رابطۀ نظام ولایت مطلقه با استعمار صهیونی - از موج سبز آزادی: به راستی کدام یک از حرفهای این دولت نامشروع را میتوان باور کرد؟ دست در دست بودن با مقامات اسرائیلی در مصر یا فریادهای مرگ بر اسرائیل و دایه مهربانتر از مادر شدن دولت کودتا برای فلسطین و حماس؟ چه کسی است که نداند واردات پرتقال از اسرائیل، دیدارهای پنهانی در مصر و خروج صدها تن طلا از کشور به مقصد اسرائیل اتفاقی نیست؟ چه کسی است که نداند پشت پرده دولت کودتا منافعی غیر از منافع ملت ایران مطرح است و بنا بر همان منافع پنهانی است که این روابط و باجدهیهای پشت پرده در جریان است؟


5:25 صبح دوشنبه، 4 آبان 1388

به بهانه نشست محرمانه نمایندگان ایران و اسرائیل در مصر:

کدام حرفتان را باور کنیم؟ ژست‌های ضد اسرائیلی یا دیدارهای پشت‌پرده؟

دولت اسرائیل در سال 1328 رسما اعلام موجودیت کرد و پس از آن پنجاه کشور اسرائیل را به رسمیت شناختند که ایران هم در همان سال این کشور را به صورت دوفاکتو به رسمیت شناخت. اما پس از دو سال و در زمان نخست‌وزیری محمد مصدق این شناسایی را پس گرفت‌. عمل مصدق را می‌توان هم به حمایت وی از نهضت‌های آزادی‌خواهی و هم برای رقابت با محمدرضا شاه در اعمال قدرت مرتبط دانست.


اما حتی پس از بازپس‌گیری و تعطیل شدن کنسولگری ایران در اورشلیم‌، روابط قطع نشد، بلکه در سطح سران دو کشور ادامه داشت. محمدرضا شاه مخلوع ایران، به دلیل منافع مشترکی که در آن زمان با اسراییل داشت ناچار از ایجاد روابط با آن کشور بود. کشوری که به رغم همه‌ی اتفاقات در سازمان ملل به رسمیت شناخته شده بود و به عنوان یک عضو پر رنگ در خاورمیانه نقش بازی می‌کرد. از طرف دیگر صدام در عراق و ناصر در مصر عاملی شده بودند، برای همکاری شاه سابق ایران و اسراییل.

شاه از پیشروی‌ها و مشی جنگ طلبانه‌ی صدام و آزادی‌خواهی ناصر در هراس بود و می‌خواست به هر طریق ممکن نقش ژاندارمی خود را در منطقه حفظ کند و از موج پان عربیسمی در منطقه در هراس بود. این مسائل پل مشترکی برای روابط ایران و اسراییل ساخته بود. شاه که به خوبی می‌دانست حتی برای حل مشکلات اعراب و اسرائیل داشتن رابطه‌ی دوستانه با اسرائیل موثرتر خواهد بود، سعی می‌کرد این رابطه را به هر قیمتی  ممکن است حفظ کند و حتی به خواسته‌ی قاطبه علماء که مبتنی بر قطع روابط سیاسی با این کشور بود تن ندهد.

اما بعد از انقلاب اسلامی ایران، یکی از اتفاقاتی که در عرصه سیاست خارجی کشور رخ داد، قطع کامل روابط ایران و اسرائیل بود. انقلاب سال ۵۷ با شعار مبارزه با استکبار جهانی و استعمار پیروز شد و امام خمینی با این شعار که اسرائیل باید از صحنه‌ی روزگار محو شود سیاست خارجی جدیدی را پی ریزی نمود که نشان از بسته شدن درهای مذاکره و داد و ستد با اسرائیل و شکل‌گیری نزاع گسترده بین‌المللی میان این دو کشور و حامیانشان را داشت.
 
 قطع روابط ایران و اسرائیل تا دوران جنگ ایران و عراق ادامه پیدا کرد. اما در این دوران، اسرائیل با انگیزه‌های ضدعربی و ایران با انگیزه خرید سلاح ترجیح دادند یخ رابطه را بشکنند و هر چند پنهانی و پشت پرده، اما هر یک بر اساس منافع خود این رابطه را آغاز کنند. اسرائیل مک فارلین را به ایران فرستاد، حال چه برای مقابله با موج عرب خواهی و از بین رفتن صدام حسین و چه برای به درازا کشاندن جنگ و از بین بردن قوای نظامی و انسانی طرفین. با اینکه قضیه‌ی مک فارلین و خرید اسلحه بارها در آن زمان توسط سران کشور نفی شد، اما نامه‌ی آیت‌الله منتظری به امام خمینی، ماجرای مهدی هاشمی و نامه‌ی گلایه آمیز میرحسین موسوی خطاب به رهبر وقت کشور که "چرا وی در جریان این قرارداد خرید اسلحه قرار نگرفته است" ابعاد جدیدی از این رابطه را آشکار نموده است.

پس از پایان جنگ میان ایران و عراق، ایران مجددا مواضع ضد اسرائیلی خود در عرصه بین‌المللی را از سر گرفت و  آزادسازی قدس را به عنوان یکی از شعارهای سیاسی جمهوری اسلامی در عرصه ملی و بین‌المللی قرار داد. بعد از پایان جنگ ایران و عراق و از سرگیری مواضع ضد اسرائیلی ایران، اسرائیل اسنادی را برای آمریکایی‌ها فرستاد که نشان می‌داد اسرائیل از ایران نفت خریداری کرده است که البته این بار هم این ادعای اسرائیل از سوی دولتمردان ایرانی تکذیب شد.

در سال هفتاد، یعنی دوسال پس از پایان جنگ، انفجاری در سفارت اسرائیل در آرژانتین رخ داد که در پی آن عده‌ی بسیاری کشته شدند. پس از تحقیقات دولت آرژانتین اعلام کرد که مسئولیت انفجار با عوامل دولت ایران است و خواستار جلب پنج تن از افراد دولت ایران توسط اینترپل گردید. این پرونده‌سازی‌ها برای جمهوری اسلامی با انفجار ظهران عربستان و دادگاه میکونوس به اوج خود رسید. فضای ملتهب بین‌المللی بر علیه ایران تا سال ۱۳۷۶ که سیدمحمد خاتمی بر سر کار آمد ادامه یافت.
 
با روی کار آمدن سیدمحمد خاتمی و در پیش گرفتن سیاست تنش‌زدائی و صلح‌طلبی، وضع بیت‌المللی کشور نیز دگرگون شد. خاتمی با شعار گفتگوی تمدن‌ها سعی کرد راه حلی برای برون رفت از مشکلات اعراب و اسرائیل ارائه کند و در نهایت امر بدون دخالت در امور آنان، تصمیم‌گیری‌ها را به خود آن‌ها واگذار کند. اما خاتمی تنها دولتمرد در قدرتی بود که به این سیاست تنش‌زدایی اعتقاد قلبی داشت و به پیشبرد آن همت گماشت اما این تلاش‌ها از سوی رسانه‌ها و نیروهای محافظه‌کار داخلی به باج‌دهی به غرب تعبیر شد و گروه گروه فریاد وااسلاما سر دادند.   

با این اوصاف تلاش‌های سیدمحمد خاتمی برای تنش‌زدایی در عرصه بین‌المللی دشوارتر می‌شد. روی کار آمدن جرج‌بوش در آمریکا که بعدها معلوم شد نسخه‌ی غربی محمود احمدی‌نژاد بوده است، کار دولت اصلاحات در ایران را بیش از پیش سخت کرد و در نهایت نام ایران به دلیل سیاست‌های ستیزه‌جویانه نومحافظه کاران آمریکایی در کنار کره‌شمالی و سوریه در محور شرارت قرارداده شد.

در همان ایام پاپ ژان پل دوم درگذشت. شنیده‌ها حاکی از آن بود که در مراسم تدفین پاپ و در هنگام عبور خاتمی و رییس دولت اسرائیل از مقابل یکدیگر آن‌ها به رسم ادب سلامی رد و بدل کرده‌اند. بلافاصله سیل کفن پوشان و هتاکان رسانه‌ای علیه رئیس‌جمهور بسیج شدند و وی را خائن به اسلام و منافع ملی خواندند. اما گویا کمی بعد از خاتمی و در دوره محمود احمدی‌نژاد منافع عده‌ای بر چرخش در سیاست خارجی کشور متمایل گردیده است.

محمود احمدی‌نژاد بر خلاف سید‌محمد خاتمی از ابتدا با سیاست و ادبیاتی ستیزه‌جویانه در مجامع جهانی ظهور کرد. وی در اولین سخنرانی‌های خود خواستار محو اسراییل از نقشه جهان شد. پس از آن نیز هولوکاست را انکار کرد و یهودکشی را افسانه‌ای خواند که ساخته و پرداخته یهودیان است. او به سخنرانی در باب انکار هولوکاست در کنفرانس اکتفا نکرد و سیاست انکار هولوکاست خیلی زود به یکی از ارکان اصلی "گفتمان احمدی‌نژادی" تبدیل شد که وی در هر مجمع و نشست رسمی بر این موضوع اصرار می‌ورزید.

اما ناپختگی‌ها و ناسازگاری‌های عمیق درونی دولت احمدی‌نژاد به نظر کار را برای این سیاست وی دشوار کرد. زمانی که اسفندیار رحیم‌مشایی، مشاور و فرد معتمد درجه‌ی یک احمدی‌نژاد در یک سخنرانی مردم اسرائیل را دوست ملت ایران خواند، حتی برخی رسانه‌ها خبر از دیدارهای پنهانی او با دولتمردان اسرائیلی دادند. کار تا جایی بالا گرفت که رهبر ایران مجبور شد در یکی از سخنرانی‌های خود به طور واضح و شفاف به انتقاد از رحیم مشایی بپردازد و بگوید ایران سر دوستی با مردم اسرائیل ندارد و سعی کند قائله را به این ترتیب بخواباند.

چندی بعد، در جریان اجلاس دوربان ژنو نیز رفتار و سخنان احمدی‌نژاد باعث بی‌اعتبار شدن بیش‌از پیش ایران در سطح بین‌المللی شد. در بهار ۸۷ اجلاسی در ژنو به منظور تقبیح نژادگرایی برگزار شد. این اجلاس بعد از جنایات غزه برگزار شده بود و کشورهای اروپایی برای محکوم کردن اسراییل در جامعه‌ی جهانی به اتهام حمله به کودکان و زنان و نسل‌کشی عزم خود را جزم کرده بودند. تا قبل از سخنرانی محمود احمدی نژاد همه چیز روال عادی خود را طی می‌کرد تا اینکه وی به عنوان سخنران پشت تریبون رفت و حرف‌های همیشگی خود مبنی برحذف اسراییل از روی نقشه جهان و انکار هولوکاست را آغاز کرد.

سران کشورهای اروپایی با شروع شدن سخنرانی احمدی‌نژاد جلسه را ترک کردند و روال نشست ژنو پس از سخنان احمدی‌نژاد تغییر کرد. سران کشورهای اروپایی که برای انتقاد و هدف قراردادن اسراییل به ژنو آمده بودند در واکنش به سخنان محمود احمدی‌نژاد نوک حملات خود را به سمت جمهوری اسلامی تغییر دادند و از از آن تاریخ، ترک محل سخنرانی در هنگام حضور رئیس دولت ایران را به یک مشی سیاسی تبدیل ساختند.

اما آیا واقعا احمدی‌نژاد یک ضداسرائیلی است؟ برخی از رفتارهای سیاسی احمدی‌نژاد پاسخ مثبت به این سوال را با ابهامات جدی مواجه می‌کند:

رییس دولت کودتا تا به حال بارها ثابت کرده که حرف و عملش با هم متفاوت است. وی از یک سو خواستار حذف اسرائیل از روی کره زمین می‌شود و از سوی دیگر در رفتاری مشابه آنچه در نشست ژنو انجام داد، کاری می‌کند که نوک پیکان از اسرائیل به سمت ایران بازگردد و همه‌ جنایت‌های اسرائیل را فراموش کنند و ترجیح دهند در مورد افراطی گری دولت ایران و سیاست‌های وی سخن بگویند. از طرف دیگر وی فردی (رحیم مشایی) را معتمد خیش قرار داده است که بنابر شواهد و قرائن لابی‌های محکمی با اسرائیل دارد و احمدی‌نژاد حتی تلاش می‌کند از هم‌اکنون و علی‌رغم همه مخالفت‌ها از جمله مخالفت شخص رهبری، زمینه را برای ریاست‌جمهوری مشایی در دوره یازدهم آماده کند.

گویی که حتی وقتی از بالا دستور می‌رسد که باید مشایی را برکنار کند به این موضوع بی‌اعتنایی می‌کند و بعد از تاخیری معنا دار وی را حتی در پست نزدیکتری به خود قرار می‌دهد. اما به نظر موضوع فقط منحصر به رحیم‌مشایی نیست. عکس‌های وزیر علوم کابینه‌ی نهم احمدی‌نژاد، با وزرای اسرائیلی یکی دیگر از شواهدی است که تاکنون در این مورد آشکار شده است.

این‌ها همه در حالی است که سیاستمداران اسرائیلی در واقع کاملا از روی کار آمدن مجدد احمدی‌نژاد با دولتی نامشروع در ایران خوشحال و مسرور هستند، چرا که می‌بیند او چگونه با حماقت‌های خود، ایران را با یک بحران بی‌سابقه مواجه ساخته است. کاری که سال‌ها اسرائیل و دیگر دشمنان خارجی جمهوری اسلامی برای انجام آن باید زحمت می‌کشیدند، یعنی بی‌اعتبار کردن دولت ایران؛ محمود احمدی‌نژاد و حامیانش به خوبی و با سرعت هر چه تمام‌تر انجام داده و می‌دهند و در واقع اسرائیل دلیلی نمی‌بیند که از وضعیت ایجاد شده ناراحت باشد. سکوت معنی‌دار سران اسرائیل درمورد درگیری‌های پس از انتخابات ایران نشانه‌ای واضح از این رضایت دولتمردان اسرائیلی از وضعیت کودتایی مستقر در ایران است.

محمود احمدی‌نژاد که بی‌وقفه بر انکار هولوکاست و کوره‌های آدم سوزی هیتلر اصرار می‌ورزد، کسی است که منافع ملتش را به همان اندازه که هولوکاست را نادیده می‌گیرد، به باد می‌دهد. او ترجیح می‌دهد جنایت‌های مزدوران کودتا و سینه‌ی دریده شده‌ی ندا و خون ریخته او بر خیابان‌های پایتخت کشورش را با عکس یک زن آلمانی مسلمان و در نقاب دفاع از او بپوشاند و ثابت کند که حفظ منافع دولت نامشروع اوچقدر برای وی حیاتی‌تر از حفظ منافع مردم ایران است.

به راستی کدام‌یک از حرف‌های این دولت نامشروع را می‌توان باور کرد؟ دست در دست بودن با مقامات اسرائیلی در مصر یا فریادهای مرگ بر اسرائیل و دایه مهربان‌تر از مادر شدن دولت کودتا برای فلسطین و حماس؟ حماسی که اگر بحث منافع ملی و قدرت در میان نباشد به دلیل گرایشات مذهبی لزوما از مدافعان ملت ایران نخواهد بود. چه کسی است که نداند واردات پرتقال از اسرائیل، دیدارهای پنهانی در مصر و خروج صدها تن طلا از کشور به مقصد اسرائیل اتفاقی نیست؟ چه کسی است که نداند پشت پرده دولت کودتا منافعی غیر از منافع ملت ایران مطرح است و بنا بر همان منافع پنهانی است که این روابط و باج‌دهی‌های پشت پرده در جریان است؟

 

http://mowjcamp.com/article/id/51171