بِسْمِ اللَّه وَ
لَهُ الْحُكْمُ وَ
إِلَيْهِ الْمَصِيرُ
آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی را اصل نماییم
۲۲ بهمن ۹۷
چهلمین
سالگرد
انقلاب
غصب شدۀ مردم ایران گرامی باد. این
انقلاب برحق
و
ضد استبدادی و ضد استعماری و در همان حال مظلوم و
غصب شده توسط مستبدین ولایت مطلقه، به همۀ انقلابیونِ آزادیخواه و
مردمسالار و کثرت گرا تبریک و تهنیت باد. و بهمین مناسبت سرودِ:
«دیده بگشا ای برادر»
به مردم استبداد زدۀ ایران و اقوام و مذاهب مختلفش تقدیم می شود. این سرود
(دیده بگشا ای برادر)، سرودی برادرانه و انقلابی و دارای مُحتوای عام و
فراگیر است، و حقانیت و اتحاد آفرینی و دعوت مردم به هوشیاری مبادی آن را
تشکیل می دهد. و از این جهت مُستحق آنست که بعنوان
«سرودی ملی و فرا قومی و فرا مذهبی»
شناخته شود. خاصتا با توجه به سابقه اش و زنده بودنش در خاطرۀ انقلابی مردم
(در سطح ایران) حتی برای حال و آیندۀ ایران سرودی بجا و سازنده است. و ای
کاش مُحتوای آن در چهل سال گذشته جاری و ساری می گشت و مبنای فرهنگ ایران و
سیاست ایرانی و قانونگذاری مملکتی قرار می گرفت.
اصل مـوضوع:
نظام مطلقۀ ولایت فقیهی از سلطنت مطلقۀ پهلوی بدتر نیست، اما بهتر هم نیست؛
زیرا این دو نظام مطلقه، اولا ساختاری
استبدادی داشته و من البدایه روی زور و سرکوبگری و حذف دیگران بنا شده اند
(اولی به نام ایران گرایی و دومی به نام فرقه گرایی)، و بدین شیوه یک قرن
مردم ایران را در خوف و سرکوب و فقر فرو برده و بر آنها الحاد غربی و
خرافات صفوی تحمیل کرده اند. ثانیا هم
سلطنت مطلقۀ پهلوی و هم نظام مطلقه ولایت فقیهی (با وجود تلاش و تبلیغات
بسیار) اصلاح ناپذیر از آب در آمدند. و انقلاب سفید شاهنشاهی و اصلاح طلبی
اطیاف ولایت فقیهی نمونۀ این تلاشهای کاذبانه و شکست خورده است، و انقلاب
بهمن ۵۷ علیه سلطنت مطلقۀ پهلوی، و قتلهای زنجیره ایِ مخالفان در نظام
مطلقۀ ولایت فقیهی (و همچنین بگیر و ببند اصلاح طلبانِ ولایت فقیهی و حذف
فَله ای احزاب و روزنامه ها و شبکه های اطلاع رسانی آنها) اصلاح ناپذیری
این نظامهای استبدادی را به نمایش گذاشت. و اکنون بعد از یک قرن تلاش و
مبارزه برای «آزادی و مردمسالاری و کثرت گرایی»
و سه بار غلبۀ موقت بر نظامهای استبدادی (دورۀ مشروطه، دورۀ مصدق،
سال ۵۷)، لکن در سایۀ استبداد پهلوی و استبداد ولایت فقیهی وضع ایران و
ایرانی حتی از همسایگان بدحالش (مثل عراق و افغانستان) بدتر میباشد، و همین
است که حالا ایرانیهای بیچاره «یا در داخل
سرکوب و گرسنه شده و یا در خارج آواره و شکار شده اند». و همانطور
که می بینیم اکنون مردم ایران (در سایۀ بی ارادگی و ناتوانی سیاسی)، از
طرفی گرفتار نظام مطلقۀ ولایت فقیهی و زور و سرکوب آن هستند، و از طرف دیگر
سلطه گران غربی میخواهند زورگویانه و غدارانه (نه از پنجره!) بلکه از
دروازه! باز گردند و دوباره سلطنت مطلقۀ پهلوی (و یا یک نظام الحادی) را
مجددا بر مردم ایران فرض و تحمیل نمایند. و با توجه به اینکه رأی و نظر
مردم ایران را هیچ به رسمیت نمی شناسند و ارزش و احترامی برای موضع و ارادۀ
مردم قائل نیستند، روی «دمکراسی سکولار!»
حرافی می کنند؛ و در این راستا زور سلاح و تمویل و تبلیغات و ساخته کاری
حرف اول را می زند! و انتخابات آزاد و رأی مردم نزد آنها پشیزی ارزش ندارد.
و طبعا دمکراسی و حقوق بشر غربی (که سلطه گران و جهانخواران و نوادگان
میمون مدعی آن هستند) چنین ماهیتی دارد. و بدین شیوه میخواهند مردم ایران
را وادار به «غلط کردم!» نمایند؛ و روی این موضوع پای می فشارند که انقلاب
۵۷ را کاری غلط و بیجا تلقی کنند؛ و این بار مثلا بجای جاوید شاه! غلط کردم
شاه! بگویند.
و اما راه و چارۀ ما:
آیا ایران و ایرانی همیشه باید گرفتار نظامهای استبدادی باشند و در هر دوره
ای باید به دام یک نوع نظام استبدادی بیفتند؟! و خوب وقتی که یک نظام
سیاسی «استبدادی و سرکوبگر و ضد مردمی» است چه فرقی می کند که سلطنتی، ولایت فقیهی، یا سکولاری باشد؟! نام
و نشان که چیزی را تغییر نمی دهد؛ اصل اینست که نظام سیاسی، منتخب مردم و
مورد رضایت مردم و مردمسالار باشد و مخالفانش در آن آزادی بیان و انتخاب داشته باشند، و
به تبع آن، با رأی اکثریت سر کار بیاید و باز به رأی اکثریت کنار برود،
اینست «آزادی و مردمسالاری و کثرت گرایی».
و در مرامنامۀ سماء نیز (بخش اهداف اساسی - بند ۲) این ارزش توحیدی
چنین منعکس شده است:
(((برقرارى
جمهورى متحدۀ مردمى، که آزادى و حقوق اساسى تمام مردم و جوامع ايران را
تأمين ميکند، خواست اولیۀ سماء بعد از برکنارى نظام ولايت مطلقه است،
خواستى که «بدون تحقق آن» مردم ايران و اقوام آن و جوامع مذهبى و مرامى آن
به آزادى و حقوق اساسى خود نخواهند رسيد، و تحقق اين اصل، راه احقـاق حقوق
همۀ مردم ايران و شرط «آزادى، رشد و سازندگى، و رفاه اجتماعى» در مملکت
استبداد زده و پر تبعيض ايران است. نظام متحدۀ مردمی بدليل وجود اقوام و
مذاهب مختلف و عمق فاصله هاى فرهنگى و عدم وجود فکر و نظر و روح مشترک،
تنها راه و چارۀ ايران و ايرانى جهت رسيدن به آزادى و مردمسالارى و کثرت
گرايى است. و مرکز گرايى استبدادی و مبنی بر گرایشات قومی و مذهبی، يا
استقلال طلبى که داراى ماهيت قوم گرايانه و تجزیه طلبانه است ره بجايى
نخواهند برد و جز تداوم استبداد و جنگ و خون ريزى نتیجۀ ديگرى در پى
نخواهند داشت. اينست که بايد هوشيار و بيدار بود و از «مُطالبات استبدادی و
تبعیض آمیز» يا «بى زمينه و خيالى» پرهيز نمود و در دام تحريکات داخلى و
خارجى نيفتاد))).
اما
طی کردن راه آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی زیاد هموار نیست! و زمینه ها می طلبد، و خــــاصتا: از طرفی، روحیات و
فرهنگ و اخلاق آزادیخواهانه و انساندوستانه، احترام به رأی و نظر و
خواستهای مردمی، سعۀ صدر و کثرتگرایی و عدم انحصار طلبی، و از طرف دیگر
استقلال سیاسی و اقتصادیِ شخصیت های سیاسی و جریانات سیاسی و عدم وابستگی
به خارجی که دنبال مختل سازی و سلطه جویی است، مهمترین زمینه های این مسیر
مبارک و راهگشا را تشکیل می دهند.
بنابر این، از نظر موحدین آزادیخواه: اولا
راه و چاره «جهت رسیدن به آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی» کاری سخت و
دشوار است، زیرا داخل ناتوان و نامُهتم و بلا اراده و غیر سیاسی است و
بیشتر به فکر معاش یومیه و زندگی روزمره است؛ و سیاسیون هم اکثرا یا وابسته
به خارجِ غدار و سلطه گر بوده و یا در سطحی از سطوح و لا اقل در ادبیات و
نگرش سیاسی از قدرتهای اجنبی متأثر هستند؛ و این در حالیست که طی کردن چنین
مسیری «جدیت و ارادۀ قوی»، «اتحاد و همبستگی»، و «استقلال سیاسی» میخواهد.
و خوب معجزه هم به زحمت روی
میدهد! تا تصور کنیم که مردم سریعا سیاسی می شوند و نیروهای آزادیخواه و
مردمسالار و کثرتگرا تولید می کنند! و یا آزادیخواهان و استقلال طلبان را
شناسایی و به آنها ملحق می شوند. خیر چنین نیست، بلکه هر کسی توسط قدرتهای
خارجی علَم و حمایت شود در صدر توجه قرار می گیرد و در میان مردم حضور و
نفوذ پیدا میکند؛ کمااینکه وضع خمینی چنین بود، و رضاخان و خانواده اش هم
چنین بودند، و حالا نیز چنین میباشد. زیرا بلندگو به دست غرب است؛ و هر که
باب طبعش بود بلندگو را در اختیار او قرار میدهد! و مردم هم که از روی
ناچاری و بلا دقت به بلندگوهای غربی گوش میدهند! از آنها تأثیر می پذیرند.
و اصلا حضور و سلطۀ خارجی در ممالک ما و وابستگی و دست نشاندگی اشخاص و
جریانات سیاسی، ناشی از بی تفاوتی و غیر سیاسی بودن این جوامع و عقب ماندگی
آنهاست؛ و این اصل فساد و خرابی است، و قرآن حکیم در این رابطه چنین
روشنگری میکند:
ظَهَرَ ٱلْفَسَادُ فِى ٱلْبَرِّ وَٱلْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى
ٱلنَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ ٱلَّذِى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ
(روم - ۴۱):
«ظهور فساد و خرابی در خشکی و دریا {و در همه جا} ناشی
از اکتسابات مردم و عملکرد آنهاست {و این طبیعت این دنیاست}، تا عواقب بخشی
از فسادکاری خود را بچشند؛ و ای بسا {در سایۀ تنبُّه و عبرت آموزی} نسبت به
عملکرد خود تجدید نظر نمایند».
یعنی این جزو قوانین حاکم بر این دنیاست که عملکرد غلط و نامسئولانه فساد و
خرابی به بار می آورد، عکس این حقیقت نیز صحیح است، و عملکرد درست و
مسئولانه مایۀ خیر و خوشی می گردد، و از کوزه همان برون تراود که در اوست.
و طبعا بنابر همین افلاس و ناتوانی است که جهات و جریانات مُتعدِّده چشم
امید به لطف آمریکا دوخته اند؛ و بعضی دیگر نیز منتظر مرگ خامنه ای! هستند.
البته کسانی هم به امید آنند که در ایران قحطی روی بدهد؛ تا اعتراضاتِ صنفی
شدت پیدا کند و سرانجام سیاسی گردد! و انقلاب گرسنگان! برپا شود. و از نظر
آنهاتحریمات آمریکایی به درد چنین وضعی می خورند! تحریماتی که همیشه ممکن
است بنابر مصالح غربی تغییر کنند و سست و سخت شوند و حتی (در سایۀ سازش)
ملغی گردند. و طبعا استبداد ولایت فقیهی در توجه مخالفان به این طُرُق
مأیوسانه (که دروازۀ آزادی و انتخابات را مسدود کرده) مسئولیت اساسی دارد.
لکن به نظر ما چنین چیزهایی چارۀ کار و راه حل نبوده و نیست، و اگر هم واقع شوند نتیجه
نمی دهند و آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی (به مثابۀ هدف اساسی) تحقق پذیر نمی
شود. و اینها همه اش بیانگر داستانِ: «الغَریق
یتشبَّث بِکُل حَشیش» است (غرق شونده به هر خس و خاشاکی توسل
می جوید). ثانیا راه و چاره (و روزنۀ
امید) اینست که شخصیتها و جریانات سیاسیِ آزادیخواه و مردمسالار و کثرتگرا
(در داخل و خارج) همه چیز را ثانوی نمایند و اصل را بر آزادی و مردمسالاری
و کثرتگرایی قرار دهند، زیرا همه محتاج وضعی آزاد و مردمسالار و کثرتگرا و
مبنی بر انتخابات آزاد و شفاف و خالی از غش و تزویر هستیم، و این روشی است
که همزیستی مسالمت آمیز را پایه ریزی و زندگی مشترک در یک مرز و مملکت را
ممکن و میسر می گرداند. و لکن چنین کار سرنوشت ساز و راهگشایی و بنای چنین
نظم و نظامی بدون همکاری با یکدیگر و احساس مسئولیت نسبت به مبادی و پایه
های این خانۀ عام و فراگیر محال و غیر قابل عملی است؛ و تا حال نیز غیاب
همین جدیت و احساس مسئولیت بوده که چنین هدف و کار بزرگی را غیر قابل وصول
کرده است. و آیا غیر از اینست که باید مملکت و جامعه ای داشته باشیم تا
بتوانیم برای افکار و عقاید و مطلوبات خـود کار و فعالیت نماییم؛ بدون
اینکه محـروم و زندانی و اعدام و یا آواره شویم؟! و به تأکید طیفِ شخصیتها
و جـریانات سیاسی که مدنظر میباشد بسیار وسیع و فراگیر است، و در این میدان
کسی نباید حذف و برکنار شود؛ زیرا اصل بر آزادی و مردمسالاری و کثرت گرایی
و انتخابات آزاد است، و در این میدان شعار:
«ایران برای همۀ ایران» باید جامۀ عمل پوشد. اگر چنین شود و فعالان
سیاسی در داخل و خارج ایران، اصل را بر آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی
قرار دهند، و در این راستا هیچ جهت و جریانی (حتی وابستگان به نظامهای
پهلوی و ولایت فقیهی) حذف نشود، آنگــاه روزنۀ امید و تغییر و تحول سیاسی
که منتهی به «آزادی ایران و شهروندی برابر گردد» بیشتر میشود. در غیر این
صورت نه از دست مردم بیچاره و گرفتار کاری ساخته است، و نه اجانب غدار و
سلطه گر آهی را از ایران و ایرانی کم خواهند کرد.
لکن و متأسفانه چنین کاری ساده نبوده و نیست؛ و کم نیستند کسانی که جز
سیطره بر مردم و تصاحب قدرت و ثروت (به هر
وسیله ای، اعم از داخلی و خارجی) فکر نمی کنند، و در این راستا از
استخدام عقـاید و اعراف سنتی و همچنین از مال و سلاح و زور خارجی ابایی
ندارند. و بدین ترتیب، بجای رهبری مردم جهت آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی
و طی کردن مراحل رشد و ترقی، سرنوشت مـردم و مملکت را به سُنن و خرافات
جاهلی و زور و سیطرۀ خارجی گِره می زنند و در راستای
تثبیت آنها حرکت می کنند. اینست که در رابطه با سیاسیون نیز آنچه
مانع اصلی کار و عبور از وضع استبدادی است، همانا کمبود سیاسیون آزادیخواه
و مردمسالار و عدم استقلال سیاسی آنهاست، و خاصتا در زمانۀ ما بیشتر
سیاسیونِ ممالک استبداد زده، ساخته و پرداختۀ خارج هستند و عوامل آنها
بحساب می آیند. و همین است که بجای کار روی آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی
و ادبیاتی که مردم را به چنین جهت و مسیری سوق دهد، روی اسلام ستیزی و
عداوت با ادبیات و اعراف اسلامی و انکار مقدسات مسلمین! کار و تلاش می
کنند. و طبعا از این نگاه و منظر است که بسیاری از سیاسیون مخالف و غربگرا
و خزیده در قبا و عبای غربی، در عین اینکه نظام ولایت مطلقه را متهم به
ایدئولوژیک و عقیدتی می کنند (نظامی که صرفا استبدادی و انحصار طلب بوده و
تنها ظاهری فرقه ای بخود گرفته است)، خودشان
«حامل فرهنگ و ایدئولوژی غربی و اسلام ستیزانه» هستند؛ و حتی
مسلمانی مردم ایران را به رسمیت نمی شناسند! و با چراغ سبز غربی از اقوام
باستانی و عادات و تقالید آنها دم می زنند؟! و همین است که به کمتر از
دمکراسی سکولار (نظامی دست نشانده و اسلام ستیز) راضی نمی شوند، همان
دموکراسی سکولاری که قبل از هر چیز خواست اربابان غربی شان است
و در سایۀ حمایت و نقیزۀ آنها
منادی چنین نظام غیر انتخابی و تحمیلی می گردند. و بدیهی است که در این
راستا رأی و نظر مردم (مردم مسلمان!) نزد آنها هیچ ارزش و احترامی ندارد؛ و
تنها معتاد و دلباختۀ زور و قدرت خارجی هستند. و طبعا چنین مشکلی اوضاع را
بسیار پیچیده و صعب العبور و درهم ریخته نموده و مثلثی بدین اوصاف ایجاد می
کند: «نظام استبدادی + مردم بیچاره و ناتوان
+ سیاسیون وابسته و اسلام ستیز». حال ممکن است سؤال شود که خیلی خوب؛
اما همۀ
سیاسیون وابسته به خارج و دست نشاندۀ دیگران که نیستند؟! بله این سؤال درستی است، و
حتی سیاسیونی هم هستند که جبر و ناچاری و وضع استبدادی آنها را به دامن
اجنبی انداخته و می اندازد؛ هر چند نتیجه زیاد فرق نمی کند و اجنبیِ سلطه
جو بدون بهای نامشروع کاری را برایشان انجام نمی دهد. و بعدا سیاسیونی که
وابسته به اجنبی نباشند، یا در داخل سرکوب و خفه می شوند؛ و یا در خارج
منزوی و آواره می گردند! یعنی نه داخل را دارند نه خارج را و صدایشان بجایی
نمی رسد؛ و اگر هم برسد بجای صحت و درستی مواضع شان به
«عِدّه و عَتاد آنها» نظر می اندازند!
عده و عتادی که به انحصار نظامهای استبدادی و استعماری در آمده است. آری؛
از طرفی باید مردم را بسوی آزادی و مردمسالاری و کثرت گرایی رهبری کرد، و
از طرف دیگر باید خارج و اجنبی را مطمئن ساخت که رهبریِ آزادیخواه و
مردمسالار تنها به آزادی و مردمسالاری و کثرت گرایی و انتخابات آزاد فکر
میکند. لکن مشکل اساسی بعید بودن این رهبری آزادیخواه و مردمسالار است (که
نه داخل دارد نه خارج)، و هر آزادیخواه و مردمسالاری بنابر وضعیت استبدادی
- استعماری در گوشه ای افتاده است. اما با وجود این (و علی ای حال) راه
آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی از «تفاهم و
سازش و مصالحۀ سیاسیون» می گذرد و ماحصل آنست. و بالاخره باید یک
خواست و شعار همه گیر و فراگیر باشد تا همۀ اطراف (یا اکثریت) حول آن جمع
شوند، و گرنه نتیجه ای نخواهیم گرفت. و در چنین صورتی، وضع ایران از دو حال
خارج نخواهد شد: یا نظام ولایت مطلقه در سایۀ سازش با غرب تداوم خواهد
یافت، و یا با نابودی نظام ولایت مطلقه (بدون بدیل و جانشین مردمی) دچار
استبدادی دیگر و یا جنگهای داخلی خواهد شد. و به تأکید (همانطور که در
ممالک مختلف و در ایران ما به اثبات رسیده) از قدرتهای سلطه گر و غارتگر
غربی تنها دو انتظار باید داشته باشیم: «یا نظام
استبدادی دست نشانده و یا حروب و جنگهای داخلی»؛ و غیر از این دو
انتظار تنها خوابهای شیرین و خیالات بیجاست.
سازمان موحدین آزادیخواه ایران
۶ جمادی الثانی ۱۴۴۰ - ۲۲ بهمن ۱۳۹۷
|