بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین

سلام عليكم

واقعا تعريف و برداشت شما از آزادی چیست؟

ملاک و شاخص و فصل الخطاب برای تعریف و بیان حق و یا دین حق و اجرا و پیاده سازی آن، کیست و یا چیست و چگونه اعمال و اجرا و پیاده میشود؟

کلماتی مثل آزادی را همه بکار می برند، ولی در عمل چیز دیگری از آب در می آید، واقعا چه باید کرد؟

آیا هر کسی و یا هر گروهی  و حزبی ومذهبی خودش ملاک و شاخص وفصل الخطاب بيان و اجرای حق است؟ كه در اين صورت همه بر حقند و همه اين جنگها و نزاعها هم درست است.

و اگر این چنین نیست پس چه چیزی و یا چه کسی و با چه روشی و چگونه ملاک و شاخص و فصل الخطاب بیان و اجرای حق و یا دین حق خواهد بود؟ با تشکر از پاسخی که می دهید.

صالح 

 


 

بسم اللّه الرحمن الرحیم

با سلام و تشکر از آقای صالح: ان شاء الله جوابهای سماء برایتان راهگشا باشند. تعریف مشخص از آزادی (آزادیهای اولیه یا آزادیهای اساسی) در قانون سماء (مرامنامۀ سماء، فصل افکار و عقاید سیاسی، اصول: اول و دوم و سوم) چنین بیان شده است:

اصـــــل يکم

بنابر تعالیم توحیدی و تاريخ و تجربۀ بشری، پایۀ رشد و ترقى انسانها و جوامع بشرى، در ابعاد مختلف زندگى، «آزاديهاى فکرى و سياسى» است. بنابراين، استقرار آزاديهاى فکرى و سياسى هدف اساسى سماء می باشد، و سعى و تلاش براى تحقق اين آزاديها سرلوحۀ برنامه هاى مبارزاتى سماء است. البته سماء در میدان آزادی بیان و در فعالیت های سیاسی و اجتماعی، تهمت زنى و هتک حرمت و دروغگويى و حیله گری را «مُخِل و تشتت زا و پامال کنندۀ حقوق انسانها» می داند و مخالف آنست، چرا که تهمت زنى و هتک حرمت و دروغگويى و حیله گری، حق و باطل را بهم می زند و خیر و صلاح آزاديهاى فکرى و سياسى را تنزل میدهد و کار به آشوب و خشونت منتهى می شود. اينست که هتاکان و تهمت زنان و اهل دروغ و حیله بايد بصورت «قانونى و علنى» محاکمه شوند، تا هر کسی و هر جهتى در رابطه با کار و فعالیت خود احساس مسئوليت نمايد.

اصـــــل دوم

آزاديهاى فکرى (عقيدتى)، آزاديهايى هستند که امکان ظهور و نشر انديشه و عقيدهٴ انسانها را فراهم میکنند، بدون اينکه براى صاحبان انديشه و عقيده، عواقب منفى و ترس آفرين ايجاد گردد. اين آزادی ها، شامل آزادى بيان و قلم و آزادى انتشار افکار و عقايد مختلفه، اعم از دينى، مرامى، علمى، سياسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى، و هنرى است. و حـذف انحصارگرى و مهــارسازى و تشويش اندازى از منابع فکــر و علــم و عقیــده و از وسايل ارتبــاط جمعى و مصـادر نشر وقايع و اخبار، من جمله از مطبوعات، شبکه ها و رسانه های صوتی و تصویری (صدا و سيما)، شبکه هاى کامپيوترى، رسانه هاى ماهواره اى، ضرورتى اساسى براى آزادسازى و توسعه و ترقى بيان و قلم و انتشارات است.

اصـــــل سوم

آزاديهاى سياسى، آزادیهايى هستند که انسان ها و احزاب و سازمان ها و جماعات سياسى ميتوانند در سايهٴ آنها براى تحقق و عملى شدن انديشه و عقيدهٴ خود سعى و تلاش نمايند، و بر اساس کسب آراى مردم، انديشه و عقيدهٴ خود را حاکميت بخشند. اين آزادی ها، شامل آزادى تشکيل احزاب و سازمانها و جماعات و ديگر تشکلات سياسى، آزادى انتخابات و آزادى انتخاب کردن و انتخاب شدن، آزادى بحث و سخنرانيهاى سياسى در مجامع عمومى و در اماکن مردمى، آزادى اجتماعات و تظاهرات و اعتصابات، آزادى نقد افکار و عقايد مذهبى و مسلکی و سياسى و اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى (حاکم و غيرحاکم)، آزادى نقد عملکرد حکومت و حکام و مقامات سياسى، و آزادى نقد نهادهاى دولتى و مذهبى و مدنى ميشود.

اما جواب این سؤال که: ملاک و شاخص و فصل الخطاب برای تعریف و بیان حق و یا دین حق و اجرا و پیاده سازی آن، کیست و یا چیست و چگونه اعمال و اجرا و پیاده می شود؟ در قانون سماء (مرامنامۀ سماء، فصل افکار و عقاید سیاسی، اصل هفتم، و خاصتا در پاورقی ۴۲) چنین بیان شده است:

اصـــــل هفدهم

نظام توحيدى (خلافت مردمى) تنها در سايهٴ آزاديهاى اساسى (عقيدتى، سياسى، فرهنگی، اقتصادى) و طى شدن مراحلى از رشد و تکامل فکرى، سياسى، اقتصادى، و اخلاقى فرد و اجتماع، و با عبور از فرقه گری و وصول به اسلام اجتهادی، ممکن و ميسر می شود، اما قبل از وجود اين زمينه ها و شرايط، استقرار نظام توحيدى، عليرغم اسم و رسم و ظواهر، وجود خارجى نخواهد داشت و وحى عام توحيدى متحقق نخواهد شد، و در صورت برپایی و ایجـاد آن، کارش یا به سازش و تنازلات و یا به استبداد و سرکوبگری کشیده می شود. (۴۲)

(۴۲) منشاء حقانیت و مشروعيتِ انديشه و عقيدۀ توحيدى، خالق یکتا و وحى عام اوست، که يا توسط رسولانش به بشريت ابلاغ شده، يا بوسیلۀ دانشمندان در جهان خلقت کشف می گردد، و يا در وجود انسانهاى عاقل و مترقى ظاهر می شود. همچنين منشاء حقانیت و مشروعيت نظام توحيدى و اجراى وحى عام توحيدى بر ممالک و جوامع، مردم و رضايت آنهاست، که از طريق «انتخابات آزاد» و آراى مثبت آنها ظاهر و اثبات می شود. و بايد دانست که تحميل هر فکر و عقيده و نظام سیاسی در تضاد با آزادى و ترقی و توحيد است، و سرانجامش، استبداد و شرک و ماديت، مسخ و فساد و سازش، و شکست و ناکامی، و افتضاح و رسوایی است.

همچنین سازمان موحدین آزادیخواه ایران «ممکن ترین شکل آزادی» را (بعد از نظام ولایت مطلقه) در نظام «جمهوری متحدۀ مردمی» جستجو می کند، طرحی که در قانون سماء (مرامنامه، فصل افکار و عقاید سیاسی) در اصولی ارائه شده است. همچنین در مقدمۀ قانون سماء نیز تحت عنوان: «دولت و نظام سياسى راهگشا در ممالک اسلامى» بصورت مبسوطی روی آن بحث گردیده است.

اما ادعای آزادیخواهی: آقای صالح، درست است که امروزه مدعیان آزادی بسیارند، اما این تنها مدعیان آزادی نیستند که اکثرشان در ادعای خود ناصادق هستند، بلکه مدعیان اسلام و مسلمانی، و علم و حقیقت، و حقوق بشر، و حقوق زنان و...... نیز بیشترشان در ادعاهای خود کاملا غیر جدی می باشند. همچنین آیا می دانید که کلمۀ استعمار دارای بهترین معناست و به معنای «آبادسازی و آباد کردن» است، اما به علت کذابیت و دورغگویی همان غربیانی که امروزه (بازهم حیله گرانه) مدعی آزادی و حقوق بشر هستند، به خبیث ترین اصطلاح تبدیل شده و مترادف «اشغالگری و تهاجمات وحشیانه» به ممالک دیگر گشته است، بنحوی که امروزه احدی حاضر نیست که بگوید من استعمارگر! هستم. بله معلوم است که حالا اکثر احزاب و سازمانها و حکومتها از آزادی صحبت می کنند، اما حتی با مراجعه به قوانین آنها مشخص خواهد شد که آزادیخواهی آنها حتی در سطح نظری «یک حرافی» بیش نیست. و مثلا با نگاه گذرایی به قانون اساسی نظام ولایت مطلقه مشخص خواهد شد که مبانی این نظام حتی در بعد نظری و قانونی «استبدادی» است. همچنین احزاب و سازمانهایی که «رسما و قانونا» خواستار حکومت «غیر اسلامی» می باشند، اما در همان حال، با جداسازی اسلام و مسلمین از «سیاست و حکومت و رهبری»، میخواهند اسلام و مسلمین را منزوی و محروم نمایند، مستبدین محکومی هستند که بجای امیــد به رأی مردم، به سلاح و تبلیغات استعمــاری پشت بسته اند.

بلی چنین احزاب و سازمان هایی، از طرفی از آزادی و دمکراسی صحبت می کنند، اما از طرف دیگر زیر عنوان ریشه کن سازی «اسلام سیاسی» در پی ممنوع سازی احزاب و سازمانهای اسلامی هستند. البته احزاب و سازمانهای «سنتی – اسلامی» نیز با عناوین مختلف، «نظرا و عملا و قانونا» آزادی های فکری و سیاسی و مدنی دیگران را تحمل نمی کنند و آنها را نادیده می گیرند، در حالی که از آزادی هم بصورت آبکی! صحبت می کنند. خلاصه کل سخن ما اینست که «تشخیص مدعیان دورغین آزادی» حتی در بعد نظری هم بسیار ساده است، زیرا اکثر مدعیان آزادی حتی در «متون قوانین شان» هم استبدادی هستند. بگذریم از اینکه «آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی» تنها به زور اعتقاد و باور بوجود نمی آید، بلکه علاوه بر اعتقاد و باور، «استقلال سیاسی» و همچنین «نزاهت سیاسی» ضرورتی اساسی اجتناب ناپذیر است. بنابر این، جریاناتی که «استقلال سیاسی» یا «سابقۀ معقول» و یا «نزاهت سیاسی» ندارند، اگر به آزادی و حضور دیگران هم معتقد باشند، حتما نمی توانند آن را تحمل کنند، و از جمله توان تحمل نقد و انتقاد دیگران را ندارند، چرا که اگر بصورتی اساسی «نقد و بررسی» شوند، ماهیت وجودیشان بکلی زیر سؤال خواهد رفت و چیزی برایشان باقی نخواند ماند. و بدین صورت، عقاید و روش و سابقه و عملکرد و روابطی که با مصادر استبدادی و استعماری دارند، و منابع مالی و تبلیغاتی، و همه چیز آنها در تضاد با «آزادی و مردمسالاری و کثرت گرایی» است. یادمان نرود که حتی ماهیت «ممالک موجود» با توجه به ساختار استعماری که دارند، اکثرا ضد آزادی هستند. و این مسائل در «شبکۀ سماء» به تفصیل بحث و بررسی شده است.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۸ صفر ۱۴۳۰ ۱۵ بهمن ۱۳۸۷