بِسْمِ اللَّه وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ

آیا قرآن در جوامع ما تافته ای جدا بافته است؟!

اگر ما بدین امر اعتقاد داشته باشیم که قرآن کتابی عالی و نور مُبين و برهان خالق و احسن الحدیث است، و از طرف دیگر معتقد باشیم که جوامع سنتی - اسلامی از نظر فکری و عقیدتی مُبتدی و مُختل و خرافه زده و از نظر فرهنگی و اخلاقی مُتدنیّ و فاقد نظم و انضباط لازمند، و در میدان معیشت و نحوۀ زندگانی هم (با وجود خالق رزّاق!) مرحلۀ ملموس و قابل ذکری را طی ننموده اند، آنگاه ناچار می شویم بگوییم که این جوامعِ جا مانده، با کتاب و رسولی که بدان منتسب هستند دچار «خَلل و گُسست خطرناکی!» شده اند؛ و عملا نیز اثری از توازن و هماهنگی و همخوانی بین آنها مشاهده نمی شود. و این بدین معناست که کفۀ ترازوی چنین جوامعی (در ارتباط با نگرش توحیدی و زندگی قرآنی - که می بایست ترجمان آن باشند) بسیار خفیف و کم وزن است و از عهدۀ دینداری توحیدی و حمل اسلامیت و مسلمانی بر نمی آیند، و آشکارا اسلامیت و مسلمانی خارج از زندگی آنها قرار گرفته است. و حتی کار بجایی کشیده که وصول حقیقت اسلام و بلاغ مبین توحیدی بنابر هَیمنۀ استبداد داخلی و خارجی و ناتوانی مفرِط مسلمانان عرفی کاری بسیار سخت و دشوار گشته است (إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ). البته خود این جوامع و مردمانِ سنتی هم ظاهرا و زبانا بدین امر معترف هستند؛ و از این جهت اکثرا از خدا و خالق شان تمنای عفو و بخشش نموده و میخواهند که همینطور و هکذایی (بلاش و در مقابل هیچ!!!) طلب شان مُستجاب گردد. این در حالیست که عفو و بخششِ مصرَّح در آیات قرآن بیشتر متوجه عدم وصول وحی و بلاغ مبین (برای غیر مسلمین) و یا اَعمال بدی است (برای مسلمین) که از روی جهالت و احیانا بنابر ضعف و ناتوانیِ موَجّه صورت می گیرند؛ و خارج از آن عفو و بخششِ چندانی در کار نمی باشد. و بعد از آن، اهل ایمان و اسلام کسانی تعریف می شوند که «فکرا و فرهنگا و اخلاقا» از عهدۀ اسلامیت و مسلمانی و اِعمال وحی قرآنی بر می آیند. بدیهی است که بعد از تلاش حداکثری و جَهد بی دریغ، موضوع «طاقت و فوق طاقت» نیز در میان می باشد، و در این مسیر ایمانی - توحیدی، خالق یکتا اهل ایمان و اسلام را مدنظر و ملاحظه می فرماید. خلاصه با چنین فاصلۀ عمیقی «بین مدعیان اسلامیت و مسلمانی با آیات و تعلیمات وحیانی» بجایی می رسیم که با حزن و اندوه بسیار اعلام نماییم: قرآن کتابی است که تناسبی با ماهیت فکری و فرهنگی و اخلاقی جوامع معروف به اسلامی پیدا نمی کند و مُحتوای بلند آن و اهداف توحیدی اش نسبت به آنها غریبه و ناهمخوان و سنگین! در آمده است؛ همانطور که وضع پیامبرشان (که تجسُّم این کتاب بوده) بهمین صورت است، و ایشان نیز حالتِ «تافتۀ جدا بافته!» به خود گرفته است. و طبعا این فاصلۀ عمیق و گُسلی که طی قرنها بوجود آمده ناشی از فقدان زمینه ها و مشخصا آزادی بیان و انتخاب و حاصل رکود مسلمین و غیر موضوعی شدن اسلامیت می باشد. البته باید توجه داشت که این رکود و عدم تحول بسیار فراگیر بوده و همۀ ابعاد زندگی این جوامع را در بر می گیرد.

این مسئله (عدم توازن و ناهماهنگی بین اسلام و مسلمین) شبیه موضوعی است که در آیات مختلفه و با عباراتی مثل «قرآن مهجور» و «قرآن عِضین» بیان شده است، بنحوی که عبارت اوَّلی بیانگر تن ندادن به دینداری توحیدی و عدم الحاق به اهل ایمان و اسلام است، و عبارت دومی نمایان کنندۀ عدم تحمل مضامین توحیدی و فرار از التزامان اسلامی بحساب می آید. در رابطه با مهجوریت قرآن آیۀ ۳۰ از سورۀ فرقان بسیار بلیغ و رسا بوده و مصداق این موضع انکاری است: وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (فرقان - ۳۰): «رسول اسلام گفت ای خالق و معبودم؛ همانا که قوم من در مقابل این قرآن موضع ترک و دوری جستن اتخاذ کرده اند». اما موضع «عِضین» و تجزیۀ موضوعات قرآنی و تعامل هواپرستانه با آنها بیشتر ناشی از عدم تحملِ دینداری توحیدی و فرار از نظم و انضباطی است که بدان دعوت می نماید، بنحوی که در برابر بعضی آیات تسلیم و در برابر بعضی دیگر مقاومت می کنند (بعضی به دلشان می چسبد و بعضی دیگر را پس می دهند)، کمااینکه در جوامع معروف به اسلامی هم این حقیقت آشکارا به چشم می خورد: وَقُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ، كَمَا أَنزَلْنَا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ، الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ (حِجر - ٨٩ و ٩٠ و ٩١): «ای حامل رسالت بگو که من {بنابر وحی نازله} بیدارگری صریح و روشن هستم، همانطور که بر مُتقطِّعین و تجزیه کنندگان وحی نازل کردیم، همان کسانی که آیات قرآن را از هم گسسته و به میل خودشان با آن رفتار می کنند». اينجاست كه حدود اللّه و مرزهای توحیدی در جوامع اصطلاحا اسلامی و در میان مسلمانانِ عرفی بسیار کم رنگ و غائب گردیده و بصورت وسیعی اِهمال و پایمال می شوند؛ بحدی که نه تنها تجاوز از آنها عرف و عادت شده است! بلکه حتی شناخته هم نمی شوند و مجهول مانده اند؛ کمااینکه در فقه مذاهب مُندرسه هم حدود اللّه بسیار مختصر گردیده و در گناهان کبیرۀ سنتی محصور شده اند. و این در حالیست که «حدود اللّه» تمام ابعاد و جوانب زندگی را در بر می گیرند و در رابطه با هر چیزی جاری و ساری هستند: التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (توبه -۱۱۲): «وفاداران بهشتی، همان تارِکان شرک و جهالت، عابدان معبود، ستایشگران خالق، مردان هجرت و جهاد، اهل تواضع و اطاعت، آمرانِ موازین توحیدی و ناهیانِ منکرَات جاهلی، و حافظان حدود و مرزهای توحیدی هستند، پس به اهل ایمان و اسلام مژده و بشارت برسان». و طبعا همین عامیّ گری و جهالت بازیِ بسیار دور از تدیُّن توحیدی - وحیانی است که تدبر و تعمق در قرآن حکیم را با موانع بسیار جدّی (و اتخاذ موضع انکار و فرار) روبرو کرده است، بنحوی که با چنین روش اِهمال گرایانه و دور از تعلیم و تربیت، قلوب بشری استعدادِ مکث و التزام و قبول و پذیرش را از دست می دهد و راه اثرگذاری بر آنها قفل و مسدود می گردد: أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا (محمد - ۲۴): «آيا در قرآن {و آیاتش} تدبر و تعمق نمى کنند؛ يا اینکه قلوب شان {روح و شعورشان} قفل و راکد و بنابر کينه و عداوت سِفت و بی خاصيت گشته است؟!». و اما بدترین حالت در مقابل رسالت توحیدی - وحیانی و در برابر اهل ایمان و اسلام، همانا موضع خصمانه و حربی است، که بیانگر آخرین مرحلۀ انکار و عداوت می باشد، و بیان وحیانی در این رابطه از این قرار است: وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا، وَ جَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَ إِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَىٰ أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا (اسراء: ۴۵ و ۴۶): «هنگامی که قرآن را تلاوت و عرض می کنی بين شما و کافرانِ مُعاند پردۀ ضخيم و نفوذ ناپذيرى قرار می گيرد {پردۀ عداوت و کینه توزی}، و عناد و کینه های غلیظی که در قلوب آنها ريشه دوانده باعث می شود که قرآن را درک و دریافت نکنند، همچنانکه گوشهایشان سنگين و ناشنوا شده است، و زمانى که در قرآن وحدانيت اللّه {توحید} ذکر و ابلاغ می شود، متنفرانه رو بر می گردانند».

البته احتمالا منصفانه باشد که در رابطه با گرفتاریهای مسلمانان هم سخنانی گفته باشیم، بدین ترتیب که: چه انتظاری از جوامع و مردمانی باید داشت که از طرفی تحت سلطۀ استبداد داخلی و خارجی واقع شده و از طرف دیگر زیر سلطۀ سُنن آباء و اجدادی و خرافه های قرونی و فقر اقتصادی و...... درهم شکسته اند؛ و بدتر از آن قرآن هم طوری ترویج شده که بیشتر یادآور موضوعات تاریخی و یا عزاداری و دفن مردگان باشد؟! آیا باید انتظار معجزه داشت و تصور نمود که در چنین وضعیتی «انتخابی بر حق و گشاینده» صورت گیرد و مردم در صراط مستقیم توحیدی حرکت نمایند؟! هر چند کسانی هم خواهند گفت: بنابر این در سایۀ چنین مردمانی، دینداری توحیدی و حتی افکار مترقی بشری راهی پیدا نخواهد کرد؛ و با این وضع منحط و فلاکت بار «استبداد و فقر و خرافات» اموری اجتناب ناپذیر خواهند بود و به بقای خود در چنین جوامعی ادامه خواهند داد. بلی، وقتی که چنین می شود و بین دو چیز ناهمخوانی و ناهماهنگی بوجود می آید، به طبیعت حال روابط مفید و متناسب نیز در میانشان منتفی می گردد و طرفین به درد یکدیگر نمی خورند؛ و این حقیقتی است که در عالم انسانی و غیر انسانی و در رابطه با «هر چیزی و هر صنف و طرفی» صدق می کند. و در نتیجه این اطراف (خواه ناخواه) یا از هم بریده می شوند و نسبت به یکدیگر بیگانه و غیر مفید و بعضا متنازع در می آیند، و یا باید متحول شوند و روابط خود را جهت «تعامل و تعاون» تجدید و نوسازی کنند. و کلام آخر اینکه: اصل بر «آزادی بیان و انتخاب» است، و بصورت قطعی، اگر این نعمت نصیب جوامع مشهور به اسلامی گردد، و سلطه و هیمنۀ استبداد سیاسی و اجتماعی زائل شود، قرآن کتابی نیست که غریبه و تافتۀ جدا بافته بماند و زمین بخورد؛ چرا که قرآن برهانی عظیم و تحول آفرین است: قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ (اَنعام- ۱۴۹): «بگو حُجّتِ بالغه و عالی مُختص اللّه است، و اگر ارادۀ او اقتضاء می کرد همۀ شما را هدایت می نمود»، و حُجَّت و برهانی که نور مبین و بسیار روشنگر وصف شده است: يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا (نساء - ۱۷۴): «ای مردم همانا که از طرف خالق تان حجت و برهانی آمد، و برایتان نوری مُبین و روشنگر نازل کردیم». و منطق قرآن به حدی قوی و محکم است که اگر بر کوهها نازل می شد می توانست آنها را تسلیم و تسخیر نماید: لَوْ أَنزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (حشر - ۲۱): اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم حتما آن را می دیدی که چگونه در برابر تأثیر و عظمت اللّه {آیات و احکامش} متواضع و متلاشی می گشت؛ و این مثالهایی است برای مردم (و یادآور قوَّتِ حُججِ بالغۀ قرآن است)، ای بسا که تفکر نمایند. و طبعا اين منطق عظيم و قوی یک امر عجیب و معجزه ای نیست، بلکه ناشی از راهی است که بدان دعوت می کند و ناشی از چیزهایی است که بنی آدم را در دنیا و آخرت سعادتمند و پیروز می گرداند: إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ (سورۀ اِسراء - آيۀ ۹): «به تاکيد این قرآن بنی آدم را به راه و روشی دعوت و هدايت می کند که استوارترين و مطمئن ترين راه است». و البته همین قدرت و ميزان اثرگذاری بود که هنگام بعثت محمد (ص) و نزول قرآن، کفار منکر به مردم اینطور توصیه می کردند: وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَٰذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ (فُصِّلت - ۲۶): «کافران و منکران گفتند به این قرآن گوش مدهید و آن را {هنگام شنیدن} مختل نمایید؛ ای بسا بر آن غلبه کنید». اینست که به عنوان موحدین آزادیخواه تأکید می نماییم: اگر جوامع بشری و خاصتا جوامع اسلامی - سنتی فرصت پیدا کنند و به آزادی بیان و انتخاب دست یابند، راه و روش قرآن و دینداری توحیدی را انتخاب خواهند کرد، زیرا خیر و صلاح بشری در این طریقِ مستقیم و عاقبت به خیر نهفته است و این مسیر وحیانی آنها را برندۀ دنیا و آخرت خواهد کرد: وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِينَ (نمل - ۹۲): «من باید قرآن را تلاوت و بیان نمایم، و آنگاه هر کسی که هدایت شود، غیر از این نیست که برای خودش هدایت شده است، و هر کسی هم که گمراه شود {وضع بهمین صورت خواهد بود}، و اعلام کن که من تنها در زمرۀ بیدارگران هستم».

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۱ رمضان ۱۴۴۴ - ۳ فروردین ۱۴۰۲