بسم اللّه الرحمن الرحیم جبهۀ تاریخی و جهان گسترِ مُعاندین علیه اسلام و مسلمین
از
روزی که ندای توحیدی:
«يَا
أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» توسط محمد مصطفی
سر داده شد، جبهۀ جنگی
مُعاندین و مُستبدین ظالم و
امپراتوران
کافرکیش هم (از هر
طرفی) گشوده شد؛ و
همانطور که می دانیم اولین سرکردگان این جبهۀ جنگی «ابوجهل و ابوسفیان»
بودند، کمااینکه در زمانۀ ما استعمارگران
جهـــانخوار و مستبــدین دست نشانده
(که ادامه دهندگان راه و روش ابوجهل و ابوسفیان هستند)، رهبری این جبهۀ
جنگی را بدست گـرفته اند. اما علیرغم کراهت کفار و
مشرکینِ تاریک اندیش
و سلطه گر، دین توحیدی اسلام در اولین قدم (به رهبری محمد مصطفی و در سایۀ فداکاریهای مجاهدین مسلمان)
توانست بر
«شرارت کفر و استبداد» در جزیرة العرب فائق آید و این جزیره را
به مرکز رسالت توحیدی اسلام مبدل سازد. و از همین پایگاه بود که در
زمان خلفای راشدین
جهاد آزادیبخش با امپراتوران زمان یعنی امپراتوران ساسانی و رومانی
آغاز گردید، و الحمد لله در اینجا نیز پیروزی از آن منادیان
توحید و آزادی و حاملان رسالت اسلام بود. و در سایۀ این پیروزیهای
اساسی و تاریخی
(که هنوز هم اسلام ستیزانِ رنگارنگ از آن می نالند)، دین توحیدی
اسلام در سراسر قلمرو این امپراتوران ظالم و غدار مستقر و
جوامع
آنها آزاد و مسلمان شدند، و در نتیجه همۀ این مناطق، بلاد اسلامی
و جوامع اسلامی گشتند. و همین دوران است که به «عصر
طلایی اسلام» مشهور است. این وضع ادامه و توسعه پیدا کرد،
تا رسید به جنگهای دویست سالۀ صلیبی و تهاجمات امپراتوران به ظاهر
مسیحی غربی، که به دلیل حضور قدرتمند مسلمین در آسیای صغیر و شام و
فلسطین تا مصر، این تهاجمات خطرناک و سنگین صلیبی دفع شدند، و بدلیل
حضور مسلمین، در اینجا نیز پیروزی همراه مسلمین بود. همزمان با تهاجمات
صلیبی غرب، مغولان هم از شرق به جهان اسلام یورش آوردند و آنچه از
تخریب و کشتار و ویرانگـری که میتوانستند انجام دهند، انجام دادند، و
دراین رابطه هیچ دریغ نکردند. البته هجـوم و ویرانگری مغـول به بـلاد
ما وراء النهـر و شرق اسـلامی و ایـران محدود نگردید، بلکه حتی بغداد
را هم که مرکز خلافت اسلامی (عباسی) بود دربر گرفت، و مغولان آنجا را
هم تصرف کردند، و در آنجا نیز تا حد توانشان کشتند و سوختند و ویران
نمودند، و به تاکید این بزرگترین شکست مسلمین از دشمنان خارجی شان تا
آن زمان بوده است. اما عجیب اینست که
«همین
مغولان وحشی
و ویرانگر»
به مرور زمان مغلوب دین و فرهنگ اسلامی شدند و خود نیز مسلمان گشتند! تا آنجا که بسیاری از پادشاهان و امرای
مغولی خدمات بزرگی به اسلام و مسلمین نمودند، وحتی دربعضی ازکشورها
و مثلا درهندوستان، آخرین مدافعان اسلام ازمغولان بودند، وبعنوان آخرین
حاکمان مسلمان (مثل بهادر شاه دوم: متوفای
۱۴ جمادی الاول ۱۲۷۹) تا پای
جان در برابر استعمارگران انگلیس مقاومت نمودند، و سرانجام نیز در راه
اسلام و آزادی مسلمین شهید شدند.
بعد از این مراحل، «دورۀ شکست عمیق اسـلام ومسلمین» و تسلیم در برابر تهاجمات
صلیبیون جدید و استعمارگران غربی و روسی آغاز میشود، بحدی که نه تنها
مسلمین از سیادت و رهبری و حکمرانی خلع و محروم شدند و تحت سلطۀ دشمنان
تاریخیشان قرار گرفتند، بلکه بلاد اسلامی هم اشغال وغصب شدند. دراین
میدان و قبل از هر جایی، تهاجم اشغالگرانه و بنیانکن غربی – صلیبی
متوجه «شبه جزیرۀ اندلس» گردید و تا اسقاط و اضمحلال دولت عثمانی
ادامه یافت و حتی از آن نیز فراتر رفت. اما
اشغالگران غربی
- صلیبی برای اینکه از قدرت گیری مجدد مسلمین
ممانعت بعمل آورند، بلاد اسلامی اشغال شده و ملل اسلامی اسیر شده را تکه
تکه وقطعه قطعه نمودند، و هر یک از این تکه ها و قطعه ها را دولت و
کشور نام نهادند، و درهر تکه و قطعه ای، یک قوم یا چند تکه از اقوام
مسلمان را جا دادند، و اگر هم اقوامی، بزرگ وقدرتمند بودند (مثل قـوم
عـرب) آنها را متـلاشی تر کـردند و از آنها تکـه ها و قطعـه های بیشتری
به وجـود آرودند. البته آنچه را که اشغالگران غـربی
- صلیبی در اَندلُس در حق مسلمین مرتکب شدند چیز دیگـری بود، و
در آنجا مسلمین را جهت نابودی کامل در سه راهـۀ: یا
«مسیحی شدن»، یا «قتل و اعدام»، و یا
«فرار از وطن» قرار دادند. و
نتیجتا و بعد از این جنایات بیشمار از جامعۀ
«متمدن اسـلامی
اَندلُس» چیزی باقی نماند، جز اینکـه: یا قتل
عـام شدند و یا زیر تیغ مهاجمین غــربی- صلیبی ظاهـرا مسیحی گشتند. ما
بقی آنها ترک وطن کرده و به شمال آفریقا پناه بردند (هر چند در راه
اخـراج نیز تعـداد زیادی از آنها به شهادت رسیدند). و بدین صورت، اندلس
و جامعۀ اسلامی
۸ قرنۀ آن ریشه کن و بطور نهائی حذف گردید، و مهاجمین
اشغالگر و جنایتکار غربی- صلیبی، از این بلاد اسلامی، کشورهای اسپانیا
و پرتقال را بوجود آوردند. بعـدا وهمـراه با این اشغالگـری ها و قطعـه
سازیها در همۀ اقطـار و بلاد اسلامی و در عمق کشورها و جـوامع اسلامی،
به ترویج و تحمیل فکر و فرهنگ قومی و نژادپرستانه پرداختند و خواستند
که هویت «امت واحده» را از ذهن و
فرهنگ مسلمین و جوامع اسلامی بکلی پاک نمایند، تا هم این اقوام درهم
تنیده شده و از هم بریده شده همیشه در حال تنازع و تخاصم بمانند، و هم
این جوامع اسلامی زیر سلطه را از اسلام و نظام اسلامی کلا بیگانه
نمایند. و دراین رابطه تا جایی پیش رفتند که بگویند و شایع نمایند که:
«دین اسلام از سیاست و حکومت جداست» و «اسلام و مسلمان کاری به سیاست و
حکــومت ندارد!!». طبعــا استعمارگــران و اسـلام ستیزان در این حـد هم
متــوقف نماندند و آمدند صـوفی گری (منزوی سازی مسلمین) را رایج و شایع
کردند، و در میان شیعه یان نیز (بجای بازگشت به نظام خلافت و شورا)
اندیشۀ «عصر غیبت و انتظار» را ترویج نمودند، که هستۀ اصلی این اندیشه
اینست که در زمان غیبت امام زمان و در غیاب امام معصوم، برپایی حکومت
اسلامی محال است و باید منتظر ماند و صبر نمود تا امام زمان! وامام
معصوم! ظهور نماید!، وآنگاه حکومت اسلامی تشکیل شود!!، و چون میدانستند
که نه امام زمانی ظهور خواهد کرد و نه امام معصومی وجود دارد، درنتیجه
توانستند «از این راه» در بخشی از
مسلمین، اندیشۀ جدایی اسلام ومسلمین از سیاست و حکومت را نهادینه
سازند. و برای جلوگیری از روشن شدن مسائل و رسوایی طرحهای استعماری و
بازگرداندن امور مسلمین و بلاد اسلامی به ما قبل غصب و اشغال استعماری
نیز، نظامهای استبدادی و دست نشانده را بر قــرار ساختند. وبدینصورت و
با استفاده ازصنعت جدید و سلاحهای مخرب، سعی کردند که بصورت نهایی،
اسلام و اسلامیت را بر اندازند و جهان اسلام را برای همیشه تصرف و
متلاشی نمایند.
لکن شکست اسلام و مسلمین وقتی عمیقتر و خطرناکتر شد که
دولت عثمانی
(به مثابۀ آخرین دولتی که نام خلافت
اسلامی را حمل می کرد) بعد از قرنها جنگ و درگیری
با امپراتوران صلیبی و صفوی و روسی، بالاخره در جنگ عالم گیر دوم دچار
شکست و اضمحلال گردید، و کلیۀ قلمرو اسلامی اش به اشغال استعمارگران
انگلیسی و فرانسوی و روسی درآمد، و به تبع آن، همۀ سرزمین هایش تکه
تکه و قطعه قطعه گردیدند و زیر تیغ قراردادهای استعماری مثل
«سایکس - بیکو» قرار گرفتند. و با نابودی این آخرین دولت
اسلامی، مسلمین وجوامع اسلامی، عملا یتیم شدند، وبکلی سیادت و رهبری را
از دست دادند و زیرسلطۀ دشمنان شان قرار گرفتند، سیادت و رهبری که با
از دست دادن آن، همه چیز را از دست دادند، زیرا وقتی که
«سیادت و رهبری - حاکمیت» از دست
رفت، همه چیز از دست می رود، و
آنچه باقی می ماند مردمانی اسیر و تحت سلطه و پراکنده و آلت دست و بی
هویت است. لازم به ذکر است که وقتی مسلمین و جوامع اسلامی میدان دفاع
را رها کردند و راه زبونی و ترسویی در پیش گرفتند و سر در آغوش غفلت و
بی خبری نهادند، همۀ استعمارگران سلطه جو، دست طمع بسوی اراضی و ممالک
مسلمین دراز کردند، و در این میان (بعد از استعمار غربی) نقش روسها و
امپراتوران روس وکمونیست ازهمه برجسته تر است، زیرا آنها نیز در این
فرصت بیکار ننشستند و خواستند که از این خوان یغما و از این
«سرزمینهای
بی دفاع» سهمی بدست آورند، و در
راستای این مقاصد استعماری، کل آسیای میانۀ اسلامی و کل قفقاز اسلامی
را اشغال و آن را تکه تکه و قطعه قطعه کردند و سیاست
هایی شبیه سیاستهای استعمارگران غربی را بر آن بلاد تحمیل نمودند، اما
بعد از سقوط نظام کمونیستی (شوروی)، بعضی از این قطعه ها را در آسیای
میانه (البته به نفع استعمارگران غربی) از دست دادند، اما با وجود این، هنوز استعمار
روس کل قفقاز شمالی را در اشغال خود دارد، و برای ادامۀ اشغال آن منطقۀ
اسلامی، مرتکب هر جنایتی شده و می شود، و جنایات بی شمار روسها در بلاد
چچنی، نمونۀ آشکار و اعلام شده و مثال زندۀ آنهاست. بعد از شکست عثمانی
و اشغال و پاره پاره شدن قلمرو اسلامی اش،
توسط صلیبیون جدید غربی و روسی، قدس وفلسطین در مرکز این
اشغالگری قرار گرفت، و به وسیلۀ جمع آوری و صدور یهودی به فلسطین و
آواره سازی مردم آن (به قصد اشغال همیشگی اراضی آن)، خواستند کار اشغال
این سرزمین مبارک را یکسره کنند و آرزوهای اجداد صلیبی خود را متحقق
نمایند. هر چند تا بحال نیز به این آرزوهای غاصبانه واشغالگرانه دست
نیافته اند، ومقاومت اسلامی فلسطین بعد ازحدود یک قرن غصب واشغالگری
غربی - صهیونی با قوت ادامه دارد. اما باید دانست که نه مردم فلسطین به
تنهایی آزاد می شود، چرا که فلسطین و جامعۀ مسلمان آن تنها بخشی از
جهان اسلام و امت اسلامی است، و نه چنین توانی در مردم چند میلیونی و
محاصره و آواره شدۀ فلسطین وجود دارد که بتواند در برابر کل غرب
صلیبی - استعماری و کاملا مسلح به سلاحهای ویرانگر به آزادی و استقلال
برسد.
این وضع جنگی و این سلطه گری و اشغالگری غربی – صلیبی ادامه داشت، تا
رسیدیم به ۲۰ شهریور
۱۳۸۰ شمسی (۱۱
سبتامبر ۲۰۰۱ میلادی) و وقوع هجمات
تلافی جویانۀ القاعده به مراکز امپراتوری آمریکا در واشنگتن ونیویورک
(یعنی بعد از اشغال کویت توسط اشغالگران غربی). در اینجا بود که موج
جدید اشغالگری استعمارگران غربی آغاز شد، بدین صورت که جرج بوش رئیس
امپراتوری و اشغالگر آمریکا این حملات را بهانه قرار داد و بدنبالش
اولین جنگ بزرگ قرن ۲۱ میلادی را زیر
نام «جنگ علیه ارهـاب» (ودر واقع علیه
جنبش مجدد اسلامی- اسلام سیاسی) اعلام داشت. البته قبل از او ساموئل
هانتینگتون (نظریه پرداز حکومت آمریکا) نظریۀ جنگ تمدنها را اعلام کرده
بود، و منظور اصلی اش از جنگ تمدنها، جنگ جوامع اسلامی و استعمارگران
اشغالگر غربی بود، و از این نظر او میخواست بگوید که: بعد از زوال نظام
کمونیستی، جنبشهای اسلامی درسراسر جهان اسلام در پی «بازسازی قدرت
اسلامی و احیای امت واحدۀ اسلامی و برقراری نظام مجدد اسلامی» هستند.
اینست که بعد ازکمونیسم، کار اصلی استعمارگران اشغالگر غربی، مبارزه با
جنبشهای اسلامی (اسلام سیاسی) است، همان چیزی که جرج بوش و رؤسای
دُوَل
استعمارگر غربی آن را مبارزه با ارهاب تبلیغ میکنند؛ زیرا تصور می کنند
که تنها مانع اساسی در راه جهانی کردن سلطه و فرهنگ غربی، اسلام و
مسلمین هستند، و جنبشهای اسلامی در رأس این هرم قرار دارند، و بهمین
خاطر، هدف اصلی استعمارگران سلطه گر قرار گرفته اند.
روی این اساس، تهاجمات گستردۀ
استعمارگران غربی (صلیبی) مجددا آغاز شد، و اولین تهاجم اشغالگرانۀ آن
متوجه افغانستان گردید، زیرا میخواستند بگویند که منشاء حملات القاعده
در افغانستان بوده است. اما زمان ثابت کرد که اهداف اشغالگران صلیبی
بیش از مسئلۀ حملات القاعده بوده است، زیرا این اشغالگران در پی آنند
که حتی مردم افغانستان را هم مرتد نمایند و بکلی از اسلام و اسلامیت بر
گردانند. این استعمارگران صلیبی اکنون حاضر نیستند حتی امثال برهان
الدین ربانی را که متحد آنها دراسقاط حکومت طالبان بود به رسمیت
بشناسند، چرا که سابقه اش بوی اسلام و مسلمانی میدهد. اکنون در
افغانستان میخواهند که اطفال افغانی را به مدارسی بکشانند که کتابهایش
در آمریکا نوشته و چاپ می شود. شبکه های تلویزیونی و ماهواره ای در
افغانستان کارشان اسلام ستیزی و ترویج سکس و فحشاء شده است. گروهها و
دستجات مسیحی سازی غربی بصورت وسیعــی زیر پوشش مؤسسات خیریه! و
تحت حراست قوات و تسلیحات ناتویی به آنجا اعزام شده اند، تا به بهای
نان شکم، مردم افغانستان رامسیحی و مرتد نمایند. و در رأس همۀ اینها
میخواهند یک نظام سیاسی بسیار سرسپرده و کافرکیش بر افغانستان تحمیل
کنند، به نحوی که حتی شخص خائنی مثل حامد
کرزای هم از عهدۀ آن بر نمی آید.
و در همین راستاست که استعمار پیر انگلیس (که به رهبری آمریکا جزو
اشغالگران ناتویی در افغانستان است) از حضور دهها ساله در افغانستان!
خبر داده است. و بالاخره این اشغالگران جهانخوار و بشرستیز (که از
سرکوب و تسلط بر مقاومت افغانی در مانده اند)، به قتل وکشتار مردم عادی
روی آورده اند و روزی نیست که مردم شهر و منطقه ای را کشتار و قتل عام
نکنند، زیرا این اشغالگران همۀ مردم افغانستان را «نیروهای طالبان»
تلقی می کنند؟! همان طالبانی که آنها را دشمن مردم
افغانستان تبلیغ می کردند!
بگذریم از اینکه اشغالگران ناتویی حتی به همکاران خیاتکارشان نیز رحم نمی کنند.
بعد از افغانستان، نوبت تهاجم به عراق و اشغال آن رسید، به این بهانه که نظام
صدام حسین دارای سلاحهای مخرب و ویرانگر و دارای سلاحهای شیمیایی
است!!، سلاحهایی که اگر وجود داشت، خودشان آنها را (جهت مهار نظام جدید
ایران) به عراق روانه کرده بودند، و بعد از موضعگیری جدید صدام وحزب
بعث عراق وهجوم به کویت، این تسلیحات را توسط نهادهای غربی نابود کرده
بودند. و به دنبال اشغال عراق هم دیدیم که دروغشان چقدر شاخدار از آب
در آمد، اما بجای عذرخواهی، جرج بوش دوم اعلام کرد: هر که در اشغال و
تصرف عراق با آمریکا همکاری نکرده، حق سرمایه گذاری در عراق را ندارد و
سهمی از این کشور نصیبش نمی شود!!، که مشخصا منظورش آلمان و فرانسه
بود، چرا که فرانسه و آلمان در اشغــال عــراق شرکت نکرده بودند. اما
مرور زمان و جنایات بی شمار اشغالگران امریکی و انگلیسی، همه چیز را
وارونه کرد، و اکنون مقاومت بی نظیر و بی سابقۀ مردم عراق، کار
اشغالگران را بجایی کشانده که دیگر نه تنها برای کسی برای سهیم شدن در
غنائم عراق خط و نشان نمی کشند و شرط و شروط قائل نمیشوند، بلکه هم و
غم اصلی آنها اینست که چگونه وچطور از باتلاق عراق فرار نمایند!!،
بگذریم از اینکه عراق را وارد خط «تنازع و
جنگ و تخریب» کرده اند، و این وضع خطرناک بدین سادگی تغییر
نخواهد کرد، و این زخمهای عمیق به این زودیها التیام نخواهند یافت،
زیرا علاوه بر اینکه جنگ با اشغالگران ادامــه دارد و افق پیروزی بر
اشغالگران هنوز روشن نشده است، این اشغالگران تفـرقه انداز کاری کرده
اند که مسئلۀ فرقه گرایی مذهبی و به اصطلاح جنگ شیعه و سنی هم شعله ور
شود. همچنین مسئلۀ کرد و عرب و چگونگی روابط و زیست مشترک آنها نیز از
اموری است که نه تنها حل نشده است، بلکه اشغالگران نزاع آفرین، آن را
پیچیده تر کرده اند. و اینها اموری است که میتواند مردمان عراق را در
جنگهای طولانی و بی نتیجه ای فرو برد، همان چیزی که استعمارگران
اشغالگر دنبالش هستند، چرا که این اشغالگران میخواهند در سایۀ تنازع
جوامع اسلامی، هم نیروهای مسلمین صرف یکدیگر شود، و هم زمینۀ دخالت و
حضورشان در آن جوامع فراهم گردد. و در این تهاجماتِ استعماری و
اشغالگرانه به افغانستان و عراق
«جنایات
وحشتناکی آفریده شدند»، که هر
یکی بیانگر داستان مظلومیت
انسانهای اسیر و کشتار آنها همراه با تعـذیب و شکنجه های
وحشیانه است،
و در بین آنها:
جنایات و شکنجه های زندان گوانتاناموی آمریکا
(در یک جزیرۀ کوبایی!)، جنایات
زندان آمریکایی ابوغریب در عراق، جنایات و کشتارهای قلعۀ جنگی و
قافله های موت در شمال افغانستان، و جنایات و کشتارهای فرقه ای (که
اشغالگران غربی و نظام ولایت مطلقه در پشت آن قرار دارند) در صدر این
جنایات هولناک قرار می گیرند.
بدیهی است که
لشکرکشی غارتگرانِ استعماری به
ممالک فوق الذکر
محصور نمی
شود: در فلسطین حدود صد سال است که داستان استعمار و مسئلۀ غصب و
اشغالگری و نیز مقاومت اسلامی علیه غاصبان و اشغالگران غربی
- صهیونی
ادامه دارد، و متأسفانه در این غصب و اشغالگری، بیت المقدس نیز
بعد از حدود ۹ قرن آزادی (آزاد
شدن از وجود اولین صلیبیان مهاجم غربی توسط صلاح الدین و
جهادگران ممالک) دوباره اشغال و غصب گردید، گرچه بدلیل مقاومت مسلمین
هنوز به اهداف نهایی خود نرسیده اند و نتوانسته اند آن را از ماهیت
اسلامی خارج نمایند، و تا کنون هم بعنوان مسجد جامع مسلمین باقی ماده
است. اما علاوه بر غصب و اشغال فلسطین و بخشهایی از چهار کشور همسایۀ
مسلمان و اخراج میلیون ها فلسطینی مسلمان «از
وطن آباء و اجدادی»، در همان حال، اقدام به جمع آوری یهودیان
طماع صهیونی وفریب خورده از سراسر جهان کردند وجهت غصب و اشغال نهایی،
دسته دسته آنها را به آن دیار اسلامی فرستادند، و در اینجا نیز خواستند
از «شیوۀ اسلام زدایی در اندلس» استفاده کنند. خوب این یک امر بدیهی
است که همۀ این اقدامات صلیبی – صهیونی – غربی برای مقابله با
اسلام ومسلمین و متلاشی سازی وشکست نهایی آنهاست. و اخیـــرا نیز در آن
بخش از فلسطین، که به دلیل مقـــاومت مسلمین از آن عقب نشینی هایی
کـــرده اند (در قسمت غربی رود اردن و نوار غزه) در پی انتخاباتی که
فلسطینی ها در آن برگزار کردند، نیروهای اسلامی پیروز شدند، و همین
کافی بود تا استعمارگران غربی و صهیونی و عمال استبدادیشان به تکاپو
بیفتند و فورا وارد میدان عداوت شوند (همانطور که در جاهای دیگر نیز
مثل ترکیه، الجزایر، ایران و..... بهمین شیوه عمل کرده اند، و به محض
ظهور نشانه های پیروزی مسلمین به کودتاهای عسکری پرداخته اند)، و
سرانجام در فلسطین نیز با راه اندازی طرح کودتایی که می توان آن را طرح
«دایتون- عباس- دحلان» نامید، در پی
براندازی حکـومت منتخب حماس برآمدند، اما با پیشدستی حماس روبرو شدند و
در آن ناکام ماندند، و چونکه در نوار غزه دچار شکست سنگینی شدند،
بناچار به براندازی حکومت حماس در ضفۀ غربی متوسل شدند و طرح کودتا را
درآنجا به اجراء در آوردند، و درهمان حال، استعمارگران و نظامهای
استبدادی مجاور، نوار غـزه را در محاصرۀ کامل قرار دادند. و این
کودتا یادآور کودتاهای استبدادی
- استعماری و از جمله
کودتای آمریکی - انگلیسی ایران است که در
۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ علیه محمد
مصدق طراحی و به اجراء در آمد و منجر به سقوط حکومت منتخب مصدق واعدام
و زندانی شدن اعضایش گردید، الا اینکه اینبار به همۀ اهداف شوم خود
نرسیدند. و این طرح و اقدام استعماری و صهیونی و خائنانه
(که علیه اراده و
انتخاب آزاد مردم فلسطین صورت گرفت)، اولا
نشانۀ عدم امکان درهم شکستن مقاومت اسلامی فلسطین و برخورداری آن از
حمایت جامعۀ مسلمان فلسطین و دیگر جوامع اسلامی و جنبشهای اسلامی است،
ثانیا این طرح بیانگر سیاست استعماری
«تفرقه بیانداز و حکومت کن»
میباشد، و این طرح در پی جلب و جذب بخشی از
فلسطینیانی است که هیچگاه دارای روش و سیاست اسلامی نبوده اند، و بجای
اسلامیت، دارای روش و سیاست «قومی متکی و آلوده به نظرات غربی و
کمونیستی» بوده اند، همان کسانی که حالا علنا مورد تایید و پشتبانی
استعمارگران غربی
- صهیونی هستند، و آنها بجای اینکه متکی به مردم
فلسطین باشند، امید دشمنان اسلام و مسلمین و غاصبان فلسطین شده اند، و
بهمین دلیل در یک انتخابات منصفانه (علیرغم سابقۀ بیشتر) از مردم
فلسطین پاسخ «نه» گرفتند، و مردم مسلمان فلسطین با اکثریتی دو
سومی، به جنبش مقاومت اسلامی (حماس) رأی دادند، و آن را به
حکومت رساندند، و بدین شیوه اعلام داشتند که مقاومت اسلامی ادامه
دارد. در صومالی نیز بهمین شیوه وارد جنگ و ستیز با مسلمین وجنبش محاکم اسلامی شدند، وبا اعزام نیروهای اشغالگر اتیوپی به صومالی (به نیابت از نیروهای امریکایی و ناتویی) و بر انداختن محاکم اسلامی، که میخواستند کشور صومالی را بعد از چند دهه از جنگ داخلی و بی نظمی و بی حکومتی نجات بخشند، این کشور را نیز اشغال کردند، و حال در آن دیار نیز، اشغالگری استعماری و مقاومت اسلامی ادامه دارد. همچنین در چچنستان و در تمام منطقۀ شمال قفقاز، اشغالگران جنایتکار روس، همانهایی که منادی کمونیسم و نجات کارگران و زحمتکشان بودند، در اوج قساوت و بی رحمی، در طی دوبار تهاجم تمام عیار به بلاد چچنی، آخرین جنایات را در حق مردم مسلمانش مرتکب شدند، و با مخربترین سلاحها و روشهای جنگی، شهر و قرای این سرزمین مظلوم را جهت سرکوب آزادیخواهان واستقلال طلبان مسلمان، ویران کردند، و صدها هزار نفر از مردمانش را کشتار و آواره نمودند. بگذریم از اینکه مجاهدانش مقاومت بی نظیری را در برابر اشغالگران روس از خود نشان دادند، و بهترین مجــاهدان و رهبران خــود را فدای آزادی و استقلال چچن نمودند، مقاومتی که حالا نیز ادامه دارد. این وضع جنگی واین اشغالگری، و همچنین مقاومت اسلامی، در همۀ نقاط و بلاد جهان اسلام ادامه دارد: در تمام منطقۀ بالکان (در بوسنی، در کُسُوُ، در مقدونیه) این اشغالگری و همچنین مقــاومت اسلامی ادامه دارد، و خاصتا در این منطقه بود که جنایتکاران و مسلمان کُشان صِرب (و با حمایتهای روسی و غربی) در مقیاس صد هزاران، مردمان مسلمان را کشتار کردند، و تنها در شهر «سربرنیتسای بوسنی» بیش از هشت هزار تن از مردم کوچه و بازار را قتل عام نمودند، و حالا هم این منطقۀ مسلمان نشین در اشغال استعمارگران ناتویی قرار دارد. بهمین صورت، اشغالگری اسلام ستیزان و سلطه گری استعمار و استبداد از یک طرف، و همچنین مقاومت آزادیخواهانه و استقلال طلبانۀ مسلمین از طرف دیگـر، در کشمیر (هنـد) ، در میندانائو (فلیپین)، در تـرکستان شـرقی (چیـن) و..... ادامه دارد. این موارد (و موارد پیشتر ذکر شده) بطور کلی مربوط به اسلام ستیزی واشغالگری مستقیم دشمنان خارجی است (اشغالگری استعماری)، اما در میدان استبداد و اشغالگری غیر مستقیم (استبداد دست نشانده) نیز وضع بهمین صورت و بلکه فراگیرتر و پیچیده تر است، و در سراسر جهان اسلام، سلطه گری نامشروع نظامهای استبدادی و دست نشانده و اسلام ستیز از یک طرف، ومقاومت اسلامی و جهاد آزادیخواهانه و استقـلال طلبانۀ مسلمین از طرف دیگر، شدیدا ادامه دارد، و اکنون میدان جبهۀ استبداد واستعمار ومبارزات آزادیخــواهان و استقلال طلبان به طـرق مختلف و درهمۀ ابعـــاد بسیار وسعت یافته و در سراسر جهان اسلام بیش از پیش واضح و روشن گشته است، وکشتار بسیار وحشیانه و بیسابقۀ دانشجویان دختر و پسر در «مسجد لعل و دانشگاه حفصۀ اسلام آباد» توسط جیش جنایتکار پرویز مشرف و به امر این خیانتکار اسلام ستیز، که الحق نمونۀ واقعی مستبدین دست نشانده و حلقه بگوش استعمارگران غربی است، مثال اخیر و زندۀ این جبهۀ روشن و آشکار است. و لکن الحمد لله این جنایت وحشیانه و خصمانه هم بی پاسخ نمانده و مقاومت مسلمین و راهـروان «شهدای مسجد لعل وعبد الرشید غازی» را بدنبال داشته است. آری، تا این میدان سرنوشت روشنتر گردد، نیروها وجریانات مسلمان و آزادیخواه و استقلال طلب امکان موضع گیری بهتری خواهند یافت، و جوامع اسلامی نیز بیشتر وارد صحنه می شوند. تازه اینها در جهان اسلام است، اما اسلام ستیزی وعداوت استعمارگران با اسلام و مسلمین به ممالک و جــــــوامع اسلامی محدود و محصور نمی شود، و اکنون در تمام جهان و خاصتا در ممالک غربی (در اروپا، در آمریکا ، در استرالیا، در روسیه و......) مسلمین در تعقیب و در آزار و اذیت هستند، و جرمشان اینست که دست بردار اسلام و اسلامیت و آزادیخواهی و استقلال طلبی نیستند و تسلیم استعمار و استبداد نمیشوند، و همین مقاومت مسلمیـن و جوامع اسلامی است که ماهیت و شعارها و ادعاهای استعمارگران و استبدایان اسلام ستیز را افشاء و رسوا کرده است.
اکنون
(صریحا و
آشکارا)
جبهه و
نزاع اصلی در جهان «بین جوامع اسلامی و اشغالگران
اسلام ستیز» واقع شده و در کل عالم میدانی باز و مفتوح و
شعله ور است، و این نبرد سرنوشت ساز
(که ماهیت
و مُحتوای آزادیخواهانه و استقلال طلبانه دارد) در حال گسترش بوده و
روز به روز اوج می گیرد، و
به تأکید در سالها و دهه های آینده این معرکۀ اساسی سرنوشت جوامع اسلامی را
بنحوی رقم خواهد زد: یا
مسلمین و جوامع اسلامی بیش از این متلاشی و مضمحل و اسیر استعمارگران
اشغالگر خواهند شد، و یا آزادی و استقلال و اتحاد مسلمین و جوامع
اسلامی مجددا صورت واقعی پیدا خواهد کرد. و
طبعا در این میدان و معرکه، مواضع هر کس و هر تشکل و هر جریانی
قابل تشخیص است: یا در میدان و جبهۀ اسلام و مسلمین و در صف جوامع
اسلامی و جنبشهای آزادیبخش و استقلال طلب قرار میگیرد و همراه مسلمین
میشود، و یا اینکه در جبهۀ استعمارگران اشغالگر واقع می شود و همراه
آنها در تحمیل هرچه بیشتر سلطۀ استعمارگران اشغالگر و سلب هر چه بیشتر
آزادی و استقلال جوامع اسلامی شرکت می نماید. و به تاکید همۀ نظامهای
استبدادی و تمامی مستبدین اسلام ستیز، شریک جنایات و اشغالگریهای
استعمارگران اشغالگر هستند. و در رابطه با نظام ولایت مطلقۀ خمینی نیز
باید گفت: «نظام ولایت مطلقه» در ذات
و بنیان خود و بنابر مبانی عقیدتی و سیاسی و تاریخی دشمن مسلمین و متحد
استعمارگران اشغالگر است، و عــداوت این نظام صفــوی منش با اسلام و
جوامع اسلامی، یک مسئلۀ اسـاسی و بنیادین و تاریخی است، و لعنت مسلمین
و صحابۀ رسول و تشکیک در قرآن مبین و انکار منابع معتبر احادیث و رفض
نظام شورایی اسلام و نفاق وتقیه گری با جوامع اسلامی، جزو مبانی و ریشه
های این نظام نکبت بار است. همچنین نظام ولایت مطلقه یکی از این
نظامهای استبدادی است که در راه دشمنی با مسلمین و همکاری با
استعمارگران اشغالگر نه دریغ کرده و نه دریغ خواهد کرد، همانطور که در
راه «شراکت و همکاری» با استعمارگران
اشغالگر غربی و ناتویی درعراق و افغانستان دریغ ننموده است، و نظام
ولایت مطلقه که امتداد نظام صفوی است، همان نقشی را بازی میکند که نظام
صفوی بازی نمود، و این نظام خنجری زهرآلود در پشت مسلمین و جوامع
اسلامی است. بگذریم از اینکه همۀ نظامهای استبدادی در ذات خود متحد
استعمارگران و وابسته به آنها و پایمال کنندۀ آزادی و استقلال و رشد
یابندگی جوامع بشری هستند و ماهیتا دشمن مردمان خود می باشند. و خوبست
در همینجا تاکید نماییم که مسئلۀ دشمنی غرب با نظام ولایت مطلقه
«محدود در مهارسازی» است، و تا وقتیکه
این نظام استبدادی- صفوی، خطوط قرمز غربی را رعایت نماید، غرب نیز
برای سرکوب وخفه سازی «هفتاد میلیون ایرانی» و جهت ویرانه ماندن ایران
وعدم رسیدن به ثبات سیاسی و شکوفایی اقتصادی، و همچنین جهت فرقه گری
آخوندی - صفوی و «جنگ با مسلمین» آن را نگه می دارد. و اکنون فعالین سیاسی شاهد
هستند که چگونه دُوَل غربی و
آمریکا مانع اصلی مبارزۀ احزاب و سازمانهای ایران هستند و مبارزین
سیاسی ایران را به چه صورتی در خارج
مملکت و خاصتا در مرزهای ایران از
«کار و فعالیت مؤثر» باز می
دارند؛ و بدتر از اینها، اصلا در کار مبارزات آزادیخواهانه و استقلال
طلبانۀ مردم ایران و در نحوۀ موضع گیری احزاب و سازمانهای مخالف نظام
ولایت مطلقه دخالت و اخلال گری میکنند و دنبال مهار و وابستگی آنها
هستند. بگذریم از اینکه اروپا وآمریکا
همیشه آماده اند که مبارزات مسلحانۀ مخالفان نظام
ولایت مطلقه
را در فهرستهای ارهابی خود قرار دهند؛ و در راستای همکاری با نظام ولایت مطلقه چراغ سبز
نشان دهند. و متقابلا
نظام ولایت مطلقه نیز برای بقای موجودیت استبدادی و خیانت بارش، آمادۀ
هر نوع همکاری با غرب استعمارگر میباشد. البته همکاریهای متقابل
«صلیبی - ولایت
فقیهی»، سر درازی دارد، و از آمدن برادران
شِرلی - انگلیسی به
دربار شاه عباس و ایجاد جبهۀ مشترک علیه دولت مسلمان عثمانی، تا انتقال
خمینی ازعراق به پاریس و قرار دادنش در رأس قیام ضد سلطنتی سال
۱۳۵۷، و از حضور ماکفارلین در
تهران تا همکاریهای متقابل در اشغال عراق و افغانستان امتداد می
یابد.
|