بِسْمِ اللَّه وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ

مُعضِل بی اخلاقی و راه و چارۀ توحیدی

بی اخلاق! لفظ و اصطلاحی است که بسیار تند و شدید بحساب می آید. درست است که لفظ بی عقل نیز اتهامی بسیار تند و شدید است و حتی به نص قرآن انسان را از حیوانات نزدیک می نماید: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ (انفال - ۲۲): «به تأکید مضرترین موجودات نزد اللّه کَر و لالهایی می باشند که اهل تعقل و عقلانیت نیستند»، لکن باید دانست که مبنای تعامل عاقلانه و اساس عقلانیت نیز همانا «اخلاق و ماهیت اخلاقی - فرهنگی» است. و کمااینکه در این آیۀ مذکـور مشاهده می کنیم، عدم توجه به حقایق و خود را کر و لال کردن نسبت به واقعیات و حقـایق (و تجاهل و هواپرستی) انسانها را به بیراهگیِ عمیقی می کشاند و حتی عقل و فهم بشری را از کار می اندازد؛ و طبعا این همان روشی است که سر از کفر و نفاق و جهنمی شدن در می آورد. و در سورۀ فرقان (آیات ۴۳ و ۴۴) این موضوعِ روان شناسانه چنین منعکس شده است: أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا، أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا (فرقان - ۴۳ و ۴۴): «حال آیا می بینی آن کسی را که هوای خویش را خدا نموده و مطیع آن شده است؟! پس چگونه میتوانی وکیل آن گردی {و به او اعتماد نمایی!)؛ آیا فکر می کنی که بیشتر این کسان می شنوند یا عقل بخرج میدهند {خیر چنین نیست}؛ آنها نیستند جز موجوداتی شبیه حیوانات، و بلکه از آنها گمراهتر و سرگردانتر می باشند».

البته باید دانست که بی اخلاقی و عدم داشتن مبانی اخلاقی (بازهم به نص قرآن) کار بشریت و بنی آدم را بجای بسیار باریکتری می کشاند؛ و حتی او را از حیوانات هم پست تر و نازل تر می گرداند. به عبارت دیگر، بی اخلاقیِ اَبنای بشر استعدادهای بشری و توانایی تعلُّم و تقبُّل و همۀ طاقات انسانی را خنثی و بی اثر نموده و عقل و تفکر را از کار می اندازد. و البته در رابطه با اخلاق و ماهیت بشری و زیر پا گذاشتن ارزشهای اخلاقی و تأثیر منفی و مثبت آن بر همۀ استعدادها، قرآن حکیم روشنگریهای بسیار دقیق و انسان شناسانه ای به بشریت اعلام داشته و آیات زیادی را بدان اختصاص داده است، و اما آیۀ ۱۷۹ از سورۀ اَعراف معضل بی اخلاقی را بصورت بسیار جامع و ریشه ای و اینطور بیان داشته است: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِّنَ الْجِنِّ وَ الإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (اَعراف: ۱۷۹): «به تحقيق ما بسيارى از جِنّ و اِنس را (ذى شعورهاى ناشناخته و ذى شعورهاى شناخته شده - انسان) برای جهنَّم در نظر گرفته ایم! چرا که آنها قلب (استعداد اخذ و دریافت) دارند، اما با آن چیزی را درک و دريافت نمی کنند؛ داراى چشم و قوۀ بینایی هستند {و می توانند واقعيات و حقايق را ببینند}، اما توانایی شناخت واقعيات و حقايق را از دست داده اند؛ صاحب گوش و حس شنوایی هستند، اما چیزی را بدان نمی شنوند؛ پس آنها {در رابطه با احساس مسئوليت) مانند حیوانات گشته اند و {با توجه به عواقب بيشترِ غلفت و اَللَّا مسئولی} گمراه تر و سرگردان تر هستند {چون وسایل درک و شناخت را دارند اما آن را هدر داده و به خود خیانت کرده اند}، و آنها همان غافلان و مردمان بی موضع می باشند».

و اما راه حل تـوحیدی: اولین مسئله در این رابطه اینست که نسل بشری باید عمیقــــــا متوجه این امر باشد که تفاوتهای بنیادی انسان و حیوان این سه قضیۀ اساسی است: اولی عقل است، دومی علم است، و سومی اخلاق میباشد. و در همین راستا اولین چیزی که یک انسان سالم باید از آن رنج ببرد و نسبت بدان احساس عیب و نقص نماید، همانا «فقدان این اصول انسانی در وجود خودش» می باشد. و چونکه موضوع این چکیده «اخلاق و صفات انسانیست»، سؤال اصلی چنین می شود: چه باید کرد تا افراد و جماعات و جوامع بشری از بی اخلاقی و فقدان صفات انسانی رنج ببرند و خجالت بکشند؟! بدیهی است که انسانهای بی اخلاق هیچ وقت خجالت نمی کشند؛ مگر اینکه خود را اصلاح و در وضع خودشان تجدید نظر نمایند. برای مثال وقتی غربیها و دستگاههای تبلیغاتی و نهادهای وابسته به آنها (که بر جهان مسلط شده اند)، آخرین مراحل فساد اخلاقی را بعنوان حقوق بشر! ترویج و تحمیل میکنند، و در همان حال مصدر اکثر نظامهای استبدادی و کودتاهای روی زمین میباشند! چگونه احساس عیب و نقص و شرمندگی مینمایند؟! یا مثلا احزاب و سازمانهایی مثل نور سلفیِ مصر (که شریک کودتای سیسی شدند و دولت منتخب و مردمی را با طرح و حمایت پیدا و پنهان غرب سرنگون ساختند)؛ چگونه احساس عیب و نقص و شرمساری می کنند؟! پس چاره چیست؟!

و اینجاست که مسئله حساس میشود و «نظام انسانی و جنگلی» به صحنه می آید. و طبعا غربیها نیز بدین حقیقت پی برده اند و با این واقعیاتِ تلخ قرنها دست و پنجه نرم کرده اند؛ و حتی بعضی غربیها (بنابر یأس و ناامیدی از انسانیت و نظام و اخلاق انسانی) فکر و رویۀ «داروینیت اجتماعی» را پیش کشیدند و میل داشتند که جوامع بشری را به مثابۀ بخشی پیشرفته از جنگل! قلمداد کنند و روی این اساس با آن تعامل نمایند. و این همان فکر و رَویه ای است که متأسفانه در طی زمان و لااقل در امور «سیاست و حکومت و روابط اقتصادی» بدان جامۀ عمل پوشیده اند؛ و نظر و روش ماکیاولیت (در همۀ ابعاد زندگی) و رئال پلیتیک یا سیاست مُمکِنه (روش سیاسی امکان پذیر) مصادیق این افلاس و روش اَلّا انسانی و اَلّا اخلاقی هستند؛ بنحوی که حالا (و در تاریخ نیز) اکثر نظامهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و حتی خانوادگی روی این فکر و روش بناء شده اند. و از این جهت و از دیدگاه موحدین آزادیخواه تا بنی آدم و جوامع بشری به عقل و علم و اخلاق مجهز نشوند، روی رستگاری و نظام انسانی و زندگی متعاون و همکارانه بخود نخواهند دید، و دنیای بشری جنگلی و متنازع باقی میماند؛ دنیایی که ظلم و فساد و تنازع بقاء و تجاوز به حقوق یکدیگر پایه و مایۀ آنست.

اینست که راه حل توحیدیِ اسلام و قابل تطبیق در زندگی (البته در سایۀ آزادی و رشد و تکامل بشری) و جهت عبور از وضع جنگلی و رسیدن به وضع توحیدی - انسانی، این اصول بلیغ و مُبین قرآنی است: وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ، إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (عصر - ۱ و ۲ و ۳): «قسم به عصر و زمان، همانا که نسل بشر در خُسران و زیانکاریِ حتمی است، مگر آنهایی که ایماندار بوده و به عملکرد صالحـانه می پردازند، یکدیگر را به حق و حقیقت و به صبر و مقاومت {تا وصول به هدف} دعوت می کنند». بنابر این، اصول وضعیت توحیدی - انسانی و «زندگی موفق و پر خیر بشری» از این قرار هستند: ۱- ایمان و زندگی مُعتقدانه (التحاق به اللّه و ربّ البشر)، ۲- عملکرد لایق و رشد آفرین (التزام به دینداری توحیدی)، ۳- دعوتِ یکدیگر به حق و حقیقت (حفاظت از ایمان و عملکرد مُعتقدانه  ۴- دعوت یکدیگر به صبر و ثبات قدم (در برابر موانع و جهت وصول به هدف). آری؛ خُسران و زیانکاری در دنیا و آخرت! و زیستی شکست خورده و سرنوشتی خسارت بار! عاقبتِ محتوم و اجتناب ناپذیر انسان مادی و هواپرست می باشد؛ و برای «زندگی و حیاتی موفق و متعاون و عاقبت بخیر» چاره ای جز عقلانیت و نگرش علمی و تعامل اخلاقی وجود ندارد؛ اصولی که تنها در میدان توحید و اسلامیت  و در آیات قرآن مُنزَل و مشخصا در «سورۀ عصر» یافت می شوند؛ پس آیا بشریت عبرت نمی گیرد؟!

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۲۰ صفـر ۱۴۳۸ - ۳۰ آبـان ۱۳۹۵