بِسْمِ اللَّه وَ
لَهُ الْحُكْمُ وَ
إِلَيْهِ الْمَصِيرُ
رِفعت و تعالیِ
عاقبت اندیشی و
آخرت جویی
قبل از هر چیز باید دانست که عاقبت اندیشی و آخرت جویی و حرکت بر مبنای
کامل ترین رِسالت توحیدی - وحیانی، با «فرهنگ متعالی» و «جدیّت
اخلاقی»
و «دوراندیشی»
هماهنگ و
همخوان است؛ نه با تصورات عاميانۀ
مُنحط و مُبتذلی که
روی «ظنیّات
و خرافات» و «اَعرافِ آباء و اجدادی» بِناء گردیده و تداوم یافته است.
و چنین سیر و حرکتی بنابر والایی و عُلُوِّ آن و واقع شدنش در
اَعلیٰ
عِلِّيِّينَ
(و ملازمت با انسانیّت حداکثری)
در تضادی
آشکار با «انحطاط فرهنگی» و «جهالت و نادانی» و «زندگی هٰکذایی»
قرار می گیرد. این حقیقت بحدی واضح و مُبین است که اهل علم و درایت را همین
بس که آیاتی را در ماهیت آخرین بعثت توحیدی متذکر و مشخصا این آیات را نصبُ
العَین قرار دهند:
كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَ
لِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ (ص - ۲۹):
«ای محمد، قرآن کتاب مبارک و پر برکتی است که آن را به تو رسانده ایم، تا
در آیاتش تدبر و تأمل نمایند و صاحبان عقل و درایت از تعالیم آن بهره مند
شوند».
یا این آیۀ نورانی که جهت نجات بشریّت نازل شده و چنین روشنگری می کند:
كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ
إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَىٰ صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ
(ابراهیم - ۱):
«ای محمد، قرآن کتابی است که آن را به تو رسانده ایم، تا (در سایۀ آن} مردم
را از جهالت و تاریکیها بیرون آوری و به اذن خالقشان بسوی نور و روشنایی و
راه خالق عزیز و قابل ستایش هدایت نمایی».
بدین ترتیب، عاقبت اندیشی و
آخرت جوییِ توحیدی (که روی آیات وحیانی قرآن اُستوار شده) روی شانه های
مردمِ منحط و خرافاتی و گرفتار اَعراف آباء و اجدادی و فاقد تعلُّم و
اندیشه ورزی و اسیر سائقه ها و غرایز اولیّه «حمل و به مقصد نمی
رسد»، همانهایی که حتی برای یک زندگی و معیشتِ حداقلّی آمادگی لازم را
ندارند. و قطعا این امر رفیع و توحیدی کسان و مردمان خود را می طلبد؛ و
صفات پیشتازانه ای می خواهد که قرآنِ حکیم آنها را وسیعا بیان نموده است:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ
فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ
عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي
سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَٰلِكَ فَضْلُ
اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (مائده - ۵۴): «ای
اهل ایمان و اسلام؛ هر کسی از شما که از دین خود برگردد و عقب نشینی نماید
{بداند که بعد از آن} خالق یکتا کسان دیگری را جانشین شما می سازد؛ که
اللّه دوست شان دارد و آنها نیز دوستدار اللّه هستند؛ همان کسانی که نسبت
به اهل ایمان تواضع بخرج می دهند و در مقابل منکرین احساس عزت و سربلندی می
کنند. همچنین آنها جِهادگران راه خالق شان بوده و از سرزنش هیچ سرزنش کننده
ای خوف و هراسی ندارند؛ این فضل و نعمتِ اللّه و معبود یکتاست و آن را به
هر کسی که بخواهد می بخشد،
و او بسیار عطا کننده و پر اطّلاع است».
بدیهی است که تحقق چنین صفاتی نزد اهل ایمان (و جامۀ عمل پوشیدن آنها)
مقدمۀ پیشتازی و اُسوه شدن آنها می گردد، و در سایۀ این صفاتِ عقیدتی و
اخلاقی، حضور و ظهوری اینچُنینی پیدا می کنند:
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى
النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً
(بقره - ١۴٣):
«اينطور شما را امت و جامعه اى عادل و متوازن قرار داديم، تا شاهد و نمونه
های بشريت باشيد، و رسولُ اللّه نيز شاهد و نمونۀ شما باشد».
بدین ترتیب، این وضعیتِ توحیدی - وحیانی (و رفیع و مُتعالی) متناسب با
«تعلیم و تربیت» و «تقوی و انضباط دینی» و «جدیّت و دور اندیشی» است و در
تضاد با زندگی انحطاطی و هٰکذایی (و فاقد مبانی و لِه شده زیر سلطۀ اَغیار)
قرار دارد. همان وضعیتی که پیروانش مشمول این آیۀ وحیانی هستند:
أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ
يَحْزَنُونَ، الَّذِينَ آمَنُواْ وَ كَانُواْ يَتَّقُونَ، لَهُمُ
الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَ فِي الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ
لِكَلِمَاتِ اللّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (یونُس - ۶۲ و ۶۳ و
۶۴):
«همانا که بر ياران و پيروان معبود یکتا (تدیُّن توحیدی) خوف و اندوهی
نیست، همان کسانی که ایماندار و اهل تقوى هستند. پس بشارت باد بر آنها در
حيات دُنیوی و اُخرَوی. در کلمات اللّه (وعده هايش) تبديل و تغييرى نیست {و
قطعى هستند}، و اين بشارت و مژدۀ وحیانی، پيروزى عظيمى براى اهل ايمان و
تقوى {و انضباط دينى} است».
بر این اساس و در راستای جدیّت اخلاقی و عاقبت اندیشی و آماده شدنِ انسانها
برای همچون مرحله ای (آخرت)، آیات قرآن بنی آدم را مورد خطاب قرار داده و
همراه با اِنذار و هوشیارسازی مُختصات آن ایام را ذکر نموده اند:
وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ
مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ
(بقره - ۴۸): «حساب
روزی را بکنید که در آن نه کسى بجاى کسى جزاء {مجازات و پاداش} داده می
شود، نه شفاعت و واسطه ای از کسی پذیرفته می شود، و نه فِديه و برابری از
کسی گرفته
می شود،
و نه کسى مورد حمایت و پشتيبانى قرار می گيرد».
و این یعنی آخرت روزی است که در آن کسی نمی تواند به فریاد کسی برسد؛ و
تنها ماهیت و عملکرد بشری نجات دهنده خواهد بود، و در نتیجه برای چنین
ایّامی باید مهیّاء و آماده گردید؛ کاری که تنها از مردمان مؤمن و پر
انضباط و عاقبت اندیش بر می آید. کمااینکه آیۀ ۲۵۴ سورۀ بقره این مرحلۀ
زندگی بشری و مختصاتش را با «ادبیاتی مشابه» مورد تأکید قرار داده است:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ
قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَ لَا
شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ (بقره -
۲۵۴):
«اى کسانى که {به اللّه و رسالت توحیدی} ايمان آورده ايد، از طریق رزق و
روزى که به شما داده ايم شکافها و فاصله ها را پر نماييد، قبل از اينکه
روزى بيايد {آخرت} که در آن نه خريد و فروشى وجود دارد {معاملۀ خير و شر}،
نه جای دوست بازی و باندبازى است، و نه شفاعت و واسطه گرى در کار است، و
کافران {مُنکران بعثت} همان ظالمان و ستمکاران هستند».
همچنین جهت مُمانعت از غرق شدن بنی آدم و هلاکِ ظالم و مظلوم با هم (و وقوع
فتنه ای ناشی از غفلت و زندگی هٰکذایی)، قرآن حکیم خطاب به اهل ایمان بیدار
باش می دهد و اعلام می دارد:
وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَّا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنكُمْ خَاصَّةً
وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (اَنفال - ۲۵):
«نسبت به فتنه و مصائبی که محصور در ظالمان و ستمکارانِ شما نخواهد ماند {و
صالح و طالح را فرا می
گیرد} هوشیار و بیدار باشید؛ و بدانید که خالق یکتا شدیدُ العقاب و مجازاتش
بسیار شدید است».
بنابر این، برای نجات و نجاحَت در دنیا و آخرت (و خاصتا برای اهل ایمان)
چارۀ کار تنها در رفتار و تعامل صالح و سازنده است، همانطور که قرآن می
فرماید:
تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ وَ لَا تَعَاوَنُوا عَلَى
الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ (مائده – ۲):
«بر اساس نيكوکاری و
انضباط دینی
یار و همکار یکدیگر باشید،
اما در بدکاری و دشمنی یکدیگر را یاری و همکاری مکنید».
حال آیا غیر از اینست که یک ایماندار جدّی و یک آخرت گرای عاقل و عاقبت
اندیش باید این تعلیماتِ توحیدی - وحیانی را ملاحظه و جامۀ عمل پوشد و
خاصتا این آیه را در عمق زندگی خود قرار دهد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا
قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا
تَعْمَلُونَ (حشر - ۱۸):
«ای کسانی که ایماندار شده اید، موازین توحیدی را مراعات {و انضباط دینی
داشته باشید}؛ و لازم است هر کسی حساب فردا و عاقبت خود را بکند که چه چیزی
تقدیم کرده است؛ پس موازین توحیدی را مراعات {و جدیّت داشته باشید}، همانا
که معبود یکتا نسبت به عملکرد شما بسیار خبردار و پر اطلاع است».
باید دانست حساب و کتاب
و برنامه ریزی (در رابطه با موضوعات مختلفه)
یک امر انسانی و در دنیای بنی آدم قرار می گیرد و حتی باید گفت مختص اوست،
موضوعی که بالبداهه ناشی از «تفکر و تعقل و اندیشه ورزی» است. و طبعا این
پدیده ای است که در میان حیوانات و بهائم بسیار اندک و نامحسوس می باشد،
زیرا حیوانات و بهائم وسیعا محدود در غرایز بوده و امورشان کمتر دارای حساب
و کتاب و برنامه ریزی است. به عبارت دیگر، فرق اساسی
«دنیای انسانی با دنیای حیوانی»
در فهمِ حیات و زندگی و ادراک جهانی است که در آن زندگی می کنند و
برایش حساب و کتاب و برنامه ریزی دارند و تبعیت و پیروی از قوانین و مقررات
برایشان مطرح است. لکن در این میان بسیار بوده و هستند انسانهایی که واقعا
حساب و کتاب زیادی در زندگی شان مشاهده نمی شود؛ و در این رابطه بسیار پر
نقص و عیب می باشند. و خوب چاره ای نیست جز اینکه برای اینها باید تعریفی
پیدا نمود؛ و حتما انسان اولیه و غریزی (و نزدیک به زیستی حیوانی) یکی از
توصیفاتی است که بیانگر حال این نوع بنی آدم است، همان افراد و مردمان رشد
نیافته و عقب مانده ای که قانون پذیر و اخلاق پذیر نمی گردند و نظم و نظامی
را تحمل نمی کنند؛ و «زور و غریزه»
محرک اصلی آنهاست. بدیهی است که چنین انسانهایی از دنیای حیوانات بسیار
نزدیک بوده و در ادبیات مختلفه حتی به حیوانات تشبیه می شوند! و خاصتا قرآن
می فرماید: أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ
إِلَٰهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا،
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ
يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ
أَضَلُّ سَبِيلًا (فُرقان - ۴۴): «آيا
متوجه آن کسی هستی که چگونه هوای خویش را به خدایی گرفته است؟! حال آیا می
خواهی مسئولیتِ {ایماندار شدنِ} چنین کسی را به عهده بگیری؟! یا اینکه تصور
می کنی بیشتر این هواپرستان حاضر به شنیدن رسالت و یا حاضر به تعقل می
شوند؟! خیر آنها مثل حیوانات هستند {در شنیدن رسالت} و حتی {در میدان عناد}
پست تر و بدتر می باشند».
بنابر این، حساب و کتاب
(که ناشی از عقل و اخلاق و انضباط و مُراقبۀ نفس است) یک امر انسانی و مختص
انسانهای ذو الاخلاق و صاحب عقل و درایت است. و مخاطبان انبیاء (و تمام
صاحبان فکر و منهج) کسانی بوده اند که از عقل و اخلاق بهره ای برده اند و
اهل حساب و کتاب هستند. در این رابطه مطلبِ:
«مـــاهیتِ
مُخاطبـــانِ قــرآن»
قابل مطالعه پیگیری و موضوعی راهگشاست.
دربارۀ لفظ «دُنیا» هم لازم است توضیحاتی داده شود، بدین ترتیب که: دنیا
(که مؤنث اَدنیٰ است)
دو
معنا دارد، معنای اوّلش «نزدیکی و در دسترس بودن است»، مثلِ:
أَدْنَى الْأَرْضِ، قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ
أَدْنَىٰ، وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَىٰ دُونَ
الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ
(نزدیکترین مکان، دو
قدمی یا نزدیکتر، عذاب نزدیک را به آنها می چشانیم، عذاب بزرگتر هم جای
خودش است). و این همان معنایی است که در
آیات و اَمثِلۀ متعدده بیان شده و در عرف بشری نیز همین معنا مدنظر است.
اما معنای دومِ «دُنیا» بیانگر پستی و حقیری است (مثل حیات دونی و پست
– انسان دَنيء و حقیر و......). بنابر این، حیاتِ دنیا یا «حیات در
دنیا» غیر از حیات دونی و دَنيء و ماده پرستانه و انحطاطی است. لکن عاقبت
اندیشی و آخرت جویی (و
توجه به
عاقبت و سراجام
کارها
و زندگانی
بشری در دنیا و آخرت) متناسب با ماهیتی
والا مقام و افکاری دور اندیشانه،
و
به تبع آن،
عدم رضایت
و تن دادن
به زندگی پست و حقیرانه
و حتی
زندگی این دنیاست. بلی، انسان مثل حیوانات
نیست؛ بلکه سردار مخلوقات است؛ و
بسیاری از
حیوانات برای
«حیات و رفع احتیاجات ایشان» خلق
شده اند. کمااینکه انسان زوال پذیر نیست؛ زیرا دارای ماهیتی الهی و مُلهِم
از روح خالق یکتاست؛ و عظمت و ماهیت ذاتی اش مایۀ جاودانگی اوست. بر این
اساس، بنی آدم لایق یک زندگی عادلانه و متکی به مبانی و قوانین و ارزشهای
توحیدی است؛ و اما ظلم و تبعیضی که در میان نوع بشر واقع شده است، نه تنها
در این دنیای مشهود و عینی لایق پی گیری و مجازات متناسب است، بلکه روز
آخرت هم پی گیری و مجازات شدید در پی می آورد. طبعا عدالت طلبی و برابری
خواهی و حرکت روی مبانی و قوانین و اخلاق توحیدی نیز بهمین صورت است و
دارای «نتایج دُنیوی و اُخروی» است؛
بدین معنا که اگر خیر و خوبیها در این دنیا نیز به نتیجه نرسند و اجر و
پاداش مورد نظر بدست نیاورند، در آخرت به نتیجه خواهند رسید و اجر و پاداش
خود را بالاخره بدست می آوردند. عکس تصورات مادی و زندگی مادی؛ که در یک
محدودۀ غریزی واقع شده! و در آن کارها و عملکردها پایان یافتنی و بی
سرانجام تلقی می شوند. بدین ترتیب که: در میدان مادیت و در تصور مادیین و
دهرییّن، خود انسان نیز تصادفی و خارج از اراده بوجود آمده! و در اصل نوعی
حیوان! و هم ریشۀ آنها بوده است! و سرانجام نیز مثل آنها
نابود و
فانی می گردد. آنگاه
(و
با
این اوضاع)
عملکرد خوب و بد بشری (بعد از مرگ) تنها در رابطه با دیگران و آنهم در همین دنیا معنا می دهند؛ و
خلاصه در تصورات «اهل ماده و دنیا» خُلود و جاودانگیِ بشر مُنتفی است.
لازمه های حصول عاقبت در
دنیا و آخرت
بنابر وحی ربّانی و حقایق عینی، تعلیم و
تربیت، تقوی و مُراقبۀ
نفس، و جدیّت و دور اندیشی، لازمه های حصول عاقبت و طریق
نجاحت در
دنیا و آخرت هستند. لکن به همان اندازه که این مُختصّات و خصایص بیشتر
باشند، به همان تناسب موفقیتها بالاتر خواهند بود و بشریت را به مقاصد
عالیتری می رسانند. و جهت وضوح بیشترِ موضوع باید بگوییم:
تعلیم و تربیت برای دنیا و آخرتِ انسانها نه تنها امری واجب و ضروری است،
بلکه فقدان آن و محرومیت از آن (بعد از قتل نفوس) بزرگترین ظلم و ستم در حق
بشریّت بحساب می آید. زیرا ماهیت بنی آدم و ذات متضاد و ذو الابعادش طوری
خلق شده که می تواند از «اَعلیٰ
عِلِّيِّين به أَسْفَلِ سَافِلِين» سقوط
نماید و دنیا و آخرتش خراب گردد. و مشخصا تعلیم و تربیت انسانها عامل
آشنایی به جهانِ خلقت و تواناییهای نفوس خویش و زمینه ساز درک و دریافت
رسالات توحیدی و علوم و اکتشافات بشری و حتی دست زدن به ابتکارات جدید می
باشد. بدین جهت، خالق یکتا بر نوع بشر و خاصتا بر کسانی که دنبال تدیُّن
توحیدی و پذیرای ایمانِ اسلامی می شوند منَّت نهاده (احترام قائل شده) و
رسولان خویش را برای تعلیم و تربیت آنها و تحقق چنین ضرورتی مبعوث کرده
است:
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا
مِّنْ أَنفُسِهِمْ
يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ
وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ
(آلِ عمران - ١٦٤):
«همانا که خالق یکتا به اهل ایمان {و پذیرای اسلامیت و مسلمانی} اهتمام و
توجه نموده و رسولی از جنس خودشان را در میانشان مبعوث کرده است، رسولی که
آیاتش را برایشان بیان و آنها را {از خرافات و غرایز کور} پاک و تمیز می
گرداند و به آنها کتاب وحی تعلیم می دهد و حکمت آموزی می کند، در حالی که
آنها پیش از این در ضلالت و
گمراهی آشکاری بودند».
و همانطور که از این آیۀ وحیانی بر می آید،
تربیت و پروردنِ انسانها (تزکیۀ نفوس) موجب استقرار تعلُّم و علم آموزی در
ذات بشری و
موجِّد شخصیت و بروز اخلاقیاتی می گردد که متناسب با علم و معرفت او می
باشد. و به تأکید تعلیم و تربیت، ظرفیت و توانی است که انسانها را قادر می
سازد تا
در مقابل مشاکل متعددۀ دنیا
صبر و استقامت بخرج دهند، کاری که جهت غلبه و پیروزی ضرورتی اجتناب ناپذیر
است، و قرآن مجید هم این امر ضروری و حکمتِ رسالات توحیدی را روی چنین پایه
و اساسی بِناء نهاده است. لازم به ذکر است که رساله یعنی پیام و مکتوبی که
باید به مخاطبش برسد (که ممکن است مفصل و یا مختصر باشد)، و در ادبیات
ایرانی هم آن را نامه می گویند. همچنین رِسالات جمع رساله است، و عبارتست
از مجموعه پیامهایی که باید به مخاطبانش برسد، و اصطلاحا به نُبُوّات
توحیدی هم «رِسالت» می گویند، مثل رسالت انبیاء و رسالت رسولان (که معنایش
پیام رسانی آنهاست)، کمااینکه اصطلاحاتِ نبیّ (خبر رسان) و رسول (نامه
رسان) نیز بهمین صورت است. البته بدیهی است که مجموعه رسائلِ رسولان
عبارتست از وحی که بر آنها نازل می شود و آنها نیز مکلف به رساندن آنها به
جوامع بشری می گردند. و این رسائل مجموعه علومی هستند که از طرف خالق یکتا
به رسولان می رسد و آنها نیز بنحو بلیغ و رسایی آن را به بشریت می رسانند،
کاری که در ادبیات توحیدی «بلاغ مُبین» نام دارد. و قرآن حکیم در آیات
متعددی این موضوع را (که جهت تعلیم و تربیت است) مُفصَّلا بیان نموده و
نمونه های آن بدین قرار است
أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ (اَعراف -
۶۸):
«من
پیامها و تعالیم خالقم را به شما می رسانم و ناصحی امین برای شما هستم».
بنابر این، ابلاغ و رساندنِ تعالیم و آموزه های توحیدی در صدر وظایف انبیاء
و دعوتگران توحیدی قرار می گیرد، کاری که در غیاب «آزادی بیان» بسیار سخت و
دشوار می شود؛ و تمام رسولان و دعوتگران توحیدی در رابطه با این وظیفه دچار
بزرگترین مصیبتها شده اند. بدیهی است که آیاتی مثل:
«مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ»
در همین راستا و در اهمیت بالای این کار اساسی نازل شده اند؛ بنحوی که چنین
القاء می شود که «بلاغ مبین» تمام رسالت است؛ کمااینکه حدیثِ گرانقدر رسول
که فی فرماید:
«أفضلُ الجِهادِ كَلِمةُ عَدلٍ عِندَ سُلطانٍ جائر»
بیانگر ارزش حداکثریِ وصول تعالیم توحیدی و نجات بشر از یوغ ظالمان و
طاغوتهای متجاوز است. حال در ادامۀ این موضوع کلیدی آیاتی از قرآن ذکر می
شوند که والایی و جایگاه بلاغ مُبین در رسالات توحیدی را (جهت تعلیم و
تربیت) نمایان تر می سازند:
الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا
يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ حَسِيبًا (احزاب
-
۳۹):
«انبیاء و داعیان تدیُّن توحیدی کسانی هستند که پیامها و تعالیم خالق یکتا
را ابلاغ می نمایند و در برابر او خشوع
و تواضع بخرج می دهند، و در برابر احدی غیر از اللّه چنین خشوع و
تواضعی بخرج نمی دهند، و نظارت و حسابرسی خالق یکتا {و عدم اهتمام به
مواضع جاهلانه} کفایت می کند».
وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ
لَكُمْ وَلَٰكِن لَّا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ
(اَعراف - ۷۹):
«رسول قوم ثمود {صالح} گفت ای قوم من همانا که من پیام و تعالیم خالقم را
به شما ابلاغ نمودم و شما را نصیحت کردم؛ و لکن شما اهل نصیحت را دوست نمی
دارید».
قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُكُم مَّا أُرْسِلْتُ
بِهِ وَلَٰكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ (اَحقاف - ۲۳):
«رسولِ
قوم عاد {هود} گفت علم به عاقبت امور مختص خالق یکتاست، و من آنچه برایش
مبعوث شده ام به شما می رسانم، و لکن شما را قومی می بینم که تجاهل می
ورزید».
هَٰذَا بَلَاغٌ لِّلنَّاسِ وَلِيُنذَرُوا بِهِ وَلِيَعْلَمُوا أَنَّمَا
هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَلِيَذَّكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ (ابراهیم - ۵۲):
«این قرآن پیام و حُجَّتی برای مردم است، تا در سایۀ آن مردم بیدار و
هوشیار گردند و بدانند که او {اللّه} معبودی واحد و بی همتاست، و اهل عقول
و خِرد این حقیقت را متذکر می شوند».
وَإِن تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِّن قَبْلِكُمْ وَمَا عَلَى
الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ (عنکبوت - ۱۸):
«وقتی
که
تکذیب و انکار می کنید، اُمَم قبل از شما نیز
چنین
کردند و انبیاء را تکذیب نمودند {و این یک سنت تاریخی است}، و لکن کار رسول
{در امر دعوت} تنها بلاغ مُبین و رساندن وحی مُنزَل است».
فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوا وَّإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ
الْبَلَاغُ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ (آلِ عمران - ۲۰):
«اگر اسلام آورند هدایت و در صراط مستقیم قرار می گیرند، و اگر رو
برگردانند و انکار کردند بدان که ابلاغ و پیام رسانی تنها وظیفۀ شماست، و
خالق یکتا نسبت به بندگانش بسیار بصیر و بیناست». اما نقش تقویٰ و مُراقبۀ نفس (جهت کسب عاقبت و آخرت): وضعیت کسی که اهل تقویٰ و دارای انضباط دینی است همانند کسی است که مراقب و راهنما دارد و نمی گذارد تسلیم اوضاع زودگذر و غرایز نامعقول گردد (چه هنگام سختی و شداید و چه هنگام فرَح و گشایش). بنابر این تقویٰ و مُراقبۀ نفس (انضباط دینی) حرس و نگهبان انسان بحساب می آیند و نمی گذارد که منحرف یا متوقف شود. چنین کسانی مُتَّقی محسوب می شوند، یعنی كسانی که مواظب خود بوده و در گفتار و رفتار خود جدیّت و محکم کاری بخرج می دهند و همراه با عاقبت نگری و دور اندیشی به سر منزل مقصود می رسند. و اینهم آیاتی در جُهوزیّت انسانها به تقوای خالق و مُراقبۀ نفسی که صبر و استقامت می زاید و زمینۀ اکتسابِ دار العُقبیٰ و پیروزی نهایی می شود: فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ (هود - ۴۹): «صبر و استقامت بخرج دهید {تا به مقصد برسید}، همانا که عاقبت و نتیجۀ کارها از آن اهل تقویٰ و انضباط دینی است». یعنی صبر و استقامت حاصل تقویٰ و مُراقبۀ نفس است، و به تبع آن نتیجۀ نهایی و دارُ العُقبیٰ برای آنهاست. سَلَامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (رعد - ۲۴): «سلام بر شما که صبوری کردید، و نتیجۀ آن بهترین عاقبت و منزلگاه می باشد». بلی، این سلام و تحسین توحیدی، که حاصل صبر و استقامت و کسب دارُ العُقبی است، پیروزی عظیمی برای اهل ایمان و صابران بحساب می آید، همان پیروزی که اهل تکبُّر و فسادکاری از آن محروم بوده و مُختص مُتَّقین گشته است: تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (قَصَص - ۸۳): «این منزلگاهِ آخرت و نهایی، مختص کسانی است که روی زمین سرکشی و فسادکاری نمی کنند، و عاقبت و سرانجام از آن اهل تقویٰ و انضباط دینی است». لکن (و با وجود این)، خالق یکتا بشریت را تشویق می کند که از عاقبت و کسب روز آخرت مأیوس نشوند و برایش سعی و تلاش نمایند: وَاتَّقُوا يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّىٰ كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (بقره - ۲۸۱): «مواظب روزی باشید که در آن بسوی خالق یکتا باز می گردید، و بعد که می میرید هر کسی {در آن روز} بنابر عملکرد خودش محاسبه می شود و کسی مورد ظلم و بی عدالتی قرار نمی گیرد». در عصور قدیمه نیز داستان پیروزی و غلبه بر مشاکل زندگی همین وضعیت را داشته است، و نوع بشر دائما (جهت کسب دنیا و آخرت - حیاتِ اولی و اُخری) نیازمند صبر و استقامت و توکل توحیدی و نشأت گرفته ناشی از جدیّت و دور اندیشی بوده است: قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (اَعراف - ۱۲۸): «موسی به پیروانش گفت از خالق یکتا طلب کمک و همکاری نمایید و صبر و استقامت بخرج دهید، همانا که تمام كرۀ ارض از آن اللّه و خالق یکتاست {و به کسی اختصاص ندارد}؛ و به هر کسی از بندگانش که اراده نماید {بنابر قوانین توحیدی} وارث و حاکم آن می گرداند، و عاقبت و نتیجۀ نهایی از آن اهل تقویٰ و انضباط دینی است». خلاصه قرآن مُنزَل در آیات متعدِّدی تصریح می نماید که آخرت جویی و کسب نتیجۀ نهایی کار ساده ای نبوده و صفات خود را طلب می کند؛ صفات و خصائلی که متأسفانه در جوامع بشری کمتر یافت می شوند. و همین است که بعد از اینهمه قرون و ازمِنۀ طولانی تغییر و تحولات نجات دهنده چنندان چشم گیر نبوده! و هنوز هم بیشتر جوامع بشری غرق در مشاکل قرونی و دوامدار هستند و نتوانسته اند از مرحلۀ «استبداد و سلطه گری»، «تفرق و تنازع دائمی»، «جنگ و حروب و آوارگی»، فقر و مایحتاج اولیه»، «تجاوز به جان و مال یکدیگر» و..... عبور کنند و زمینه های اولیۀ یک زندگی انسانی را برآورد نمایند. لکن (و با همۀ موانع سر راه) صفات و خصائل فوق الذکر و بروز آنها در عملکرد بشری، طریق پیروزی در دنیا و آخرت است. و خاصتا تَوَکُل توحيدی (که بیانگر امید به تحقق اهداف تاریخی انسانها و عدم تسلیم و تن دادن به شکست و ناکامی است) همۀ شرایط پیروزی را در خود جمع نموده و مسیر وصول به مقصد را هموار می سازد: وَمَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَی اللّهِ وَ قَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ (ابراهيم - ۱۲): «حال {بعد از انجام وظایف و عدم پیروزی زودهنگام} تنها کار ما اتکاء به قوانین درک نشدۀ خالق یکتاست، و به تأکید ایشان راههای حرکت و زندگی را به ما نشان داده است، و ما حتما در برابر اذیت و آآزاری که (بخاطر تدیُّن توحیدی} بر ما تحمیل کرده اند صبر و استقامت بخرج می دهیم، و اهل توکل {و دور اندیش} تنها بر اللّه و سُنن توحیدی تکیه می کنند». و چنین توکلی از تعلُّم وحیانی و انضباط دینی و دور اندیشی نشأت می گیرد و موجِّد صبوری و وفاداری می شود.
نسبت به اهمیّتِ جدیّت و دور اندیشی (جهت
کسب عاقبت و آخرت) باید بگوییم:
به میزان درک و دیدنِ افقها
و بهره مندی از نعمت بعیدُ النظری و دور اندیشی (که
نیازمند علم و معلومات و عقلانیت در موضوعی است که اندیشیده می شود)،
قدرت و توان بشری در مقابل شدائد زندگی بیشتر و ممکن تر می گردد. بر عکس،
به همان اندازه که قصیرُ النظری و کوتاه اندیشی دامنگیر بشریت گردد و تکامل
و عقلانیت کمتر شود، صبر و استقامت در مقابل شدائد و سختیها نازلتر و پایین
تر می آید. زیرا انسانهای بعیدُ النظر و دور اندیش اُفقها را بیشتر درک و
دریافت می کنند و نسبت به زمان حال و غرایز کور از استقلال بالاتری
برخوردار هستند؛ لکن انسانهای قصیرُ النظر و کوتاه اندیش (که وسیعا گرفتار
غرایز کور و اوضاع پیش رو هستند)، اُفقها و آینده ای که در انتظارشان می
باشد کمتر می بینند و محصور در زمانِ حال و غرایز کور می شوند؛
و اینجاست که دنیاپرستیِ نشأت گرفته از ماهیتی مختصر و حس گرایانه) زاییده
می شود.
بدین ترتیب، افق بینان و دور اندیشان بیشتر استقامت می ورزند و
«گرفتارانِ حال و غرق شدگان در مشاکل روزمرّه»
که اسیر وضع موجود بوده و ماهیتی محصور در زمان و مکان پیدا کرده اند زودتر
تسلیم می شوند، و همین است که بعیدُ النظری و دور اندیشی هماهنگیِ تامّی با
عاقبت اندیشی و آخرت جویی پیدا می کند. علاوه بر اینها بعیدُ النظری و دور
اندیشی برای عاقبت نگری و آخرت جویی یک ضرورت است، اما کفایت نمی کند؛ و
همراه آن جدیّت
و شخصیتِ محکم (که نیازمند فرهنگ و اخلاق
متناسب است) لازم می آید، و برای کسب آخرت و رسیدن به نتیجۀ نهایی
مُکمِّل آن بحساب می آید.
و خوب این
عکس
هواپرستی و غریزه جویی و قصیرُ النّظری است، زیرا انسان رشد نیافته و غریزی
به فکر حال و فردای خود نیست؛ چه برسد به اینکه در فکر عاقبت و آخرت باشد و
بر پایۀ موازین توحیدی شرایط بهشتی شدنش را آماده نماید و به چنین آیاتی
بیندیشد:
إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ،
وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ (انفطار - ۱۳ و ۱۴):
«همانا که ابرار و نیکوکاران در تنعُّم و عيش
پر نعمت
و فاجران و ظالمان در جحیم و عذاب خواهند بود».
به عبارت دیگر، انسان غریزی و رشد نیافته ای که اسير محیط زندگی و گرفتار
غرایز نفسانی است و بنابر طبیعت خویش هواپرستی می کند، عاقبت اندیش و آخرت
جو که هیچ! از گذشته هم خبری ندارد و عبرتی هم نمی گیرد؛ زیرا درس گرفتن از
گذشته (مانند عاقبت اندیشی) عبور از وضع موجود (و زمان حال) و فرا رفتن از
غرایز قلمداد می شود؛ و آنهم کار کسانی است که اهل علم و بصیرت و بینایی
باشند:
فَاعْتَبِرُوا يَا
أُولِي الْأَبْصَارِ (حشر - ۲):
«ای صاحبان بصیرت و بینایی عبرت و درس بگیرید».
و طبعا چنین وضعیتی (گرفتار شدن در نفس و محیط) در تضادِ آشکار با
عاقبت اندیشی و آخرت
جویی و در تضاد با جدیّت و شخصیّت محکم است. و آیات متعددۀ قرآنی
این حقیقت را با اصطلاحات مختلفه روشن کرده و ماهیّت کوته اندیشان و محصور
شدگان در زندگی مادی و غریزی را بر ملا نموده اند، و مجموعه ای از این نوع
آیات بدین قرار است:
كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ، وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ (قیامه - ۲۰
و ۲۱):
«خیر چنین نیست که مُنکرین ادّعا می کنند؛ بلکه آنها زندگی فعلی را دوست
دارند و عاقبت و آخرت را رها و اِهمال می نمایند».
إِنَّ هَٰؤُلَاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ
يَوْمًا ثَقِيلًا (انسان - ۲۷):
«همانا که این مُنکرین {دنیاپرستان} مشتاق چیزی هستند که پیش پایشان است؛
لکن روزی سخت و ناهموار در انتظارشان است که آن را به طاق نسیان! سپرده
اند».
قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَىٰ
(نساء -
۷۷): «بگو
فایدۀ دنیا {حیات دُنیوی} اندک و ناچیز است؛ و برای کسانی که صاحب تقویٰ و
انضباط دینی هستند حیات اُخروی بهتر است».
بَلْ
تُؤْثِرُونَ
الْحَيَاةَ الدُّنْيَا،
وَالْآخِرَةُ
خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ
(اَعلی -
۱۶
و
۱۷):
«بلی {شما اهل انکار و غریزه} حیات دُنیَوی و پیش پا را ترجیح می دهید {و
دنیوی شده اید}؛ در حالی که حیات اُخرَوی بهتر و باقی تر است». همچنین
در آیۀ دیگری مشخصا اعلام می گردد: کافر کسی است که زندگی دنیا و فعلی را
بر حیات برتر و دور دست ترجیح می دهد؛ لکن کافر متجاوز در این حد متوقف نمی
شود! و سد و مانع تدیُّن توحیدی و آخرت جویی می گردد، کمااینکه در زندگی کج
روی می کنند، و در گمراهی عمیقی بسر می برد:
اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَوَيْلٌ
لِّلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ، الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ
الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ
وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا أُولَٰئِكَ فِي ضَلَالٍ بَعِيدٍ (ابراهیم - ۲ و ۳):
«خالق
یکتا آن ذاتی است که هر چه در آسمانها و زمین است از آن اوست، و بدا بحال
اهل کفر و انکار که عذاب شدیدی در انتظارشان است، همان کسانی که زندگی
دنیوی و دنیء را بر آخرت و دارُ العُقبی ترجیح می دهند و سد و مانع دینداری
توحیدی می شوند و دنبال مُعوَّج و انحراف دین توحید هستند».
در مقابل، معبود یکتا به رسول خویش (و متعاقبا به اهل ایمان) یادآوری می
کند که آرزوی حال و مال دنیاپرستان را نکنید؛ و آنچه نصیب شما خواهد شد (در
دنیا و آخرت) بسیار برتر و باقی است:
وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا
مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ
رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ (طه - ۱۳۱):
«به برخورداری دستجاتِ اهل کفر و انکار نظر نداشته باش، چیزی که مظهر حیات
دنیوی و برای آزمودن آنهاست، و {بدان که} رزق و نِعَماتِ خالقت {در آخرت}
خیلی برتر و بالاتر است».
لازم به ذکر است که از موضع توحیدی اسلام، زندگی دنیوی در دو حالت ناچیز و
کم اهمیت می گردد:
اولا
هنگامی که زندگی دنیوی پست و دنیء و محضا مادی و بوالهوَسانه می شود و سر
از لهو و لعب در می آورد،
ثانیا
وقتی که این زندگی در مقابل حیات اُخروی و پایان ناپذیر آن قرار می گیرد، و
در این رابطه خطاب به شخص رسول اینطور ابلاغ شده است:
وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَىٰ، وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ
فَتَرْضَىٰ (ضُحیٰ
- ۴ و ۵):
«و حتما زندگی اُخروی برايت بهتر از زندگی دنيوی است، و آن وقت عطای خالقت
شما را راضی خواهد کرد»
بدین ترتیب، قرآن خیلی اصرار می ورزد که در حیات دنیوی و فعلی محصور و
مختصر نشوید، و آنچه در دنیا نصیب تان می گردد بسیار کمتر از آن چیزی است
که در آخرت نصیب تان خواهد شد، اگر اهل ایمان و تقوی و دور اندیش باشید:
وَمَا أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا
وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (قَصَص - ۶۰):
«چیزی که به شما داده شده {و نصیب تان گردیده} مایحتاج زندگیِ دنیا و
زینتهای آنست، و لکن آنچه نزد خالق یکتاست بسیار بهتر و باقی تر است اگر
تعقل و تأمل نمایید».
و با ادبیاتی مشابه در آیه ای دیگری می فرماید:
فَمَا أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا عِندَ
اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ
يَتَوَكَّلُونَ (شوری - ۳۶):
«پس چیزی که به شما داده شده {و نصیب تان گردیده} مایحتاج زندگیِ دنیاست، و
لکن آنچه نزد خالق یکتاست برای اهل ایمان و کسانی که بر خالق شان توکل و
تکیه می نمایند خیلی بهتر و باقی تر است».
و آخر الامر اینکه: وَمَن
يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي
الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (آل عمران -
۸۵): «هر
کسى غير از اسلام دينى را دنبال و از آن تبعيت نمايد از او پذيرفته نيست، و
چنين کسى در آخرت جزو زيانکاران خواهد بود».
توضیحات فوق الذکر ما را بدین نتیجه می رساند که موضوع «شکست و پیروزی
انسانها» میدان مُمکنات است، بنحوی که اگر آنها تعلیم و تربیت شوند
و تقوی و مُراقبۀ
نفس داشته باشند و جدیّت و دور اندیشی بخرج دهند، برَندۀ دنیا و آخرت
گردیده و
پیروز می شوند، همانطور که اگر بِکر و دست نخورده بمانند و از عوامل رشد و
ترقی محروم و بی بهره شوند گرفتار غرایزِ کور و جاهلانه شده و شکست و
ناکامی نصیب شان می گردد. و اما نکتۀ اهَمّ و امیدبخش اینست که خالق یکتا
بنی آدم را در
«دو راهۀ اراده و غریزه»
رها و بی رهنما نکرده است، بلکه بعد از خلقت و آزمایشاتِ اولیه وعده کرده
است که برای راهنمایی و هدایت بشر و تعلیم و تربیت ایشان (جهت غلبه بر
جهالت و غرایز) انبیاء و رسولانی را در جوامع بشری مبعوث نماید، و آیات زیر
بیانگر وعدۀ خالق یکتا هستند: يَا
بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ
آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَىٰ وَ أَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ
يَحْزَنُونَ
(اَعراف –
۳۵): «اى
فرزندان آدم، رسولانى از خودتان برايتان مبعوث می شوند و آيات و قوانين و
احکام مرا برايتان بازگو و بيان می کنند. و آنگاه کسانی که بر این اساس اهل
تقوى شدند و راه اصلاح و صالح شدن در پيش گرفتند، نه خوفى برآنان وارد است
و نه محزون و نگران می شوند». لَقَدْ
أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ
وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (حديد آيۀ ٢۵): «همانا
که ما رسولان خود را با دلايل روشنگر و تبيين کننده ارسال کرديم، و همراه
آنان کتاب و ميزان {کتاب و قواعد مشخص} نازل نمودیم، تا در سايۀ آنها مردم
براى حق و عدالت بپاخیزند».
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ
وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ
حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ (نحل - ۳۶):
«ما در میان هر امتی رسولی مبعوث داشتیم، به قصد عبودیت و اطاعتِ اللّه و
اجتناب از طاغوت و خطوط شیطانی، و در این راستا بعضی شامل هدایت الهی شدند
و بعضی هم گرفتار ضلالت و گمراهی گشتند». و
این موضوعی است که خالق یکتا نسبت به آخرين رسالت توحيدی - وحیانی هم اعلام
نموده و محمد مصطفی را بعنوان رسول و مُبیِّنِ آیات وحیانی (جهت تعلیم و
تربیت بشر) معرفی کرده است، تعلیم و تربیتی که مردم اُمّی و درس نخوانده
(به علت محرومیت از آن) در گمراهی آشکار و زندگی پر تنازع و مَشقَّت باری
می زیسته اند، ضرورتی که اینطور مُرتفَع شده است: هُوَ
الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ
آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن
كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ (جمعه - ۲):
«خالق
یکتا آن ذاتی است که از میان عامۀ مردم رسولی را مبعوث و بر انگیخت، رسولی
که بر آنان آیات و قوانین اللّه تلاوت می کند و آنها را پاک و تصفیه می
گرداند و به آنان قرآن و حکمت وحیانی تعلیم می دهد؛ در حالی که آنها قبلا
در گمراهی و سرگردانیِ عمیقی زندگی می کردند».
در بیانی دیگر، این موضوعِ بنیانی و تعلیمات وحیانی (جهت تعلُّم بشر و
تربیت نفس او) چنین ابلاغ شده است: كَمَا
أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا
وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم
مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (بقره
۱۵۱): «کما فی
السابق رسولی از خودتان در میانتان مبعوث کردیم
تا بر شما آیات و تعلیمات ما را بیان نماید و شما را پاک و تمیز گرداند و
تعلیم و آموزش دهد و حکمت حقایق بیاموزد، چیزهایی که قبلا نمی دانستید».
دعای ابراهیم و اسماعیل هم بسیار جای توجه است، که بنابر ادراک این ضرورت و
تداوم این موضوع اساسی (تعلیم و تربیت وحیانی) از خالق و معبود خویش می
خواهند که نسل و ذریّت آنها را ملاحظه و جهت تعلیم و تربیت رسولی را از
خودشان در میان آنها معبوث نماید:
رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ
آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ
إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
(بقره - ۱۲۹):
«ای خالق ما رسولی را از خودشان در بین آنها برانگیز، تا آیات و تعالیم تو
را برایشان بیان نماید و کتاب و حکمت را به آنها تعلیم دهد و آنها را {از
تصورات شرک آمیز و خرافی} پاک و تمیز گرداند، همانا که تو بسیار عزیز و پر
حکمت می باشی».
کمااینکه دربارۀ تعلیم پذیری بنی آدم (و تغییر و تحول ناشی از آن) اين آیات
وحیانی جلب توجه می کنند: اقْرَأْ
بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ، اقْرَأْ
وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ، الَّذِي
عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ (عَلَق - ۱ تا ۵):
«ای
محمد، بخوان به نام خالق و پروردگارت که خلق کرد، و انسان را از عَلَق
(آویزه ای) بوجود آورد، بخوان! و خالقت اکرم و پر عطاست، همان ذاتی که
انسان را از راه قلم تعلیم داد، تعلیماتی که آن را نمی دانست».
همچنین
آیات اولِ سورۀ الرّحمن
(۱
تا
۴)،
آموزش قرآن و خلق انسان و اعطای قدرتِ بیان به او را یکجا ذکر می نمایند:
الرَّحْمَٰنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنسَانَ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ
(الرحمن - ۱ تا ٤):
«الرَّحمن {خالق پر رحمت} قرآن را تعلیم داد، همان ذاتی که انسان را خلق
نمود و به او قدرت نطق و بیان عطا فرمود».
و اما شاید سخنی به بلاغت آیۀ ۲۸۲ سورۀ بقره وجود نداشته باشد که جامع
تعلیم و تربیت بوده و با حداکثر اختصار می فرماید:
وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ
عَلِيمٌ (بقره - ۲۸۲):
«نسبت به موازین توحیدی مواظب و ناظر خودتان باشید؛ و خالق یکتا {در این
راستا} شما را تعلیم و آموزش می دهد، و ایشان بر هر چیزی علیم و پر اطلاع
است».
عاقبت مُنکرانِ کوتاه اندیش و عاقلانِ دور اندیش
کوتاه اندیش نمی تواند به آینده فکر نماید؛ و عاقبت و آخرت جویی نیز که
هیچ!!! و اما وقتی که چنین موجودی «منکر و بغیض و سرکش» گردد بسیار کور و
نابینا و غریزی می شود و مصداقِ
«صُمٌّ
بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ»
در می آید. عکس انسان دور اندیش، که نه تنها آینده را در نظر می گیرد و
برایش حساب و کتابی دارد، بلکه عاقبت امور (و دارُ العُقبیٰ هم) از دایرۀ
توجه و اهتمام او خارج نمی شود؛ بنحوی که برای چنین ایام و اَدواری آمادگی
حاصل کرده و توشه اندوزی می کند. و طبعا چنین انسانهایی عاقل و اهل تدبُّر
و مُنفتح قلمداد می شوند و در زمان و مکان خاصی محدود و محصور نمی گردند. و
آنگاه قرآن حکیم عاقبت منکران کوتاه اندیش و عاقلان دور اندیش را بدین شیوه
تبیین کرده است:
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ
الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ
اتَّقَوْا أَفَلَا تَعْقِلُونَ (یوسُف - ۱۰۹):
«آیا روی زمین سیر و تفحص نمی کنند تا ببینید عاقبت کسانی که قبل از خودشان
اهل جرم و انکار بودند به کجا کشید؛ و حتما دارُ العُقبیٰ و نتیجۀ نهایی از
آن کسانی است که اهل تقویٰ و انضباط دینی هستند، آیا تعقل و تأمل بخرج نمی
دهید؟!».
مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا
الْأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ
اتَّقَوا وَّعُقْبَى الْكَافِرِينَ النَّارُ (رعد - ۳۵):
«بهشتی که به اهل تقویٰ و انضباط دينی وعده داده شده مثل باغی است که زیر
درختانش جویبارها جاری است، و میوه ها و سایۀ درختانش پایان ناپذیر است، و
این عاقبت کسانی است که اهل تقویٰ و التزام هستند، و عاقبت اهل کُفر و
انکار نیز نار و آتش می باشد».
فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ، كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ
مُّسْتَنفِرَةٌ، فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ، بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ
مِّنْهُمْ أَن يُؤْتَىٰ صُحُفًا مُّنَشَّرَةً، كَلَّا بَل لَّا يَخَافُونَ
الْآخِرَةَ، كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ، فَمَن شَاءَ ذَكَرَهُ، وَمَا
يَذْكُرُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَىٰ وَأَهْلُ
الْمَغْفِرَةِ (مُدَّثِّر - ۴۹ تا ۵۶):
«اینها را چی شده که از قرآن اِعراض و دوری می کنند؛ گویی خرانی هستند که
از دست شیر فرار می کنند؛ آیا آنها می خواهند
برای هر کسی کتاب خاصی نازل شود؟! خیر چنین نیست، بلکه آنها نسبت به
آخرت و عاقبتِ امور بی توجه میباشند {کوتاه اندیش و غریزی اند}، و طبعا این
قرآن چنین نیست که تصورش می کنند، بلکه تعلیماتی ناصحانه است برای کسانی که
نصیحت پذیر هستند، و اما تنها کسانی نصیحت پذیر و بیدار می شوند که ارادۀ
خالقِ یکتا همراهشان باشد، و آنها اهل تقویٰ و انضباط دینی و طالب مَغفِرت
و بخشش میباشند».
مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا
وَ الآخِرَةِ وَ كَانَ اللّهُ سَمِيعاً بَصِيراً (نساء
- آيۀ ۱۳۴):
«کسی که اَجر و ثواب دنیا را می خواهد، بداند که اجر و ثواب دنیا و آخرت
نزد اللّه و خالق یکتاست، و او بسیار شنوا و پر بصیرت است».
بدین ترتیب و بنابر چنین وضعیتی، سرانجام مسئله به صلاح مؤمنانِ دوراندیش و
آخرت جو تمام می شود:
وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ
الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (آلِ عمران - ۱۳۹):
«سُست و ضعیف نشوید و غم و حسرت بخود راه ندهید، و شما برترین و افضل ترین
هستید، اگر اهل ایمان و تدیُّن توحیدی باشید».
و جهت تبیین و روشنی بیشترِ موضوع، قرآن حکیم با طرح یک پرسش تقریری و
تأییدی (و غیر قابل انکار) می فرماید:
قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ
إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوالْأَلْبَابِ
(زُمَر -
۹): «بگو
آیا کسانی که دانایند و آنهایی که نادانند؛ یکسان و برابرند؟! به تأکید
تنها اهل معنا و خِردمندان متوجه این امر می شوند».
بلی، غیر از این نیست که عاقبت و سرنوشتِ پر خیر و پر صلاح بنی آدم، همانا
در تعلیم و تربیت و التزام به
موازین توحیدی و مهار غرایز و اخلاق مداری است، و هم اوست (معبود یکتا) که
می داند بشریت چه عاقبت و سرنوشتی
پیدا
می کند:
يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ
عُقْبَى الدَّارِ (رعد - ۴۲):
«او می داند که هر نفسی چه حاصلی دارد؛ و آخرش اهل کُفر و انکار خواهند
دانست که دار العُقبیٰ و پیروزی نهایی از آن کیست».
و اینهم آیات و احکام عاقبت اندیشانه ای که در زندگی خود همیشه با آنها
روبرو هستیم؛ آیات و احکامی که آشکارا متوجه عاقبت کارها و تصمیماتی هستند
که اگر از آثار و نتیجۀ آنها غفلت نماییم بسیار مضر و مخرِّب در می آیند؛ و
تـاریخ زندگانی بشر مستمِّرا شاهد این حقایق است:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ
بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم
بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا
فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ
(حجرات - ۱۲):
«ای کسانی که اهل ایمان و اسلامیت شده اید، از بسیاری ظنّ و گُمانها اجتناب
و دوری نمایید، زیرا بعضی از آنها جرم و گناه می باشند. همچنین اهل تجسُّس
و خبرچینی نباشید و غیبت و بدگویی روی یکدیگر مکنید. آیا کسی از شما دوست
دارد گوشت برادر مرده اش را بخورد!!! بدیهی است که از آن بدتان می آید {و
چنین کارهایی به همان قدر زشت و ناپسند است}، بنابر این تقوای خالق را
داشته باشید {و در رابطه با موازین توحیدی مواظب خود باشید} و معبود یکتا
بسیار توبه پذیر و صاحب رحمت است».
بدین ترتیب، از نظر موحدین آزادیخواه، اگر همین آیۀ اخلاقی و حُرمت مدارانه
جامۀ عمل می پوشید، مشاکل زیادی در جوامع مشهور به اسلامی حل و فصل می
گردید؛ لکن تحقق چنین آیاتی (مثل بسیاری امور و موازین دیگر) احتیاج به
فرهنگ و اخلاق متعالی و متقیانه ای دارد و «مردمان حقیر و غریزی و فاقد
تعلیم و تربیت» از عهدۀ آنها بر نمی آیند. تا جایی که چنین مردمانی از عهدۀ
آیات و احکام ساده تری هم که متوجه زندگی مادی آنهاست بر نمی آیند، مثل
نحوۀ
دَیْن و قرض و معاملات و گرفتن شهود و کتابتِ آنها (که همیشه عدم
مراعات آن مشاکل زیادی را پدید می آورد)؛ و این در حالیست که قرآن مُنزَل
تصریح و تأکید می نماید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ
مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا
يَأْبَ كَاتِبٌ أَن يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ
وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا
يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا (بقره - ۲۸۲):
«ای کسانی که ایماندار و مسلمان شده اید؛ هرگاه قرضی را رد و بدل کردید تا
وقتی معیَّن، آن را بنویسید، و باید کاتبی عادلانه آن را بین شما ثبت
نماید، و کاتب نباید تردید نماید که آن را بنحوی بنویسد که خالق یکتا تعلیم
داده است، و در این رابطه کاتب باید به وظیفۀ خود عمل
کرده
و تقوای خالق داشته باشد {و موازین توحیدی را مراعات نماید}، و دربارۀ آن
چیزی را {از حق طرفین} از قلم نیندازد».
و طبعا اینها اموری است که در جوامع اصطلاحا اسلامی وسیعا اهمال و پایمال
می شود. اما با وجود این، بصورت عام و فراگیر، اهل ایمان و اسلام (و صاحبان
عقل و اخلاق) باید چنین رفتار و تعامل نمایند:
وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّنَ
الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا
أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (بقره - ۲۳۱):
«نعمت خالق یکتا در حق خودتان را بیاد داشته باشید {وقوع رسالت} و آنچه از
کتاب و حکمت بر شما نازل شده و در سایۀ آن تربیت می شوید؛ پس تقوای خالق را
داشته باشید {و نسبت به موازین توحیدی مواظب خود باشید} و بدانید که خالق
یکتا به هر چیزی بسیار عالِم و خبیر است».
و شاید صریحتر از همه در موضوع عاقبت اندیشی و سرانجام کارها (و مبنی بر
احتیاط و حذر) آیات ۲۳ و ۲۴ سورۀ کهف باشد که تأکید می کنند:
وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَداً، إِلَّا أَن
يَشَاءَ اللَّهُ (کهف - ٢٣ و ٢۴):
«هیچ وقت در
مورد
چیزی
نگویید من فردا چنین کاری را انجام می دهم، مگر
اينکه بگوييد «ان شاء اللّه»،
و این یعنی اگر اراده و قوانين
معبود یکتا
اقتضاء نماید
و مقدمات چنین کاری فراهم گردد. بلی، این روش به دینداری توحیدی و اخلاص در
برابر خالق یکتا منتهی می شود، روشی که معتقد است عاقبت و سرانجام کارها از
آن اوست،
و در نتیجه برندۀ عاقبت و آخرت کسی است که اهل چنین روشی گردیده و
برایش فداکاری می کند:
وَمَن يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ
بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ (لقمان -
٢٢):
«هر کسی خود را تسلیم خالق یکتا کند و اهل احسان و نیکوکاری باشد، مؤکدا به
دستگیرۀ مستحکمی چنگ زده است، و سرانجام کارها از آن خالق یکتاست».
و آنها همان کسانی اند که صبوری و فداکاری کرده و در زندگی خود جدیّ و محکم
کار و به فکر عاقبت و دارُ العُقبیٰ هستند:
وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ
أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلَانِيَةً وَ يَدْرَءُونَ
بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولَٰئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (رعد - ۱۹
الی ۲۲):
«کسانی که بخاطر کسب رضای خالق شان {در ایام شدائد} صبر و استقامت به خرج
دادند، و در مراسم نماز مشارکت می کنند {در صفوف مسلمین حضور می یابند}، و
آشکار و پنهان از اموالی که به آنها بخشیده ایم انفاق و احسان می نمایند، و
سیئات و بدکاریها را با حسنات و فداکاریها جواب می دهند، چنین کسانی صاحبِ
دارُ العقبیٰ و خانۀ آخرت هستند».
بعد از همۀ این تبیینات و روشنگریها آنچه باید در مرکز توجه واقع شود
اینست: نگاه و بینش توحیدی - اسلامی در رابطه با حقیقت انسان و حقوق این
موجود مُفضَّل (مثل
دیگر موضوعات اسلامی)، باید از قرآن کریم اخذ
شود (کتابی
که وحی خالق یکتا و مصدر دین اسلام است)، و این موضوعی است که آشکارا در
آیات وحیانی این کتاب مُبین انعکاس یافته است: خَلَقَ
السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ
صُوَرَكُمْ وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ (تغابن - ٣):
«او آسمانها و زمین را به حق و بجا خلق کرد و بدنبالش انسان را طرح ریزی و
آنگاه بافت و ساخت او را تکمیل نمود، و بازگشت بسوی اوست».
این اراده و مشیّت اولیۀ خالق یکتا دربارۀ خلق بشر است، موضوعی که در آیۀ ۴
سورۀ تین تجلی پیدا کرده و اینطور به کمال رسیده است: لَقَدْ
خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (تین - ۴): «به
تأکید ما نوع انسان را با بهترین وجه و صورت خلق و بوجود آوردیم». البته
این طرح و خلقت اولیۀ بشر است، لکن نحوۀ تداوم نسل انسانها (در مراحل بعدی)
امری معروف و معمول است و از راه تزاوجِ مذکر و مؤنث (نر و ماده) خلق می
شود و مشخصۀ اساسی اش «سمع و بصیرت» ذکر شده است (موجودی که دارای قوۀ اخذ
و ادراک می باشد): إِنَّا
خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ
سَمِيعًا بَصِيرًا (انسان -
۲): «همانا
که ما نوع انسان را از نطفه ای مرکب خلق نمودیم، همان موجودی که او را
امتحان و می آزماییم، و بعد او را دارای سمع و بصیرت {گیرنده و تشخیص
دهنده} قرار دادیم». روی
این آیاتِ وحیانی زیاد می توان بحث و بررسی بعمل آورد، لکن در اینجا به ذکر
و بیان دو نکته اکتفاء می نماییم:
اولا این
آیاتْ ماهیت بشری را در ذات و خلقت اولیه اش به صراحت اعلام می دارند و
مشخصا او را در قیاس با موجودات دیگر دارای خلقتی عالی و برخوردار از «سمع
و بصیرت» قلمداد می کنند. و این بدین معناست که چنین وضعیتی جزو ذات بشر
بوده و فضیلتی است که خالقش به او عطاء کرده است (حق خدادادی و حقی که در
ذات بشر است). ثانیا این
بافت و ساختار عالی و خدادادی، عام و فراگیر است و شامل جنس بشر و هر
انسانی می گردد (اعم از مذکر و مؤنث، پیر و جوان، ثروتمند و فقیر، نژادها و
اقوام مختلف)، همانطور که قرآن مجید می فرماید: قُلْ
هُوَ الَّذِي أَنشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ
وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ (مُلک -
۲۳): «بگو
اوست {خالق یکتا} که شما را بوجود آورد و قدرتِ: سمع و شنوایی، بصیرت و
بینایی، و رد و پذیرش به شما داد، لکن تنها عدۀ کمی از شما شکرگذار و نمک
شناس می شوند».
و در آیۀ دیگری با ادبیات مشابهی خالق یکتا خود را اینطور معرفی می کند:
وَهُوَ الَّذِي أَنشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ
قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ (مؤمنون -
۷۸):
«خالق یکتا آن ذاتی است که توانایی سمع و شنوایی، بصیرت و بینایی، و رد و
پذیرش را در شما بوجود آورد، لکن تنها عدۀ کمی از شما شکرگذار و نمک شناس
می شوند».
اینست تعامل خالق عطاگر با نوع بشر و اعطای قدرتِ «سمع و استماع، درک و
ادراک، و قبول و پذیرش» به بنی آدم؛ لکن آنچه در مقابل روی می دهد قِلّت
شکرگذاری و ناسپاسی و عدم توجه به تعالیم توحیدی است.
تناسب و همخوانیِ شرک و خرافات و نفسانیّت
شرک
و چند خدایی (اختلاط و چند جهتی)
آمیزه ای
از
«خوب
و بد»،
«خدایی
و بی خدایی»
و
«الحاد
و هرزگی»
است
و متناسب با
«عامی
گری و
اذهان آلوده و
زندگی
هکذایی»
است. شرک مثل مادۀ خامی است که روی آن کار نشده و مخلوطی از مواد مختلف
و مشخصا پر از مسائل پرت و خرافاتی
است.
لکن
توحید
و یکتاپرستی (اخلاص و یک جهتی)
عکس آنست و عبارت از امری است که ناشی از تعمق و تأمل
بوده
و روی آن کار شده
و مهذَّب گردیده
است، بنحوی که
خوبی و بدی آن از هم جدا و
خلوص پیدا کرده
است.
بدین ترتیب، توحید و تدیُّن توحیدی
نتیجۀ دقت و جدیّت
و علوِّ نفس
است و با عامی گری و ذهن هکذایی تناسبی ندارد.
و مشخصا دین
اسلام،
که
آخرین رسالت
توحیدی -
وَحیانی و محمد مصطفی خاتمُ النَّبیین و آخرینِ انبیاء و قرآن
کتابی محفوظ و دست نخورده است،
راه و روشی
است که روی علم و حقیقت پایه ریزی
شده و راهنمای اهل ایمان
و ملتزم به تدیُّن توحیدی
است:
وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَىٰ عِلْمٍ هُدًى
وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (اَعراف - ۵۲):
«تحقیقا ما بر اساس کتابی مُفصَّل و مبنی بر عِلم بسویشان رفتیم، کتابی که
مایۀ هدایت و رحمت برای اهل ایمان و اسلام است».
و چونکه صاحب این دين
توحیدی - وحیانی، ذات باری تعالی
است
و علم او بحساب می آید،
غیر از این
نمی تواند باشد. و به طبیعت حال هر چیزی که ناشی از خالق عالَم
است
(من
جمله جهان خلقت) دارای همین اتقان و استحکام
می باشد:
مَّا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَٰنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ
هَلْ تَرَىٰ مِن فُطُورٍ (مُلک - ۳):
«در خلقت خالق رحمن تفاوت و اختلافی مشاهده نمی کنی {و در رابطه با اتقان و
استحکام یک جنس است}، حال مجددا مراجعه کن و ببین آیا در آن خِلل و ضعفی به
ذهنت خطور می کند؟!».
کمااینکه بافت و خلقت عالی
بنی آدم
نیز
این
حقیقت را بیان
و مُبرهَن ساخته است:
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (تين - ٤):
«به تأکید ما نوع انسان را با احسن تقدیر و در بهترین ساخت و صورت خلق
کردیم».
و بدیهی است که رسالات توحیدی
- وحیانی هم از چنین منشاء مُتقن و فوقانی نشأت گرفته اند، و مشخصا رسالت خاتم و
کتاب مُنزَلش (قرآن) اینطور وصف شده است:
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ (اسراء - ۹):
«همانا
که
این قرآن بنی آدم را به
آنچه
محکم
ترین
است
دعوت و هدایت می کند».
و مثال بارز این راه و روشِ اقوم آیۀ ۲۵۶ سورۀ بقره است که مبنی بر اختیاری
بودن دین اسلام و استحکام بنیانهای تدیُّن توحیدی است:
لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَن
يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ
بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
(بقره - ۲۵۶):
«در قبول و پذیرش دین اسلام اکراه و اجباری وجود ندارد و راه رشدِ توحید از
انحراف و گمراهی جُدا و متمایز شده است، و به تبع آن هر کسی طاغوت و کفر
پیشکی را انکار نماید و به اللّه و تدیُّن توحیدی ایمان بیاورد، همانا به
دستگیره و خط مستحکمی چنگ زده که شکست و گسستی برایش متصور نیست؛ و اللّه
بسیار شنوا و داناست.
بنابر این،
همانقدر که تدیُّن توحیدی
متناسب با «جدیّت
اخلاقی»
و «دور
اندیشی»
و «عاقبت نگری»
است،
شرک و خرافات و غریزه جویی هم در تناسب با «انحطاط فرهنگی» و «جهالت و
نادانی» و «زندگی هٰکذایی» است، و به عبارت رسای قرآن:
أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ تَقْوَىٰ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ
خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ
فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ
الظَّالِمِينَ (تَوبه - ١٠٩):
«آیا کسی که پایه و بنیانش روی تقوای خالق و رضوان و رضایت او نهاده شده
بهتر است؛ یا آنکه پایه و بنیانش در لبۀ پرتگاهی رو به ویرانی است و او را
در آتش جهنم می اندازد؟! همانا که معبود یکتا اهل ظلم و ستم را هدایت و به
صراط مستقیم نمی آورد».
اینست که در سُست بنیانی و غریزه جویی و در بنیانهای هٰکذایی و انحطاطی،
علم و عقل و اخلاق تا حد زیادی مُلغی شده و حساب و کتابی باقی نمی ماند و
منطق و گفتگویی میسر نمی شود:
أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ
أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا،
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ
إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا (فُرقان - ۴۴):
«آيا متوجه آن کسی هستی که چگونه هوای خویش
را به خدایی گرفته است؟! حال آیا می خواهی مسئولیتِ {ایماندار شدنِ} چنین
کسی را به عهده بگیری؟! یا اینکه تصور می کنی بیشتر این هواپرستان حاضر به
شنیدن رسالت و یا تعقل و تأمل می شوند؟! خیر آنها مثل حیوانات هستند {در
شنیدن رسالت}؛ و حتی {در میدان عِناد و خیره سری} پست تر و بدتر می باشند».
از این جهت پیروان بنیانهای باطل و انحطاطی (بنابر ماهیت منحط و غیر عقلانی
شان) کسانی توصیف شده اند که
در غرایز اولیه محصور گردیده و حتی
دین و ایمان خود را به بازی می گیرند و مادیاتِ دنیا آنها را دچار غرّه گی
و سرکشی کرده است:
الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ
الْحَيَاةُ الدُّنْيَا (اعراف - ٥١):
«کسانی که دین خود را اِهمال و به بازی گرفته و زندگی مادی آنها را غرّه و
سرکش نموده است».
آنگاه در چنین فضای انحطاطی و جاهلانه و نفسانی دنیایی از دروغ و کینه کَشی
و تنازع بروز می کند و اوضاع بسیار جنگلی می شود (کمااینکه آن را می
بینیم)؛ و در سایۀ آن شرک و خرافات بسیار رائج و شائع! و ظنیّات و
نفسانیّات جای علم و عقلانیّت و اخلاق را پر می نماید؛ و به تبع آن
سرگردانی و سرنوشت مجهول! عاقبت و سرانجام بشریّت می گردد. بدیهی است که
رسالات توحیدی (که هدایتگر بنی آدم بسوی تعقل و تعلم و اخلاق بوده اند) با
چنین مسائلی عمیقا دست و پنجه نرم کرده و از دست مردمان منحط و هٰکذایی
دچار مصیبتها گشته اند، همان مردمانی که در قرآن مُبین اوضاع و رفتارشان
اینطور وصف شده است:
سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا
آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْءٍ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ
قَبْلِهِمْ حَتَّىٰ ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ
فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ
إِلَّا تَخْرُصُونَ (اَنعام –
۱۴۸):
«اهل شرک و خرافات بدون تأمل می گویند اگر اللّه و معبود یکتا اراده می کرد
ما و پدرانمان مشرک و خرافه پرست نمی شدیم و از چیزی محروم نمی گشتیم! و
اینچنین تاریخ و تجربۀ اقوام قبلی را نادیده گرفتند، تا اینکه گرفتار شدت و
عذاب ما گشتند؛ حال {ای صاحبِ رسالت} به آنها بگو که آیا علم و دانشی
نزدتان یافت می شود تا آن را به ما نشان بدهید؟! شما غیر از ظنّ و گمان از
چیزی تبعیت نمی کنید و دروغگویانی بیش نیستید».
پس
اهل شرک و خرافات و نفسانیّات حتی بت پرستی خود را به گردن خدا می
اندازند!
و مدعی می شوند که اگر خدا می خواست ما بتها را عبادت و پرستش نمی کردیم!
همان خُزَعبَلاتی که امروزه و از مردم زمانۀ خود هم کم
نشنیده
ایم؛ و
اما جواب قرآن به ظنیات و خرافاتِ قدیم و جدید آنها چنین می باشد:
وَقَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَٰنُ مَا عَبَدْنَاهُم مَّا لَهُم بِذَٰلِكَ
مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ، أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَابًا
مِّن قَبْلِهِ فَهُم بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ، بَلْ قَـالُوا إِنَّا وَجَدْنَا
آبَاءَنَا عَلَىٰ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَىٰ آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ، وَ
كَذَٰلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا
قَـالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَىٰ أُمَّةٍ وَ إِنَّا
عَلَىٰ آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ (زُخُرف –
۲۰
و
۲۱
و
۲۲
و
۲۳): «مشرکان
گفتند اگر خالق رحیم اراده می کرد ما اهل شرک و بت پرستی نمی شدیم! لکن
آنها نسبت به این موضوع چیزی نمی دانند و دروغگویانی بیش نیستند. و {از
ادعایشان} چنین بر می آید که گویی قبل از این کتابی به آنها داده ایم و
نسبت بدان ملتزم و پایبند بوده اند؟! همچنین میگویند ما پدران خود را بر
دین و طریقه ای یافته ایم و راه و روش آنها را پی گیری می کنیم! و اینچنین
قبل از شما {ای محمد} هیچ بیدارگری را در هیچ جایی مبعوث نکردیم الا اینکه
بهره مندان و عیاشانِ
طغیانگرش
گفتند: ما پدران خود را بر طریقه و روشی یافته ایم و به راه و روش آنها
اقتداء می کنیم».
بلی، این تبیینِ تاریخ، همراه با قواعدِ پایدار و بردوام آنست، همانطور که
حالا و مانند گذشته این حقایق را لمس و مشاهده می کنیم، زیرا انسان امروزی
اساسا و در ذات خودش تفاوت زیادی با انسان تاریخی ندارد، ولو اینکه
معلوماتش بیشتر شود و حوزۀ شناخت و معرفتش توسعه یابد، یعنی نفس غرایز و
علایق، نفس نیازها و احتیاجات، و نفس آرزوهاو خیالات و......، با این تفاوت
که معلومات و دایرۀ علم و معرفت، ماهیت آنها را محدود یا وُسعت می بخشد، و
بدیهی است که حجم امکانات مادی هم انتظاراتِ بشری را بالا و پایین می آورد.
همانطور که در عمق تاریخ می بینیم که صاحبان معرفت و رؤسای بشری و حکام
تاریخی چقدر پر توقع و دایرۀ نیازهایشان وسیع بوده است. بر عکس می بینیم که
بسیاری از جوامع امروزی نیازهای بسیار ابتدایی دارند و به آنها گفته می شود
هنوز در تاریخ! زندگی می کنند. اما عجیب اینست که الفاظ تاریخی در تاریخ
محصور می شوند و به زحمت تسری و جریان پیدا می کنند؛ و مشخصا گویی اینکه
«کفر و شرک و نفاق و گمراهی و.....» مختص تاریخ هستند؛ و جوامع امروزی
مشمول این الفاظ نمی گردند! و از جمله مسلمانان عرفی (علی ای حال!) هدایت
یافته محسوب می شوند؛ ولو از هم نوعان خودشان خیلی خرابتر و یا مثل آنها
«لَفِي
ضَلَالٍ مُّبِينٍ»
باشند.
لکن حقیقت چیز دیگری است و دروغگویی آن را تغییر نمی دهد؛ همانطور که
گمراهان تاریخ نیز کم دروغ نگفته اند و کمتر از گمراهان معاصر اهل ظنّ و
گمان نبوده اند، و تصریحات قرآنی هم این حقایق را روشنتر می سازند:
أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَمَا
يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ شُرَكَاءَ إِن
يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ (یونُس -
۶۶):
«همانا آنچه در آسمانها و زمین است مختص خالق یکتاست، و آنچه غیر از اللّه
تبعیت و به کمک می طلبند از شریکانِ {ظنیّ}، چنین کسانی تنها از
ظنّ و گمان
تبعیت می کنند؛ و آنها دروغگویانی بیش نیستند».
هر چند قواعدی در قرآن بیان شده که عمیقا محل توجه بوده و بسیار فرا زمانی
- مکانی هستند و در آنها تمام گمراهان عالم مُستهدَف و آشکارا زیر گرفته می
شوند:
وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ
إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ (اَنعام
-
۱۱۶): «ای
محمد اگر از بیشتر مردمان روی زمین {در باب حقایق و موازین توحیدی} تبعیت و
اطاعت نمایی؛ شما را از طریق اللّه و مسیر توحیدی منحرف می سازند، چرا که
آنها معمولا از ظن و گمان تبعیت می کنند و دروغگویانی بیش نیستند».
خلاصه بشر همیشه و مُستمِرا محتاج «علم و عقل و اخلاق» است، و زمان و مکان
بخودی خود کسی را نجات نمی دهند، و در نتیجه انسانهایی که امروزه همانند
انسانهای تاریخی بت سازی می کنند فرقی با آنها ندارند، چونکه مثل آنها اهل
ظنّ و گمان و تابع هوای نفس بوده و مثل آنها فاقد تعقل و خِردورزی هستند:
إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا
أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ
وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَىٰ
(نجم - ۲۳):
«آنچه غیر از معبود یکتا عبادت و اطاعت می
کنید؛ اَسمای بی مُسمّی {و بلامعنایی} هستند که شما و پدرانتان جعل کرده
اید؛ و دربارۀ آنها دلیل و برهانی از طرف اللّه و معبود یکتا واصل نشده
است. آنها به غیر از ظنّ و گمان و اقتضائات هوای نفس {غرایز} از چیزی تبعیت
و پیروی نمی کنند؛ در حالی که از طرف خالق شان هدایت و راهنمایی شده اند». و
طبعا باید توجه داشت که اکثر انسانهای تاریخی، همانند اکثر انسانهای
امروزی، اهل ظنّ و گمان بوده اند و از درک و فهم حقایق دُنیوی و اُخرَوی و
حتی از تصور درست نسبت به نحوۀ زندگی شان عاجز و ناتوان بوده اند:
وَ مَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا
إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ
بِمَا يَفْعَلُونَ (یونس - ۳۶): «بیشتر
مُشرکان به غير از ظن و گمان تبعیت و پیروی نمی کنند؛ در حالی که ظن و گمان
کسی را از حق و حقیقت بی نیاز نمی سازد (و دردی را درمان نمی کند)؛ همانا
كه خالق يكتا نسبت به آنچه انجام می دهند بسیار عالم و آگاه است».
عبرت گرفتن از مردمان کوتَه فکر و غریزی
همانطور که بیان گردید، عاقبت اندیشی و آخرت جویی و کسب دارُ العُقبیٰ،
نیازمند «تعلیم
و
تربیت» و «تقوی و مُراقبۀ
نفس» و «جدیّت و دور اندیشی» بوده و غلبه بر غرایز و محصور نشدن در جسم و
تن
را
می طلبد، و عبور از قوم و خویش و خانواده لازم می آید. بدین خاطر و جهت
عملی شدن این هدف و مقصد عالی «صبر و استقامت و ایستادن روی عهد و پیمان»
یک ضرورت اجتناب ناپذیر می شود:
يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي
الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ (ابراهیم - ۲۷):
«خالق یکتا موضع اهل ایمان را در سایۀ قول و عقیدۀ محکم (تدیُّن توحیدی} در
دنیا و آخرت ثبات و استحکام می بخشد».
و آنگاه در سایۀ تقوی و انضباط دینی (به مثابۀ حرَس و مُراقب انسان) میتوان
به سر منزل مقصود رسید. بدین ترتیب، انسان آخرت جو و عاقبت اندیش، حال و
آینده اش بهم متصل است، یعنی اوضاع کنونی اش به آینده و عاقبت کارها پیوند
خورده است. عکس انسان کوتَه فکر و غریزی، که هم اسیر طبیعت و سائقه ها و
امیالِ کور خویش است، و هم در وضع موجود و حال و هوای پیش رو محبوس و
زندانی می باشد. چنین کسانی (که مغلوب نفسانیات بوده و شخصیتی مختصر و
روزمرّه دارند) نمی توانند دور اندیش و عاقبت نگر باشند و آخرت را نصیب خود
نمایند. و آیاتی از قرآن این موضوع عبرت آموز را با بهترین اصطلاحات و
عباراتْ ذکر و تبیین کرده اند:
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا
كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ (نَمل - ۶۹):
«بگو سیر کنید و بگردید بر روی زمین، و
آنگاه بنگرید و تفکر نمایید که عاقبت مُجرمین و خلافکاران به کجا منتهی
شد». و با
عبارتی مشابه آیۀ ۱۳۷ سورۀ آلِ عمران همین توصیه نسبت به «پی گرفتن و عبرت
آموختن» از کسانی که اهل تکذیب و انکار هستند مشاهده می شود:
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا
كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (اَنعام - ۱۱):
«بگو سیر کنید و بگردید بر روی زمین، و
آنگاه بنگرید و تفکر نمایید که عاقبت اهل تکذیب و انکار به کجا منتهی شد».
همچنین در امر
توجه به سُنن و قوانین تاریخی توصیه و تأکیداتی نازل شده است، تا بلکه بنی
آدم از ادوار مصیبت بار خویش عبرت بگیرد و از آداب و عقاید غلط و انحرافی دست
بردارد، و در صراط مستقیم توحید قرار گیرد:
قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا
فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ، هَٰذَا
بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ (آل عمران - ۱۳۷
و ۱۳۸): «همانا قبل از شما سُنن و
آداب و رسومی وجود داشته است، حال در روی زمین به سیر و تفحص بپردازید و
آنگاه بنگرید و تفکر نمایید که عاقبت اهل تکذیب و انکار چگونه بوده است.
این بیان و تبیینی برای بشریت و هدایت و نصیحتی برای اهل تقوی و انضباط
دینی است». لکن
از همه مهمتر قاعدۀ عام و فراگیری است که در سورۀ
نحل نسبت به کار اصلی رسالاتِ توحیدی و جوهرۀ آنها بیان گردیده
و در آنجا عاقبت و سرانجام اهل تکذیب و انکار
نیز یادآوری
شده است: وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ
أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ
فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ
الضَّلالَةُ فَسِيرُواْ فِي الأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ
الْمُكَذِّبِينَ (نحل آيۀ ٣۶):
«به تحقيق در هر اُمّت و جامعه اى رسولى را بر انگيختيم، تا از خالق یکتا
اطاعت و پيروى کنند و از هر طاغوتی (مراجع طغیانگر و غير توحيدى) دورى
جویند. و آنگاه بعضى راه هدايت و صراط مستقيم در پيش گرفتند و بعضى ديگر
گمراه و سرگردان شدند. و حال بر روی زمين سير و تحقيق کنيد و بنگريد که
مُکذبين و انکار کنندگانِ انبياء چه سرنوشت شومى پيدا کردند».
البته حقیقت امر اینست که اکثر جوامع بشری لیاقت و توانایی آن را نداشته
اند که بعثت انبیاء و رسالاتِ توحیدی را
درک و دریافت نمایند
و به ندای آنها جوابِ
مثبت بدهند، زیرا به قول قرآن بیشترشان مشرک و خرافاتی و اهل ظنّیات و
هواپرستی بوده اند:
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا
كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُم
مُّشْرِكِينَ (روم - ۴۲): «بگو
سیر کنید و بگردید بر روی زمین، و آنگاه بنگرید و تفکر نمایید که عاقبت ماقبلی
ها به کجا منتهی شد؛ کسانی که اکثرشان مشرک و خرافه پرست بودند».
ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا
السُّوأَىٰ أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا
يَسْتَهْزِئُونَ (روم - ۱۰): «و
بعدا کسانی که بدکار و تعامل بدی کردند عاقبتِ
بدتر و خرابتری خواهند داشت،
چرا که منکر آیات و قوانین توحیدی
گردیده و آنها را استهزاء و
پایمال
نمودند».
قابل ذکر است
که هر اصطلاحی معنای خاصی را می رساند: مُجرم، مُشرک، مُکذِّب، جاحِد،
مُفسد و...... که ظاهرا «جاحدِ مفسد» از همۀ این اطیافِ منحرفه خبیث تر
است: فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آيَاتُنَا
مُبْصِرَةً قَالُوا هَٰذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ، وَجَحَدُوا بِهَا
وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ
عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ (نَمل - ۱۳ و ۱۴):
«وقتی که آیات روشنگر ما در برابر فرعونیان
ظاهر شد گفتند این سحری بدیهی است! در حالی که در وجود خودشان به حقانیت آن
باور کردند؛ و در نتیجه ظالمانه و مغرورانه در برابر آن عِناد و عداوت
ورزیدند، و اما بنگرید که عاقبت فسادکاران به کجا کشیده شد».
همۀ اینها به این حقیقت
بر می گردد که مُخاطبان انبیای توحیدی آن رشد و زمینه را نداشته اند که
لبیک گویانِ رسالات توحیدی - وحیانی باشند؛ و مشخصا در ابعاد عقلانی و
اخلاقی مردمان پایین و ناتوانی بوده اند؛ و در نتیجه تاب تعالیم این رسالات
را نیاورده و آنها را تکذیب نموده اند:
بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ
تَأْوِيلُهُ، كَذَٰلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ
كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ
(یونُس - ۳۹): «بلی، قرآن را تکذیب و
انکار نمودند؛ بدین جهت که توان درک و فهم آن را نداشتند و نتوانستند معنای
آن را دریابند، همانطور که تکذیب کنندگانِ قبلی چنین بودند {و این موضعی
مداوم در برابر رسالات جدید است}؛ اما بنگر که عاقبت ظالمانِ کافرکیش چقدر
شوم و بدفرجام بود».
اینست روش تاریخی اهل کفر و انکار، که روی جهالت و غرایزِ کور بِناء گردیده
است؛ روشی که نه تنها جوابگوی انسانیت و زندگی بنی آدم نیست، بلکه سدّ و
مانع آن و در تضاد با ترقی و سعادت بشر است (همان صدِّ
فی سبیل اللّه).
بنابر این، لازم نیست اهل کُفر و انکار شاخ و دُم داشته باشند؛ بلکه غیاب
اخلاق و تعامل غیر عقلانی و غیر انسانی به خودی بخود موجب آن می گردد، زیرا
فقدان این مُختصّات، انسان را از صفات انسانی دور و به رفتار حیوانات نزدیک
می سازد و آنگاه کُفر و انکار و سَماجت می زاید، و روی خود هر نام و نشانی
بگذارند، اعم دینی و علمی و اخلاقی و...... آنها را نجات نمی دهد. بنابر
این، با عدم تحمل مسئولیت و شانه خالی کردن از وظایف زندگی و انکار حقایق
معرفتی و عینی، گریزی از پدید آمدن مصائب و بد عاقبتی نخواهد بود و این
بلایا لاجَرَم ظهور خواهند کرد:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا فِيهِم مُّنذِرِينَ، فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ
الْمُنذَرِينَ،
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (صافّات - ۷۳):
«به تأکید در میانشان اِنذار دهندگانی مبعوث کردیم، اما بنگرید که
{عِناد و کافرکیشی}
عاقبت اِنذار شدگان به کجا ختم شد، مگر بندگانی که مخلص معبود یکتا بودند».
قابل ذکر است که «عِلم و حُکم و اَمر خالق» در وحی عام ایشان تجلّی یافته
است،
که شامل وحی تکوینی (قانونهای
مکشوف و نامکشوف علمی)، وحی تشریعی
(کُتُب انبیاء و رسولان)، و عقل بشری (درک و ابتکارات او) می شود. بنابر
این، بشر کوتَه فکر و غریزی به افراد و جماعاتی اطلاق می شود که خارج از
این دایره حرکت می کنند و روش غریزی و جنگلی در پیش می گیرند و «زور سائقه
ها
و مادیاتِ محض» مبنای حرکت و زندگی شان قرار می گیرد. و اما بشریّتی که رنگ
و نمای وحی تکوینی و تشریعی بخود بگیرد (صِبغةَ اللّه) و در این راستا
عاقلانه حرکت نماید، به علم و امر خالق نزدیک و سهمی از رستگاری را کسب می
نماید، و نجاحت و خسارت جوامع بشری از همین روشها و نحوۀ حرکت و زندگی آنها
سرچشمه می گیرد. در این رابطه این آیات وحیانی بسیار روشنگر هستند:
وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ
رَبِّهَا وَرُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَابًا شَدِيدًا وَعَذَّبْنَاهَا
عَذَابًا نُّكْرًا، فَذَاقَتْ وَبَالَ أَمْرِهَا وَكَانَ عَاقِبَةُ
أَمْرِهَا خُسْرًا، أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فَاتَّقُوا
اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ
إِلَيْكُمْ ذِكْرًا (تغابُن - ۸ و ۹ و ۱۰):
«و
چه قریه ها که از امر خالق و رسولانش سرباز زده و طغیان ورزیدند و ما نیز
آنها را مُحاسبه نموده و حساب شدید کردیم و عذابشان دادیم، عذابی مُنکر و
خفت بار؛ و بدین صورت نتیجۀ عملکرد خود را چشیدند و عاقبت کارشان بسیار
خسارت بار بود، که از طرف خالق یکتا به این عذاب شدید دچار شدند. پس ای
صاحبان عقل و خِرد، حساب خالق یکتا را نموده {و موازین توحیدی را مراعات
نمایید}، همان کسانی که ایماندار بوده و معبود یکتا وحی را برای شما نازل
کرده است».
بدین ترتیب، عِصیان در برابر امر خالقِ یکتا عواقب دردناکی در دنیا و آخرت
به بار می آورد، همان امری که بدان اشارت رفت و در خود طبیعت و در عملکرد
انسانها تجلی پیدا می کند و موضوعی بدیهی بحساب می آید. و این همان حقیقتی
است که آیۀ ۱۰ سورۀ محمد آن را با الفاظی متفاوت متذکر شده است:
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ
الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلِلْكَافِرِينَ
أَمْثَالُهَا (محمد - ۱۰):
«آیا بر روی زمین سیر و سفر نمی کنید تا ببینید {و کسب معلومات نمایید} که
عاقبت مردمان ماقبل شان {از اهل کفر و طغیان} به کجا انجامید؛ که خالق یکتا
نابودشان کرد؛ و مُنکران بعثت جدید هم سرنوشت مشابهی خواهند داشت».
لکن این بخشی از حقایق بشری - تاریخی است، که از طریق وحی خالق بیان شده و
تبیین کنندۀ درد و مشاکل بشری در ادوار مختلفه است. اما حقایق دیگری نیز
وجود دارند که در بعضی آیات بیان شده و مبنی بر این حقیقت است که «طغیان و
سرکشی و عدم التزام بشری» بدین سادگی حل و فصل نخواهد شد؛ همانطور که حالا
و قرنها بعد از نزول این آیات شاهد آن هستیم و دنیا پر از «جنگ و تنازع» و
«فقر و آوارگی» و «بی اخلاقی و فسادکاری» است. و آیۀ ٤٥ سورۀ فاطر در تبيين
وضع پر مصیبتِ بشری بسیار بليغ و رساست:
وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَىٰ
ظَهْرِهَا مِنْ دَابَّةٍ وَ لَٰكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى
فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيرًا
(فاطر -
۴۵): «اگر
خالق يكتا انسانها را بنابر جرم و طغيانگری شان مؤاخذه و مجازات می کرد روی
زمین کسی باقی نمی ماند؛ و لکن او حساب و کتاب بشریت را به زمان خودش می
سپارد؛ و اگر زمانش رسید آنگاه خالق یکتا نسبت به بندگانش بسیار بینا و پر
بصیرت است».
و اصلا بشر نادان و گمراه حقایق را درک نمی کند و لیاقتها و تواناییهای هم
نوع خویش را (مثل ابلیس!) به رسمیت نمی شناسد؛ و این حقیقت را در آیات قرآن
به روشنی مشاهده می کنیم: أَلَمْ يَأْتِكُمْ
نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ
وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ، ذَٰلِكَ بِأَنَّهُ كَانَت تَّأْتِيهِمْ
رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا فَكَفَرُوا
وَتَوَلَّوا وَّاسْتَغْنَى اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (تغابُن - ۵
و ۶): «آیا قبلا داستان کُفار و
منکرینْ به شما نرسیده است که گرفتار عواقب عملکرد خود گشتند و عذابی
دردناک در انتظارشان است؟! چنین سرنوشتی ناشی از اینست که رسولانشان با
بیِّنات و دلایل روشنی برایشان می آمدند و لکن به آنها می گفتند آیا بشری
{مثل ما} می خواهد ما را هدایت و راهنمایی کند؟! و بر این اساس کافر و
مُنکر می گشتند و از آنها رو بر می تافتند؛ و اما خالق یکتا از آنها بی
نیاز بوده و او ذاتی بسیار غنی و لایق ستایش است».
با وجود این،
رسولانِ خالق (با توجه به اینکه روی خط هدایت توحیدی و در صراط مستقیمِ
وحیانی و عقلانی بوده اند) کارشان روی این اساس تداوم یافته است:
قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ
إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَاءُ
مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَانٍ إِلَّا
بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
(ابراهیم - ۱۱):
«رسولانشان به آنها {اهل شرک و انکار} گفتند ما چیزی نیستیم جز بشری مثل
شما؛ لکن خالق یکتا بر کسانی که اراده کند منَّت می گذارد {وحی می فرستد}،
و ما چیزی نداریم
{از علم غیب} به شما بدهیم، مگر به اذن اللّه و نزول وحی، و بر اهل ایمان
است که بر اللّه توکل و پشت ببندند».
و این توکل همان روش عاقبت اندیشانه ای است که موجب می شود یک ایماندار جهت
رسیدن به مقصد و کسب نتیجۀ نهایی تلاش نماید.
انعکاس کوری و بی شعوریِ دنیا در آخرت
در مسیر «بلاهت و بصیرت» و «ضلالت و هدایت»
و به تبع آن زندگی پر عذاب یا پر نعمت، عاقبت و آخرتِ انسانها به مثابۀ
آینه و انعکاس دهندۀ دنیای آنهاست؛ بدین معنا که دنیا و اُولای انسانها چه
شکل و صورتی داشته باشد، عاقبت و آخرتشان نیز به همان شکل و صورت خواهد
بود. و آیاتی از قرآن بصورت بلیغ و رسایی این موضوع را
اینطور
طرح و تبیین نموده
اند:
وَمَن كَانَ فِي هَٰذِهِ أَعْمَىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَىٰ
وَأَضَلُّ سَبِيلًا (اِسراء ۷۲):
«کسی که در این دنیا کور و بی شعور باشد در آخرت نیز کور و بی شعور و بلکه
بدتر خواهد بود».
همچنین در آیات دیگری و با جزئیات بیشتری تشابه وضع دنیا و آخرت بدین شیوه
ابلاغ شده است: وَمَنْ
أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةً
ضَنكًا وَ نَحْشُرُهُۥ يَوْمَ
ٱلْقِيَـٰمَةِ أَعْمَىٰ، قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِىٓ أَعْمَىٰ وَ قَدْ
كُنتُ بَصِيرًا، قَالَ كَذَٰلِكَ أَتَتْكَ ءَايَـٰتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ
كَذَٰلِكَ ٱلْيَوْمَ تُنسَىٰ (طه -
۱۲۴
و
۱۲۵
و
۱۲۶): «هر
کسی از ذکر و زنده نگه داشتن یاد من اعراض و دوری نماید، گرفتار معیشت و
زندگانی سخت و ناهمواری خواهد گشت، و در روز قیامت نیز او را کور و نابینا
{فاقد عقل و معرفت} حشر خواهیم کرد.
آنگاه {آن طغیانگر بی شعور} معترضانه می گوید چرا
مرا کور و نابینا {و فاقد عقل و معرفت} حشر نمودی؛ در حالی که در دنیا بصیر
و بینا بودم؟ خالق یکتا در جوابش می گوید: آیات و قوانینم به روشنی برایت
نازل شد اما تو آنها را نادیده گرفتی؛ و امروز این تو هستی که نادیده گرفته
می شوی!».
در مقابل این
آیۀ
اِنذاری و انذار دهنده
(برای مردمان کور فهم و بی شعور)، آیۀ دیگری نازل شده که مُبشِّر و بشارت
دهنده «برای اهل ایمان و صاحبِ بصیرت است» و نص آن بدین قرار است:
يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ
أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمَانِهِم بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن
تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ
الْعَظِيمُ (سورۀ حديد - آيۀ ١٢):
«روز قیامت مردان و زنان مُؤمن را می بینی که نور هدایت شان پیشاپیش آنها
در حرکت بوده و جلو آنها را روشن کرده است، این روز بر شما مردان و زنان
مؤمن بشارت باد، روزی که در باغهای بهشتی که نهرها و جویبارها در آن جاری
است و برای همیشه در آن ساکن خواهید گشت، اینست آن پیروزی عظیم و نهایی».
و
اما بطور
عام و عمومی، انعكاس وضعیت و عملکرد انسانها در دنیا و آخرت
(بدی در مقابل بدی و خوبی در مقابل خوبی) در آیات قرآن و در سوره های مختلف
بدین شیوه
بیان شده است:
هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ (رَحمٰن - ٦٠):
«آیا جواب نیکوکاری غیر از نیکوکاری است؟».
عکس آن و در تبیین سرانجام بدکاری
هم
آیاتی را بدین شیوه می خوانیم:
وَجَزَاء سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا (شوری - ۴۰):
«جزای بدکاری مثل خودش بد و ناگوار است».
مقابله به مثل و تعامل متناسب هم مشابه آن و نزدیک به همان وضعیت می باشد:
فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ
فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا
اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ (بقره -
۱۹۴):
«بنابر این کسی که به شما تعدی و تجاوز کرد، شما نیز متناسب و هم وزن
تعدیّٰ و تجاوزشان به آنها جواب دهید و راه مقابله به مثل با آنها در پيش
گيريد».
البته باید توجه داشت که مردمان کور و بی شعور اسم و رسم خاصی ندارند؛ یعنی
در جامعه ای و قومی و سرزمینی و همچنین در دین و مسلکی محصور نمی شوند؛ و
در این رابطه بجای اسم و رسم اصل بر
«مُحتویٰ و هدایت پذیری و رشد یافتگی»
است. و جالبتر از همه اینکه: در جوامعِ مشهور به اسلامی بسیارند مردمان کور
و بی شعوری که تصور می کنند اهل ایمان و پیروان قرآن و در مسیر تدیُّن
توحیدی قرار دارند؛ و در این رابطه نه تنها نقص و کمبودی احساس نمی کنند؛
بلکه بر عکس این دعوتگران توحیدی و اهل فکر و فرهنگ هستند که در خانۀ اتهام
و حتی گمراهی! گنجانده می شوند؟! و اما معلوم است که این تصورات و خیال
اندیشیها و بلکه استبدادمنشی و تحمیل گریها نه تنها مشکله را بزرگتر و جهل
مرکب می زاید، بلکه اوضاع را بکلی منقلب و وارونه و جای گمراه و هدایت شده
را عوض می نماید. و آیاتی از قرآن این درد تاریخی را با ادبیاتی صریح بدین
صورت انعکاس داده اند:
إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ، قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا
نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ (شعراء -
۱۵
و
۱۶): «نوح
اعلام داشت که من تنها یک بیدارگر صریح اللَّهجه هستم؛ اما اهل کفر و سرکوب
در جواب گفتند که ای نوح اگر کارت را پایان ندهی! شما حتما از رجم شدگان
خواهید بود».
يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَٰنِ
فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا، قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِي
يَا إِبْرَاهِيمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي
مَلِيًّا (مريم - ٤٥ و ٤٦):
«ابراهیم گفت ای پدر دلبندم؛ من نگران آنم که خالق مهربان {با توجه به بت
پرستی که می کنی} دچار عذاب و از یاران شیطان گردی؛ پدر ابراهیم در جواب
گفت ای ابراهیم مثل اینکه زیاد مشتاق خدایان من هستی! اما بدان اگر بدین
کار {و مبارزه با بت پرستی} پایان ندهی شما را حتما رجم خواهم کرد، بنابر
این بطور نهایی از من دوری گزین».
قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ
الْمُخْرَجِينَ (شعراء -
۱۶۷): «گفتند
ای لوط اگر به کارت خاتمه ندهی {رسالت توحیدی} حتما شما از اخراج شدگان و
تبعیدیان خواهید بود».
وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَىٰ وَ قَوْمَهُ
لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ
أَبْنَاءَهُمْ وَ نَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ
(اعراف -
۱۲۱
تا
۱۲۹): «و
آنگاه رؤسای قوم فرعون {خطاب به فرعون} گفتند آیا موسی و قومش را وِل می
کنی تا روی زمین فسادکاری کنند و شما و آلِهۀ شما را ترك نمايند؟! و فرعون
در جواب گفت: بزودی اولاد مذکَّرشان را نابود و زنانشان را {برای خدمت و
بردگی} نگه می داریم؛ و همانا که ما بر آنها غالب و مسلط هستیم».
قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِّمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا
لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَ لَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَ مَا أَنتَ
عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ (هود - ٩١): «جُهّال
انحصارطلب گفتند ای شُعَیب ما زیاد نمی فهمیم که چه می گویی! و لکن ما شما
را مردی ضعیف و ناتوان می یابیم؛ و اگر بخاطر اطرافیان و اقرَبایت نبود
حتما شما را رجم و نابود می کردیم؛ و شما نزد ما چیزی بحساب نمی آیی». قَالَ
الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا
شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِن قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ
فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ (اعراف -
۸۸):
«اشراف گردن کلفتِ قومِ شُعَیب گفتند ای شعیب اگر به دین و مسلک ما بر
نگردی! حتما شما و آنهایی را که همراه تو ایمان آورده اند از مملکت خویش
اخراج می کنیم؛ و شعیب {در جواب آنها} گفت: حتی اگر از این کار بیزار و
متنفر باشیم؟!».
قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ، وَ مَا
عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ، قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا
بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُم
مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ (یس - ۱۶ و ۱۷ و ۱۸): «رسولان
گفتند که خالق ما میداند که ما بسوی شما ارسال شده ایم و کاری جز بلاغ مبین
نداریم؛ لکن کفار ستمگر گفتند که ما از دست شما به ستوه آمده ایم! و اگر به
کارتان پایان ندهید شما را سنگسار می کنیم و توسط ما به شدت مجازات خواهید
شد». و
اما بدترین قضیه همانا تلبیس و تلفیق حق و باطل توسط مدعیان آن! و مشخصا در
تفاسیری است که آیات قرآن را با حداکثر کوری و بی شعوری بیان کرده اند؛
بنحوی که همین کوری و بی شعوری را جسمانی! تحویل گرفته و بر این گمان بوده
اند که کسانی در آخرت! نابینا زنده می شوند. اینست که اگر آیات نورانی و پر
نور قرآن نیز (نُورًا
مُّبِينًا)
بدست نااهلان و مردمانِ بی شعور برسد، معنای عجیب و غریب پیدا می کنند و
خرافاتی! در می آیند:
أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ ٱلْحَقُّ كَمَنْ
هُوَ أَعْمَىٰٓ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا ٱلْأَلْبَـٰبِ، ٱلَّذِينَ
يُوفُونَ بِعَهْدِ ٱللَّهِ وَ لَا يَنقُضُونَ ٱلْمِيثَـٰقَ، وَٱلَّذِينَ
يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦ أَن
يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخَافُونَ سُوٓءَ ٱلْحِسَابِ (رعد -
۱۹ و ۲۰ و ۲۱):
«
آیا کسی که می داند از طرف خالقت حق و حقیقت بر تو نازل شده؛
همانند کسی است که کور و نابینا {و فاقد عقل و معرفت} است؟! و این چیزی است
که تنها صاحبان عقل و خرد متذکر آن می شوند؛ همان کسانی که نسبت به عهد و
پیمانی که با اللّه بسته اند وفادار بوده و عهد و پیمان خود را نقض و
پایمال نمی کنند، و همان کسانی که پیوندهای توحیدی را محکم نگه می دارند و
نسبت به خالق خویش خشیّت و تواضع به خرج می دهند و در رابطه با حساب و
کارنامۀ بد خویش نگران و متخوف هستند».
معلوم است که این روش
«کور و بی شعورانه» به موضوعات قرآنی محصور نمی شود، بلکه امری فراگیر بوده و
شامل هر چیزی می گردد؛ بنحوی که امروزه خرافات علمی! مثل خرافات مذهبی
بسیار حجیم! شده است: قُلْ هَلْ
يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ (اَنعام -
۵۰): «بگو
آیا احمقِ فاقد عقل و شعور با اهل بصیرت و بینایی یکسان و برابر هستند
{بدیهی است که نه}؛ پس آیا تفکر نمی کنید و به فکر فرو نمی روید؟!».
مسلمانان اصطلاحی و آباء و اجدادی
مدتهاست که مسلمان بودن (که اصل آن مُسلِم است) معنای انتخاب و پیروی از
دین اسلام را از دست داده است! و موضوعی تماما عُرفی و آباء و اجدادی گشته
است. و بنابر چنین وضعیتی، بسیارند کسانی که مسلمان نامیده می شوند، اما
حتی در اصول و مبادی! نه افکار و عقایدشان با قرآن و سُنن مُسلَّمۀ اسلامی
هماهنگ و همخوان است؛ و نه عملکرد و رفتارشان در راستای اسلامیت و مسلمانی
قرار دارد. متأسفانه این حقیقت تلخ و ناشیرین به همان اندازه که عجیب و
غریب می نماید، به همان حد و میزان هم امری واقعی و غیر قابل انکار است، و
سراسر جوامع اصطلاحا اسلامی پر از چنین مردمانی و مملو از شرکیات و خرافات
و سُنن جاهلی و حتی الحادی و انکاری می باشد. بدیهی است که این نوع مردمان
را که حتی در رابطه با دین و مذهب خویش اختیار و انتخابی ندارند و صرفا با
معلوماتی در هم و بر هم و میراثی از مجهولاتِ ماضیه برخورده اند! تنها می
توان آباء و اجدادی خواند و چیزی از فکر و عمل آنها مشاهده نمی شود. از این
جهت خطاب به این جوامع فاقد علم و معلومات و فاقد اختیار و انتخاب، که
هُویَّت آنها روی اعراف
آباء و اجدادی (حَسْبُنَا
مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا)
و همچنین امواج و تحمیلات عصر و زمانه (و مشخصا غرب گرایی) نُضج گرفته است،
باید گفت:
اولا
مردمان ناتوان و کوتاه بین
نمی توانند به فکر فردا باشند؛ چه برسد به روز آخرت و عالَم غیب (که تنها
در سایۀ وحی قرآنی و علم و معلومات مربوطه بدست می آید). بنابر این، کسی که
به فکر فردای خود نیست و برای زندگی همین دنیا برنامه و حساب و کتابی
ندارد؛ و خاصتا در میدان تدیُّن توحیدی حتی به مرحلۀ روخوانی قرآن نرسیده!
چطور می تواند به فکر آخرت و دنیای دیگر باشد؟!
ثانیا مردمانی که فکر و فرهنگ و
اخلاق شان مُختَل و نابسامان و مجهول المنشاء است (مردمان عرفی و سنتی) و
حتی نزد بقیۀ عالَم مردمانی محروم و عقب مانده و فاقد نظم و نظام قلمداد
شده و با یکدیگر در تنازع می باشند؛ چگونه می توانند «حامل آخرین رسالت
توحیدی» باشند و آن را در این روزگار به مقصد برسانند؟! چه برسد به اینکه
بخواهند نمونه و سرمشق جهانیان گردند؟! اینست که وضعیت کنونی و قدیمی
جوامعِ موسوم به اسلامی ابدا محل رضایت خالق و معبودشان نبوده و نیست؛ و
خودشان هم آشکارا و عملا از دست چنین وضعیتی بالفعل فرار می کنند و به
ممالک و جوامعی پناهنده می شوند که قرار بود آنها را «دعوت و نجات!» دهند.
ثالثا
مردمان خودباخته
و گریزان از دست خویش و حتی از دیانت و اعراف خویش (و زیر بار دیگران)
وضعیتی دارند که چندان تناسبی با عُلُوِّ توحیدی
«وَأَنْتُمُ
الْأَعْلَوْنَ»
ندارد؛ بدین ترتیب که در هنگامۀ خودباختگی و خود انکاری، فرار از دست خویش
و عبور از چیزهایی که با آن زیسته است (به هر قیمتی!) اصل و اساس می گردد؛
و در این اوضاع کمترین توجهی به نقد و بررسی وضع جدید بعمل نمی آید؟! و
اینجاست که تغییر و تحولاتِ کور و پیش بینی نشده ای می تواند در چنین جوامع
غافل و خودباخته و کوته اندیش رخ بدهند، و به کرّات هم رخ داده است.
لکن تغییر و تحولات روی داده (که بنابر فشار و فرار از وضع موجود و عدم
تفکر و تعقل در وضع جدید پدید آمده) در میدان عمل کسی را راضی و به خیر و
خوشی نمی رساند؛ زیرا به قول معروف: مردم باران می خواستند اما طوفان آمده
است! و همین است که بسیاری برای اوضاع قبلی پشیمان و حتی آرزوی گذشته در
میان مردم پدیدار و برایش غبطه می خورند؛ پشیمانی که فایده ای به حالشان
نمی کند و داستان مردمان «ناتوان و کوتَه اندیش» اکثرا چنین طی شده است.
کمااینکه قرآن حکیم وضعیت آنهایی را که در روز قیامت پشیمان می شوند و جهت
جبران مافات! می خواهند به دنیا بر گردند ذکر نموده است، که شبیه اوضاع
گذشته گرایانِ همین دنیاست. بنابر این: الف-
تغییر و تحولِ
توحیدی جهت اسلامیت و مسلمانی و کسب دنیا و آخرت (و در سایۀ آیات قرآن)
امری اجتناب ناپذیر و ضروری است (یعنی عبور از سُنَّت زدگی و
خودباختگی)، و بدیهی است که
با تغییر و تحولات
حاصله این
عقیدۀ توحیدی و تدیُّن وحیانی است که عالی و رفیع و پیروز می شود:
«كَلِمَةُ
اللَّهِ
هِيَ
الْعُلْيَا».
ب-
این حقیقت از این واقعیت سرچشمه می گیرد که اسلام «دین فطرت و حیاتِ عاقبت
نگر» است، و
اسلام دینی است که قوانینش «عقلانی و اخلاقی» و احکامش «علمی و عملی» و
متناسب با حیات و شکوفایی و در راستای مصالحه و امنیت و تعاون و همزیستی
است؛ نه اینکه دین فطرت
یعنی خداپرستی جزو ذات و ماهیت انسانهاست و بنی آدم بصورت خودکار
خداپرست می باشد. چنین چیزی حقیقت ندارد و با تعالیم وحیانی ناهمخوان است؛
چرا که طبیعت بشری می تواند انسانها و جوامع بشری را در مسیر هواپرستی
اندازد؛ همانطور که می تواند بسوی توحید و خداپرستی بیاورد. بگذریم از
اینکه انحراف و تخریب و هواپرستی به «طبیعت
بلاتربیت انسانها» نزدیک است؛ و توحید و اسلامیت و تقویٰ مداری در
تضاد با جهل و هواپرستی و طبیعت گرایی است. و تدیُّن توحیدی بیشتر در سایۀ
تربیت و رهبری و ملاحظۀ عاقبتها (مراقبه و التزام) تجلی می یابد، و در چنین
وضعیتی بشریت به راه توحید و اسلامیت سیر می کند. و این همان چیزی است که
در ادبیات اسلامی
«تهذیب و تزکیۀ نفس» نام گرفته است. و حکمت بعثت انبیاء نیز برای
همین کارها و تعلیم و تربیت و تقوی سازی (انضباط دینی) بوده است.
صراط مستقیم لیاقت و توانایی می طلبد!
متأسفانه این جزو عرف و عادت تاریخی بنی آدم است که از شرک و خرافه پرستی
به مادیت و هرزگی برود! و
از مادیت و هرزگی به شرک و خرافه پرستی برگردد!! و به تبع آن، در طی
زمانهای متمادی در این «دو راهۀ باطل»
سرگردان و در جَوَلان باشد و یا کم و زیاد هر دو را باهم حمل نماید. و از
قضا در میدان سیاست و حکومت داری نیز جوامع بشری چنین بوده اند؛ بنحوی که
معمولا از هرج و مرج سیاسی و اجتماعی بسوی استبداد و سرکوبگری؛ و از
استبداد و سرکوبگری بسوی هرج و مرج سیاسی و اجتماعی میل می کنند. کمااینکه
در خانواده ها نیز اکثرا چنین وضعیتی حاکم است؛ بنحوی که در گذشته
پدرسالاری حاکمیت داشت و فرزندان می بایست مطیع بی چون و چرای پدر باشند
(پدرسالاری!)، لکن بعد از مقهور و لِه شدن فرزندان و تعفُّن و گندیدن چنین
روابطی، بجای تعادل و توازن روابط خانوادگی، اکنون نوبت فرزندسالاری! رسیده
است؛ و آنهم اوضاع را بجایی کشانده که پدران و مادران از خیر و برکت فرزند
بگذرند؛ و در بعضی ممالک (و مشخصا در بلاد غربی) حتی ابتری و عقیمی را (و
بل سگ و حیوانات خانگی را) بر داشتن فرزندی ترجیح دهند. در میدان اقتصادِ
مملکتی هم داستان بهمین قرار است؛ طوری که از اقتصاد لیبرالی و سرمایه داری
(که تبعیض و نابسامانی می زاید) به اقتصاد اشتراکی و دولتی (که استبداد و
سرکوبگری بوجود می آورد)؛ و آنگاه از اقتصاد اشتراکی و دولتی به اقتصاد
لیبرالی و سرمایه داری تردُّد می کنند. خلاصه تا حال بشریت نتوانسته چنان
رشد و تربیتی پیدا کند که از عهدۀ صراط مستقیم توحیدی بر آید و با
آن «هماهنگ و همساز» گردد، و در سایۀ آن به تعادل و توازنی برسد که اصطلاح
قرآنی «أُمَّةً
وَسَطاً»
شامل حال او گردد.
حال لازم است علت این ناتوانی و ناکامی و برقراری تعادل و توازن را درک و
شناسایی نماییم؛ تا بلکه بشریت از این تضادها بیرون آید و در مسیر هدایت و
صراط مستقیم توحید قرار گیرد؛ و «شرک و خرافه پرستی» و «مادیت و هرزگی» و
«افراط و تفریط» پایان پذیرد. در این رابطه باید بگوییم: علت اصلی وضع شرک
آمیز و خرافه پرستانه (که به بت پرستی منتهی می شود) و همچنین دلیل اصلی
مادیت و هرزگی (که بی اخلاقی و بی انضباطی می زاید) همانا
«طبیعت خام و بلا تربیت بشری» و حرکت
بر اساس اقتضائاتِ «نفس و محیط» است. به عبارت دیگر، «قِلَّت تعلیم و
تربیت» و «ضعف تقوی و مراقبۀ نفس» و «عدم جدیّت و دور اندیشی» باعث می شود
که توازن و تعادل و قانومندی حاصل نشود، زیرا حفظ تعادل و توازن و التزام
به قوانین «لیاقت و
توانایی و فرهنگ» می خواهد، و تحقق چنین امری یعنی واقع شدن در صراط
مستقیم (که نزد مسلمانانِ اصطلاحی به چیزی خیالی و حتی خارج از دنیا بدل
شده است). در غیر این صورت (و در غیابِ: تعلیم و تربیت، تقوی و انضباط،
جدیت و دور اندیشی) حاکمیت قوای حیوانی و غیر معقول و غریزی بر وجود بشری
(اعم از غفلت و غضب و خوشگذرانی) باعث می شود که انسانها تنها بر اساس
«فشار و ناچاری و ظهور مصائب» بیدار
شوند و از وضعی که دارند بیرون آیند و مُضطرّا «توبه و بازگشت» نمایند. و
چونکه این توبه و بازگشت ناشی از فشار و ناچاری و مصائب است (نه تغییر و
تکامل)؛ اصل و اساس خروج از وضع موجود و حاکم است؛ در نتیجه هر مسیری که
پیش پایش گذاشته شود از آن استقبال می کند و مثل غریق به هر خس و خاشاکی
چنگ می زند. و این یعنی چنین تغییر جهتی و این نوع توبه و بازگشت، ناشی از
تعقل و تجربه اندوزی نیست! و اینکه راههای دیگری با وضع موجود و حاکم
مقایسه شده باشد و بهترین ها انتخاب شده باشند؛ بلکه
فشار طاقت فرسا و مصائب
و خستگیِ مفرط او را بازگردانده و به جهات جدید کشانده است. بدین
ترتیب، این دیگرانند و حتی این دشمنان دیروزی هستند که راه آینده را نشان
داده و به خورد بشریت می دهند. و مثال زندۀ این وضعیت (بالفعل) در ایران
واقع شده است؛ بنحوی که مردم ایران از
«استبداد و فسادکاری و غربگرایی پهلوی» به ستوه آمدند و طی حدود ۶۰
سال چند بار علیه آن قیام کردند و سرانجام با فراهم شدن زمینه های داخلی و
خارجی بر آن غلبه کردند. لکن با توجه به اینکه این قیام حاصل فوَران رنج و مصائب
شاهنشاهی بود؛ مردم ایران (بدون توجه به ماهیت و افکارشان) ممنون کسانی
بودند که دشمن نظام پهلوی باشند؛ و در هر صورت آنها را حمایت می کردند. در چنین
اوضاع و احوالی دُوَل غربی هم از ترس غلبۀ قطب کمونیستی میدان آخوندها را
بازتر و آزادتر و خاصتا روح اللّه خمینی و آخوندهای فرقه ای را بسیار علَم
کردند؛ و بعدا اکثر مردم ایران نیز بنابر تبلیغات منابع غربی
و از جمله بی بی سی فارسی (غافل از ماهیت و افکارشان) بسوی خمینی
دویدند، و اینچنین نظام ولایت مطلقه بر ایران و مردمانش تحمیل گردید. حال بعد از
قریب به ۴۵ سال استبداد و سرکوبگریِ ولایت مطلقه (مجددا) نوبت مادیت و هرزگی غربی
رسیده است؛ و باز طیف وسیعی از مردم ایران و جریانات سیاسی در سایۀ فشار و
غفلت و عدم تعقل و تجربه اندوزی (و بنابر سیطرۀ محیط و غرایز)، خود را به
دیگران و حتی به دشمنان سپرده اند. و طبعا آنها نیز حاکمیت چهل سالۀ شرک و
استبداد ولایت مطلقه را بحساب دین اسلام به خورد مردم داده و آنها را مجددا
در مسیر «مادیت و هرزگی و فقدان هُویّت»
قرار می دهند؛ و چونکه این غربگرایی مُجدَّد و دوباره! از روی تعقل
و تجربه اندوزی نیست و مردم ایران و جریانات غربگرا به نرخ روز نان می
خورند؛ این پایان ماجرا نخواهد بود! و در نتیجه این بار (احتمالا بنابر
زمینه های تعقل و تجربه اندوزی و تضعیف حاکمیت استبدادی) ورقِ تغییر زودتر
و سریع تر برخواهد گشت.
بدین ترتیب، عکس وضعیت موجود و رایج در جوامع اصطلاحا اسلامی، لیاقت و
توانایی اساس دینداری اسلامی است، و به تأکید
مهمترین مشکل اسلام و اسلامیت، همانا عدم وجود نسلی است که «حامل فکر و
اخلاق و شخصیت اسلامی» باشد؛ و بجای آن نسلی در جوامع اسلامی بوجود آمده که
منحط و پوشالی است و فاقد تربیت و التزام و پیوند عمیق با
دین اسلام
و به تبع آن فاقد لیاقت و توانایی در حمل اسلامیت و مسلمانی و عملی
کردن آیات قرآن و قوانین توحیدی است. و این نسل بی خیر و بی بار؛ یا اسیر
آداب و عادات پوسیدۀ آباء
و اجدادی، و یا گرفتار
شخصی گری و هرزگی در سایۀ امواج زمانه است. و اینهم رهنمود قرآن
مُنیر هنگامی که نسلی
گرفتار انحطاط و ارتداد می شود و می خواهد مشاکل اساسی را حل و فصل
نماید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ
فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ
عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي
سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَٰلِكَ
فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (مائده - ۵۴): «ای
کسانی که ایماندار و مسلمان شده اید؛ هر کسی از شما که از دین خود برگردد و
مرتد شود {بداند که بعد از آن} اللّه و خالق یکتا قوم و جامعه ای را جانشین
می سازد که او دوست شان دارد و آنها نیز او را دوست می دارند؛ و {صفت دیگر
آنها اینست که} در برابر مؤمنان متواضع بوده و در برابر کفار سربلند و
احساس عزت می کنند. همچنین آنها جهادگران و کوشندگان راه اللّه و دین توحید
هستند و از زبان بدگویان و سرزنش کنندگان خوف و هراسی ندارند؛ این خصایل {و
علُوِّ اخلاقی} فضل و نعمت خالق یکتاست، و آنها را به هر کسی که بخواهد می
بخشد، و او بسیار عطا کننده و پر اطّلاع است».
در این آیۀ وحیانی سه اصل اساسی قابل مشاهده است، اصولی که ذهنی و نظری
باقی مانده و حتی مطرح نیستند:
اولا
انحطاط و ارتداد نسلهای بشری امری وارد و امکان پذیر است و بالفعل روی داده
است؛ و تاریخ جوامع بشری و همچنین وضع جوامع مشهور به اسلامی هم شاهد آنست.
ثانیا
بی نیازی خالق یکتا و مُوحِّدین مُسلِم از اهل انحطاط و گمراهی مورد تأکید
قرار می گیرد؛ و بالعکس این اهل انحطاط گمراهی است که برای خودش و خیر دنیا
و آخرتش محتاج تعالیم و هدایت خالق یکتا و دینداری توحیدی است.
ثالثا
ظهور نسل توحیدی - اسلامی به مثابۀ امری محتوم بیان می شود، نسلی که اگر
زمینه پیدا کند چنین خواهد بود:
وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَ مَا جَعَلَ
عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ
سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ
شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا
الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ
فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ (حج
۷۸): «در
راه اللّه
و خالق یکتا
جهاد و تلاش نمایید، که جهاد و تلاش در راه او بر حق و رواست، او شما را
{برای اسلامیت و مسلمانی} برگزيده است، در راه دینداری توحیدی بر شما حرج و
سختی قرار نداده است، و این همان دين و روش پدرتان ابراهيم است، و اللّه
نام شما را «مُسلمین» قرار داده است، هم در کُتُب پيشين و هم در قرآن، تا
رسول {محمد مصطفى} سرمشق و نمونۀ شما باشد، و شما نیز سرمشق و نمونۀ مردم
باشيد. پس در مراسم نماز شرکت جویید و همچنین زکات اموالتان را بپردازيد و
به دين توحید
چنگ زنيد، چرا که اللّه
مولى و سرپرست شماست، و او چه
خوب مولى و سرپرستی و چه خوب مددکار و نصرت دهنده ای».
و این همان صفات اهل توحید و اسلامیت است؛ صفاتی که فقدان آنها مایۀ انحطاط
و هرزگی و در نهایت ارتداد و بی دینی می شود.
لكن همانطور که تاریخ مبارزات توحیدی شهادت می دهد، ظهور نسل جدیدِ «توحیدی
- اسلامی» در سایۀ آزادی بیان، نگرش توحیدی، و شخصیت اسلامی بنیاد گذاشته
می شود،
آزادی بیانی که زمینۀ انتخابی گردد که امتیاز آور و یا محرومیت آفرین
نباشد، درک و فهم درستی که راه و منهجی را نشان دهد، و شخصیتی که جدیَّت
داشته باشد و از عهدۀ انتخاب شده بر آید. بلی؛ نوع بشر جز لایق شدن و طی
کردن مراحل رشد و ترقی و عبور از «محیط زدگی
و نفسانیت و غریزه جویی»
چاره ای ندارد، ولو نسبت به چنین راهی بی میل و علاقه و از آن
اِکراه داشته باشد؛ زیرا تنها در آن صورت هدایت و ایمانداری خود را نمایان
نموده و بالفعل اثبات می کند که در صراط مستقیم قرار دارد؛ راه و صراطی که
۱۵ قرن است مردمان مشهور به اسلامی بدان منتسب! هستند. اما خرافه گرایانه
تصور می کنند صراط مستقیم پلی است که بین بهشت و جهنم وصل شده! و آن را به
آخرتی انتقال داده اند که خدایش ترحم زیادی دارد و پیامبر هم در این اذهانِ
وهمی بنابر روابط خاصی که با او دارد! کار امتش را روبراه! می سازد. و همان
مسلمینی که گرفتار اعراف آباء و اجدادی و اسیر هوای نفس و حاکمیت غرایز
بوده و اکثرا به زور مصائب روزگار! تکان خورده اند؛ و مثل اینکه این آیۀ
قرآنی در رابطه با آنها نازل شده است:
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا
وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا (احزاب - ۷۲):
«همانا که ما امانت خاصی را {تدیُّن و اخلاق مداری} بر آسمانها و زمین و
کوهها عرضه داشتیم، اما آنها از بعهده گرفتنش اَباء ورزیده و از آن خودداری
کردند و در این رابطه عذرخواهی نمودند! لکن انسان آن را بعهده گرفت؛ براستی
که عامۀ بشریت {بنابر بعهده گرفتن کارهایی که از عهده شان بر نمی آید}
بسیار ظالم و جاهل است».
این مثال رسا و تشبیهِ وحیانی برای چیزهایی است که بیشتر انسانها ادعایش می
کنند؛ لکن نه تنها از عهدۀ آن بر نمی آیند، بلکه فاصلۀ بسیار عمیق و غیر
قابل وصفی با آن دارند؛ همان کارها و تعهدات بزرگ!! که کَون و مَکان توان
برآوردنش را ندارد (یعنی سنگ بزرگ علامت نزدن است!). و آنگاه نتیجه آن می
شود که مدعیان حقیر و ناتوان دچار نفاق و دو رویی و شرک و بت پرستی گردند؛
و بجای تواضع و صداقت گرفتار نفاق و دروغگویی! و بجای توحید و یکتاپرستی به
دام شرک و خرفات! می افتند. جهت
توضیحات بیشتر به این مطلب مراجعه شود: «مَصدر
شرک؛ و سه نوع بُت پرستی». و
به تأکید تضاد رفتاریِ بنی آدم از اینجا نشأت می گیرد که: از
طرفی زیر فشار غرایز اولیه و محیط اجتماعی بوده، و از طرف دیگر محتاج خیر و
صلاح و عقلانیت و اخلاقِ رشد آفرین است. اینست که انسان بلا تعلیم و تربیت،
با توجه به حمل ماهیتی متضاد و مبنی بر «نفسانیت و محیط زدگی و ناتوانی»
همیشه متردِّد و سرگردان است و نمی تواند موضع نهایی و اطمینان آور و با
ثباتی را اتخاذ نماید. و اما راه علاج چنین وضعیتی همانا تعلیم و تربیتِ
توحیدی و غلبه بر نفس و ماهیت غریزی و محیط زده و ناتوان است، و این وضعیت
(تردد بین اخلاق و غرایز و اعراف) در قرآن مُنیر اینطور بیان شده است: وَ
نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا، فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا، قَدْ
أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا، وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا (شمس - ۷ تا ۱۰):
«قسم به نفس بشر و آنچه بدان آراسته شده است، نفسى که اللّه و خالق یکتا در
آن فسق و فجور و تقوى و انضباط مستقر کرده است، پس اکیدا پیروز گشت آنکه
نفس خود را پاک و تزکيه نمود، و شکست خورد آنکه نفس خود را آلوده و به فساد
کشید». البته
خودپرستان بی عقیده و بی اخلاق از رفت و آمد بین «غریزه جویی و اخلاق
مداری» عبور کرده و داخل مداری شده اند که آشکارا غیر اخلاقی بحساب می
آید!!! و بدین ترتیب گرفتار غرایز اولیه و هواپرستی گشته اند.
در نتیجه هر جا که باشند یک موضع دارند و آنهم مادیّت و نفسانیّت و
خودپرستی است.
و اما کلامِ آخر و مسکُ الختامِ توحیدی - وحیانی اینست:
فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسَابُ (رعد - ۴۰):
«جز این نیست که
{در امر رِسالت و سرانجام بشر}
ابلاغ و پیام رسانی کار شما و حساب و کتاب کار ماست».
سازمان موحدین آزادیخواه ایران
۸ ذو الحِجّه ۱۴۴۴ - ۵ تیر ۱۴۰۲
|