه
شرکت کردند.
حال
چرا بعضى از مردم
ایران
(که واقعاً معلوم نيست چند درصد بوده و کسى هم
نمی
تواند در سايۀ نظام استبدادى و سيطرۀ امپرياليسم خبرى اندازۀ آن را
معلوم گرداند) در اين نمايش استبدادى و مورد حمايت استعمارگران
شرکت کردند؟!
سازمان موحدين آزاديخواه ايران
در تحليلى
زیر
عنوان
«ماهیت
انتخابات ولایت فقیهی و ضرورت تحریم نمایشات استبدادی»
به کسانی که در انتخابات نظام استبدادى شرکت ميکنند يا ممکن است شرکت کنند
اشاره نموده و چنين آورده است:
افراد و اقشار و جریاناتی که معمولا در نمایشات نظــام استبدادى ولایت
مطلقه شرکت می کنند، صرف نظر از «فکر
و خط و عقیده ای» که
دارند، از این قرار هستند:
١- مَجبـــــورهـــــــــــا، يعنى
آنهايى که چاره اى جز شرکت در نمايشات استبدادى ندارند، و عليرغم ميل و
عقيدۀ خود به ناچار در آن شرکت ميکنند، همانند شرکت مدارس و دانشگاهها و
مراکز تعلیمی در تظاهرات خیابانی، که به زور غیبت نویسی به خیابانها آورده
می شوند. و اين کسان عبارتند از:
الف - کسانی
که مى ترسند از حقوق شخصى محروم شوند، مثل «کارمندان
و موظفین دولتی» و
معلمان مدارس و استادان دانشگاهها و کارکنان مراکز مختلف، که می ترسند از
کار اخراج شوند، و همچنین «دانش
آموزان» که
میترسند در دانشگاهها تأیید نشوند و «دانشجويان» که
نگرانند استخدام نگردند. و مجبورتر و اسیرتر از اینها کسانی هستند که در«نيروهاى
مسلح» کار
ميکنند و با شرکت نکردن و رأى ندادن حتی از سرنوشت و جان خود نگران میشوند.
ب - همچنين
اين مجبــورها عبارتند از «گروهها
و جريانات سیاسی» که
در داخل و تحت سلطۀ نظام استبدادی هستند، و با وجود ضربات وارد شده به آنها
بازهم نه تنها خودشان شرکت می کنند، بلکه مردم را هم «ریاکـــارانه» به
شرکت در انتخابات استبدادى «دعوت» می
کنند، و با تحريم نمایشات استبدادى، نگران آنند که دچار «سرنوشت
فروهرها» گردند.
لازم بذکر است که فرق اساسى داريوش فروهر با بعضی از جريانات داخلی و «مخالف
استبداد» اين
بود که او هميشه نمايشات و رأى گيريهاى نظام ولایت مطلقه را تحريم می کرد و
ايشان هميشه خواستار همه پرسى و انتخابات در رابطه با«نوع
نظام و حکومت» بود،
که سرانجام نیز نظام قاتل و سرکوبگر ولایت مطلقه او و همسرش را طبق روش «النَّصرُ
بالرُعب» قطعه
قطعه کردند.
٢- بی تفـــاوت هــــــــا، که
بدليل فقر وعقب ماندگى و بی توجهی به سرنوشت «دین
و ملک و ملت»، دنيا
را به بازى گرفته و از نظرآنها فرق زیادی بين «نظام
استبدادى ومردمسالار» وجود
ندارد، و با توجه به ماهیت «سود
جویانه ای»که
دارند چنین نظامی حتی برایشان مطرح نیست. و اصلا نزد آنها عجیب است که
نظامی وجود داشته باشد که «مخالفان
خود» را
تحمل نماید و مخالفانش «نامزد
انتخابات» شوند،
و یا اینکه ممکن باشد که به مخالفان رؤسای حاکم رأی داد. و اینها نظام
استبدادی را تقریبا امری بدیهی تلقی میکنند. متأسفانه این نوع کسان به امور
خيلى پايين زندگى مشغول بوده و زندگی شخصی به هر بهایی را «هــدف
نهایی» قرار
داده اند. و اين دسته از مردم، بنابر اوضاع و احوال و موقعيتى که دارند، در
بعضی از نمايشات نظام استبدادى شرکت میکنند.
٣- از دنيـا بی خبـــران، که
اينها نه بخاطر بى تفاوتى و بى خاصيتى، بلکه به دليل اينکه واقعاً «معلومات
کافى» از
دنيا و دين ومملکت و.... ندارند، ميتوانند جذب «حيله
ها و رأى گيريهاى» نظام
استبدادى شوند، و گاهاً نيز واقعاً فريب شعارهاى نامزدان و عمال نظام ولایت
مطلقه را میخورند، و همين است که نامزدها وعمال نظام استبدادى، در بسیاری
از نمایشات استبدادی خود را «مستقل
و جدا از نظام ولایت مطلقه» معرفى
میکنند، و اين مظلومان بی خبر، در غياب احزاب و سازمانهاى «فکرى
- سياسى»
به
شکـار استبداديان حیله گر در می آيند. و همانطور
که همگان میدانند «نواحی
مرزی»، «مناطق دور افتادۀ مرکزی»،
و «شهرهای
کوچک» اماکنی
هستند که این حیله گریها بیشتر جا پیدا میکنند، و استبدادیان نیز بیشتر در
چنین جاهایی دامهایشان را
پهن مینمایند.
۴- پيروان
ولايت مطلقه، که
دو دسته اند: دستۀ
اول آنهايى
هستند که وابسته به نظام استبدادى ولایت مطلقه میباشند و سران و رُؤسا و
عمال نظام استبدادی را تشکيل ميدهند، و اينها همان گردانندۀ نظام ولایت
مطلقه و عامل جنايات و سرکوبگریهای آن هستند. اين طيف براى حفظ قدرت
و منافع نامشروعی که
درسايۀ نظـام ولایت مطلقه کسب کرده و
میکنند، مثل همۀ مستبدین و
استعمارگران دنیا در
«نمايشات و رأى گيریهاى استبدادى»
شرکت میکنند، همچنانکه سعى ميکنند با
هر حيله و ترفندی و با زور
تهديد و تطمیع،
مردم
را نیز وادار به شرکت درنمایشات استبدادی نمايند.
دستۀ
دوم آنهايى
هستند که به ولايت مطلقۀ فقيه معتقد هستند؛
و الحق
آنها را بايد «بیچاره
ترين مردمان» بحساب
آورد، مردمانى که چاره اى جز «رشد
و تکامل عقلى و علمى» ندارند.
اما
خوشبختانه
اين دسته در ايران امروز بسيار اندک هستند، و طبعا اين دسته
هم در انتخابات
استبدادى شرکت
ميکنند.
با اين اوضاع و در غياب يک جایگزين و جبهۀ
فراگیر
و متحد و مردمسالار، طبيعى خواهد بود که نظام
ولایت مطلقه کسان زيادى را شکار کند، و چون
این
نظام
استبدادى همه چيز را در
اختيار و
تحت سلطۀ خود گرفته، و از طرف ديگر
امپرياليسم خبرى با تمام وجودش
و همۀ امکانات
تبلیغاتی اش به ميدان آمد، شرکت
در اين نمايش استبدادى براى گروههاى فوق الذکر و حتى براى کسانى که تحت
تاثير
اِرعاب و توحش استبدادى قرار گرفته اند،
امری عادى تلقى
می
شود.
خاصتا با توجه به
اينکه هم از نظر
تبلیغاتی
و هم در ميدان عمل و انتخابات، نظام استبدادى
بى رقيب بود و حتى
موضع مخالفان
پراکنده
اش هم به مردم نرسيد،
در نتیجه
شکار اين
نوع کسان عادى
تر و به ميدان آوردن آنها آسان
تر بنظر
می
رسد.
اما اگر بخواهيم به چرايى عدم تحريم قاطع انتخابات نظام
ولایت فقیهی از طرف مردم
ايران بپردازيم بايد بگوييم: علت اصلى، ناتوانى شرکت کنندگان و يأس آنها از
تأثير آرايشان درسرنوشت مملکت است، به عبارت ديگر، بسيارى ازمردم فکر
ميکنند که عدم شرکت و تحريم انتخاباتِ
نظام استبدادى از طرف آنها علاوه بر اينکه اثرى در سرنوشت مملکت و تغيير
نظام ندارد و اتفاق مهمى روى
نخواهد داد، عدم شرکت
و
تحريم برنامه هاى
استبدادی
آنها را دچار ضرر و زيان خواهد کرد؟!! و به قول خودشان
مفتکی
خود را دچار مشکلات ميکنند؟! و
بدینصورت،
عدم درک يک موضع
گيرى وعدم اهتمام به امور
مملکتی
از طرف مردم موجب
اینهمه مصائب شده است. و
جالب اينکه
بسيارى از افرادِ شرکت کننده در
انتخابات و برنامه هاى
نظام
ولایت مطلقه آنهايى
هستند که با
این
نظام
بسیار مخالف
هستند و حتى با آن مخالفت کرده اند و نظام
ولایت مطلقه
نیز
آنها را
می شناسد.
و
در این میدان
این مسئله بسیار اساسی است که:
بیشتر
مردم
ایران
ارتباط منظم و
پیوند خورده ای با يکديگر ندارند؛ و
حتی از نظر خانودگی و عشیره ای هم
پراکنده
و منفرد گشته
اند
و در نتيجه احساس ناتوانى
میکنند. و اين
امر باعث شده که
نظام
ولایت مطلقه
استمرار پيدا کند و تمديد عمر نظام استبدادى
ممکن
شود. البته تردیدی وجود ندارد که تحريم انتخابات استبداد ولایت مطلقه هدف نهايى نيست، و تحريم انتخابات نمایشی اکثرا براى سلب مشروعيت بکار می آید. گرچه هم نظام ولایت مطلقه و هم استعمار و امپرياليسم و هم مردم ايران، عدم مشروعيت و استبدادى بودن نظام ولایت مطلقه را خوب درک ميکنند و برايشان مثل روز روشن است؛ و مهم اينست که مردم براى برکنارى نظام ولایت مطلقه وارد صحنه شوند، و يا صاحبان این نظام استبدادى را وادار به سازش با خواستهاى خود نمایند، کارى که مردم ايران تا بحال انجام نداده است. و خوب ممکن است گفته شود که مردم ايران ميخواهند آزادى و مردمسالارى و کثرت گرايى با بهايى اندک بدست آيد؟! مثلاً اينکه براى اصلاحات ادعايى خاتمى هم تنها در پاى صندوقهاى رأى حاضر ميشوند و جانانه از آن دفاع نمی کنند؟! يا اينکه دربدترين حوادث چهارساله گذشته (ازجمله در اعتراض به قتلهاى زنجيره اى)، يا هنگام حمله به کوى دانشگاه، يا تعطيلى دهها روزنامه و مجله، و يا در بهار امسال که دهها نفر از ملى - مذهبى ها دستگير شدند و.... توده هاى مردم آنچنان شايد و بايد به ميدان نيامدند؟!
در اين صورت بايد پرسيد پس مردم ايران براى رسيدن به نظام مردمسالارى به چه
چيز دل بسته اند؟!، نکند که مردم ايران در انتظار معجزه باشند!! و به اميد
معجزه نشسته باشند؟!
که اگر چنين باشد، باز ناشى از ناتوانى و ناشى از عدم
درک دنيا و زندگى و منشاء معجزات است. زيرا نه الله رب العالمين مردم را به
معجزات اميدوار کرده
(که مردم بدان اميد بندند)، و نه استعمار و امپرياليسم
و نظام استبدادى حاضر خواهند شد عليه خود کار کنند و براى مردمسالارى
وارد ميدان شوند!!
حال آيا ميتوان قبول کرد که مردم ايران استبداد را احساس
نمی
کنند؟! اگر
چنين چيزى واقعيت داشته باشد (که
به نظر ما واقعيت ندارد) قطعاً ناشى از نبود استبداد نيست، بلکه ناشى از کم
حسى و کم دردى و بى فکرى آنها و عدم جدى گرفتن زندگى و تن دادن به زندگى
پايين است. در هر صورت، آيا با اين وضعيت نمى توان پيش بينى کرد که تا ايران و مردم ايران به آخر خط نرسند و در لبۀ بحران و متلاشى شدن قرار نگيرند، امکان تغيير و تحولات اساسى وجود نخواهد داشت و تغيير و تحولات اساسى و قيامى که منتهى به مردمسالارى شود روى نخواهد داد؟! از جامعه اى که احساس مسئوليت نکند هر انتظارى مى رود (انتظارات شوم)، و اما آنچه خطرناکتر میباشد اينست که تغيير و تحولات در جامعه اى نه بنابر ضرورتها، بلکه به دليل فشارهاى بحران ساز! اتفاق بيفتند؛ که در آن صورت (همانطور که تجربه شده) هيچ چيزی نه پيش بينى می شود و نه مهار شدنى خواهد بود و نه امکان بازگشتی! وجود خواهد داشت. و لکن مخالفين نظام ولایت مطلقه در استمرار این نظام استبدادی چقدر مؤثر هستند؟! بله در اين اصل نبايد ترديد داشت که مخالفين يک نظام استبدادى جزو مردم تحت سلطه بحساب می آیند، و اما اگر اين مخالفين بپاخاسته بيانگر خواستها و فرهنگ مردم نباشند، از طرفی نشانۀ انحراف آنهاست، و از طرف دیگر بیانگر عدم مسئولیت مردمی است که در رابطه با کسان و جریاناتی که ممکن است آیندۀ مملکت را بدست بگیرند ساکت می مانند.
همچنين در اين اصل ترديدى وجود ندارد که
نظام
ولایت مطلقه توانست با مخالفينى روبرو شود که فکر و
روش آنها نه مورد خواست
مردم،
بلکه
مورد خواست
این
نظام
استبدادی - فرقه ای
بود. و اگر
نظام
ولایت مطلقه نه از
همۀ مخالفين،
بل
در رابطه با بسيارى
از گروههاى مخالف راضى بنظر مى رسد؛
خواستى که مورد پسند استعمار و
امپرياليسم ميباشد.
زیرا
براى استمرار استبداد و سلطۀ استعماری
و
امپريالیستی گروهها وجرياناتى
بايد در برابر نظامهاى استبدادى قرار گيرند که نه با تکيه بر مردم و
خواستهاى
مردمى، بل بايد با تکيه بر دوام استبداد و مشروعيت بخشيدن بدان و
با اميد بستن بر امکانات استعمارى و امپرياليستى، و به تبع آن، بر آوردن
خواستهاى آنها، حرکت کنند. و اولين و مهمترين خواست استعمار و امپرياليسم
در اين رابطه اينست: زمانى يک نظامى استبدادى بايد برکنار يا ساقط شود که
امکان دوام آن وجود نداشته باشد و در عين حال جانشين استعمارى و
امپرياليستى آن مهيا گرديده باشد؟! چرا مخالفين يک نظام استبدادى، با هر
ماهيت و نامى که داشته باشند، بايد دست به دامن غرب و دول استعمارى و
امپرياليستى گردند؟!، استعمار و امپرياليسمى که حضور نظامهاى استبدادى در
همۀ ممالک جهان جزو خواستهاى اساسى و پايه اى آنهاست. آيا مخالفين
نظام
ولایت مطلقه هنوز به اين نتيجه نرسيده اند که غرب و دول غربى نمى خواهند در ايران
و در ساير بلاد اسلامى آزادى ومردمسالارى وجود داشته باشد؟!، آيا مردم
ايران عليه يک نظام کاملاً وابسته به غرب وکاملاً استبدادى قيام نکردند و
او را با زور وبعد از۶٠
هزار کشته و ١٠٠ هزار مجروح بيرون نکردند؟!، اگر غرب موافق مردمسالارى براى
ايران بود، همه چيز که دست خودش بود!!، و اکنون هم در بسيارى از بلاد
اسلامى دست نشاندگان مستقيم غرب حاکميت مطلقه دارند؟! چرا غرب و دول
استعمارى و امپرياليستى غرب و مدافعان آزادى! و دمکراسى! و حقوق بشر! کارى
براى آنها نميکنند؟! آيا آنهايى که در اَشَدّ وجه و با توهين آميزترين شيوه
با اسلام ومسلمين برخورد ميکنند، جز غرب وسلاحهاى غربى وامکانات غربى، که
حاصل سلطه گرى و غارتگرى و استثمار بشريت است، تکيه گاه و اميد ديگرى
دارند؟!، آيا آنها به اميد و کمک و تبليغات غرب و با تکيه برفرهنگ غرب
مبارزه نميکنند؟!، وآيا تا استعمار روس
(شوروى) وجود داشت، تکيه گاه و منبع مالى و فرهنگى و تبليغى بسيارى از
آنها، روسهاى جنايت پيشه و استعمارگر وسلطه گر نبود؟!، آيا نمی بايست از
تجربۀ روس وتکيه برآنها تجربه کسب مى شد؟!، يا به جاى کمونيسم مجوسى گرى را
نشانده اند؟!، چيزى که نه آنها و نه خواست آنها، بلکه غرب و خواست غرب و
راه غرب و در راه مقابله با اسلام و مسلمين است؟!، و عرب ستيزى موجود در
بين برخى از مخالفين
نظام
ولایت مطلقه ناشى از همين خط استعمارى و امپرياليستى
است.
با اين وضع و با چنين مخالفينى، کنار زدن مستبدين کارى محال خواهد بود و
امکان پشتيبانى مردم مسلمان هم از آنها افسانه!، و با چنين کسانى نه از
وحدت خبرى خواهد بود، نه از شعارى
مشترک و از نه پيشرفت مردمسالارى . و با اين وضع، دوام و بقاى نظام
استبدادى، حداقل در کوتاه مدت، قابل پيش بينى است، مگر مردم خود قيام کرده
و جايگزين و يا جاى گزينهايى را انتخاب کنند و تحت رهبرى آنها حرکت نمايند. بسيارى از مخالفين نظام ولایت مطلقه بحدی از غرب گفته اند و آن را تبليغ کرده و به دادگاههاى بين الملل استعماری و امپریالیستی و نهادهاى خيانتکار حقوق بشر غربى پر و بال داده اند و آنقدر از شاخ و بال ساختگى غرب تقدير کرده اند که واقعاً شيفتگى را میرساند. از حمايت مجالس غربى نسبت به حقوق ضايع شدۀ مردم ايران هم که مپرس؟! و حتى طورى به مردم ايران تلقين کرده اند که گويى آنهايى که به غرب پناهده شده اند به بهشت رسيده اند؟! و اصلا ًبه غرب رسيدن و درغرب زيستن براى بسيارى افتخار بحساب می آید. خلاصه کوشش بسيار متراکمى به عمل آمده تا قبح و زشتىِ رابطه با غرب از بين برود و حتى جلب حمايت دول غربى و منعکس شدن در امپرياليسم خبرى يک موفقيت تلقی شود. اما نتيجۀ اينکار عايد نظام ولایت مطلقه شده است؛ تا جايى که امروزه زد و بند نظام ولایت مطلقه با استعمار وامپرياليسم و قدرتهای اجنبی نه تنها برايش مضر نيست و مشکلی برايش ایجــاد نمى کند، بلکه پيوند پيدا و پنهاش یک موفقيت قلمداد می گردد؟!! و جالب و طرفه اینست که هنوز بعضى ها (و مشخصا در طیف مخالفین) سعى ميکنند به غرب بقبولانند که اميدى به سازش با نظام ولایت مطلقه نداشته باشد؟! چرا که این نظام استبدادی با غرب استعماری سازش نخواهد کرد؟!
يا در حالى که مارکس گرايى و لنين گرايى در سطح جهانى بکلى زائل شده و از
بين رفته است، در ايران!
و در بعضى از ممالک اسلامى (از جمله در
آسياى ميانه) رونق داده شده و عليه اسلام قد علم کرده و آلت دست استعمار و
امپرياليسم شده است، و تنها وظيفۀ آنها کوبيدن و تهمت زدن به اسلام ومسلمين
است؟!، تا جايى که اگر ناسزاگويى به اسلام و مسلمين را از نوشته ها و گفته
هاى آنها حذف کنى و بر اسلام ستيزى آنها خط بکشى، چيزى برايشان باقى
نميماند!!، حال آن که کمونيسم و طبقه گرايى براى مقابله با اسلام و مسلمين
ابتکار نشده بود، بلکه قيامى عليه نظام سرمايه دارى و استثمارگر غرب بود.
اما حالا وظيفۀ کمونيستها مبارزه با اسلام و مسلمين و وسيلۀ فشار دول
استعمارى و امپرياليستى غرب و مصدر صدور اسناد مشروعيت براى نظام استبدادى
ولایت مطلقه شده است. و بعضاً هم خاتمى چى شده و
نظام
ولایت مطلقه را همگام با استعمار
وامپرياليسم اصلاح پذير!! معرفى ميکنند و در انتخابات استبدادى شرکت کرده و
پيش بينى ميکنند که
۴٠
ميليون ايرانى!! در انتخابات استبدادى، که توسط عبدالله نورى و محسن کديور
هم تحريم شده است، شرکت خواهند کرد. يا اين مسئله که واقعاً تصور نمى شد که خاندان خيانت پيشه و کودتاچى پهلوى جزو اپوزيسيون! و جزو مخالفين نظام ولایت مطلقه! قلمداد شود. و اکنون حتى در ميان برخى، ارتباط و پيوند و وابستگى به غرب تنها راه نجات! قلمداد ميشود. اينست که نظام ولایت مطلقه از همه پيشى می گيرد و خاتمى سردار گفتگوى تمدنها می گردد؛ و در ايران تخت جمشيد مظهر تمدن! و خاتمى بدان پناهنده ميشود؟! چيزى که بخشى از مخالفين نظام ولایت مطلقه هم همين را تبليغ کرده و ميکنند. و این یعنی براى رسيدن به غرب و کسب رضايت غرب! نظام ولایت مطلقه و بخشى از مخالفينش! در رقابت هستند؟! اينست که غرب مخالفينى را ميخواهد که در استمرار نظامهاى استبدادى و در انداختن توده هاى مردم به آغوش نظامهاى استبدادى به او کمک کنند، و موضع امپرياليسم خبرى و دُوَل غربى در انتخابات رياست جمهورى استبداد شاهد مُدعا است. در اين نمايش استبدادى همه شاهد بوديم که امپرياليسم خبرى چگونه با تمام امکانات خبرى اش به نفع رأى سازى براى نظام ولایت مطلقه و براى بازسازان این نظام استبدادى به ميدان آمد؛ و همچنين ديديم و شنيديم که چگونه اين شبکه هاى امپرياليستى، موضع موافقان شرکت در انتخابات استبدادی را به شيوه ها و روشهاى مختلف به همگان رساندند.
و اکنون همه مى بينيم که غرب
استعمارگر
چگونه در پى بازسازى
نظام
ولایت مطلقه برآمده و
ميخواهد به مردم ايران بقبولاند که: اگر اسلام را ميخواهيد آن را در
نظام
ولایت مطلقه جستجو کنيد؟! اگر اصلاحات و مدنيت را ميخواهيد آن را باز در
نظام
ولایت مطلقه
بجوييد؟!
و اگر غرب و آمريکا را ميخواهيد؛ باز و قبل از همه آن را نزد
نظام
ولایت مطلقه بيابيد، خصوصاً مورد اخير نزد خاتمى و با آدرس خاتمى بهتر يافت
ميشود؟!
در رابطه با اين نکته
نیز که آيا
نظام
ولایت مطلقه اصلاح پذيراست يا نه؟ بايد توجه
داشت که منظور از اصلاح
نظام
سیاسی
چيست؟! اگر منظور
از اصلاح و اصلاح پذيرى
نظام
ولایت مطلقه اينست که روزى در سايۀ
این
نظام و
«تحت سلطۀ
ولايت مطلقۀ فقيه» آزادى و مردمسالارى و
کثرتگرايى برقرار ميشود؛ و همۀ مردم
علاوه بر اينکه ميتوانند افکار و عقايد خود را بيان کنند، امکان تأسيس و
ايجاد احزاب و سازمانهاى فکرى و سياسى و اقتصادى و فرهنگى هم پيدا خواهند
کرد، بايد به اين منظر و منظور خنديد و از عقل صاحبان اين طرز نگرش نگران
گردید. زيرا اگر قرار است از ممکنات صحبت شود، هيچ قرينه و احتمال و زمينه اى از برقرارى و امکان برقرارى آزادى و مردمسالارى و
کثرتگرايى در
سايۀ
نظام
ولایت مطلقه حکايت
نميکند؛ و تجربۀ ٢٢ ساله و خصوصاً چهار سالۀ اخير هم بکلى آن را
منتفی می سازد. و اگر قرار است از خيالات و چيزهاى غيرمعقول صحبت شود، ميتوان از
خیلی چيزها صحبت کرد و حتى وارد ميدان افسانه ها شد و از آنجا هم
ميتوان راهى دنياى جنون و ديوانگى گرديد؟!
اما اگر منظور از اصلاح پذيرى
نظام
ولایت مطلقه، براى غرب و دول استعمارى و
امپرياليستى است، در اين صورت
جواب نه تنها مثبت است، بلکه
نظام
ولایت مطلقه
به
خدمت استعمار و امپریالیسم غربی درآمده است؛ و
طبعا
غرب و امپرياليسم خبرى
بيخود
براى اصلاح پذيرى
این
نظام
استبدادی
دَهُل و سُرنا برنداشته اند؟!
و به تأکید
دول
استعماری
غرب
اصلاح
و مهار
نظام
ولایت مطلقه را براى خود ميخواهند نه براى مردم ايران و نه براى
استقرار آزادى و مردمسالارى و کثرت گرايى در ايران؟! و اصلاح
نظام
ولایت مطلقه
براى غرب از زمانى شروع شده که ماکفارلين به ايران آمد و داستان ايران
گيت را درست کرد. اما زمان علنى و رسمى آن، وقتى است که خمينى مُرد و خامنه
اى ولى مطلقه شد و رفسنجانى رئيس جمهور گرديد، و جديت اصلاح و مهار
گشتن
آن
با آزادی گروگانها در لبنان و طرد کسانى
که به تندرو و افراطى
مشهور بودند
شروع شد. و جالب اينکه اين تندروها و
افراطیها بصورت خيلى
اصلاح شده! برگشتند و مجدداً در رأس
هِرم قدرت استبدادى قرار گرفتند، و
اينها همان کسانى
اند که امروزه امپرياليسم خبرى آنها را اصلاح طلب!
معرفى ميکند و جناح مدنى (مدنى شده)
نظام
ولایت مطلقه
تبليغ ميشوند.
حالا ميخواهيم اين سؤال نهايى را به ميان بکشيم که آيا اصلاً راهى و روشى
براى کنار زدن نظام استبدادى، به هر طريقى که تصور شود، وجود دارد؟ در
حاليکه اکنون حداقل صد سال از آزاديخواهى جديد مردم ايران ميگذرد و هنوز هم
که هنوز است از آزادى و مردمسالارى وکثرتگرايى خبرى نيست؟ آيا واقعاً امکان
برقرارى آزادى و سالارى مردم و تکثر در ايران هست؟
جواب اين سؤال بصراحت اينست که: تا مردم نخواهند و تا مردم براى آزادى و
مردمسالارى و کثرت گرايى قيام نکنند، اين کار ميسر نخواهد شد. و اما آيا
مردم براى آزادى و مردمسالارى و کثرت گرايى قيام خواهند کرد يا نه؟ جواب
اين سؤال هم اينست: قيام مردم نيازمند چند اصل و ضرورت است. اگر اين اصول
وضرورتها وجود پيدا کنند جواب مثبت است و گرنه دهها سال و شايد صدها سال
ديگرهم نظام استبدادى استمرار پيدا کند. مانند گذشته که يک خاندان صدها سال
ميتوانست حکومت استبدادى برقرارکند، يا مانند خاندان پهلوى که توانست حدود
۵۵
سال سلطنت مطلقه و استبدادى و وابسته به استعمار و امپرياليسم را بر ايران
تحميل کند .
و يا هم اکنون نيز در بسيارى از ممالک، از جمله در سرزمينهاى عربى، دهها
سال است و ٰحتى صد سال است که يک حزب يا يک خاندان در آن حکومت مطلقه
برقرار کرده اند. و اين اصول و ضرورتها اينها هستند:
١-
اصل و ضرورت اول، رشد و تکامل عقل و اخلاق يک جامعه و نيروهاى فعال آنست،
به اندازهاى که اين عقل و اخلاق، موجب شود که چنين جامعه اى به مرحلۀ عقل
سياسى و اجتماعى و سازمان پذيرى و تشخيص دوست و دشمن برسد و در آنجا وجدان
و ضمير آن را داشته باشد که به اصول و پايه هاى خود و جامعۀ خود و سرزمين
خود ملتزم و وفادار باشد.
٢-
اصل و ضرورت دوم، ظهور وگسترش احزاب وسازمانها و جريانات مردمى و مردمسالار
و متکى به اصول فرهنگى و اخلاقى و سياسى جامعه و سرزمين خويش است، که تحقق
اين مهم، مايۀ اميدوارى مردم و عامل و مشوق حضور آنها در صحنه هاى سياسى و
اجتماعى و تشکيلاتى خواهد شد.
٣-
ظهور يک جایگزين مردمى ومعقول و همه گير ومورد پشتيبانى توده هاى مردم
وداراى هدف و شعارى مشخص و روشى که از عهدۀ آن بر آيد، و آنچنان قوى که يا
نظام استبدادى را وادار به سازش و آشتى ملى کند و يا آن را برکنار سازد و
نظام مردمسالارى را جانشين آن کند.
۴-
تغيير و تحولاتى که موجب ضعف سلطۀ استعمار و امپرياليسم غربى شود و دول
غربى توانايى حمايت همه جانبه از نظامهاى استبدادى را از دست بدهند. و آن
هم در صورتى است که يا ٰدر غرب اين تغيير و تحولات ايجاد شود و يا اينکه
جوامع و ملل تحت سلطه و استبداد زده با «همسويى و پشتيبانى از يکديگر» و
درعين حال با «تحرکِ هم زمانى»، آنچنان فشارخود را بر مستبدين و
استعمارگران زياد کنند که امکان رسيدگى به نظامهاى استبدادى به شدت تضعيف
شود و راه مقابله با نظامهاى استبدادى و غلبه بر آنها هموارتر گردد.
۵-
قحط الرجال در نظام استبدادى، که اين هم يکى از راههاى تضعيف و فرسوده شدن
نظام استبدادى است، و چون در نظام استبدادى، استعدادها سرکوب گرديده و
مغزها کور ميشوند، قحط الرجال در نظام استبدادى، يک واقعيت، و بنابر تجربه،
يکى از راههاى اضمحلال و متلاشى شدن نظامهاى استبدادى و فرصت خوبى براى
مردمانى است که در زمان قدرت مطلقۀ نظام استبدادى، توان قيام و تحرک براى
برپايى يک نظام مردمسالار و مبتنى بر تعدديت را ندارند. اما چون استعمار
وامپرياليسم در پشت نظامهاى استبدادىِ عصر حاضر قرار دارند، اين مسئله هم
با گذشته فرق کرده و کافى است که مترسکى و دلقکى وجود داشته باشد تا غرب به
او طرح و برنامه و مُستشارهاى گوناگون بدهد،
کما اينکه اکنون در بسيارى از جوامع، از جمله در بلاد اسلامى، شاهد و ناظر
آن هستيم. بنابر اين توان و هوشيارى بيشتر از گذشته لازم است تا از اين
پديده به نفع مردمسالارى بهره بردارى شود.
۶-
و بالاخره و از همه نامطلوب تر، بحرانها و نابسامانى ها هستند، که ميتوانند
جامعه را زير و رو کنند و مملکت را از مهار نظام استبدادى خارج گردانند و
قيام توده ها را در پى آورند. و اين بحرانها و نابسامانيها، شامل بحرانها و
نابسامانيهاى اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، و سرانجام سياسى ميشوند، تحولاتى
که حداقل موجب تغيير نوع نظام استبدادى ميگردند.
در پايان اين نکته را
بيشتر تأکيد
می
کنيم که در دوران غيبت حضور مردم،
و در زمانى که توده هاى مردم ناتوان بوده و در اقدام براى کسب حقوق خود
کوتاهى ميکنند و در حفاظت ازحقوق خود از حس مسئوليت محرومند، و در دورانى
که مردم هنوز رشد نيافته و غير
سياسى و سازمان ناپذيرهستند، اگر خود مستبدين
هم به نتيجه برسند که بايد تن به مردمسالارى بدهند، استعمار و امپرياليسم
جداً با اين امر مخالفت خواهند کرد، و به دليل تن دادن به نظام مردمسالارى،
و به جهت اينکه از طرفى نظامهاى استبدادى کاملاً وابسته به استعمار
وامپرياليسم هستند و ازطرف ديگر با مردم خود دشمن و بيگانه اند، به نحوى
غير قابل پيش بينى، نظامهاى استبدادى (بوسيلۀ
غربگرايانِ آماده شده وتبليغ شده و
يا جیشهای مجهز شده و
خيانتکار و ديگر
طُرق استعمارى وامپرياليستى) سرنگون خواهند شد. وحفاظت از نظامهاى سياسى و
استبدادى حاکم، پايه و اساس سياست خارجى دول استعمارى و امپرياليستى است، و
زمانى آنها تن به تغيير اين نظامها ميدهند که:
اولاً
فکر کنند که نظام استبدادى مورد نظر رفتنى است،
ثانياً
در رابطه با جانشينِ نظام رفتنىِ مورد نظر چاره انديشى کرده باشند و امکان
جایگزين استعمارى و امپرياليستى آن وجود داشته باشد،
ثالثاً
احساس کنند که توان و امکان حفظ آن نظام وجود ندارد و در عين حال از نظر
جانى و مالى و حيثيتى سخت متضرر و دچار خسران و بى آبرويى ميشوند،
رابعاً
تلاش ميکنند که به هر طريقى که شده مجدداً سلطه وسيطرۀ خود را برمملکت و
جامعۀ از دست رفته (آزاد شده و به استقلال و مردمسالارى رسيده) باز يابند.
الله
اکبـر الله اکبـر سـلام بـر
مــوحدين
مرگ بـر استبداد بـرقرار
بـــاد
آزادى برکنار باد نظام استبدادى ولایت مطلقه
بـر قـرار بـاد جمهورى متحدۀ مردمـى
شعـله ور بـاد قيـام پايانبخش تـوده ها
پيـش بـسـوى آزادى و مـردمـسـالارى
و کـثرت گـرايى
سازمان موحدين آزاديخواه ايران ۲۹ ربیع الاول ۱۴۲۲ - ۳۱ خرداد ۱۳۸۰
|