بسم اللّه الرحمن الرحيم
کتاب شناسی: ماهیّت
و
مُحتواى منابع و کُتُب
اسلامى
به
اتفاق آراء و نظر همۀ
اطراف، قرآن
مُنزَل منشاء و مصدر اسلاميت
و مسلمانی
و تنها کتابِ «بلا نقص و عيب» در دين توحيدى
اسلام است. اين اتفاق آراء تصادفى نيست و بلکه از
عقيدۀ
توحيدى اسلام
سرچشمه
می
گيرد، و مبناى اين عقيدۀ
متفق
نیز اينست که در دين
توحيدى اسلام تنها اللّه و خالق یکتا بى نقص و عيب
است، و علم و کتابى هم که بى نقص و
عيب (کامل) باشد، تنها از ذات بى نقص و عيب و کامل او
صادر
شدنى است. و اصلا توحيد که عبارتست از خلاصه کردن
«صفات کامل و
نامحدود»
و «خلق خلقت و هستی» و
«تشريع و قانونگذارى» در یکتا بهمین معناست. علاوه بر اين اصل بنيادى،
نصوص
قرآنی
هم
بر محفوظ ماندن اين
وحى
پایانی و خاتم تاکيد
نموده و چنین
روشنگری می کنند:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا
الذِّكْرَ وَ
إِنَّا لَهُ
لَحَافِظُونَ (حجر- ٩):
«به تاکيد ما خود قرآن را ارسال
داشتیم
و خود
هم (از
طُرُق مختلفه و حضور رسول
و
کتابت
آن) حافظ و نگهدار آن
خواهيم بود».
یا اینکه:
لَّا
يَأْتِيهِ
الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ
وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (فُصِّلت - ۴۲):
«به هیچ شیوه ای باطل داخل قرآن نمی شود، چرا که نازل شدۀ
خدای پر حکمت و ستوده است».
حال اگر کسان و جهاتى خارج از اين
«پايه و مبنا» فکر کنند و معتقد به
غير از اين پايه و مبنا باشند، و مثلا معتقد باشند که به غير از الله و
قرآن منزل، شخص يا کتاب بى نقص و کامل ديگرى وجود دارد، به تأکید از
دايرۀ
توحيد خارج
می شوند و در واقع منحرف بحساب
می آيند. بنابر
اين، در ديندارى اسلامى، قرآن اصل است، و عقيده و قانون توحيد مبنى و
متکى به آيات قرآن است. و آنچه بعد از قرآن وجود دارد
در محدودۀ بشری
قرار می
گیرد،
در
ميدان شرح و
تفصيل اسلام
(در زمانها و مکانهای مختلف)،
در
ميدان
فکر و فرهنگ بشرى، و در
صحنۀ منافع و مخاوف و جعليات،
ميدانی که تاريخ چهارده قرنۀ
اسلامى
این
قسمتها را بوجود آورده
است: قسمت اول
«حدیث
و سیرۀ نبوى»، که منشاء دوم اسلامیت شده است،
قسمت دوم
«کتب و منابع اسلامى»، که خطوط عقیدتی و مذهبی و روش های متنوع
اسلامی را ایجاد کرده است، و قسمت سوم
«عرف و آداب جوامع اسلامى»، که به مرور زمان جزو ديندارى اسلامى
گشته و مظهر عملى اسلامیت شده است.
الف
- حــــدیث و سیــــرۀ نبــــوى خوشبختانه علماى طراز اول اسلامى، در سده هاى دوم و سوم هجرى، کارهاى بزرگى در رابطه با تدوين و گردآورى و تقسيم بندى حديث و تأليف و جمع آورى سيرۀ نبوى انجام دادند، کارهايى که حقا جاى تحسين و به تاکيد حاصل آن هميشه جاويدان و تا ابد ماندگار خواهد بود. و محصول اين تدوينات و تاليفات بزرگ و ابتکارى، کتابهایی است که تمام مسلمين و همۀ علماى اسلامى نسبت به ارزش و اهميت بنیادین آنها اتفاق نظر دارند. اين تألیفات و تدوينات در حديث و سيره، علاوه بر اينکه از طرف اقطاب و ائمۀ اسلامى صورت گرفته و بنابر امانتدارى زیادی جمع و گردآوری شده اند، از نظر علمى و تاريخی هم داراى ارزش بسيارى بوده و مصدر مطالعه و تحقيق براى مسلمين و غير مسلمين هستند و کسى براى اخذ و فهم سنت نبوى و سيرۀ محمدى از آنها بى نياز نيست. و همين است که با وجود گذشت ١٢ - ١٣ قرن از جمع و تدوين آنها هنوز هم صدرنشين هستند، و بعد از قرآن منزل، مرجع شناخت و اخذ سنت محمدى و سيرۀ نبوى می باشند. اما حتما نبايد این اصل را فراموش کرد که اين منابع نيز بشرى بوده و به دست ابنای بشر جمع آوری و تدوين گشته اند؛ و مثلا کتب و مصادر حديث (که روى آنها کار بيشتر و دقيقترى صورت گرفته) از ميان صدها هزار حدیثِ رايج «استخراج و گزينش» گشته اند. و مشخصا «صحيح بخارى» که توسط امام بخارى تدوين شده و معتبرترين مصدر حديث است و تعداد احادیث آن ۷۵۶۳ حديث می باشد، از ميان ۶۰۰ هزار حديث رايج استخراج و گزينش شده است. کمااینکه «صحيح مسلم» که توسط امام مسلم تدوين شده و از حيث اعتبار و اهمیت بعد از صحيح بخارى قرار می گیرد و شامل ۷۶۶۶ حديث می باشد، از ميان ٣٠٠ هزار حديث رايج استخراج و گزينش گردیده است. بقیۀ مصادر معتبر حديث نيز بهمین صورت جمع و تدوين شده اند، تا احاديث جعلى و ساختگیِ کمترى وارد میدان اسلامیت گردند. اين وضعيت و همچنين «ضرورت رتبه بندى کردن احاديث» ناشى از اين واقعيت است که اين منابع بزرگ، که بخشی از سنت ها و اَعمال و اجتهادات نبوى را منعکس می کنند، دو سه قرن بعد از وفات رسول الله جمع و تدوين شده اند، و در اين مدت طولانى، که سخنا ن رسول اکثرا «پراکنده و شفاهى» بوده اند، جعالان حديث و اهل فسق و فجور ميدان نشر اکاذيب و تخريب احاديث را پيدا کرده و جعلياتى بنام رسول الله پخش و منتشر نمودند، تا جايی که حتی شهرى مثل کوفه، که جزو مراکز علمـى مسلمين محسوب می شد به «دار الضربِ حديث» ملقب شده بود؛ بدین معنا که در این شهر جعل و ساخت حديث امری عادی بوده و بصورت وسیعی انجام می گرفته است، و در آن هر خرافه و سخن گزافى به نام احاديث رسول الله مثل سکه! توليد مى شده است. البته نبايد اين واقعيت را ناديده گرفت که احاديث رسول اکرم قبل از جمع و تدوينشان سخنان و اسنادى متروکه و فراموش شده نبود اند، که نتوان آنها را جمع و گردآورى کرد، بلکه سخنان و اسنادى زنده و زبانزد عالمان اسلامى و در جريان ز ندگى مسلمين سارى و جارى بوده اند. اما با وجود اين، بايد اين واقعيت را پذيرفت که کار تدوين و گردآورى حدیث (و نیز سيرۀ نبوی)، خارج از مشکل و موانع نبوده است، و بهمين خاطر، تدوين کنندگان حدیث و سيرۀ نبوى با احتياط بسيارى تعامل کرده اند. و نمونۀ این دقت و احتیاط آنست که ائمۀ حديث و محدثين، احاديث و سخنان رسول را بر مبنای «تسلسل و عدم تسلسل»، میزان «علم و امانتدارى راويان» و نحوۀ «ضبط و ثبت آنها» تقسيم بندى کرده و روی چنین معاییری آنها را رتبه بندی نموده اند؛ و از این جهت، هر قسم و نوعى از احاديث داراى ارزش و اعتبار خاص خود می باشد. بدیهی است که اين کار و این تقسیم بندی عکس العمل مناسب و بجايى در مقابله با پديدۀ جعل و ساخت احاديث بوده است، پديدۀ شومى که و جود آن محل اتفاق همگان است و می رفت تا کل احادیث رسول را فاسد و متلاشى نمايد.
در مورد سيرۀ
نبوى
و چگونگى جمع آورى و تدوين آن نيز بايد گفت: جريان جمع آورى و تدوین
سيرة النّبی
داراى وضع بهترى از جريان جمع و تدوين احادیث نبوده است، و بلکه در
رابطه با آن مشکلات بيشترى وجود داشته است. و همچنین آن دقت و تقسیم
بندی که در رابطه با احادیث رسول بکار گرفته شده، در رابطه با سیرۀ
نبوی بوجود نیامده است. از این جهت، کتب و منابع سیرۀ نبوی نیز جدا
احتیاج به نقد و بازنگری دارند و مطالبشان نیز باید با
«دقت و احتیاط» اخذ و دریافت
شود. بنابر
اين، بديهى مى نمايد که منابع حديث و سيرۀ نبوی متأثر از
زمان و مکان و نيز داراى نقص و عيب باشند و حتى جعليات و خرافات نیز
در آنها یافت شود. اينست که
مسلمين و موحدين و صاحبان عقول آزاد
نمی توانند آنها را
(با
وجود ارزش و اهمیتی
که دارند) مطلق بگيرند؛ و ناچارند که:
آنها را با ديدى توحيدى و به روشی عالمانه و آزادانه مطالعه و
اخذ
کنند و
نسبت به اخذ و اجراى آنها اجتهادى عمل
نمایند،
و
مشخصا
در اين ميدان
«اصول اسلامى
و رشد و صلاح مسلمين» را اصل و اساس قرار دهند. و طبعا این امرى
است که با موانع متعدد استبدادى و
استعماری و عقب ماندگى اجتماعى و فقر فرهنگى و اقتصادى روبروست، اما
اين طريق (با وجود
همۀ اين موانع)
لاجَرَم بايد طی
شود. مهمترين مصادر احاديث رسول از دهها کتاب بزرگ تجاوز می کند، اما در بين همۀ اين کُتُب، دو کتاب ارزشمند «صحيح بخارى» و «صحيح مسلم» که مشتمل بر احاديث رسول هستند از اهميت خاصی برخوردارند، و به اتفاق همۀ مسلمين، معتبرترين منابع احاديث نبوی به شمار می روند. بعد از اين دو منبع اساسى، منابع زير بيشترين ارزش و اهميت را در طول تاريخ ١٢٠٠ سالۀ «بعد از جمع تدوين» داشته اند، که عبارتند از: ١- سنن تِرمِذی، ٢- سنن ابوداود، ٣- سنن نسايى، ۴- سنن ابن ماجه، ۵- مُوَطّأ مالک، و ۶- مُسند احمد. لازم به ذکر است که بصورت سنتى و نزد اکثر علماى اسلامى، صحيح بخارى و مسلم به صَحيحَين مشهورند، و اين دو صحيح همراه با سنن ترمذی، سنن ابو داود، سنن نسايى، و سنن ابن ماجه به کُتُب سِتّة و مصادر ششگانۀ حديث معروف شده اند. البته به اتفاق علمای حدیث، سنن چهارگانه منحصر به احاديث صحيح نمى شوند، و احاديثى که از اعتبار و رتبۀ کمترى نیز برخوردارند به و فور در آنها یافت می شود. دربارۀ کتب مالک و احمد نيز بايد گفت: کتاب «الموطأ» مالک بن انس، از حيث اعتبار و صحت، نزد همه بر «مسند» احمد بن حنبل افضليت و ارجحيت دارد، اما از جهت گستردگى، مسند احمد بسيار وسيع است و نزديک به ۴۰ هزار حديث را در بر می گيرد. بگذريم از اينکه صاحبان اين دو کتاب (امام مالک و امام احمد) سر مذهب هستند و حالا هم میلیونها مسلمان از این دو کتاب تبعیت می کنند و مالکی و احمدی بحساب می آیند. البته خوب است در همينجا کتاب ارزشمند «مقدمۀ ابن الصلاح» نيز که محل مراجعۀ همۀ اطراف است ذکر شود، زيرا اين کتابِ موثق در شناخت احادیث پيامبر يک منبع کم نظير است، و مطالعۀ آن براى شناخت احاديث و فهم انواع و اقسام آن بسيار ضرورى است. در رابطه با منابع سيرۀ نبوى هم (که آنها نیز مطلق نبوده و داراى اشکالات زيادى هستند، و حتی بعضى از آنها با تکيه بر احاديث و روايات نوشته شده اند، و بعضى ديگر نیز در عين تکيه بر عقل و تحليل از احاديث و روايات کمک گرفته اند) زياد میتوان سخن راند. اما اگر بخواهيم «ملاک و معیاری» در مورد آنها ارائه دهيم بايد بگوييم که: منابع سيرۀ نبوى داراى وسعت و معلومات بسيار و در عين حال بسيار عالمانه و منصفانه تدوين و نوشته شده اند، اما چونکه از زمان تاليف شان قرنها می گذرد، داراى اشکالات زيادى براى عصر و زمانۀ ما هستند، چرا که مثل ساير منابع و کتب بشرى در محدودۀ درک و فهم زمان و مکان خود به رشتۀ تحرير در آمده اند. همچنين با توجه به اينکه اين منابع و کتب بزرگ، دوره هايى را نقل و منعکس ميکنند که مؤلفان آنها شاهد آن نبوده اند و در عين حال از منابع و مصادری که دورۀ نبوت و صدر اسلام را بصورت مفصل منعکس کرده باشند، محروم بوده اند، در نتيجه متوسل به قيل و قال ها و حتى افسانه هاى تورات و اناجیل شده اند. اينست که اين منابع نيز حتما بايد با ديدى نقادانه و بى طرفانه مطالعه و اخذ شوند. البته در دورۀ معاصر، عالمان و کاتبانی خواسته اند که با تکيه بر آيات قرآن، سيره و تاریخ نبوى را مجددا تدوين نمايند، و در اين ميدان آياتى را که مربوط به رسول و صحابه بوده و به جهاد و هجرت و زندگى آنها پرداخته اند و یا اینکه به آنها اشارت دارند، جمع آورى و آنها را با توجه به مسلمات سيرۀ رسول و صحابه و تاريخ اسلام شرح و تفصيل داده اند. و نمونۀ اين کارها از طرف محمد عزت دَروَزه صورت گرفته است، و کتاب «سيرة الرسول» ایشان بر اين مبنا تأليف شده است. علاوه بر این، عالمان بزرگ معاصر خواسته اند که سيرۀ نبوى را اگر نه کلا با تکيه بر آيات قرآن، اما لااقل با تکيه بر اسناد و مدارک قابل قبول و به شيوه اى عاقلانه و عالمانه و با توجه به اصول توحیدی اسلام، مجددا تدوين و ارائه دهند، و نمونۀ اين کارها از طرف امير على هندى، محمد حسين هيکل، ابو الحسن ندوى، محمد غزالى و........ انجام گرفته است، و سيره هاى نبوى آنها که اصـول توحيدى و علمى و عقلى را بيشتر ملاحظه کرده اند، براى عصر و زمانۀ ما مفيدتر و روشنگرتر هستند.
اما مهمترين و
مشهورترين منابع و کتب سيرۀ
نبوى - تاريخى، که در واقع مراجعی تنقیح نشده و ناخالص بحساب می
آیند، از اين قرار هستند:
١- سيرة النبى (مشهور به
سيرهٴ ابن هشام
- هرچند صاحب اصلى آن ابن اسحاق است، اما توسط ابن هشام
تنظیم و تدوين شده است).
٢- طبقات الکبرى
(محمد ابن
سعـد).
٣- تاريخ اُمم و
الملوک مشهور به
تاريخ طبرى (محمد جرير
الطبرى
- بخش سيرهٴ نبوى).
۴-
الکامل فى
التاريخ
(ابن
اثير
- بخش
سيرهٴ نبوى).
۵-
البدايه و
النهايه
(ابن کثير
-
بخش
سيرۀ نبوى).
۶-
تاريخ الاسلام
(مشهور به سيرۀ
ذهبى
- محمد ذهبى
- بخش سيرۀ
نبوى). البته باید دانست که منابع و کتب
زيادى از قديم و جديد دربارۀ سیرۀ نبوی تاليف شده اند، اما اين منابع و
کتب، مايه هاى اصلى اکثر کتب و تأليفات بعد از خود را تشکيل
می
دهند.
لازم به ذکر است که این منابع و کتب مختص سیرۀ نبی و حیات رسول اکرم
نیستد، بلکه بسیار عام و فراگیر میباشند، و حتی بیشتر منابع و کتب
تاریخ اسلام بحساب می آیند، الا سیرۀ ابن هشام، که تقریبا مختص سیره و
حیات رسول اسلام است. اما مثل اینکه در گذشته در رابطه با تاریخ تمدن
اسلامی کتب
«جامع و فراگیر» کمتر تألیف و تدوین
شده است، و آنچه در رابطه با تمدن اسلامی به رشتۀ تحریر در آمده بیشتر مربوط به
دورۀ معاصر میباشد، و شاید در مورد تاریخ تمدن اسلام، عالی ترین منبع،
تألیفات احمد امین مصری و خاصتا سه کتاب پر آوازۀ ایشان یعنی
«فجر الاسلام»،
«ضحی الاسلام»، و
«ظهـر
الاسلام» باشد. همچنین
«مقدمۀ ابن
خلدون» با توجه به
اینکه در بیان قواعد حرکت اجتماعی و زمینه ها و علل صعود و سقوط
تمدنهای بشری به رشتۀ تحریر در آمده، در تمدن شناسی و سرنوشتی که
تمدنها پیدا می
کنند در صدر قرار می گیرد، و اصلا با توجه به همین
کتاب
است که
ابن خلدون پدر جامعه شناسی شناخته شده است. طبعا
مستشرقین نیز کتب بزرگ و احیانا محققانه ای در مورد تاریخ و
تمدن اسلامی ارائه کرده اند، و در این رابطه کتاب
«تمدن اسلامی در
قرن چهارم هجری» آدم میتـز، و کتاب
«تمدن عـرب» گوستاولوبون
(که ظاهرا از اعتراف به
عبارتِ تمدن اسلامی! اکراه داشته
است)، و نیز کتاب
«تاریخ تمدن اسلامی»
جرجی زیدان از همه بیشتر جلب توجه میکنند. اما با وجود این هرگز نباید
از نیش و گزند مستشرقین غافل ماند و از آنها هر چیزی را دریافت نمود، و
کتب مستشرقین را همیشه باید به مثابۀ مواضع مخالفان اسلام و مسلمین
مطالعه کرد. و مثلا همین چند کتاب عرضه شده، که همراه با مؤلفانشان جای
نقد و اعتراض بسیاری هستند، باید به روشی محتاطانه پیگیری نمود.
ب - منـــــابع و کـــــتب اســـــلامى منابع و کتب اسلامى، منابع و کتبى هستند که توسط دانشمندان و مجتهدين و صاحب نظران مسلمان بعد از دورۀ رسول و صحابه تا زمان حال تدوين و منتشر شده اند، و بعنوان منابع و کتب معتبر اسلامى جا افتاده و مورد توجه مسلمین و علماى اسلامى قرار گرفته اند، بنحوی که طی قرون متمادی محل احترام و رجوع عامۀ مسلمين و مصادر اخذ اسلاميت از آنها بوده اند. بنابراین، منابع و کتب اسلامى حاصل يک قرن و دو قـرن نيستند، بلکه حاصل ۱۴ قرن تلاش و تحقيق امتى با وسعت و گستردگى امت اسلامی ميباشند. اينست که اکنون بشريت مسلمان و غير مسلمان با يک گنجينهٴ عظيم و گسترده ای از منابع و کتب اسلامى روبروست، گنجينه اى که حتى نام و فهرست اُمٌهات آن، مجلدات قطور و ضخيمى را می طلبد و دراین رابطه کتابنامه ها نوشته شده اند، و کتاب «الفهرست» ابن الندیم نمونۀ آنهاست. مسئلۀ دیگر در رابطه با منابع و کتب اسلامى، تنوع و موضوعات مختلف آنهاست، بنحوی که بسیاری از علوم و معارف اسلامی و بشری در آنها منعکس شده است، و: منابع و کتب تفسير قرآن، منابع و کتب علوم القرآن، منابع و کتب حديث، منابع و کتب علوم الحديث، منابع وکتب فقه احکام، منابع وکتب علم فقه احکام (اصول فقه احکام)، منابع و کتب سيره و سلوک نبوى، منابع و کتب تاريخ و تمدن اسلامی، منابع و کتب لغوى و نحوى و ادبى، منـابع و کتب فکرى - عقيدتى، منـابع و کتب مالى - اقتصادى، منابع و کتب مربوط به سياست وحکومت، منابع و کتب تربيتى - اخلاقى، منابع و کتب اَعلام وشخصيات، منابع و کتب منطق وفلسفه، منابع و کتب عرفان و تصوف، منابع و کتب طبی، رياضیات، جغرافیا، شيمى و..... نمونه هاى اين تنوع و جنبه هاى اين منابع و کتب هستند. بدیهی است که نسبت به این منابع وسیع و متنوع می توان انتقادات زیادی وارد کرد، و مهمترین انتقادات (علاوه بر طی شدن مرحلۀ تأثیرگذاری وخصلت مشکل گشایی آنها و تبدیل اکثرشان به منابع و کتب تاریخی) در این رابطه، یکی مربوط به میزان اسلامیت آنها (توحید و آزادی بشریت) و دیگری مسئلۀ موضوعیت آنهاست (واقعی بودن و تأثیرگذاری)، بدین معنا که بسیاری از منابع و کتب اسلامی، هم در رابطه با درجۀ توحیدی بودن، که در رأس آن، آزادی بشریت و استقرار عدالت اسلامی و تثبیت یک روش علمی و خرافه ستیزانه قرار دارد، جای نقد و مناقشه هستند، چرا که در بسیاری از منابع و کتب اسلامی بجای بر جسته شدن اصول توحیدی و اسلامیت و تکیه به آیات قرآن، با توسل به افسانه ها و خرافات غیر اسلامی، شرک و خرافات و تبعیض و استبداد تثبیت شده است، و بدینصورت حتی استقلالیت اسلامی هم زیر سؤال رفته است. همچنین این قضیه که این کتب و منابع به چه میزان موضوعیت دارند و چقدر به زندگی اسلامی و وضعیت حیات مسلمین توجه نموده اند، محل نقد و بررسی است، و طبعا همۀ منابع و کتبی که دربارۀ فلسفه، منطق، تصوف، مناقشات کلامی، مشغولیت بیش از حد به صرف و نحو، غرق شدن در رتبه بندی احادیث و علم الرجال و..... نمونۀ کارهایی است که نه تنها مشکلی را حل نکرده اند؛ بلکه بر مشاکل و موانع همافزوده اند، و حتی عامل غفلت از مهمترین اصول اسلامی شده اند.
اینست که بنابر تقصیر
و کمبودی که
منابع و کتب اسلامی در رابطه با میزان اسلامیت و درجۀ موضوعیت دارند،
حتی جای سرزنش هم هستند. بگذریم از اینکه
متأسفانه در گذشته نیز به علت وجود نظامهای
استبدادی و
سلطنتی (که زیر نام خلافت بر جوامع اسلامی تسلط داشته اند)،
مسلمین و علما و اندیشمندان اسلامی فرصت و توان
ضعیفی برای پرداختن به میزانهای توحیدی و توجه به مسائل اجتماعی و
سیاسی و اقتصادی در اختیار داشته اند، و به تبع
آن، بسیاری از آنها یا سکوت
اختیار کرده و یا به
موضوعاتی پرداخته اند
که تحمل شود و خطری متوجه نظامهای سلطانی و استبدادی ننماید، کما اینکه
حالا نیز چنین است و زیر سلطۀ نظامهای استبدادی
- استعماری، کتب و
نشریات و بیاناتی که تحول آفرین و نقادانه باشد
به زحمت امکان انتشار
پیدا میکند. و همین است که
منابع و کتب اسلامی، در
هیچ مرحله ای از مراحل نتوانسته اند
«مشکل گشا»
و
حلال مشکلات مسلمین و
جوامع اسلامی گردند، همچنانکه نتوانسته اند چهرۀ
واقعی تــوحید و اسلامیت را به مردم معرفی کنند. و اگر کسانی هم که
جرئت این کـار را داشته اند، دچار
مشکلات سنگینی شده و سر از زندان و
اعدام و آوارگی و محرومیت در آورده اند، چیزی که عیان و محل اتفاق
همگان است و هزاران هزار عالم و شخصیت در این رابطه در قرون گذشته و در
دورۀ معاصر دچار محنت شده اند. حال آیا روزی خواهد رسید که بیان و قلم
و کتابت آزاد شود و صاحبان علم و قلم و اندیشه بخاطر علم و قلم و
اندیشۀ خود و نشر و بیان آن مؤاخذه و مجازات نشوند؟!
چنین روزی را آرزو می
کنیم و برایش تلاش می نماییم، و
الحمد لله
در همین راستا بپا خواسته ایم.
در این باره به
مطلبِ:
«رابطۀ: دانشگاه، استبداد، و استعمار»
مراجعه شود. در رابطه با منابع و کتب اسلامى توجه به دو نکتۀ اساسی بسيار ضرورى است، و غفلت از این دو مسئله اوضاع را مشوش و راه رسیدن به واقعیت را مشکل می سازد، و این دو نکتۀ اساسی بدین قرار هستند: ١- بیشتر کتابها و تألیفات علماء و متفکرین اسلامی بر اساس «نياز و احتیاج دورۀ خودشان» و «درک و فهم زمان خودشان» و «حل مشکلات عصر خودشان» تدوين و منتشر شده اند، و به طبیعت حال از محيط خودشان بسیار متاثر هستند. همچنین «فضاى سياسى و باز و بسته بودنش» نه تنها نقش مهمى در ماهيت و محتواى منابع و کتب اسلامى بازی کرده، بلکه در انتخاب موضوعات منابع و کتب و آنچه می توانسته مورد مطالعه و بررسى مسلمين قرار گيرد نقش اساسی داشته است. و همانطور که ذکرش رفت نظامهای استبدادی در طول تاریخ اسلام (در اشکال مختلف و تحت عناوین فریبنده) موانع بنیادینی در راه تحقق اسلامیت و برقراری آزادی و عدالت اسلامی و رشد و ترقی مسلمین ایجاد کرده اند، پدیدۀ بنیان براندازی که حالا نیز مسلمین و جوامع اسلامی از دست آن می نالند.
٢-
منابع و کتب اسلامی
در دورۀ
مُعاصر
دارای
ادبيات و
مُحتوی
و موضوعات
متفاوتی
در قیاس با
ادبيات و
مُحتوی
و
موضوعات منابع و کتب اسلامى در تاريخ و گذشتۀ
اسلامى
هستند. بر این اساس،
میتوان منابع و کتب اسلامى را
بطور کلی
به دو بـخش:
«اسلامى
-
تاريخى» و
«اسلامى
-
معاصر» تقسيم بندى
کرد:
الف - منابع و کتب اسلامى - تاريخى منابع و کتب اسلامى - تاريخى، که بیشتر به مثابۀ مصدر و مرجع قانونگذاری و حل و فصل مشکلاتِ قرون ماضیه و ادوار خودشان تدوین و به رشتۀ تحریر در آمده اند (و تا حد زیادی از ردۀ مصدریت و مرجعیت خارج شده اند، در زمان معاصر و دورۀ کنونی من حیث المجموع برای تحقيق و مطالعه و درک تاریخ و معلومات تاریخی و اخذ تجربیات قابل استفاده هستند، نه بعنوان مصادر و مراجعی براى اخذ قوانين و برنامه ريزى. البته اين بدان معنا نيست که نمیتوان چيزى را از منابع و کتب اسلامی - تاریخی اخذ و استخراج نمود و یا اینکه از آنها بی نیاز باشیم، چرا که بدون مطالعۀ منابع اسلامى - تاريخى، قانونگذارى و برنامه ريزى براى امور مسلمين لنگ و معيوب خواهد بود، و حتی میتواند دچار نقايص اساسى شود. بالاخره اسلام و اسلامیت ریشه و تاریخی دارد، و علوم اساسی اسلامی، اعم از تفسیر و سنت نبوی و فقه احکام و لغت و ادبیات اسلامی دارای سابقۀ تاریخی اند و ابدا نمیتوان از آنها صرف نظر و چشم پوشی کرد. و لکن آنچه مدنظر و مطلوبست عدم خلاصه شدن در تاریخ و نظرات و اجتهادات قُدَماست، نه رها کردن «اساس و معلومات اساسی». بنابر این، معلومات منابع و کتب اسلامی - تاریخی در تفسیر قرآن و سنت و سیرۀ نبوی و تاریخ و تمدن اسلامی و لغت و ادبیات (که در اختیار ما می گذارند) نقش کلیدی در تدوین مجدد علوم اسلامی و در میدان اجتهاد و تطبیق اسلامیت بازی می کنند. اينست که بايد آنها جهت تدوین و ارائۀ مجدد اسلامیت و کار قانونگذاری اسلامی حتما مطالعه و بررسی و بکار گرفته شوند، بدون اینکه این مطالعات مطلق گرفته شود و کار به «گذشته گرایی» منتهی شود. و بعدا با استفاده از آنها و در سایۀ قرآن منزل و سنت مسلم نبوى و قوانين علمى و عقل بشرى و واقعيات معاصر بايد قانونگذارى و برنامه ريزى نمود. این روش در رابطه با منابع و کتب اسلامى - تاريخى ناشی از این واقعیت است که آنها: از طرفى متأثر از فرهنگ و عادات گذشتگان و محصول محدودۀ عقل و علم و اخلاق بشر گذشته هستند، و همچنین با توجه به موانع نظامها و خاندانها و سلسله های استبدادی تدوین شده اند، و در نتيجه داراى محدوديت هاى فکرى و فرهنگى و سياسى و علمى دورۀ خود میباشند. و از طرف ديگر اين منابع و کتب اسلامی - تاریخی، حاوى معلومات اساسى در بارۀ اسلام و اسلامیت و منعکس کنندۀ فرهنگ و تاريخ و ادبيات ادوار مختلف مسلمين و اوضاع و احوال آنها هستند. علاوه بر این، اين منابع و کتب، در بعد ادبيات، علاوه بر عمق و وسعت شان، در حد بالايى مستقل و اسلامى هستند، و مصون از اختلاط و آلودگى ادبيات جديد و استعمارى می باشند. اینست که منابع و کتب اسلامى معاصر و جديد اکثرا با تکيه بر ادبيات و معلومات منابع اسلامى - تاريخى تأليف و نوشته شده و می شوند.
ب
- منابع و کتب اسلامى
-
معاصر
منابع و کتب اسلامى معاصر، عـلاوه بر
اطلاع و آگاهی از منابع و کتب اسلامی - تاریخی، و برخورداری از علم و
تجربیات اسلاف و گذشتگان، از نگرش عالیتر و ماهيت ادبى متناسب و عصری
تر بهره مند هستند، و در عین حال، تغيير و تحولات ادوار معاصر را نيز
منعکس و مشکلات موجود را بررسى و تجزيهٴ و تحليل میکنند، و برايشان راه
حل هاى جديدى ارائه می دهند. و همین امر باعث میشود که منابع و کتب
اسلامى - معاصر، در عين برخوردارى از مزاياى منابع و کتب اسلامى -
تاريخى، داراى مزاياى ديگرى نیز باشند که از جديد بودن آنها نشأت می
گیرد، امری که بسیار ضروری بوده و بدون آن، جوامع اسلامی و کل اسلامیت
در گذشته جا زده و از قافلۀ ترقی و تمدن بشری عقب خواهد ماند و لیاقت
رهبری و پیشتازی را از دست خواهد داد. و اصلا غفلت از همین نوسازی بر
پایۀ اصول توحیدی و اسلامی بود که مسلمین و جوامع اسلامی را به زیر
انداخت و آنها را تحت سلطۀ دشمنانش قرار داد و جهان اسلام و امت اسلامی
را دچار تفرق و تمزق نمود. البته اين بدان معنا نيست که همهٴ منابع و
کتب اسلامـى معاصر از اين خواص مثبت برخوردارند و با تکیه بر اصول
توحیدی و با توجه به تغيير و تحولات جدید و رشد و تکامل بشرى و واقعيات
پیش رو نوشته شده اند، چرا که متاسفانه بسیاری از منابع و کتب اسلامى
معاصر، در بيشتر ابعاد، یا بر مبنای محتوا ومفاهیم منابع و کتب اسلامى
-
تاريخى، تأليف و نوشته شده اند و حتى میتوان گفت
«نسخۀ جديد آنها» هستند، و یا از فکر وفرهنگ و اعراف غیر
اسلامی اعم از غرب سرمایه داری و شرق کمونیستی و تقسیمات
استعماری(قومی
- وطنی) و فرهنگ و عرف محلی متأثر می باشند. منابع و کتب
اسلامى جديد و معاصر و داراى محتواى جديد و معاصر، و متکی به اصول
توحیدی- اسلامی، تنها از فکر و فرهنگ توحیدی و آزادیخواهانه ومتکى به
آخرين دستاوردهاى علم و تمدن بشرى میتوانند نشأت بگيرند، چيزيکه مصلحان
و اهل تجديد و روشن انديشى و پیروان اسلام اجتهادى ميتوانند آن را
منتشر و در گفتار و کتب و عملکرد خود منعکس نمايند. و نمونه هاى
برجستهٴ اين مصلحان بيدارگر و روشن انديشان اجتهادى، که کتاب هايشان
خلاق و روشنگرانه و اجتهادى بوده، و همچنین با تکيه برمبانى توحيدى و
اسلامی به گذشته وحال پرداخته اند، و دعوتگرى وعملکرد توحيدى و
آزاديخواهانه شان، روح بخش اين کتابها شده است، از
این قرار است:
سید جمال
الدين، محمد عبده، عبدالرحمن کواکبى، محمد اقبال، رشيد رضا، عباس
العقـاد، شکيب ارسلان، محمد مصطفى المراغى، احمد امين، اميـر على
هنـدى، فـريد وجـدى، سيـد قطب، مالک بن نبى،
محمد عزت دَروَزه،
اسد الله خارقانی،
شريعت
سنگلجى، على شريعتى، ابو الاعلى مودودى، محمد غـزالى، ابو الحسن ندوى،
محمد قطب، حسن الترابى و.......
که
همۀ
آنها
جزو عالمان و پيشتازان
دورۀ
معاصر هستند.
حال با توجه به اين وضعيت و بنابر ابعاد
قديم و جديد
کتب و منابع اسلامى چگونه
میتوان دین اسلام
را شناخت و
چطور میتوان به واقعيت
فکر و عقیدۀ
توحيدى
پی برد؟ از نظر موحدین آزادیخواه
راه رسيدن به درک و فهم صحيح
اسلامی
و طریق دریافت فکر و
عقیدۀ توحیدی
در این رابطه
اختصارا چنين است: اولا بايد از مطالعۀ کتب و منابع اجتهادى معاصر آغاز کرد، خاصتا کتب و منابعى که در رابطه با قرآن و تفسير قرآن و موضوعات متنوع آن نگاشته شده اند باید مبنای مطالعات اسلامى قرار گیرند، و بر اساس علم و معلومات آنها مراحل دیگر مطالعاتی طی شود. در اين ميدانِ اسلام شناسى، مطالعۀ کتب و شخصيتهاى علمیِ فوق الذکر، که علمداران اسلامیت و مسلمانی در دورۀ معاصر بحساب مى آيند بسيار ضرورى می باشد، زيرا مطالعۀ کتابهای آنها مایۀ بوجود آمدن فهم و بينش اسلامى و توحيدى و متناسب با زمان و مکان می شود. و اين مطالعات، اسلاميت را همراه با ادبيات معاصر و تغيير و تحولات صورت گرفته به شخص قارى و متابع تفهيم مینماید. همچنين مطالعۀ افکار و عقايد توحیدی و اجتهادى موحدین آزادیخواه در وارد شدن به مطالعات اسلامى و دريافت «فهم توحيدى - اجتهادی» بسيار روشنگر خواهد بود. ثانيا براى تعميق و توسعۀ مطالعات اسلامى و اسلام شناسى (البته با ديدى نقادانه و اجتهادى و انتخاب گر) ميتوان وارد ميدان کتب و منابع اسلامى- تاريخى گرديد، و در این میدان وسیع در ابعاد مختلف به تحقيق و مطالعه پرداخت، و مهمترين ابعاد اين مطالعه عبارتند از: تفسير قرآن، سیره و حدیث، و تاريخ و تمدن اسلامی. دربارۀ احاديث و سيرۀ نبوى و تاريخ و تمدن اسلامی منابع و کتبی ذکر شدند، و حال در رابطه با تفاسیر قرآن نيز کتب و منابعی ذکر می شوند، و مهمترين تفاسير اسلامى- تاريخى (که سالم و در دسترس هستند) بدین قرار میباشند: ١- جامع البيان مشهور به تفسير طبرى، تاليف: محمد بن جَرير الطبرى. این تفسیر وسیع و پر طرفدار و مرجع اهل علم و تحقیق، مفیدترین و عالمانه ترین تفسیرها در میان تفاسیر اسلامی - تاریخی است، و فی الواقع (و به قول خودش) جامع البیانی در رابطه با توضیح و تبیین آیات قرآن و ترکیبی از نقل آرای صحابه و تابعین و علوم زمانه و ترجیحات خودش می باشد. و همین است که هیچ عالم و صاحب نظری که بخواهد در رابطه با قرآن و درک و تبیین آیات آن به تحقیق و تفحص بپردازد از مراجعه بدین تفسیر و توجه به معلومات و تـوضیحات آن بی نیاز نمی باشد. ۲- الکشاف عن حقائق التنزيل، تاليف: جارَ الله زمَخشرى - این تفسیر بسیار مشهور و در همان حال مختصر است و حتی به تفسیر همۀ آیات نمی پردازد، تفسیری که در عین عقلی و استدلالی بودنش به احادیث و اقوال صحابه استناد می نماید. کمااینکه این تفسیر بنابر نفع و فوائدش (و خاصتا استنباطات محکم و بلاغی اش) از طرف اهل علم و تفسیر مورد استقبال قرار گرفته است. لکن با توجه به متهم بودنش به عقاید معتزلی و دخیل کردنشان در تفسیر، بجایش تفاسیر جدیدی با تکیه بر آن تدوین کرده اند (به قول خودشان بدون اعتزالیات)؛ و تفاسیر بَیضاوی و نَسَفی نمونۀ آنها هستند. ۳- مفاتيح الغيب، تاليف: فخرالدين رازى، تفسیری که بسیار مفصل و بوده، و در میدان خط و منهج (علیرغم استفاده از احادیث و اقوال صحابه) یک تفسیر عقلی و استدلالی و متکی به رأی و استنباط تلقی می شود، تا جایی که این تفسیر در میان تفاسیر عقلی و استدلالی در گذشتۀ اسلامی جایگاه خاص و ممتازی دارد. و طبعا نباید فراموش کرد که این کتاب صرفا تفسیر آیات قرآن نیست، بلکه با تفصیل مباحث و خزیدن در عمق علوم و نظرات زمانه و مذهبی و طرح مجموعۀ علوم و قضایای دوران از تفسیر آیات فاصلۀ پیدا می کند و به اصطلاح دچار استطراد و توضیحات ثانویه می شود. ۴- الجامع لِأحکام القرآن، تاليف: ابو عبدالله قُرطبی - این تفسیر در عین فراگیر بودنش و توجه به علوم مختلف اسلامی (البته در محدودۀ افکار و آرای زمانه و اتکاء به نظرات و اجتهادات علمای ماقبل و معاصرش)، اما به احکام فقهی - مذهبی اهتمام خاصی داده و آیات مربوط به این بخش را مفصلتر بیان کرده است (کمااینکه از نامش چنین پیداست). و همین است که این تفسیر میتواند محل استفادۀ اطراف متعدد قرار گیرد، ولکن بیشتر نقلی و مأثور بحساب می آید و متکی به احادیث است و بهمین وصف مُتصف می باشد. ۵- تفسیر القرآن العظیم، تألیف: ابن کثیر دمشقی. این تفسیر مشهورترین تفسیر مأثور و نقلی در بین همۀ تفاسیر اسلامی - تاریخی بوده و متکی به احادیث و منعکس کنندۀ خط و منهج اهل حدیث است، خط و منهجی که حدیث و سنت رسول را «قرآن مُفسَّر» تلقی می کند و معتقد هستند که نطق و سخن رسول وحی مُنزَل است؛ همانطور که ابن کثیر در تفسیر آیاتِ: وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ» روی همین نظر است. لازم بذکر است صاحب این تفسیر (ابن کثیر) یکی از شاگردان نامدار احمد ابن تیمیه و پایه گذار «حنبلیۀ نوین» می باشد. ۶- فتح القدیر، تألیف: محمد الشَوکانی - این تفسیر مربوط به دورۀ مُعاصر است (قرن ۱۳ هجری) و لایق ذکر و مطالعه و پر فایده است، و از حیث خط و منهج و مُحتوای روایی و دِرایی اش به تفسیر طبری نزدیک می باشد. اما با وجود مُعاصر بودنش من حیث المجموع محدود در افکار و عقاید اسلامی - تاریخی است و به شیوۀ خودش حامل مُحتوای آنها می باشد.
لازم
بذکر است که ميدان تفاسير اسلامى - تاريخى بسيار
وسیع و پهناور
است و
طی قرون گذشته
تفاسير زيادى
عرض و ارائه
شده اند، تفاسيری
که از
جهت
«منهج فکرى و
محتواى علمى»
اکثرا تکرارى
بوده و متکى بر تفاسير
ماقبل خود هستند، لکن و با همۀ اینها
تفاسير فوق الذکر
(هم از نظر منهج و روش و هم از نظر
مُحتوای علمى)
در صدر تفاسير مقبول و محل مراجعۀ مسلمين
و محققان غیر مسلمان قرار دارند
(بگذریم از تفاسیر فلسفی و
صوفیانه و فرقه ای
که واقعا گمراه کننده و خرافى اند و چندان لایق ذکر و بیان نیستند).
همچنین در رابطه با عبارت «اسلامی - تاریخی»
باید گفت: این تفاسیر (و همۀ علوم اسلامی - تاریخی)
«در سطح و محدودۀ تاریخ» قرار دارند و مُحتوای تاریخی آنها مدنظر است،
و مشخصا آیات انسان شناسانه و جامعه شناسانه و
روانشناسانه و تاریخ شناسانه و سیاسی و اقتصادی و خاصتا آیات مربوط به
علوم طبیعی و جهان شناسانه و حرکات کُرات و سیارات و........ یا بنابر
تصورات زمانه و ادوار ماضیه مورد توجه واقع شده اند (که در اکثر اوقات
باید از آنها عبور کرد)، و یا اینکه مُتقیانه و مسئولانه از کنار آنها
رد شده و با عبارت «والله اعلم» آنها را مسکوت گذاشته
اند. و باید دانست که تفاسیر معاصر هم که بر اساس تفاسیر اسلامی
- تاریخی به رشتۀ تحریر در آمده اند حکم تفاسیر قُدَما را دارند و آنها
نیز تفاسیر «اسلامی - تاریخی» قلمداد می شوند. هرچند
تفاسيرى مانند المنار
(محمد
عبدُه و رشيد رضا) که تا سورۀ يوسف را در بر
می
گيرد، و
فى ظلال القرآن (سيد
قطب) مستقل و معاصر بحساب می آيند و مؤلفان گرانقدر آنها در صدر بيدارگران و احياگران عصر
حاضر قرار
دارند.
کمااینکه تفسیر
التحریر و التنویر
(طاهر ابن عاشور) و
تفسیر
المراغى
(احمد
المراغى)
که
معاصر هستند و به علوم جدیده و حقایق دوران نیز توجه نموده اند برای نسل ما میتوانند
مفيد و
ذی نفع باشند.
همچنین تفسیر محمد عزت دَروَزه تحت عنوانِ
«تفسیر الحدیث»
که بنابر ترتیب نزول وحی به رشتۀ تحریر در آمده، تفسیری جدید و معاصر
بوده و
مُستحق مطالعه و بهره گیری است. البته باید دانست که تفاسیر انحرافی و
گمراه کننده به دوران گذشته محدود نمی شوند، و همانطور که در گذشته از
حدیث و عقل و عرفان و فلسفه و ظاهر و باطن و حتی از اسباب النزول
و........ سوء استفاده بعمل آمده و آنها را زورکی بر آیات قرآن تحمیل
کرده اند، در قرون معاصر هم از این سوء استفاده ها کم دیده نمی شود، و
تفاسیر به اصطلاح علمی و هماهنگ کردن معنای آیات قرآن با نظریات غربی -
الحادی (که تفسیر احمد خان هندی نمونۀ آنهاست) و نیز انطباق آیات قرآن حتی
با نظریات کمونیستی (که در ایران ما نیز امری بسیار آشناست) مصداق این سوء استفاده ها
می باشد. و همین که می
گوییم:
«از هر چیزی میتوان سوء استفاده کرد!»،
و طبعا قرآن حکیم نیز یکی از این چیزهاست. خوبست همینجا
دو کتاب پر
ارزش و عالمانه
هم
که در ميدان علوم قرآنى
- تاریخی
درخشان و فروزانند
(و
هنوز هم جزو منابع
پر ارزش دربارۀ علوم و لغات قرآن
بحساب می آیند) ذکر
نمود: اولی کتاب پر ارزش
«مفردات
القرآن»
و دومی کتاب کم
نظير
«الاتقان
فى علوم القرآن» است، که مؤلف
اولى راغب اصفهانى و مؤلف دومى جلال الدين سيوطى
است. اين دو کتاب نفيس، که اولى در اصطلاحات و لغات قرآن و دومى در
تبيين و بررسى علوم قرآنى نگاشته شده از نظر وثوق و ارزش علمى محل توجه و
مراجعۀ همۀ
اطرافِ اسلامى و غير اسلامى قرار دارند و از اول تا حال معتبر و پر
خواننده بوده اند.
اما با توجه به اینکه برای شناخت هر امری درک و
فهم محیط آن و ما
سبق آن
بسیار ضروری
است، در نتیجه ناگزیر
از ذکر کتابی هستیم که بحق منبعی بزرگ و تحقیقی
و عالمانه
در شناخت محیط و جامعۀ عربی قبل از اسلام و قبل
از بعثت محمد
«ص»
و در رابطه با عقاید و فرهنگ و اعراف آن دوران است، و این
کتاب همان
«المُفصٌل
فی تاریخ العرب قبل الاسلام»
میباشد
که در ده مجلد
انتشار یافته و
مؤلف آن استاد جواد علی است. ثالثا با توجه به اندیشۀ اجتهادى معاصر (که جديدترين فقه و فهم اسلامـى را منعکس ميکند)، و نيز در سایۀ مطالعۀ صدر اسلام و تاريخ مسلمين (که به ريشه ها و گذشتۀ اسلاميت می پردازد)، ميتوان به قانونگذارى و برنامه ريزى پرداخت و مجددا به اسلام قرآنى و توحيدى دست يافت. اما موانع خطرناکی در راه تحقق مراحل مذکور قرار دارند، که اساسی ترین آنها «نظامهاى استبدادى» هستند، نظامهایی که حتى اجازۀ نشر کتب و تدوینات غير استبدادى را به کسى نمی دهند (چه جدید باشد چه قدیم، چه داخلی باشد چه خارجی)، تا جایی که حتی مطالعۀ آزاد را از اهل تحقيق و مطالعه سلب کرده و اصلا آشکارا مانع وصول شبکه های مجازی (اینترنتی) میشوند و آنها را مسدود می سازند. مانع دوم اين راه، عدم وجود زبان مشترک در جوامع اسلامى يعنى زبان قرآن و فصحاى عربى و حتی فقدان ترجمۀ منابع و کتب اساسى میباشد، که اينهم قطعا ناشى از سلطۀ نظامهاى استبدادى - استعماری است. و اگر در این راستا کتبى هم ترجمه شده و می شوند، قبل از هر چيز بايد هماهنگ با ماهيت و اهداف نظامهای استبدادى باشند. بعدا هم متأسفانه مترجمين اين کتابها (از جمله در ايران) اصل امانتدارى را زير پا می گذارند و آشکارا به کتبى که ترجمه میکنند «خيانت» می ورزند. و اين پديدۀ شوم نيز حاصل سلطۀ نظامهای استبدادى و عدم امکان رسواسازى مترجمين غير امين و خیانت کار است. و همانطور که ذکر شد، منابع و کتب اسلامى - تاريخى بيشتر براى فهم و شناخت تاريخ اسلام و مسلمين و بررسى تغييرات هزار و چهار صد سالۀ اسلامى (و اخذ آنچه که بايد اخذ گردد) مستحق مطالعه و بررسى هستند، نه براى قانونگذارى و برنامه ريزى مجدد در جوامع اسلامى، و نه براى اجراى مجدد معلوماتى که کسب ميشود. چونکه تنها فقه و فهم متناسب با «دورۀ برنامه ريزى و اجراء» است که لايق قانونى شدن و اِعمال و اجراء است، و اين فقه (فهم زنده و لايق) همان اجتهاد در زمان و مکان است. و اگر هم قرار است امورى که اسلامى - تاريخى اند، مجددا اجراء و اِعمال شوند، ضرورتا بايد با فهم و عقل زنده و لايق اجراء و عملى گردند، نه اينکه فهم و عقل گذشته و ارائه شده برای وضعی سپری شده! بر وضع و حال فعلى و متحول و متفاوت تحميل گردد!! و اين تعامل معقول و توحيدى، هماهنگ با «اصل هدايت الهى» و مایۀ رشد و تکامل بشرى است. کمااینکه عکس آن مساوى با عقب راندن جوامع بشرى و هدايت آن به سوى درۀ سقوط و انحطاط و عقيم سازى رسالت انبياء و «استمرار گمراهى بشر» است. اما اين بدان معنا نيست که ما ارزش و اهمیت متون اسلامى - تاريخى را انکار نماییم، اما مسلمين زنده و اجتهادى ناچارند که نقادانه به تاريخ خود بنگرند و متونى را که خواه ناخواه وجهۀ تاريخى پيدا کرده اند در جاى خود قرار دهند. و محمد اقبال لاهورى نيز روی همين مبنا گفته است که مسلمين بدون اينکه با تاریخ و گذشتۀ خود قطع رابطه کنند بايد از نو «در کل نظام تفکر اسلامی» بينديشند و آن را مجددا بازسازى کنند.
ج
-
اعراف و آداب جــــوامع اســــلامى بلا شک اعراف و آداب مرسوم و مسلط در جوامع اسلامى (تاریخا و مانند زمانۀ ما) یک منشاء مهم و اساسی برای دینداری مسلمین و جوامع اسلامی محسوب می شود، اعراف و آدابى که مخلوطى از دين و عادات و خرافات است و آگاهانه يا ناآگاهانه بخشی از اسلامیت و مسلمانی گردیده و در میان مسلمين رواج و رسمیت يافته است. اما اعراف و آداب مرسوم در جوامع اسلامى بطور کلی از «سه طريق» به ديندارى و اسلاميت راه يافته و به مرور زمان جزو دينداری اسلامی شده است: طریق اول، بوسیلۀ سرچشمه هاى اصلی دين (و مشخصا قرآن منزل و سُنن نبوی و روش صحابه و.....)، بدين صورت که تعاليم و احکام قرآن و احادیث و سیرۀ نبوى و روش و عملکرد صحابه در طى زمان ميان مسلمين و جوامع اسلامى رواج يافته و بعد از تثبيت آنها به عرف وآداب آنها تبديل شده اند. و همین است که امروزه هم بسیاری از خصایل و ظواهر اسلامی میان مسلمین وجوامع اسلامی قابل مشاهده است. طريق دومِ دينى و اسلامی شدن اعراف و عادات مسلمين، منابع و کتب اسلامى - تاریخی است، بدين شيوه که اين منابع و کتب مرسوم و تاریخی با توجه به اينکه در عصر زمان و خاصی نوشته و تدوين شده اند و نویسندگان آنها نيز از عصر و زمان خود متأثر بوده اند، در نتيجه و از اين طريق، اعراف و عادات آن عصر و زمان به منابع و کتب اسلامى هم راه پيدا کرده است. و چونکه در اعصار و قرون بعدى (منجمله در عصر و زمانۀ ما) اين منابع و کتب کمتر با ديدى نقادانه مطالعه و اخذ شده و می شوند، بلکه بجاى نقد و بازنگری، به مرور زمان عظمت پيدا کرده اند، مسلمين نيز تمام معلومات و تعليمات اين منابع و کتب را «بعنوان دين اسلام» اخذ و دريافت نموده اند، نه بعنوان نظر و مواضع فلان نويسنده و فلان عالم و فلان صاحب نظر، يا اجتهاد فلان امام و خليفه در عصر و زمانی خاص! که طبعا در این میدان «کتبِ فقه احکام و احادیث مذهبی» نقش زیادی بازی کرده اند. پديده اى که بالاخره به مشکلۀ اساسی برای مسلمين و جوامع اسلامی و حتی تجدید و نوسازی اسلامیت تبديل شده است، و حاصل آن، تقليد کورکورانه و تکرار بيجاى نظرات و اجتهادات متفکران و ائمۀ اسلامى و مایۀ قفل دروازۀ عقل و علم و اجتهاد است. و طريق سومی که از راه آن، اعراف و آداب مسلمين به بخشى از اسلاميت تبديل شده است، فرهنگها و سنتها و آداب رايج در جوامع مختلف اسلامى است. لکن اين فرهنگها و سنتهای رايج و استقرار یافته با توجه به «کثرت جوامع» و «فاصلۀ مکانى» و «فقدان نظام فرهنگى و سياسى و اقتصادیِ منسجم» و نيز عدم برخورداریِ اين جوامع از يک «زبان مشترک»، و بدتر از همۀ اینها گرفتار بودنشان به زیر سلطگی استبداد و استعمار (و به تبع آن مبتلا شدن به فقر عام و همه جانبه)، هم داراى تنوع و اختلافات و حتی تناقضات زيادى شده اند، و هم بعضى از اين فرهنگها و سنتها در تضاد با روح توحيد و دینداری اسلامی می باشند. و طبعا چنین وضعیتی با آنچه قرآن حکیم از مسلمين و جامعۀ اسلامی ترسيم می کند و آنها را «امت واحده ای می خواند که باید اُسوه و نمونۀ بشریت باشند» فاصلۀ زیادی دارد. البته بسيارند اعراف و آداب جوامع اسلامى که نه تنها خوب و جاى تحسين هستند، بلکه بايد گفت آنها در راستاى توحيد و اسلاميت قرار دارند، و زمينه هاى تحقق اهداف توحيدى قرآن را فراهم می سازند، کمااينکه در این شکى وجود ندارد که اعراف و آداب بسيار زشت و شرک آميز و تبعيض آميزى در بين مسلمين رواج دارد، که حتما لايق و مستحق محو و نابودی هستند.
حال اگر بخواهيم
براى هر يک از
اعراف و آداب و
عادات خوب یا مضر
«خصلت و خصوصیتی»
ذکر نماییم بايد بگوييم:
اعراف و آداب و عادات خوب داراى ريشه هاى
توحيدى - اسلامی
و در عين حال فراگير است و در
همۀ جوامع اسلامى
قابل رواج و رسمیت می باشد، اما
اعراف و آداب و عادات مضر بيشتر محلی بوده و فاقد ريشه هاى توحيدی
- اسلامی است،
و از مملکت و منطقه ای تا مملکت و منطقه ای دیگر بسیار تفاوت
پیدا می کند. و در اين رابطه بايد روى اين اصل
تاکيد نمود: اعراف و آداب و
عادات مسلمين هرگز نبايد مخالف نصوص
قرآن
و
قانونهای علمی
و سنت مسلم نبوى و عقل بشرى و نافی و نامتناسب با رشد و
تکامل بشرى باشد، بلکه
اعراف و
آداب و عادات اسلامى بايد بيانگر توحيد و
قوانین علمی و عقلانيت و هدايت اسلامى و
در واقع مکمل ديندارى اسلامى باشد، چیزی که تنها در
یک جامعۀ تربیت شدۀ
«توحیدی
- اسلامی»
دست یافتنی می شود. سازمان موحدين آزاديخواه ايران ٣٠ محرم ۱۴۲۷ - ١٠ اسفند ۱۳۸۴ |