بسم الله الرحمن الرحيم

ابــر و بــاران در آيــات قــرآن

آخوندها و مروجان خرافه پرستى اينطور تبليغ کرده اند که گويا نظر اسلام اينست که باران از آسمان مى بارد! آن هم آسمانى خرافى! که نزد اهل خرافه داراى طبقات طلايى و نقره اى و....... است، نه آسمانى که قرآن بصورتى واقعى بدان می پردازد و در موارد متعدد و در محدوده هاى مختلف آن را استعمال می نماید. از نظر آخوندها و اهل خرافه، باران ربطى به ابرها ندارد، و ابرها تنها نشانۀ باران هستند نه چيز ديگر!! البته امروزه بسيارى از آخوندها نيز خجالت ميکشند که زياد روى اينگونه خرافات پافشارى کنند، اما چونکه روى حساب اين نوع خرافات زياد خورده اند و هنوز هم دارند نان خرافات و نان تسليم به «وضع استبدادى و شرک آميز و تبعيض آفرين» را ميخورند، و نيز به علت اينکه اين خرافات را قرنها تبليغ کرده و جا زده اند، و حالا هم راه نفاق و ريا و دو دوزه بازى در پيش گرفته اند، بجاست که روى آن تا حدى افشاگرى و روشنگرى شود، تا بلکه نمونه اى، مايۀ زوال خروارها خرافات و روشن شدن ماهيت دکاندارى آخوندى باشد، که مبنى بر بازى با دين و دينداران است. بله اکنون آخوندهاى دين فروش و مروجان استبداد و شرک و خرافات، نزد اقشار آگاه و تحصيل کرده  به چيزها و تعاليمى تظاهر ميکنند، اما در ميان مردم عادى و غير تحصيل کــرده تقريبا داراى همان رفتار سنتى و تعليمات خرافى هستند، و بدين شيوه داراى رفتار و ماهيتى دو گانه شده و اوضـاع را مشوش تر نموده اند. بعبارت ديگر، نزد مردم عامى و عادى به سنن قديمى تظاهر کرده و به خرافه گرى مى پردازند، اما نزد اقشار تحصيل کرده، قيافۀ عصرى! به خود ميگيرند!، و چون منافق هستند از دور معلوم است که همه چيزشان ساختگى است، و اصل براى آنها اينست که: شغل شان که استخدام دين است محفوظ باشد و در عين حال بى آبرو و مفتضح نشوند. اما آيا چنين چيزى دوام می آورد؟!، جواب اينست: در سايۀ جهل و استبـداد آرى!، اما در سايۀ آزادى و آگاهى نه!، اينست که راهروان اين خرافات هنوز هم اکثريت دارند، چون نظامهاى استبدادى مانع روشن شدن و توحيدى شدن افکار و عقايد مردم هستند و مى خواهند که توده هاى مــردم هميشه در جهل و خرافه پرستى و آخونديگرى بپوسند.

حال بعد از اين نکات، نوبت آنست که در مورد رابطۀ ابر و باران، مستقيماً به سراغ آيات قرآن برويم، تا آنچه واقعيت و حقيقت است از آن با خبر شويم. قرآن منزل در سورۀ روم آيۀ ۴۸ در مورد ابر و باران و رابطه و منشاء آنها چنين اعلام ميدارد: اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاءِ كَيْفَ يَشَاءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ: «الله همان ذاتى است که بادها را ميفرستد، پس از آن ابرها را ظاهر ساخته و بعد آنها را به هر شکل و رنگى که الله اراده کند در آسمان منتشر ميسازد، و آنها را بخش بخش مى نمايد، بعد از آن مى بينى که از ميان ابرها باران تراوات می کند». اين آيه براى جواب همۀ سؤالات و نفى همۀ خرافات کفايت ميکند، و در کمال وضوح، موضع توحيدى را ارائه مى نمايد. اين آيه اعلام ميدارد که: اولاً در سايۀ قوانين الله بادها بحرکت در مى آيند (بادهاى مرطوب و باران آور) و بدين صورت اين اصل تثبيت ميشود که منشاء اوليۀ بارانها، بادهاى مرطوب و باران آور هستند. اين هم بديهى است که بادها نيز رطوبت خود را از آبهاى موجود در کرۀ زمين دريافت مى کنند. ثانياً بعد از به حرکت در آمدن بادهاى باران آور، ابرهاى مختلف با رنگهاى متفاوت در آسمان منتشر و ظاهر می شوند. ثالثاً به دنبال ظهور ابرهاى باران آور و بعد از متراکم و سرد شدن اندازۀ معينى از آنها، باران به صورت قطَراتی از خلال و از عمق ابرهاى منتشره خارج می شود و باران شروع  به باريدن ميکند. بله اين توضيح و چگونگى مرحله بندى بارش باران، همان چيزى است که امروزه بعنوان قوانين علمى ابر و باران بيان ميشود و چيزى نه بدان افزوده شده و نه چيزى از آن کم شده است، زيرا که قوانين علمى همان وحى تکوينى و همان قوانين الله رب العالمين در خلقت و حاکم بر جهان است. همچنين قرآن مبين در سورۀ نور آيۀ ۴۳ در بارۀ همين موضوع و منشاء باران چنين ميفرمايد: أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ: «آيا نمى بينى که الله ابرها را به حرکت در می آورد، سپس آنها را تأليف کرده و درهم مياميزد، و بدنبال آن آنها را متراکم و فشرده ميسازد؟! آنگاه بعد از اين مراحل، مى بينى که باران از خلال و از ميان ابرها خارج می شود». اين آيه از طرفى ذکرى از بادها به ميان نياورده، اما از طرف ديگر مراحل تحرک و تغيیرات ابرها را با تفصيل بيشترى آورده است. بدين صورت: اولاً ابرها به حرکت درمى آيند، ثانياً بدنبال تحرک، ابرها درهم آميخته شده و تأليف ميشوند، ثالثاً بعد از تأليف و درهم آميزى، متراکم و فشرده مى گردند. بالاخره و بدنبال اين مراحل سه گانه، ابرها آمادۀ وضع حمل شده و بارانها از ميان ابرها خارج و سرازير می شوند. بله اينست تعليمات توحيدى قرآن در بارۀ ابر و باران و رابطۀ آنها با يکديگر، تعليماتى که عين واقعيت است و همان چيزى است که امروزه در سايۀ کشفيات  تجربى بدست آمده و درسايۀ قوانين علمى و از روى مشاهده تأييد شده است. و طبعا در اين آيات قرآنى خبرى از خرافات عامیانه و رواج یافته (که به نام تعليمات اسلامى! عرضه شده) مشاهده نمی شود، خرافاتى که الحمد لله و در سايۀ روشن شدن عقول و اذهان بشرى بسيارکم رنگ و بى آبرو شده و رو به اضمحلال گذاشته است. اما چيزى که جاى تأسف است اينست که اين آيات توحيدى در وقت خودش براى روشنگرى و مبارزه با خرافات بکار گرفته نشد؛ و بجاى آن! تعليمات غربيان که بيشتر وجهۀ اسلام ستيزى داشت (نه خرافه زدايى!) رواج پيدا کرد. و اين هم ناشى از سلطۀ استعمار و استبدادِ دست نشانده و زيرسلطگى جوامع اسلامى و جهل و فقر ناشی از آن بوده است. هر چند حالا هم دیر نشده؛ و حرکات روشن اندیشانۀ اسلامی و من جمله موحدین آزادیخواه دنبال بلاغ مُبین در رابطه با دین توحیدی اسلام هستند.

تـــوضیحاتی دربارۀ آسمان

 بايد توجه داشت که در رابطه با باران، آيات زيادى در قرآن آمده است، و در آياتى که مختصراً به اين موضوع  پرداخته اند، تنها به اين اصل اشاره کرده اند که الله از آسمان آب نازل ميکند. و اين امر که باران از «آسمان» نازل ميشود، دستاويز اهل خرافه و جهال غيرمسئول و دين فروش شده است. و اينها نه حوصله و لياقت آن را داشته اند که بروند واقعيت اين پديده را روشن نمايند (خاصتاً با توجه به اينکه شبهۀ تضاد و ناهمخوانی يک تعليم اسلامى با واقعيات مُسلَم در ميان است!)، و نه خواسته اند که اين مسئله اصلاً روشن بشود، تا مردم، جاهل و نادان باقى بمانند. اينست که اين بَينه و ديگر بينات، تا حال نيز مجهول مانده اند. و بدون شک، سلطۀ استبداد سياسى و نيز تبديل دين توحيدى اسلام به شغل و حرفۀ آخوندهاى دين فروش، نقش بنيادى در تداوم وضعيت جاهلى و خرافه گرى داشته اند، زيرا نظام استبدادى دين را وسيلۀ «غفلت و سرگرمى» قرار داده و آخوندهاى مروج خرافات هم از گمراهى و خرافه گرى مردم، نان خود را بيرون کشيده اند. اينست که يک اصطلاح عالى قرآنى، مثل سماء، در ميدان جهل و استبداد سياسى و حرفه گرى نامشروع، سر از خرافات و چيزهاى عجيب و غريب درمی آورد و محتواى اصلى اش بکلى محو و نابود می شود، و در اين ميـدان جهل و سرکوب و حرام خوارى، حتى مراجعه اى ساده به کتب لغت و مفردات قرآنى بلا موضوع ميشود. بله، اصطلاح سماء (آسمان) در قرآن بسيار استعمال شده و براى امور متعددى بکار رفته است، اما در همۀ موارد، سماء به معناى «خلقت غير ارضی» و يا «جو فوق ارض» آمده است. به عبارت ديگر، اصطلاح سماء در قرآن، هم براى جو زمين و فضاى خارج از زمين بکار رفته، و هم براى کُرات غير ارضی استعمال شده است. اينست که در قرآن هم خلقت و کرات غير ارضى، بعنوان سماوات (آسمانها) ذکر شده اند، و هم آنچه که در محدودۀ «جو زمين» واقع شده، آسمانى يا واقع شده درآسمان ناميده مى شوند. مثلاً قرآن مُنزَل دربارۀ کيفيت و مَحل نزول باران چنين مى فرمايد: وَ أَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً (حجر - ٢٢): « و بادهاى حامل باران را فرستاديم، پس از آن از آسمان (فوق زمين، جو زمين،) آب نازل کرديم». اين آيه در عين اينکه منشاء بارانها را بادهاى حامل باران ذکر ميکند، در همان حال ميفرمايد که بارانها از آسمان نازل شده و پايين مى آيند. همچنين قرآن مبين در سورۀ ابراهيم اعلام ميکند که شاخ و برگ درختان درآسمان است، بدين صورت: كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ (ابراهيم - ۲۴): «عقيدۀ پاک و درست مثل درخت پر ثمرى است که اصل و ريشه اش در زمين ثابت و محکم است و شاخ و برگش در آسمان ميباشد». بنابر اين همانطور که باران از آسمان مى بارد، شاخ و برگ درختان هم در آسمان است، و در هر دو مورد، منظور قرآن از بودن اين پديده ها در آسمان، واقع شدن آنها در فوق زمين و در جو زمين ميباشد. در همين رابطه و براى وضوح هرچه بيشتر به کتاب مشهور و ارزشمند «مفردات القرآن» از راغب اصفهانى تحت عنوان «سماء» مراجعه فرماييد، کتابى که مختص کلمات و اصطلاحات قرآن است و قرنهاست که محل استناد عالمان اسلامى و غير اسلامى است.

آری، از نظامهاى ضد بشرى استبدادى بگذريم، اما آخوندها بايد جوابگو باشند که آنها چرا و بر چه اساسى (برخلاف نصوص مُصرَّح قرآن، ولى به نام اسلام و قرآن)، خرافه هايى را تا اين اندازه مفتضح و رُسوا به مردم بیچاره تلقين و تحميل کرده اند؟! همچنين آيا همين مورد روشن و غیر قابل مناقشه (و مصرح در تفاسیر قدیمی) دليل قاطعى براى نادانى يا خيانت کارى آخوندهايى نيست که اسلام را چنين معرفى کرده اند؟! آيا کسانی که اين همه نسبت به اسلام نادان يا خائن بوده اند، بازهم جهت اخذ اسلام بايد به آنها و خرافاتشان مراجعه نمود و به عنوان علماى اسلام نگريسته شوند؟! بدون شک بيشتر آخوندها نزد اکثريت مردم مسلمان اعتبار خود را از دست داده اند، و خصوصاً نسل جوان از مراجعه به آنها احساس شرمندگى می کنند. اما وضع استبدادى همه چيز را قفل و همۀ امور را به فساد کشيده است. بنابر اين، تداوم آخوندیگرى، وابسته به وضع استبدادى است، و زوال وضع استبدادى (خصوصاً در ايران ولايت مطلقه و خرافه زده) آخونديگرى را سست و سرانجام مُضمحل خواهد کرد. و ان شاء الله اسلام و مسلمين از چنگ آخوندیگرى، که از نام دين توحيدى اسلام و عقب ماندگى ملل مسلمان سوء استفاده کرده، و همچنين از خرافه پرستى مذهبى و غيرمذهبى (که بيشتر بنام دين اسلام تبليغ و ترويج شده) نجات خواهند يافت.

سازمان موحدين آزاديخواه ايران

۱ شوال ۱۴۲۷ - ۱ آبان ۱۳۸۵