بسم اللّه الرحمن الرحیم

اِعلام موجوديت و اِمکان آن در نظامهاى استبدادى

(به مناسبت ۱۵ آذر، سالروز اِعلام موجوديت سازمان موحدین آزادیخواه ایران)

قبل از هر چيز ۱۵ آذر ماه سالروز «اعلام موجودیتِ سازمان موحدين آزاديخواه ايران» به همۀ موحدين و مسلمين و آزاديخواهان و خاصتا به همۀ اقوام و مردمان مسلمان ايران تبريک و تهنیت مى گوييم. به امید روزی که در کنار مردم ايران و در داخل مملکت، سالروزهای ایام مختلف را برگزار نماييم. بدين مناسبت بجا می دانیم که دربارۀ مسئلۀ اعلام موجوديت و «امکان و عدم امکان آن» در سایۀ نظامهای استبدادى و از جمله تحت سلطۀ نظام ولايت مطلقه (که نمونۀ نظامهاى استبدادى است) بحث نماییم. و طبعا چگونگى اعلام موجوديت سماء مثالی عینی از نحوۀ اعلام موجودیتها در سایۀ نظامهای استبدادی است، و در این رابطه خوانندگان عزیز را به مطالعۀ «تاریخچۀ سمـاء» دعوت می کنيم.

اِعلام موجوديت عبارتست از ظاهر کردن و اعلام نمودنِ يک امر و پدیدۀ موجود یا بوجود آمده، و اصطلاحا و در میدان مبارزه و فعالیت، عبارتست از ایجاد و تشکیل یک جریان و تنظیم سياسى، فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى و..... و ظاهر کردن و اعلام نمودن آن (در هر سطحی که ممکن گردد)، هنگامی که جریان و تنظیمِ مورد نظر تکميل می شود. و طبعا هدف از اعلام موجوديتِ هر چیزی، رساندن نام و مُحتَوای آن و اعلام خواست و هدفی است که برایش بوجود آمده است، تا بدین شیوه مردم در جريان قضايا قرار گیرند و زمینۀ واکنشِ متناسب مردم با توجه به «خواست و عقايدشان» و امکان دخالت و موضع گیری آنها فراهم گردد. و همانطور که پیداست اعلام موجوديت، منحصر به جریانات و تنظيمات سياسى نمی شود، و کالعاده جریانات و تنظيمات فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، زيست محيطى، صنفی، ورزشی و..... نيز اعلام موجوديت می کنند، و ازاین طريق، اهداف و برنامه های خود را پيش می برند. اما بدیهی است که اعلام موجوديت هدف نهايىِ هیچ جریان و سازمانی نيست، بلکه راهیست براى معرفی و شناساندن نهادها و جریانات سياسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و..... به «جامعه و اقشار مختلف اجتماعى»، و متعاقب آن، تلاش و زمينه سازى براى اهداف و مقاصد اعلام شده ای که از راه جذب نيروهاى انسانى و مادی و سازماندهى نیروهای ملحق شده و بکارگيرى بجا و معقول آنها امکان تحقق پیدا میکنند. خلاصه قبل از اعلام موجودیت، چیزی وجود ندارد، و این بعد از اعلام موجودیت و اظهار وجود است که هم صاحبان مواضع اعلام شده بسوی اهداف مورد نظر حرکت می کنند، و هم مردم و اقشار مختلف اجتماعی میتوانند نسبت به «تنظیمات و تشکلات» اعلام گردیده، موضع مثبت يا منفى اتخاذ نمایند.

اما آنچه سیر و حرکتِ بر حق و طبیعیِ اعلام موجودیت ها و انتخاب آزادانه و آگاهانه را مُختل و ممنوع و حتی آن را خطرناک و پرتلفات کرده است، نظامهاى استبدادى هستند، به نحوی که هم اهل فکر و برنامه را از ایجاد جریانات و تنظیمات و اعلام موجودیتها بازداشته، و هم جوامع مختلف را از «انتخاب آزادانه و آگاهانه» محروم داشته است. و سرکوب همهٴ احزاب و سازمانها و جريانات، اعم از عقیدتی، سیاسی، فرهنگی، و حتی صنفی، در تمام جوامع استبداد زده، و درممالک اسلامی، و از جمله درمملکت استبداد زدۀ ایران، نمونۀ این ممنوع سازی وخطرناک نمودن هرنوع اظهار وجود و اعلام موجودیت میباشد. و بدين شيوه نظامهای استبدادی، مردمان و جوامع بشرى را از هر انتخابى محروم می سازند، و حتى آنها را از شنيدن نام احزاب و سازمانها و جريانات عقیدتی و سیاسی و فرهنگی بى بهره می کنند. اینست که در نظامهاى استبدادى «اعلام موجودیتِ آزاد و مستقل» امکان ندارد، و هر اعلام موجودیتی با ممنوعیت استبدادی روبرو گشته و سرکوب میشود. و اگر جریان و تنظيمی بتواند در محیط استبدادی اعلام موجوديت نماید و در صحنۀ اجتماع ظاهر شود، حتما وابسته به نظام استبدادی میباشد، و خواه ناخواه باید در راستای تداوم حاکميتِ استبداد حاکم فعالیت و آن را تقويت نماید، چیزی که بدون ماهیت استبـدادی و هماهنگی صاحبان چنین جریانات و سازمان هایی با نظـام استبدادی، ممکن و میسر نمی گردد. بدین صـورت، هر جریان و تنظيم و تشکلی که در زیرسلطۀ نظام های استبدادی ظاهر می شود و در وضعیت استبدادی «اعلام موجودیت علنی» می کند، بايد ماهيت استبـدادى داشته باشد و وابسته به نظام استبـدادی باشد، در غیر این صورت، حتما تحمل نخواهد شد و تلاش برای قلع و قمع و ریشه کنی آن گریز ناپذیر می گردد. آری؛ در چنين محيط هاى مستبدانه و مطلق شده اى، غير از جریانات و تنظيمات و اشخاص استبدادى و «مُکمِل نظامهاى استبدادى» هيچ جریان و سازمان و شخصیت مستقل و آزاديخواهی نمیتواند به صحنه بیاید و به مردم شناسانده شود، و با توجه به اينکه دستگاههاى اِعلامى و تبليغى و خبرى در انحصار نظامهاى استبدادى حاکم هستند، اعلام موجوديت و شناساندن و شناسایی آزاديخواهان و استقلال طلبان، مشکل تر و پیچیده تر می گردد.

وقتی که در محیطهای استبدادى حتی اعلام موجودیتِ جریانات و تشکلهای مستقل و آزادیخواهِ تربیتی و فرهنگی و صنفی و امثال اینها امکان ندارد، که بصورت مستقیم کاری به نظام استبدادی ندارند، اعلام موجودیت و ظاهر شدن احزاب و سازمانهای «عقیدتی - سياسى» که رسما و مستقیما نظام استبدادی را به مبارزه می طلبند و حتی در پی رسیدن به حکومت و برکناری مستبدین از طریق «انتخابات آزاد» هستند، بکلى منتفى و حتی براى صاحبانش خطرناک می گردد. اینست که در چنین محیطهای وحشتناکی، صاحبان احزاب و تنظيمات سياسى، سعى می کنند که ساخت و سازمانشان، قبل از اختفاء و پناه گرفتن در جا و مکانی (و يا خروج از مملکت) علنى و فاش نشود؛ و گرنه زندان و اعدام و شکنجۀ استبدادی در انتظارشان خواهد بود. بنابر اين، در سایۀ حاکميت نظامهاى استبدادى، طبيعى است که احزاب و تنظيمات سياسى کاملا سرى و مخفيانه تشکيل شوند، يا اصلاً چنين احزاب و تنظيماتی هیچگاه! بوجود نيايند و کسى به فکر ایجاد چنين چيزهايى نيفتد. و اگر هم احزاب و تنظيمات سياسى، گاه و بيگاه و تاک و توک، در ممالک استبداد زده و استعمار زده ديده می شوند، نشأت گرفته از دورانهاى ضعفِ نظامهاى مستبد و شیطانی و يا جابجایی قدرت سياسى در آن ممالک می باشند، و در واقع و «بقاياى دورۀ ضعف استبداد» و تغییرات و تحولات سیاسی بحساب مى آيند.

آنچه در این میدان نکتۀ مهم و اساسى بحساب می آید و در واقع اصل و منشاءِ همۀ ممنوعیتهای استبدادی را تشکیل میدهد، اينست که هر حزب و تنظيم سياسى که در يک محيط استبدادى بوجود آيد، خواه ناخواه و فی النهايه، در تضاد با حاکميت استبدادى قرار میگيرد، مگر اينکه بنحوى از انحاء ناشى از مَکر و ارادۀ مستبدين حاکم باشد. و بدین خاطر، نظامهاى استبدادى هيچ حزب و سازمان و تشکل سياسىِ «مستقل و آزاديخواه» را تحمل نمی کنند، و هر نوع تجمع و تشکل سياسى را خلاف حاکميت انحصارى خود تلقی میکنند، که فی الواقع نیز چنین است، و خطرناک بودن کار و فعالیت سیـاسی و نیز ارزش و اهمیت آن از همینجا نشأت می گیرد، چرا که فعالیت سیاسی عمق نظام استبدادی را هدف قرار می دهد، و الحق «افضل الجهاد» است و کار مردان مرد و کار صاحبان عزم و اراده است. اما استبـداد لعین، که کارش سلطه گری و حیله گری بوده و همۀ وسایل خبـری را نیز متصرف شده است، به نحو دیگری مخالفینش را معرفی میکند و کار و فعالیت آنها را خلاف امنيت ملى! وحدت مملکت!! مُخل نظم و قانون و.... تبلیغ مینماید، و در رابطه با آنها از هیچ اتهام سخیفی دریغ نمی ورزد، و بعنوان آشوبگر، خرابکار، ارهابی، عامل خارجی و..... با آنها روبرو میشود. اين در حاليست که هيچ ملت و جامعه اى، دشمنى اساسى تر و خطرناک تر از نظام استبدادى و از مستبدين جنـایت پیشه ندارد، و حتی بدترين و خطرناکترين دشمنان یک ملت و اجتماع هرگز به پاى شرارت و خطرناکى مستبدين حاکم نمی رسند، و الحق نظام استبدادی و رؤسای مستبد آن، دشمن شماره یک ملل و جوامع بشری هستند، زیرا کار و پیشۀ استبداد و مستبدینِ سلطه گر اینست که مردم را سرکوب و آنها را سلب الإراده نمایند و بشریت را از رشد و ترقی و زندگی انسانی باز دارند و آنها را به خاک «ذلت و محرومیت» بنشانند. و بدین جهت، نظامهای استبدادی و مستبدین حاکم و اربابان غارتگرشان، ام المصائب و دشمنان اصلی ملل و جوامع تحت سلطه هستند.

جالب اینست که نظامهاى استبدادى تنها به موجوديت تنظيمات و تشّکُلات و اعلام موجوديت و ظهور آنها حساسيت ندارند، بلکه هر وجودى و هر موضع مستقل و غير استبدادى (سياسى و غير سياسى)، ولو اين وجود و موجوديت در يک فرد و شخصيت، يک نويسنده، يک خبرنگار و..... متجلی شود، خلاف بقاء و تداومِ حاکميت مُخرب و سرکوبگر استبدادى تلقى می شود، چراکه اصلاً وجود نظام استبدادى، وابسته به عقب ماندگى و ناتوانى و رکود فرد و اجتماع است. بنابر اين، هر موضعی (فردی یا جمعی) و هر نوع «اظهار وجود و اعلام موجوديتى» خلاف حاکمیت نظام استبدادى و در نهايت عامل به خطر افتادن تداوم حاکميت مستبدين می شود. بدین جهت، نظامهاى استبدادى جهت تداوم حاکميت انحصارى و استبدادى و سرکوبگرانۀ خود به هر جنايت و غدر وخيانتى متوسل می گردند، و در این راستا از هیچ تهمت و قساوتی دریغ نمی ورزند، و اوضاع مصيبت بار بشرى حاصل حاکميت و عملکرد آنهاست. در اين ميان آنچه نباید از آن غافل ماند اینکه: استعمارگران جهانخوار نه تنها خواهان تداوم حاکميت استبدادى بر ممالک جهان و ملل دنیا هستند، بلکه از هر لحاظى، حامى و پشتيبان آنهایند، و حتی بوسیلۀ «جعل مرزهای استعماری»، «تحمیل کودتاگران»، و «ایجاد جریانات استعماری» مُؤسس و مُوَجِد آنها بحساب می آیند. و این عواملِ تفرق و تسلط همان چیزهایی هستند که بوسیلۀ دستگاههای خبرى استعماری (که شب و روز در کارند) توجيه و موجه میشوند و جنايات و خيانتهاى آنها را هضم می سازند! و خاصتا حالا که دوران حاکميت بلامنازع استعمارگران غربى است، هر نوع مبارزۀ مسلحانۀ ضد استبدادی (که خارج از امر و برنامۀ استعماری و جهانخواری و غارتگری آنها باشد) عمل و فعالیتی ارهابی (وحشت آفرين!) تلقی می شود؛ همانطورکه هر نوع فعاليت و مبارزۀ مدنىِ مستقل و آزادیخواهانه، نوعى آشوبگرى! تبلیغ و معرفی می گردد. و اين تبليغات گسترده و مسموم عليه مبارزات آزادیبخش و استقلال طلبانۀ جوامعِ زيرسلطه ناشى از مخالفت دول استعماری با «تغيير و تحولات سياسى» و جابجايى قدرت سياسى در ممالک استبداد زده و استعمار زده، و خصوصا ممانعت از تحقق آزادی و استقلال آنهاست.

آری؛ اظهار وجود و اعلام موجوديتِ احزاب و تنظيمات و تشکلات «مستقل و آزاديخواه» در سایۀ نظامهاى استبدادىِ سرکوبگر بسيار سخت و دشوار است. و همین است که ای بسا سالها از موجوديت حزب و تنظيم و تشکلى بگذرد، اما علیرغم فعال بودنش (به علت فقدان زمينه ها) موفق به اظهار وجود و اعلام موجوديت نشود؛ و حتى ممکن است هيچگاه! چنین موقعيتى پيش نيايد. و طبعا در تاريخ بشر از این نوع مثالها کم نداريم! و چه عقیده ها و کتابها و موجوديتها و تشکلها (که به وقت خودش نتوانسته اند اعلام موجودیت کنند)، اما بعدها و حتی بعد از قرنها عمر زیرزمینی! وجودشان ظاهر و برملا شده است. و همچنين چه طرح ها و افکار بی شمار که «بنابر موانع استبدادی» هرگز ظهور نکردند و در طول زمان عقيم و پژمرده شدند. اینست که نظامهاى استبدادى عامل اصلى رکود و عقيم شدگى و عقب ماندگی بشريت در طول تاريخ هستند.

اینست که در ممالک و جوامعى با نظام مُطلقه و استبدادى، هر اعلام موجودیتی که خارج از ارادۀ حکام استبدادی باشد، به شیوۀ سری و مخفيانه! صورت می گيرد؛ و خاصتا رهبران و طرفداران احزاب و سازمانها و تشَکُلات سیاسی و عقیدتی سعی می کنند افکار و برنامه های خود را به شیوۀ سِرّی و از طرُق مجهول «منتشر و اعـلام» نمایند! و آنها را ولو از راههای سخت و پرهزینه به جامعه و مخاطبان خود برسانند؛ کما اینکه افراد سرشناس و شناخته شده نیز مخفی و یا از مملکت خارج می شوند. و اما با توجه به اینکه محدوديتهاى زيادى سر راه اينگونه اعلام موجودیتها وجود دارد، افکار و خواستهاى اعلام گردیده به زحمت به متن مردم میرسد؛ و معمولا تنها بخشهايى از اجتماع میتوانند از آنها مطلع شوند. اما مشکل تر از مسئلۀ رسیدنِ «افکار و خواستهای ممنوعه به مردم»، قضیۀ ارتباط مردم با صاحبان افکار و خواستهاى ممنوعه! مطرح است، امری که از طرفی بسیار ضروری بوده و از طرف دیگر خیلی دشوار و احیانا خطرآفرین است. اما علیرغم این صُعوبت ها (بدون چنین رابطه ای) مبارزان آزادیخواه امکان آن را نخواهند يافت که پاسخگوی امور و مسائلی باشند که نيازمند توضیحات و احیانا اِعمال می باشد، و از جمله احزاب و سازمانهای ضد استبدادی از پاسخ گفتن به شبهاتى که مستبدین و عمالشان براه می اندازند محروم مى مانند. اينست که در چنين وضعیتی، اعلام موجودیتها کمتر به «هدف و مقصد» می رسند، و به تبع آن، چنانکه باید و شاید اوضاع موجود و از جمله مطالب مخالفان استبداد حاکم زیاد روشن نمی شود. در نتیجه در چنین اوضاعی، کار مبارزات آزادیخواهانه وقتی «تداوم مؤثر» پیدا میکند که تا حد زیادی اصل «اعتماد به آزادیخواهان» جای بلاغ مبین و انتشارات گسترده را پر نماید، امری که به نوبۀ خود محتاج صالح و سالم بودن مبارزان و استقلال طلبان است.

با توجه بدین شرايط دشوار، بدیهی است که تنها اشخاص و احزاب و تنظيمات «معتقد و آرمان خواه» ميتوانند در کار خود تداوم و استمرار داشته باشند. و جامعه ای نیز که آنها را همراهی می کند باید فکر و روحشان با آنها همراه باشد، و یا اینکه جامعه استبداد زده باید از چنگ نظام استبدادی به تنگ آید و حتی زندگی عادی اش نیز مختل گردد. اما چونکه (بخاطر فقدان تربیت اجتماعی و عدم وجود رشد طبیعی) چنین مبارزان و چنین مردمانی اندک و ناچیز هستند، در نتيجه حرکات و جريانات فکرى، سياسى، و فرهنگى (و به تبع آن اعلام موجوديتِ تشَکُلات و تنظيمات و سازمانها) کمتر مشاهده می شود. و آنهایی هم که در وضعیت استبدادى اعلام موجوديت می کنند، بيشتر کارشان صرف زمينه سازى می شود، و بُرد و اثر کوتاه مدت آنها اندک و نامحسوس می باشد. و بدين شيوه در سایۀ «استبداد و انسداد سیاسی» کل اجتماع (در همۀ ابعـــاد) از جمله در بعد سياسى «ضعيف و ناتوان و عقب مانده» می گردد. تا روزی که خشمهاى فرو کوفتۀ جامعه فَوَران می کند و بر «قهر و قدرت استبدادى» غلبه می نمايد. و این همان روزی است که همه چيز زير و رو میشود و دوران جدیدی آغاز می گردد. و لکن با توجه به اسباب متعدد و از جمله بنابر اینکه اکثر مبارزين (بنابر عدم رشد و تربیت کافی) داراى ماهيت استبدادى هستند، و در حقيقت «مُستبدین محکوم» بحساب می آیند، در وضع جدید کارشان به افراط و انحصارگرى کشيده می شود. و در نتيجه از تغییرات سیاسیِ روی داده (بجای آزادی و مردمسالاری و کثرت گرایی)، نظام استبدادی «جديدى» متولد میشود و جانشین نظام استبدادى «قبلى» می گردد. البته «تدخلات استعماری» نیز همیشه قائم میباشد! و دائما دنبال تحمیل نظامهای استبدادی با اَشکال و عناوین مختلف هستند.

اما اصلی ترین مُشکله در میدان کار و فعالیت سیاسی و تحت سلطۀ یک نظام استبدادی، همانا مسئلۀ چگونگى الحاق مردم به احزاب و سازمانها و تشکلات سیاسی است، امری که خطرات و محرومیتهاى زيادى را در پى می آورد، و خاصتا هنگامی که مبارزان آزادیخواه جا و مکان مناسبی برای تمرکز و الحاق مردم نداشته باشند. بگذریم از اینکه حتی تعيين هرنوع خط فکرى – عقيدتى، و گرایش به هر خط و جريان سياسى، در سایۀ نظام استبدادی، خطر خیز و دردسرى و محروميت بوجود مى آورد. و طبعا علت اصلی ضعف نيروى انسانى احزاب و سازمانهای سياسى نیز در همین موانع اساسی نهفته است، زیرا کسانی که از موانع «مادی و استبدادی» عبور می کنند، محدود و اندک هستند، و روی همين مبناست که اکثر مردمان جوامع استبداد زده، عليرغم ميل خودشان «غير سياسى» هستند. از این جهت، در جو استبدادی، تنها کسانى به جريانات سياسى ملحق می شوند که يا زير فشار شدید «زندگى روزمره» واقع شده باشند، و يا حقیقتا افرادی «معتقد و آزاديخواه» و مردان عزم و رزم باشند، بنحوی که استبداد و قلدرى و انحصار طلبىِ «جمعى پست و خائن» را به هیچ وجه تحمل نکنند. وچون انسانهاى هدفدار و آزاديخواه، بدليل عدم زمینۀ رشد و تربیت اجتماعى «اندک» هستند، و از طرف ديگر، نظامهاى استبدادى با انواع حيله گریها سعى می کنند که فشارهاى «قيام بر انگيز» در اجتماع را مهار و در «حد معینی» نگه دارند، در نتيجه مقابله با نظامهاى استبدادى به زحمت «فراگیر» می شود. اين در حاليست که همکارى و الحاق به نظامهاى استبدادىِ سرکوبگر و بشر ستیز، نه تنها خطرات عينى و مادى و کوتاه مدت را در پى ندارد، بلکه «مادیّات نامشروع» را هم به دنبال مى آورد، و سِمتها و مقامهاى استبدادى نيز در انتظار خائنان به خدا و خلق و عناصر پست و بی هدف می باشد. آری؛ کافی است که انسان «دين و وجدان و اخلاق» داشته باشد، این کل مسئله است، زيرا مستبد حاکم می گويد که من هستم و شمـا نيستيد!! پس ساکت باشید!!! ، و همين که کسى بگويد من نیز هستم (یعنی اظهار وجود نماید)، جنگ و درگيرى شروع میشود. حال اگر بر جامعه ای نظام استبدادى «حاکم» باشد، اما جنگ و درگيرى در آن وجود نداشته باشد، این معنايش اينست که در چنین جامعه ای کسى وجود ندارد که «اظهار وجود» نماید و بگوید که من نیز هستم! و اين عدم جنگ و درگيرى عمقِ بی خاصيتى و بى وجدانى چنین جامعه ای را منعکس می سازد، چرا که در آن کسى وجود ندارد که حتی از پايمال شدن حقوق خود رنج ببرد، و ضعف اجتماع هم ناشى از کمبود وجود انسانهاى مؤمن و صاحب وجدان و شريف است. لکن داستانِ کار سياسى در سایۀ شوم نظامهاى استبدادى، از اين هم فراتر می رود، بدینصورت که بسيارى از احزاب و سازمانها و شخصيتهاى سياسى مجبور می شوند که در خارج از «مملکت و اجتماع خود» اعلام موجوديت کنند و حتى در خارج بوجود آيند. اما چون مستبدين هميشه وحشت دارند که مبادا از طرفى و از طريقى غافل شوند، در نتیجه سعى میکنند که آنها را در خارج نيز متلاشى سازند و رهبران و شخصیتهای سياسى را به قتل برسانند! و نظام ولايت مطلقۀ خمينى نمونۀ واقعى اين نوع نظامهاى استبدادى و دارای این نوع عملکرد وحشيانه است، و بهمین جهت است که ممالک اروپايى نيز (البته با چراغ سبز دُوَل غربى!) به قتل گاهِ مخالفين نظام ولايت مطلقه تبدیل گردید. و طبعا سازمان موحدين آزاديخواه ايران نیز يکى از اين جریانات و تنظیمات فکرى - سياسى است که: اولا در داخل مملکت و به صورت سِرّی تأسيس شده است، ثانیا این جریان و سازمان در خارج از مملکت و بعد از ۳ سال تأسیس اعلام موجوديت کرده است، ثالثا محل کار و فعالیت فعلی سماء در خارج مملکت و نیز در داخل (بصورت غیر علنی) جریان دارد، رابعا این سازمان فکری – سیاسی از بدو تأسیس تا حال مورد تعقیب و آزار نظام ولایت مطلقه بوده و اعضایش در داخل و خارج مورد هدف واقع شده اند.

و اما چرا حتی کار «فکری – سياسى» در ممالک استبداد زده و استعمار زده و از جمله در ایران ولایت مطلقه اینقدر سخت و دشوار و خطرناک و براى مستبدين اين همه حساسيت بر انگيز شده است؟! جواب این سؤال بدین قرار است: کـار فکری - سياسى با توجه به اينکه داراى ارزش و اهمیت اساسى بوده و مرتبط به رهبرى «ملک و ملت» و سيادت و حکومت است، از حساسيت زيادى برخوردار است ، و طبعا سرنوشت ملک و ملت، فرد و اجتماع، دین و فرهنگ، و اقتصاد و خدمات مربوط به سياست و کار سياسى مى باشد، و وضعیت نهایی این امور اساسی در «میدان سیاست» رقم می خورند. به عبارت واضح تر، سياست و کار سياسى شامل همۀ «ابعاد زندگى»، اعم از اقتصاد و خدمات، ادبیات و فرهنگ، تعلیم و تربیت، دفاع و سلاح، روابط داخلى و خارجى، رشد و ترقى، عدالت و بى عدالتى، آزادى و سرکوبگرى، استقلال و وابستگى و....... می شود و به همۀ آنها «ربط مستقيم» پيدا می کند، و نحوۀ ادارۀ حکومت و مجتمع و حتى خانواده وابسته به آنست. بدینصورت، سياست و کار سياسى، هست و نيست یک جامعه و مملکت است، و همه چيز در سایۀ حاکميت سياسى و رهبرى سياسى تعيين و مشخص میشود. آیا غیر از اینست که همۀ اختياراتِ یک جامعه و مملکت (خاصتا در جوامع و ممالک استبداد زده و استعمار زده) در تصرف نظام و رهبران سياسى قرار می گیرد و رؤسای حاکم آشکارا قدرت مطلقه میشوند؟! و آیا غیر از اینست که حکومت و رهبران سياسى در ممالک و جوامع مختلفه صاحب «تصمیم نهایی» هستند؛ و جنگ و صلح یک مملکت و حتی معاش و معادِ مجتمع در اختیار آنها قرار دارد؟! پس بدیهی می نماید که کار و فعالیت سیاسی برای مستبدین و استعمارگرانِ «غدار و غاصب» اینقدر حساسیت بر انگیز باشد. و طبعا از اسلام و مسلمین نیز بیشتر «سیاسی نبودن و سیاسی نشدن!» را خواستارند و در پی جداسازی اسلام و مسلمین از «سیاست و حکومت» هستند.

آری؛ کار و فعالیت سیاسی یعنی بیرون آوردنِ سرنوشتِ ملک و ملت، دین و دنیا، و رزق و روزی ملت از انحصار مستبدین و استعمارگرانی که آن را غصب و تصرف کرده اند. و بحث از سیاست، یعنی بحث از سرنوشت اساسی ترین امور، و دخالت در سیاست یعنی قدرت نامشروع و سلطۀ تحمیلی استبداد و استعمار را زیر سؤال بردن و آن را به مبارزه طلبیدن!! که بیشتر کار مردانِ مرد و کار کسانی است که فراتر از یک «زندگی پست شخصی» فکر می کنند. اينست که نه تنها کار و فعالیت سیاسی، بلکه حتی صحبت از سیاست امری خطرناک تلقی می شود، چرا که بحث سیاسی نیز ماهیت قـدرت سياسى و عملکرد مستبدين و استعمارگران را مطرح و مورد سؤال قرار میدهد، و مثلا از امکان «انتقال قدرت سیاسی» و برگزاری انتخابات آزاد صحبت به میان می آورد، و بدین شیوه حتی بحث سیاسی مایۀ اضطراب حکام استبدادی می شود. و خاصتا با توجه به اینکه مستبدین در راه انحصارى کردن قدرت سياسى و  سیطره بر ملک و ملت و به تصرف در آوردن امکانات و سرمایه های آن مرتکب «فسادها و خیانتها و جنایتها» شده اند، در نتیجه هر امری که بوی سیاست بدهد، اوضاعشان را بهم میزند و اعصاب شان را داغان مینماید، و عملکرد وحشیانه شان نیز در واکنش به گرایشات سیاسی از همینجا سرچشمه می گیرد. پس اگر سياست و کار سياسى خطرناک و پر حادثه است، ناشى از بزرگی و ارزش نهفته در آنست، نه ناشی از بی فایدگی و بی خاصیتی و عدم تأثیر آن در سرنوشت بشریت. و همانطور که ذکر شد، کار سیاسی «افضل الجهاد» است، کمااینکه رسول اکرم در این رابطه چنین فرموده است: اَفضَلُ الجهادُ کَلِمَة حَقّ عِندَ سُلطان جائِر: «عالیترین جهاد و مبارزه، بیان حق و حقیقت در مقابل حاکم ظالم و مستبد است»، حدیثی که راهگشاست و منهجِ «حق طلبان و آزادیخواهان» است و بیانگر ارزش و اهمیت کار سیاسی و عظمت امر مقابله با حکام استبدادی است. و افضلیت کار سیاسی نیز (که در متن این حدیث هم ذکر شده) ناشی از ماهیت چنین کاری، یعنی اصل مقابله با مستبدین و ظالمان است، کاری است که همه چیز انسانهای آزادیخواه و استقلال طلب را و جان و مال و شغل آنها را در معرض خطر استبدادیان داخلی و غارتگران خارجی قرار میدهد. بنابراین، کار سیاسی کاریست که برای مقابله با استبداد داخلی و سلطۀ خارجی و آزادسازی فکر و ارادۀ بشری صورت می گیرد. و آنچه استبداد و استعمار نیز از آن می ترسند، کار سياسى، تشَکُلات سياسى، شخصيتهای سياسى، بیانات سیاسی، کتابهای سیاسی، تفکر و عقیدۀ سیاسی، و اخلاق سیاسی است. و طبعا «تفکر توحیدی اسلام» که قدرت و حکومت و تسلط بر ملک و ملت و امکانات حیات را از استبدادیان و سلطه گران خارجی می ستاند و آن را به «الله و خلقُ الله» واگذار میکند، و بین بشریت «اُخوَّت و مُساوات» جاری می سازد، بزرگترین دشمن استبدادیان و نظامهای استبدادی و همۀ سلطه گران داخلی و خارجی است.

بنابر این، خطر «دو طرفه» است، بدین معنا که مستبدين و استعمارگران نيز از فعالان و مبارزان سياسى و آزاديخواهان و استقلال طلبان کم نمى ترسند. و باید دانست که تداوم چنين وضعى و بقاى سلطۀ استبدادى، تنها در سایۀ «قهر و سرکوب مداوم» امکان پذير مى شود، و روش «النّصرُ بالرُّعب» که نظامهای استبدادی و از جمله نظام ولايت مطلقه بدان متکى هستند، بايد ناچارا ابدى و همیشگی شود. اين روش و این سرکوب مستمر، نيازمند آنست که بيشتر امکانات اقتصادى مملکت، صرف خفه سازى و نابودی جریانات فکری - سیاسی و سرکوب مردم گردد، و از همین روست که نظام هاى جبـّار و جنایتکار در وزارت «اطلاعات و امنيت» یعنی وزارت جاسوسی و سرکوبگری خلاصه می شوند. در اين وضعيت استبدادی - استعماری، که متأسفانه تا حال همین وضعیت وجود داشته، چيزى جز فرد و جامعۀ سرکوب شده، متلاشى گشته، وحشت زده، پايمال گرديده، فاقد هرگونه حقوق، فاقد قانون و مقررات، فاقد نظم و نظام، فاقد عرف و تربيت، فاقد معيشت و اقتصاد، فاقد بهداشت و درمان، و فاقد آنچه که ميتوان بر آن نام «تکامل و تمدن» نهاد، وجود نخواهد داشت. و اين وضعيت اسف بار و سرکوب کننده دربسيارى از ممالک جهان، از جمله در ممالک و جوامع زیر سلطه و غارت شدۀ اسلامی (که در آن بسیاری حتى فاقد خواندن و نوشتن هستند) بوضوح قابل مشاهده و کاملا ملموس است. در این ممالک و جوامعِ ویران و در حال تخریب، بجای اینکه مراحل رشد و ترقی طی شود، اصولِ ویرانگر «سرکوب - جنگ - وابستگى» به همه چیز آنها تبدیل شده است، و حتی مرزهای ارضی و ترکیب اجتماعیشان هم به جنگ و تخریب دائمی! گره خورده است. و طبعا در چنین وضعیتی، منابع مالى و اقتصادىِ اين ممالک و جوامع نیز (علاوه بر سرکوبهای داخلی) صرف خريد سلاح و تجهيزات جنگى از دُوَل سلطه گر اجنبی و صرف واردات کالاهايى میشود که بیشتر اقتصاد و وضع مالی دشمنان را شکوفا می سازد. و اما اگر سلاحها و تجهيزات استعمارى - اجنبی، صرف تخريب ممالک استبداد زده و کشتار مردمانش می گردد (مثل جنگهای داخلی و جنگ با همسایه ها!)، کالاهاى وارداتى نیز (علاوه بر به تاراج بردن منابع خام اقتصادى)، موجب «تخریب اقتصاد خودی» و بیکارگى جوامع زیر سلطه و استبداد زده می شود.

الله اکبـــــــــــــــر الله اکبــــــــــــــــر، ســــــــــــــلام بر مــــــــــــــوحدين،

مـــــــــــــرگ بر استبـــــــــــداد، بــر قـــــــــــرار بــــــــــــــــاد آزادى،

بــر کنـــــــار بــاد نظـــــــام استبدادی ولايـــــــت مطلقـــــــــه،

بر قــــــرار بــــــــاد جمهـــــــورى متحـــــــدۀ مــــــردمى،

شعله ور بـاد قيام استبداد بر انداز مـــردم ايــــران،

پيش بسوى آزادى و مردمسالارى و کثرت گرايى

سازمان موحدين آزاديخواه ايـران

۸ رمضان ۱۴۲۱ - ۱۵ آذر ١٣٧٩