بِسْمِ اللَّه وَ
لَهُ الْحُكْمُ وَ
إِلَيْهِ الْمَصِيرُ
قاسم سلیمانی، سردار فرقه گری و عامل استبداد و استعمار علیه قیامهای مردمی
قاسم
سلیمانی
(که جمعۀ گذشته توسط نیروهای اشغالگر امریکایی در بغداد تِرور و به قتل
رسید) یکی از فرماندهان سپاه پاسداران نظامِ ولایت مطلقه بود، و بعد از
ثبوت سر سپردگی اش به ولایت خامنه ای در سال ۱۳۷۶ فرماندۀ نیروی قدس سپاه
پاسداران گردید، سپاهی که نامش برای قدس و مسلمین (همانند نامهای دیگر مثل
جمهوری اسلامی) و ماهیت و عملکردش برای
«ترویج فرقه گری و خدمت به طرحهای استبدادی - استعماری» میباشد. و
خاصتا در تهاجمات دُوَل ناتویی به افغانستان و عراق و همچنین در سرکوب و
خنثی سازی انقلاب سوریه و کودتا علیه انقلاب یمن، ایشان نقش فرماندۀ مشترک
نظام ولایت مطلقه و اشغالگران غربی را بازی می کرد، بنحوی که در طول ۱۸ سال
گذشته
(از بدایت اشغال افغانستان تا آخر عمر)
در سایۀ نیروهای ناتویی در افغانستان و عراق و سوریه و لبنان در حرکت و
تجوُّل و مشغول فرقه گری و کار سیاسی - عسکری بوده است، و بدین ترتیب در
رابطه با انقلابها و تحولات این جوامعِ تحت سلطه و استبداد زده تماما ضد
انقلابی و ضد اسلامی و ضد مردمی عمل کرده است. و بهمین خاطر، قاسم سلیمانی
بیشتر توسط مصادر خبری استعمار و تبلیغات چیان آنها و خاصتا در شبکه های
عربی و فارسیِ منسوب به آنها مشهور گردید، کمااینکه مواضع و تحلیلات روزهای
گذشته در این رسانه های جعل و تحریف (در
واکنش به ترور و قتل این سردار استبدادی - استعماری - فرقه ای)
آشکارا ثابت نمود که قاسم سلیمانی فرماندۀ مشترک نظام ولایت مطلقه و دُوَل
ناتویی بوده است. و مشخصا در این مدت سه طیف مداحش گردیدند و او را «سردار
و مایۀ افتخار» تلقی کردند: یکی نظام ولایت مطلقه، دیگری اصلاح طلبان ولایت
فقیهی، و سوم غرب گرایان استبدادی - استعماری، و مواضع بیشتر کارشناسان بی
بی سیِ فارسی بیانگر مواضع این دستۀ اخیر بوده است.
اما دربارۀ شرکت وسیع مردم در تشییع جنازۀ قاسم سلیمانی
(در شهرهای اهواز و مشهد و تهران و کرمان) باید گفت:
اولا مردم ایران در چنگال استبداد ولایت
مطلقه هستند، و در این راستا آنچه هنر است و میتوان روی آن حساب کرد،
تجمعات ضد استبدادی و مخالفت با حاکمیت ولایت فقیهی است، نه تجمعاتی که
نظام استبدادی آن را برگزار میکند. ثانیا
شرکت بعضی از اطیاف
شرکت کننده (که آشکارا مخالف نظام ولایت مطلقه بودند) تأثیر پذیری
از رسانه های خارجی نسبت به شاخ و بال قاسم سلیمانی و یا ابراز احساسات ضد
آمریکایی را بیان میدارد، نه حمایت از نظام ولایت فقیهی. البته
نکتۀ سوم هم مطرح است و آن خوف بسیاری از
مردمِ منفعل و تماشاچی است (که بیش از حد لازم می ترسند!)، و اینکه مبادا
با عدم شرکت در مراسم تشییعِ مشهورترین فرماندۀ عسکری، نظام ولایت مطلقه به
آنها گزندی برساند! و برای آنها عواقبی به بار آورد (همان فرماندۀ سرکوبگری
که بدنبال اعتراضات سال ۷۸ همراه با تعدادی از فرماندهان سپاه استبداد به
محمد خاتمی - رئیس جمهور هشدار دادند که اگر در سرکوب اعتراضات دانشجویی
جدیت به خرج ندهد؛ سپاه خـودش وارد صحنه می شود و به اعتراضات آنها پایان
می دهد (نـامۀ هشدار آمیز فرماندهان سپاه پاسداران به محمد خاتمی).
همچنین از حیله گریهای استبدادی و تحشید و
تجمیع مردم به هر طریق و شیوه ای و جلب آنها از شهرهای مختلف هم نباید غافل
ماند؛ و خاصتا بعد از قیام آبان امسال و قتل ۱۵۰۰ نفر و زخمی و زندانی شدن
هزاران نفر دیگر، استبداد ولایت مطلقه (جهت پوشاندن و پشت سر گذاشتن این
جنایات) نیاز مبرمی به چنین حشود و تجمعی داشت، و ظاهرا تا حدی نیز به چنین
هدفی دست یافت. و خوب از مردم بیچاره و بی رهبر و تحت سلطه (که بیشتر مصائب
و بلاهای بزرگ آنها را می جنباند) خیلی نمی توان گلایه کرد، و مخالفین نظام
ولایت مطلقه هم تأثیر چندانی روی مردم نمی توانند داشته باشند.
حــال سؤال اینست که چرا آمریکا به ترور و قتل
قاسم سلیمانی دست زد؟!
جواب این سؤال بدین قرار است: نظام ولایت مطلقه جهت بقای خودش در طول چهل
سالۀ گذشته به هر سازشی دست زده است (از پاریس خمینی گرفته تا مسئلۀ
ماکفارلین و جام زهر آتش بس و برجام خامنه ای و نرمش قهرمانانه و.......)، و
طبعا بعد از این هم چنین روشی را ادامه خواهد داد. و نتیجۀ مسلم چنین
سازشهایی همانا رابطۀ نامشروع و همدستی استبدادیان و استعمارگران است
(مانند رابطه و همدستی نظام ولایت مطلقه با
دُوَل ناتویی در اشغال عراق و افغانستان و در سرکوب قیامهای سوریه و یمن، و
همچنین هنگام قیام اهل سنت عراق و سرکـوب آن - که بعدا حالت مسلحانه و پر
خشونت پیدا کرد)، و بدیهی است که گسترش سلطۀ ولایت فقیهی بر ممالک
مذکور ناشی از چراغ سبز ناتویی و همدستی آنها برای این سلطه گری بوده است.
لکن باید دانست که استبدادیان فرقه گرا در عین سازشکاری با غرب از فرقه گری
خود نیز غافل نگردیده و همیشه دنبال توسعۀ سیطره بر مناطق شیعه نشین بوده
اند، و در این راستا آنها هم از حضور اشغالگران ناتویی استفاده ها برده و
بنابر اشتراک در سنی ستیزی طرحهایشان را جامۀ عمل پوشیده اند؛ و اینجاست که
اختلافات ناتویی - ولایت فقیهی بروز میکند و به زد و خورد می انجامد. و
طبعا قتل و ترور قاسم سلیمانی و قبل از آن تحریم نظام ولایت مطلقه توسط
آمریکا و همچنین خروج ایالات متحده از قراردادِ برجام بیانگر این حقیقت است
که «غرب استعماری با ایران ولایت فقیهی به یک
سازش اساسی نرسیده اند». لکن بازهم غرب میخواهد در سایۀ فشار
حداکثری، نظام ولایت مطلقه را وادار به سازش اساسی نماید؛ و مشخصا شیعه گری
اش را به خدمت اهداف استعماری خود درآورد. به عبارت دیگر: غرب میخواهد نظام
ولایت مطلقه «خطر و خنجر» نباشد، بلکه
تماما خنجری درآید علیه مسلمین و جوامع اسلامی، بنحوی که کارش از سنی ستیزی
بگذرد و شامل سرکوب شیعه یانی هم بشود که منادی آزادی و استقلال می شوند (و
خلاصه همانند آل سعود گردد). لکن چنین امری مشکل می نماید و تنها در طی
زمان امکان پذیر می گردد (کمااینکه آل سعود نیز چنین بوده، و آنهم در بدایت
ماهیت وهابی - اهل حدیث داشته و روی مبادی سلفیّت بوجود آمده است).
لکن موضوع جالب
توجه
اینست که:
چرا نظام ولایت مطلقه با همۀ اطراف میتواند بسازد و سازش نماید؛ لکن حاضر
نیست با مردم ایران بسازد و با آنها سازش نماید! و تنها با مشت آهنین به
اعتراضات و خواستهای آنها جواب میدهد؟! جواب چنین سؤالی بسیار کلیدی و در
عین حال ساده است، و قضیه بدین قرار است: نظام ولایت مطلقه با هر طرفی سازش
و مصالحه نماید «موجودیتش محفوظ است»
و میتواند با آنها زد و
بند و معامله داشته باشد؛ و لکن مردم ایران قصد جانش را می کنند و
تغییر ماهیت و حتی برکناری آن را مدنظر دارند؛ و به محض نرمش و سازش و
گشایش، موضوع اصلاح و یا تغییر نظام به میان می آید. و در نتیجه به اندازه
ای که حتی از اصلاح طلبانی مانند موسوی و کروبی می ترسد؛ از آمریکا و همۀ
دول ناتویی نمی ترسد؛ کمااینکه می بینیم آنها را حبس و زندانی کرده و بخاطر
اعتراضات و مطالباتشان آنها را نمی بخشد.
لکن
معلوم است که
ترور و قتل قاسم
سلیمانی
هم
(و
فرماندهان همراهش) مانع از سرگیری مذاکرات و سازشهای مجدد
با آمریکا و دُوَل ناتویی نمی شود؛ چونکه
تا حال
قصد جانش
را
نکرده و
دنبال تغییر
نظام
ولایت مطلقه
نیستند، بلکه می خواهند آن را در اختیار خود گرفته و آلت
دست خود سازند. اما مسئلۀ دوم توازن قواست،
بدین معنا که نظام ولایت مطلقه (و
هر
نظام استبدادی)
با مردمی ضعیف و پراکنده و بی سلاح و بی امکانات روبروست، لکن وقتی که قضیۀ
اطراف خارجی و قدرتهای استعماری
مطرح می شود، توازن قوا و بل «تفوُّق
قوی» به میان می آید. و اینجـاست که سازشها و نرمشهای قهرمانانه ظاهر می
شوند؛ و مثلا همۀ اورانیوم غنی شده بنابر
«نقیزۀ ناتویی» راهی خارج می گردد. یا در مقابل ترور و قتل
نور
چشم نظام
(قاسم سلیمانی
-
و همراهانش) بعد از اینهمه حرافی و الفاظ گُنده گُنده و تهدیدات فوق
العاده! به پرتاب چند موشک غیر مؤثر و از قبل اعلام شده! بسوی مقرات
آمریکایی بسنده کردند (انتقام سخت!!!)، تا مبادا سربازان آمریکایی صدمه
ای
ببینند و آمریکا انتقامی بگیرد که هرگز فراموشش نکنند. اینست که
مستبدین در مقابل مردم بی دفاع درنده خو و در مقابل صاحبان قدرت خوار و
ذلیل هستند.
سازمـان موحدین آزادیخواه ایـران
۱۵ جمادی الأوّل ۱۴۴۱ - ۲۰ دی ۱۳۹۸
|