بسم اللّه
الرحمن الرحيم توازن و هم وزنی؛ اساسِ صلح و همزیستی ادعای نظام ولایت مطلقه مبنی بر «وحدتِ شیعه و سنی» من البدایه مُفتضح و رُسوا بود، و افتضاح و رسوایی آن لااقل بعد از تحمیل قانون اساسی فرقه ای - ولایت فقیهی به اثبات رسید، زیرا «مدعیان ولایت فقیهیِ وحدت شیعه و سنی» قبل از هر چیز «فرقه باز و لعنتچی» بودند، و مرحوم احمد مفتی زاده نمونۀ قربانیان این ادعای دجالانه و دروغین قلمداد می شود، همان کسی که به قانون اساسی ولایت فقیهی نه گفت و حاضر نشد آن را تأیید نماید. بدین ترتیب امروزه صحبت از اتحاد شیعه و سنی از طرف نظام ولایت مطلقه مَضحکه ای بیش نبوده و مسخره بحساب می آید، چرا که در نظام ولایت مطلقه (بگذریم از اهل سنت و از جریاناتِ توحیدی و آزادیخواه) حتی جریانات شیعی و مراجع شیعه نیز سرکوب و خفه شده اند. و آنچه امروزه در رابطه با نظام ولایت مطلقه به صورت بالفعل مطرح است اینست که این نظام بجای اتحاد و همبستگی با مسلمین و جریانات اسلامی، با دشمنان اسلام و مسلمین و استعمارگران غربی متحد و هماهنگ شده و مانند صفویان با آنها «جبهۀ مشترک» تشکیل داده است؛ و در همان حال جهت تثبیت موقعیت خود و جلب اعتماد استعمارگران و مشخصا اثبات مفید بودنش برای آنها هر روز در سرکوب مردم ایران و لعنت و نفرین اهل سنت آن افراط بیشتری بخرج می دهد؟! و همین است که عُمال استبداد ولایت مطلقه بجای پاسخ بدین بدیهیات به شمشیرکَشی متوسل می شوند، و حتی افشاگران این قضایای مُسلَّمه را به «محروم سازی و حتی زندان و اعدام» تهدید می کنند؟! و نمونۀ صریح این حقیقت را در افشاگری روی سخنرانیهای بیژن جارچی (مهدی دانشمند) مبنی بر اعلام لعنت و حرام زادگی مسلمین بخوبی مشاهده نمودیم؛ کمااینکه دیدیم که سماء و اعضایش چطور در پیامهای خصوصی و عمومی (بنابر افشاگری روی این موضوع و اتحـاد دجـّالی) از طرف عُمال مرموز ولایت فقیهی به قتل و نابودی (تِرور) تهدید شدند. حال تصور کنید که اگر کسان و جریاناتی در داخل ایران و به صورت علنی چنین افشاگریهایی را به عمل آورند چه بلایی بسرشان خواهد آمد و چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد؟! اینست که به عنوان موحدین آزادیخواه راسخانه معتقدیم که باید «توازن و هم وزنی - توازن قوا» وجود داشته باشد، تا مصالحه و همزیستی در جهان و بین فِرَق و طوایف مختلف و بین استبدادیان و مردمان زیر سلطه جامۀ عمل پوشد. بدیهی است که مسئلۀ «مصالحه و تنازع» از دیگر امور زندگی جدا نیست، و همانطور که با وجود توازن و هم وزنی خیلی چیزها در زندگی حل می شوند، در امر مصالحه و همزیستی نیز وضع بهمین منوال است و بدون وجود آن (و در عدم توازن قوا) چیزی به بار نخواهد نشست. بنابر این؛ هر کسی و هر جامعه ای که بخواهد دیگران از او حساب ببرند، باید خودش چیزی باشد؛ نه مانند ایران ما که تشیع صفوی در آن نظام ولایت مطلقه تشکیل داده و به هوای خودش دیگران را «هم سرکوب و لعنت می کند و هم آنها را به اتحاد و همبستگی!!!» فرا می خواند؟! برای مثال می توان بدین امر خوب توجه کرد که همین مستبدین لعنتچی (که آشکارا مردم ایران و مسلمین جهان را به بازی گرفته اند) چگونه از دُوَل استعمارگر غربی خیلی خوب و به دقت حساب می برند؟! چونکه آنها وجود دارند و قدرت دارند و نمی توان آنها را نادیده گرفت؟! اما خوب آنهایی که سرکوب و لعنت می شوند و حرام زاده اعلام می گردند؛ لابد به دشمنان خود اثبات کرده اند که سرکوب و لعنت آنها زیاد هم خطر آفرین! و چندان هزینه بردار! نیست. و در نتیجه استبدادیان «بلاخوف و واهمه» در حق آنها مرتکب سرکوبگری و لعنت و نفرین می شوند؛ و در این رابطه حتی مُدعی و طلبکار بوده و افشاگران را تهدید می نمایند؟! بنابر این، چه مصالحه چه اتحـاد با دست خالی بوجود نمی آید، بلکه تحقق چنین امری مُحتـاج توازن و هم وزنی است، و رفتن به میدان مصالحه یا اتحاد با دست خالی! جز «استخفاف و استهزاء» و غیر از «بازیچگی و آلت دستی» محصول دیگری ندارد.
البته معلوم است که مسلمین،
اعم از سنی و شیعی و اهل حدیث و اهل اجتهاد و..... (و اصلا همۀ فرق و
ادیان بشری) بجز «مصالحه و همزیستی»
راه و چارۀ دیگری
ندارند، و سماء خودش «منادی مصالحه و همزیستی»
بین آنهاست، کاری که
چندان سخت و دشوار نیست، لکن استبدادیان
و استعمارگران مانع
آن هستند. و به تأکید نظامهای استبدادی و از جمله نظام ولایت
مطلقه در ایران صد فی سبیل الله و مانع اصلی
«مُصالحه و همزیستی» بین مسلمین
میباشند. و طبعا مشکل
اصلی اینست که استبدادیان و عُمالشان
(بنابر اتکاء به زور و توان سرکوبگری) گوششان به سخن و موضع کسی
بدهکار نیست؛
و همین است که مسلمین باید
توان و قُوَّتی داشته باشند
تا بوسیلۀ آن به استبدادیانِ قدرت پرست فشار بیاورند و مصالحه و همزیستی را بر آنها تحمیل نمایند.
و آیۀ: «وَأَعِدُّوا
لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ» در همین راستا نازل شده است. در
غیر این صورت
و با «غفلت و
اِنزوای مسلمین»
هرگز کاری از پیش نمی رود؛ و استبدادیان نیز بعنوان مانع اصلی
مصالحه و همزیستی در میان مسلمین
باقی می مانند. پس با دست خالی و بدون توازن
و هم وزنی با طرف مقابل، نه مصالحه و
همزیستی بوجود می آید، نه اتحاد و همبستگی. مثلا آیا غیر از اینست که
تنها آزادیخواهی وسیع و عمیق مردم ایران می تواند
استبداد ولایت فقیهی را به نظامی «آزاد و مردمسالار و
کثرتگرا» تبدیل نماید؟! آیا غیر از اینست که بدون فشار و قدرتی
کارآمد
«ممنوعیت لعنت صحابه و مسلمین
در ایران» غیر ممکن است؟! آیا غیر از اینست که
تخریب و یا تبدیل «مقبرۀ ابولؤلؤ»
تنها در سایۀ وجود طرفی
توانا و خواست جهانی مسلمین
جامۀ عمل می پوشد؟! آیا غیر از اینست که
«آزادی مساجد و
معابد» برای هر مذهب و منهجی و در هر شهر و منطقه ای نیازمند اصرار
توانمند محروم شدگان است؟! و آیا غیر از اینست که
«تبدیل قانون اساسی فرقه ای» به قانون اساسی ایرانی؛ نیازمند خواست
و فشار قدرتمندانۀ همۀ اقوام
و جوامع مذهبی در ایران است؟
سازمـان مـوحدین آزادیخـواه ایـران ۵ ربیع الثانی ۱۴۳۰ - ۱۲ فروردین ۱۳۸۸
|