بسم الله الرحمن الرحيم
موضعگيرى جنگى عليه اسلام و مسلمين!!
کسانى که با جريانات سياسى در بلاد اسلامى و خصوصاً در ايران سر و کار
دارند ميدانند که در بين آنها گرايشات مختلفى وجود دارد و هر جريان و گروهى
به خط و راهى ميرود، و ويژگى مشترک آنها، نداشتن آزادى و محروميت از فعاليت
علنى است. اما در اين ميان چيزى که واقعاً تعجب بر انگيز است و حقا که جاى
تأسف است وجود اشخاص و جرياناتى است که بصورت خيلى وحشيانه و در اوج عداوت
و کينه توزى با کل اسلام و همۀ مسلمين برخورد ميکنند!!
اگر از اين اشخاص و جريانات سؤال بشود که در بلاد اسلامى و مثلاً در ايران
چند در صد مردم مسلمان هستند، خودشان هم ناچاراً
اعتراف ميکنند که حداقل، اکثريت آنها مسلمان هستند. پس چگونه است که
اينگونه با اسلام و مسلمين برخورد ميکنند و حتى خود قرآن و پيامبر را
اينگونه مورد خطرناکترين و زشت ترين حملات و فحاشى خود قرارميدهند و ذات
بارى تعالى والله رب العالمين را به شيوه هاى خيلى هتاکانه انکار و رفض
ميکنند و خيلى گستاخانه به کفر و الحاد خود تظاهر می نمايند؟! و حتى تا
جايى پيش ميروند که شعار مرگ براسلام و مرگ برقرآن و... سر ميدهند و
جريانات و جوامع اسلامى را انکار و اصلاً فرهنگ و عرف مسلمين را به تمسخر
ميگيرند!!، و اينها و بدتر از اينها شعار اصلى آنها شده است؟! آيا اين همه
عناد و عداوت و قساوت از طرف کسانى که قبلاً جزو مسلمين بوده اند و حتى با
جوامع اسلامى آشنايى دارند عجيب بنظر نمى رسد؟!
در اين اصل شکى وجود ندارد که اين کسان و جريانات، مردم مسلمان را (درهمۀ
بلاد اسلامى) يا بیخرد و هيچ ميگيرند و يا قصد بازگشت به وطن خود را ندارند
و يا اينکه بايد به زور سلاحهاى استعمار و امپرياليسم و کمک آنها پشت گرم
باشند؟!
اما ممکن است سؤال شود که اين اشخاص و جريانات چه کسانى هستند که اينطور
گستاخانه و از راه فحش و انکار و ناسزا با اسلام و مسلمين برخورد ميکنند؟
در جواب بايد گفت: اينها يک جريان و خط هستند و کارشان اسلام ستيزى است و
حرف ديگرى ندارند و هر بد و بیراهه اى را به اسلام و مسلمين نسبت ميدهند و
سعى ميکنند هرآنچه که بد و پست و خرافى است منشاء آن را اسلام و مسلمين
معرفى کنند. خودشان نيز راه اباحه و حيوانيت پيش گرفته و آنچه حتى در بلاد
غربى عيب و عار و ننگ انسانها تلقى ميشود مرتکب ميشوند و آن را تبليغ و
رائج ميسازند. ازطرف ديگر نيز اصرار ميورزند که مسلمين حق دخالت درهيچ چيزى
را ندارند و اسلام و مسلمين را از دخالت در حکومت و سياست و آموزش و.... به
کلى حذف کرده و انکار ميکنند!!، و بدينصورت در بلاد و جوامع اسلامى به
خطرناکترين شيوه ها ميروند و ميخواهند حتى آيندۀ اين ممالک و جوامع هم
ويران و خونين باشد.
اما چيزى که از همه چيز خصمانه تر است اينست که در همۀ ممالک اسلامى،
نظامهاى استبدادى و دست نشاندۀ استعمار و امپرياليسم را که دشمن تمامى
مسلمين و همۀ جريانات و گروههاى اسلامى هستند و ممالک اسلامى را به مراکز
زندان و اعدام مسلمانان بپاخاسته مبدل ساخته اند و هم اکنون بزرگترين
آوارگان سياسى درسطح جهان، مسلمانان آزاديخواه و ضد استبدادى هستند،
نظامهاى اسلامى و ناشى ازمکتب اسلام و آيات قرآن و پيروان پيامبر تحميل
ميکنند!، و از جمله در ايران نظام استبدادى خمينى را حکومت الله و قرآن و
پيامبر معرفى مينمايند؟؟!! تا بدين وسيله اسلام و مسلمين را منزوى ساخته و
از حاکميت بر سرنوشت خود مأيوس گردانند و درعين حال زمينه هاى قلع و قمع
آنها را فراهم سازند. اين گروهها و اشخاص که يک جريان خطرناک اسلام ستيزى
را راه انداخته اند و همۀ اصول اسلامى و کل مسلمين را هدف قرار داده اند،
داراى ريشه ها و عنوانهاى متعدد و مختلفى ميباشند. ولى ريشۀ همۀ آنها در
تمام ممالک و جوامع اسلامى به استعمار وامپرياليسم غربى و روسى برميگردد. و
در اينجا چند خط و جريان اسلام ستيز بصورت خلاصه ذکر ميگردند:
يکى از جريانات
اسلام ستيزى شامل اشخاص و گروههايى است که رسماً و علناً و عملاً به
استعمار وامپرياليسم ملحق شده و
در آنها ذوب شده اند و جذب نهادها، دستگاهها، و مؤسسات استعمارى و
امپرياليستى اعم از سياسى، اقتصادى، فرهنگى، تبليغاتى، جاسوسى، قضايى و....
گرديده اند. اين اشخاص و گروهها، بدنبال الحاق و ذوب شدن همه جانبه در
استعمار و امپرياليسم، شهروند آنها گرديده و شناسنامه و گذرنامۀ آن بلاد را
دريافت کرده اند و بعنوان تبعه و اعضاى آن ممالک کار و فعاليت ميکنند.
بعضاً هم حتى نام و نام خانوادگى خود را نيز بر مبناى سير حرکتِ الحاق و
ذوب شدن تغيير داده اند. اين اشخاص و گروهها به هيچ وجه قصد بازگشت به وطن
خود را ندارند و تنها هنگامى به عنوان اشخاص و گروههاى مملکت قبلى عَلَم
ميشوند و عرض اندام ميکنند که استعمار و امپرياليسم به آنها مأموريت بدهند
و اهداف و مقاصد خود را بدين شيوه بهتر پيش ببرند.
اين اشخاص و گروهها بکلى از هويت و فرهنگ و محيط خود بريده اند و آنها را
ميتوان بريدۀ نهايى و ملحق شده به استعمار و امپرياليسم و بازگشت ناپذير و
ذوب شده قلمداد کرد. و اگر اينها جزو جريانات اسلام ستيز در جوامع اسلامى
ذکر ميشوند، تنها بنابر ريشه ها و بنابر علم شدنشان براى اهداف استعمارى و
امپرياليستى است، وگرنه آنها را بايد بيشتر بعنوان جزئى از استعمار
وامپرياليسم و دستگاههايشان بحساب آورد. زيرا آنها حتى احساس پيوند با ريشه
هاى خود را از دست داده وهويت آنها در همۀ ابعاد روحى ، فرهنگى ، و فکرى
ناشى از تربيت استعمارى و امپرياليستى است . اينست که آنها معتمد استعمار و
امپرياليسم گرديده و توانسته اند وارد نهادها و مؤسسات و دستگاههاى حساس
استعمار و امپرياليسم شوند.
دومين جريان
اسلام ستيزى متکى به مجوسيت است، که هم در ميان وابستگان به خاندان وابسته
و کودتاچى پهلوى و دنبال کنندگان تاج و تخت ٢۵٠٠
سالۀ شاهنشاهى ديده ميشوند، که مجوسيت را دين آريا و ايران!! و زرتشت را
پيامبر ايرانى!! (ايران = پارس !) معرفى ميکنند!! و هم در ميان نژادپرستان
باستانگرا و از جمله در ميان برخى از اشخاص و جريانات نژاد پرست و گروههاى
موجود در کردستان ديده ميشوند و آنها نيز مجوسيت را دين کُرد! و زرتشت را
پيامبر کُردى! تبليغ ميکنند!! ، دين و پيامبرى که تنها باستان شناسان
ميتوانند در مورد آن تخميناتى داشته باشند!!، زيرا چيزى از آن باقى نمانده
و بصورت همه جانبه و از همۀ جهات محو و نابود شده است و حتى يک سند کتبى در
رابطه با واقعيت آن وجود ندارد. ليکن بنابر اينکه اسلام ستيزان کارى به
واقعيات ندارند و چيزى که اصلاً نزد آنها مطرح نيست قوم و نژاد و دين! است
و مقاصد ديگرى را تعقيب ميکنند نه به کجايى بودن زرتشت مى انديشند و نه
حاضرند به افسانه هاى باقى مانده از مجوسيت که قرنها و شايد دهها قرن پس از
زرتشت در کتابى به نام «اَوِستا» گرد آمده اند توجهى بکنند!!، و در اينجا و
در راه همکارى و همراهى با استعمار و امپرياليسم و مقابله با اسلام و
مسلمين، قوميت را کلاً فراموش کرده و باستانگرايى اسلام ستيزانه! را کشف
کرده اند و در اين راه همه افسانه پرست و باستان شناس و باستان پرست شده
اند!!، تا جايى که زرتشت منشاء خلقت همۀ آنها گشته و تماماً آريايى!! شده
اند. از منشاء آريايى هم ريشه هايى جستجو ميکنند تا به اروپا!! برسند و از
آنجا نيز هم ريشگى با آمريکا را مييابند!!، اما اين آريا بازى تنها ناشى و
متکى به مقاصد استعمارى است، و با تغيير اهداف استعمار و امپرياليسم، اين
سخنان خنده آور نيز دور ريخته ميشوند.
بايد اين نکته را هم اضافه کرد که اصلاً بنابر تواريخ موجود و باستان
شناسانه! زرتشت حتى نميتواند آريايى باشد! و نژاد او هم کلاً مجهول است.
بگذريم از اينکه مجوسيت يک آيين نژادى نبوده که اسلام ستيزان استعمارى و
دشمن همۀ پيامبران اکنون ميخواهند رنگ نژادى بدان بدهند. بنابر متون
تاريخى، آرياييها حدوداً
۴هزار
سال قبل از شمال آسيا راهى جنوب آسيا و هند و ايران شدند. اما گويا زرتشت
ماقبل تاريخ و دردورانى که بشريت هنوز درمرحلۀ شبانى و ما قبل کشاورزى بوده
زندگى می کرده است!! و ١١ هزار، ٩ هزار، و هفت هزار سال قبل و ديگر هزاره
ها برايش تخمين ميزنند! که اصلاً اثبات شدنى و حتى جزو تاريخ! نيستند. و از
اينها هم بيشتر اينست که بسيارى از صاحب نظران اصلاً وجود زرتشت را انکار و
او را جزو شخصيتهاى افسانه اى تلقى ميکنند.
علاوه براين تخمينات و ديگرکشفيات باستانى! گويا زرتشت يونانى بوده!، يا
گويا محل تولد او شمال افغانستان و آسياى ميانه بوده!، و گويا جناب زرتشت
که حالا مورد لطف! اسلام ستيزان واقع شده است درآذربايجان متولد شده است!
که بر اين پايه ميباسيت تُرک آذرى بوده باشد!! البته تُرک آذرى قبل از
تاريخ!! و گويا هاى ديگر که بنابر گرايش اسلام ستيزان و مصالح استعمار و
امپرياليسم تغيير خواهند کرد! اما ازهمه جالبتر اينست که امروزه آنچنان
مشخصات عجيب وغريب و جعلى براى اين مظلوم افسانه اى يا تاريخى درست کرده
اند، مثل روز تولد، مراحل زندگى، نام پدر و مادر، خواهر و برادر، فرزندان،
و ديگر مشخصات مورد نياز!!، که گويا! ديروز! متولد شده است؟!! ولى چه کسى
است که حيله هاى استعمارى را نشناسد! و نداند که همۀ اينها صرفاً براى
مقابله با اسلام و مسلمين است و منشاء همۀ اين افسانه ها استعمار و
امپرياليسم غربى ميباشد؟! اينست که اين اشخاص و جريانات با شدت عجيبى ضد
اسلامى و ضد همۀ مسلمين و بويژه ضد عرب و عربى هستند. و اِلا مجوسى گرى
نيازمند اين همه عداوت که نبود!!
عرب ستيزى اسلام ستيزان جاى دقت بيشتر است، زيرا علاوه بر اينکه تبعيت از
سياست استعمارى، اقتضايش «ضرورت جنگ اقوام» است،
سه
نکتۀ اساسى پايۀ عرب ستيزى
اسلام ستيزان را تشکيل ميدهد:
يکى
اينست که اعراب منشاء اسلام هستند.
دوم
قوم عرب بزرگترين قوم اسلامى و از هر لحاظى تواناترين آنهاست. و اما نکتۀ
سوم
که علت اصلى عداوت اسلام ستيزان باعرب و عربيت است، زبان و ادبيات و خط
عربى است که آن هم ناشى از اسلام ستيزى آنهاست. چون قرآن و متون اسلامى و
تاريخ اسلامى و فرهنگ اسلامى بيشتر به زبان عربى است و آنها ميخواهند با
حذف و طرد زبان و ادبيات عربى از ممالک اسلامى و حتى از بلاد عربى،
ميخواهند مسلمين را از آگاهى به اسلام و فرهنگ اسلامى محروم کنند. در ميان
اعراب هم تلاش زيادى ميکنند که آنها را مرتد گردانند! و حتى ميخواهند آنها
را از عرب و عربيت متنفر سازند! و تا حال نيز با زور مستبدين خيلى کارها را
کرده اند. استعمار و اسلام ستيزانِ مستبد ميخواهند خط و زبان و تاريخ و
اعياد عرب را که با اسلام گره خورده است محو و نابود کنند، و در پى آنند که
همۀ آثار اسلام را بکلى محو نمايند!!، و به دليل عدم برگشت و ارتداد جوامع
مسلمان تصميمشان بر اينست که از طريق قهر و زور استبدادى و استعمارى و
امپرياليستى بر مسلمين مسلط شوند و اسلام و همۀ آثار فرهنگى و تمدنى آن را
با زور و طبعاً با زور غرب نابود سازند. و مجوسيت يکى از نامهايى است که
استعمار و امپرياليسم و نظامهاى استبدادى و عُمال دست نشانده و اسلام
ستيزشان با آن وارد جنگ و موضع جنگى با اسلام و مسلمين و جنبش اسلامى شده
اند.
(خوب است همگان بدانند که تنها چيزى که از مجوسيت قابل ذکر است و هنوز وجود
دارد، مراسم «سيزده بدر» است، که روز ١٣ فروردين را نحس و شوم و خطرناک!
ميدانند و براى بَدَر کردن و اخراج آن از روزهاى سال به صحنه می آيند!
همچنين مراسم نوروزى را هم با اضافه کردن خرافۀ هفت سين ميخواهند رنگ و بوى
مجوسيت بدهند. اما بعد از اين، جز آويختن به دامن غرب و به عاريت گرفتن
آموزه هاى استعمارى و امپرياليستى و مادى آن، که هر مذهب و خدايى از جمله
«آهورا مزدا» را انکار ميکنند، چيزى در چنته ندارند).
جريان سوم
اسلام ستيزى ريشه در جريانات استالينى دارد و بيشتر بنام کمونيست ظاهر مى
شوند، و اينها در عين اشتراکات عميقى که با دستۀ اولى دارند اما مصلحت را
بيشتر در آن مى بينند که با نام کمونيسم با اسلام و مسلمين وارد جنگ شوند
ولى هر دوى آنها با الهام از تحريکات استعمار و امپرياليسم به جنگ اسلام و
مسلمين آمده اند. و نمونه هاى آنها را ميتوان در بقاياى کمونيستى در ممالک
مختلف اسلامى و ازجمله در ايران مشاهده کرد. اما جريانات و احزاب کمونيست -
مجوسى را از هر جايى واضحتر ميتوان در بخشهاى کردستان پيدا کرد که در اسناد
قديمى خود کمونيست و مارکسى- لنينى هستند و هنوز هم بعضاً چکش کمونيستى روى
نمادشان است، اما عملاً و در موضعگيرى سياسى و تبليغى علناً مجوسى هستند و
نامها و عناوين خود را هم بسوى
مجوسيت چرخانده اند. و حالا ديگر از شعار: مبارزه با امپرياليسم به سرکردگى
امپرياليسم آمريکا در ميان آنها خبرى نيست!!، و بجاى آن واقع بين شده!! و
درپى يافتن دوستان ديگر!! هستند. يعنى حالا که شوروى وجود ندارد، آمريکا و
ناتو که وجود دارند!! اين هم سرنوشت تضاد آنتاگونيستى (آشتى ناپذير)
کمونيسم با سرمايه دارى غرب و استعمار و امپرياليسم غربى!!، که بالاخره
همگان آن را مشاهده کردند و صاحبانش هم معلوم نيست که جز رسوايى و افتادن
در دامن استعمار و امپرياليسم و به تبع آن اسلام ستيزى! چه چيزى برايشان
باقى مانده است.
کمونيستها تضاد ابدى کمونيسم و سرمايه دارى را طبيعى و ناشى از ذات حرکت
تاريخ و مراحل طبيعى و علمى بشريت
تلقى مى کردند!!، و اين کلامِ همانهايى که امروزه در دامنِ استعمار و
امپرياليسم سرمايه دارىِ غرب غوطه ميخورند و عليه اسلام و مسلمين شمشير تيز
مى کنند!!، و اينها مى گفتند:
«اگر انسانها از گور! برگردند و اگر بشر به دوران ميمون! بازگشت کند، باز
امکان بازگشت دول و جوامع سوسياليستى به سرمايه دارى! وجود ندارد و چنين
چيزى محال ميباشد!، و اين را سوسياليسم علمى! می ناميدند!!». اما جهانيان
نمردند و اين شعارهاى استعمار روسى- کمونيستى و پيروانش را ديدند!! و شاهد
بودند و هستند که صاحبان اين سخنان اگر دولتها بودند اکثرشان يا عضو پيمان
ناتو! شدند و يا دوست و متحد آن گشتند!!، و اگر حزب و گروه و اشخاص بودند
در خط اسلام ستيزى قرار گرفته و همراه با استعمار و امپرياليسم غربى عليه
اسلام و مسلمين موضع گرفتند.
بايد دانست که همۀ جريانات اسلام ستيز و از جمله اسلام ستيزانى که تحت
عنوان کمونيست کار مى کنند، در هر کجايى که باشند و در همۀ ملل و در ميان
تمام جوامع اسلامى، همه چيزشان اعم از حروف الفباء و خط خواندن و نوشتن،
منشاء تاريخ، ادبيات و اصطلاحات، ايام تعطيلى، اعياد سال، سر و صورت، لباس
و پوشش و.... غربى شده است، و اين واقعيت را همگان ميدانند. اما شدت وضوح
اسلام ستيزى آنها بسته به اندازۀ حضور غرب، مصالح غرب، و ميزان وابستگى
آنها به استعمار و امپرياليسم است. علاوه بر اين سه جريان، جريان بهايى هم وجود دارد که آن هم شرک آميز و خرافى و مورد حمايت و پشتيبانى علنى استعمار و امپرياليسم و براى مقابله با اسلام و مسلمين ايجاد و علم شده است و با سه جريان ياد شده هم مسير است. بهائيت دراول براى تخريب اسلام بوجود آمد. ولى چون کارى نتوانست بکند ناچاراً به راههاى خنده آورى روى آورد و آقاى بهاء الدين خود را مهدى و بعد پيامبر و سرانجام خدا معرفى کرد! و کتابى هم بجاى قرآن! و به سبک قرآن! بنام «اقدس» ارائه داده است، که خواندنش براى تفريح! و در صورت در دسترس نبودن لطيفه هاى ملا نصرالدين! ميتواند مفيد باشد. يکى از لطيفه هاى کتاب بهاء اينست: بهاء ميگويد قواعد و صرف و نحوِ کتاب اقدس ويژه است!!، و بجاى اينکه من از قواعد صرف و نحو عربى (براى عربى نوشتن!) پيروى کنم، قواعد عربى و صرف و نحو بايد از من پيروى کنند!!، احمد کسروى ميگويد اين لطيفۀ خنده آور ناشى از اينست که بهاء عربى نميدانسته و چون خواسته شبيه سازى کند تا کتابش شبيه قرآن در آيد!! ناچارشده اين را بگويد!!، تا اينکه غلط نويسيهايش بپاى قواعد ويژه!! گذاشته شوند. ( بهائيگرى - احمد کسروى - ص ۵۶)
بعد از بهاء پسرش که خود را «عبدالبهاء!!» ناميد، به کمک استعمار و
امپرياليسم به کار اسلام ستيزى ادامه داد. همان عبدالبهايى که در زمان
اشغال و مستعمره شدن فلسطين از طرف دولت استعمارگر انگليس، لقب «سر»
(جنابعالى) از اين استعمارگر غارتگر اخذ نمود!!، چيزى که بجاى پنهان سازى!
بدان مى نازند!! و حالا هم اين جريان خرافى و استعمارى و امپرياليستى در
خدمت دشمنان اسلام و مسلمين است و از طرف شبکه هاى غربى، رهبرى و هدايت
ميشود.
جريانات بيچارۀ
ديگرى هم هستند که دارند آنها را علم ميکنند و آنها را در مقابل اسلام و
مسلمين قرار مى دهند. يزيدى و على اللهى و.... جزو آنها ميباشند. در ممالک
ديگر هم تلاش ميکنند که دست نشاندگانى درست کنند. فرعونيت و بازگشت به تمدن
فرعونى در مصر!! يکى از آنهاست. در پاکستان هم سعى ميکنند که قاديانيه را
که شيخ احمد قاديانى را پيامبر و حتى خدا معرفى ميکند رواج دهند. و هم
اکنون براى فرقۀ استعمارى قاديانيه که استعمار انگليس آن را براى استمرار
سلطۀ خود در شبه قارۀ هند بوجود آورد، در آفريقا و جوامع مرکزى آفريقا و با
پول مستقيم استعمار و امپرياليسم غربى عضوگيرى ميشود. همان مذهب استعمارى
که براى بقاى استعمار انگليس بوجود آمد و اولين کارش، مانند بهائيت، ملغى
اعلام کردن جهاد در اسلام بود!!، و درعين حال استعمار ا نگليس را ناجى
بشريت!! اعلام کرد. و بالاخره در سطح جهان، جريان اسلام زدايى از طرف شبکه
هاى مستقيم سياسى و جاسوسى و اقتصادى و تبليغاتى غرب، وسيعاً و بالفعل در
جريان است و ميخواهند کارى کنند که اسلاميت کلاً و از هر جهتى برانداخته
شود. اما عليرغم اين همه تلاش خصمانه، اسلاميت در سطح جهان در رشد و توسعۀ
شتابان است، و بويژه مبارزين مسلمان و پيروان خط توحيدى اسلام در همۀ ممالک
اسلامى فعال و بيدار هستند. بايد ياد آورى کرد که در هيچ يک از بلاد
اسلامى، حکومت به دست مسلمين نيست و اين واقعيت عليرغم اکثريت قاطع مسلمين
در همۀ جوامع اسلامى است که بيش از ٩٠ در صد جمعيت را تشکيل ميدهند. و
اصلاً همين ضعف اساسى است که مسلمين را به اين روزگار انداخته و دشمنانشان
را جَرى و گستاخ کرده و بخود اجازه ميدهند که اينگونه با اسلام ومسلمين
برخورد کنند. در حالى که جريانات اسلام ستيز چه در ايران و چه در ممالک
ديگر حتى يک درصد مردم را تشکيل نميدهند.
معمولاً و هميشه و مانند يک اصل طبيعى، اقليتها و ضعيف ترها تلاش ميکنند که
از نظر حقوقى با اکثريت و جريانات اکثريت داراى حقوق برابر شوند، اما حالا
اسلام ستيزان ميخواهند بگويند که اسلام و مسلمين که اکثريت قاطع جامعه را
تشکيل مى دهند نبايد وجود داشته باشند و موجوديت آنها را انکار و فعاليت
آنها را بر نمی تابند و حضور آنها را در ميدانهاى سياسى و اجتماعى و فرهنگى
و اقتصادى و ديگر امور زندگى تحمل نمى کنند و آراى آنها را به رسميت
نميشناسند؟؟؟!!! نمونۀ خيلى روشن اين واقعيت را در الجزاير ديديم، که
اسلامى ها ٧٠ در صد آراء را کسب کردند ولى ارتش استبدادى و استعمارى و
امپرياليستى عليه آنها کودتا کرد و حالا بجاى اينکه کودتاچيان، خائن و ضد
مردمسالارى و جنايتکار معرفى شوند، اين اسلاميهاى ٧٠ درصدى هستند که از طرف
امپرياليسم خبرى و اسلام ستيزان بيگانه پرست و مستبد، تروريست (ارهابى) و
آدمکش و طغيانگر و.... معرفى ميشوند؟! و هم اکنون در اکثر ممالک اسلامى
تشکيل احزاب اسلامى و جماعات اسلامى ممنوع است؟! در ترکيه و ممالک عربى و
از جمله در مصر به کرات شاهد بوده ايم که چگونه احزابى که حتى نام اسلامى
هم نداشته اند ولى بوى اسلاميت از آنها به مشام می رسيده، از طرف دادگاههاى
نظام استبدادى و با دستور پشت پرده اما آشکار استعمار و امپرياليسم منحل
شده اند؟؟!! اين همان لائيسيتۀ استعمارى است و معنايش ممنوعيت فعاليت
مسلمين است.
اما بايد پرسيد که داستان از چه قرار است که کار به اينجا کشيده شده است؟!
داستان از اين قرار است: مسلمين در گذشته از خود ضعف مفرط نشان داده و راه
بى خيالى و انزوا در پيش گرفته و غير سياسى و غير فعال و راکد بوده اند و
حالا دشمنانشان گستاخ شده و اظهار وجود آنها را تحمل نمى نند!!، اما آيا
اين ضعف مفرط تنها از آن گذشته است يا الآن هم اين ضعف مفرط ادامه دارد؟ در
جواب بايد گفت: به جهان اسلام نگاه کنيد، تمام جهان اسلام در موج اسلام و
اسلام گرايى و جريانات اسلامى مى جوشد و اکنون تنها نيروى عظيمى که در
مقابل استعمار و امپرياليسم و در حدود
۴۰ مملکت جهان وجود دارد و مقاومت ميکند، اسلام و مسلمين و جريانات
اسلامى هستند. هم اکنون هزاران حزب و جريان اسلامى در سرتاسر جهان فعال
هستند. در حالى که اگر تنها به
۵۰ سال قبل نگاهى بيندازيم در آن هنگام احزاب و جريانات اسلامى
انگشت شمار بودند!! آيا اين واقعيت نشانۀ اوجگيرى گسترش و اوجگيرى سرعت در
گسترش نيست؟!، و همينطور هم اسلام اوليه در عرض نيم قرن اسلاميت، از چين و
هند تا اندلس (اسپانيا و پرتقال کنونى) و از قفقاز تا اواسط آفريقا را فرا
گرفت.
حال که اينطور است چرا جريانات اسلام ستيز رفتارهاى خود را تغيير نميدهند؟!
در جواب بايد گفت که اين جريانات مستقل نيستند و عُمال استعمار و
امپرياليسم هستند. نه بر اساس اتهام!، بلکه بنابر اسناد!، اسناد و شواهدى
که همگان آن را مى بينند و هر روزه ميتوانند آن را بخوانند و بشنوند و
همگان آن را قبول ميکنند!، و در اين رابطه ما آمادۀ جوابگويى هستيم. کسى که
استقلال ندارد شعور و درک مسائل را ندارد، منافع پليدش نيز موافق وابستگى
است، و کينه و عداوتش هم بر خصومتش میافزايد. اينست که آنها را بايد اسلام
ستيزان استعمارى خواند.
اما اينکه چگونه اين همه کينه و عداوت را عليه اسلام و مسلمين پيدا کرده
اند و به جايى رسيده اند که در پى ريشه کن نمودن اسلام و مسلمين بر آيند
جاى توجه است و بايد برايش حتى الامکان به چاره جويى پرداخت. زيرا اينها
روزى جزو مسلمين بوده اند ولى حالا اينگونه قسى القلب شده و هيچ گونه عاطفه
و محبتى نسبت به اسلام و مسلمين و حتى عاليترين الگوهاى اسلامى در آنها
نمانده است!!، و اينها تا جايى فاسد شده اند که بکلى با جامعۀ خود بيگانه
شده و مجبورند خيلى چيزها را از جامعۀ خود پنهان سازند!!
از ديدگاه سماء علت اين اسلام ستيزى غليظ و حربى نميتواند از يک شخص عادى
سر بزند و اين برخورد ويژۀ کسان و جرياناتى است که يک عمر براى مبارزه و
جنگ با اسلام و مسلمين تربيت شده اند و به اندازۀ عمرشان کينه و عداوت عليه
اسلام و مسلمين به آنها تزريق شده است و اکنون در کينه و عداوت مست شده
اند!! و اگر بتوانند کار را به نسل کشى و کارهاى ناکردنى ميکشند!! همانگونه
که اين کارها را در جاهايى که فرصت يافته اند انجام داده اند. و نمونه هاى
آنها را ميتوان در الجزاير يافت که حتى مناطق ذى نفوذ اسلاميين را هم قتل
عام کردند. همچنين روسها و کمونيستهاى افغانى در افغانستان مساجد را به
توالت تبديل کردند و صفحات قرآنها را براى پاک کردن.... خود استعمال
نمودند!!، و اين کسان و جريانات همانهايى هستند که اکثر عمر آنها در محيطى
اسلام ستيزانه سپرى شده است، در محيطى که استعمار و امپرياليسم روسى و
کمونيستى بر آن نظارت و حاکميت داشته اند.
علت ديگر اين اسلام ستيزى ناشى از وابستگى تشکيلاتى و اقتصادى و تسليحاتى و
احياناً ناشى از ناچارى آنهاست. اينست که استعمار و امپرياليسم بشدت از
استقلال آنها مى ترسند و سعى ميکنند کارها و تبليغات خيلى خطرناک و يا رسوا
کننده و اصلاً افشاء کننده برآنها تحميل کنند. و استعمار و امپرياليسم حتى
عمداً وابستگى عُمال خود را افشاء ميسازند، تا امکان جدا شدن و استقلال
ازآنها سلب شود. براين اساس، عداوت و اسلام ستيزى گاهاً ناشى از ماهيت
اشخاص و جريانات نيست، بلکه ناشى از موقعيت اسارت بارآنها و ناچارى آنهاست،
و اينها در بسيارى از اوقات حتى عقايد و علايق و عرف خود را هم بايد کنار
بگذارند!!، و اين واقعيت را ميتوان در جاهاى بسيارى مشاهده کرد، و از جمله
در جاهايى که اشخاص و جرياناتى چهره
و عرف و روش عوض ميکنند و مواضع غير متناسب و فاقد مبانى فکرى و سياسى در
پيش ميگيرند. در اين رابطه مثالها ميتوان آورد. اما يک مثال کافى است تا
مسئله روشنتر شود و آن قضيۀ تاريخ
ميلادى غربى و تاريخ هجرى شمسى و عيد نوروز است. از طرفى نوروز در سال هجرى
- شمسى معنا پيدا ميکند و آنهايى که ميخواهند نوروز وجود داشته باشد
نميتوانند از سال هجرى- شمسى گذشت کنند. اما حالا همان کسان و جريانات به
تاريخ ميلادى غربى روى آورده اند که بديهى است ناشى از توجهات و ملاحظۀ غرب
است. اينست که اينها عملاً دو سر سال و دو عيدِ سال پيدا کرده اند که
عبارتند از کريسمس و نوروز!!، بنابر اين اسلام ستيزانِ وابسته به استعمار و
امپرياليسم دو نوع هستند و دو ماهيت دارند ولى داراى روش و عملکرد مشابه
هستند. و آنهايى که ماهيتاً ضد اسلام و مسلمين نيستند، نزد استعمار و
امپرياليسم جاى اعتماد کمترى ميباشند و بدين خاطر آنها را رسواتر ميسازند.
بنابراين واقعيات و بنابر اظهارات و مواضع آنها، عداوت و دشمنى ِاسلام
ستيزان، بعضاً جنبۀ روحى و احساسى
و عرفى دارد و بعضاً هم تظاهر به عداوت و کينه توزى ميکنند. اينست که
اظهارات و سخنان آنها هم حتى آن اهميتى را ندارند که جاى نقد باشند، و
اظهارات و گفته هاى آنها که ناشى از کينه و عداوت و تظاهر به کنيه و عداوت
است، کلاً تهمت زنى و دروغگويى و فحاشى است و فاقد اعتبار و ارزش هستند. و
در اين نکته شکى نيست که مواضع و اظهارات آنها نه فکرى است نه سياسى. زيرا
برخورد ها و اظهاراتى که ماهيت فکرى و سياسى دارند و ناشى از مواضع فکرى و
سياسى ميباشند، بنابر معقوليت و واقعبينى شان، نميتوانند خواستار نابودى و
ريشه کن سازى يک فرهنگ عميق و ريشه دارى شوند که همه چيزِ يک جامعه شده است
و ناموس و ماهيت و هويت آن را تشکيل ميدهد. چنين موضع و برخوردى نه خواست
جامعه است (چون مصيبت عظمى است) و نه چنين فرهنگى را ميتوان به اين سادگيها
نابود و ريشه کن کرد. الا ممکن است زور سلاح و استبداد و استعمار و
امپرياليسم آن را براى دورۀ موقتى سرکوب و خفه سازد. و آسياى ميانه که٧٠
سال تحت سلطۀ سرکوبگراستعمار روسى- کمونيستى بود و هر کار و جنايتى را
کردند تا اسلام و فرهنگ اسلامى را ريشه کن سازند نمونۀ سرکوبگرى بى نتيجه
است، و اکنون آسياى ميانه کانون جنبشهاى اسلامى شده است و اين مسلمين هستند
که تلاش و جهاد ميکنند که استعمارگران روس را از شمال قفقاز هم اخراج کنند
و همۀ سرزمينهاى اسلامى را آزاد سازند.
دليل ديگرى هم براى بدنه و افراد سادۀ جريانات و گروههاى اسلام ستيز ميتوان
ارائه داد و آن هم عبارت است از خرافات عجيب و غريب و عقايد شرک آميز و
خرافى و عقب مانده اى که بنام تعاليم اسلامى از طرف آخوندها و مرتجعان خود
پرست و خرافه پرست و دين فروش، که اسلام را وسيلۀ امرار معاش خود قرار داده
اند، ارائه شده و ميشود. اينجاست که اسلام ستيزان استعمارى و مستبد اين
اباطيل خرافى را در غياب جريانات و احزاب و جنبشهاى اسلامى، بعنوان اسلاميت
و آموزشهاى اسلامى بر افراد ساده لوح و بيچاره تحميل ميکنند. همچنين عملکرد
پليد و استبدادى و جنايتکارانه اى که در بلاد و جوامع اسلامى بنام اسلام و
اسلاميت تبليغ و تحميل ميشود و هر تلاش حيله گرانه اى به خرج داده ميشود تا
اين عملکردها و اعمال منفور و شيطانى و ضد اسلام و مسلمين را همان اسلام و
تعاليم اسلامى مشهور سازند، ميتواند دليل ديگرى برخصومت افراد و کسان و
اشخاصى در بدنۀ اين جريانات اهريمنى و اسلام ستيز و استعمارى و امپرياليستى
قلمداد شود، که چارۀ اين مورد روشنگرى و ارائۀ واقعيت اسلام است.
اسلام ستيزان کينه توز حتى توان مطالعۀ متون اسلامى را از دست داده و سرا
پا عقده و کينه شده اند و اگر در بسيارى اوقات استعمار وامپرياليسم دست
آنها را باز بگذارند و مصالح اساسى شان اقتضا کند ميتوانند مغول وار با
اسلام و مسلمين برخورد کنند. و جالب اينکه در همين دول غربى، در حاليکه
اسلام ستيزى غربى ميخواهد بتدريج حرکت کند و بتدريج مسلمين را از اسلام جدا
سازد، اما اسلام ستيزان ممالک اسلامىِ مقيم آن بلاد اصرار ميکنند و پيشنهاد
ميدهند که کلاً و بدون تدريج همۀ برنامه هاى ضد اسلامى ذوب و ادغام را بر
مسلمين تحميل کنند و به آنها مجال ندهند که از اين برنامه ها که مبنى بر
غربى سازى مهاجرين است شانه خالى کنند!!، و حتى غربيان را مى ترسانند که
مسلمين ميخواهند ممالک شما را هم اسلامى گردانند!!، و اين همه کينه و
عداوت، ناشى از اين اصل است که آنها يک عمر در محيطهاى ضد اسلام و مسلمين
بزرگ شده اند و مربيانشان کينۀ خود را از طريق آنها ظاهر مى سازند. گرچه
عداوت استعمارى و امپرياليستى هم مهار ماکياولى خود را از دست داده و همۀ
شبکه هاى استعمارى و امپرياليستى آشکارا عليه اسلام و مسلمين کينه توزى
ميکنند و عداوت به خرج مى دهند، و اين کينه توزى و عداوت را هر روزه ميتوان
شنيد و مشاهده کرد. مثلاً امپرياليسم خبرى هر روزه از جنبش جهانى و
آزاديخواهانه و استقلال طلبانۀ اسلامى، بعنوان تروريسم بين المللى ياد
ميکند و همۀ حرکات اسلامى را ستيزه جو، افراطى، بنياد گرا، تجزيه طلب و...
معرفى مى نمايد. و جنگ تمدنهاى آقاى هانتينگتون هم بيانگر نظر و موضع
استعمار و امپرياليسم در رابطه با اسلام و فرهنگ و تمدن اسلامى و همۀ
مسلمين و جنبشهاى اسلامى و اين واقعيات است. در کتاب هانتينگتون اصل بر جنگ
با تمدن اسلام و مسلمين قرار داده شده است و بقيۀ تمدنها براى پوشاندن اين
جنگ واقعى بين اسلام و مسلمين از يک طرف، و استعمار و امپرياليسم و عُمال
استبدادى و اسلام ستيز از طرف ديگر، استخدام و ذکر شده اند، جنگى که لااقل
چند قرن است که در تمام قلمروى اسلامى وجود دارد و چند قرن است که عملاً
آغاز شده است.
نتيجه اى که از برخورد نظرى و موضعگيرى سياسى اشخاص و جريانات کينه توز و
اسلام ستيز گرفته ميشود اين است که آنها نمى توانند با مسلمين در يک جامعه
زندگى کنند، و سرانجام اين واقعيت چند چيز است: يا بايد آنها بتوانند اسلام
و مسلمين را نابود کرده و آنها را به هر شيوه اى که شده محو کنند و يا بايد
مسلمين آنها را خلع سلاح کرده و با آنها به مثابۀ دشمنان خطرناک رفتار
نمايند. راه سومى هم وجود دارد و آن اينست که اسلام ستيزان به موجوديت
اسلام و مسلمين اعتراف!! کنند و بشيوه اى مسالمت آميز با آنها برخورد کنند
و آشتى جويانه براى افکار و عقايد خود کار و تلاش نمايند، و خصوصاً از
پيوندهاى تشکيلاتى سرى و علنى با استعمار و امپرياليسم دست بردارند. در غير
اين صورت امکان زندگى بين آنها و مسلمين وجود نخواهد داشت.
بايد اين نکته را تأکيد کرد که مشکل نه مجوسيت است نه کمونيسم نه بهائيت نه
قاديانيه و نه مرامها و فرقه هاى ديگر، و همۀ اينها و غير اينها ميتوانند
فعاليت کنند و براى افکار و عقايد خود تلاش نمايند. مشکل دو چيز است: يکى
اسلام ستيزى و عدم تحمل مسلمين و ديگرى وابستگى تشکيلاتى و اقتصادى و
تسليحاتى به استعمار و امپرياليسم، که اصل اولى هم ناشى از همين تکيه به
استعمار و امپرياليسم است. وگرنه هيچ کسى نميتواند اين قدر ديوانه باشد که
جرأت کند که عليه اسلام و قرآن و پيامبر
و الله و عليه همۀ مسلمين آن هم در بلاد و جوامع اسلامى اعلان جنگ يک طرفه
کند و مدعى شود که بايد اسلام و مسلمين را نابود و ريشه کن کرد و يا مانع
فعاليتهاى آنها گرديد و با زور اسلام و مسلمين را از سياست و اجتماع و صحنه
دارى حذف نمود. و اسلام ستيزان جنگى و حربى شامل همۀ آنهايى است که فعاليت
وصحنه دارىِ اسلام و مسلمين را نفى ميکنند و يا آن را تحمل نمى کنند و عليه
اسلام و مسلمين به عداوت و کينه توزى مى پردازند و بى مهابا به اسلام و
جريانات اسلامى اعلان جنگ ميدهند!!، درحالى که ميتوانند مسالمت جويانه و به
شيوه اى معقول و پسنديده و انتقادى با اسلام و مسلمين برخورد کنند، نه به
شيوه اى عنادآميز و کينه توزانه و رد و رفض هرآنچه که بوى اسلاميت بدهد!! و
نه آماده باش براى ريشه کن سازى اسلام و مسلمين!! و ممنوعيت و عدم تحمل
جريانات و احزاب و سازمانهاى اسلامى!!
اسلام ستيزان با تحميل اسلاميت بر نظام استبدادى خمينى و اينکه اين نظام
همان حکومت الله و قرآن و محمد است بزرگترين خيانت را و بزرگترين دروغ را
مرتکب ميشوند و در عين حال بزرگترين خدمت را به نظام استبدادى خمينى ميکنند
و سند مشروعيت برايش صادر مينمايند. و اين موضعگيرى خواست استعمار و
امپرياليسم و نظام استبدادى خمينى است، چيزى که حتى رؤساى نظام استبدادى هم
مدعى آن نيستند!! و تحميل نظامهاى استبدادى و دست نشاندۀ استعمار و
امپرياليسم بعنوان نظامهاى اسلامى از طرف اسلام ستيزان استعمارى و
امپرياليسم خبرى، يک پديدۀ همه گير است و در تمام بلاد اسلامى اين حيله گرى
و کذابيتِ مغرضانه و استعمارى رواج دارد.
سازمان موحدين آزاديخواه ايران معتقد به آزادى و مردمسالارى و کثرت گرايى
است، و از جمله معتقد به فعاليت فکرى و سياسى غير مسلمين و حتى مخالفين
اسلام است. اما اسلام ستيزان که خيلى وحشيانه و احمقانه با اسلام و مسلمين
برخورد ميکنند، حتى از محدودۀ مخالفين اسلام و مسلمين گذر کرد ه اند و
موجوديت اسلام و مسلمين را هدف قرار داده اند و حضور آنها را تحمل
نميکنند!! و خود را براى تيشه به ريشه زدن کل اسلام و همۀ مسلمين آماده
کرده اند؟؟!! اينجا است که بايد مخلصانه به آنها هشدار داد که کارى نکنند
که تحمل نشوند و به سلاحها و کمکهاى استعمار و امپرياليسم و امپرياليسم
خبرى هم ننازند و مغرور نشوند!!
اسلام ستيزانى که علناً اعلام ميکنند که: بايد تيشه به ريشۀ اسلام و مسلمين
زد!، محمد «ص» يک آدمکش (تروريست) است!، خمينى انسان عادل و با تقوايى بود
اما با اجراى احکام اسلام او هم جنايتکار گرديد!، اسلام صد درصد و به طور
کامل بايد از سياست و حکومت جدا گردد!، حالا که نظام خمينى به اندازۀ کافى
جنايت کرده و اسلام و مسلمين را بد نام کرده است وقت نابودى اسلام و مسلمين
فرا رسيده! و.... از آيندۀ شوم و خونينى خبر ميدهند و اهداف استعمار و
امپرياليسم را منعکس ميسازند و راه را بر تعايش و هم زيستى مسدود ميکنند.
بايد به کسانى که در پى بر اندازى اسلام و مسلمين هستند تذکر داد که راهتان
تنها به مزدورى و نوکرى استعمار و امپرياليسم منتهى ميشود و نتيجۀ ديگرى در
بر ندارد. بنابر اين از جنگى که عليه کل اسلام و الله و قرآن و محمد و عليه
کل مسلمين و جريانات اسلامى اعلام کرده ايد دست برداريد و عقب نشينى کنيد و
به روش مسالمت آميز با اسلام و مسلمين و جريانات اسلامى تن دهيد تا آنها هم
شما را تحمل کنند و راه آزادى و انتخاب آزاد و مردمسالارى هموار گردد و
رسيدن مردم به آسايش و امنيت ممکن شود.
اسلام و مسلمين و جريانات اسلامى توانسته اند بزرگترين مبارزۀ تاريخ را
عليه استعمار و امپرياليسم و نظامهاى استبدادى براه بياندازند. به جاى
اينکه در خط دشمنان آزادى و استقلال و رشد جوامع اسلامى قرار بگيريد با
آنها همراهى کنيد. با همان راه و جوامع و جرياناتى که قربانى مخالفت با
نظامهاى استبدادى شده اند و ميخواهند نظامهاى استبدادى و دست نشاندۀ
استعمار و امپرياليسم را از سر راه خود بردارند و آزاد شوند، و همانهايى که
بيش از همه براى آزادى و مردمسالارى و کثرتگرايى و خصوصاً جهت استقلال همه
جانبه و نجات از چنگال استعمار و امپرياليسم روسى و غربى رنج کشيده اند و
زندان کشيده اند و خون داده اند و آواره شده اند. و حالا که استعمار و
امپرياليسم و جرج بوش، رهبر اسلام ستيزان، جنگ قرن ٢١ ميلادى و جنگ صليبى
را عليه کل اسلام و همۀ مسلمين و تمام جنبش اسلامى اعلام کرده اند، اين
همراهى بيش از هر زمانى ضرورى است، چيزى که همه را در دو راهۀ مشخصى قرار
داده است.
آيا اسلام ستيزان ميخواهند بگويند بين آنها و اسلام و مسلمين فقط شمشير
حاکم است؟! اگرچنين مى انديشند قبل از هر چيز آنها خيانتکار هستند، زيرا که
مسلم است که آنها جز شمشير استعمار و امپرياليسم شمشير ديگرى ندارند که آن
را به رخ اسلام و مسلمين و جريانات اسلامى بکشند!، و اين را به عيان و در
همۀ جوامع اسلامى مشاهده ميکنيم. آنها جز با شمشير نوکرى نميتوانند با
اسلام و مسلمين بجنگند، و شمشير آنها در مقابل شمشير اسلام و مسلمين سر
سوزنى بيش نيست و نميتواند باشد.
باز خطاب به اسلام ستيزان مستبد و وابسته اى که ميخواهند به جنگ قرآن بروند
و قرآن را به زباله دان تاريخ بيندازند بايد گفت:
۵
قرن است که اربابان متفرقه تان و خصوصاً در دوران
خطرناک غفلت مسلمين تلاش ميکنند
که قرآن و اسلام را به زباله دان تاريخ بيندازند و مسلمين را با زور مرتد
کنند و به جاهليت و شرک و ماديت قديم و جديد برگردانند ولى کارى نتوانسته
اند بکنند و نتيجه اى از اين ددمنشى ها نگرفته اند. و آسياى ميانه و ترکيه
و فلسطين براى اين واقعيت کافى است. آيا شماهاى فلک زده و آن هم در دوران
بيدارى مسلمين و در حضور يک ميليارد و نيم مسلمان ميخواهيد قرآن و اسلام را
به زباله دان تاريخ بيندازيد؟! اى کاش ميدانستيد که شماها هم اکنون! در
زباله دان تاريخ هستيد ولى کفر و قساوت و عدم استقلال تان مانع اعترافتان
به اين واقعيت است. و به جاى اينکه از روس استعمارگر و امپراتورى روسى-
کمونيستى عبرت بگيريد، در دام غرب و استعمار و امپرياليسم غربى افتاده ايد
و اين اضداد بشريت هم شما را براى برحق و مُحِق جلوه دادن نظامهاى استبدادى
بکارميگيرند.
فاين تذهبون
(آيه):
پس به کجا ميرويد!!
سازمان موحدين آزاديخواه ايران
۴
رجب
۱۴۲۲ - ٣٠ شهريور ١٣٨٠
|