بسم الله الرحمن الرحيم
آخوندزدگى عوام سنتى و بدخواهان اسلام
آخوند زدگى
مثل غرب زدگى است؛ و در اين زده شدن ها اصل بر
«مصدر بودن زننده
است!»، حال اين زننده چه آخوند باشد چه غرب يا چيز ديگر، فرقی
نمی کند. و اما هر زده
شده اى خودباخته و نالايق است، و حالتِ
زدگى و دچار شدن به اين مرض روحى و عقلى، ناشى از کم مايگى و احساس حقيرى و
عدم شناخت زننده هاست، و گرفتارى به اين مرض همراه با تعصب و خيره سرى مى
باشد، و سختى خروج از اين
«زده شدنها»
ناشى از مغلوبيت روانى و سلطۀ عُرف
برتر گشته است.
دربارۀ نوعيت آخوند زده ها
(در جوامع اسلامى) بايد گفت
که
دو نوع آخوندزده
وجود دارد:
الف
-
آخوند زدگی
عوام سنتى،
که قول و فعل آخوندها را کلام الهى و آنها را منعکس کنندۀ مواضع نبى
تصور میکنند، و چون
مسلمان هستند آنها را پذيرفته و اساس ديندارى نظرى خود قرار داده اند؛ و
بنابر این، اگر به اسلامشان عمل نمايند، عمل شان ناشى از تعليمات آخوندى خواهد بود.
نظر عوام بيخبر و سنتى به آخوند و آخونديت، بعنوان مظهر اسلام و اسلاميت،
ناشى از پيوند آخوند و تعليمات آخوندى با سنن و فرهنگ و عرف توده اى است، و
داده هاى آخوندى قبل از اينکه مظهر اسلاميت باشد، مظهر و نماد عرف و فرهنگ
آباء و اجداد است. و اسلام سنتى که بيشتر ناشى از آداب و اعراف اقوام مختلف
است، وهمين آداب و اعراف، تعاليم قرآنى و توحيدى را زير حاکميت خود گرفته
است، ناظر به اسلام آخوندى و عرفى است. اينست که انتقاد از آخوندها و مواضع
آخوندى نزد اين نوع از آخوند زده ها مشکل و به مثابۀ نقد و طرد عرف و فرهنگ
توده اى بحساب مى آيد، چون اين دو به هم گره خورده اند. و آخوندها عملاً و
علناً جاى احبار و رهبانهاى مسيحى و يهودى را پر کرده اند و مانند آنها
ارباب و خداى مردم شده و اموال مردم را به باطل ميخورند. اين آخوندها که از
يک طرف به عرف وسنن عوام گره خورده اند، از طرف ديگر، وابسته و در خدمت
نظامهاى استبدادى حاکم قرار دارند، و نظامهاى استبدادى هم براى بقاى مردم
در جهل و بى خبرى و خرافه گرى و ناتوانى و استمرار آخوندى گرى، آنها را
تقويت کرده و مانع روشنگرى و رشد جوامع اسلامى و حتى مانع عرضۀ
آيات قرآنى و اسلام اجتهادى
ميشوند. اما با اين وجود هم خوشبختانه حالا فضا بازتر شده و آخوندها و
تعليمات خرافى و شرک آميز و ذلت آفرين، ازطرف خود توده هاى مردم مورد نقد و
نکوهش قرار ميگيرد و احياناً آن را به باد مسخره ميگيرند و بسيارى از
آخوندها خيانتکار و تعليماتشان خيانتکارانه و ادايش براى کسب مال و مقام و
موقعيت تلقى ميشود، تا جايى که اصطلاح «دين فروش» ويژۀ آخوندها شده است و
مردم خيلى از آنها را دين فروش ميخوانند. بگذريم از اينکه بسيارى از آنها
هم، مثل مردم عامى، يا ناتوان و بيچاره اند و يا بى سواد و ناآگاه اند، و
حسابشان، مساوى با حساب ساير مردم است.
ب - آخوند زدگی بدخواهانِ
اسلام:
اين نوع آخوندزده ها
(که بدخواهان اسلام و مسلمين
و فی الواقع اسلام ستيز
هستند) از جهتی با عوام سنتى داراى
اشتراک و از جهت ديگر با آنها مختلف هستند:
اشتراکِ
بدخواهان اسلام و مسلمين با عوام سنتى (چه بدخواهان عامى و بى خبر و چه
رؤساى آنها) در مصدر قرار دادن آخوندهاست، که هر دوی آنها (اما بنابر اهداف
متفاوت) آخوندها را مصدر اسلام و اسلاميت قلمداد ميکنند و هر دوى آنها
اسلاميت را در نظر و عمل همان آخوندیگری و تعليمات آخوندى می دانند؛ و از
یک مواضع آخوندى به اسلام و مسلمين نگاه ميکنند؟! و کارى به تطابق فکر و
عمل آخوندى با آيات قرآنى و سنت محمدى ندارند؛ و حتى از آن بى خبرى اند و
نمیخواهند غیر از آن را بدانند؟! و بدين صورت همۀ اينها داراى مواضع آخوندى
هستند. مشخصۀ اصلى عوام سنتى و اسلام ستيزان، مطلق کردن آخوندها و تعليمات
آخوندى و منحصر کردن فهم اسلامى و مواضع آن در فهم و مواضع آخوندى است، و
اين ويژگى مايۀ عدم پذيرش ماوراى فهم آخوندى نزد آنها شده است (آخوندزدگى)،
و اين بسيار مصيبت بار است و منجر به نفى و يا ناديده گرفتن مواضع
غيرآخوندى در رابطه با اسلام و اسلاميت ميشود، چيزى که تا حال، بويژه در
ايران، نزد عوام بيچاره و اسلام ستيزان بدخواه رايج و حاکم بوده است و براى
انعکاس يک موضع اسلامى هميشه به آخوندهاى مورد نظرشان مراجعه کرده و خواسته
اند آنها را بعنوان نمايندگان رسمى اسلام و مسلمين!! تحميل کنند، و
بدخواهان درمطلق کردن آخوندها و تعاليم آخوندى تلاشها کرده اند، و نهاد
جعلى و شرک آميز آخوندى را هم برسميت شناخته و درترويج آن، براى توقف و
خنثى سازى اسلام سر از پاى نشناخته اند، کما اينکه در حذف و پنهان سازى
مواضع دانشمندان و متفکران و صاحب نظران اسلامى و علماى اجتهادى بى دريغ
عمل کرده اند، تا جايى که حتى وانمود ساخته اند که شناخت اسلام ويژۀ
آخوندهاست!! و آنها تنها صاحبان اسلام هستند. جهت تفهيم بيشتر
پاورقى ۴۲ از مقدمۀ قانون سماء بنام
«آخوندگرايى»
نيز ضميمه ميشود:
آخوندگرايى، جريانى
ارتجاعى و استبدادى و استعمارى است، که رهبرى اسلام و تفسير دين و اجراى آن
را منحصر به قشر عمامه داران پير و سنتى نموده و مُحتوايى شرک آميز و خرافی
و استبدادى و استعمارى به دين و اسلامیت بخشيده است. اين
جريان، مردم
و اقشار مختلف اجتماعى و مردان و زنان مؤمن و متخصص و روشنفکر را از رهبرى
اسلام و تفسير و اجراى آن محروم کرده است، و
در آن، ريش
و عمامه، شرک و خرافات، تحجر و تعصب، اِنزواء و کناره گيرى از امــور سياسى
و اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى و غيره، جاى انضباط دينى، لياقت و توانايى، و
اجتهــاد و صحنه دارى را اشغـــال نموده است، و
بدین شیوه، دين
و دینداری مصيبت و بلاى مسلمين گشته است، و اين طرز برخورد با دين توحيدى
اسلام، منتهى به عقب ماندگى و تحت سلطگى و پراکندگى و سيه روزى جوامع
اسلامى شده است.
لازم به ذکر است
که برخى از بدخواهان اسلام که آخوند و آخونديت را رواج ميدهند، به
آخوندگرايى فقط تظاهر ميکنند، وگرنه خوب ميدانند که آنچه آخوندها ميگويند و
عمل ميکنند نه اسلامى است و نه ربطى به اسلام و قرآن و سنت محمدى دارد و
محضاً شرک و خرافه پرستى و مسائلى هيچ و پوچ است، و اصلاً آنها هم مثل علما
و انديشمندان و صاحب نظران اجتهادى خوب ميدانند که اصلا چيزى بنام آخوند و
شيخ و ملا و... در اسلام وجود ندارد. و در رأس اين اسلام ستيزان:
امپرياليسم خبرى و مستشرقين و سياسيون غربى و شبکه هاى جاسوسى استعمارى و
اندکى از رؤساى نظامهاى استبدادى و نظريه پردازان احزاب و سازمانهاى اسلام
ستيز و نيز بعضى از تحصيل کرده هاى غرب زده قرار دارند، و اينها پشتيبانان
اصلى «تسلط آخوندى» هستند.
نکتۀ خيلى جالبى
که در ميدان آخوند زدگى عوام بى خبر و بدخواهان اسلام
قابل ذکر است اينست که: در طى
زمان و متناسب با رشد و تکامل اجتماعى و بيدارى توده هاى مردم، آخوندزدگى
عوام کم رنگ تر و ضعيف تر شده و آخوندها ازطرف خود مردم سرزنش ميشوند و حتى
بعضى از آنها را به خائن و دين فروش متهم ميسازند، و انتقاد از آنها نزد
مردم و زير سؤال بردن تعليمات و داده هاى آخوندى بسيارسهل و آسان شده است،
خصوصا زمانيکه نقد آخوندگرايى از يک موضع اسلامى برتر و بر پايۀ انديشه هاى
توحيدى و اجتهادى صورت گيرد. اين در حالى است که عکس اين وضعيت تکاملى و رو
به رشد نزد بدخواهان اسلام مشاهده ميشود، و اسلام ستيزان به مرور زمان و
متناسب با رشد و گسترش جنبش اسلامى و فوَران اسلاميت در جهان اسلام
(و نيز در
سراسر جهان) و به
دنبال سقوط و اضمحلال کليۀ افکار و انديشه هاى غربى و نژادى و کمونيستى
و...... از فرط ناچارى (بجاى تغيير مواضع گذشته و بازگشت به اسلاميت) به
آخوندهاى مورد نظرشان ( و در حقیقت بى خبر و درمانده) بيشتر
روى آورده و آنها را بيش از گذشته علم ميکنند؛ و آخوندگرايى
شان غليظ تر! شده است. و علتش هم اينست که اسلام ستيزان تنها در برابر تعليمات
آخوندى ميتوانند سخن و جايى داشته باشند؛ اما زمانى که آيات قرآن و اسلام
اجتهادى به ميان مى آيد، نه سخنى براى گفتن دارند؛ و نه در ميان مردم
ميتوانند جايى پيدا کنند؛
چه برسد به اينکه به مردم بگويند که شما برويد در مساجد بنشينيد و ما هم بر
شما حکومت ميکنيم؟! سياست کار ما دروغگويان است!
و شما بزرگتر از آن هستيد که در سياست دخالت کنيد؟! وپيروزى احزاب و
سازمانهاى اسلامى در انتخاباتهاى نيمه آزادى که در بعضى
ممالک اسلامى بر گزار ميشود، سند زوال پذیری سریع اسلام ستيزان است. تفاوت عوام آخوند زده و بدخواهان اسلام
تفاوت اين دو آخوندگرا و آخوند زده در مقصدى است که هر يک دارا است، و اين
مقصد آنها را در دو مسير مختلف مى اندازد. عوام آخوند زده، ساده لوحانه و
از روى بيچارگى، آخوند و تعليمات آخوندى را بمثابۀ اسلاميت ميشناسد و آنرا
ميپذيرد و از آن اطاعت ميکند، و ديندارى خود را بر اساس آخوند و آموزشهاى
آخوندى بنا ميکند. اما بدخواهان اسلام و مسلمين، درعين تبليغ و ترويج آخوند
بعنوان مصدر اسلاميت و نظر به تعليمات آخوندى بعنوان مواضع و تعاليم
اسلامى، از موضع مخالف وارد ميشوند و تمام فهم و تعليمات و مواضع آخوندى را
به عنوان مواضع اسلامى!! رد و رفض ميکنند، و ميگويند اينست اسلامى که آن را
انکار ميکنيم!!، و اصلاً هدف آنها از ترويج و تبليغ فهم و مواضع آخوندى،
بعنوان فهم و مواضع اسلامى، براى ممکن نمودن رد و انکار اسلام است. دشمن
مکار، مقابل خود را آلوده ميکند و امور ناپسند و غير معقول بدان نسبت ميدهد
و آنرا وارد موقع ضعيفى ميسازد و بعد بدان حمله مينمايد!!، اما چنين حيله
گريهايى در ميدان آزادى و کثرتگرايى و شفافيت و حضور جريانات مختلف محال
ميشوند و ره بجايى نمى برند، زيرا طبيعت دروغ
«پوچى»
است و با روشن شدن وقايع، پوچى آن به صحنه مى آيد و نابود ميشود.
بله عوام آخوند زده
و بدخواهان اسلام و مسلمين، آخوندگرا و آخوند زده اند، اما آخوندگرايى يکى،
ناشى از بى خبرى و ساده لوحى است، که منجر به پذيرش و فهم و مواضع آخوندى
بعنوان
«اسلاميت»
ميشود، و ديگرى با همان نگاه و با مصدر قرار دادن آخوندها، فهم و مواضع
آنها را بعنوان
«اسلاميت»
و تعاليم دين رد و انکار ميکند. يکى از روى بى خبرى و ساده لوحى دنبال
آخوند مى رود و ديگرى با نيت شوم و جهت تخريب اسلام و انتساب امور خرافى و
غير معقول به اسلام ومسلمين، آخوند ها را مصدر اسلاميت ميشناسد و ميشناساند
و بعد آنها را نفى و انکار و مسخره مينمايد. به عبارت ديگر، عوام بى خبر،
آخوندها را به عنوان مصدر مطلقۀ اسلاميت مى شناسند و بر اين اساس تعاليم
آخوندى را قبول ميکنند، ولى بدخواهان اسلام آخوندها را بعنوان مصدر مطلقۀ
اسلاميت ميشناسند و بر اين مبنا آنها را رد و رفض مينمايند. در هر صورت،
بين عوام سنتى و بدخواهان اسلام يک اصل اساسى مشترک وجود دارد و آنهم مطلق
کردن قول و فعل آخوندها بعنوان نظر ومواضع اسلامى و منحصر کردن اسلاميت
درآنهاست. هم عوام بيخبر و هم بدخواهان اسلام و مسلمين، چه در دنباله روى،
چه در نفى و انکار، چه در پرسش و توضيح خواهى، و چه در نقد و انتقادگيرى،
مبنا را تعليمات و آموزشهاى آخوندى قرار ميدهند و فهم و تفسير آخوندى را
مرجع اسلاميت قلمداد ميکنند، و در اين رابطه حتى نصوص قرآن را هم ناديده
ميگيرند و زير پا ميگذارند!!، و اگرهم نصوصى از قرآن کريم و احاديثى از
رسول اسلام را مطرح کنند، باز هم آنچه مبناى تصور و فهم آنها قرار ميگيرد،
مبانى و تفسير آخوندى! است. و مثلاً امروزه خيلى به سادگى اسلامى را که
ناشى از آيات قرآن و متکى به سنت رسول و راه صحابه و خلفاى راشدين باشد و
مسلمين را جهت حاکميت بخشيدن به اسلام و تحقق اهداف قرآن وارد صحنه نمايد،
آنرا
«اسلام
سياسى»
تبليغ ميکنند!!، ولى اسلامى که خانگى و تماشاچى! و فاقد خاصيت و محتوا
باشد! و در برابر چيزى پاسخگو نبوده و توان جوابگويى به چيزى را نداشته
باشد! و در اين ميدان به آخوندهاى بى چاره و بى خبر و مسلمانان پير و از
کار افتاده تکيه کند! و همچنين اسلام ستيزان و بدخواهان اسلام و مسلمين را
بر خود حاکم گرداند!، آن را
«اسلام»
و
«اسلام واقعى!»
ميخوانند!! هرچند آنها هم اگر کارشان از اذکار فردى! و مساجد مخروبه و
دعاهاى تکرارى تجاوز کند، آنها هم اسلامشان سياسى! ميشود. و در آن صورت
آنها هم چوب اسلام سياسى را ميخورند. زيرا اصل و اساس براى آنها منزوى شدن
اسلام و مسلمين و عدم صحنه دارى آنهاست. اينست که بدخواهان اسلام و مسلمين،
به خرافى ترين و منزوى کننده ترين نوع آخوندی گرى تکيه و استناد ميکنند، تا
بلکه اسلاميت را از طرفى آلوده به شرک و خرافات، و از طرف ديگر، آنرا
ناتوان و گوشه گير سازند. ولى بديهى است که هر راه و مکتبى از ديدگاه منابع
اصلى اش و صاحبان عاقل و عالمش شناخته ميشود و بوسيلۀ تواناترين پيروانش
حمل و اجراء ميگردد، نه از نظر و نگاه کسانی که آرزوى نابودى اش را دارند و
نه بوسيلۀ کسانى که دشمنان و
بدخواهانش تعيين ميکنند.
عوام بيچاره
اسلام را به ناچار از آخوندها دريافت ميکنند و به ناچار نيز اسلام آخوندى
را می پذيرند (چون غير از آنرا نشنيده و تجربه نکرده اند)، و گمراهان و و
بدخواهان اسلام نيز دين اسلام را: يا همانند عوام بیچاره از آخوندها
ميگيرند و با آن مخالفت ميکنند و يا آن را به ديد و نگاه آخوندى و سنتى
تقليل ميدهند و آن را در افکار و مواضع پوسيده وخرافى و شرک آميز و تبعيض
گر و استبدادى، که اصلا اسلام توحيدى براى زوال چنين اوضاعى ظاهر شده، قالب
ريزى نموده و بعد آنرا نقد و انکار ميکنند!! و اين برخورد جز اينکه بيانگر
ناتوانى و بيچارگى و يا جز اينکه ناشى از عداوت وخيانت پيشگى باشد، تفسير
ديگرى برنميدارد. در ميدان عمل هم براى اسلام ستيزان هميشه اصل بر اين بوده
که اسلام آنچنان تفسير شود که منتهى به انزواء و پوسيدگى اش و انحطاط
مسلمين گردد!، نه منجر به روشن انديشى و فعاليت و رشد و تکامل مسلمين.
اصلاً اسلام مطلوب براى اهل عداوت و استعمار و استبداد در دو ويژگى است:
ويژگى اول،
در ماهيت فهم آخوندى از اسلام وعواقب عملى و خرافى و شرک آميز و تبعيض گر
آنست، و
ويژگى دوم
در ضعف و ناتوانى و عدم جوابگويى
معقول و مشکل گشا از اسلام است. و چون در رابطه با فهم و درک آخوندى، توان
صحبت و ارائۀ انتقاد دارند و ميتوانند بر مواضع آخوندى انتقادات جدى وارد
کنند، سعى ميکنند که فهم و تفسير آخوندى را عين اسلام جلوه دهند!!، اما چون
در مقابل اسلام اجتهادى و قرآنى و روشن انديشانه سخن و انتقادى جدى در چنته
ندارند و در آنجا خلع سلاح ميشوند، خود را بدان نزديک نمى سازند و طبق اصل
شتر ديدى نديدى! از کنار آن ميگذرند، و حتى نميخواهند بدان اعتراف نمايند!،
ولى در تقويت موضع نظرى و عملى آخوندى و تبليغ آن بعنوان نظر و عمل
اسلامى!! تلاش ها بخرج ميدهند، بحدى که از عوام سنتى و آخونده زده پيشى
گرفته و حتى داغ تر از خود آخوندها!! هستند.
آرى، قول و فعل آخوندى، که اکثرا خرافى و شرک آميز و خلاف واقعيات تاريخى
است، همان آيات قرآن! و افعال نبى! تلقى و تبليغ ميشود، در حالی که آيات
قرآن براى نفى و طرد خرافات و شرک و بطالت نازل شده و نبى اکرم هم نمونۀ
عملى آيات قرآن است.
اتحاد عامى بيخبر! و بدخواه غدار! در آخوند گرايى و آخوند زدگى:
آن بيخبر براى ديندارى و آن مکار براى ممکن کردن مبارزه با دين و رسواسازى
دينداران
آن بى چاره براى حفظ عرف محلى و عوامى گرى و آن غدار براى انزواء و پوسيدن
دين آن فلک زده براى اطاعت و مسلمانى و آن بى دين براى انکــار و مقـابله و نابودى اسـلام
اما زمان و رشد بشری، اين وحدت ناشى از بى خبرى و غدارى را متلاشى مى سازد،
چرا که:
١-
توده ها بيدار می شوند،
٢-
آخوند و آخوندگرايى زائل و مضمحل می شود، و
٣-
بد خواهان اسلام و مسلمين (اسلام ستيزان) افشاء تر و شناخته تر می شوند،
امورى که حالا هم تا حد زيادى متحقق شده اند.
سازمان موحدين آزاديخواه ايران
۱۲
رمضان
۱۴۲۳ -
۲۶ آبان ١٣٨١
|