بسم اللّه الرحمن الرحیم

مـــاهیّت اجتمـــاعی نُبُـــوّت تـــوحیدی

مُحمد اِقبال لاهورى يکى از زُعمای تجدید فکر اسلامی در صد سالۀ اخير در کتابِ: بازسازی فکر دینی در اسلام (فصل پنجم - روح و فرهنگ اسلامی) با نقلِ کلامی از یک صوفی هندی (عبدالقدوس گانگهی) چنین می گوید: «حضرت محمد به مِعراج رفت و بازگشت؛ سوگند به خدا اگر من بجای او بودم هرگز باز نمی گشتم». و جناب اقبال به نبال نقل این جملۀ اساسی در رابطه با آن چنین اظهار نظری می کند: «در سراسر ادبیات صوفیانه مشکل بتوان جمله ‌ای یافت که بدین دقت تفاوت روانشناختی و فرق ماهُویِ پیامبران و صوفیان را بیان نماید». آری؛ محمد مصطفی به دلیل پیامبر بودنش و جهت رسالت توحیدی از معراجی که «حد اعلاى معنويت» و سير الى الله بود باز گردید؛ و اين عَودَت و بازگشت بیانگر ماهیت اسلام و اسلامیت و نشأت گرفته از اين واقعيت است که نبوت توحیدی «خصلتِ اجتماعى - سیاسی» دارد، و در نتیجه هيچ پيامبر تـوحیدی، بنابر ذات و ماهيت پيامبرى اش، نمی تواند از عمل اجتماعى و از امور و مشاکل جامعۀ بشرى و از اِهتمام به هدايت و تربيت انسانها شانه خالى کند؛ و اصطلاحات «نبی - پیامبر، پیام آور» و «رسول - ارسال شده، رساله رسان» نیز همین معنا و مفهوم را منعکس می سازند. و موحدین آزادیخواه نیز کار و مبارزۀ خود را روی این خصلت توحیدی بنا کرده اند، و روی این امر اساسی و اجتناب ناپذیر و غیر قابل گذشت اصرار می ورزند. لکن همانطور که نبوت توحیدی دارای ماهیت و خصلتِ اجتماعى - سیاسی است، صوفی گرى نیز ماهیت و مُحتوایی را حمل می کند؛ و کمال مطلوب صوفيان در «عُزلت و انزواء» نهفته است، و اساس آن روی عدم توجه به اجتماع و عاقبت آن و کناره گرفتن از «مشکلات مردمان» است. به عبارت دقیق تر، یک صوفى (بنابر ماهیت صوفی گرى) به فکر کاميابى خویش و مشخصا در پى آرامش روحی خود می باشد (امری که  اساسا از عدم امید به حل مشکلات و عدم اصلاح امور نشأت گرفته است)، و اين مطلوب را در دورى و کناره گيرى از اجتماع!! قابل دستیابی می داند. حال اگر در این ماهیت صوفیانه بخوبی دقت نماییم به روشنی خواهیم دید که: آنچه خواست و مطلوب صوفیان است عین «خودخواهى و شخصی گرى» و همانا عدم احساس مسئوليت در برابر اجتماع و «سرنوشت بشریت» میباشد، هدف و مطلوبی که از علل مختلفی نشأت می گیرد (وضعیت استبدادی، ضعف و ناتوانی، جدا و مُنفصل پنداشتن سرنوشت فرد و اجتماع و......). و لکن این روش و تصور نادرست و غیر توحیدی جز انزواء و شخصی گری و بی مسئولیتی نتیجه ای نداده است. و چونکه سرنوشت افراد بشری از سرنوشت جوامع بشری غیر قابل تفکیک و جدایی ناپذير است، در نتیجه سرنوشت شوم و سياه اجتماع دامنگير افراد و آحاد نیز خواهد گشت. و اگر در این میان کسانى هم بتوانند از شخصی گرى و بی مسئولیتی و عدم توجه به فعاليتهای اجتماعى بهره مند گردند (شخصی گری مادی)، بدون اينکه توجه و احساس مسئوليت نمایند از «ماحاصَل کار و مبارزۀ اجتماعىِ ما سَلف» و زمينه های قبلا ايجاد شده! استفاده کرده اند. و اما متأسفانه خودشان از امور غیر شخصی و اجتماعی! شانه خالی کرده و حتى به فکر آيندۀ فرزندان خود نیستند! و آنها را به وضعی مُنحط و مجهول سپرده اند؛ و بدیهی است که آنها نیز (مانند بقیه) گرفتار عواقب بى مسئوليتى و شخصی گریِ پدران خود خواهند شد.

بايد دانست که هر چيزى «روح و ماهیتی» دارد، که بعضا به درست منعکس می شود، و بعضاً به غلط و بر خلاف واقعيت؛ و منظور از غلط یعنی آنچه بدان منسوب گردیده روح و ماهیت آن چيز نيست؛ بلکه برايش جعل شده است. و به تأکید دین توحیدی اسلام يکى از قربانيان چنین وضعیتی می باشد؛ بدین صورت که منافقین و فِرَق مُنحط (مثل صوفیه) و حکام استبدادی و استعمارگران و...... تلاش ها کرده اند تا «روح و ماهيتى جعلى» برای اسلام و اسلامیت درست کنند، و متأسفانه در این راستا و طی قرنهای متمادی در کار خود (منزوی سازی اسلام و اسلامیت) بسیار موفق بوده اند، موفقیتی که حاصل «سرکوب مسلمین و عدم وصول مُحتوای قرآن به عامۀ بشریت» بوده است؛ لکن با توجه به ماهیت محفوظ و ماندگار قرآن و آیات بلیغ و رسای آن در اين مَقصد شوم توفيق اساسى و بی نیاز از استبــداد و سرکــوبگری را حاصل نکرده اند؛ و خاصتا رشد و با سوادی عامۀ بشریت مایۀ روشنی حقیقتِ ادیان و مناهج مختلف می گردد؛ و مثلا دربارۀ دین توحیدی اسلام، حقیقت مُبین و مُسلمی به صحنه می آید که همۀ دسايس و تلاشهاى «بدخواهانه و تزویری» را بر باد می دهد؛ و آن اینکه: «خود قـرآن حاصل يک مبارزۀ تمام عیار و همه جانبۀ فکری، اجتماعى، سياسى، فرهنگى، اقتصادى و...... در طـول نبوت ۲۳ سـالۀ محمد مُصطفی است، مبارزه اى که پيروزِ میدان و فاتح تاریخ نبُوات توحیدی است، و تجربه و سرمشق امت اسلام گشته است». و حاصل اين مبارزه (يعنى افکار و عقايد و مواضع اين فعاليتِ فراگیر سياسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى، قضایی، خانوادگی و.....) کلاً آيات و قوانین قرآن را تشکیل میدهد؛ قرآنى که نزد همهٴ مسلمين مُقدس و اساس مسلمانى و اسلامیت است و بصورت محفوظ در دست مسلمين میباشد، و طبعا همۀ «مسلمين و غير مسلمين» بدان دسترسى دارند و آن را درک و فهم میکنند، و حتی مُنکر اين واقعيات جزو مسلمين بحساب نمی آید. هر کسى اندک آشنايى به قرآن حکیم داشته باشد بخوبى ميداند که قرآن براى ايجاد جامعهٴ اسلامى و حکومت اسلامى و اقتصاد اسلامى و قضاوت اسلامی و فرهنگ اسلامى و خانوادهٴ اسلامى و تربيت اسلامى و بهداشت اسلامى (طيبات و خبائث) و حلال و حرام اسلامى و امر و نهى اسلامى و خلاصه براى يک «نظام همه جانبه و فراگير توحیدی - اسلامى» نازل شده است. و حتی قرآن مبین، امر و نهى غير توحیدی را و اطاعت و تبعیت از غير الله را و حکم و قانون مِن دون الله را کلاً نفى و مردود و اصلا شرک اعلام میدارد، که اين همان «توحيد الوهيت» و توحيد در عبادت و اطاعت است. بدين صورت تا مسلمين صاحب قرآنِ منزل هستند، امکان «غير اجتماعى و غير سياسى کردن مسلمين» ممکن نیست (مگر از راه سرکوب و محروم سازی و بی خبر نمودن آنها از ماهیت و مُحتوای آیات قرآن)؛ چرا که يک مسلمان از قرآن مُبین جدا ناپذير است. و تنها راه منزوى کردن مسلمين، جداسازى آنها از قرآن است، و آنهم دو راه دارد: يا بايد آنها را از قرآن بی خبر و بى اطلاع گرداند (همان روش سرکوب و محروم سازی؛ که استبداد و استعمار آن را بکار بسته اند)، و يا بايد آنها را مرتد و با تکیه بر قوۀ قهریه از اسلام برگرداند (که تا حال چنین روشی در هیچ جایی نجاحت پیدا نکرده و بکلی شکست خورده است، و حتی زور شوروی و آتاتورکیت نیز در آن شکست خوردند، کمااینکه در اندلُس بیشتر مسلمین یا کشتار گردیده و یا دچار هجرت دائمی و ترک دیار شدند). اينست که از ویلیام گلادستون (نخست وزير استعمار بريتانيا) عبارتی تاریخی و مشهور و بدین مضمون نقل شده است: «تا قرآن در ميان مسلمين و در صحنه باشد، غلبه بر آنها ممکن نیست»؛ بیانی که حاصل تجربيات استعمارگری دولت انگليس در ممالک و جوامع اسلامى بوده است. و طبعا دورۀ چند قرنۀ استعمار هم بخوبى نشان ميدهد که استعمار و استبداد دست نشانده، تا توانسته اند جوامع اسلامى را از قرآن و از ادبيات و تعاليم اسلامی دور و بيگانه کرده اند، تا جایی که امروزه اکثريت مسلمين و جوامع اسلامی حتى «روخوانى قرآن!» بلد نیستند؛ و طبعا استعمار و استبداد میخواهند خط و حروفى هم که نزديکى و آشنايى با قرآن را فراهم و شناخت آن را مُيسر می گرداند از ميان بردارند!!!

نکتۀ بسيار بنیادی که منحصر به فکر و منهج توحیدی قرآن است اينست که: قرآن حکیم جهان بينى و هستى شناسى خاص و منحصر به فردی را ارائه داده است، چیزی که بیانگر هماهنگی دنيا و آخرت و یک خطی و انسجام بین آنهاست. بدين معنا که در بینش توحیدی قرآن، هم دنيا و زندگى اين جهانى «خدايى و معنوى» است؛ و هم جهان و حیات اُخروی «مادى و داراى مبانی زندگى اين جهانى» است؛ با این تفــاوت که در این مسیر واحد و یک ماهیت و یک منشاء، یکی مقدمه و دیگری مؤخرۀ آنست. و بر اين مبنا انسان مُسلم داراى فرهنگ و تربيتى می شود که «مـــاده و معنــا - مادیت و معنویت» را با هم ترکيب می کند، و در سايۀ آن «بينش و زندگى توحيدى» بوجود می آید؛ چیزی که منحصر به قرآن و تدَیُن اسلامی است. و همین است که بشريت مسلمان و جامعۀ اسلامى، در همان حال که بينش توحيدى بر کل زندگى و همۀ جوانب زندگیشان حاکم است، داراى زندگى مادى و دنيايى هستند؛ و در سايۀ آیات قرآن از نعمتهاى اين دنيا (که با ارادۀ الله براى بشريت و جهت استفادهٴ مناسب و معقول خلق شده اند) بهره می گيرند، لذت مى برند، و آنها را در راستاى «رشد و ارتقای خود» و کسب رضايت الله استخدام مى نمايند. همچنين قرآن در رابطه با خلقت و ماهيت نوع بشر و عوامل ظهور و سقوط تمدنها با ادبيات و دلايل خاص خودش سخن ميگويد و به سبکى توحیدی آنها را ارائه ميدهد، و مسلمين را موظف به اخذ و شناخت و تطبيق آنها ميکند. و قرآن همۀ علوم طبيعى، زيست شناسى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى، تربيتى و....... را براى هدایت و راهنمایی بشر و تعلیم مسلمين و تجهيز آنها جهت برپايى مُجتمع اسلامى و روابط اسلامی و اخوت اسلامی و بخاطر استقرار حکومت و اقتصاد و فرهنگ و قضاوت و اخلاق اسلامى و..... نازل کرده است. و ايجاد امت واحدۀ اسلامى (که در سايۀ آیات قرآن و از جمله در لَواى عقيدهٴ توحيدى و اخوت اسلامى ميسر می شود) هدف اساسى رسالت و حکمتِ بعثت اسلامی است، امر بنیادینی که مبنای روابط توحيدى، مبنای رشد و ترقی، مبنای اسلامیت در تمام ابعاد زندگی، و مبنای برپایی نظم و نظام توحيدى است، و مهمترین و نتیجه ثمرۀ آن «عدالت فراگیر توحیدی» میباشد. و با رسيدن بدين جاست که «رضــايت الله» کسب میشود و مؤمنين از طرف الله پاداش داده میشوند؛ پاداشی که در اين دنيا نعمتهايى است که در سايۀ جامعۀ توحيدى حاصل ميشود؛ اعم از آزادى، امنيت، اخوت، عدالت، نظام شورایی، حُکام لایق، رشٰد و شکوفايى اقتصادى، فرهنگ و اخلاق اسلامى، قضاوت سالم و اسلامى، زمينه هاى برابر رشد و ترقی فردى و اجتماعى، سلامت نظام ادارى و امکان مبارزه با تبعيضات و فسادکاری و رشوه خوارى و...... و پاداش آخرت همان جنات النعيمى است که رب العالمين به مؤمنینِ مُلتزم وعده داده و «ثمرۀ اجراى آيات قرآن» و تحقق نظام توحيدى و استقرار جامعۀ اسلامى و عدالت اسلامى و برخوردار شدن از رضايت الله است، پاداشى که در قرآنِ مُنزل (جهت تقریب ذهنِ بشر و نزديک کردن حقیقت آن به درک و فهم بشری) تنها مُجَسّم و مثال زده شده و به نعمتهای مطلوب و ملموسِ دنیوی تشبیه شده است؛ و گرنه نعمتهای اُخرَوی و زندگی اُخرَوی قابل قیاس با نعمتها و زندگی دنیوی نیست و بسیار بهتر و باقی تر است. و این حقیقت منصوص به آیات قرآن است، و مثلا آیۀ ۳۵ از سورۀ رعد در این رابطه چنین روشنگری میکند: مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا: «بهشتی که به اهل تقوی و مُلتزم وعده داده شده مثل باغی است که زیر درختانش جویبارها جاری است، و میوه ها و سایۀ درختانش پایان ناپذیر است». کمااینکه آیۀ ۱۷ از سورۀ سَجده بیانگر همین حقیقت است: فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ: «کسی نمی داند که چه چیزی از چشمان او پنهان و ناپیداست و در مقابل اَعمالش چه پاداشی داده می شود». هرچند متأسفانه مثالهای قرآنی هم دربارۀ پاداش اُخرَوی و همچنین عذابش (مانند اکثر موضوعات دنیایی) به غلط و یا جهت سوء استفاده عین امر تصور شده اند؛ و بنحو خرافاتی و توَهم آلود اخذ و فهم گشته اند.

با استناد به چند آيۀ قرآن، ماهیت اجتماعی - سیاسی نبوت توحيدى را بيشتر مى شکافيم. قرآن حکیم (که وحى الله بر محمد مصطفی جهت هدایت و زندگی بشريت است) به صراحت و در آيات مختلفه، حکمت رسالت رسولان و سبب نبوّت انبیاء را اعلام و تبيين می کند و قضیه را از استنتاج و استدلال بى نياز می سازد. و ما در اينجا به چند آيه و ذکر نکاتى در رابطه با آنها اکتفاء مى کنيم. قرآن مُبین در سورۀ نحل آيۀ ۳۶ گسترۀ رسالت و هدف رسولان را چنین اعلام می دارد: وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ: «به تحقيق در هر امت و جامعه اى رسولى را بر انگيختيم، تا اينکه از الله اطاعت و پيروى کنند و از طاغوت (مصادر و مراجع غير توحيدى) دورى جويند، و آنگاه بعضى از آنها راه هدايت و صراط مستقيم در پيش گرفتند، و بعضى ديگر نیز گمراه و سرگردان شدند. و لکن در تمام دنیا سير و تحقيق کنيد تا بنگريد که مُکذبين و انکار کنندگان انبياء و قوانین چه سرنوشت شومى پيدا کردند». همچنین در سوره ها و آيات ديگر از جمله در آيۀ ۲۵ سورۀ حديد، خصلت اجتماعی - سیاسیِ نبوت توحیدی ملموس تر گردیده و در بلاغت تمام اعلام می گردد که: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ: «به تحقيق ما رسولان خود را با دلايل روشنگر و تبيين کننده ارسال کرديم، و همراه آنان کتاب و ميزان (کتاب و اصول و قواعد) نازل کرديم، تا در سايۀ آنها و بوسيلۀ آنها مردم براى تحقق عدالت بپا خیزند». بعد از اين آيۀ عظيم و منادی عدالت فراگیر (که تنها در سايۀ رشد و حرکت در صراط مستقيم توحيد حاصل می شود)، قرآن مُنزَل در آيات و سُوَر ديگر اُسوه و نمونه ارائه می دهد، تا هرچه واضح تر مقاصد توحیدی خود را ملموس تر، مجسم تر، و مفهوم تر گرداند و عدالت توحيدى را عملا نشان دهد؛ چيزى که نيازمند «وجود جامعه و امتی توحيدى» است، تا اُسوه سازى قـرآنى جامۀ عمل پوشد و در صحنۀ اجتماع ظاهر شود. و این بدین معناست که بدون وجود چنين جامعه و امتى، آيات قرآن در اينجا نيز عقيم می شوند و به طرحهاى نظرى تبدیل می گردند، همان چیزی که با رها کردن مبانی توحیدی و چسبیدن مسلمین به فروعات و مراسمات فردی، و سرانجام سنتی و عرفی شدن دینداری اسلامی، متأسفانه واقع شد و این مصیبت عظمای اسلامیت و مسلمانی (علیرغم راهنمایی و نمونه سازی قرآن) عین اسلامیت تلقی گردید؛ مصیبتی که بلا شک سلطۀ استبدادی و انزوای مسلمین و رواج تصوف در ظهور آن نقش اساسی بازی کردند. و آيۀ ١۴٣ از سورۀ بقره نمونۀ آیاتی است که ماهیت و حقیقت جامعۀ اسلامی را منعکس می سازد و ماهیت و کاربُرد جامعۀ توحیدی را چنین معرفی کرده است: وَ كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً : «اينچنين شما را امت و جامعه اى متوازن و پيشتاز قرار داديم، تا شاهدان و نمونه هايى براى بشريت باشيد، و رسول الله نيز شاهد و نمونه ای برای شما باشد». آری؛ مسلمین به علت استبداد و غفلت و انحطاط اصول و مبانی را فراموش و گرفتار فروعات و مراسمات بلا اثر گشتند؛ فروعات و مراسماتی که تنها در سایۀ وجود اصول و مبانی توحیدی و برای پیش برد آنها معنادار و مؤثر واقع می شوند؛ نه با بریدن و جدا کردن و منقطع کردن و مستقل کردن آنها از اصول و مبانی و پرداختن به آنها در خارج از آنها و بدون توجه به اصول و مبانی توحیدی. و آنهم فروعات و مراسماتی که بعد از «خروج و بریدگی آنها» از نظم و نظام و جامعۀ توحیدی، گرفتار خرافات و ابتذال گشتند و از حِکمت و معنای خودشان تهی شدند؛ و در سایۀ سرگردانی و بلا معنایی مراسمات بریده از اسلام! خیر و برکتشان توهم آمیز گردید؛ و اثر و سرنوشت آنها معمولا به روز آخرت واگذار و به خدا سپرده میشود؛ اینست سرنوشت دینداری اسلامی؟! سرنوشتی که دینداری توحیدی را در «نام و پوستۀ آن» محصور کرده؛ و از نظر موحدین آزادیخواه نیاز مُبرم و حتمی به بازسازی و نوسازی دارد. همچنین قرآن مُنیر در سورۀ آل عمران آيۀ ۱۱۰ نتيجۀ نمونه سازی توحيدى و ضرورت وجود آن را خلاصه وار و فصيح اینطور بیان می دارد: كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ: «شما بهترين امت و جامعه اى بوديد که براى بشریت ظاهر شدید، امر به معروف می کنيد (امر به آنچه خوبى آنها براى بشريت بلا ترديد و مورد تاٴييد کتاب و ميزان الله هستند) و نهى از منکر می نماييد (نهی از آنچه بدی و مضر بودنشان محل انکار بشريت و سنن رسولان و کتاب و ميزان الله هستند)، و به الله رب العالمين ايمان داريد».

و بالاخره زمانى که حاکميت توحيدى فرا مى رسد و اهل توحید زمام امور را بدست می گيرند، زمينۀ اجراى اهداف و مقاصد معبود یکتا نیز فراهم مى گردد و پيروان نبوت توحيدى موظف به اِعمال و جامۀ عمل پوشاندن اهداف و مقاصد الله رب العالمين در بعثت انبياء میشوند، تا در سايۀ آن، رضايت الهى حاصل شود، و دردنيا و آخرت، دروازه هاى برکات و جنات الهى بر وارد شدگان به صراط مستقيم توحيدى باز و گشوده شوند. قرآن حکیم در اين رابطه در سورهٴ نساء آيۀ ۵۸ می گوید: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ: «به تاٴکيد الله به شما امر ميکند که امانتها را انجام دهید، و زمانى که بين مردم حکم و قضاوت کرديد بر اساس عدالت و بر پايۀ کتاب و ميزان الله و بَيِنات قوی حکم و قضاوت نمایید». بله؛ امانت در میان مسلمین غلط فهم شده است (کالایی یا چیزی که نزد کسی گذاشته می شود)؛ در حالی که امانت و امانات کارهایی است که باید برای صاحبانش انجام داده شود (أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا)، و این یعنی کارهایی که به کسی سپرده می شود، اعم از وکالت و ریاست و قضاوت و قیادت، و طبعا شامل چیزهایی نیز میشود که کسی آن را به کسی دیگر می سپارد، چرا که آنهم نوعی کار و امانت داری است. و اما زمانی امانتداری (سرپرستی امری) ممکن میشود و حَکَمیت و قضاوت میسر می گردد که مسلمین در صحنه باشند و مجهز به فکر و فرهنگ توحیدی باشند و جامعۀ اسلامی و نظم و نظام توحیدی وجود داشته باشد، و همۀ اینهـا ساز و کارها و مقدمات تحقق این آیه را تشکیل میدهند. و در نهایت قـرآن مُبین خطاب به مسلمین و جامعۀ اسلامی (که اصل کار است و بدون آن همه چیز عقیم است) جهت برقرارى عدالت توحيدى چنين امر و تأکید می نماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَ الأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيّاً أَوْ فَقَيراً (نساء - ۱۳۵): «اى کسانی که به دين تــوحيدى اسلام ايمان آورده ايد، برپا دارنده و حافظان عدالت (حــق) باشيد و نمونه هايى براى عدالت توحيدى (حقوق توحیدی)، چه در رابطه با نفس خودتان، چه در رابطه با پدر و مادرتان، چه در رابطه با خويشان و نزديکانتان، چه در رابطه با اغنياء و مُتمَکّنين، و چه در رابطه با فقراء و آنهایی که گرفتار بی بضاعتی هستند». اين آيۀ مُبين وظيفۀ اساسی مؤمنین و مسلمین را برپايى عدالت تــوحيدى، احقـاق حق انسانها، و نفى تبعيض و ستمکارى اعـلام می دارد، و این مسئلۀ کلیدی و بنیادین را (که علت و معلول اصل اُخوّت است) پايۀ رابطۀ فرد و اجتماع قرار می دهد. و طبعا در اين عرصۀ توحیدی بايد مؤمنين و مسلمین و اهل توحید و اسلامیت به وظيفۀ اساسى خود که همانا برقرارى «عدالت فراگیر توحيدى» است جامۀ عمل پوشند. و بدين صورت مراحل رسالت توحيدى چنين می شود: نبوّت توحيدى > رسالت اجتماعى > نظم و نظام توحيدى > تحقق مفاهيم و مقاصد قرآنی.

سازمان موحدين آزاديخواه ايران

۶ محرم ۱۴۲۳ - ٢٩ اسفند ١٣٨٠