بِسْمِ اللَّه وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ

وحیِ مُنزَل و حقایق ثابت و متغیِّر

تاریخ بعثت انبیاء و نزول وحی بر رسولانی از جنس بشر امری بسیار پر سابقه و ریشه دار است، تا جایی که ما از بیشتر وحیهای نازل شده بر انبیای قدیمی و سابق و از مبارزات و سرنوشت آنها (و اقوام شان) معلومات زیادی نداریم، و راه اطلاع بر آنها نیز اگر محال نباشد بسیار سخت و دشوار می نماید. زیرا منابع موَّثق و مقبولی وجود ندارد که بتوان به آنها تکیه و اعتماد نمود، و کشفیات احتمالی و غامضِ کنونی هم روشنایی چندانی در رابطه با گذشته های دور و دراز بشری ایجاد نمی کند. بنابر این، راه شناخت مختصرِ وحیها و رسالات قدیمی (ماقبلِ بعثت مُحمد خاتمُ النّبیّین) بیشتر در آیات قرآن و همچنین قِصصی یافت می شود که در رابطه با آنها نازل شده است. البته از اینهم پیچیده تر و دارای غموض بیشتر اینست که به تصریح قرآن دربارۀ بسیاری از وحیها و رسالات توحیدی حتی ذکری به میان نیامده و موضوع و داستانی نقل نشده است؛ و آیۀ ۷۸ سورۀ غافر این موضوع را بدین شیوه بیان کرده است: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِكَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَ مِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَ مَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ: «ما به تأکید {ای محمد} قبل از شما رسولانی را روانه داشتیم، که داستان بعضی از آنها را برایت منعکس کردیم و از نقل بعضیها صرف نظر نمودیم، و لکن هیچ رسولی نیست که آیه ای را بدون اذن اللّه و معبود یکتا بیاورد، و هر وقت امر و حکمِ اللّه و خالق یکتا ظاهر شود، بحق و عدالت جاری می شود، و در آنجا اهل جُحود و انکار بازنده و زیانکار می گردند». کمااینکه آیۀ ۹ سورۀ ابراهیم در این رابطه چنین روشنگری می کند: أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ: «آیا اخبار آنهایی که قبل از شما بودند بدست تان نرسیده است، از قوم نوح و عاد و و ثمود و اقوام بعد از آنها، که کسی جز اللّه و خالق یکتا اوضاعشان را نمی داند، برای همۀ آنها رسولانی با بیِّنات و حُجَّتهای صریح مبعوث شده اند». و لکن آنچه در این رابطه باید بیان و عیان گردد اینست که رسالات ذکر شده نیز بنابر ضرورت و من بابِ: «عبرت و تجربه آموزی»، «تعلُّم و نمونه سازی»، و «طرح امکانها و موانع تاریخی» مورد بحث قرار گرفته اند، و در این راستا سرگذشت مختصر انبیاء و رسولان هم به میان آمده است. و طبعا این مشیّت اللّه و خالق یکتا بوده که ذکر وقایع تفصیلیِ گذشتگان برای مشکل گشایی و نحوۀ زندگانی آیندگان ضرورت زیادی نداشته باشد، و در نتیجه آنچه ضروری بوده «نقل و انتقال مختصر» و فهمِ کلیات زندگانی قدماست، و بقیه به تاریخ سپرده شده است، و خالق عالَم نخواسته که بشریت را (نسل اندر نسل) مشغول تاریخ و غرق در حوادث تاریخی نماید. اینست که قرآن حکیم تنها آن بخشهایی از تاریخ مبارزات توحیدی را برای اهل توحید و نسلهای بشری بیان نموده که در مسیر مبارزات و دینداری توحیدی و برای حیات و مَمات آنها بکار می آید، چه برای عبرت گرفتن، چه برای سرمشق نمودن، و چه برای ادراک حقیقتها و ممانعت خیال اندیشیها، و همۀ اینها نیز تنها در میدان تکمیل تدیُّن توحیدی و اخلاقی نمودن راه و روش زندگی معنا میدهند. و خلاصه بايد گفت: تاریخ وحیِ الهی و بعثت رسولان توحیدی (که بنابر اقتضائات و موانع سر راه، حالت تدریجی و سلسله ای داشته است) بسیار پر قدمت و ریشه دار است و اطلاعات ما دربارۀ آن محدود و اندک میباشد، و به قول قرآن: تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَ لَا قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَٰذَا (هود - ۴۹): «این قِصص {تاریخ انبیاء} جزو اخبار غیبی و غیر قابل دسترسی است که آن را به تو وحی و ارسال می داریم، اخبار و معلوماتی که قبل از این، نه شما از آن اطّلاع داشتی و نه قوم شما از آن چیزی می دانست».

مُختصّات وحیها و رسالات سابق

آنچه در رابطه با مُختصاتِ رسالات قدیمی و سابق (با توجه به آیات قرآن و مرحلۀ اجتماعی و نحوۀ معیشت و زندگی) میتوان ذکر نمود اختصارا بدین قرار است: اولا: رِسالات قدیمی و سابق در کلیت خودشان «مختصر و ساده» بوده اند، زیرا مردمان اولیه و باستانی بخاطر بدایت و مُبتدی بودنشان بیشتر از این را هضم و جذب نمی کردند. بگذریم از اینکه در این سطح نیز مشاکل و موانع زیادی وجود داشته است، تا جایی که حتی این وحیها و رسالات مختصر و ساده را هم اکثرا انکار و تکذیب می کردند، و عوامل متعدده و سرِ راه مانع درک و دریافت و پیروی از آنها می گردید، چه برسد به وحی و رسالت جامع و متکامل!!! و طبعا میزان «رشد عقلی و علمی و اخلاقی آنها» اجازۀ چنین کاری را نمی داد. و با توجه به فرهنگ پایین و محدودی که داشتند، استقلال فردی و استقبال از افکار و روشهای جدید و تحول آفرین (و عبور از اعراف آباء و اجدادی) نزد آنها کمترین معنایی داشته است، چرا که غرق در محیط اجتماعی و سُنن آبـاء و اجدادی بودند و تعامل بسیار مبتدی داشته اند. و به شهادت آیات قرآن اوضاع و رفتار مردمان آن اَدوار بدین صورت بوده است: إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءَهُمْ ضَالِّينَ، فَهُمْ عَلَىٰ آثَارِهِمْ يُهْرَعُونَ، وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ (صافّات - ۶۹ و ۷۰ و ۷۱): «به تأکید آنها وابسته به عادات و عقاید آباء و اجدادِ گمراهشان بودند و در مسیر راه و روش آنها می تازیدند، و فی الواقع قبل از آنها نیز بیشتر پیشینیان در ضلالت و گمراهی بسر می بردند». علاوه بر این (و در راستای عدم تقبُّلِ تغییر و تحول و انکار رسالاتِ توحیدی) در آیۀ دیگری نحوۀ رفتارشان با انبیاء بدین شیوه منعکس شده است: وَ كَمْ أَرْسَلْنَا مِن نَّبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ، وَ مَا يَأْتِيهِم مِّن نَّبِيٍّ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (زُخرُف - ۶ و ۷): «و چه بسیار انبیاء و رسولانی که در میان مردمانِ قدیم مبعوث کردیم، و لکن هیچ نبیّ و رسولی نبود که برایشان بیاید و او را مورد استهزاء و تمسخر قرار ندهند». و خوب وقتی که چنین است، وحیها و رسالات آن دوران هم بالبداهه (با توجه به اصل تناسب و تدرُّج) مختصر و اولیه خواهند بود و حالت مقدمه ای خواهند داشت، کمااینکه امروزه هم چنین اصلی پابرجا بوده و در جای خودش و نزد اهل دعوت و درایت لاجرَم مُراعات می گردد.

ثانیا: رِسالات قدیمی و سابق بیشتر خطاب «قومی - محلی» داشته اند، و بنابر محدودیتهای موجوده و مشخصا عدم توسعۀ اجتماعی و فرهنگی و نازل بودن روابط در میان جوامع بشری و وجود فاصله های وسیع مکانی و قِلَّت پیوندهای فراقومی (و من جمله فرا گرفتن زبان یکدیگر و کمبود کار ترجمه)، زمینۀ یک رسالت جهانی و فراگیر وجود نداشته است، و بدین جهت پیامبران الهی نیز با توجه به اصل تناسب از میان خود اقوام و هم زبان خودشان مبعوث شده اند: فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ (مؤمنون - ۳۲): «آنگاه {در میان اقوام مختلف} رسولی را از خودشان در میانشان مبعوث داشتیم {که اعلام نماید): اللّه و خالق یکتا را عبادت و پیروی کنید و غیر از او الهی برایتان وجود ندارد، حال آیا تقوی و پرهیزکاری پیشه می کنید؟!». همچنین در آیۀ دیگری این موضوع بیشتر تحدید شده و هم زبانی رسولان و مردمان مدعو وجه مشترک آنها ذکر شده است: وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ (ابراهیم - ۴): «ما رسولی را نفرستادیم جز به زبان و ادبیات قوم خودش، تا {رسالتش را} برایشان تبیین و روشن نماید». و طبعا محدودیت و تنگ نظریِ قومی - محلی در دورۀ ما نیز منشاء فکری و اجتماعی و فرهنگی دارد و بیانگر عدم تکامل و توسعه نیافتگی است، و به طبیعت حال چنین وضعیتی «قوم گرایی و نگرش قومی» می زاید و مایۀ نژادپرستی و تبعیض نژادی می شود. الا اینکه این بافت تنگ و محدود کننده در ادوار قدیم حالت طبیعی و اجباری داشته، و لکن در دورۀ معاصر و خاصتا بعد از سقوط امپراتوری روم و تلاشی نظام پاپ و کلیسا بیشتر وجهۀ سیاسی - اداری بخود گرفته است (همان چیزی که در ادبیات غربی ناسیونالیسم نامیده می شود). و همانطور که می دانیم این نگرشِ محدود و ضیِّق نهایتا و در آخرین مراحل انحطاطِ خودش سر از نژادپرستی و افسانه های قومی در می آورد. بدین ترتیب، قومگرایی بیشتر «زیبنده و متناسب با ادوار باستانی» و محدویتهای طبیعی و جبری آن بوده و در تضاد با ادوار متکامل تر (خاصتا بعد از ظهور امت واحدۀ اسلامی) قرار می گیرد. چرا که روابط جوامع بشری بسیار وسیع تر از حجم و محدودۀ «قومی - محلی» شده، و محصور شدن در چنین محدوده هایی (اگر بنابر روش طبیعی و تکاملی نگاه کنیم نه مصالح اَقطاب سیاسی) حتی محال و خیالی گشته است، تا جایی که حالا بحث دهکدۀ جهانی مطرح است و روابط جوامع بشری به روابط یک دهکده تشبیه می گردد. و در همین راستا موضوع در رأس واقع شدن «قوم» در خطاب رسالاتِ توحیدی سابق، این آیات قرآنی (در عین تداوم روش انکار) مسئله را واضح تر می سازند: وَ إِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عَادٌ وَ ثَمُودُ، وَقَوْمُ إِبْرَاهِيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحَابُ مَدْيَنَ، وَ كُذِّبَ مُوسَىٰ فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ (حج - ۴۲ و ۴۳ و ۴۴): «ای محمد اگر شما را تکذیب و انکار می کنند، پس بدان که قبلا نیز قوم نوح و عاد و ثمود و همچنین قوم ابراهیم و لوط و اصحاب مَدیَن رسالت رسولان {و پیام فرستادگان خالق} را تکذیب و انکار نمودند، کمااینکه موسی هم تکذیب و انکار شد، و اما باز به اهل کفر و انکار مهلت و فرصت دادیم، و سرانجام {بنابر عدم تنبُّه و ترجع شان} آنها را مؤاخذه و مجازات نمودیم، و اینست نتیجۀ تعامل قبیح و منکرانه». و بدیهی است که انبیای سابق و اولیه بیشتر برای اقوام خودشان و حل و فصل مشاکل آنها مبعوث شده اند، و طبعا ازمنۀ قدیم و اَدوار صباوت بشری نیز (با توجه به محدودیت هایشان) همین سطح و گُستره را اقتضاء می کرده است.

جای توجه است که انسانهای مُبتدی و رشد نیافته اکثرا دو خصلت بی صبرانه و مصیبت آفرین را حمل می کنند: یکی اینکه در بیشتر اوقات موضع غیر معقول و مُبتنی بر «انکار یا شیفتگی» نسبت به امورِ «جدید و متفاوت» را اتخاذ می کنند، موضعی که به طبیعت خودش امکان ندارد تداوم یابد و دیر یا زود تغییر می کند؛ و همین است که چنین کسانی نمی توانند وفادار و سر موضع بمانند. و دومی، بنابر فرهنگ متدَنّی و روابط اندکشان (با انسانها و جوامع مختلف)، در روابط تنگ و ضیِّقِ «خونی و خانوادگی» محصور می شوند، چیزی که موجب فاصله های عمیق انسانی و ظهور موانع عبور ناپذیر در تعمیم روابط انسانی می گردد. این بشر بیچاره (در خصیصۀ اول) سطحی و رشد نیافته است و از حقارت نفسی و نواقص روانی رنج می برد، و به ناچار تابع سُننِ موجود و امواج جدید می گردد. و لکن (در خصیصۀ دوم) این نوع بنی آدم مادون روابط انسانی - اُمَمی قرار می گیرد و در کُنج خانواده و روابط خونی حصر و حبس می شود. و این همان موضوعی است که در ادوار باستان (قبل از بعثت اسلام و ظهور امت واحده) بسیار مُسیطِر و معمول بوده است. و همین است که انبیاء و رسولانِ سابق، بیشتر توانسته اند اطرافیان و اَقربای خود را دعوت و جذب نمایند، و خاصتا وفاداران آنها اکثرا در آنها خلاصه می شده اند، و این حقیقت بشری در آیات قرآن اینطور بیان شده است: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَ إِبْرَاهِيمَ وَ جَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ (حَدید - ۲۶): «و به تحقیق ما نوح و ابراهیم را فرستادیم و در خاندان آنها نبوَّت و رسالت و قانونمداری قرار دادیم، و لکن بعضی از آنها هدایت شده و بسیاری از آنها فاسق و منحرف بودند». همچنین در آیات ۸۲ تا ۸۸ سورۀ اَنعام محدود و محصور شدن جوامع بشری در پیوندها و روابط قومی و خاندانی به روشنی به چشم می خورد، تا جایی که حتی رسالات توحیدی - انسانی به زحمت توانسته اند از این محدوده و «حظیرۀ خونی» عبور نمایند. و در نتیجه این رسالات (البته بنابر معیارها و شروط توحیدی) من حیث المجموع در خاندانهای رسولان و حتی «انبیای خاندانی!» خلاصه شده اند: الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُولَٰئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُم مُّهْتَدُونَ، وَ تِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَىٰ قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ، وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَ نُوحًا هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَ مِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَ سُلَيْمَانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسَىٰ وَ هَارُونَ وَ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ، وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيَىٰ وَ عِيسَىٰ وَ إِلْيَاسَ، كُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ، وَ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطًا وَ كُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ، وَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَ هَدَيْنَاهُمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ذَٰلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ (اَنعام - ۸۲ تا ۸۸): «کسانی که ایمان آورده و ایمانشان را به ظلمی نیالودند، آنها در امن و امان بوده {مقبول اللّه و خالق یکتا} و هدایت یافته هستند، و این حُجَّت و برهان ماست که به ابراهیم دادیم برای ابلاغ به قومش {که ملاک و معیار ایمانشان باشد}. بر این اساس درجه و مقبولیت کسانی را که ارادۀ ما روی آن قرار گیرد، ارتقاء می بخشیم، براستی که خالق شما {ای محمد} بسیار پر حکمت و داناست. و ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را عطا کردیم و آنها را هدایت نمودیم، و قبل از آنها نوح را هدایت کردیم، و از نسل او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت بخشیدیم، و اینچنین اهل احسان و نیکوکاری را پاداش می دهیم. همچنین زکریا و یحیی و عیسی و اِلیاس همۀ آنها از بندگان صالح هستند، و اسماعیل و یَسَع و یونُس و لوط همه را در بین مردمانِ جهان {در زمان خودشان} فضیلت و برتری بخشیدیم. کمااینکه در رابطه با بعضی از پدران و نسلهای آنها و برادرانشان چنین کردیم {و آنها را نیز فضیلت و برتری بخشیدیم} و آنها را برگزیدیم و به راه مستقیم {توحید} هدایت کردیم. اینست هدایت اللّه و معبود یکتا {صراط مستقیم توحید}، هدایتی که آن را به هر کسی از بندگانش که بخواهد عطاء می کند، و لکن اگر بندگان شرک بورزند {و چند مصدری گردند} عملکردشان ضایع خواهد گشت». همچنین در سورۀ بقره آیات ۲۸ و ۲۹ طلب و خواست ابراهیم خلیل اللّه از محدودۀ خاندانش فراتر نرفته و در چنین محدوده ای آرزوی تحقق دینداری توحیدی نموده است: رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَ أَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَ تُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ، رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ: «ای خالق ما قبول کن ما را بعنوان دو مُسلِم برای خودت، و همچنین از نسل ما یک جامعۀ مسلمان قرار بده، و در این راستا راه و روشهایمان را به ما نشان بده و توبۀ ما را بپذیر که به تأکید شما بسیار توبه پذیر و بسیار پر رُحم و محبت هستی، ای خالق ما در میان نسل ما رسولی را از خودشان مبعوث گردان که آیات و قوانین شما را بر آنان تلاوت و ابلاغ نماید و به تعلیم کتاب و قوانین توحیدی و حکمت و درایت بپردازد و آنان را تزکیه و پاک نماید، به تأکید شما بسیار عزیز و پر حکمت می باشی».

همچنین در رسالت توحیدی موسی این قضیه و محصور شدن رسالت توحیدی در قوم و خاندان (با توجه به شدت استبداد حاکمِ فرعونی) در آیۀ ۸۳ سورۀ یونُس بدین شیوه تبیین شده است: فَمَا آمَنَ لِمُوسَىٰ إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَىٰ خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَ مَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ: «پس کسی به موسی ملحق نشد، مگر جمعی از قوم خودش، از ترس فرعون و عُمّال زورمدارش، مبادا که دچار فتنه و مشقت گردند، و براستی فرعون راه غرور و تکبر در روی زمین پیش گرفت، و به تأکید او بسیار افراطی و شدید بود». این وضعیت (غلبۀ قوم و خاندان بر انسانیت و استقلال فردی) تا جایی پیش می رود که حتی بعثت عیسی مسیح (که فراقومی تلقی شده) برای تصحیح اوضاع بنی اسرائیل بوده و کارش خطاب به آنها بوده است: وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ، وَ رَسُولًا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ (آل عِمران - ۴۸ و ۴۹): «و خالق یکتا قانون و حکمت و {مشخصا} تورات و انجیل را به عیسی آموخت، جهت اَدای رسالت در میان بنی اسرائیل، {و خطاب به آنها گفت} همانا که من بر مبنای آیت و برهانی از طرف خالقتان بسوی شما آمده ام». بنابر این (و با توجه به موانع سر راه)، انبیای توحیدیِ سابق بيشتر برای قوم و مردم خاصی و حتی منطقه ای! به کار رسالت پرداخته اند، و روی این اساس در طول تاریخ بشر پیامبران زیادی مبعوث شده اند: وَ كَذَٰلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَىٰ أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَىٰ آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ (زُخرُف - ۲۳): «همچنین قبل از شما {ای محمد} هیچ نذیر و بیدارگری را به شهر و دیاری نفرستادیم، جز اینکه عیّاشانِ فاسق و بدکار {از موضع انکاری} گفتند که ما آباء و اجداد خود را روی دین و طریقی یافته ایم و از راه و روش آنها تبعیت و پیروی می کنیم».

البته معلوم است که دعوت یک قوم (و یک جامعۀ خاص) در خطاب وحیانی - توحیدی، در هیچ تاریخی معنای قومگرایی و نژادپرستی (و به اصطلاح غربی ناسیونالیستی) نداشته است، و اصلا چنین نگرشی در تضاد با بینش توحیدی - انسانی و دین «ربُّ البَشر» قرار دارد. الا اینکه دعوت و خطاب توحیدی در وحیها و رسالات قدیمی و سابق با توجه به ظروف زمانی - مکانی و پیوندهای عمیق و مسلط خونی و خانوادگی و عدم امکان فراتر رفتن انبیاء از محدودۀ «قوم و ذُرّیت و خاندان» اکثرا دچار حصر و محدودیت گشته است، اما با وجود همۀ موانعِ سر راه، مُحتوای توحیدی - انسانی آنها در سایۀ نظارت الهی و وفاداری رسولان محفوظ بوده است. و بدیهی است که بیشتر این وحیها و رسالات خطاب به مردمانی بوده که در یک محدودۀ مکانی زندگی می کرده اند و روابط خونی و خانوادگی و قبیله ای و همچنین خطرات متعدِّده (اعم از تجاوز اقوام، غارت راهزنان، هجوم درندگان، مصائب طبیعی، امراض قاتله و.......) آنها را وسیعا بهم پیوند می داده است. و طبعا رسولان توحیدی نیز با توجه بهمین بسترهای زمانی - مکانی مبعوث گردیده و پیامها و تعالیم توحیدی را به آنها ابلاغ نموده اند. بگذریم از اینکه با همۀ این ملاحظات؛ بازهم «بنابر جهالت بشری و عِلل آباء و اجدادی و سیطرۀ فاسقانِ عیَّاش» اقوامِ مخاطب اکثرا رسالات توحیدی را انکار و نسبت به آنها کافر بوده اند: وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ (روم - ۴۷): «به تحقیق قبل از شما {ای محمد} رسولانی را بسوی قومشان بر اساس آیات مُبین و حُجَج روشنگر ارسال داشتیم، و سرانجام از آنهایی که مرتکب جرائم گشتند {در رابطه با انبیاء} انتقام گرفتیم، و این حقی است بر ما که اهل ایمان را نصرت و یاری بخشیم». و این بدین معناست که دعوتِ توحیدی - انسانی، جوابش اکثرا تعامل مجرمانه از طرف جُهّال مشرک و عُرف پرستانِ آباء و اجدادی بوده است، و خوب به تبع این رفتارهای ناموجه و غیر انسانی، مجرمان (که در خدمت رُؤوس کفر در آمده اند) دچار محنت و عذاب الهی شده اند. و در همین رابطه آیۀ دیگری این نبرد و مبارزۀ تاریخی را اینچنین تبیین کرده است: أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وَ أَصْحَابِ مَدْيَنَ وَالْمُؤْتَفِكَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَٰكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (تَوبه - ۷۰): «آيا خبر اقوام پیشین به آنها نرسیده؛ قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مَدیَن و شهر و روستاهای مؤتفکه و صَنمی {که چه عاقبت شومی پیدا کردند}؛ برای همۀ این اقوام رسولانی با دلایل محکم و براهین روشن مبعوث شدند، و لکن اللّه و معبود یکتا ظلم و ستمی به آنها روا نداشت {با توجه به عاقبت شوم شان}، بلکه آنها خودشان در حق خویش مرتکب ظلم و ستم شدند». اینست که متأسفانه «بشر نادان و غریزی و زیر سلطۀ اعراف اجتماعی و هیمنۀ قدرتمداران» گوشش به چیزی بدهکار نمی شود؛ و بحدی کور و کر می گردد که به قول قرآن: انگار که مرده است (وَ مَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ). کمااینکه در آیۀ دیگری لجاجت و موضع انکاریِ مردمان پیشین و قدیمی بدین شیوه منعکس شده است: ذَٰلِكَ بِأَنَّهُ كَانَت تَّأْتِيهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوا وَّاسْتَغْنَى اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (تغابُن - ۶): «و علت عاقبت شوم چنین مردمانی این بود که رسولانشان با دلایل محکم و براهین روشن برایشان مبعوث می شدند، و اما با وجود این {و از موضع انکاری} گفتند: آیا بشری {از جنس خودمان} ما را هدایت می کند؟! و بدین جهت منکر و کافر گشتند و به بعثت انبیاء پشت نمودند، و این در حالیست که اللّه و خالق یکتا {از آنها} بی نیاز بوده و او بسیار غنیّ و لایق مدح و ثناست».

لکن باید دانست که اینهمه رد و انکار و مواضع خصمانه علیه انبیاء و رسولان توحیدی، موانع و عِلل خودش را داشته (و در مبحثِ: خداشناسی وَحیانی و مُلهم از آیات ربّانی مختصرا بدان پرداخته شده است)، و لکن در صدر همۀ آنها و حتی بیش از جهالت بشری و سیطرۀ صاحبان قدرت، موضوعِ اُلفت و تبعیتِ آباء و اجدادی مطرح بوده است، که آنهم به نوبۀ خودش منعکس کنندۀ فرهنگ و اعراف اجتماعی است. و در این رابطه قرآن حکیم تصریح می نماید: وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا؛ أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَ لَا يَهْتَدُونَ (بقره – ۱۷۰): «و هنگامی که {مردمِ آباء و اجدادی} به تبعیت از ما اَنزَل اللّه دعوت شدند، گفتند ما از چیزی تبعیت می کنیم که بدان الفت و عادت کرده ایم و آباء و اجدادمان روی آن بودند!!! ولو اینکه آباء و اجدادشان نفهم و گمراه باشند؟!». پس اللّه و خالق یکتا چنین اراده نموده که تفصیلات و جزئیات این وحیها و بعثتها برای زمانها و مکانهای مُحدّد و با توجه به وضعیت اقوامِ اولیه و مبتدی نازل شوند و مسائل و مشکلات دورانِ خویش را حل و فصل نمایند و حالت مقدماتی داشته باشند. و به عبارت دیگر، تفصیلات و جزئیات این وحیها و رسالاتِ مذکوره متناسب با زمان و مکان و اقوام خاصی نازل شده و محدود به حقایق و موضوعاتِ آن دوران بوده است. بگذریم از اینکه وحیهای نازل شده اکثرا محفوظ نگردیده و زمینۀ حفاظت چندانی هم (منجمله بنابر مشکلۀ کتابت) برای آنها وجود نداشته است.

ثالثا: تمام وحیها و رسالات توحيدی (با توجه به منشاء الهی شان و اقتضائات زندگی بشری و تکامل تدریجی) همیشه مُبیِّن و راهنمای دو نوع حقایق بوده اند: یکی «حقایق لایتغیَّر و نامتناهی»، اعم از ثوابتِ عقیدتی - توحیدی و نیز اموری که متوجه ذات و ماهیتِ بشری و ثوابت انسانی است (که زمان و مکان و طی کردن تاریخ و میزان رشد و تکامل و توسعۀ فنّاوری و حتی تحولات بسیار عمیق و ذو الابعاد) در رابطه با آنها اثرگذار نمی شود. و این همان بخشی است که جوهرۀ فکر و عقیدۀ وَحیانی و تدیُّن و دنیاداری توحیدی را تشکیل میدهد، و نسبت به عالم غیب و شهادت متوجهِ مسائل پایدار و ارزشهای فرازمانی و فرامکانی می باشد. و طبعا این قسمت است که در همۀ رسالاتِ توحیدی مُحتوای مشترک داشته و در آن تفاوت و اختلافِ چندانی بروز نمی کند. و منظور قرآن نیز از عبارتِ رسای: لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ (بقره ۲۸۵) همین پایه و اساسِ پایدار و مرتبط با ماهیت توحیدیِ رسالات و اصول و ثوابت آنهاست، و اینکه آنها رسولانِ اللّه و خالق یکتا بوده و منادی توحید و دینداری توحیدی بوده اند و «لا اِله الاّ اللّه» هستۀ مرکزی آن می باشد. و آیۀ ۴۸ سورۀ مائده (که آیه ای عظیم و رسا دربارۀ جوهرۀ متجانسِ رسالاتِ توحیدی است) این حقیقت را در وجه اعلی چنین بیان کرده است: وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَ مُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ (مائده - ۴۸): «ای محمد، ما قرآن را بحق و به هنگام بر تو نازل کردیم، کتابی که تصدیق کنندۀ وحی ماقبل و مُهَیمِن و غالب بر آنست، پس بر اساس ما انزَل اللّه حکم و قضاوت نما و در رابطه با حق و حقیقتی که برایت آمده به هواها و امیال منکرین توجه مکن». و این بدین معناست که این وجه اساسی از وحیها و رسالاتِ توحیدی، لایتغیر و ماندگار و نامتناهی است، و اللّه و خالق یکتا آن را بعنوان تعالیم و اوامر فرازمانی - فرامکانی نازل کرده است. و مشخصا امور زیر جزو این بخش از وحی و رسالت انبیاء است: ایمان به ذات یکتا و آفرینندۀ عالمیان و قوانین تکوینی، ایمان به نبوت و رسالت پیامبران، ایمان به روز آخرت و کیفر و پاداش، ایمان به وجود حق و باطل، ایمان به وجود عدالت و تبعیض، ایمان به وجود پاکی و ناپاکی، ایمان به وجود راستی و دروغ، ایمان به یکسانی و منشاء الهی بشر، ایمان به سنجش همۀ انسانها (اعم از مرد و زن) بر مبنای تقوی و انضباط دینی، ایمان به وجود عمل صالح و فاسد، ایمان به آزادی و اختیار بشر و......، که بردوام و لایتغیر و بلا بدیل هستند و در تمام وحیهای الهی مشترک و يكسان بوده اند. و مشخصا تمام انبیاء و رسولان، جوامع بشری را دعوت کرده اند تا اینکه اهل توحید باشند و تفکر و زندگی توحیدی داشته باشند و تنها معبود یکتا و خالق عالم را عبادت و اطاعت و فقط او را مصدر و محور حیات و ممات خود قرار دهند، و این حقیقت در قرآن مُنزَل اینطور بیان شده است: وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ (انبیاء - ۲۵): « ما قبل از شما {ای محمد} هیچ رسولی را نفرستادیم مگر اینکه به ایشان وحی نمودیم که اعلام نماید اِله و معبودی جز من وجود ندارد، بنابر این باید مرا عبادت و اطاعت نمایید». خلاصه بیانات وحی مُنزَل در رابطه با حقایق و امور ثابت و لایتغیر و نامتناهی «ابدی و همیشگی» است و زمان و مکان نمی شناسد، و هر موحد و یکتاپرستی (و مؤمن به رِسالت وحیانی) در هر زمان و مکان و شرایطی باید به آنها اعتقاد و التزام داشته باشد.

اما حقایق نوع دوم، که رسالات توحیدی (به اقتضای طبیعت و متغیرات بشری) مُبیِّن و راهنمای آن بوده اند، همانا اوضاع «متغیِّر و تحول پذیر» و چیزهای قابل تغییر و امور متناهی هستند، که ماهیت زمانی - مکانی دارند و بصورت وسیعی تحت تأثیر وضعیت اقوامِ انبیاء و ادوار تاریخی و رشد و تکامل بشری قرار دارند. و لکن در این میدان نیز دو موضوع اساسی وجود دارد: اولا علاجها و راهگشاییها توحیدی بوده و در راستای معیارهای وحیانی و تعالیم خالق یکتا قرار داشته اند (و سازشِ تنازلی در کار نبوده است)، و آیات زیر بیانگر این حقیقت می باشند: وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُم مَّقَامِي وَ تَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ..... ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِ رُسُلًا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ (یونس - ۷۱ و ۷۴): «ای محمد داستان نوح را برایشان {مُخاطبان رسالت} قرائت و بازگو نما، آنگاه که به قوم خودش گفت: ای قوم من، اگر مقام رسالتم و بیدارسازی ام {که بر پایۀ آیات اللّه و وحیِ خالق یکتاست} روی شما سنگینی می کند، پس {بدانید که} من بر اللّه و معبود یکتا توکل و پشت می بندم {و سازشِ تنازلی در کار نخواهد بود}..... و آنگاه بعد از نوح رسولانی را برای قومهایشان مبعوث کردیم، رسولانی که بنابر حُجَّتها و آیات روشنگر و تبیین کننده به میانشان رفتند». و این همان روش ثبات و التزامِ انبیاء و تدیُّن و دنیاداری توحیدی است که در سراسر تاریخ بشر پابرجا بوده و در رابطه با آن تنازل و کوتاهی در کار نبوده است. ثانیا در رابطه با امر «تغییر و تحول» قابل تأکید است که اساسا این احوال و امور زندگی بشری است که تغییر می کند نه علاجها و تعالیم توحیدی، و خوب وقتی که اوضاع متغیَّر و متحول گشت، خود بخود علاجها و راه حلهای جدیدی را طلب می کنند. و این امری ازلی و ناشی از ارادۀ خالق است که بخشی از حقایق تغییر و تحول پیدا کنند و چاره های نوینی بطلبند، و سلسلۀ انبیای الهی و رهبری توحیدی - اجتهادی نیز برای جوابگویی بدین بُعد از حقایق زندگی ظاهر و پدیدار گشته اند.

قابل ذکر است که این وجه از رسالت توحیدی (که گشایندۀ اوضاع و اَعمال زمانی - مکانی هستند) دارای پیچیدگیهای زیادی بوده و اصل مشکل دینداری هم در همینجا بروز می کند؛ و بدین خاطر تعامل با این جنبه نیازمند دقت و تشخیص بیشتر و اجتهاد واقع بینانه و راهگشاست. زیرا این وجه از وحی متوجه اموری خاص و مسائلی گذرا و تحول پذیر بوده و به زمان و مکان ارتباط پیدا می کنند. و معلوم است که در این میدان (گشودن مشاکل زمانی - مکانی)، برای هر قوم و جامعه ای چیزهائی وجود داشته است، و بعد از اینهم اوضاع بهمین صورت خواهد بود. و خوب باید این حقیقت مُسلَّم را قبول کرد که: هر پیامبری که مبعوث شده مشکلات مخصوص بخود را داشته و دوستان و دشمنان متفاوتی داشته است، کمااینکه جامعۀ آن پیامبر با مسائل و مشکلاتِ خاص خودش دست و پنجه نرم کرده است. و طبعا مسئله اینطور نبوده که هر پیامبری (در هر زمان و مکانی و برای هر قوم و اجتماعی) با مشکلات یکسان، دوستان یکسان، دشمنان یکسان، و استقبال و انکار یکسانی روبرو شده باشد (چنین چیزی مطرح نیست)، بلکه بر عکس هر پیامبر و رسولی که در زمان و مکانی «مشغولِ رسالت توحیدی» بوده و برای قوم و جامعه ای مبعوث گشته است، علاوه بر اصول و ثوابت مشترک (در رابطه با رسالات توحیدی و تشابه مشاکل بشری) گرفتاریهای خاص خودش را داشته است. اینست که هر پیامبری (بنابر شرایط و زمان و مکانِ بعثت) روش و تعالیم خود را داشته و  ابعاد زمانی - مکانیِ رسالتش متناسب با وضعیت آنها و توان عینی و ذهنی آنها بوده است. و به تأکید قضیۀ ناسخ و منسوخ در رابطه با بعضی از آیات و احکام و همچنین اَسباب النّزولِ بسیاری از آیات و احکام در همین راستا واقع شده است. در غیر این صورت مردم آن را نمی پذیرفتند و کار و دعوت رسول جوابگوی مشکلات زمانه نمی گردید. بگذریم از اینکه معمولا رسالات توحیدی (با همۀ ملاحظات و موضوعیت شان) با نفی و انکار روبرو شده اند و دینداری توحیدی تحقق پیدا نکرده است.

نتیجه گیری: با توجه به توضیحات فوق الذکر نتیجه می گیریم که مبنای کار تمام انبیاء و رسولان (در هر زمان و مکانی) همانا توحید و دنیاداری توحیدی و تسليم به تعالیمِ معبود یکتا و هدایت جوامع بشری به پیروی از دین اسلام بوده است، و خواسته اند که در سایۀ وحی مُنزَل و بلاغ مبین توحیدی (در عین ابلاغ و تعلیمِ مختصات عامّ رسالت)، مشکلات زمانه و جامعۀ خویش را حل و فصل نمایند. بدین ترتیب و بنابر حقایق ثابت و متغیِّرِ جهان، رسالت هر پیامبری حامل یک وجهۀ عامِ توحیدی و یک وجهۀ خاص زمانی - مکانی بوده است. و بدیهی است که این وجه اخیر از رسالت متوجه اقوام و جوامع خاصی بوده و برای راهگشایی و «حل و فصل مشاکلِ اَدواری» نازل شده است. و مثلا می توان گفت که: در تورات و انجیل مسائل بسیاری وجود داشته که در قرآن تکرار نشده اند (کمااینکه در قرآن مسائل بسیاری هست که در زمان تورات و انجیل قابل طرح نبوده اند). و آیۀ قبله نمونۀ آنهاست، زیرا مسجد الاقصی برای دوره و زمان خاصی بعنوان قبلۀ اهل توحید در نظر گرفته شده و یک امر و حکم ابدی نبوده است. همچنین در رابطه با خود قرآن و آیات مرتبط با حقایق متغیَّر و متناهی (باز بنابر اقتضائات و متغیِّرات وضع بشری و گشایش در زندگی آنها) چنین موضوعی صدق می کند، و غیر از این هم نمی تواند باشد؛ چرا که اوضاع و امور بشری (علاوه بر ابعاد با ثبات و نامتناهی) دارای ابعادی قابل تغییر و متحول شدنی و حتی گذرنده است، و این تقدیر الهی و خالق هستی است. جهت وضوح بیشترِ موضوع بدین مبحث مراجعه شود: «تقدير الله و ثبات و تغيير آن در قرآن». و خوب معلوم است که بخشهایی از وحیِ مُنزَل در همۀ رسالات توحیدی متوجه این قسمت بوده و متناسب با آن نازل شده است، بنحوی که به مُرور زمان (و با حدوث تحولات اساسی) چنین موضوعاتی نه باقی می مانند و نه قوانین و احکامی که برای آنها وضع و نازل شده کاربردی خواهد داشت. بنابر این، خود وحی قرآنی و رسالت محمد مصطفی (در عین خاتمیت و ابدیتِ قوانین و خطاب عامّ و اُمَمی اش) خالی از مسائل زمانی - مکانی نبوده و نمی تواند باشد، و ماهیت متغیِّرِ قسمی از حقایق و همچنین تحولات گستردۀ جوامع بشری چنین اقتضاء می کند. و طبعا این قسم از موضوعات، ثباتِ قوانین و احکام ابدی را منتفی می سازند، و آیاتی مثلِ «قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» هم دربارۀ اُمَم ماضیه و هم جوامع اسلامی و هم دیگر جوامع صدق می کنند؛ چونکه بحث روی موضوعات و سُننی است که ماهیت متغیَّر و گذرا بودنشان در عصور مختلفه ثابت و مُسلَّم شده و در سراسر تاریخ جاری شده است. و معنای این آیۀ اصولی بدین قرار است: «همانا قبل از شما سُنن و روشهایی وجود داشته اند، و حال در روی زمین به سیر و تفحص بپردازید و بنگرید که عاقبت اهل تکذیب و منکرین حق به کجا کشیده است - آل عمران: ۱۳۷». این آیه خطاب به مردم صدر اسلام و همۀ آنهایی است که روش اُمَم سابقه را (در تکذیب انبیاء و انکار حق) در پیش گرفته اند؛ و میخواهد بگوید: هر کسی تسلیم حق و حقیقت نشود و در مقابل «ثبات و تغیُّر حقایق» لجاجت و خیره سری بخرج دهد و این تقدیر خالق را انکار نماید گرفتار و ساقط می شود. و این یک سُنَّت پایدار و لایتغیَّر است، و موحدین آزادیخواه نیز این سُنَّت توحیدی را مبنای کار خود قرار داده اند.

بدین ترتیب، بدیهی می نماید که برخی از آیات و احکامِ قرآن نیز (لااقل در بعضی جِهات و جزئیات) متوجه عصر رسالت و حوالی آن باشند و برای حل و فصل آنها نازل شده باشند، مانندِ: «نحوۀ تقسیم ارث، مسئلۀ شهادت زنان، قضیۀ هجرت و جِهاد، چگونگی تقسیم غنائم، موارد و نحوۀ پرداخت زکات، نوع تعامل با جرائم و مجرمین، «نوع جزای سرقت و سارقین»، «نحوۀ مقابله با زنا و زناکاران»، موضوع بردگی و احکام آن، تقسیم بندی دوست و دشمن، اوقات عبادات و......». اینست که اللّه و خالق یکتا با توجه به واقعیات پیش پای بشر و اوضاع متغیر و ناپایدارش، بعضی از آیات و احکام را عالما و راهگشایانه و جهت حل و فصل مشاکل موجود برای زمانها و مکانهای خاصی نازل می کند. و معنای این حقیقت اینست که: وحی مُنزَل و علمِ خالق (در رابطه با حقایق متغیِّر)، متناسب و راهگشایانه نازل و ظاهر می شود، و هنگامی که موضوعات و امور زندگی بشری (و همچنین خود انسانها) دچار تغییر و تحولاتی می گردند (و احکام و چاره های جدیدی را می طلبند)؛ اللّه و خالق یکتا احکام و قوانین جدیدی را نازل و مقرر می دارد (کمااینکه رهبری توحیدی - اجتهادی نیز روی همین اساس حرکت و راهگشایی می کند). و جالب اینکه: الطاف و ملاحظۀ معبود یکتا نسبت به بنی آدم تا جایی است که حتی در ایام نزولِ وحی (با توجه به تغیُّرات اوضاع بشری و مُراعاتِ تناسب قوانین توحیدی) تغییراتی صورت می گیرد؛ و بعضی از آیاتِ ناسخ و منسوخ در زمان رسالت جزو این دسته از آیات و احکام هستند (مثل کم و کیف جنگ تن به تن، یا کم و کیف نماز شب)، و این نشانۀ واقع بینی آیاتِ ربّانی می باشد. اینست که باید توحیدی نگریست و تسلیم حقایق گردید. و این یک سنت ثابت و لایتغیر الهی است، و موضوع ناسخ و منسوخ در همۀ رسالاتِ توحیدی از این مُتغیِّرات نشأت می گیرد. و در این رابطه قرآن حکیم تصریح میکند: وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِكَ وَ جَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَ ذُرِّيَّةً، وَ مَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ، لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ (رعد - ۳۸ و ۳۹): «و حقّا که قبل از شما نیز {ای محمد} رسولانی را روانه کردیم و {همانند بقیۀ انسانها} ازواج و اولادی را به آنها عطاء کردیم، و هیچ رسولی نبوده که آیه و قانونی بیاورد مگر به اذن و اجازۀ اللّه و معبود یکتا، {و بدان که} براى هر دوره و زمانى کتاب و قوانینی مقرر شده است، و در این راستا آنچه که اللّه و خالق یکتا بخواهد {زمان و نفع شان سپرى شود} محو و زائل می کند، و بقیه را {تا وقتی که مفید و نافع هستند} تثبيت و استوار می سازد، و اوست أُمُّ الْكِتَاب و مصدر کُتُب و قوانين». بنابر این، آیات و احکامی هم که برای زمانها و مکانها و جوامع خاصی نازل شده اند، مُبتنی بر واقعیات و مشکل گشا بوده اند، و هر موحد و مسلمانی باید به وجودشان در زمان و مکان خودشان ایمان داشته باشد. و آنگاه با توجه به راهگشایی آنها در ادوار خودشان و کسب درس و تجربه از کار کردشان حقانیت آنها را به کرسی بنشاند.

در این راستا آنچه لایق توجه و دقت است، همانا موضوع تفکیک و تشخیصِ «حقایق ثابت و پایدار از حقایق متغیِّر و گذرا» است؛ امری که بسیار کلیدی و مسؤلیت آفرین بوده و کاری است که می تواند علی الصّواب و یا اینکه ممکن است مسیر تدیُّن توحیدی را منحرف نماید (کمااینکه اکثرا و بنابر جهالت و منافع مادی و اعراف اجتماعی و سلطۀ حُکّام استبدادی چنین بوده است). و همین است که در این میدان توحیدی - اجتهادی، قواعد روشن و صریحی لازم می آید و اصولی باید پیروی شود، و رهبری «توحیدی - اجتهادی» در صدر این قواعد و اصول قرار می گیرد. و به تأکید در غیاب رهبری توحیدی - اجتهادی نمی توان وارد چنین میدانی گردید و امر رسالت و تعالیم خالق را (در هیچ زمان و مکانی) اجرایی نمود؛ و اجرایی شدن بِجا و متناسبِ آن «هنگام بعثت انبیاء» ناشی از همین موضوع اساسی یعنی وجود رهبری توحیدی - اجتهادی و حضور انبیاء و یا اُمراء و خُلفای آنها بوده است. و طبعا این مسئلۀ حساسی است که در مطلب: «خط و رهبری توحیدی، شاخصِ اسلامیت و مسلمانی» مفصلا بیان شده است. و نزد موحدین آزادیخواه، اصلِ پايه در وضع قوانين و اجتهاداتِ توحیدی چنین می باشد: (از مقدمۀ قانون سمـاء): اصل و اساس در وضع قوانين و ارائۀ اجتهادات اينست که هر قانون و اجتهادی متناسب با «شرايط و اوضاع پيش رو» ارائه شود و حلال مشکلات گردد، و در صورتی که شرايط و اوضاع و احوال تغيير کرد، قوانين و اجتهادات نیز تغيير کنند و راه حلهای نوين و متناسبى (با توجه به شرايط و موقعیت های جديد) ارائه گردند. و روی این مبنای کلیدی و پایدار، ثبات موضوع مایۀ تداوم قانون و اجتهاد، تغییر موضوع مایۀ تغییر قانون و اجتهاد، و زوال موضوع مایۀ زوال قانون و اجتهاد می گردد. و این یعنی «قانون و اجتهاد زنده و راهگشا» و در زمان و مکان خودش. در غیر این صورت قوانین و اجتهادات از محل و موقعیت خودشان خارج و از موضوعات و حقایقی که برایش وضع شده اند فاصله می گیرند. و با توجه به اینکه تاریخ مصرف چنین قوانین و اجتهاداتی پایان پذیرفته و خصلت مشکل گشایی را از دست داده اند، به ضد خودشان و فلسفۀ وجودی خود تبدیل می شوند (یعنی بجای راه گشایی و مشکل گشایی مانع رشد و حرکت می گردند و ماهیتی راکد کننده و مشکل آفرین پیدا می کنند)، چونکه بدون کار آمدی و راهگشایی تداوم می یابند! و حالت مطلق و شرک آمیز بخود می گیرند. و رَهنمود قرآن در آيات ٣٨ و ٣۹ از سورۀ رعد سند گوياى اين اصل توحيدى و بيانگر تغيير و تکامل و اجتهاد می باشد، آنجا که صراحتا اعلام می دارد: لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ، يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ (رعد: ۳۸ و ۳۹): «براى هر دوره و زمانى کتاب و قوانینی مقرر شده است، و در این راستا آنچه که اللّه و خالق یکتا بخواهد {زمان و نفع شان سپرى شود} محو و زائل می کند، و بقیه را {تا وقتی که مفید و نافع هستند} تثبيت و استوار می سازد، و اوست أُمُّ الْكِتَاب و مصدر کُتُب و قوانين».

فوارق و مُختصّاتِ رسالت خاتَم

موضوع  اساسی و سرنوشت سازی که ضرورتا همینجا باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد، همانا فوارق و تفاوتهای اساسیِ وحی قرآنی و رسالتِ خاتمُ الانبیاء (محمد مصطفی) با وحیها و رسالات ماقبل و سابق می باشد، فوارق و تفاوتهایی که موجب سپری شدن رسالات سابق و تداوم رسالت خاتم شده است. و لکن بدیهی است که در این راستا باید مُقوِّمات و زمینه هایی وجود داشته باشد، تا بلکه مُختصّاتِ رسالت خاتم جا و مکان پیدا کند و زمینه های ختم نُبُوَّتِ توحیدی مهیّا و تحقق پذیرد. و به تأکید در صدر دلایل و چرایی رسالت خاتم (و ختم نُبُوَّت)، همانا وصول بشریت به دوران بلوغ عقلی و توانایی حفاظت از دین و برنامۀ جامع و ذو الابعاد و فراگیرِ معبود یکتاست. بدین معنا که بنی آدم به مرحله ای رسید که بتواند یک برنامۀ جامع و ذو الابعاد و فراگیرِ وحیانی را از خالق یکتا دریافت و از عهدۀ آن بر آید؛ و آن را در سایۀ رهبریِ «توحیدی - اجتهادی» در زمانها و مکانهای مختلف جاری و برقرار نماید.

اولین فرق اساسیِ وحی قرآنی و رسالتِ محمد مصطفی با دیگر وحیها و رسالات قدیمی و سابق، همانا خطاب عامّ و عالَمی و اُمَمی آن و عبور از مرزهای ارضی و محدوده های قومی - محلی است، بدین معنا که: اين «كتاب و رسالت» نه برای قوم و جامعه ای خاص و يا زمان و مکانی مُحدَّد (که گذرا و سپری شونده است)، بلكه برای نوع بشر و همۀ بنی آدم ظهور كرده است. و خطاب عامّ و مُحتوای فراگیر و عالمیِ این رسالت بیانگر همین حقیقت می باشد، و از این جهت این تنها دین توحیدی اسلام است که بتواند نوع بشر و همۀ جوامع انسانی را متحد ساخته و زیر سایۀ وحیانی خود قرار دهد. و آیات زیر در این رابطه بسیار روشنگری هستند: تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا (فُرقان - ۱): «پیروز و مبارک است آن خالقی که بر عبد خودش {محمد مصطفی} فُرقان {معیار حق و باطل} را نازل و واصل کرد، تا بیدارگر و هوشیار کننده برای جهانیان باشد». عالَمین (در این آیه) یعنی عالمیان و مردمان جهـان (بنی آدم)، و یعنی آنهایی که منسوب به این دنیا بوده و در آن زندگی می کنند، که بصورت بدیهی همۀ جوامع و آحاد بشری را فرا می گیرد. همچنین در آیه ای دیگر (بعد از بیان و تذکر یک قاعدۀ توحیدی - تاریخی) ماهیت عالمگیریِ رسالت محمد و شمولیت تعالیم قرآن را مورد تأکید قرار داده و تحدّی می کند که این رسالت و کتاب وحیانی نیست مگر برای همۀ مردم جهان، و نص آیه بدین قرار است: وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ، إِنَّ فِي هَٰذَا لَبَلَاغًا لِّقَوْمٍ عَابِدِينَ، وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ (انبیاء - ۱۰۵ و ۱۰۶ و ۱۰۷): «و به تحقیق بعد از ذکر {و متذکر شدن قوانین توحیدی} در زبور آوردیم که این بندگان صالح من هستند که ارض را به ارث می برند {و وارث آن می شوند}، و به تأکید در این موضوع حتما پیامی نهفته است برای کسانی که اهل عبادت و اطاعت {و دینداری و دنیاداری توحیدی} هستند، و ما {ای محمد} شما را نفرستادیم مگر اینکه رحمت و نعمتی برای جهانیان باشی». کمااینکه قرآنِ جامعُ الخطاب در تحدّایی دیگر (که بسیار صریح و رساست) تأکید می ورزد که بعثت محمد چیزی نیست جز  رسالتی برای تمام مردم و نوع بشر: وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَ نَذِيرًا وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (سباء - ۲۸): «و ما شما را {ای محمد}» نفرستادیم مگر برای همۀ مردم {و بنی آدم}، بعنوان بشارت دهنده و هشدار دهنده، و لکن بیشتر مردم متوجه این حقیقت نمی شوند». و خوب بدیهی می نماید که خالق عالَم و آدم در آخرین پیام و رسالتِ خویش همین را اراده نماید و کسی از بندگان خود را از دایرۀ این خطاب و پیامِ نهایی خارج نسازد، و خلاصۀ این پیام و رسالت در آیۀ مُبین و مُحکمی چنین بیان شده است: قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ، إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَ يُمِيتُ (اعراف - ۱۵۸): «بگو ای مردم، همانا من فرستادۀ اللّه و خالق یکتا بسوی شما هستم، فرستادۀ آن ذاتی که صاحب آسمانها و زمین است، الهی جز او وجود ندارد و اوست که حیاتبخش و میراننده است». و طبعا اینها آیاتی است که خطاب به نوع بشر و همۀ جوامع انسانی است و تمام بنی آدم را به راه توحید و اسلامیت دعوت می کنند، و آشکارا منعکس کنندۀ رسالت عالمی دین اسلام و مبنی بر عمومیت و فراگیری آنها می باشد. کمااینکه شخص رسول (محمد مصطفی) با نامه هایی که به رؤسای دُوَل عالَم و پادشاهان زمان ارسال داشت و آنها را به دین اسلام و دینداری توحیدی دعوت کرد (اعم از روم و ایران و حبشه و مصر و یمن و......) عملا اثبات نمود که رسالتش جهانی بوده و خطاب به تمام جوامع بشری است. به عبارت دیگر، مخاطب دین توحیدی اسلام، نه قوم و نژاد، نه رنگ و روی خاص، نه قشر و طبقه، و نه جنسیتِ مذکر و مؤنث است، و به معنای واقعی کلمه «دین و منهج همۀ بشریتِ روی زمین» می باشد. و در همان دوران نیز با توجه به همین اساسِ توحیدی - انسانی بود که امت واحدۀ اسلامی از اقوام و جوامع مختلفۀ بشری شکل گرفت و جامۀ عمل پوشید، امتی که در طی عصور و قرون مختلفه تداوم و استمرار پیدا کرد. و حالا هم چنین امت واحده ای (متشکل از مسلمانانی که در میان همۀ جوامع بشری حضور دارند)، روحا و نظرا و تا سطح فرهنگ و اعراف (و در بسیاری از آداب و رسوم اجتماعی و لباس و خوراک) پابرجا و بر دوام می باشد. اینست که راه نجات بشر از تنازع و تفرُّق و تبعیض، همانا دین توحیدی اسلام و مشخصا اسلام اجتهادی است.

طبعا باید دانست که قرآنِ هدایتگر (به مثابۀ وحی نهایی خالق) مَملُوّ از خطاب عام و عالَمی و فراقومی بوده و یک ندای انسانی است، و آیات زیر این حقیقت را روشن تر می سازند: وَ إِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ، وَ مَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ (قلم - ۵۱ و ۵۲): «ای محمد؛ زیاد نمانده که اهل کفر و انکار هنگام شنیدن قرآن شما را با چشمان پر کینه شان براندازند! و می گویند که براستی او یک دیوانه است، و لکن قرآن چیزی نیست جز بیدار کنندۀ عالمیان و مردمان جهان». و اما در آیۀ دیگری خالق یکتا خطاب به رسول خاتم تأکید میکند که تعامل با بشریت باید بر اساس هدایت توحیدی صورت گیرد (نه چیز دیگری) و در این رابطه چنین می فرماید: أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ، قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَىٰ لِلْعَالَمِينَ (انعام - ۹۰): «آنهایی که اللّه و خالق یکتا هدایت شان کرده، بنابر هدایت شان با آنها تعامل نما، و بگو در مقابل رسالت و دعوتگریِ توحیدی اَجر و پاداشی از شما نمی خواهم، و این رسالت چیزی نیست جز بیدارسازی عالمیان و جهانیان». و جالب اینست که حتی کعبه و قبلۀ مسلمین (که بیتُ اللّه و مرکز توحید و محل تجمع سالانۀ امت اسلام و حجِّ خداجویان است)، هم ریشۀ تاریخی - توحیدی دارد و هم به مثابۀ مکانی جهت هدایت نوع بشر اعلام شده است: إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَ هُدًى لِّلْعَالَمِينَ (آل عمران - ۹۶): «همانا که اولین خانه و مرکز توحیدی که برای مردم {بنی آدم} وضع شده در مکّه قرار دارد، خانه و مرکزی مبارک و محل احترام و هدایت کنندۀ عالمیان و جوامع بشری»، و طبعا هدایت کننده بسوی تبعیت از خالق و معبود یکتا و دینداری و دنیاداری توحیدی. و خوب وقتی که چنین است بدیهی می نماید که خطابِ وحی و بعثت خاتم بسیار عام و فراگیر باشد و هدفش را نجات نوع بشر از مفاسد جهل و تاریکی و حرکت بسوی نورِ علم و عقل و اخلاق قرار دهد و چنین اعلام موضع نماید: كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (ابراهیم - ۱): «قرآن کتاب و قوانینی است که آن را برای تو فرستادیم، تا مردم {نوع بشر} از ظلُمات و تاریکیها (اوهام و خرافه پرستی) خارج شوند و بإذن اللّه بسوی نور و روشنایی و به راه خدای عزیز و مُستحقِ حمد و ستایش هدایت گردند». و روی این اساس، وحی قرآنی و رسالت خاتم در نصوص قرآنی چنین معرفی می شود: هَٰذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ (جاثیه - ۲۰): «این {قرآن} بصیرتها و بینایی هایی است برای مردم و مایۀ هدایت و رحمت برای کسانی که یقین پیدا می کنند». بدیهی است که وقتی دین و راه و روشی برای همۀ بشریت نازل می شود، به طبیعت حال باید بیانگر و پاسخگوی ضروریات تمام انسانها و جوامع بشری در زمانها و مکانهای مختلف باشد. و دین اسلام هم از این قاعده مستثنی نیست و بل بیانگر و مؤید آنست. و همین است که قرآن حکیم علاوه بر اینکه مُحتوای قابل دوام وحیهای گذشته را منتقل کرده و بیان کنندۀ عُصاره و جوهرۀ آنهاست، خودش اصول نیرومند و جامعی را برای تمام جوامع بشری ارائه داده است، بنحوی که این اصول و مبادیِ جاویدان «در هر زمان و مکان و اجتماعی» قابل تطبیق و اجراء شدنی هستند. و طبعا می بایست همینطور باشد؛ چرا که رسالت محمد مصطفی خاتَمُ الرِّسالات بوده و قرآن آخرین کتاب وحیانی است، کمااینکه بالفعل چنین گردیده و در طول چهارده قرن گذشته رسالت و نبوَّتی واقع نشده است، و حتی در سطح «کِذب و ادّعا نیز!» چیزی که قابل توجه و محل اهتمامِ صاحبان علم و معرفت باشد عرض نگردیده است. اینست که در آخرین رسالت توحیدی آنچه برای نوع بشر ضروری و اجتناب ناپذیر بوده لاجَرَم می بایست تحویل داده می شد و بدنبالش وحی الهی مختومه و نهایی می گردید. بدیهی است که بعد از آن فصل جدیدی از دینداری و دنیاداری توحیدی فرا می رسد که اهل توحید و اسلامیت و پیروان رسالتِ خاتم در سایۀ رهبری توحیدی - اجتهادی و تأهُّل و توانایی بشر (رشد عقلی و علمی و اخلاقی) بدان برخاسته و عهده دار آن می گردند، و در راستای اهداف این رسالتِ وحیانی و متکامل و کسب رضای خالق حرکت می کنند.

دومین فرق اساسیِ وحی نازل شده بر محمد مصطفی با وحیها و رسالات سابق اینست که قرآن (به مثابۀ ماحصل این رسالت) اَحسَنُ الحَدیث و اقوَمِ کتابها و دارای کیفیتی عالی است، و این صفت اساسی از این حقیقت نشأت می گیرد که این وحی و رسالت (که آخرین پیام خالق و پایانبخش وحیهاست) لاجرَم باید در قلۀ رسالتهای توحیدی قرار داشته باشد. و خوب این وحی زمانی نازل شده که ظرفیت و توانایی بشر وسعت بیشتری پیدا کرده و زمینۀ دریافت عالیترین پیامِ خالق فراهم گشته است. کمااینکه خود قرآن می فرماید: وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى، فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ، أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُواالْأَلْبَابِ (زُمَر - ۱۷ و ۱۸): «کسانی که از عبادت و اطاعت طاغوت {و بتهای ضد توحیدی} خودداری ورزیدند و بسوی الله {و دینداری توحیدی} بازگشتند، مستحق بشارت و خبر خوشی هستند، پس مژده و بشارت باد کسانی را که سخن شنو {و آزادمنش} هستند و بهترین و راهگشاترینِ آنها را انتخاب و پیروی می کنند، آنها همان کسانی اند که الله هدایت شان کرده و در صراط مسستقیم توحید قرار دارند، و آنها همان عُقلا و خردمندانند». بدیهی است که منظور این آیات از قول احسن، همانا قیاس قرآن با کتب پیشین و اینکه قرآن بهترین نزولات وحیانی است. و به تبع چنین امری (و در دورۀ ختم رسالت و پایان وحیِ خالق)، انسانِ مخاطب باید در حداکثرِ ظرفیت انسانی اش تعالیم و مبادی توحیدی را دریافت نماید، زیرا بعد از آن تنها رهبری توحیدی - اجتهادی باقی می ماند (نه رسالت جدید)، که برای اجراء و تحقق دینداری و دنیاداری توحیدی به مثابۀ محرکی است که بدون آن کاری ممکن و میسر نمی شود. و در آیاتی از قرآن موضوع ختم رسالت و اقوَم بودن قرآن اینطور بیان شده است: مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَٰكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ (احزاب - ۴۰): «محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست {پدر خونی}، و لکن او فرستادۀ اللّه و خاتم انبیاء {و پایانبخش نبُوَّت} است». و طبعا وقتی که چیزی مختومه و پایان امر تلقی می شود، کاملترین هم بحساب می آید، زیرا بعد از آن چیز جدیدی به میان نمی آید. و همین است که یک موضوع خاتم و پایانی در عین کامل و تمام بودن باید اقوَم و محکمترین باشد، تا بتواند دوام بیاورد و در طول زمان استمرار یابد، همان خصلتی که قرآن حکیم آن را دارا بوده و این مسئله بدین صورت اعلام شده است: إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ (اِسراء - ۹): «به تأکید این قرآن به چیزی هدایت و دعوت می کند که اقوَم و پایدارترین {عقیده و منهج} می باشد». همچنین آیۀ ۲۳ سورۀ زُمَر با ادبیاتی بسیار بلیغ و رسا، عظمت و عمق اثرگذاری این وحی نهایی را بیان نموده و معنای اَقوَم بودن را بصورت عالی به نمایش می گذارد و چنین می فرماید: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ ذَٰلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاءُ وَ مَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ (زُمَر - ۲۳): «اللّه و خالق یکتا بهترین سخن و کلام {قرآن} را به بشریت رسانده است، کتابی متجانس و ذوالاَبعاد، که عمیقترین تأثیرها روی کسانی که در مقابل خالقشان خشیت و تواضع دارند بجا می گذارد، و آنگاه {بعد از دگرگونسازی}، قلبهایشان به ذکر اللّه و قوانین توحیدی آرام می گیرد، چنین است هدایت اللّه و خالق یکتا؛ و هر کسی را که بخواهد {و در محدودۀ ارادۀ الهی قرار گیرد} بوسیلۀ قرآن هدایت می کند، و لکن کسی که اللّه و معبود یکتا {بنابر قوانین حاکمۀ زندگی} او را گمراه و سرگردان نماید، قابل هدایت و اصلاح پذیر نخواهد بود». و سند دیگر این حقیقت و اقوَم بودنِ قرآن و میزان تأثیرگذاری و تحول آفرینی آن در آیۀ ۲۱ سورۀ حشر بدین شیوه ذکر شده است: لَوْ أَنزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ: «اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم حتما آن را می دیدی که چگونه در برابر تأثیر و عظمت آیات و براهین اللّه و معبود یکتا متواضع و متلاشی می گشت؛ و این مثالهایی است برای مردم {و یادآور قوَّتِ حُججِ بالغۀ قرآن}، ای بسا که تفکر نمایند». و روی این مبنای عظیم (و عمق تأثیر قرآن)، اللّه و معبود یکتا به رسولش مأموریت می دهد که اینطور تحدّی و اعلام موضع نماید: قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا (اِسراء - ۸۸): «ای محمد {خطاب به اهل کفر و انکار} بگو: اگر اِنس و جنّ جمع شوند و بخواهند چیزی شبیه قرآن را بیاورند از عهدۀ آن بر نمی آیند، ولو اینکه در این امر همه باهم باشند و همکار یکدیگر باشند».

بدیهی است که در قرآن حکیم آیات زیادی در رابطه با ماهیت و معرفی خودش و «ابطال شُبهاتِ مشرکین و منکرین» بیان شده است، مثل این آیات: قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ (اَنعام- ۱۴۹): «بگو که حُجّتِ بالغه و فوقانی و غالب مُختص اللّه است، و اگر ارادۀ اللّه اقتضاء می کرد همۀ شما را هدایت می نمود». یا این آیه که خطاب به بنی آدم می فرماید: يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا (نساء - ۱۷۴): «ای مردم؛ همانا از جانب خالق تان برهان و حُجَّتی آمده است؛ و برایتان نوری واضح و روشن فرستاده ایم». و اما الحق آیات ۱۵ و ۱۶ سورۀ مائده حتما جزو عظیم ترین و جامع ترین آیات این کتاب وحیانی در معرفی خودش بحساب می آید، آنجا که می فرماید: قَدْ جَاءَكُم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتَابٌ مُّبِينٌ، يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (مائده - ١٥ و ١٦): «به تأکید از جانب اللّه نور و کتابی مُبین و روشنگر برایتان آمده است، که بوسیلۀ آن اللّه و معبود یکتا هدایت میکند هر کسی را که رِضوان و ارادۀ الهی و راههای سالم و صحیح را تبعیت و دنبال نماید، و بر این اساس {و بنابر ارادۀ خودش} آنها را از دنیای جهالت و بی اخلاقی و خرافه گری بیرون آورده و به مرحلۀ نور و عقلانیت و علم و اخلاق می رساند، و آنها را وارد راه راست {توحید} می نماید». و طبعا بنابر همین ماهیت و مُحتواست که در آیۀ ۳۷ سورۀ یونُس بصورتی صریح و بی پرده، وحیانی و فوق بشری بودن قرآن و نزولش از طرف خالق هستی را تأکید و چنین ابلاغ می نماید: وَمَا كَانَ هَٰذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرَىٰ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَٰكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (یونُس - ۳۷): «این قرآن از طرف غیر اللّه و خالق یکتا بافته و ساخته نمی شود؛ بلکه مؤید رسالات توحیدیِ ما قبل خود میباشد، و بلا شکّ و گمان تفصیل دهندۀ قوانین و سُنن خالق هستی است. و اما نتیجۀ تمسُّک و عدم تمسُّک به قرآن در آیۀ ۲۵۶ سورۀ بقره بدین صورت بیان شده است: فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا (بقره - ۲۵۶): «پس هر کسی منکر طاغوت {شرک و کفر} گردد و به اللّه و خالق یکتا ایمان بیاورد، همانا به دستگیرۀ مستحکمی تمسُّک و چنگ زده که شکست و گسستی برایش متصور نیست.  آری، قرآن کتابی است که بافتۀ دست بشر نیست و منشاء الهی دارد، و صورت مفَّصلی از علم خالق و معبود یکتا برای نسل بشر میباشد، و: كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (فصلت - ۳): «قرآن کتابی است که آیاتش تفصیل داده شده و به زبان عربی بیان شده است، برای کسانی که اهل علم و معرفت هستند».

سومین فرق اساسیِ وحی قرآنی و رسالت خاتم با دیگر وحیها و رسالات توحیدی در «جامع و شامل بودن آن» و وُسعت موضوعات آنست، بدین صورت که: تعالیم سلسلۀ انبیاء در همان حال که یک وجه ثابت و لا یتغیر داشته و بیانگر حقایق توحیدی بوده است، وجه دیگرش حالت توَسُّع و رشد یابندگی داشته و متناسب با مراحل تکامل جوامع بشری (عقلی و علمی و اخلاقی) رقم خورده است. و این حقیقت، از طرفی ناشی از علم و آگاهی مسلم و مسلط خالق، و از طرف دیگر ناشی از حقایقی است که جوامع بشری با آن روبرو بوده و کماکان با آن مواجه می باشند. بنابر این، بدیهی می نماید که وحی و رسالتِ اولیه «ساده و محلی و مختصر» و وحی و رسالت نهایی «جامع و شامل و مُفصَّل» ظاهر گردد. و این تناسب وحیانی با «حقایق لایتغیر و نامتناهی» و «حقایق متغیِّر و متناهی» چیزی است که در طول تاریخِ دینداری و دنیاداری توحیدی امری واقعی و عینی بوده و هر پیامبری با بعثت خویش آن را با توجه به «زمان و مکان و دورۀ خویش» زنده و حیات مُجدَّد بخشیده است. تا رسیده به رسالت محمد و وحی قرآنی، که در آن وقت، مرحلۀ نهایی فرا رسیده و ختم رسالت واقع شده است: وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَ عَدْلًا لَّا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ (انعام - ۱۱۵): «و کامل شد پیام خالقت، پیامی صادقانه و متوازن، بنحوی که برای سُنن و قوانینش مبدِّل و جایگزینی وجود ندارد»، و اینجاست که وصول پیام «جامع و شامل و مُفصَّل» ضروری و نزول وحی خاتمه می یابد. اما این اَوصاف با ذکر و بیانِ آیاتی از قرآن واضحتر و روشنتر می شوند. قرآن مجید دربارۀ جامعیت و شمولیت و تفصیل کتابی که بر محمد نازل شده چنین می فرماید: وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ (نحل - ۸۹): «ما قرآن را بر شما نازل کردیم که بیان کننده و توضیح دهندۀ همه چیز است و هدایت و رحمت و بشارت است برای مسلمین و آنهایی که تسلیم و راهرو می گردند». آری، بیانی برای هر چیزی و همۀ ابعاد و قواعد دینداری و دنیاداری توحیدی، و آنگاه اوست مَرجَع و حَکَم اهل توحید (نه چیزی دیگر)؛ و نباید غیر از آن مبنای فکر و عمل قرار گیرد: أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَهُوَ الَّذِي أَنزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا (انعام - ۱۱۴): «پس اِعلام نما که آیا میخواهید غیر از اللّه و معبود یکتا مرجع و حکمی بجویم؛ در حالی که او ذاتی است که برایتان کتاب مُفصَّل و فراگیری فرستاده است». كمااينكه در آیۀ دیگری (با بیانی متفاوت و انتقادی)، شمولیت و فراگیری موضوعات قرآنی را اعلام داشته و در واقع آن را «جامِع الاَمثال» نامیده است: وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَىٰ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا (اِسراء - ۸۹): «به تأکید در این قرآن هر چیزی را برای مردم بیان و مجسَّم داشتیم، اما بیشتر مردم از موضعی بسیار کافرانه و اِنکاری از آنها اباء ورزیدند و در برابرشان عصیان و نافرمانی کردند». البته باید دانست که جامع و شمولی بودن موضوعات قرآن در مجموعه ای از آیات خلاصه نمی شود، بلکه این قضیه بر کل قرآن جاری و ساری بوده و جوهرۀ آن را تشکیل می دهد. و بدیهی است که چنین حقیقتی متناسب با آخرین رسالت توحیدی بوده و چنین امر عظیم و نهایی نمی تواند مختصر و نقص بردار باشد، همچنانکه آیۀ ۱۱۱ سورۀ یوسف، هم تاریخ نبوّات توحیدی را ذکر می کند، و هم قرآن را در راستای آنها و تصدیق کننده و تکمیل شدۀ آنها قلمداد می نماید، و بر این اساس قرآن را تفصیل دهندۀ همۀ موضوعات و هدایتگر اهل ایمان و رحمتی برای آنها معرفی می کند: لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَىٰ وَلَٰكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (یوسف - ۱۱۱): «محققا در سرگذشت آنها عبرت و درسهایی برای اهل  خِرد و مُحتوی نهفته است، و این قرآن یک داستان ساختگی نیست، بلکه تصدیق کنندۀ رسالات توحیدی ماقبل خود و تفصیل دهندۀ همه چیز {دربارۀ تدیُّن و دنیاداری توحیدی} است، کمااینکه مایۀ هدایت و رحمت برای اهل ایمان و اسلامیت است». در آیۀ ۱۲ سورۀ اِسراء نیز موضوعِ تفصیل و تکمیلِ وحی آشکارتر گردیده و به اوج می رسد: وَ كُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلًا: «هر چیزی را {در مورد تدیُّن و دنیاداری توحیدی} مُفصَّل و مُکمِّل نمودیم، مُفصَّل و مُکمِّل کردنی». خلاصه قرآن مُنیر در وجه بلیغ و رسایی (و در نفی نُقصان نبوَّت خاتم) قضیه را اینطور فیصله می دهد: مَّا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ (اَنعام - ۳۸): «در قرآن ما نسبت به بیان هیچ چیزی تقصیر و کوتاهی نکرده ایم، و پس از آن {همۀ انسانها} بسوی خالق شان باز می گردند».

بدین ترتیب (و در راستای اَوصافِ رسالاتِ اُولی و خاتمِ آنها) باید گفت: وحیها و رسالات قدیمی و اولیه (با توجه به مختصاتی که برایشان ذکر شد)، موارد محدودتری از زندگی بشری را پوشش می دادند و تنها ابعادی از زندگی بشری را منعکس می کردند، چیزی که متناسب با نیازهای جوامع اولیه و محدودۀ درک و فهم آنها بوده است. و لکن قرآن مُنیر حامل اصول و مبادیِ توحیدی برای همۀ زمانها و مکانها و در ابعاد مختلف زندگی است، اعم از «افکار و عقاید، نظام سیاسی، تربیت و اخلاق، کسابت و اقتصاد، علوم و فنون، مسائل اجتماعی، و غیره». و طبعا چنین وضعیتِ جامع و شاملی، هماهنگ با وحی و رسالت خاتم بوده و امری قابل فهم بحساب می آید. اما بدیهی است که آیات قرآن نیز در هر زمان و مکانی از طریق «اجتهاد - انواع آن» قابل تطبیق و اجرایی می شوند و با تکیه بر اجتهاد راهگشا و متناسب با زمان و مکان و شرایط پیش رو مشاکل بشری را حل و فصل می کنند. و معیار این مسیر پر پیچ و خم، حق و باطلی است که در آیۀ ۳ سورۀ محمد بدین شیوه بیان شده است: ذَٰلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ: «اینست که اهل کُفر و انکار تابع و پیرو باطل شده اند، و اما کسانی که ایمان آورده {و اهل توحید می باشند} تابع و پیرو حقی هستند که از طرف خالقشان مقرر گشته است». و خوب اسلام اجتهادی از همینجا و از نحوۀ تطبیق حق و عدالت و تزویل بطالت و فسادکاری نشأت می گیرد.

و چهارمین فرق اساسیِ قرآن کریم با کتب پیشین و وحیهای سابق، همانا «صِیانت و سلامت و دست نخوردگی آنست»، چیزی که نزد همۀ اطراف، اعم از مسلمان و نامسلمان متفق القول بوده و تمام اهل علم و انصاف در این رابطه نظر مشترک دارند، و نسبت بدین موضوع حتی مستشرقین غربی هم تنها اختلافات جزئی و مختصری را ذکر می نمایند. کمااینکه در مورد عدم حفظ و سلامتِ وحیها و کتب ادیانِ سابق همین اتفاق و هم نظری وجود دارد و در آنجا نیز همۀ اطراف متفق القول هستند. و اما این قضیۀ اساسی در خود قرآن بدین صورت تأکید و منعکس شده است: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (حجر- ٩): «به تاکيد ما خودمان قرآن را نازل و واصل کردیم و خودمان نیز {با وسایل مختلف - حضور رسول، اخلاص مسلمین، و کتابت} حافظ و نگهدار آن خواهيم بود». در این رابطه زیاد می توان بحث و بررسی بعمل آورد، و خاصتا تحقق همین آیه بیانگر علم غیبی است که دربارۀ خود قرآن نازل و واصل شده است. و اما اینکه چرا اللّه و خالق یکتا حافظ و نگهدار وحیهای سابق نبوده؛ شاید بنابر نکات و توضیحات فوق الذکر جوابش تا حدی آسان شده باشد؛ و آن اینکه: «نه قرار بوده ماندگار و بردوام باشند، و نه زمینه های حفظ آنها وجود داشته است». عکس وحیِ قرآنی، که هم ارادۀ اللّه و خالق یکتا مبنی بر سلامت و دست نخوردگی آن بوده، و هم زمینه های عینی اش (اعم از حضور رسول و امکان کتابت و حفاظت صحابه و.....) فراهم بوده است. و اما در آیۀ دیگری (فُصِّلت - ۴۲) قضیه حتی از صیانت و سلامت قرآن فراتر رفته و تأکید می گردد که: «هیچ امر باطل و غیر وَحیانی نه داخل و آمیخته به قرآن می گردد و نه داخل و آمیخته به آن خواهد شد». و خوب همین آیه نیز فی الواقع متحقق گردیده و این علم غیبی خالق هم (الحَمدُ لِلّه) جامۀ عمل پوشیده است. بدین ترتیب، قرآن مُنزَل (بعنوان وحی خاتم و نهایی) سالم و محفوظ مانده و در طی تاریخ چیزی بر آن اضافه و یا کم نشده است. و نص آیۀ مربوطه (که بسیار محکم و صریح است) بدین قرار است: لَّا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ: «باطلی داخل آن {قرآن} نمی گردد و از هیچ طرفی انحراف و اختلاط ناپذیر نمی شود، و نازل شدۀ خدای پر حکمت و لایق ستایش است». و لکن نسبت به وحیهای سابق و پیشین (همانطور که گفته شد) حقیقتش آنست که آنها من حیث المجموع یا از بین رفته و از صفحۀ روزگار محو شده اند، و یا با انواع خرافات و اباطیل مخلوط شده و آرای باطلۀ تاریخی و شرک آمیز بر آنها غلبه کرده است (بجز آنچه که توسط قرآنِ محفوظ نقل و تأیید شده است). و طبعا کسانی که با قرآن (و دیگر کُتُب ادیان ماضیه) آشنائی داشته باشند این قضیه را تصدیق می کنند، اما نه آشنائی سُنتی و مذهبی یا آلوده به خصومت؛ بلکه آشنائی که از حقایق علمی و صداقت اخلاقی سرچشمه می گیرد. و بالأخره باید دانست که در صورت فقدان این خصیصه (صِیانت و سلامت)، قرآن نمی توانست آخرین کتاب توحیدی باشد! و به تبع آن ختم نُبُوَّت واقع نمی گشت.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۲۰ ربیع الثانی ۱۴۴۲ - ۱۵ آذر ۱۳۹۹