بسم الله الرحمن الرحیم

محمــــد مصطفــــی؛ بشــــری مثـــــل مـــــا

شخصيت و ماهیتِ مُحمد مُصطفى، همانند رسالت توحيدى و دین آزاديبخش و عدالت طلبانه اى که براى نجات بشريت و حيات انسانى - توحیدی آورده است (هم نزد مسلمين و هم نزد غير مسلمين) چندان روشن و مشخص نيست؛ و حتى در بعضى اوقات، تصورات مجهول و همراه با «خرافه گرى تهَوُع آور» چیزی از ماهيت و شخصيت این خاتم الانبیاء باقی نمی گذارد. لکن اين تصورات و خرافات «دو نوع» می باشد: نوع اولِ آن (که بيشتر در ميان مسلمين رایج است) ماهيت او را بيش از حد و حدود توحیدی بالا می برد و او را از «محدودۀ بشر بودن!» خارج می سازد و به ایشان حتى وجههٴ خدايى! می بخشد، و طبعا این اساس انحراف مُسلمانان عامی و خروج آنها از دایرۀ فکر و عقیدۀ توحیدی است. چنين تصور و برداشتى متاسفانه به انحراف و گمراهی انجاميده و تدیُن اسلامی و کار عظيم محمد مصطفی را بسوی «خيال و خرافه» سوق داده است. نوع دوم این تصورات و خرافات (که بيشتر در میان اهل کفر و عناد دامن زده می شود) شخصیت محمد مصطفی را به انواع تهمت ها متهم می سازد! و در حق او ظلم و جفاى بسياری روا می دارد، و متأسفانه در این رابطه مرتکب حماقتهای بسیاری شده اند، و حتى سعى در تحريف «نبوت ايشان» نموده اند. اما علیرغم تصورات مجهول و خرافی، خوشبختانه قرآن «محفوظ و زنده» است، و زبان آن نیز عربی فُصحی است و الحمد لله بسیار رایج می باشد، و در نتیجه برای کسانی که بخواهند «ماهیت و شخصیت و عملکردِ» این بزرگ مرد و این سردار توحید و آزادی را بشناسند راه باز است و تقریبا مشکلی در این رابطه وجود ندارد. بگذریم از کتب سیره و مصادر حدیث که دربارۀ ایشان معلومات زیادی به ما میدهند، هرچند نسبت به داده ها و مُحتوای مطالب شان باید مُحتاط و هوشیار بود، چرا که آنها نه مثل قرآن «وحی مُنزَل» هستند، و نه مثل قرآن «محفوظ و خالص» میباشند. در این میدان کلیدی و راهگشا و بدنبال شناخت واقعى محمد مصطفی این نکته بسیار حائز اهمیت است که: وقتى در سايۀ آيات قرآن، رسول و برگزيدۀ الله شناخته شد و ماهیت و شخصیت ایشان به «مکان واقعی خودش» در اذهان خرافى يا مُعاند بازگشت (امرى که محتاج عقلانیت و انصاف است)، اوضاع بقيۀ بزرگان و شخصيتها و امامان (که همراه با خرافه هاى عجيب و غريبى مطرح شده اند) آشکار و آفتابی میشود، و همچنین خرافه هاى شرک آلود مُنتسب به آنها روى آب می آيد، و «شخصيت و ماهيت و عِلم آنها» و ديگر ابعاد وجودیشان مَحل مُناقشه نمی ماند، زیرا به اتفاق تمام علماء و اجماع مسلمين، همۀ بزرگان و شخصيتها و امامان اسلامی، مادون مُحمد مُصطفی و بعد از رسول قرار می گیرند. در اين بحث و بررسیِ مختصر و روشنگر، محمد مصطفى با تکيه بر مجموعه اى از آيات مُحکم و صریح قرآن و در ابعادِ: «ماهيت بشرى محمد»، «ماموريتش جهت ابلاغ کامل وحى»، «نفی علم غيب ایشان»، «حصر اطاعتش از وحى»، «حصر انذار و بشارتش به وحى»، و «وضعيت ايشان ما قبل از نبوت»، معرفى میشود ، و ان شاء الله بحثی مؤثر و راهگشا خواهد بود، به این امید که به مردم و اهل علم و حق جویان برسد.

ماهيت بشری مُحمد و رابطه اش با وحى

قرآن مُنزَل بصورت صریح و مؤکِّدانه ماهیت بشری حضرت محمد را اعلام داشته و ایشان  را در سُوَر و آیات مُتعدد، بشری همانند سایرین معرفی کرده است، الا اینکه او را بعنوان رسول و پیام رسان الله و مرتبط با وحی الهی می شناساند. در این رابطه و برای ثبوت این حقیقتِ مسلم آیات و موضوعات متعددی ذکر شده است، و در اینجا به بعضی از آنها استناد می شود. قرآن حکیم در سورۀ فُصِّلت آيۀ ۶ «ماهيت خلقت محمد و بشری بودنش» را اینچنين اعلام داشته است: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ: «بگو (اى محمد) که غير از اين نيست که من بشرى مثل شما هستم؛ الا اینکه برای من وحى می آید. اما معبود و قانونگذار شما واحد و يکتاست، پس روى خود را (به قصد اطاعت و پیروی) بسوى او راست گردانید و از او طلب عفو و بخشش نماييد، و بَدا به حال مشرکين! که مانند و شريک (در ماهيت و صفات و امر اطاعت) براى او درست می کنند». در این آیه حضرت محمد، از طرفی صراحتا بشری همانند سایر مردم معرفی شده و غیر از آن را با لفظ «إِنَّمَا» انکار نموده است؛ و از طرف دیگر ایشان را بعنوان رسول و فرستاده و حامل پیام الله مورد تأیید قرار داده است، بنحوی که صراحتا اعلام میدارد که به ایشان علم الله وحی میشود و در محدودۀ رسالت توحیدی با الله رب العالمین در ارتباط میباشند. همچنين اين موضوع اساسی در سورۀ کهف آيۀ ۱۱۰ با صراحت هرچه بيشتر بدین شیوه بيان گشته است: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا: «اى محمد؛ اعلام نما که جز اين نيست که من بشرى هستم همانند شما؛ الا اینکه به من وحى میشود. لکن معبود و قانونگذار شما واحد و يکتاست. پس کسى که اميدوار به لقاى الله و روز قيامت است، بايد عمل صالح و سازنده انجام دهد و احدى را در اطاعت و فرمانبرى شريک خالق خويش نسازد». البته در آیات دیگری و در احتجاج با خواستهای مُنکرینِ نبوت توحیدی به نوع دیگری این واقعیت را اثبات می نماید؛ بدین صورت که منکرین نبوت می گویند اگر قرار است کسی از طرف الله در میان ما مبعوث گردد، باید از جنس ملائکه باشد؛ نه اینکه بشری مثل ما باشد و همانند ما زندگی نماید، بهانه ای که در طول تاریخ و جهت انکار نبوت ها و از طرف مُنکرین کافرکیش تکرار شده است. لکن قرآن در جواب آنها اعلام میدارد که نخیر! چنین نیست و عکس آن صحیح است؛ بدین ترتیب که اگر شما ملائکه بودید حق آن بود که ملکی در میان شما مبعوث گردد؛ و حال که شما انسان هستید؛ کسی از «جنس خودتان و با طبیعت و زبان و عملکردی انسانی» در میان شما منادی رسالت توحیدی شده است. در این رابطه به متن این آیۀ عالی و راهگشا توجه نمایید: وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَىٰ إِلَّا أَن قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَّسُولًا، قُل لَّوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلَائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَّسُولًا، قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ (اِسراء - ۹۴ و ۹۵ و ۹۶): «وقتی که هدایت {و تدیُّن توحیدی} به مردم می رسد چه چیزی مانع ایمان و الحاق آنها می شود؟ الا اینکه {منکران رسالت توحیدی} گفتند آیا اللّه بشری را بعنوان رسول مبعوث کرده است؟! ای پیامبر به آنها بگو که اگر ملائکه {مانند بشر} روی زمین رفت و آمد و ثبات و استقرار داشتند حتما برایشان مَلَکی را بعنوان رسول می فرستادیم! و حال به آنها بگو که شهادت و نظارت الله بین من و شما کفایت می کند». بدیهی است که آیات زیادی در قرآن مجید جهت اثبات ماهیت بشری و طبیعی محمد مصطفی ذکر شده اند، و آیات ۹۰ و ۹۱ و ۹۲ و ۹۳ از سورۀ اِسراء نیز درهمین راستا قرار دارند، و متن آنها چنین است: وَ قَالُوا لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنبُوعًا ، أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِيرًا ، أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ قَبِيلًا ، أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَىٰ فِي السَّمَاءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إِلَّا بَشَرًا رَّسُولًا: «و گفتند هرگز به پیامبری تو ایمان نمی آوریم؛ تا وقتی که چشمه ای روی ارض جاری نمایی»، «یا باغی از خرما و انگور بوجود بیاوری و در آنها جویبارها جاری سازی»، «یا قطعه هایی از آسمان را پایین بیاوری بنحوی که مایۀ اطمینان ما شود؛ یا همراه با الله و ملائکه پیش ما بیایی»، «و یا اینکه خانه ای طلایی و یا سر به فلک کشیده داشته باشی! و هرگز برای ترقی تو ایمان نمی آوریم، مگر کتابی (یک باره!) بر ما نازل شود و آن را قرائت نماییم! بگو مُبَرّاست خالق من از این تصورات جاهلانه؛ آیا غیر از اینست که شما جز بشری مبعوث شده نیستی؟!»، و آیا غیر از اینست که چنین کارهایی خارج از توان یک بشر مبعوث شده قرار دارد؟! و طبعا این شروطی تعجیزی و محال می باشند و آگاهانه ناممکنات را مطرح می سازند. حال با توجه به آیات فوق الذکر (در تبیین ماهیت انسانی حضرت رسول) چقدر بديهى مى نمايد که کسی که براى اولين بار اين آيات واضح و صريح را دریافت می دارد و در عين حال مُطّلع از انبوه خرافات در اين رابطه است، متعجب و مُتحيّر شود و فاصلۀ مسلمين از آيات قرآن را بسيار عميق تصور نمايد؟! بله در اين آيات «سه اصل عمده» بصورت خيلى واضح بيان شده اند: اصل اول عبارتست از بشرى بودن حضرت محمد مثل ساير مردم؛ هم در بعد خلقت و ماهيت، هم در بعد علم و معلومات، و هم در بعد حيات و مَمات. اصل دوم اينست که براى حضرت محمد از طرف الله وحى می آید، و اين همان نبوت و گزينش ايشان به پيامبرى و لياقت ايشان براى انجام اين کار اساسى می باشد. و اصل سوم دعوت به توحيد و عمل صالح و برحذر داشتن بشريت از شرک به الله در ماهيت و صفات و قانونگذارى و مشخصا عدم رساندن رسول الله به مرحلۀ خدايى و مصدريت است.

امر به تلاوتِ آیات و اِعلام وحى

قرآن مُبین در سورهٴ کهف آيۀ ٢٧ با صراحت تمام و همراه با هشدار و اِنذار! حضرت محمد را بعنوان رسول الله موظف کرده که هر آنچه از وحى الله بر او نازل می شود، باید بر مردم قرائت و آن را اعلام و اظهار نمايد؛ امر و هشدارى که با توجه به اطاعت کامل رسول از الله رب العالمين، اثبات ميکند که به غیر از آيات قرآن، نه کلمه اى به نام وحى وجود دارد؛ و نه حرفى از علم غيب؛ و هر چه از طرف الله بر محمد مصطفى نازل شده، قرائت و اظهار و اعلام شده است. و آنچه به نام «وحی غیر مَتلو یا احادیث قدسی» و از این حرفها در میان مسلمین و در کتب خرافی و فرقه ای جعل و منتشر گشته است؛ شرکیات و خرافاتِ بیخردانه ای بیش نیست؛ الا اینکه جهتِ آلودن و شرک آمیز کردن اسلامیت خواسته اند که از محدودۀ قرآن خارج شوند؛ تا در میادین دیگر به میل خود خرافه بازی کنند و شرکیات ببافند و بازار جهالت و گمراه سازی را پهن نمایند. حال به نص این آیۀ راهگشا تـوجه نمایید: وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا: «و تلاوت و اِعلام نما آنچه از کتاب خالقت (قرآن) به تو وحى می شود، بدون هیچ تغییر و تبدیلی؛ و در غیر این صورت بدان که غیر از الله مَلجاء و پناهگاهى نخواهید یافت». بله؛ مَا أُوحِيَ (هرچه وحی شده) باید تلاوت و قرائت و اعلام شود؛ بدون تغییر (بدون کم و کاست!)؛ و این یک امر صریح و مؤکد است؛ در غیر این صورت شخص رســـول با خود الله روبروست؛ و غیر از او ملجاء و پناهگاهی! ندارد. خوب؛ حال اگر مسئله سوء استفاده و علاقه به تحریف دین توحید نباشد؛ سخنی صریحتر از این و موضعی شدیدتر از این چه میتواند باشد؟! آری؛ این آیه حُجت و فصل الخطاب است؛ در اینکه وحی مُنزَل منحصر به قرآن است؛ و خارج از آن یک حرف وحی وجود ندارد؛ حجت و فصل الخطاب برای کسانی که دنبالش هستند؛ نه برای آنهایی که اهداف دیگری دارند و صدها آیه هم موضع آنها را تغییر نمی دهد. علاوه بر اين؛ در سورۀ عنکبوت آيۀ ۴۵ همین قضیۀ «حتمیتِ تلاوت» صراحتا چنین بیان شده است: اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ: «هر آنچه از کتاب الله (قرآن) بر تو وحى شده، قرائت و اعلام نما». و این امر الله است و باید اجراء شود و هرچه از وحی می رسد بعنوان وحی و ما انزل الله ارائه گردد؛ کما اینکه محمد امین چنین کرد و حالا هم صاحب «قرآن محفوظ» هستیم. و طبعا این خطرناکترین قضیه است که «دایرۀ وحی» از محدودۀ قرآن خارج شود و سخنان و متون دیگری را وحی مُنزَل تصور نماییم؛ و آنگاه میدان جعالان باز گردیده و هر کسی چیزی را یا متن و مکتوبی تاریخی را و یا خرافۀ جاهلانه ای را بعنوان وحی غیر متلو! ارائه می نماید؛ کما اینکه بالفعل چنین کرده اند و دین توحید را خرافاتی و شرک آمیز نموده اند؛ هرچند خوشبختانه همۀ این جعلیات خارج از قــرآن واقع شده و دست شیاطین به قــرآن نرسیده است. همچنین آیۀ ۱۹ از سورۀ انعــام در راستای «ثبوت حصر وحی در قرآن» بسیار راهگشاست؛ آنجا که ندا سر میدهد و به رسولش می گوید: قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَ مَن بَلَغَ: «ای محمد؛ خطاب به مردم بگو که چه چیزی بزرگترین گواهی و شهادت است؟! بگو همانا بین من وشما الله شاهد است؛ و اکیدا این قرآن برای من وحی میشود؛ تا شما را بوسیلۀ آن و هرچه به من ابلاغ می شود بیدار و هوشیار نمایم». بله؛ انذار و بیدارسازی بوسیلۀ قرآن است و آنچه از آیاتش به محمد می رسد؛ و اصلا فرق مُحمد مصطفی با دانشمندان و اندیشمندان در همین قضیه نهفته است: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ: «اى محمد؛ اعلام نما که جز اين نيست که من بشرى هستم مثل شما؛ الا اینکه به من وحى می شود». و به تأکید خارج کردن وحی مُنزَل از دایرۀ قرآن (همانطور که در طول تاریخ اسلام هم بسیاری چنین کرده اند)؛ علاوه بر اهداف شوم و شیطانی؛ ناشی از حقیر و ناچیز دیدن انسان و آنچه منسوب به اوست؛ و در نتیجه برای اهمیت پیدا کردن امری همیشه آن را «به الله و وحی مُنزَل» نسبت داده اند!!! و طبعا در رابطه با حضرت محمد هم چنین تعاملی داشته و تصور کرده اند که ایشان صفر! بوده و هر چه داشته از وحی! نشأت گرفته است. غافل از اینکه بنابر نصوص قرآن ایشان در «مقیاس انسانی» شخصیتی بسیار برجسته و درخشان بوده و اصلا «لیاقت مُصطفایی» داشته است؛ بگذریم از اینکه ایشان رهبر مسلمین بوده و سنن محمدی در عین بشری بودن بسیار ارزشمند و ماندگار هستند؛ و در همان حال منهج نبوی «سابقۀ عملی آیات قرآن» بحساب می آید. لازم به ذکر است که «تلاوت وحی و ابلاغ آن» یک چیز هستند؛ و رسول اکرم موظف به تلاوت و ابلاغ وحی بوده و حتی کار اساسی ایشان بوده است؛ تا جایی که قرآن می خواهد بگوید که اصلا نبوت یعنی «بلاغ مُبین!» و چنین میفرماید: وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ (عنکبوت - ۱۸) «و اگر تکذیب و انکار کردند؛ همانا که قبل از شما نیز امت هایی چنین کردند و پیامبران را تکذیب و انکار نمودند (یعنی امرِ عجیب و بی سابقه ای نیست!) و وظیفۀ رسول همانا اِبـلاغ مُبین و روشنِ دین توحید است». و بعدا در آیات دیگری قرآن مُبین خطاب به حضرت رسول یاد آور میشود که در این راستا هیچ بهانه ای قابل پذیرش نیست؛ و بدان که در عرصۀ اعلام حق و حقیقت الله حامی و پشتبان شماست. و آنگاه بصورت هشدارآمیزی اعلام می دارد که اگر چنین نکنی و هرچه برایت نازل میشود ابلاغ ننمایی؛ در واقع به وظیفۀ خود و رسالت توحیدی عمل نکرده ای؛ چرا که حق و حقیقت باید به صراحت و بصورت حکیمانه به مردم ابلاغ و ارائه شود؛ ولو کسانی خوششان نیاید و به ضرر اهل تکذیب و انکار تمام شود؛ و آیۀ ۶۷ سورۀ مائده با ادبیاتی صریح و هشدار دهنده همین واقعیت را بیان میدارد و روی تلاوت و ابلاغ وحی جِدا اصرار می ورزد و چنین اعلام میدارد: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ: «ای رسول؛ هر آنچه از طرف خالقت بسوی تو نازل می شود ابلاغ و اعلام کن؛ و اگر چنین نکنی؛ پس بدان که به وظیفۀ خود عمل نکرده ای و رسالت و پیام الله را نرسانده ای؛ و بدان که الله شما را از گزند بدخواهان مصون می دارد؛ و همانا که الله اهل کفر و انکار را هدایت نمی کند». اين آياتِ واضح و صريح؛ و اين اوامر مُبين الله به رسولِ اسلام، دو مسئله را از هر مناقشه و اِبهامى خارج می سازند: ۱- اين آياتِ قرآنى و توحيدى جاى هيچ سخن و مناقشه اى دربارۀ حصر وحى الله و علم غيب به «قرآن» باقى نمی گذارند. بنابراين، بعد از قرآن هر چه هست در محدودۀ علم بشرى و شناخت بشرى قرار می گيرد، و احاديث رسول هم (عليرغم ارزش و اهمیت شان) در محدودۀ علم و شناخت بشرى و اجتهاد اسلامی قرار میگيرند. ۲- خود حضرت رسول هم علاوه بر مسئلۀ «امينی و معصومیت در اعلام وحى» موظف به اعلام کامل وحى و ابلاغ تمام وحى بوده است؛ و بر او واجب بوده که «رسالت و رسولى» خود را به نحو احسن و بدون تقصير و کوتاهی به انجام برساند و همۀ رساله ها و قوانین الله را به شیوۀ «بليغ و مُبين» به مردم و بشريت ابلاغ نمايد، و قرآن مُنیر در آيات متعددی اين قضیه را به حضرت رسول تذکر داده و او را موظف به دقت و هوشیاری نموده است. و نبىّ امين اسلام نیز در طول نبوت ۲۳ ساله اش هميشه بين آيات قرآن و سخنان و اجتهادات خودش تميیز قائل شده و در این مسئلۀ کلیدی صحابه و مردم را مطلع کرده است. و همين است که من البدایه، وحىِ مُنزل به نام «قرآن و آيات و قوانين الله» اعلام گردیده؛ و سخنان و اجتهادات نبىّ اکرم نيز به عنوان «حديث و سنت» مشهور شده است. حال وقتى که وضع اینچنين است و حتى علم و اجتهاد نبىِّ اسلام، بشرى بوده و «ما دون وحى و علم غيب» قرار می گیرد؛ آنگاه براى اشخاص و بزرگانِ بعد از رسول حرف و سخنى باقى نمی ماند؛ و عقل و علم بشری آنها و محدودۀ زمانى و مکانى آنها جزو بديهيات می گردد.

نفی صریح علم غيب رسول

قرآن مُنير در سُوَر و آيات متعددی موضوع رابطۀ حضرت محمد با علم غيب را به صراحت بیان و آن را روشن کرده است، موضوعی که برای اعراب جاهلی نیز مطرح و نسبت بدان تصورات و ابهاماتی داشته اند. و به تبع آن قرآن مُنزَل هم نسبت به این قضیه موضعگیری کرده و در رابطه با آن جوابهای صریحی داده است؛ جوابهایی که متأسفانه هنوز هم! به «بیشتر مسلمین!» نرسیده اند. اینست که براى قضاوت و موضع گيرى در اين رابطه نه نيازى به غير از قرآن وجود دارد؛ و نه کسى محتاج تفکر و استنباط و اجتهاد می باشد. و در اينجا از ميان آيات مربوطه تنها چند آيۀ واضح و جامع ارائه میشود؛ تا این مسئلۀ فهم نشده! مفهوم و اظهر من الشمس گردد. قرآن مُنزَل در سورهٴ اعراف آيۀ ۱۸۸ موضوع رابطۀ رسول با علم غيب را اینچنین اعلام می دارد: قُل لَّا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ: «بگو و اعــلام کن (اى محمد) که من صاحب نفع و ضرر خود نيستم؛ مگر آنچه الله بخواهد؛ و اگر علم غيب میدانستم براى خود خير و نفع بسيارى طلب میکردم و ضررى هم به من نمی رسيد؛ من جز بيدارگر و بشارت دهنده براى آنهايى که ايمان مى آورند نيستم». اين آيۀ مُبين همه چيز را آشکارا جواب ميگويد، و به تنهايى براى روشن سازى رابطۀ حضرت رسول با علم غيب کفايت ميکند و نيازى هم به هيچ توضيح و توجيهى ندارد. حال تصورکنيد؛ وقتی که محدودهٴ علم و آگاهى رسول اینچنين است؛ پس اوضاع ديگران وبقيۀ بزرگان وائمۀ اسلامى چگونه است؟! آيا همين آيه براى عادى سازى تصورات فوق العاده اى که از انبياء و امامان و بزرگان در ميان مسلمين و جوامع اسلامى ايجاد و رواج یافته کفايت نمی کند؟! آيا اگر همين آيه در ميان مسلمين رواج داشت و مبنای تفکر مسلمین قرار می گرفت، بسيارى از خرافه ها مجال ظهور و شیوع پيدا می کردند؟! و اما آيا ابلاغ و رواج اين آيه و امثال آن، بسيارى از بتهاى افسانه ای را درهم نخواهد شکست؟! همچنين در سورهٴ انعام آيۀ ۵۰ عدم برخوردارى محمد مصطفی از علم غيب و «فوق بشری» بدين صورت اعلام شده است: قُل لَّا أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ: «بگو و اعــلام کن (اى محمد) که من به شما نمی گويم که خزائن علم الله نزد من است؛ و طبعا من علم غيب نمى دانم؛ و من به شما نمی گويم که من مَلِک (ملائکه) هستم؛ بلکه من تبعيت و پیروی نمی کنم بجز آنچه از طرف الله بر من وحى می شود. و بگو آيا انسان کور و بی خرد با انسان بينا و صاحب بصيرت يکى میباشد؟! آيا شما در این رابطه تفکر نمی کنيد؟!». اينهم آيه اى ديگر دربارۀ میزان برخورداری رسول الله از علم غيب؛ که با صراحت تمام نفى ميشود؛ و علم غيب ایشان مُنحصر در وحى مُنزَل اعلام میگردد؛ وحی که بر او نازل و اَمینانه ابلاغ شده و در آیات قرآن منعکس شده است. همان وحى که حضرت رسول قبل از هر کسی مطيع و پيرو آن بوده و تنها از آن پیروی کرده است. علاوه بر این تفکرات توحیدی، این آيۀ مُبين مخاطبان را دعوت به حقايق بيشترى ميکند و با مقايسۀ دو نوع انسان (انسان نفهم و انسان بصير) مردم را به تفکر و انديشه راهنمايى میکند و آنها را از بی خردى و بى مسئوليتى بر حذر می دارد. علاوه بر آیات فوق الذکر، این آیه نیز موضوع را در اوج خود شفاف و صـریح میسازد: قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ (نمل - ۴۵): «بگو و اعــلام کن (ای محمد) هیچ کسی در ارض و آسمانها به جز الله علم غیب نمیداند». همچنین آیۀ ۵۹ از سورۀ اَنعام نیز در همین راستا قرار دارد: وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ: «کلیدهای غیب نزد الله است و جز او کسی علم غیب نمیداند». کما اینکه این آیه نیز بیانگر حصر علم غیب در ذات باری تعالی است: فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ (یونس - ۲۰): «پس بگو و اعـلام کن (ای محمد) که علم غیب مُختص الله است». خوب؛ از بلاهت و خیره سری که بگذریم! صراحتِ بیش از این ممکن نیست؛ صراحتی که علم غیب را مُختص الله میگرداند و در اوج بلاغت اعلام میدارد که هیچ بشری، هیچ رسولی و هیچ موجود زنده ای (در زمین و آسمان!) علم غیب نمی داند. و حال اگر کسانی باز هم روی علم غیبِ رسولان و ائمه صحبت نمایند؛ باید مسئله را در جاها و انگیزه های دیگری جستجو کرد؛ همان کسانی که نه تنها رسولان و ائمه را صاحب علم غیب می دانند و آنها را معصوم و خداگونه تصور می کنند؛ بلکه با مُردنشان هم یقه شان را وِل نمیکنند و از این بندگانِ وفات کرده و محتاج رحمت الله! طلب حاجت و شفاعت می نمایند؟! و طبعا این کسان مشمول آیۀ: «سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ - یس: ۱۰» میشوند؛ و اینها بلاغ مُبین و اِنذار دادن و بیدارسازی و این حرفها سرشان نمی شود.

بدیهی است که سوء استفاده چی ها و گمراه سازان بشر از هر سوراخی ظاهر می شوند و دنبال تحریف حقایق و فسادکاری می روند؛ و بالاخره از خود قرآن نیز (با همۀ بلاغت و مبین بودنش!) کم سوء استفاده نشده است؛ تا جایی که بوسیلۀ تحریف آیات قرآن خرافه ها ترویج کرده و شرک بازیها نموده اند و آنها را در مسیری ضد توحیدی! قرار داده اند؛ و حتی گفته اند که قرآن اصلا قابل فهم نیست؟! همان قرآنی که بلاغ مُبین و برهان مبین است و حجت الله بر بشریت و فصل الخطاب خالق در میان بشریت میباشد؛ و بدون چنین صفتی اصلا بعثت اسلامی نقض و حتی منتفی میشود. و برای مثال بعضی آیات قرآن را چنان طرح و تفسیر کرده اند (بر خلاف همۀ تصریحات قرآنی) که معنای علم غیب برای رسول اسلام را در بر گیرد؛ و این آیات مشهورترین آنهاست: وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ (نجم - ۳ و ۴): «محمد به میل خود سخن نمی گوید؛ نیست آن جز وحی که الهام می شود». بله؛ إِنْ هُوَ را از محدودۀ قرآن خارج کرده و به سخنان محمد تفسیر میکنند و می گویند هرچه ایشان گفته وحی میباشد؛ و بدین ترتیب ایشان را عین الله نموده و گرفتار و مُروج «شرک تجَسُمی» شده اند؛ و کاری هم به این اصل ندارند که اگر هرچه محمد می گوید وحی است؛ پس چرا در صدر اسلام به جز آیات قــرآن جمع نگردید و احادیث جزو قرآن قرار نگرفت و جمع و تدوین آن به مرور زمان و به بعد از آلوده شدن به جعلیات سپرده شد؟! اگر حدیث وحی است؛ پس چرا آیاتِ قرآن بحساب نیامد و حدیث صحیح و حسن و ضعیف پدید آمد؟! یعنی وحی صحیح! وحی حَسَن (خوب!) و وحی ضعیف! این چه حرفهایی است؟! یا اگر حدیث وحی است؛ پس حدیث قدسی و غیر قدسی! چه معنایی میدهد؟! یا چرا حضرت محمد در اوقات بسیاری و جهت فیصلۀ امری انتظار وحی را می کشید؛ در حالی که خود میتوانست سخن بگوید و وحی نماید؟! بدین شیوه؛ با وجود همۀ تصریحات! از کوچکترین روزنه ای سوء استفاده شده و دنبال تحریف و شرک بازی و خرافه گری افتاده اند؛ و در پی بهانه ای بوده اند تا در سایۀ آن از محدودۀ قرآن خارج شوند؛ و همین گرایش انحرافی باعث گردید که قرآن متروک و رها شود و احادیث جعلی و آرای مختلفه جانشین آن گردد. و در این راستا آمده اند و وحی را دو قسمت کرده اند: وحی مَتلو (تلاوت و اعلام شده) و وحی غیر مَتلو (تلاوت و اعلام نشده!). از نظر آنها وحی متلو همان قرآن است؛ و وحی غیر مَتلو احادیث است؛ و اینجاست که سرنوشت دین توحید گرفتار کار دجــالان و جعــالان می شود و از چنین آیاتی حد اکثر سوء استفاده به عمل می آید: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا، إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ (جن - آیۀ ۲۶ و نصف آیۀ ۲۷): «دانای غیب الله است؛ و برای احدی علم غیبِ الله ظاهر نمیشود؛ مگر آنچه برای رسولی مورد رضایت الله قرار گیرد». و از این آیات چنین استنتاج می کنند که رسول دارای علم غیب است؟! و اما جهت گمراه سازی بشریت؛ نصف دوم آیۀ ۲۷ و همچنین آیۀ ۲۸ را که مُکمِل موضوع است پنهان میسازند؟! و حال به نص کامل این آیات تــوجه نمایید: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا، إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا، لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَ أَحْصَىٰ كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا (جن - ۲۶ و ۲۷ و ۲۸): « دانای غیب الله است و برای احدی علم غیبِ الله ظاهر نمی شود؛ مگر آنچه برای رسولی مورد رضایت الله قرار گیرد. پس الله از هر طرفی رسولانش را مواظبت و مراقبت میکند؛ تا معلوم شود که رسالت خالقشان را ابلاغ کرده اند، و الله مسلط برهمه چیز آنهاست؛ و او هر چیزی را حساب و شمارش کرده است». و اینجاست که ماهیت این موضوع روشن میشود و محدودۀ علم غیبِ رسولان (که مُنحصر به کتاب و رسالت آنهاست) مشخص می گردد. آری؛ هدف اصلی گمراه سازان و خرافه بازان، خروج از قرآن و اصل کردن جعلیات غیر قرآنی است؛ و احادیث و خرافاتِ منسوب به ائمه و علمای تاریخی در رأس این کار قرار می گیرند؛ و همین است که با افتتاح دروازۀ جعالی! جایی برای آیات قرآن باقی نمی ماند. و اگر هم به قرآن استناد شود آیاتش درسایۀ جعلیات و تزویرات تفسیر می گردد؛ چرا که همۀ سوء استفاده ها و تحریفکاریها و مُجزا ساختنها برای بیرون بردن موضوعات اسلامی به خارج از قرآن و کشاندن آنها به جاهایی است که در آن میتوانند به میل خود «حرافی و جعالی!» کنند. و چون آن بندگان خدا حی و حاضر نیستند که از خود دفاع کنند و جعالان و ساخته چیها را ارشاد و یا رُسوا سازند؛ در نتیجه عوام بیچاره گرفتار دجالگری آنها میشوند؛ و بدین صورت شرک و خرافات و افسانه بازی رواج می یابد. و اما کسانی که میخواهند دین توحید را بر پایۀ آیات قرآن و قوانین علمی و عقل بشری ارائه دهند؛ گرفتار ظلم و ستم استبداد سیاسی و اجتماعی می گردند؛ چرا که ائمۀ شرک و استبداد کارشان در سایۀ جهالت و خرافات دوام می یابد. و از این جهت تا وقتی که «آزادی بیان و بلاغ مُبین» وجود نداشته باشد؛ شرک و خرافات باقی خواهد ماند و دین توحید به بشریت نخواهد رسید.

حصر اطاعتِ رسول از وحی

در رابطه با اطاعتِ محمد مصطفى از وحى الله (قرآن مُنزَل) آيات زيادى وجود دارد، و اطاعت و آمادگى اطاعتِ رسول از وحى الله جزو وظايف اوليۀ رسول بحساب می آيد و ايشان نباید از آيات قرآن سر پيچى کند. و اصلا الگو و نمونه بودن رسول در «اطاعت بيشتر» از وحى و نحوۀ اجراى بهتر آن ميباشد، چیزی که حتی نيازى به اثبات ندارد. بعد از اخذ وحی و عمل به آيات قرآن (همراه با مسلمین)، ابلاغ مُبين آيات قرآن در صدر کار قرار می گیرد، و در نتیجه ابلاغ مُبين وحی به جامعۀ بشری «دومين وظيفۀ اساسى رسول» می باشد. و به تبعيت از اين حرکت مُحمدى (که متکی به آيات قرآن است) همۀ مسلمين مُوظف به اِعمال آيات قرآن و تبليغ مُبين آنها هستند. در قرآن مُنزل آيات متعددی دربارۀ اطاعت رسول از وحى الله ذکر شده است، و ما در این بخش چند آیه را بعنوان سند اطاعت رسول الله و بلکه حصر اطاعت ایشان از وحی الله را بیان می داریم، امرى که بيانگر «مُوحد بودن حضرت محمد» و ابديت و فراگيرى آيات ربانى و عدم مُطلقيت مادون آيات قرآن و مُشخصا عِلم بشرى است. قرآن مُنیر در سورۀ اَنعام آیۀ ۱۰۶ بصورت بسیار صریحی به حضرت محمد امر می کند که از وحی که برایش نازل میشود اطاعت نماید و بعد آن را مُدَلل می سازد؛ و نص آیه بدین قرار است: اتَّبِعْ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ: «ای محمد؛ آنچه از وحی خالقت به تو می رسد تبعیت و پیروی کن؛ چرا که جز او اله و مرجع دیگری وجود ندارد؛ و در این رابطه از مشرکین (و مصادر جاهلی آنها) بدور باش». در این آیه، هم امر صریح الله ذکر شده است (مبنی بر تبعیت رسول از وحی)، هم در این رابطه استدلال بعمل آمده است (مبنی بر اینکه بجز الله هیچ چیزی لیاقت تبعیت و پیروی ندارد، مثل تبعیت از هوای نفس و تبعیت از عرف آباء و اجدادی و دیگر جبرهای زمانه و......)، و هم مُجددا به رسول امر شده که نکند مثل مشرکان باشد و اسیر مصادر غیر توحیدی گردد، بلکه باید موحد و از سلطۀ غیر الله آزاد باشد؛ تا مظهر توحید و آزادی گردد. و قرآن مُبین در آیۀ دیگری این موضوع اساسی و سر مشق دهنده را چنین پی گیری می کند: وَاتَّبِعْ مَا يُوحَىٰ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا (احزاب - ۲): «ای محمد؛ آنچه از وحی خالقت به تو می رسد تبعیت و پیروی کن؛ همانا که الله و خالق یکتا نسبت به عملکردتان بسیار خبیر و آگاه است». بله بسیار خبیر و آگاه است و مسئله بسیار جدی است و راه انحراف و کج رَوی بسته است؛ و در نتیجه نباید تعلل و تردد نمود و به راه الله و اوامر او باید رفت؛ تا وحی الله بدست مؤمنانِ مُلتزم جامۀ عمل پوشد. و طبعا در این میدانِ توحیدی حضرت رسول در رأس همه قرار دارد و او بهتر از هر کسی و قبل از هر کسی لایق و شایستۀ این امر بنیادی است. بعد از این اوامر و نواهی قرآنی در حق محمد مصطفی (و همۀ مؤمنان)، این بار مسئله حتی واضحتر می گردد و حصر تبعیت و پیروی از وحی الله به میان می آید؛ و قرآن حکیم در سورۀ اعراف آيۀ ۲۰۳ اطاعت انحصارى رسول الله از وحى قرآنی را اینچنین اعلام می دارد: وَ إِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُوا لَوْلَا اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ مِن رَّبِّي هَٰذَا بَصَائِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ: «و اگر برايشان آيه اى نياوردى {و يا در ارائۀ آيه اى تأخير کردى}، همانا کفار مُشرک می گويند که آنچه از آيات قرآن عرضه مى کنى به اختیار خودت چیزی برایمان بیان نما؟! اى محمد در جواب مشرکان منکر بگو که من تنها از وحى و قوانینی که از طرف خالقم بر من نازل می شود تبعيت و اطاعت مى کنم {و تقديم و تأخير آيات دست من نيست}. و اين وحی و قوانین، بصيرتها و نورهاى روشنگر خالقتان و هدايت کننده به صراط مستقيم و مايۀ خير و رحمت براى اهل ايمان و اسلام است». اين آيۀ توحيدى داراى نکات بسيارى است، اما آنچه باید در اينجا روى آن تأکيد شود اينست که اين آيه دو اصل را به صراحت بیان می دارد: اصل اول اينست که: محمد مصطفی براى جواب به سؤالات و قانونگذارى به خود و نظرات خود متوسل نمی شود؛ و عليرغم فشار و هياهوى مُشرکين، منتظر وحى و علم الله می ماند، تا آنچه وحى و علم الله اقتضاء نمايد به مردم ابلاغ کند. و اين همان کار رسول است، زيرا رسول کارش رساندن پيام الله است نه ابلاغ نظرات و آرای خودش؛ و نظرات و آرای رسول تنها در ميدان اجراء و اجتهادات مطرح می شود و نمی تواند پايۀ رسالت توحیدی باشد. رسولان نزد خود چيزى از علم غيب ندارند تا اساس نبوت توحیدی قرار گيرد، و اگر غیر از این باشد دین توحیدی اسلام بشری می گردد و ماهیت خدایی و توحیدی را از دست میدهد. و این امر خطیری است که متأسفانه مسلمین در طی زمان آن را اِهمال و نسبت بدان بی توجهی کردند، و در نتیجه کارشان به «مطلق کردن آرای علماء و مجتهدین» منتهی شد؛ و از آنجا نیز راهی دیار خرافات و جهالت بازی شدند و مثل سایر اُمَم و مِلل گشتند. و گرنه در خود دين تـوحيدى اسلام (و همچنین در صدر اسلام و خوشبختانه در دوران بنیانگذاری علوم اسلامی) نظرات و اجتهادات رسول بعنوان حديث نامگذاری و شهرت پیدا کرد، و بعد از تثبيت قرآن و در قرن دوم وسوم هجرى مدون گردید. و با توجه به طول زمان و مرگ صحابه و شفاهى بودن احادیث و جريان جعل حديث و ظهور پديدۀ اختلاط، احادیث رسول از حیث اعتبار با درجات مختلف تقسیم شده و در مصادر مختلف عرضه شده اند. حضرت محمد براى مسلمين دو بعد دارد: يکى بعد رسولى و پيامبرى، که در اين بعد محمد مصطفی رسانندۀ آيات قرآن و قوانين الله به بشريت است. و ديگری بعد زعامت و رهبرى است، که در طى ۲۳ سال تلاش و جهاد مُستمر براى تحقق و استقرار قوانین توحيدی به وقوع پيوسته است، و آياتى که امر به اطاعت از الله و رسول (و نيز اولى الامر) می کنند، همين دو بعدِ نبوت و رهبرى را منعکس مى سازند. و محمد مصطفی (که صادق و امين است) نميتواند چيزى را از خود بنام وحى و علم غيب به مردم تحويل دهد، زيرا چنين کارى نه کار یک رسول و مصطفی، بل کار شيادان و کذابان است. البته بديهى است که رسول اکرم با توجه به اينکه حرکت و رهبرى اش زير نظر وحى بوده و خودش هم مستقيما گيرندهٴ وحى و آیات قرآن بوده است، در نتیجه رهبرى ايشان و نظريات و اجتهاداتش داراى «مُختصاتی منحصر به فرد» می باشد و تا ابدالآباد مسلمين را متأثر خواهد کرد، و همین است که سُنت مُسلّم نبوى دومين منبع اسلاميت شده است. و لکن و با وجود اينها رسول اسلام يک انسان است و علم او در محدودهٴ علم بشرى قرار دارد و نميتوان آن را به پاى وحى و علم الله رساند (و چنین کاری شرک مُبین است)، کما اینکه اجتهاد اسلامی و نحوۀ اجراى آيات و احکام اسلامى محدود به زمان و مکان میباشد. و اصل دومی که در اين آيه لايق ذکر و تأکيد است و نشأت گرفته از اصل اول است (و اين امر در آيات زيادى منعکس شده است)، اطاعت انحصارى رسول از وحى و علم الله است، اصلی که بيانگر مُوَحد بودن محمد مصطفى و تکيۀ اساسى ايشان به وحى مُنزَل و علم خالقش و عدم اِتکاى اساسى به اجتهادات خودش در میدان قانونگذارى ميباشد. و چنين روشى، که قرآن حکیم آن را بيان داشته و رسول اکرم نيز بدان پايبندى نشان داده است، بايد سرمشق و الگوى همۀ مسلمين در همۀ زمانها و مکانها باشد. و در سورهٴ اَحقاف آيۀ ٩ این موضوع و حصر اطاعت رسول از وحى قرآنی چنين پیگیری شده است: قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ وَ مَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ: «بگو و اعلام کن {اى محمد} که من اولين رسولِ الله و خالق یکتا نيستم {و آغازگر رسالت و رسولی نمی باشم}؛ و من نمی دانم که در رابطه با من و شما چگونه عمل می شود؛ من تبعيت و اطاعت نمی کنم بجز از وحى که برايم فرستاده می شود، و من جز بيدارگرى صریح البیان کاره ای نيستم». در اين آيه نيز همه چيز به روشنى بيان گردیده؛ و حقانيت وحى قرآنى و امين بودن رسول اکرم سراپاى اين آيه را فرا گرفته است؛ و جز تبريک بى پايان بر مسلمين که صاحب کتابی مثل قرآن و دارای پيامبرى همچون محمد «ص» هستند چه چيزى می توان گفت؟! در اين آيۀ عظیم، جهت تفهيم موضوعِ پيامبرى و داستان رسالت انبیاء و ريشه دار بودن آن به صراحت اعلام موضع شده، و آنگاه مخاطبان را متوجه این امر کرده است که رســالت و نبــوت محمد يک بدعت و امر تازه اى نيست که شما اینقدر مُنکر و مُتعجب شده اید؟!، بلکه کار ایشان تداوم رسالت انبیای پیشین و مُتمِم نبوت توحيدى و اسلامى است. و بعدا در این آیۀ بر حق و توحیدی (که از آن صداقت و امانت می بارد) به صراحت اعلام شده است که «محمد بشری است همانند شما»؛ و حتى خودش نمیداند که سرنوشتش يا سرنوشت مخاطبانش چه خواهد شد و الله با آنها چه رفتارى خواهد کرد؟! و اين قضیه بيانگر اين حقیقت است که خود حضرت رسول هم (همانند ديگران) با ترازوى عدل الهى سر و کار پيدا خواهد کرد؛ و برترى ايشان نيز وابسته به «التزام و تقواى بيشتر و اَعمال مخلصانه تر اوست»؛ و ایشان تنها بر اساس آيات قرآن و با توجه به «سرنوشت انبياء و صالحان و اهل تقوى» ميتواند سرنوشت خود را پيش بينى نماید. و نکتۀ ديگری که در اين آيۀ مُبین (مانند آيۀ ۲۰۳ از سورۀ اعراف) به صراحت ذکر شده است، اطاعت انحصارى رسولُ الله از وحى مُنزَل و آيات قرآن است، چیزی که بيانگر مُوَحد بودن محمد مصطفی وعدم تکيۀ اساسی ایشان به اجتهادات و آرای خودش می باشد. و در آخر آيه هم بصورت تأکیدی اعلام ميشود که خود رسول کاره اى نيست و همه چيز دست الله و خالق بشريت است. و ايشان تنها پيام آور و بيدارگر بشريت است، و اين ماموريت توحيدى (نبوت) و رسالت و بيدارگرى، بنابر اراده و گزينش الله به او سپرده شده است. و این آیه نیز همین حقیقت را بیان می دارد: وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَٰذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (یونس - ۱۵): «و هنگامی که آیات تبیین کننده و روشنگر ما بر آنان تلاوت شد، آنهایی که امید و ایمانی به لقای ما ندارند گفتند که قرآن دیگری را غیر از این برایمان بیاورید؛ یا اینکه آن را عَوَض نمایید؛ بگو ای محمد که من چنین اختیاری ندارم که خودسرانه قرآن و آیات را تبدیل و دستکاری نمایم؛ من تبعیت و پیروی نمی کنم جز از آنچه بر من وحی و نازل می شود؛ همانا من خوف عذاب روز قیامت را دارم، اگر از امر خالقم سرپیچی نمایم». بنابر این؛ آیات مُبین و تبیین گر الله جانشین ناپذیر و غیر قابل تبدیل و دستکاری هستند؛ و رســول (و همۀ مؤمنان) باید تنها از آیات و قوانین الله تبعیت نمایند، تا مُوَحد باشند و در خط توحیدی رب العالمین قرار گیرند. در غیر این صورت راه عصیان و انحراف گشوده میشود، و عذاب عظیم آخرت در انتظار عصیان گران و مُنحرفین است.

اِنذار و بشارت از طريق وحى

الحق اين بحث ها و تبیینات (لا اقل براى مسلمين!) می بايست غير ضرورى باشند، اما با توجه به اینکه اسلامیت نیز (که حـاصل وحی الله به محمد مصطفی است) به دينى بشرى و متکی به نظرات و آراى بشر تبدیل شده (و حتی قـرآنِ مُنزَل بعد از آرای عُلما و امامان قرار گرفته است)؛ در نتیجه اين بحثها و تبیینات ضروری ترين مسئلۀ دینداری اسلامی شده اند؛ چرا که ذهن و فکر مسلمين (جهت بازگشتِ قرآن و بينش توحيدى) نياز به يک بازسازى اساسى دارد، و کار و فعالیت موحدین آزادیخواه نیز در همین راستا قرار دارد. اهل جهل و شرک و عِناد براى «منزوى کردن قرآن» و اصل کردن عقايد خرافى و غير توحيدى! بهانه هاى مختلف و سخيفى ذکر کرده اند؛ و حتى قرآن را غيرقابل فهم! تبليغ نموده اند؛ همان قرآنی که خودش را «بلیغ و مُبين و رسا» اعلام داشته و آياتش را جهت اخذ و فهم بشر «سهل و آسان» نازل کرده؛ و مخاطبانش هم «ناس و همۀ اقشار بشری» است. و مهمتر اینکه عبارت: «قرآنِ بلیغ و مُبين» در آیات متعددی تصریح و یادآوری گردیده؛ و حتی «بَلاغ مُبین و رسا» کار اصلی رسول الله اعلام شده است؛ و آیاتی از قبیل: «وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ: (در رابطه با مردمان ناسپاس) بر هر رسولی جز بَلاغ مُبین نیست» به کرات در قرآن ذکر شده است؛ امری که عبارتست از رساندن صریح قوانين الله و اتمام حجت به بشریت؛ و اصلا بدون تحقق این اصل اساسی کار نبوت توحیدی «ناقص و نرسیده!» قلمداد می گردد. بنابر اين، در رسالت توحيدى اسلام، رسول الله موظف است که پيام و قوانين و آيات الله را «امينانه و بی کم و کاست» به ناس و بشريت برساند و آنها را به صراط مستقيم توحيد دعوت نمايد. و در این میدان لازم است که خودش در رأس همۀ مؤمنان ملتزم و پايبند به رسالت توحیدی باشد؛ تا اُسوه و نمونۀ ديگران بشود؛ بدون اينکه خودش را مصدر و قانونگذار جا بيندازد و يا در قوانين الله دخل و تصرف نمايد. و رسول يعنى همين؛ رسول يعنى نامه رسان؛ نبى يعنى خبر رسان؛ او يک انسان است، يک انسان صالح و امين است؛ و لايق اخذ و رساندن آيات الله و داراى استعداد اُسوه شدن لِلمُسلمين. و در قرآن مُنیر، پيامبر صدق و توحيد، محمد مصطفى به کرات چنين معرفى شده است: إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (اَعراف - ۱۸۸»: «من نيستم جز بيدارگر و بشارت دهنده براى آنهايى که ايمان مى آورند و زمينۀ گرويدن به اسلام را دارند». در همين رابطه آيه اى دیگر از قرآن ذکر می کنيم که فصل الخطاب اين اصل کلیدی است که: رسول اسلام وظيفه اش رساندن قوانين الله به بشريت مبیاشد، بدون کم و کاست! و بدون اينکه خودش و کلام خودش را مصدر دینداری توحیدی بنمايد. قرآن حکیم در سورهٴ انبياء آيۀ ۴۵ به نبى اسلام اعلام ميکند که باید تنها بوسيلۀ وحى و آيات قرآن مردم را انذار و بيدار نمايد، و فقط آيات الله (وحى - قوانینِ الله) بايد مبناى اتمام حجت و فصل الخطاب باشند؛ زيرا غير از وحى و علم الله قطعى و نهایی محسوب نمیشود؛ و نص این آیه بدین قرار است: قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُكُم بِالْوَحْيِ وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنذَرُونَ: «بگو و اعلام کن ای رسول که من تنها بوسيلۀ وحى شما را بيدار و آگاه می سازم، هر چند انسانهاى کر و منکر حق (مُعاند يا اهل فسق و فساد) آمادۀ شنيدن پیام توحيد نيستند و با دعوت و راهنمايى بيدار و هوشيار نمی شوند». اینست که انذار توحیدی (اتمام حجت و فصل الخطاب) از طریق آیات قرآن و تنها بوسيلۀ وحى مُبین و تلاوت شدۀ الله جائز است، چیزی که جزو علم نامحدود الله بحساب می آید: فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ (ق - ۴۵): «پس بوسیلۀ قرآن کسانی را که از وعدۀ عذاب حساب می برند نصیحت کن و بیدار نما». و هر علم و امرى که مادون وحى و علم الله باشد و در محدودۀ علم و آگاهى بشرى قرار گیرد، لياقت حجت و سخن نهايى را ندارد و نمی تواند علم قطعى تلقى گردد، خاصتا وقتی که امر و مسئله اى «ما فوق زمان و مکان» باشد و عامۀ بشریت نتواند به آن دسترسی داشته باشد. همچنین در سورۀ انعام آیۀ بسیار محکم و جانانه ای در راستای همین اصل (دعوت و بیدارگری بر اساس قوانین توحیدی) بیان شده است، و نص آن چنین است: قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هَٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَ مَن بَلَغَ (انعام - ۱۹): «ای محمد بگو بزرگترین شهادت و گواهی چیست؟ بگو اللّه شاهد و ناظر میان من و شماست که این قرآن بر من وحی می شود؛ تا بوسیلۀ آن شما را و هر کسی که این پیام به او می رسد آگاه و بیدار سازم». بله؛ اين آیات مُبين (که روی توحید اُلوُهیت در دینداری اسلامی خیلی تأکید می ورزند) آشکارا اعلام میدارند که رسول اسلام تنها بوسیلۀ قرآن و از طريق وحىِ مُنزَل به مردم اتمام حجت کرده؛ و خودش چيزى مافوق بشرى نداشته است. و چونکه ایشان از نظر علم و معلومات و اخبار غیبی مثل سايرين بوده، بديهى مینمايد که عند النفس نسبت به امور اساسیِ دنيوی و آخروی و قوانينى که براى همیشه بايد جارى باشند سخنی نگويد و به مردم اتمام حجت نکند، و این آیه نیز حقیقت این امر را بیشتر مؤکد می سازد: هَٰذَا بَلَاغٌ لِّلنَّاسِ وَ لِيُنذَرُوا بِهِ وَ لِيَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَ لِيَذَّكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ (ابراهیم - ۵۲): «این قرآن بلاغ و بیانی است برای مردم، تا از طریق آن اِنذار بگیرند و بیدار شوند، و اینکه بدانند که همانا اوست اله و مرجع واحد؛ و تا اینکه صاحبان درک و فهمِ عالی این واقعیت را دریابند». و به تأکید چنين اخبار و مواضع اساسی و غیبی تنها با پشتوانۀ وحى الله قابل دسترسى هستند، و يک انسان ولو بسیار لایـق و صاحبِ نفس مُزَکی (مثل پیامبران) بازهم يک بشر است و داراى محدوديتهاى بشرى است و نمی تواند مصدر علوم قطعی و نهايى باشد. و طبعا پيامبر اسلام نیز مثال يک بشر واقعى و فاقد علم غیب است، و از طرف الله نیز (به غير از آيات قرآن) چيزى غیبی و فوق بشری دريافت نداشته است.

حضرت محمد قبل از بعثت

موضوعات فوق الذکر، که بر پايۀ آيات قرآن بيان شده اند، ابعادِ ماهيت و شخصيت رسول اکرم را عمیقا روشن می سازند. اما جهت وضوح هرچه بيشترِ ماهيت و شخصيت رسول توحيد و صداقت، وضعيت حضرت محمد را در مرحلۀ قبل از بعثت نيز (باز هم با تکيه بر آيات قرآن) مطرح مى سازيم، تا اين بحث اساسی کامل تر گردد و شناختى کلى از پیامبر اسلام بدست آيد. قرآن مُنزَل در سورهٴ ضُحى آيات ۶ و ٧ و ٨ دربارۀ وضعيت اجتماعى و فکرى و اقتصادى حضرت محمد (قبل از بعثت) اینچنين روشنگری میکند: أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَىٰ، وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ، وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَىٰ: «آيا الله شما را يتيم و بى سرپرست نيافت؛ و آنگاه شما را ماوى و مکان نبخشيد؟ (بله چنين بود. سؤال تقريرى). همچنين الله شما را بى راه و خط يافت و سپس شما را به صراط مستقيم توحيد هدايت کرد. کما اینکه الله شما را در فقر و مشقت ديد و بعد شما را غنى و بى نياز ساخت». بنابر اين و با توجه به این الطاف الهی: فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ، وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ، وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ (ضُحی - ۹ و ۱۰ و ۱۱): «پس، بنابر اصل شکرگذارى، يتيمان را مقهور و شکسته مگردان و سائلان و مُحتاجان را به ناکامى از خود دور مکن؛ و نسبت به نعمتهاى پروردگارت زبان بگُشا و شکرگذار باش». اينست وضعيت اجتماعى و فکرى و اقتصادى محمد مصطفى قبل از بعثت و نبوت توحيدى؛ بعثت و نبوتی که برای خود حضرت محمد هم آزاديبخش و نجات دهنده بوده است. همچنین در سورۀ شوری آيۀ ۵۲ وضعیت «علم و هدايت و ايمان» محمد مصطفى بدین صورت ذکر شده است: وَ كَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْإِيمَانُ وَ لَٰكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ: «و اينچنين قرآن حياتبخش را به تو وحى کرديم. اى محمد شما قبل از بعثت و شروع رسالت، نه کتاب را می شناختى و نه می دانستى که ايمان و اسلاميت چيست؛ و لکن قــرآن را نــورى براى حرکت و روشنايى افکار قرار داديم، و هر که را از عبدهای خود بخواهيم (و قوانين الله اقتضاء نماید) به صراط مستقيم توحيد هدايت می کنيم. و تو اى محمد به تأکيد بشريت را به صراط مستقيم توحيد دعوت و هدايت می کنى». در این آیۀ مُبین معلومات زیادی نهفته است و بحث روی آن بسیار راهگشا می باشد؛ و لکن جوهرۀ آیه متوجه وضعیت شخص حضرت محمد در ایام قبل از بعثت است و حول روشن سازی آن دوره می چرخد. و طبعا کافی بود همین آیۀ روشن و راهگشا در جوامع اسلامی رایج باشد؛ تا اینکه نه تنها مسلمین نسبت به رسول خودشان دچار توهمات و خیالات و خرافات نگردند؛ بلکه در رابطه با بزرگان پایین تر از ایشان نیز راه گزافه گویی و جهالت بازی در پیش نگیرند و تـــوحیدی فکر نمایند. اما افسوس! وقتی که جاهلیت غلبه کرد؛ دیگر از علم و حق و توحید خبری نمی ماند و حقیقتِ امور بکلی پوشیده می گردد؛ و به تبع آن بشریت گرفتار شرک و خرافات میشود؛ کما اینکه حالا چنین است! و جوامع بشری (و از جمله مسلمین!) نه تنها نسبت به ماهیت اسلام و اسلامیت جاهل مانده اند و خرافاتی هستند؛ بلکه نسبت به جهان معاصر هم بی خبرند! و از جمله در رابطه با فکر و فرهنگ غربی گرفتار توهم شده و بسیاری غرب زده گشته اند. درهمین راستا و در بیان وضعیت علمی ومعلوماتی حضرت محمد وجامعۀ عربی آیۀ ۴۹ از سورۀ هود نیز بسیار بلیغ و روشنگر است؛ بنحوی که نشان میدهد که قبل از بعثت و  نبوت اسلامی، محمد و جامعۀ صدر اسلام از آنچه در قرآن بیان شده بیخبر و بی اطلاع بوده اند؛ و اینهم سند دیگری بر بِکر و تازگی علم و معلوماتی است که در آیات قرآن بیان شده است؛ و نص این آیه بدین قرار است: تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلَا قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَٰذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ: «این آیات جزو اخبار غیبی است که آن را بر شما وحی می کنیم؛ اخباری که پیش از این شما و قوم شما از آن آگاهی و اطلاع نداشتید؛ بنابر این، صبر و مقاومت داشته باش، همانا که عاقبتِ پیروزمندانه از آن اهل تقوی و انضباط دینی است». موضوع دیگری که در قرآن و دربارۀ وضعیت شخصی حضرت محمد ذکر شده، قضیۀ سواد و معلومات ایشان است. و این امر نه تنها در قرآن صراحتا نفی شده؛ بلکه قرآن میگوید که اگر چنین نبود؛ اهل کفر و انکار آن را دستاویز شک و تردید قرار میدادند؛ و چنین القاء می کردند که محمد آیات قرآن را خودش! مینویسد. هرچند این حقیقت نیز همانند حقایق دیگر مانع تشکیک اهل کفر و انکار نگردید؛ و لکن کفر و انکارشان با توجه به عدم خواندن و نوشتن رسول بی مایه تر گشت؛ و انکار و عداوتشان روی خودشان بار و بلا گردید. و این موضوع در آیۀ ۴۸ از سورۀ عنکبوت چنین منعکس شده است: وَ مَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَ لَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ (عنکبوت - ۴۸): «شما قبل از بعثت و نزول قرآن هیچ کتابی نمی خواندی و کتابخوان نبودی؛ و همچنین قرآن را به دست خودت نمی نویسی (نوشتن نمی دانی). و اگر چنین بود اهل تکذیب و انکار در نزول وحی تشکیک دو دلی ایجاد می کردند».

بله اینچنين است ابعـادى از وضعیت و ماهیت رسول بزرگوار اسلام از زبان قرآن و از منبع پاک و محفوظ توحيدی؛ همان محمدى که در دورهٴ نبوت نيز بارها از طرف خالقش مورد عِتاب و سرزنش قرار گرفته؛ و حتی مجموعه آياتى که رسول الله را مورد عِتاب و سرزنش قرار داده اند به «آيات عِتاب» معروف شده اند، و این آیه جزو این مجموعه است: وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَّاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا، وَلَوْلَا أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا (اِسراء - ۷۳ و ۷۴): «ای محمد؛ نزدیک بود شما را دچار فتنه سازند و نسبت به وحی که به تو کردیم منحرف نمایند؛ تا چیز دیگری را (که باب میل کفار باشد) به ما نسبت دهی! و آنگاه شما را به دوستی گیرند! و اگر کمک ما در ثبات و مقاومت شما نبود؛ نزدیک بود اندکی به سوی آنها میل نمایی!». آری؛ سلام بر این آیۀ عظیم و این موضع بر حق توحیدی؛ و همین است که در فکر و بینش توحیدی حتی رسولان هم مصون نیستند و آنها نیز باید مواظب خود باشند. کما اینکه آیۀ ۱۹ از سورۀ محمد علاوه بر ماهیت بشری رسول الله، بیان کنندۀ این حقیقت است که امکان خلاف و گناه (همانند مؤمنان واقعی) از طرف ایشان هم وجود دارد؛ و در این رابطه الله از رسولش میخواهد که جهت بخشش گناه خودش و گناه مؤمنان از او طلب عفو و مغفرت نماید؛ و نص این آیۀ مُبین بدین قرار است: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ: «پس بدان اى محمد، اينکه جز الله رب العالمين معبود و مصدر ديگرى وجود ندارد، و در نتيجه براى ذنب و گناه خود و ذنب و گناه مؤمنانِ مرد و زن از الله طلب بخشش و مغفرت نما، و الله نسبت به اوضاع و احوال و سرنوشت و سرانجام شما بسیار آگاه است». اینست دین صداقت و حقیقت؛ دینی که حتی مسائل خانوادگى رسولش و وضع همسرانش نیز در آياتى از قرآن بيان گرديده؛ و ضعف های آنها به بهانۀ همسری رسـول کِتمان و پنهان! نشده است. لکن این دین صداقت و حقیقت، ابعاد دیگر شخصیت رسول الله را نیز بیان کرده و در آیات محکمی به مثابۀ الگوى مسلمين و غمخوارتر از خودِ مسلمين نسبت به مسلمين! معرفى شده است؛ و نفس مُزَکّایی است که مَظهر عملى آيات قرآن است؛ و در ميدان ارزشهای توحیدی و انضباط دينى و ظرفيت دینداری مِصداق این آیۀ مُبین گشته است: وَ إِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (قلم - ۴): «اى محمد، به تاکيد که داراى خُلقها و رفتارهاى عظيمى هستى». بگذريم از همۀ تواناييها و لياقتها و فداکاريهاى محمد مصطفى و ديگر فضايلى که رسالت و بعثتش براى تکميل و تحقق آنها بوده است. اينست خلاصه اى از ماهيت و شخصیت رسول و رابطه اش با علم غيب و اطاعت انحصارى اش از وحی که بر او نازل شده و تنها و تنها منحصر به قرآن و آيات قرآن است، و بنابر تصريحات فوق الذکر، خارج از قرآن کلمه اى از وحى و علم غيب و جود ندارد.

بعد از اين توضیحات، کسان و بزرگانى که بعد از مُحمد مصطفی قرار می گيرند، به صورت بدیهی وضع و ماهیت شان مشخصتر میشود؛ چرا که وقتى رسول الله بشرى مثل ماست، شاگردان و راهروانش وضع و ماهيتشان کاملا آفتابی و بلا ابهام میگردد؛ و برای کسی چیزی جز «تقوی و انضباط دینی» و عملکرد صالحانه (البته برای نفس خودش!) باقی نمی ماند؛ و بعد از آن صحبت از علم و ماهيت فـوق بشرىِ اولیاء و امامان! بحثى اضافى بحساب می آید. بگذریم از اینکه اصلا چنین خرافات و شرکیاتی نشانۀ انحطاط مسلمین و بازگشت جاهلیت میباشد؛ و گرنه در فکر و فرهنگ توحیدی، اولا بعد از الله رب العالمين همۀ بنی آدم در ماهيت بشرى یکسان هستند؛ ثانیا در میدان عملکرد هر کسی متناسب با خدمات و تلاشى که دارد پاداش داده می شود. و حقیقتا چه تقدُس و فوق بشری کردن بزرگان؛ و چه تمسخر و پایمال سازی آنها همیشه بیانگر نابسامانی و انحطاط و ابتذال بوده است، و خاصتا نشانۀ سرگردانی بشریت در میدان انحطاط و ناتوانی است؛ انحطاط و ناتوانی که در دو وجهِ «خرافه گری» و «هرزه گی» ظاهر می شود. و بیانگر عدم وجود لیاقت و جدیتی است که جوامع بشری را آمادۀ حرکت در «صراط مستقیم توحید و اسلامیت» نماید؛ همان لیاقت و جدیتی که لااقل مسلمین می بایست بدان دست می یافتند. و در آخر این نکته هم قابل ذکر است که اين بحث و بررسی به قصد «بازسازى ذهنيت مسلمين و غير مسلمين» در رابطه با شخصيت توحيدى محمد مصطفى صورت گرفته است؛ نه اثبات فضيلتها و فداکاريها و تلاشهاى ایشان، و نه جُهد و جهاد ٢٣ ساله اش در راه ابلاغ دين اسلام و استقرار آيات توحيدى و ارزشهاى توحيدى و فرهنگ توحيدى و تأسيس امت واحدۀ اسلامی و بدنبالش خلافت مردمى.

سازمــان موحدين آزاديخواه ايــران

۳ جمادی الثانی ۱۴۲۴ - ۱۰ مرداد ۱۳۸۲