تضاد توحید و بردگی
هنگام بعثت توحیدی اسلام بردگی امری رایج و عرفی بود، لکن
دین اسلام آن را به شیوۀ خودش و متناسب با زمان و زمینه هایش معالجه نمود،
بدین صورت که در بعد نظری و عقیدتی با سر دادن نِدای:
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»
آن را فورا و بلا درنگ مُلغی و ابطال کرد (وَلاَ
يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ: غیر از اللّه
بعضی ارباب بعضی دیگر نشویم).
و لکن در سطوح اجتماعی مسئله فرق می کرد، و در نتیجه آن را همراه با زمینه
سازیهای اجتناب ناپذیر و به صورت تدریجی زائل و منتفی ساخت.
حال باید دانست که تضاد توحید و بردگی از این حقیقت سرچشمه می گیرد
که: توحید یا توحید الوهی یعنی حصر عبودیت در خالق یکتا (یعنی فقط به تملک
او در آمدن و سرسپردگی در برابر ایشان)؛ در حالی که بردگی یعنی مملوک و مال
دیگران و زیر امر مطلق آنها واقع شدن. و خوب چنین امری بالبداهه در تقابل
با دین و ایمان اسلامی و در تضاد با وابستگی بشر به یکدیگر و عدم استقلال
افراد بشری قرار می گیرد. بنابر این، تا وابستگی و عدم استقلال در میان
انسانها و در روابط بشری بیشتر باشد، عبودیتِ خالق یکتا و دینداری توحیدی
ضعیف تر می گردد؛ تا جایی که می رسد به بردگی انسانها و خرید و فروش و
بازاری کردن شان (همان عبودیت بشری). و بدیهی است که در چنین شرایطی
انسانها کلا از عبودیت الهی خارج گردیده و بنابر عقد و قرار داد! اموال
یکدیگر و سلطۀ صد در صدی بر همدیگر پیدا می کنند (کمااینکه در نفی زیر
سلطگی می گویند: من بردۀ شما که نیستم). و اصلا در دین اسلام اصطلاح «توحید
و عبودیت الهی» دقیقا در مقابل «بردگی و عبودیت بشری» اخذ و استعمال شده
است؛ بنحوی که توحید یعنی محصور شدن در عبودیت الهی و شرک یعنی واقع شدن در
دایرۀ عبودیت بشری.
اینست که توحید یعنی وابستگی همه جانبه و ذوالابعاد به اللّه و خالق یکتا،
همانطور که بردگی یعنی وابستگی همه جانبه و ذوالابعاد به مخلوقات (ارباب
متفرقه). طبعا این وضعیت همیشه نسبت به زنان محسوستر بوده است، بنحوی که
حالا هم زنان در ابعاد مختلفه وابسته به مردانشان و زیر دستِ آنها هستند
(اکثرا پدر یا شوهر، چونکه بصورت مستقیم کمتر با مردان دیگر سر و کار پیدا
می کنند!)؛ تا جایی که نه تنها عقیده و فرهنگ و اقتصاد آنها در اختیار
مردان است، بلکه حتی اختیار طلاق و جدایی و حق عقد و ازدواج را
هم ندارند: طلاق و جدایی شان در اختیار شوهران و عقد و ازدواجشان در اختیار
پدران می باشد. یعنی زنان عقد و ازدواج نمی کنند، بلکه به عقد و ازدواج در
می آیند (در سایۀ ولیّ مُجبِر)؛ همانطور که طلاق نمی گیرند (از همسرانشان)،
بلکه طلاق داده می شوند. اینست که میزان دین و ایمانِ بشر وابسته به میزان
آزادی و استقلال و توانایی تصمیم گیری اوست (چه زن باشد چه مرد)، و توحید و
آزادی بهمین معناست. و البته موضوع لا اله (نفی دین) و الا اللّه (اثبات
دین) نیز روی چنین اساسی اعلام شده است، بدین صورت که یعنی اولی نفی شرک و
دومی اثبات توحید است. بنابر این، شرک یعنی عبد و مملوک خالق و مخلوق؛ اما
توحید یعنی عبد و مملوک خالقِ یکتا؛ و با تحقق عملی توحید و برقراری لا اله
الا اللّه زن و مرد و کلا انسانها از سلطه بر یکدیگر آزاد می شوند. و این
بدین معناست که وقتی انسان بردۀ انسان می شود (و نظام سلطه برقرار می گردد)
همه چیز صفر می گردد، و خرید و فروشِ بشر آخرین مرحلۀ آنست، و خوب بعد از
اینکه بشر (زن و مرد) مِلک دیگران گشت کارش تمام می شود؛ و بالاتر از سیاهی
رنگی نیست!
|