بِسْمِ اللَّه وَ
لَهُ الْحُكْمُ وَ
إِلَيْهِ الْمَصِيرُ
پایه های حقوق انسان بنابر نصوص قرآن
در رابطه با حق و حقوق انسان چنین وانمود می شود که:
اولا چنین امری مختص دورۀ مُعاصر بوده
و منشاء آن مکاتب مادی غرب است؛ و ریشه ای در تاریخ ادیان و مذاهب از جمله
دین اسلام! ندارد. ثانیا
چنین القاء می گردد که
ادیان و مذاهب بیشتر وظیفه و تکلیف آفرینند و نسبت به حقوق بشر
خاموش! می باشند، و اما از اینکه تاریخ حقوق بشر و حتی نصوصِ ادیان توحیدی
و دیگر مکاتب بشری را حذف نمایند اِبایی ندارند.
ثالثا
(و با توجه به
اصل اول و دوم) گویی اهتمام به حق و حقوق بنی آدم یک اعتقاد ماده گرایانه و
الحادی بوده و خارج از دین و عقیدۀ الهی! قرار می گیرد. بنحوی که هم موضوعاتش
خارج از دینداری و عقاید دینی تصور می شود؛ و هم دنبال کنندگانش میل و
گرایش لادینی و الحادی از آنها به مشام می رسد. و خلاصه چنین تبلیغ و ترویج
شده است که تاریخ حقوق
بشر (که آنهم مختص بشر غربی شده!)
به دورۀ رُنِسانس و نوزایی غربی و دورۀ اومانیسم و انسان محوری اروپایی (در
قرون ۱۶ و ۱۷ و ۱۸ میلادی) بر می گردد، دوره ای که با اصل و اساس قرار دادن
نوع انسان و حقیقت زندگی مادی اش، حقوق او نیز رائج و توسعه پیدا کرد. لکن
ما (موحدین آزادیخواه) روی نظر دیگری هستیم؛ و حتی بر این باوریم که
اومانیسم غربی نظرا و عملا مسیری غیر انسانی پیموده و در تضاد با حقوق نوع
بشر قرار داد. و به شهادت تاریخ مُعاصر، این خط و منهج قبل از اینکه بیانگر
انسان گرایی و تلاش جهت احقاقِ حقّ بنی آدم باشد، بیانگر قومگرایی و
خودپرستی و
«تنازعِ مُبتنی بر غلبۀ اقویاء بر ضعفاء» و به تبع آن ترویج آداب و
رسوم و روابط جنگلی بوده است. و طبعا همین اومانیسم و خود محوری و خودخواهی
الحادی است که معتقد به جنگلی بودن بشر و خروج تدریجی اش از جنگل می باشد؛
و تبعاتش نیز جهانِ سلطه و غارتی است که منادیان این طرز تفکر در بوجود
آمدنش نقش اساسی بازی کرده اند. و بالبداهه این چیزی است که از منظر توحیدی
اسلام گرایشی اَللّاانسانی و خلاف مصالح بنی آدم است (همانطور که عملا چنین
شده و سلطۀ استعماری و امپریالیستی را در جوامع بشری زاییده است)؛ و همچنین
روشی است ماده گرایانه، که نهایتا منجر به قطع رابطۀ مخلوق با خالقش می
گردد (همچنانکه آن را مشاهده می کنیم)، و به طبیعت حال منتهی به
«سرگردانی و بی اعتقادی و بی اخلاقی بنی آدم»
و تداوم روابط سلطه گرانه و ارباب - رعیتی می گردد (که بالفعل چنین
شده است). حال ببینیم نصوص و آیات قرآن دربارۀ حقوق بشر چه می گویند و چگونه
ما را تعلیم می دهند، تا معلوم شود که بنیانگذاران حقوق بشر چه جهات و
مکاتبی بوده اند. هر چند
هدف ما در اینجا بیانِ «اصول و مبادیِ حقوق انسان و نسل بشر» است، و
فروعات و
جزئیات حقوقی نیز روی این اصول و مبادی شکل می گیرند.
ساختار عالی و ذو الاوصاف و خليفة اللّهی
قبل از هر چیز نگاه توحیدی - اسلامی در رابطه با حقیقت انسان و حقوق این
موجود مُفضَّل
(مثل همۀ موضوعات اسلامی) باید در آیات قرآن پیگیری
شود
(کتابی که وحی خالق یکتا و مصدر دین اسلام است)، و این موضوعی است که به
وضوح در آیات قرآن انعکاس یافته و بدین صورت بیان شده است:
خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ
صُوَرَكُمْ وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ (تغابن - ٣):
«او آسمانها و زمین را به حق و بجا خلق کرد و بدنبالش انسان را طرح ریزی و
آنگاه بافت و ساخت او را تکمیل نمود، و بازگشت بسوی اوست».
این اراده و مشیّت اولیۀ خالق یکتا در مورد خلق بشر است، موضوعی که در آیۀ
۴ سورۀ تین تجلی پیدا کرده و اینطور به اتمام رسیده است:
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (تین -
۴):
«به تأکید ما نوع انسان را با بهترین وجه و صورت خلق و بوجود آوردیم».
البته این طرح و خلقت اولیۀ بشر است، لکن نحوۀ تداوم نسل انسانها (در مراحل
بعدی) امری معروف و معمول است و از راه تزاوجِ مذکر و مؤنث (نر و ماده) خلق
می شود و مشخصۀ اساسی اش «سمع و بصیرت» ذکر شده است (موجودی که دارای قوۀ
اخذ و ادراک می باشد):
إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ
فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا (انسان - ۲):
«همانا که ما نوع انسان را از نطفه ای مرکب
خلق نمودیم، همان موجودی که او را امتحان و می آزماییم، و بعد او را دارای
سمع و بصیرت {گیرنده و تشخیص دهنده} قرار دادیم». روی این آیاتِ
وحیانی زیاد می توان بحث كرد، لکن در این رابطه به بیان دو نکته اکتفاء می
کنیم: اولا این آیات ماهیت بشری را در ذات
و خلقت اولیه اش به صراحت اعلام می دارند و مشخصا او را در قیاس با موجودات
دیگر دارای خلقتی عالی و برخوردار از «سمع و بصیرت» قلمداد می کنند. و این
بدین معناست که چنین وضعیتی جزو ذات بشر بوده و فضیلتی است که خالقش به او
عطاء کرده است (حق خدادادی و حقی که ذاتی بشر است).
ثانیا این بافت و ساختار عالی و خدادادی، عام و فراگیر بوده و شامل
جنس بشر و هر انسانی می گردد، اعم از مذکر و مؤنث، پیر و جوان، ثروتمند و
فقیر، نژادها و اقوام مختلف، کمااینکه می فرماید:
قُلْ هُوَ الَّذِي أَنشَأَكُمْ وَ جَعَلَ
لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَّا
تَشْكُرُونَ (مُلک - ۲۳): «بگو اوست
{خالق یکتا} که شما را بوجود آورد و قدرتِ: سمع و شنوایی، بصیرت و بینایی،
و رد و پذیرش به شما داد، لکن تنها عدۀ کمی از شما شکرگذار و نمک شناس می
شوند». و در آیۀ
دیگری (با ادبیات مشابه) دربارۀ همین موضوع، یعنی اعطای سمع و استماع، درک
و ادراک، و قبول و پذیرش به بنی آدم، و در مقابلش قِلّت شکرگذاری!) چنین
روشنگری شده است: وَهُوَ الَّذِي
أَنشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَّا
تَشْكُرُونَ (مؤمنون - ۷۸): «خالق
یکتا آن ذاتی است که توانایی سمع و شنوایی، بصیرت و بینایی، و رد و پذیرش
را در شما بوجود آورد، لکن تنها عدۀ کمی از شما شکرگذار و نمک شناس می
شوند». این مرحلۀ طرح و تکوین بشر و نحوۀ تداوم نسل او بود، و اما مرحلۀ دومِ این مسیر همانا وضعیت نوع بشر بر روی زمین و جانشینی او به نیابت از خالق یکتا و تکریم ایشان و حمایت از حقوق این مخلوق مُفضَّل می باشد، که در آیاتی از قرآن این موضوعات اساسی (که یا تاریخی و فراموش و یا وهمی و ظنّ آلوده شده اند) بدین صورت تبیین گشته اند: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ، وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ، قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ، قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ، وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ (بقره - ۳۰ تا ۳۴): «زمانی که خالقت به ملائکه گفت: همانا كه من روی زمین خلیفه و جانشینی قرار می دهم، آنها نيز گفتند آیا موجودی را خلیفه و جانشین می سازی که در زمین فسادکاری و خونریزی می کند؛ در حالی که ما به حمد و تقدیس تو می پردازیم؟ خالق يكتا گفت: همانا من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید. بدنبال آن خالق یکتا تمام اَسماء را به آدم تعلیم داد و بعد آنها را به ملائکه عرضه نمود و گفت که مرا از این اَسماء مطلع نمایید اگر راست می گویید؛ و {در جواب} ملائکه گفتند که تو پاک و منزه هستی و ما چیزی {در رابطه با آنها} نمی دانیم، مگر آنکه تو تعلیم داده باشی، همانا که تو بسیار پر علم و پر حکمت می باشی. بدنبالش {خالق یکتا} خطاب به آدم گفت که آنها را به اِسمها و امور تعلیم داده شده با خبر نما؛ و هنگامی که آنها را با این اسماء و امور خبردار نمود، خالق یکتا گفت: آیا نگفتم که من غیبهای آسمانها و زمین را می دانم و همچنین آنچه ظاهر یا پنهان می کنید از آن مطلع هستم؟! بعد از آن به ملائکه اعلام داشتیم که آدم را سَجده و تکریم و احترام نمایند و آنها نیز چنین کردند جز ابلیس! که طغیان کرد و استکبار ورزید و جزو کافران گشت». در این آیاتِ نازله مطالب و نِکات بسیار پر اهمیتی نهفته است؛ بحدی پر اهمیت که مبادی نگرش توحیدی - وحيانی نسبت به نوع انسان و به تبع آن حقوق او را پایه ریزی می کنند. در این آیات اساسی: اولا به صراحت اعلام می شود که اساس کفر و عِصیان ابلیس (و ظهور و پدید آمدن شیطان) ناشی از عدم اعتراف به فضل و برتری بشر و خلیفة اللّهی اوست؛ و این نکتۀ محوری آیات مزبور است. نکتۀ دوم و پر اهمیت در این آیات، همانا تعلم پذیری بنی آدم و به تبع آن تربیت پذیری اوست، و خالق یکتا بجای اینکه جواب رد و رفض به ملائکه بدهد (در مورد فسادکاری و خونریزی او) به آنها تفهیم می کند که این موجودِ مفضَّل بر روی زمین «لایق تعلیم و تربیت و مُستعد تغییر» می باشد. و بدنبال ثبوت همین حقیقت است که به ملائکه امر می کند آدم را مورد تکریم و احترام قرار دهند و او را سَجده نمایند؛ که خوب ابلیس عِصیان و تکبُّر می ورزد و در زمرۀ منکرین و کافرکیشان قرار می گیرد (قابل ذکر است که سَجده به معنای احترام و تکریم و تواضع حداکثری است و لزوما شکل رایج و عرفی در جوامع اسلامی را بیان نمی دارد؛ کمااینکه هر معنا و مفهومی ممکن است اَشکال مختلفی به خود بگیرد، و سَجده کردن می تواند مظهر و نمادین باشد و می تواند زمینۀ اطاعت واقع شود). البته در مورد تعلیم پذیری نوع بشر (و به تبع آن تغییر و تحول او) آیات بیشتری در قرآن نازل شده است، که نمونۀ آنها بدین قرار است: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ، اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ، الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ (عَلَق - ۱ تا ۵): «ای محمد، بخوان به نام خالق و پروردگارت که خلق کرد، و انسان را از عَلَق (آویزه ای) بوجود آورد، بخوان! و خالقت اکرم و پر عطاست، همان ذاتی که انسان را از راه قلم تعلیم داد، تعلیماتی که او آن را نمی دانست». یا آیات اول از سورۀ الرّحمن (۱ تا ۴) که تعلیم قرآن و خلق انسان و اعطای قدرت بیان به او را باهم و در یکجا ذکر می کنند: الرَّحْمَٰنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنسَانَ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ (الرحمن - ۱ تا ٤): «الرَّحمن {خالق پر رحمت} قرآن را تعلیم داد، همان ذاتی که انسان را خلق و به او قدرت نطق و بیان عطا فرمود». و شاید سخنی به بلاغت این آیۀ قرآنی وجود نداشته باشد که جامع تعلیم و تربیت پذیری بشر بوده و با اختصار حداکثری می فرماید: وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (بقره - ۲۸۲): «نسبت به موازین توحیدی حافظ و ناظر خود باشید؛ و خالق یکتا {در این راستا} شما را تعلیم می دهد، و ایشان بر هر چیزی علیم و پر اطلاع است». این آیات مذکوره بسیار عام و فراگیر هستند، و همانطور که از الفاظ و مُحتوای آنها بر می آید جنس بنی آدم و همۀ انسانها را پوشش می دهند. بنابر این، تساوی نوع بشر در رابطه با حقوق طبیعی و خدادادی (اعم از جسمی و روحی) یک فکر و عقیدۀ توحیدی - وحیانی و ناشی از ارادۀ خالق یکتاست، و در سورۀ «ص» داستان خلقت و جایگاه بشر اینطور بیان شده است: إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن طِينٍ (۷۱)، فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ (۷۲) فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (۷۳) إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ (۷۴) قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ (۷۵) قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ (۷۶) قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (۷۷) وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَىٰ يَوْمِ الدِّينِ (۷۸): «زمانی خالقت به ملائکه اعلام داشت که همانا من در پی خلق بشری از گل و لای هستم؛ بعدا وقتی که انسان را آماده نمودیم و از روح خود در او دمیدیم، ملائکه او را مورد سَجده و تکریم قرار دادند. پس ملائکه تماما او را سجده و تکریم کردند، جز ابلیس که استکبار ورزید و جزو کفار و منکرین قرار گرفت. خالق یکتا به ابلیس گفت چه چیزی مانع گردید که کسی را سجده و تکریم نمایی که خودم آن را ساخته و پرداختم؛ و در برابرش استکبار ورزیدی و گردن کش گشتی؟! ابلیس جواب داد که من از او بهتر هستم! مرا از آتش خلق نمودی و او را از گل و لای! و آنگاه خالق یکتا گفت پس خارج شو {ای ابلیس} از رحمت من، و مؤکدا شما از طرد شدگانی؛ و لعنت من تا روز قیامت شامل حالت می شود». بنابر این، نوع بشر دارای یک جنس و ماهیت است: خالقش واحد و یکتاست، و ساختارش هم از طرفی گل و لای و از طرف دیگر مُلهِم از روح آن ذاتی است که باید او را عبادت و اطاعت نماید و خلیفه و جانشین او بر روی زمین گردد. و خاصتا نفخ و دمیدن روحِ اللّه و خالق یکتا در وجودش تقدس خاصی به ایشان می بخشد و رنگ و روی خالق بخود می گیرد: صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ (بقره - ۱۳۸): «صِبغه و وَجهۀ اللّه {جلَّ شأنه}؛ و چه چیزی بهتر از رنگ و وجهۀ اللّه و معبود یکتاست؛ بنابر این ما مطیع و پیرو این صِبغه و صورتِ توحیدی هستیم». و طبعا غلبۀ این جنبه از خلقت بشری باعث می شود که انسانهای غالب در «اَعلیٰ عِلِّيِّينَ» قرار گیرند و مقام خلیفة اللّهی کسب نمایند؛ مقامی که برای هر انسانی باز و آزاد می باشد. بدیهی است که چنین فکر و روشی در تضاد با نژادپرستی و برتری نژادی است، و تدیُّن توحیدی (که روی صلاحیت و علم و اخلاق استوار شده است)، فکر و روش نژادی را بعنوان یک انحراف اساسی - ابلیسی بکلی مُلغی نموده است، زیرا نژادپرستی و همچنین تقسیم انسانها به نر و ماده در مسیر ابلیس قرار می گیرد، و حرکت در آن راستا تبعیت از خُطُواتِ الشَیْطان (طرح و برنامه های شیطان) بحساب می آید.
تعلیم و تربیت برای دنیا و آخرت
همانطور كه در مرحلۀ خلقت انسان ذكر شد، بدون تعليم و تربيتِ لازم، نوع بشر
فسادكار و سفاك و نيمه وحشی بوده و لیاقت خلیفة اللّهی و سَجده و تکریم
پیدا نمی کند. و
شرعا و قانونا هم
مردمان وحشیُّ الفعل و افرادِ مجرم و خرابکار
مُستحق مجازات
واقع می شوند
و حتی قتل آنها مُجاز و مشروع می گردد. و جواب
معبود یکتا
نیز در
«علَم کردن بشر بعنوان خلیفةُ اللّه»
و جانشین
او شدن
بر روی زمین، مشروط به تعلیم و تربیت ایشان و
فراگرفتن
اَسماء
به مثابۀ نماد تعلُّم
و علم آموزی
بوده است. و اینجاست که
باید
گفت: نسل
بشر وقتی خلیفة اللّه و
لایق
احترام و تکریم
می گردد
که تعلیم و تربیت پیدا
کند و از مرحلۀ غرایز وحشیانه عبور نماید؛
و گرنه به قول قرآن
«خسِر الدُّنیا و الآخِرة»
شده!
و به چیزی در دنیا و آخرت
نمی رسد،
و
همۀ زندگانی
اش درد و عذاب و
تنازع
می شود، همانطور
که وضع چنین مردمانی را به چشم خود می بینیم.
کمااینکه
در آخرت نیز با توجه
به
تعامل
كَالْأَنْعَامِ دنیایی،
مبنی بر کفر و انکار، نفاق و دروغگویی، مادیت و هواپرستی، شرک و خرافه
گرایی، بی وفایی و پیمان شکنی و...... جهنمی گردیده و مورد خشم و غضب خالقش قرار
خواهد گرفت. بنابر این، تعلیم و تربیت برای دنیا و آخرتِ انسانها نه تنها
امری واجب و ضروری است، بلکه فقدان آن و محرومیت از آن (بعد از قتل نفوس)
بزرگترین ظلم و ستم در حق بشریت بحساب می آید. چرا که ماهیت بنی آدم و ذات
متضادش چنین است و بنحوی خلق شده که می تواند از
«اَعلیٰ عِلِّيِّينَ به أَسْفَلَ سَافِلِينَ»
سقوط نماید و
دنیا و آخرتش خراب گردد. اینست که بعد از خلقت آدم، اولین چیزی که برای بشر
طرح می شود تعلیم و تربیت است، موضوعی که در قرآنِ حکیم بدین صورت بیان شده
است: وَقُلْنَا يَـٰٓـَٔادَمُ ٱسْكُنْ
أَنتَ وَزَوْجُكَ ٱلْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا
وَلَا تَقْرَبَا هَـٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّـٰلِمِينَ،
فَأَزَلَّهُمَا ٱلشَّيْطَـٰنُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ
وَقُلْنَا ٱهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِى ٱلْأَرْضِ
مُسْتَقَرٌّ وَمَتَـٰعٌ إِلَىٰ حِينٍ، فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَـٰتٍ
فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُۥ هُوَ
ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ، قُلْنَا ٱهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا
يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّى هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَاىَ فَلَا خَوْفٌ
عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ، وَٱلَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا
بِـَٔايَـٰتِنَآ أُولَـٰٓئِكَ أَصْحَـٰبُ ٱلنَّارِ هُمْ فِيهَا خَـٰلِدُونَ
(بقره – ۳۵
و ۳۶
و ۳۷
و ۳۸
و ۳۹): «به
آدم گفتیم که شما و زوج تان در بهشتِ دنیا {باغ و چمن زاری
مشخص}
سکنی گزینید و از همۀ تر و تازه های آن که خواستید استفاده نمایید، و لکن
به این درخت {درخت ممنوعه} نزدیک مشوید؛ تا جزو ظالمان و متجاوزان نگردید.
اما {گوش نکردند} و شیطان {نفس امّاره} آنها را نسبت به امر اللّه دچار
غفلت و گمراهی نمود؛ و بنابر همین غفلت و گمراهی خالق یکتا آنها را از وضعی
که در آن بودند خارج و محروم نمود؛ و بر این اساس به آنها گفتیم: پس پایین
آیید {از این وضعیت}، چرا که شما دشمن یکدیگر هستید {و با چنین اوضاعی
لیاقت این زندگی را ندارید}، و بر شماست تا مدتی در زمین مستقر شوید و از
آن استفاده نمایید. آنگاه آدم از خالقش تعلیماتی دریافت کرد و بر اساس آن
توبه اش را قبول نمود، و او بسیار توبه پذیر و واسع الرحمة است. پس گفتیم
همه تان از این وضعیت پایین آیید، لکن از طرف من هدایت می شوید، و بعد از
آن هر کسی از هدایت و راهنمایی من تبعیت و پیروی نماید، هیچ خوف و نگرانی
بر او نیست و آنها محزون و اندوهگین نمی شوند. و اما آنهایی که منکر هدایت
و راهنمایی من می شوند و آیات من را تکذیب می کنند، اهل جهنم و در آن
ماندگار خواهند بود». این
داستانِ حقیقی بنی آدم و بیانگر ماهیت اوست، که در اولین مأموریت شکست
خورد؛ داستانی که مبنی بر دو حقیقت است: یکی انحراف و شکست خوردن (بنابر
نفس اماره و غرایز طبیعی و غیر ارادی)، و دیگری توبه و بازگشت پذیری (که
بیانگر اراده و تعلُّم و عبرت پذیری است)، و طبعا
همین
خَصلت دومی است که
وضع انسانها
و جوامع بشری
را از دیگر حیوانات جدا و متمایز می
نماید.
و به نص قرآن این طبیعت بنی آدم است که
زمینۀ انحراف دارد و
ممکن است
مُنحرف
و شکست
بخورد، لکن زمینۀ ذاتیِ غلبه بر نفس و توبه پذیری را
هم
داراست و می تواند باز
گردد، و آیاتی از سورۀ شمس این ذات دوگانه و دو وجهی را بنحو رسایی تبیین
نموده
و
راه غلبه را نیز
اینطور بیان کرده
است:
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا، فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا، قَدْ
أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا، وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا (شمس -
۷
و
۸
و
۹
و
۱۰): «قسم
به نفس بشر و آنچه بدان آراسته شده است، نفسى که خالق یکتا بدان فسق و فجور
و نیز تقوى و انضباط الهام بخشیده {و جا داده است}، پس به
تأکيد پيروز و
نجات يافت آنکه نفس خود را پاک و تزکيه نمود، و شکست خورده و زيانکار شد
آنکه نفس خود را آلود و به فساد و انحراف کشاند».
توضیحات فوق الذکر ما را بدین نتیجه می رساند که موضوع «شکست و پیروزی
انسان» میدان مُمکنات است، بنحوی که: اگر بنی آدم تعلیم و تربیت شود و
اراده بخرج دهد پیروز می شود، همانطور اگر طبیعی و بِکر بماند گرفتار
غرایزِ کور می شود و شکست می خورد. و اما نکتۀ اهَمّ و امیدبخش اینست که
خالق یکتا بنی آدم را در «دو راهۀ اراده و غریزه» رها نکرده است، بلکه بعد
از خلقت و آزمایشاتِ اولیه وعده نموده که برای راهنمایی و هدایت بشر و
تعلیم و تربیت او بر پایۀ وحی مُنزَل (جهت غلبه بر جهالت و غرایز) انبیاء و
رسولان خود را در میان جوامع بشری مبعوث و ارسال نماید، و آیات زیر بیانگر
این وعدۀ الهی هستند:
يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ
عَلَيْكُمْ آيَاتِي
فَمَنِ
اتَّقَىٰ
وَ
أَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ
وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ
(اَعراف – ۳۵): «اى
فرزندان آدم، رسولانى از خودتان برايتان مبعوث می شوند و آيات و قوانين و
احکام مرا برايتان بازگو و بيان می کنند. و آنگاه کسانی که بر این اساس اهل
تقوى شدند و راه اصلاح و صالح شدن در پيش گرفتند، نه خوفى برآنان وارد است
و نه محزون و نگران می شوند».
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ
الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (حديد آيۀ ٢۵): «همانا
که ما رسولان خود را با دلايل روشنگر و تبيين کننده ارسال کرديم، و همراه
آنان کتاب و ميزان {کتاب و قواعد مشخص} نازل کرديم، تا در سايۀ آنها و
بوسيلۀ آنها مردم براى عدالت قيام کنند و آن را بر قرار نمايند».
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ
وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ
حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ (نحل -
۳۶):
«ما در میان هر امتی رسولی مبعوث داشتیم، به قصد عبودیت و اطاعتِ اللّه و
اجتناب از طاغوت و خطوط شیطانی، و در این راستا بعضی شامل هدایت الهی شدند
و بعضی هم گرفتار ضلالت و گمراهی گشتند».
و این موضوعی است که خالق یکتا نسبت به آخرين رسالت توحيدی - وحیانی هم
اعلام نموده و محمد مصطفی را بعنوان رسول و بیان کنندۀ آیات وحیانی (جهت
تعلیم و تربیت انسانها) معرفی کرده است، تعلیم و تربیتی که مردم اُمّی و
درس نخوانده به علت فقدان و محرومیت از آن در گمراهی آشکار و زندگی
وحشتناکی می زیسته اند، و این ضرورت بدین شیوه تبیین و مُرتفَع شده است:
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو
عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ
الْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ (جمعه -
۲): «خالق
یکتا آن ذاتی است که از میان عامۀ مردم رسولی را مبعوث و بر انگیخت، رسولی
که بر آنان آیات و قوانین اللّه تلاوت می کند و آنها را پاک و تصفیه می
گرداند و به آنان قرآن و حکمت وحیانی تعلیم می دهد؛ در حالی که آنها قبلا
در گمراهی و سرگردانی عمیقی زندگی می کردند».
و در بیانی دیگر این موضوع بنیانی و تعلیمات وحیانی (جهت تعلُّم بشر و
تربیت نفس ایشان) بدین شیوه ابلاغ شده است:
كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا
وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم
مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (بقره ۱۵۱):
«کما
فی السابق رسولی از خودتان در میانتان مبعوث
کردیم تا بر شما آیات و تعلیمات ما را بیان نماید و شما را پاک و تمیز
گرداند و تعلیم و آموزش دهد و حکمت حقایق بیاموزد، چیزهایی که قبلا نمی
دانستید».
و اينهم دعای ابراهیم و اسماعیل که بنابر درک این ضرورت و تداوم این موضوع
اساسی (تعلیم و تربیت وحیانی) از خالق و معبود خویش می خواهند که نسل و
ذریّت آنها را ملاحظه فرماید و جهت تعلیم و تربیت رسولی را در میانشان
معبوث گرداند:
رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ
آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ
إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
(بقره - ۱۲۹):
«ای خالق ما رسولی را از خودشان در بین آنها برانگیز، تا آیات و تعالیم تو
را برایشان بیان نماید و کتاب و حکمت را به آنها تعلیم دهد و آنها را {از
تصورات شرک آمیز و خرافی} پاک و تمیز گرداند، همانا که تو بسیار عزیز و پر
حکمت می باشی».
لکن این موضوع که تعلیم و تربیتِ وحیانی و ارسال رسولان توسط خالق یکتا (در
طول تاریخ و در جوامع ما) چقدر مؤثر و تحول آفرین بوده و چه کسی از آن
استفاده کرده است، به خود انسانها و جوامع بشری و به اوضاع و زمینه هایی که
دارند (و یا بوجود آورده اند) بر می گردد. و علی ای حال! قرآن مُبین در این
رابطه (مُستفید شدن و نشدن از تعلیم و تربیتِ وحیانی) اینطور می فرماید:
كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (مدثر - ٣٨):
«سرنوشت هرکسى در گرو عملکرد خودش می باشد»،
مسلط بر غرایز باشد یا مغلوب آنها، زمینه داشته باشد یا نداشته باشد. و
بدیهی است که:
مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا وَ مَا
رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ
(فصلت - ۴۶):
«هر کسی عمل صالح و سازنده ای انجام بدهد نتیجۀ آن برای خودش خواهد بود، و
هر کسی هم که عملکرد بدی داشته باشد، عواقب آن به خودش باز می گردد، واللّه
بر بندگانش ظلم و ستمی روا نمی دارد».
و این حقیقت که سرنوشت بشریت و افراد بشری وابسته به عملکرد خودش دارد (و
خوب و بدش به خودش بر می گردد)، هماهنگی تامی با این آیۀ وحیانی پیدا می
کند که می فرماید:
وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزَىٰ
كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ (جاثیه - ۲۲): «اللّه
آسمانها و زمین را بر پایۀ حق و تناسب خلق کرده است، تا هر کسی بنابر
عملکرد و اکتسابات خودش جزاء و پاداش داده شود، و بدین شیوه {در موازین
توحیدی} کسی مظلوم واقع نمی شود».
البته بدیهی است که راه رشد و ترقی و سعادتِ دنیا و آخرت در سعی و تلاش
مثبت و سازنده نهفته است، لکن مسلمین اصطلاحی
(بر خلاف نصوص وحیانی) چندان در این راستا واقع نشده اند؛ و بهمین خاطر
ممالک مسلمان نشین سرزمین
بیکاره ها!!!
لقب گرفته اند (به علت فقدان نظم و نظام و مدیریت)؛ و اینهم
فرمودۀ قرآن دربارۀ سعی و تلاش انسانها:
وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ، وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ
يُرَىٰ، ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَىٰ (نجم
- ۳۹ ، ۴۰ ، ۴۱):
«براى نوع انسان جز ما حَصَلِ سعى و تلاش خودش چیزی وجود ندارد، و به تأکید
نتیجۀ سعى و تلاش او مدنظر قرار خواهد گرفت و سپس در آخرت به پاداش کامل آن
نائل خواهد گشت».
و اینهم آیه ای که روی این اصل توحیدی تأکید می نماید که برای روز آخرت به
غیر از ایمان و عملکرد خودتان دل
مبندید و دل خوش نکنید، زیرا همه چیزتان در پیشگاه خالق یکتا وابسته به ایمان و عملکرد خودتان می باشد:
وَاتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ
مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ
(بقره -
۴۸):
«متوجه
روزى باشيد که در آن نه کسى بجاى کسى مجازات و پاداش داده می شود، و نه از
کسى شفاعت و واسطه پذیرفته می شود، و نه از کسى فِديه و برابر گرفته
می
شود، و نه کسى مورد پشتيبانى قرار می گيرد».
حق حیات و تمتُّع ذو الابعاد
حق حیات اولین و اساسی ترین حق بشر و بنی آدم است، و تمام حقوق دیگر (حتی
تعلیم و تربیت) زیر مجموعۀ این حق وجودی قرار می گیرند، همان حقی که در طول
تاریخ بشر و در همۀ رسالات توحیدی اصل و اساسِ حقوق بوده است، و نصوص قرآنی
هم اوامر معبود یکتا را در تمام ادوار نسبت به این حق اعلی (حق حیات) بدین
صورت بیان نموده اند:
وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ
ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (اَنعام -
۱۵۱): «کسی
را نکُشيد و به قتل مرسانيد، چرا که اللّه قتل و کشتن انسان را حرام و
ممنوع کرده است، مگر به حق و بجا {و اجتناب ناپذیر}، و این امری
است که معبود یکتا به شما وصیت نموده است؛ ای بسا که تعقل و تأمل نمایید».
این آیه بیانگر حکمی عام و فراگیر در ممنوعیت قتل نفس است، و اما مثال آن
در قرآن اینطور ذکر شده است:
مِنْ أَجْلِ ذَٰلِكَ كَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن
قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا
قَتَلَ النَّاسَ
جَمِيعًا
وَ
مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا
النَّاسَ جَمِيعًا (مائده -
۳۲): «با
توجه به نزاع و درگیری هابیل و قابیل به بنی اسرائیل {که اهل نزاع و درگیری
بودند} اعلام داشتیم: هر کسی فردی را به قتل برساند، بـدون اینکه {مقتول}
کسی را به قتل رسانده باشد یا اینکه مرتکب فسادی روی زمین شده باشد، مثل
اینست که همۀ مردم را کشته باشد؛ و هر کسی فرد بی گناهی را نجات دهد، مثل
اینست که همۀ مردم را نجات داده باشد».
این مربوط به حق حیات بشر است، که از منظر توحیدی کسی نمی تواند بدان نزدیک
شود و آن را پایمال نماید، و ارتکاب این جرم (که در صدر گناهان کبیره قرار
دارد)، بدون عفوِ اولیای دمّ و بخشيده شدن، مجازاتش تا قتل قاتل پیش می
رود:
وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ
وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا (اِسراء
-
۳۳):
«کسی را نکُشيد و به قتل مرسانيد،
چرا که اللّه قتل و کشتن انسان را ممنوع
کرده است، مگر به حق {و بنابر قوانينى که معبود يكتا وضع کرده است}، و هر
کسی مظلومی را به قتل برساند، حَکَم و تصمیم گیرنده اَولیای او خواهند
بود».
حال ببینیم این موجود محترم و ممنوع القتل و اَکل! چه حقوقی روی زمین و
برای معیشت خود دارد؛ و مشخصا نسبت به نِعَمات دنیوی تا کجا می تواند پیش
برود. در این رابطه آیات بسیاری در قرآن ذکر شده اند، و لکن ما مجموعه ای
از آنها را همراه با عناوینی که جوابگوی این موضوع باشند ارائه می نماییم
(بدون اینکه نیاز چندانی به شرح و تفصیل داشته باشند):
۱- ارض به مثابۀ منزلگاه موقت بشر:
قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ
مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِينٍ (اَعراف - ۲۴):
«معبود یکتا به آنها اعلام نمود که پایین آیید {از این وضعیت}، چرا که دشمن
همدیگرید {و با چنین اوضاعی لیاقت این زندگی را ندارید}، و بر شماست تا
مدتی در زمین استقرار یابید و از آن استفاده نمایید».
قُلْنَا ٱهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّى هُدًى
فَمَن تَبِعَ هُدَاىَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
(بقره – ۳۸):
«گفتیم همه تان از این وضعیت پایین آیید، لکن از طرف من هدایت می شوید، بعد
از آن هر کسی از هدایت و راهنمایی من تبعیت و پیروی نمود، هیچ خوف و نگرانی
بر او نیست و آنها محزون و اندوهگین نمی شوند».
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا
وَجَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (زُخرُف - ۱۰):
«خالق یکتا آن ذاتی است که ارض را
برایتان هموار و قابل زیست گرداند و در آن طُرُق و راههایی قرار داد، ای
بسا که راه بگیرید».
۲- خلقِ زَوجَین برای نسل و تسکین و مَحبّت:
وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ
الْأُنثَى (نجم- ۴۵ ): «و
به تأکید
خالق يكتا دو زوج مذکر و مؤنث را خلق کرد».
وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا
لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَ جَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ
فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (روم - ۲۱):
«يكی از قوانين خالق یکتا {در میدان خلقت انسان} ماهیت زوجی انسان {و خلق
دو جنسیتی است}، تا در سایۀ این قانون تسکین و آرام گیرید، و بين شما
{زوجین} احساس مهر و محبت قرار داد. و به تأکید در اين قانون خالق نشانه ها
و دلالاتى هست براى کسانى که اهل تفکر و انديشه هستند».
وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَ جَعَلَ لَكُم
مِّنْ أَزْوَاجِكُم بَنِينَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ
أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ (نحل
- ۷۲):
«و خالق یکتا از جنس خودتان ازواجی برایتان
پدید آورد و از ازواج شما فرزندان و نوه هایی بوجود آورد، کمااینکه از
نِعَمات پاک و تمیز شما را رزق و روزی بخشید. حال آیا آنها به باطل و
چیزهای غلط ایمان می آورند و به نعمت اللّه و معبود یکتا کافر می شوند؟!».
و طبعا زوجیت
جزو طبیعت بشر و همۀ پدیده های عالم خلقت است، زوجیتی که هم بنابر تصریحات
وحیانی و هم بنابر حقایق عینی و ملموس، عامل تداوم نسل بشری و تسکین و مودت
و محبت و در عین حال تعاون و همکاری است.
۳-
مُسخَّر کردن
آسمان و زمین برای بنی آدم:
هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا (بقره - ۲۹):
«خالق یکتا آن ذاتی است که همۀ نعمتهای روی زمین را برای شما خلق کرد».
اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ
بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (جاثیه
- ۱۲):
«خالق یکتا آن ذاتی است که بحر و دریا را به
تسخیر و خدمت شما در آورد، تا در آن به امر اللّه کشتی به حرکت در آید، و
تا اینکه فضل و رزق خدادادی را کسب نمایید، و ای بسا که شکرگذار و نمک شناس
گردید». اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ
السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ
بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ
لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهَارَ
(ابراهیم - ۳۲): «خالق یکتا آن ذاتی
است که آسمانها و زمین را خلق نمود و از بالا {ابرها} آب نازل کرد و بوسیلۀ
آن ثمرات و میوه جات برای شما {از زمین} بیرون کشید، و همچنین کشتی را به
تسخیر و تصرف شما در آورد، تا به امر خالق در بحر به حرکت در آید، کمااینکه
رودخانه ها را به تسخیر و تصرف شما در آورد».
أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم
مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ
نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ
بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُّنِيرٍ (لقمان - ۲۰):
«آیا نمی بینید که خالق یکتا آنچه در آسمانها
و زمین است در خدمت و تصرف شما قرار داده و نِعَمات ظاهر و باطن خلقت را
تمام و کمال به شما بخشید؛ با وجود این کسانی را می بینی در رابطه با خالق
یکتا مجادله و مناقشه می کنند؛ بدون علم و آگاهی، بدون راه و خط و منهج، و
بدون کتاب و قوانین راهگشا».
وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ
وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ
لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ.
وَمَا ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ إِنَّ فِي
ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ
(نحل - ۱۲ و ۱۳):
«و خالق یکتا شب و روز و خورشید و ماه و نجوم را به تسخیر و خدمت شما در
آورد، تسخیر شدگانی که تابع
امر او هستند، همانا که در این خلایق دلالات و نشانه هایی هست برای کسانی
که اهل تعقل و تأمل هستند. و آنچه در زمین برایتان بوجود آوردیم
دارای
الوان و
رنگهای
مختلف است،
و در آنها نیز دلالات و نشانه هایی هست برای
کسانی که متذکر و بیدار می شوند».
وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ
وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا
مِّنْهُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (جاثیه -
۱۳):
«و خالق یکتا هرچه در آسمانها و زمین است به خدمت و تصرف شما در آورد؛ به
راستی که در این امر رهنمون هایی وجود دارد برای آنهایی که تفکر و تعمق می
نمایند».
بدین ترتیب،
کرۀ ارض (بَرّاً و بَحْراً) مال همۀ بنی آدم و تمام جوامع بشری است؛ و بر
حسب قوانین نازله و اجتهادی و حقوقی هر کسی حق دارد در آن سهمی داشته باشد،
و جهت تحقق این ضرورت باید نظم و نظامی عادلانه بوجود آید، تا حق به حق دار
برسد. بدیهی است که این آیات در تضاد با نظامهای ارباب - رعیتی و تصاحب
اراضی و زمین خواری قرار می گیرند.
۴- خصائص خِلقت و استفاده از نِعَمات:
أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا، وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا،
وَخَلَقْنَاكُمْ أَزْوَاجًا، وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتًا، وَجَعَلْنَا
اللَّيْلَ لِبَاسًا، وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا (نباء - ۶ تا ۱۱):
«آیا
ارض را پهنۀ زندگانی نساختیم و کوهها را ریشه دار نکردیم؟! همانطور
که شما انسانها را بصورت زوجی خلق نمودیم و خواب شما را مایۀ آرامش و استراحت
قرار دادیم؛ همچنانکه شب را لباس تاریکی پوشاندیم و روز را میدان تلاش و معاش
نمودیم».
وَمِن رَّحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ
وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ
وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (قَصَص - ۷۳): «و
از رحمتها و برکات خالق یکتا {در حق بشریت} پدید آوردن شب و روز جهت سُکنَت
و آرامش و همچنین اکتساب از فضل و بخشش اوست، و ای بسا که شکرگذار و نمک
شناس باشید». و به عبارت دیگر: هُوَ
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ
مُبْصِرًا إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (یونُس - ۶۷):
«خالق یکتا آن ذاتی است که شب را پدید
آورد تا در آن سُکنی و آرامش پیدا کنید، و همچنین روز روشن را پدید آورد
{تا در آن فعال و کوشا گردید}، و در این ساخت و ساز حتما آیات و دلالاتی
هست برای کسانی که تعقل و تأمل نمایند».
وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلَالًا وَ جَعَلَ لَكُم مِّنَ
الْجِبَالِ أَكْنَانًا وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَ
سَرَابِيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ كَذَٰلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ
لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ (نحل -
۸۱):
«خالق يكتا از آنچه خلق نموده سایه هایی برای شما ترتیب داده است،
کمااینکه
از کوهها غارها و پناه گاهایی قرار داده است، و برای شما لباسها و پوششی
وضع نموده تا از گرما {و
همانطور از
سرما} محفوظ بمانید،
علاوه بر اینها
لباس و پوشش دفاعی برای شما خلق نموده است، و
خالق یکتا
اینچنین
نعمت خود را برایتان به
کمال می رساند، ای بسا که تسلیم
او
شوید».
اما ببینیم مردمان هکذایی و نامعقول در مقابل نعمت و عافيّت چطور رفتار می
کنند و هنگامۀ بلا و مصیبت به یاد آن می افتند:
هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّىٰ إِذَا
كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا
بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ
وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ
الدِّينَ لَئِنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَٰذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ
الشَّاكِرِينَ (یونُس ۲۲):
«خالق یکتا آن ذاتی است که شما را در برّ و بحر {خشکی و دریا} به حرکت در
می آورد، حتی وقتی در کشتی و همراه آن جاری می شوید، همراه با نسیمی ملایم
و فرح بخش. لکن وقتی که جَوّ عوض شد و بادِ طوفانی وزیدن گرفت و دریا از هر
طرفی موّاج و متلاطم گردید، و گرفتاران تصور کردند که در محاصرۀ امواج دریا
قرار گرفته اند؛ آنگاه {در این تنگنا} معبود یکتا را به دعوت طلبیدند و
خلوص دینی پیدا کردند {موحد گشتند!} و گفتند {ای خالق و معبود بی همتا} اگر
از این وضعیتِ طوفانی نجات مان دهید! حتما از شکرگذاران {و اهل اطاعت}
خواهیم بود».
۵- حق استفاده از زینتها و شُرب و اَکل پاک:
يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا
وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ (اعراف
- ۳۱): «ای
بنی آدم (و اهل سَجدۀ توحیدی) برای رفتن به مساجد زیباپوش و آراسته باشید،
و بخورید و بیاشامید و لکن اسراف و زیاده روی مکنید، زیرا اللّه مُسرفان و
زیاده روان را دوست ندارد». قُلْ
مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ
وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ (اعراف - ٣٢): «ای
پیامبر اعلام نما که چه کسی زینتهای الهی و همچنین رزق و روزی حلال و
پاکیزه را حرام و ممنوع کرده است؟!».
قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا
بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ (اعراف - ۳۳):
«بگو که خالق من فقط زشتکاریهای پیدا و پنهان و جرائم و
تجاوز به ناحق را حرام و ممنوع کرده است».
يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ
أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ (مائده - ٤):
«از تو سؤال می کنند که چیزی برای آنها حلال
و مُجاز شده است؟ بگو که چیزهای پاک و تمیز برای شما حلال و مُجاز شده
است».
فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلَالًا طَيِّبًا وَاشْكُرُوا
نِعْمَتَ اللَّهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (نحل - ۱۱۴):
«پس بخورید و استفاده نمایید از رزق حلال و تمیزی که خالق تان به شما
بخشیده است، و شکر نعمتهای معبود یکتا را بجا آورید، اگر واقعا او را عبادت
و اطاعت می کنید».
يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَ
لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ
(بقره -
۱۶۸): «هان
ای مردم، بخورید و استفاده کنید از آنچه در روی زمین حلال و طیب است، و لکن
راههای شیطانی و انحرافی را در پیش مگیرید، چرا که شیطان (به مثابۀ مظهر
انحرافات و گمراهیها) دشمن مُبین و آشکار شماست».
كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ
عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَىٰ (طه -
۸۱):
«از آنچه حلال و طیب است بخورید و استفاده کنید، لکن در این راستا از حدود
خود تجاوز مکنید {حیوان اقتصادی مشوید}؛ که در آن صورت مشمول غضب خالق یکتا
خواهید گشت، و هر کسی مورد غضب و نفرت او قرار گیرد حتما ساقط و هلاک می
شود.».
و شاید کلامی جامع تر و رساتر از این نباشد که خالق یکتا در رابطه با
نعمتهایی که برای بنی آدم خلق نموده (و بدین شیوه او را تکریم و احترام
گذاشته است) اینطور می فرماید:
وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ
رَحِيمٌ (١٨):
«اگر نعمتهای خالق یکتا را شمارش کنید نمی توانید؛ و به تأکید او {در حق
بنی آدم و برگزیدۀ خودش} بسیار پر بخشش و مهربان است».
آزادی بيان و انتخاب و نحوۀ زندگی
آزادی بیان و انتخاب و نحوۀ زندگی
بنی آدم،
حد فاصلِ
واقعی و عملیِ «حیات
بشری
و حیوانی»
و معنابخش زندگی
اوست،
تاجایی که تعلیم و تربیت
انسانها نیز وقتی
معنای
حقیقی
پیدا می کند که هموار کننده و زمینه ساز این امر اساسی باشد. و قطعا
بدون این حق تعیین کننده، انسانیتِ انسان «عقیم و ناکام»
شده
و دنیا و آخرت و ایمانش
بلا معنا و منتفی می گردد. بدین ترتیب، سلب و هتک این حق مصیری
حرامی عظیم
و پر خطر بوده و جرمی است که در زمرۀ
«بزرگترین
گناهان
کبیره»
قرار می گیرد. و بدیهی است که این حق کلیدی چنان عظیم و کریم است که خالق
یکتا دهها بار آن را در قرآن مُنزَل تصریح و مورد تأکید قرار داده است؛ و
حتی رسولانش را در همین رابطه و عدم توجه بدین «حق مُبین» مورد خطاب قرار
داده و هوشیار نموده است. بنابر این، احدی حق ندارد چنین حقی را از بشر
دریغ بدارد و آن را پایمال نماید، و هر کسی چنین کند طاغوت مُسلَّم و شیطان
ملعون گشته است، چرا که این کار بر خلاف اراده و مشیّت خالق است، و با
ارتکاب این جرم بزرگ «افضل مخلوقات و برگزیدۀ معبود» را مسلوب الإراده کرده
است، و نصوص قرآن این حقیقت مُسلَّم و قطعی را بدین شیوه بیان کرده اند:
لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ (بقره
- ٢۵۶):
«در قبول و پذيرش دين اسلام اِکراه و اجبارى وجود ندارد، و به تحقيق راه
رشد توحیدی از ضلالت و گمراهى جدا و مشخص شده است». در
همین راستا و جهت تبیینِ اراده و مشیّت خالق یکتا نسبت به عدمِ «اکراه و
اجبار» در دینداری توحیدی، قرآن مُنیر خطاب به شخص رسول اینطور می فرماید:
وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَن فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا
أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ (یونس -
۹۹):
«اگر اللّه و خالق یکتا می خواست {و اراده و قانون او اقتضاء می کرد}، همۀ
مردم روی زمین ايمان مى آوردند؛ حال تو {ای رسول} چگونه مردم را وادار به
ایمان {و دینداری توحیدی} می نمایی؟!».
بدین صورت، اجبار و وادارسازی مردم به ایمان و دیانت (اعم از مادی و معنوی)
کاری بر خلاف اراده و قانون اللّه است (اراده و قانونی که مبنی بر آزادى
ذاتى و اراده و انتخاب بشری است)، و حتی شخص رسول نسبت به عدم توجه بدین
امر الهی و طبیعی (به حق یا به ناحق) مورد خطاب واقع شده است. و این حقیقتی
است که در آیات دیگر هم بیان گردیده است، و انتخاب «ایمان و اسلامیت» به
خود انسانها واگذار شده است، همانطور که عواقب هدایت و ضلالت متوجه خود
اوست:
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ
جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي
لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَ مَا أَنَا
عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ (یونس - ۱۰۸): «ای
رسول اسلام، خطاب به مردم بگو که مؤکدا از طرف خالق یکتا حق و حقیقت
برایتان نازل شده است؛ و بعد از این {بدانید} هر کسی از شما هدایت و مسلمان
گردد، برای خودش هدایت و مسلمان شده است؛ و هر کسی که گمراه و کافر شود
مسئولیت آن به گردن خودش می باشد، و بگو که من وکیل و مسئول شما نیستم». علاوه
بر اینها آیۀ ۲۹ سورۀ
کهف در امر آزادی انتخابِ عقیده و روش زندگی و در نشان دادن طریق حق و
راستی بسیار روشنگر و راهگشاست:
وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ
وَمَنْ
شَاءَ
فَلْيَكْفُرْ
(کهف - ۲۹):
«بگو حق و راستی از جانب خالق تان است؛ حال هر کسی می خواهد مؤمن و ملحق و
هر کسی می خواهد کافر و منکر شود».
همچنانکه (به مثابۀ اتمام حُجَّت
توحیدی) قرآن مُنیر موضوع شکر و کفر بشری را بدین
شیوه فَیصله بخشیده است:
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً (انسان
- ٣):
«ما نوع انسان را هدايت و راهنمايى کرديم {و راه توحيد و یکتاپرستی را به
او نشان داديم}، حال این اوست که می تواند شکرگذار و ايمان دار و می تواند
منکر و کافر شود».
دربارۀ آزادی بیان و عقیده آیات زیادی در قرآن نازل شده است، بدین معنا که
هر کسی و هر جهتی آزاد باشد
که افکار و عقاید و فرهنگ خود را بیان و تبلیغ نماید. آیاتی که در همان حال
که ما را به
«حقانیتِ آزادی بیان و عقیده»
رهنمون می سازند، روی ثبات قدم در دینداری توحیدی و التزام به تقوی و
انضباط دینی را نیز مورد تأکید قرار می دهند. هر چند باید دانست که مخالفان
اسلام در دورۀ بعثت و خاصتا بت پرستانِ جزیرة العرب صاحب فکر و فرهنگ
آنچنانی نبودند که بتوانند در برابر بعثت جدید مواضع منتقدانه و مقابلۀ
معقولی داشته باشند، و به تبع آن، در برابر نُبُوَّت محمد و بعثت توحیدی آن
بیشتر روش سرکوبگرانه و مُمانعت زورگویانه
«علیه انتشار و توسُّع اسلامیت»
در پیش گرفتند. و در واقع باید گفت که آنها نیز به خصومت و خشونت متوسل
شدند، که خوب حاصل آن کافرکیشی و انکار دشمنانه بود؛ و بهمین خاطر قرآن
کریم این مُنکران غیر منطقی را کافر و دشمنان قسی القلب نامیده است. بلی،
آنها جز میراث آباء و اجدادی بیان و طرز تفکر خاصی نداشتند؛ بگذریم از
اینکه آنها اصلا حاکم و زورگو بودند و مثل نظامهای استبدادیِ امروزه با
مخالفان و صاحبان افکار و عقایدِ نوین رفتار می کردند. و طبعا این مسلمین
بودند که خواهانِ
«آزادی بیان و عقیده و بلاغ مبین»
به مردم بودند. بدیهی است که این نوع موضع گیریِ خصمانه شامل یهود و نصاری
هم می شود (هر چند قرآن آنها را اهل کتاب و در واقع مُسمّی به اهل کتاب!
ذکر نموده است)، لکن با توجه به اینکه آنها نیز مثل بت پرستان تعامل نموده
و
آباء و اجدادی رفتار کردند و
در برابر بعثت جدید توحیدی
خشونت و عداوت زیادی بخرج
دادند (خاصتا یهودیانی که قدرت بیشتری داشتند)،
در نتیجه در بین اهل کتاب
نیز کافرکیشی پدیدار گشت (همانند گذشته و رایج در نُبُوّات توحیدی).
و آیۀ
اول سورۀ
بیِّنه
در رابطه با عرفی بودن و عدم انفکاک و اختلاف بت پرستان و اهل کتاب (تا
هنگام بعثت توحیدی) بسیار بلیغ و رساست،
آنگاه که می فرماید:
لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ
مُنفَكِّينَ حَتَّىٰ تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ
(بیِّنه - ۱):
«منکرین
اهل کتاب
و
اهل شرک
{بنابر ماهیت مشترک}
تا هنگام بعثت و نزول قرآن فرق و انفکاکی
نداشتند».
با
وجود این، قرآن حکیم در موارد
و میادین
بسیاری،
افکار و عقاید و
همچنین
مواضع اهل شرک و
اهل کتاب را مورد نقد
و انتقاد
قرار داده و یا
آنها را
تأیید
و تشویق
و حتی آنها را به
اشتراكات توحيدی
دعوت نموده است. و آیۀ ۶۴ سورۀ آلِ عمران این حقیقت را با لحن ناصحانه و
دعوت گرانه ای
بدین شیوه
بیان
داشته
است:
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا
وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً
وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن
تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (آل عمران -
۶۴):
«ای رسول
به اهل کتاب و پيروان مکاتب توحيدى بگو که بياييد بسوى کلمه و سخنى که در
آن مشترک هستيم و آن اينکه جز اللّه و خالق یکتا را عبادت و اطاعت نکنيم و
چيزى را شريک و هم سطح او نگردانيم {نفى مطلق سازى و سلطه گرى و برقرارى
روابط توحیدی} و بعضى از ما خداى بعضى ديگر نشود {نفی نظام ارباب - رعيتى و
سلطه ای}، و لکن اگر نپذیرفتند و انکار نمودند بگویید: شاهد باشید {و
بدانید} که ما مسلمان هستیم».
علاوه بر اینها
قرآن مُنزَل بصورت منهجی و از باب تبیین قواعدِ توحیدی (در همۀ زمانها و
مکانها)، نسبت به آزادی بیان و انتخاب مواضعی حداکثری (و حتی دربارۀ
تعامل زشت و ناپسندِ مخالفین) ارائه
داده
است، که مثالهایی را در همینجا
ذکر و بیان می نماییم:
آزادی بیان در
مخالفت با
بعثت
توحیدی:
مخالفت با بعثت توحیدی (که مبنای اسلامیت و مسلمانی است) امری بسیار معمول
در تاریخ رسالات توحیدی است و دهها آیه در این رابطه در قرآن کریم بیان شده
است. و اما مهمترین قضیه در این راستا (که در قرآن بیان شده است)
عبارتست از
متهم کردن رسولانِ
اللّه به جعل
وحی
و بافتن آن به هوای خودشان
بوده است!
که خوب بالاتر از این تهمت و افتراء چیزی
وجود ندارد.
حال ببینیم
موضع قرآن در برابر این
اتهام و بهتان بزرگ
چیست و در برابر آن چه عکس العملی داشته است:
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي
وَأَنَا بَرِيءٌ مِّمَّا تُجْرِمُونَ (هود - ۳۵):
«اینکه می گویند محمد قرآن را خودش می بافد {و آن را به اللّه و معبود یکتا
نسبت می دهد}؛ بگو اگر چنین باشد جرم من برای خودم می باشد، در حالی که من
از مجرم سازی شما بریء و مُبرّا هستم»؛
و طبعا این بیانگر حد اعلای تحمل بیان و تبلیغات مخالفین است. همچنین
در آیه ای دیگر (که
بیانگر آزاد گذاشتن مخالفان است)، خطاب به کسانی که قرآن را بعنوان وحیِ
خالق نمی پذیرند، بجای هر چیزی از آنها خواسته می شود که اگر قناعت ندارید
و در مواضع خودتان صادق هستید (بعنوان تحدّی و مقابله جویی) از آنها می
خواهد کتابی شبیه قرآن و یا سوره ای مثل آن بیاورید (و از کسانی هم که مؤید
نظر و مواضع شما هستند کمک بخواهید):
وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا
بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن
كُنتُمْ صَادِقِينَ (بقره
-
۲۳):
«و اگر دربارۀ آنچه بر محمد نازل کردیم {قرآن} شک و تردیدی {در الهی بودنش}
دارید، پس سوره ای مثل آن را بیاورید؛ و در این راستا از مؤیدان و همکاران
غیر الهی خود نیز کمک و یاری بجویید، اگر راست می گویید و به مواضع خود
ایمان دارید».
بعد از اینها قرآن مُنیر در دفاع از خود و ماهیت وحیانی اش تبیینات و
روشنگریهایی نموده و در همان حال قاعدۀ تعامل با مخالفان را نیز (از جمله
در میدان انکار قرآن) بنحوی اعلام داشته که بسیار راهگشا و نمونۀ تمام عیار
آزادی بیان و عقیده است و اینطور می فرماید:
وَمَا كَانَ هَٰذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرَىٰ مِنْ دُونِ اللَّهِ
وَلَٰكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْكِتَابِ لَا
رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ، أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ
فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ
اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ: «این
قرآن نزد غیر اللّه بافته و ترتیب داده نمی شود؛ بلکه {این کتاب} مؤید
رسالات توحیدی ما قبل خود می باشد! و بلاشک تفصیل دهندۀ قوانین خالق
جهانیان است. همچنین مُشرکینِ کافرکیش می گویند که محمد این قرآن را نزد
خودش بافته است؟! بگو اگر چنین است پس سوره ای مثل آن را بیاورید (در علم و
مُحتوا و ادبیات!)، و در این امر تا آنجا که می توانید از همه کمک بگیرید
به غیر از اللّه! اگر صادق و راست گفتار هستید».
آزادی بیان و نقش آن در
هدایت
توحیدی:
سعۀ صدر و تحمل نظراتِ متفاوت
یک
ارزش
فرهنگی
و خُلق و خوی توحیدی است.
و اما بالاتر از آن، استفاده از این نعمت و بهره مند شدن از بیان آزاد است،
کاری که قرآن مجید آن را نماد هدایت یافتگی قلمداد کرده و
مژدۀ خالق یکتا را به کسانی می رساند که چنین
صفاتی
دارند.
بنحوی که
می توانند سخنان و مواضع
مختلفه
را بشنوند و
آنگاه
از میان آنها بهترین
ها را انتخاب و تبعیت نمایند:
فَبَشِّرْ عِبَادِ،
الَّذِينَ
يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ
هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُوالْأَلْبَابِ
(زُمَر - ۱۷
و ۱۸):
«بشارت باد بر کسانی که {بنابر آزادمنشی و سعۀ صدر} هر سخنی را می توانند
بشنوند، و آنگاه {بنابر امکان و توان انتخاب} از بهترین آنها تبعیت و پیروی
می کنند، آنها کسانی هستند که اللّه و خالق یکتا هدایت شان کرده و صاحب عقل
و خرَد می باشند».
لکن اگر چنین سعۀ صدری وجود نداشت و یا اطراف مقابل بد و بیراهه را از حد
گذراندند، بازهم مواضع توحیدی سر جای خود باقیست و در برابر عدم تحمل چنین
مضیقه ای به اهل ایمان هشدار داده شده است:
نَّحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَ مَا أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ
فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن يَخَافُ
وَعِيدِ (ق -
۴۵): «ما
دربارۀ گفته ها و مواضع کافرانِ منکر اَعلم تر هستیم!
و بعدا {باید بدانی
که} شما نسبت به هدایت آنها جبر و سیطره ای نداری {و امر هدایت در اختیار
شما نیست}، پس بر پایۀ قرآن کسانی را دعوت کن که هشدارهای ما را جدی می
گیرند».
بنابر این، روش و تعامل توحیدی - وحیانی در مقابل بیان و تبلیغات مخالفین
(ولو بسیار زِبر و زشت باشد)، مبنی بر صبر و تحمل و حداکثرش فاصله گرفتن و
قطع مباحثه و گفتگو است:
وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا (مُزمِّل
- ۱۰):
«در برابر اقوال و گفته هایشان {مبنی بر تکذیب و انکار خصمانه} صبر و تحمل
بخرج بده و بصورت معقول و زیبایی از آنها فاصله بگیر».
تحمل
اَبلهان و هرزه گویان
و مسخره بازان:
البته فراتر از این قواعدِ توحیدی و آزادمنشانه (در حق مخالفین و حتی
مُنکرین کافرکیش)، توصیۀ قرآن به صبوری و عدم واکنشِ متقابل در رابطه با
کسانی است که از حدود بیان
مسالمت آمیز تجاوز کرده و
در مسیر
اذیت و
اهانت و استهزای
اهل
ایمان
قرار می گیرند؛ و قرآن
مُبین
دربارۀ نحوۀ تعامل با
این ناکسان بد زبان
چنین
روشنگری کرده است:
وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا
أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي
الْجَاهِلِينَ (قَصَص - ۵۵):
«اگر {اهل ایمان} سخن زشت و باطلی شنیدند از آن دوری جستند و گفتند اَعمال
ما از آن ماست و اَعمال شما از آن شماست؛ سلام بر شما و ما با جاهلان بحث و
مناقشه ای نداریم».
و این یعنی اهل ایمان حتی زشتگویی و بد زبانی مخالفین را نیز تحمل می کنند
و بجای درگیری و عدم تحمل! تنها وظیفه را دوری گزینی از استماع آنچه باطل و
نامقبول است بیان می دارد. کمااینکه در همین سیاق آیۀ ۶۳ سورۀ فُرقان
بندگان معبود یکتا را بدین شیوه توصیف می نماید:
وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا
وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا (فرقان - ٦٣):
«بندگانِ
الرَّحْمَٰن
{معبود پرُ رحمت} کسانی هستند که روی زمین متواضعانه رفتار می کنند و
هنگامی که مورد خطاب جُهّال قرار گرفتند به آنها سلام می کنند».
بدیهی است که در میدان نقد و مناقشه با مخالفین نیز آیات زیادی نازل شده
است، و قواعد آنها در نحوۀ تعامل با مخالفین و مُنکرین (در زمانها و
مکانهای مختلف) الهام بخش اهل توحید و آزادی است. و نمونۀ این آیات و
قواعدِ وحیانی «در میدان مجادله با مخالفین» از این قرار است:
وَقَالُوا لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ
تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ.
بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ
عِندَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ. وَقَالَتِ
الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَىٰ عَلَىٰ شَيْءٍ وَ قَالَتِ النَّصَارَىٰ
لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَىٰ شَيْءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَٰلِكَ
قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ
بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (بقره
- ۱۱۱ و ۱۱۲ و ۱۱۳):
«اهل کتاب اعلام داشتند که هرگز کسی داخل بهشت نمی گردد مگر اینکه یهودی یا
مسیحی باشد؛ این آرزوها و خیالات آنهاست، بگو {برای چنین ادعایی} دلیل و
برهانتان را بیاورید اگر راست می گویید.
بلی {بر خلاف ظنّ و گمان آنها} هر کسی تسلیم درگاه اللّه و خالق یکتا شود و
در همان حال اهل احسان و نیکوکاری باشد، نزد خالقش اجر و پاداش خودش را
خواهد داشت؛ و خوف و اندوهی بر آنها نیست. همچنین مردم یهود می گویند نصاری
پایه و اساسی ندارد، همچنانکه مردم نصاری می گویند یهود پایه و اساسی
ندارد؛ در حالی که طرفین کتاب تلاوت می کنند؛ و اینچنین افراد جاهل و نادان
چیزهای مشابه را به یکدیگر نسبت می دهند، و لکن خالق یکتا روز قیامت دربارۀ
اختلافاتشان قضاوت خواهد کرد»،
و این یعنی یکدیگر را تحمل کنید و خود را حق مطلق مپندارید و اختلافات
اجتناب ناپذیر را به خالق یکتا واگذار نمایید. لکن چنین کاری بنابر مواضع
خصمانه و اِنکاری حاصل نمی شود؛ بلکه انصاف و تسامح و روش واقع بینانه می
خواهد (حتی در رابطه با مخالفین و منکرین)، و آیۀ ۱۹۹ سورۀ آلِ عمران سرمشق
این روش انتقادی و منصفانه است که می فرماید:
وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَن يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا أُنزِلَ
إِلَيْكُمْ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْهِمْ خَاشِعِينَ لِلَّهِ لَا يَشْتَرُونَ
بِآيَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَٰئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ
رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (آلِ عمران - ۱۹۹):
«همانا کسانی از اهل کتاب {یهود و نصاری} ایمان دارند به اللّه و به آنچه
بر شما و خودشان نازل شده است؛ در برابر خالق یکتا خشوع دارند و آیات او را
بسادگی و به بهای اندکی زیر پا نمی گذارند، و آنها نزد خالق شان اجر و
پاداش خود را دارند و او بسیار سریع الحساب است».
و آیۀ ۷۵ سورۀ آلِ عمران نیز نمونۀ دیگری در روش انتقادی واقع بینانه و
تعامل منصفانۀ توحیدی است، و نص آن بدین قرار است:
وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ يُؤَدِّهِ
إِلَيْكَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَّا يُؤَدِّهِ
إِلَيْكَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا (آلِ عمران - ۷۵):
«از اهل کتاب {یهود و نصاری} کسانی هستند که اگر خرواری از ثروت به آنها
بسپاری آن را به تو باز می گردانند، کمااینکه کسانی در میان آنها یافت می
شود که اگر دیناری به آنها بسپاری آن را به تو باز نمی گردانند؛ مگر اینکه
همیشه بالای سرشان باشی!».
و این یعنی اینکه قرآن اهل کتاب را یک نوع تلقی نمی کند و تر و خشک را با
هم نمی سوزاند، کمااینکه دربارۀ کُتُب تورات و انجیل نیز اینطور تعامل کرده
است. اینست زمینۀ کثرت گرایی و نفی انحصارطلبی؛ که در بِدایات ظهور اسلام و
مذاهب اولیۀ اسلامی جامۀ عمل پوشید، لکن در طی زمان و با سیطرۀ مستبدین بر
دنیا و آخرت مسلمین! غائب و ناپدید گردید. و حالا نیز غرب و غرب گرایان می
گویند این ما هستیم که
«بیانگذار حقوق بشر و آزادی و کثرت گرایی»
می باشیم!!! و طبعا زیر سایۀ چنین شعارهایی بود که جهان را تصرف و استعمار
نمودند و مِلل عالَم را تا امروزه تحت سلطۀ خود گرفته اند.
بلی، این آیۀ قرآنی
نقدی صریح و صادقانه بر علیه تفکر انحصارطلبانۀ یهودی و نصرانی است، که
خواسته اند خدا و آخرت را به تصرف خود در آورند و بهشت را نیز مختص خود
گردانند؛ همان روشی که فرقه بازان مدعیِ اسلامیت و مسلمانی جانشین آنها شده
و روش آنها را استمرار بخشیدند! و هر یک از آنها فرقۀ ناجیه ای برای خود
جعل کرد و تراشید.
و اما ببینیم مشرکین
و بت پرستانِ خیره سر و گریزان از حقایق!
چه می گویند و عکس العمل قرآن در رابطه با عقاید و روش
آنها چگونه است:
أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ هَٰذَا
ذِكْرُ مَن مَّعِيَ وَذِكْرُ مَن قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا
يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ (انبیاء - ۲۴):
«اینکه غیر از خالق یکتا خدایانی را عبادت و پرستش می کنند؛ بگو برای چنین
کاری {شرک و بت پرستی} برهان و دلیل ارائه دهید؛ این قرآن ذکر و بیانی است
که به همراه دارم و همچنین ذکر و بیان کُتُب پیشین است، لکن اکثر مشرکین
چیزی از حق {و تاریخ نُبُوَّت} نمی دانند و از آن گریزانند».
و خوب این منطق وحیانی قرآن در میدان نقد و جدال با مشرکین است، کمااینکه
در زمان ابراهیم خليل نیز روش توحیدی و حكيمانۀ
مجادله و مناقشه با بت پرستان و همچنین عکس العمل بسیار خشن و زورپرستانۀ
آنها بدین صورت بوده است:
قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمْ شَيْئًا وَ
لَا يَضُرُّكُمْ، أُفٍّ لَّكُمْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ
أَفَلَا تَعْقِلُونَ، قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِن
كُنتُمْ فَاعِلِينَ (انبیاء -
۶۶
و
۶۷
و
۶۸): «ابراهیم {خطاب
به قوم خودش} گفت:
آیا غیر از اللّه و خالق یکتا چیزهایی را عبادت و پرستش می کنید که هیچ نفع
و ضرری متوجه شما نمی سازند؟! بدا بحال شما و آنچه غیر از خالق یکتا عبادت
و پرستش می کنید؛ آیا تعقل بخرج نمی دهید. و {بت
پرستان انحصارطلب} در
جواب گفتند: او را آتش بزنید و بسوزانید؛ و بدین شیوه به کمک خدایانتان
برخیزید؛ اگر مرد عمل هستید». همچنین
آیات دیگری که مجادلۀ ابراهیم با پدر و قومش را منعکس کرده اند بدین قرار
است:
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ، إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ
مَا تَعْبُدُونَ، قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ،
قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ، أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ
يَضُرُّونَ، قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَٰلِكَ يَفْعَلُونَ
(شُعَراء –
۶۹
تا
۷۴):
«ای محمد برایشان داستان ابراهیم را بیان کن، هنگامی که خطاب به پدر و قومش
گفت: چه چیزی را می پرستید؟ گفتند بتها را می پرستیم و به این روش مُتمَّسک
و پایبند هستیم! بعدا ابراهیم گفت: آیا وقتی که آنها را به کمک می طلبید
صدای شما را می شنوند؟ یا اینکه نفع و ضرری را متوجه شما می سازند؟! آنها
جواب دادند که ما پدران خود را اینطور یافته ایم و آنها چنین عمل می
کردند».
و این یعنی تقلید و تبعیتِ کورکورانۀ آباء و اجدادی و تعطیل عقل و علم و
اخلاق بشری.
و اینهم براهین و دلایل ضعیف البُنیانِ مشرکین در مقابله با رسالت توحیدی و
همچنین جواب وحیانی آنها:
وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ مَّا كَانَ حُجَّتَهُمْ
إِلَّا أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ، قُلِ
اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلَىٰ يَوْمِ
الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا
يَعْلَمُونَ (جاثیه - ۲۵ و ۲۶):
«وقتی که آیات روشنگر ما برایشان بیان شد، حُجّت و دلیلی نداشتند جز اینکه
بگویند آباء و اجداد ما را زنده کنید اگر راست می گویید؛ حال ای محمد به
آنها بگو که خالق یکتا شما را زندگی می بخشد، سپس شما را می میراند، و
آنگاه شما را در روز قیامت گردهم می آورد، در این شکی نیست، لکن بیشتر مردم
آن را نمی دانند».
کمااینکه مشرکین در توجیه شرک و بت پرستی خویش چنین می گویند و تبیینات
وحیانی هم اینطور جواب می دهند:
سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا
آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْءٍ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ
قَبْلِهِمْ حَتَّىٰ ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ
فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ
إِلَّا تَخْرُصُونَ (اَنعام –
۱۴۸): «مشرکین
بلا تأمل میگویند که اگر اللّه می خواست ما و پدرانمان مشرک نمی شدیم و از
چیزی محروم نمی گشتیم! و اینچنین تاریخ و تجربۀ اقوام قبلی را نادیده
گرفتند، تا اینکه گرفتار شدت و عذاب ما گشتند؛ حال به آنها بگو که آیا علم
و دانشی نزدتان یافت می شود تا آن را به ما نشان دهید؟! آری شما جز از ظنّ
و گمان تبعیت نمی کنید و جز دروغگو چیزی بیش نیستید».
البته جُهّال انحصار طلب به اینها نیز اکتفاء نکرده اند؛ و مشخصا
نسبت
به شُعَیب و رسالت توحیدی اش بسیار استبدادی و ظالمانه تعامل نموده اند: قَالُوا
يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِّمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَرَاكَ
فِينَا ضَعِيفًا وَ لَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَ مَا أَنتَ عَلَيْنَا
بِعَزِيزٍ (هود - ٩١): «جُهّال
انحصارطلب گفتند ای شُعَیب ما زیاد نمی فهمیم که تو چه می گویی! و لکن ما
شما را مردی ضعیف و ناتوان می یابیم؛ و اگر بخاطر اطرافیان و اقرَبایت نبود
حتما شما را رجم و نابود می کردیم؛ و شما نزد ما چیزی بحساب نمی آیی».
همچنین:
قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا
شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِن قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ
فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ (اعراف -
۸۸): «اشراف
گردن کلفتِ قومِ شُعَیب گفتند ای شعیب اگر به دین و مسلک ما بر نگردی! حتما
شما و آنهایی را که همراه تو ایمان آورده اند از مملکت خویش اخراج می کنیم؛
و شعیب {در جواب آنها} گفت: حتی اگر از این کار بیزار و متنفر باشیم؟!». بدیهی
است عاقبتِ متجاوزانه و غیر انسانیِ تعامل منکرین و مشرکین اوضاع را تخریب
و مسئله را بدینجا می کشاند:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا
دِينَكُمْ هُزُوًا وَ لَعِبًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن
قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِن كُنتُم
مُّؤْمِنِينَ (مائده - ۵۷):
«ای
ایماندارانِ مسلمان،
کسانی را به دوستی مگیرید که دین شما را مورد استهزاء و
تمسخر قرار داده و به بازی گرفته اند، چه اهل کتاب پیشین و یا کفار و
منکرین {که با آنها روبرو می باشید}، و حساب خالق یکتا را بکنید اگر جزو
ایمانداران هستید».
و این یعنی بوجود آمدن تنازع بشری و بهم خوردن روابط مسالمت آمیزی که لازمۀ
زندگی مشترک بین اطراف مختلف است. و بالاخره این وضعیت تا جایی پیش می رود
که «روابط به نفرت» بدَل شود؛ و مُسبِّبین این تخریب و تشتت مشمول وعدۀ
عذاب الهی واقع می شوند:
وَالَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا اسْتُجِيبَ لَهُ
حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَلَهُمْ
عَذَابٌ شَدِيدٌ (شوری - ۱۶):
«و کسانی که در رابطه با خالق یکتا مَحاجّه و خیره سری بخرج می دهند، بعد
از آنکه استدلالهای باطل آنها از طرف خالق شان جواب داده شده است، مورد خشم
و غضب قرار می گیرند و گرفتار عذابی دردناک می شوند».
لکن و علیرغم همۀ اینها پیام فَیصله بخش و راهگشای قرآن، که بیانگر آزادی
مخالفین و در عین حال اِتمام حُجَّت به آنها دربارۀ روش غلطی که در پیش
گرفته اند از این قرار است:
قُلْ أَتُحَاجُّونَنَا فِي اللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ وَلَنَا
أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ (بقره -
۱۳۹):
«بگو آیا در رابطه با خالق یکتا {و دین او} با ما مَحاجّه و مناقشه می
کنید؛ در حالی که او خالق ما و خالق شماست؟! {و در صورت تداوم كج رَوی}
بدانید كه اَعمال ما از آن ما و اَعمال شما از آن شماست؛ و ما مخلص خالق
یکتا هستیم».
و طبعا همۀ اینها برای حفظ روابط مسالمت آمیز و تحمل یکدیگر می باشد.
بدین ترتیب، در میدان عمل و زندگی خواه ناخواه بنی آدم می تواند دچار
انقسام و چند دستگی گردد و حتی کارش به تضاد و درگیری بکشد (و کل تاریخ بشر
شاهد این حقیقت تلخ است):
وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا
يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ (هود - ۱۱۸):
«اگر اراده و مشیّت خالقت اقتضاء می کرد همۀ مردم را امتی واحده قرار می
داد، و لکن اختلاف و چند دستگی آنها همچنان ادامه دارد».
در نتیجه برای یک زندگی مسالمت آمیز و ممانعت از تنازع و درگیری بین پیروان
ادیان و عقاید مختلفه باید چاره ای اندیشید؛ موضوعی که آیات وحیانی قرآن
(که هنگام انقسام اجتماعی نازل شده اند) اینطور عهده دار آن شده است:
اولا به رسمیت شناختن اختلافات به مثابۀ امری طبیعی:
لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ
لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَٰكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ
فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا
فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (مائده -
۴۸):
«بدانید
که برای هر یک از شما راه و روشی قرار داده ایم، و اگر اللّه و خالق یکتا
اراده می کرد همۀ شما را یک امت {و یک راه و روش} قرار می داد، و لکن او
میخواهد شما را دربارۀ آنچه {از راهها و روشها} به شما داده بیازماید {که
چقدر اهل حق و موضع متناسب هستید}، پس در رابطه با خیرات و عملکرد مُحِق {و
آنچه بر حق و رواست} از یکدیگر سبقت بگیرید، {و بدانید که} منزلگاه نهایی
شما بسوی اللّه و خالق یکتاست، و آنگاه شما را دربارۀ آنچه اختلاف داشتید
مطلع می سازد».
ثانیا التزام به مبادی توحیدی و آزاد گذاشتن دیگران:
فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ
قُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ
بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَكُمْ
أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ
بَيْنَنَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (شوری -
۱۵):
«پس دعوت کن و راست و مُحکم حرکت نما، کمااینکه امر شده ای، و از امیال
آنها تبعیت مکن؛ و بگو به آنچه اللّه نازل و مقرر کرده ایمان آورده ام و
مأمور به اصلاح و ایجاد توازن بین شما هستم. اللّه خالق ما و شماست، لکن
اَعمال ما از آن ماست و اَعمال شما نیز برای خودتان است؛ و بین ما و شما
حجت و برهانی باقی نمانده {با توجه به بلاغ مبین و اِتمام حجت}، و معبود
یکتا ما را با هم جمع می کند {روز قیامت و جهت قضاوت و حکم نهایی}، و
بازگشت بسوی اوست».
و این یعنی از طرفی، استقامت و پایداری و التزام به موازین توحیدی، و از
طرف دیگر، آزاد گذاشتن مخالفان و دگراندیشان و واگذار کردنشان به اَعمال و
رفتار خودشان.
کمااینکه در همین رابطه آیات سورۀ کافرون (حتی در رابطه با کفّار منکر)
بسیار روشنگر و راهگشا هستند:
قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ، لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ، وَ لَا
أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ...... لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ
دِينِ (کافرون - آيات ١ و ٢ و ٣ و ۶):
«بگو اى کافران و منکران، عبادت و اطاعت نمى کنم آنچه را که شما عبادت و
اطاعت می کنيد، و شما هم عبادت و اطاعت نمى کنيد آنچه را که من عبادت و
اطاعت می کنم.......،
پس راه و عقيدۀ شما براى خودتان و راه و عقيدۀ من براى خودم».
و بالاخره این کلام آخر در موضع گیری توحیدی نسبت به مخالفان و دگر اندیشان
است:
أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا
أَنتُمْ عَلَيْهِ وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا
عَمِلُوا وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
(نور-۶۴): «به
تأکيد آنچه در آسمانها و زمين است مختص اللّه و خالق یکتاست، و حقا که او
می داند شما انسانها (در دنیا) روی چه چیزی بودید و چه دین و منهجی داشتید،
و روزی که انسانها بسوی معبود یکتا باز می گردند آنها را به ماهیت
عملکردشان و آنچه روى آن قرار داشتند آگاه می سازد، و او به هر چيزى بسيار
آگاه است». بنابر
این، مبنای قضاوت روی افراد بشری در محکمۀ الهی و روز آخرت روی دو مبنای
اساسی استوار است: ۱- «مَا
أَنتُمْ عَلَيْهِ - آنچه
روی آن بودید، دین و منهجی که داشتید؛
۲-
«بِمَا عَمِلُوا - بنابر
عملکرد افراد، اَعمالی که داشته اند. به عبارت و بیانِ دیگر:
وَلَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ
وِزْرَ أُخْرَىٰ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُم مَّرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا
كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (اَنعام - ١٦٤):
«چیزی نصیب کسی نمی شود مگر آنچه روی آن حرکت می کند، و کسی حمل کنندۀ بار
و بلای کسی نیست؛ و آنگاه مرجع و پناهگاه نهایی خالق تان می باشد، و اوست
که شما را از ماهیت اختلافاتی که داشته اید آگاه می سازد».
اینست که
به مثابۀ بنی آدم و نوع بشر! و بالاتر از آن بعنوان مخاطبِ خالق یکتا باید
یکدیگر را تحمل
کنیم
و زندگی را بنابر تسامُح
و
تصالُح
پیش
ببریم.
حُرمت و كرامت نوع بشر
حُرمت و کرامت نوع بشر عبارتست از ملاحظه و مُراعاتِ حقوق ایشان؛ اعم از
«طبیعت خدادادی، حق حيات و تمتع، زبان و الوان، بیان و انتخاب، نحوۀ زندگی،
خِطاب محترمانه، سیادت و سَروری و.......»، حقوقی که هم لیاقتش را دارد و
خالقش از ازل به او بخشیده است، و هم بدون بهره مندی از چنین حق و حقوقی،
انسانیّت انسانها مصون و محفوظ نمی ماند. و اما اگر حُرمت و کرامتِ بنی آدم
عالیترین مرحلۀ حقوق بشر است، بطور بدیهی بردگی ایشان (با همۀ مراحل و
اَشکال آن - که در سلب آزادی و استقلال انسان متجلی می گردد) حقوق او را تا
حد صفر و ماقبل مرگ پایین می آورد، و مشخصا خرید و فروش او دیگر چیزی برای
انسانیت انسانها باقی نمی گذارد. در این راستا و برای اثبات حرمت و کرامت
جنس بشر (از منظر توحیدی - وحیانی) این آیات واضح و روشنگر هستند:
وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ
خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ
الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي
أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ (بقره - ۳۰): «زمانی
که خالقت به ملائکه گفت: همانا من روی زمین خلیفه و جانشینی قرار می دهم؛
آنها گفتند آیا موجودی را در آن خلیفه و جانشین می سازی که روی زمین
فسادکاری و خونریزی می کند؛ در حالی که ما به حمد و تقدیس تو می پردازیم؟ و
خالق یکتا گفت: همانا که من چیزهایی را می دانم که شما نمی دانید».
بعد از آن خالق یکتا علیرغم مخالفتِ ابلیس مسئله را بدین صورت اعلام می
نماید:
وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا
لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن
مِّنَ السَّاجِدِينَ (اَعراف - ۱۱):
«همانا که ما شما را خلق کردیم و بعدا شما را ترسیم و آماده نمودیم، و
آنوقت به ملائکه گفتیم که آدم را سَجده و تکریم و احترام نمایید؛ و لکن همه
استجابت کردند جز ابلیس! و او حاضر به چنین کاری نشد».
و البته معلوم است که اراده و مشیّت خالق یکتا روی مخالفت و موافقت ابلیس
متکبِّر و سرکش متوقف نمی شود؛ و در نتیجه برنامۀ خلیفة اللّهی نوع بشر با
تکریم و احترام و حمایت الهی ادامه می یابد و موضوع بدین شیوه خاتمه پیدا
می کند:
وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَ
الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ
كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا (اِسراء -٧٠): «به
تاکيد ما نوع انسان را تکريم و گرامى داشتيم و آنها را در خشکى و دريا (و
همه جا) حمل و حمايت کردیم و آنها را از خوراکيهاى خوب و پاکیزه رزق و روزى
بخشیدیم و آنها را بر بیشتر مخلوقاتى که بوجود آوردیم تفضيل و برترى
دادیم».
و اما لازم است بیشتر بدانیم که منظور از بنی آدم و نوع بشر کیست و چنین
تکریم و بزرگداشتی چه گستره ای دارد؟ آیا تنها نوعی از انواع یا رنگی از
رنگها را شامل می شود؟ آیا مختص بخشها و اقشاری می باشد یا عام و فراگیر
است؟ آیا خاص مردان است یا شامل زنان هم می شود؟ در این رابطه آیات زیادی
جهت توضیح و تببین این موضوع نازل شده اند، لکن آیۀ ۱۳ سورۀ حُجُرات (که
بسیار مشهور و زبانزد هم می باشد) جامع ترین آیه بحساب می آید و متن آن
بدین قرار است:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَىٰ وَ
جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ
عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ:
«ای مردم، همانا که ما شما را از یک مذکر و مؤنث {و نر و ماده ای} خلق
کردیم، و آنگاه شما را در شعوب و قبائلی - دستجات بشری - قرار دادیم، تا از
یکدیگر متمایز شوید و همدیگر را بشناسید، لکن اکرمترین و عزیزترین شما نزد
اللّه و خالق یکتا همانا با تقوی ترین و مُلتزِم ترین شماست».
اینست که موضع توحیدیِ اسلام مبنی بر حُرمت و کرامت جنس بنی آدم و نوع بشر
است و هر انسانی می تواند در
دایرۀ آن قرار گیرد. و بدیهی است که در میدان اسلامیت و مسلمانی هرچه خلاف
نصوص قرآن است، درک و فهمی نامقبول و بعضا خرافاتی و در ذات خودش باطل و
انحرافی بحساب می آید، و تنها بیانگر مواضع اشخاص و اطیاف و مذاهبی است که
آن را ابراز داشته اند. و اما بصورت مشخص، خطابِ عام و فراگیر قرآن (و
دعوتی انسانی و جهان شمول) جهت نجات انسان از مصائب و بلایای زندگی بدین
قرار است:
يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ
لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَيَضَعُ
عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ (اعراف - ۱۵۷):
«رسول اسلام {محمد مصطفی}، بشر مظلوم و ستم دیده را به بهترین چیزها دعوت
می کند و آنها را از بدکاریها باز می دارد، حلال بودن طیبات را به آنها
اعلام و خبائث را از آنها ممنوع می سازد، و بالاخره آنها را از موانعی که
عامل فشار و سختی هستند و مثل غل و زنجیر دست و پایشان را بسته بود از
سرشان بر می دارد».
همچنین خوبست دربارۀ تنوع
زبانی و تفاوتهای جوامع بشری نیز آیاتی مُبین و تبیین کننده را ذکر نماییم،
تا این بعد از حقوق بشر هم «در بیان و نگرش توحیدی قرآن» روشن شود. در این
مورد و در آیۀ ۲۲ سورۀ روم ذکر و بیان خالق را چنین می یابیم:
وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ
أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ
لِّلْعَالِمِينَ (روم - ۲۲): «و
از آيات و نشانه های
اللّه و خالق یکتا همانا خلق آسمانها و زمین و تفاوت زبانها و رنگهای
شماست، و حتما در این امور نشانه ها و براهینی برای اهل علم نهفته است».
همچنین قرآن مُبین دربارۀ تحقیر و تمسخر دیگران و پرتاب القاب زشت و
ناشیرین (که در جوامع موسوم به اسلامی! موج می زند) خِطاب به اهل ایمان و
اسلام چنین روشنگری کرده است:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا
يَسْخَرْ قَوْمٌ
مِّن قَوْمٍ عَسَىٰ أَن يَكُونُوا خَيْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ
مِّن نِّسَاءٍ عَسَىٰ أَن يَكُنَّ خَيْرًا مِّنْهُنَّ
وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ
الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُولَٰئِكَ
هُمُ الظَّالِمُونَ
(حُجُرات -
۱۱): «ای
اهل ایمان و اسلام، کسی از شما کسی دیگر را مسخره نکند، ای بسا آنهایی که
مسخره می شوند از مسخره کننده ها بهتر باشند؛ و در رابطه با زنان هم وضع
بهمین صورت است، و ممکن است زنان مسخره شده از زنان مسخره کننده بهتر
باشند. همچنین یکدیگر را مورد طعنه و تشر قرار ندهید و با القاب زشت و
ناشیرین همدیگر را مخوانید. چه بد و ناشیرین است نامهای فاسقانه، بعد از
ایمان و اسلامیت، و هر کسی {در این رابطه} توبه و بازگشت نکند از ظالمان و
متجاوزان خواهد بود».
آری،
خالق عالم چنین اراده کرده و مشیت ایشان چنین اقتضاء نموده که بنی آدم
متفاوت و متنوع باشند و به چیزهای مختلف متمسِّک و چنگ اندازند و دارای
طُرُق و مناهج متعدِّد گردند. و این طبیعتِ این مخلوق مفضَّل و عالی مقام و
نشأت گرفته از قضا و قدر خالق یکتاست، و کلام وحیانیِ قرآن دربارۀ تعدد و
تکثُّر شرایع و مناهج نیز بدین شیوه بیان شده است:
لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ
لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَٰكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ
فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا
فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (مائده - ۴۸): «بدانید
که برای هر یک از شما راه و روشی قرار داده ایم، و اگر اللّه و خالق یکتا
اراده می کرد همۀ شما را یک امت {و یک راه و روش} قرار می داد، و لکن او
میخواهد شما را دربارۀ آنچه {از راهها و روشها} به شما داده بیازماید {که
چقدر دارای موضع بر حق و متناسب هستید}، بنابر این، در رابطه با خیرات و
عملکرد مُحِق {و آنچه بر حق و رواست} از یکدیگر سبقت و پیشی بگیرید، {و
بدانید که} منزلگاه نهایی شما بسوی اللّه و خالق یکتاست، و آنگاه شما را در
رابطه با آنچه اختلاف داشتید مطلع می سازد». و
طبعا این آیه آشکارا و به روشنی بیان می دارد که در یک جامعۀ مترقی و
متفاهم و دارای مبانی فراگیر و مشترک (و معتقد به آزادی و کثرت گرایی)،
پیروان ادیان مختلف و صاحبان مسالک و اعتقاداتِ متفاوت می توانند با همدیگر
یک زندگی مسالمت آمیز و همکارانه ای داشته باشند.
بدیهی است که حقوق فوق الذکر بیشتر بیانگر استحقاقات دنیوی بشر
بنابر
آیات و قوانین وحیانی
قرآن
است (که
دنیاداریِ توحیدی - اسلامی را تبیین می
کند). و
اما حقوق اُخرَویِ
بنی آدم نزد اللّه و خالق یکتا بسیار وسیع تر و بالاتر
است، لکن هر کسی بدین مرحله نمی رسد؛ و تنها بشر ایماندار و توحیدی بدان
نائل می گردد. هر چند باید دانست که در زندگی دنیوی نیز متناسب با میزان
دوری و نزدیکی به آیات و قوانین معبود یکتا حقوق انسانها کسب می شود؛
کمااینکه مردمان عقلانی تر و اخلاقی تر بشری همیشه چنین بوده و هستند، زیرا
با هر اسم و عنوانی که داشته باشند به دین و قوانین خالق شان نزدیکترند و
مشخصا آیات قرآن در میان آنها بیشتر جاری می شود (که اینهم خودش مبحث
مستقلی را می طلبد). و علی ای حال، حقوق اخروی بشر در قیاس با حقوق دنیوی
او در قرآن کریم اینطور وصف شده است: فَمَا
أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَا عِندَ
اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقَىٰ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلَىٰ رَبِّهِمْ
يَتَوَكَّلُونَ (شوری - ۳۶): «پس
آنچه به شما {انسانها} عطاء کرده ایم متاع و کالای زندگی دنیاست، و لکن
آنچه نزد خالق یکتاست خیلی بهتر و باقی تر است، خاصتا برای اهل ایمان و
کسانی که بر خالق خود تکیه و توکل می کنند».
بدین جهت، قرآن پر مجد و عظمت همۀ بنی آدم را به اکتساب این نِعَمات بالا و
بزرگ دعوت می کند و آن را فضل خالق یکتا در حق خلیفه و برگزیدۀ خود نامیده
است: سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن
رَّبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ
أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذَٰلِكَ فَضْلُ
اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (حدید -
۲۱): «بشتابید بسوی مغفِرت و بخشش
خالقتان، و بهشتی که وُسعت آن به اندازۀ آسمان و زمین است، و برای کسانی
آماده شده که به خالق و رسول او ایمان آورده اند، و این فضل خالق یکتاست و
آن را به هر کسی که بخواهد {و قوانینش اقتضاء نماید} می بخشد، و او دارای
فضل و عطای عظیمی است».
بنابر این، بدیهی می
نماید که تا بنی آدم و جوامع بشری از تعلیم و تربیت بالاتری برخودار شوند،
دنیا و آخرتِ بهتر و عالیتری خواهند داشت و در ابعاد مادی و معنوی از
نِعَمات بیشتری بهره خواهند برد، تا آنجا که می توانند دنیا و آخرت خود را
تضمین کرده و بدین مرحله از نِعَمات برسند:
أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ
عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ، الَّذِينَ آمَنُواْ وَ كَانُواْ
يَتَّقُونَ، لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَ فِي الآخِرَةِ
لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ
(يونس - ۶۲
- ۶۳
- ۶۴):
«همانا که بر ياران و پيروان اللّه و خالق یکتا {دين اسلام} نه خوف و هراسی
وارد است و نه اندوهناک و نگران می شوند؛ همان کسانی که ایماندار بوده و
اهل تقوى و انضباط دينى هستند. پس بشارت باد بر آنها در زندگى دنيا و در
روز آخرت. در کلمات خالق یکتا {وعده هايش) تبديل و تغييرى وجود ندارد و
قطعى هستند. اين بشارت و مژدۀ الهی پيروزى عظيمى {براى اهل ايمان و تقوى و
انضباط دينى} می باشد». سازمان موحدین آزادیخواه ایران
۲۶ رمضان ۱۴۴۴ - ۲۸ فروردین ۱۴۰۲
|