بِسْمِ اللَّه وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ

کُفـر و کافِـر و تبیینِ تعـامل قـرآنی

دین توحیدی اسلام قانون و برنامۀ خالقِ عالم برای زندگی بشر و معیار سرنوشت خوب یا خراب او در دنیا و آخرت است. و روی این پایه و اساس می گوییم: دین توحیدی اسلام قائم به نفس است و عکس العملی در مقابل هیچ خط و عقیده ای محسوب نمی شود. درست است که «شرک و مادیت» خطوط اصلی مخالف در برابر فکر و فرهنگ توحیدی قلمداد می شوند، اما مقابلۀ قرآن با این دشمنان اساسی بدین خاطر است که آنها به قانون و برنامۀ توحیدی گردن نمی نهند و روش طغیان و سرکشی و استبداد (کافری) در پیش می گیرند، و «کافر، منافق، طاغی، باغی و......» حاصل عکس العمل و نحوۀ تعامل با این منهج و برنامۀ توحیدی و بیانگر ماهیت کسانی است که در برابر اسلامیت و مسلمانی به کج راهه می روند. و لکن علیرغم اینکه دین توحید اسلام قائم به نفس و مستقل است (و حکمت بعثت رسولان هدایت بشر به راه توحید و دعوت به قوانین و احکام توحیدی است)، اما خیلی ساده میتوان فکر و فرهنگ توحیدی را «ناقض شرک و مادیت» و روش استبدادی و طغیان گرانه و کافرانۀ آنها دانست. و همین است که هر مُوحدِ مُسلم و آزادیخواهی (به تبعیت از فکر و فرهنگ توحیدی) دشمن شرک و مادیت و روش مستبدانه و کافرکیشانه است.

حال باید مشخص نمود که «کُفر و کافِری» چیست، و تعامل قرآنی و به تبع آن تعامل مسلمین در این رابطه چگونه است. و بدیهی است که این تشخیص و تدقیق نسبت به همۀ اصطلاحات اسلامی یک ضرورت اساسی بوده و باید آنها را دقیقا و در جای خودش استعمال کرد، و گرنه معانی و فهم بشر از اصطلاحات مُلتبس و مبهم خواهد ماند. و مثلا باید دانست که اصطلاح «کافر» شامل هر کسی و هر بی دین و بی خدایی نمی شود، ولو اینکه خودشان تصور نمایند که کافر هستند؟! و جالب اینکه کسانی خود را کافر پنداشته اند؛ و لکن: اولا نمی دانند که کفر و اسلام چیست و در واقع در این رابطه جاهل و نادان می باشند. ثانیا بسیاری از مواضع و انتقادات مخالفان نسبت به دین اسلام بیانگر «مواضع توحیدی - اسلامی» بوده است (چه در آنچه مخالفتش کرده و چه در آنچه طلبش نموده اند). و در نتیجه بهتر است چنین کسانی را کافرکیش و دارای روش کافران دانست (نه کافر)، زیرا کافرانه و به روش کُفّار با اسلام و مسلمین رفتار می کنند، و بجای «شناخت و موضع گیریِ معقول و علمی»، روش انکاری با اسلامیت و مسلمانی در پیش می گیرند و جاهلانه و خصمانه مُنکر می گردند.

بنابر این، کُفر و کافری بیش از هر چیز یک روش نامعقول و خیره سرانه و نوعی تعامل خشن و خشمگینانه است (نه فکر و عقیده)، اما در هر صورت چنین امر و موضوعی ملزوماتی دارد و «وصولِ بلاغ مُبین و انکار خصمانۀ آن» مهمترین مُشخَّصۀ کُفر و کافِری می باشد. اینست که مسئلۀ بی دینی و اِلحاد همیشه با انکار خصمانۀ دین مُبین و تبیین شده (کُفر) فرق داشته و یک امر متفاوت بوده است. و مهمتر اینکه: در دین توحیدی اسلام (عکس تصورات سنتی - عرفی)، بی دینی و اِلحاد موجب قلع و قمعِ کسی نمی شود؛ و از نظر موحدین آزادیخواه (و بنابر نصوص قرآنی) میدان دین و بی دینی آزاد است و هر کسی میتواند مؤمن و مُتدیِّن، یا ملحد و بی دین باشد؛ و حتی در مخالفتش با اسلام و مسلمانی صراحت داشته باشد.

کُفر و کافِر در مصادر اسلامی و مشخصا در «قرآنِ مُنزَل» به سه معنا آمده است: ۱- معنای لغوی - اِغطاء و پوشش: این معنا بیشتر در رابطه با امور طبیعی و مظاهر مادی و مشخصا در رابطه با زرع و زارع و پوشش گیاهی استعمال شده است، و در این معنا کُفر یعنی سَتر و پوشش، و کافر یعنی ساتر و پوشاننده. و آیۀ ۲۰ سورۀ حدید مصداق این معناست: كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ: «همانند بارانی پُربار که اعجاب و شگفتی زارعان را در پی می آورد». در این آیه، کُفّار به معنای زارعانی است که ارض را با بذر و محاصیل می پوشانند (هر چند این معنا تدریجا و زیر تأثیر معانی دیگر متروک و غیر مُستعمل شده است).

۲- معنای لغوی - اِعفـاء و بخشش: کُفر و کافِر در این ساحه به معنای عفو کردن و چشم پوشی از بدیها و نادیده گرفتن آنهاست، و بیشتر برای عفو و بخشش گناهان استعمال شده است، و این آیات مصادیق این معنا و مفهوم هستند: وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ (طلاق - ۵): «و هر کسی نسبت به الله تقوی و التزام پیشه نماید، الله از بدیهایش صرف نظر میکند».  وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ (مائده - ۶۵): «اگر اهل کتاب ایمان آورند و تقوی و التزام داشته باشند، حتما بدیهایشان را می بخشیدیم». ذَٰلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ (مائده - ۸۹): «این کفّاره و پوشانندۀ قسَمهای پایمال شدۀ شماست، وقتی که پیمانی می دهید». بدیهی است که در این آیات (و همچنین آیات دیگر)، کُفر و مشتقات آن (در صیغۀ مُتعدی) معنایش نادیده گرفتن و گذشت کردن از بدیها و عفو ماسَبق است، و به مثابۀ تسامح خالق در حق بشریتِ قاصر و ناتوان و بازگذاشتن دروازۀ جبران و رشد و ترقی می باشد.

۳- معنای لغوی - رفتاری و واکنشی (که معنای اشهَر است و در قرآن وسیعا انعکاس یافته است، و بحث ما نیز روی همین معنا متمرکز می باشد.): در میدان دین و عقیدۀ توحیدی - اسلامی، کُفر و کافِری بیشتر یک اخلاق منفی و سلبی و یک رفتار و تعامل منکرانه است، و به معنای «مُنکر گشتن»، «قسِیُ القلب شدن»، «عناد و خیره سری»، «کور و کر شدن»، و عدم اعتراف به حق و حقیقت است، معنایی که بسیار کلیدی و حساس بوده و اکثر آیات قرآن روی این معنای «رفتاری» نازل شده اند. و طبعا همین روش «خصمانه و منکرانه و استبدادی» است که کفر و کافری می زاید و به عداوت و دشمنی می انجامد، و تاریخا سر از خشونت و جنگ و قتال درآورد است. اینست که کفر و کافری در ذات خودش امر مستقلی نبوده و نیست، بلکه اکثرا یک واکنش خشم آلود در مقابل پیام و فکر و روش جدید از موضع سنتی یا سیاسی یا اقتصادی و....... است. البته باید دانست که روش کُفر و انکار هم خالی از ابعاد و حالات مثبت و ایجابی نمی باشد؛ و مثلا در قرآن حکیم آیاتی نازل شده اند که این نوع رفتار و تعامل را نسبت به طاغوتها و خطوط شیطانی توصیه می کنند، و از مؤمنان و اهل توحید می خواهند که به آنها کافر و منکر آنها شوند. و این آیات مصادیق این نوع کُفر و انکار هستند: فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ (بقره - ۲۵۶): «پس هر کسی که به طاغوت کافر شود و به الله ایمان بیاورد، اکیدا به دستگیرۀ محکمی تمسُّک جسته است». يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُرُوا بِهِ (نساء - ۶۰): «دنبال حکمیت و قضاوت طاغوت می روند؛ در حالی که امر شده اند که به طاغوت {و محاکم آن} کافر شوند». و این یعنی کُفر به کافِر؛ که در جای خودش پر مغزی و معنادار می باشد (و بیانگر مقابله به مثل است)، و خاصتا بعد از یأس از موضع و روش کفار معنای بیشتری می دهد.

قابل ذکر است که طاغوت (بنابر آیات قرآن) شامل همۀ مراجع متجاوز و حُکام غیر توحیدی و عبور از حدود الهی است (سَبِيلِ الطَّاغُوتِ - عَبَدَ الطَّاغُوتَ - يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ و حالا وارد بحث کُفر و کافِری (در معنای سوم) می شویم و نحوۀ تعامل قرآنی با این امر شوم و شیطانی را بیان می داریم:

الف- کافر کسی نیست که خدا و دین مُشخصی ندارد؛ چنین کسی می تواند جاهل، مشرک، بی دین و....... باشد، بلکه کافر (به الله و رسالت و دعوت توحیدی - همچنانکه ذکر شد) کسی است که «مُنکر» و «قسیُ القلب» است و «مُعاندِ خیره سر»، و «پوشانندۀ حق و حقیقت» می باشد، و از روی ماهیت خیره سرانه و مواضع خصمانه و روش زورگویانه موضع «انکاری و قاسیانه» اتخاذ می نماید (در حالی که به حقیقت دین اسلام آگاه و یا می تواند آگاه باشد). چنین موضعی ممکن است «تبلیغی - تعلیمی» یا «جنگی - مُسلحانه» باشد. بنابر این، کافر یعنی مُنکرِ رسالت توحیدی و اهل عناد و عداوت با اسلام و مسلمین، نه کسی که نظرات و مواضع متفاوت و مختلف با اسلام و مسلمین دارد، و از روی فکر و عقیده به قناعت دیگری رسیده باشد. چنین کسی «دگراندیش - نامسلمان» بحساب می آید و محترمانه نظرات و مواضع خود را مطرح و منصفانه اسلام و مسلمین را نقد و بررسی می نماید و به چیزهای دیگری می رسد، و لکن در همان حال و در مواردی «اشتراکات نظری و عملی» با اسلام و مسلمین دارد. پس مسئلۀ کفر و کافری امری پیچیده و ذوالابعاد است، و قبل از اینکه یک مشکل علمی و معرفتی (فکری - عقیدتی) باشد، یک مشکل «فرهنگی، اقتصادی، و سیاسی» است، و اتخاذ موضعی است که ریشه در ماهیت و فرهنگ شخص کافر و در موقعیت اقتصادی و سیاسی او دارد. و همین است که روشنگریِ بیشتر و تبییناتِ علمی - توحیدی، تغییری در موضع کافر نمی دهد و مشکل کافری را حل نمی سازد، زیرا: وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَ أَبْصَارًا وَ أَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَىٰ عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لَا أَبْصَارُهُمْ وَ لَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَ حَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (احقاف - ۲۶): «به اهل کفر و انکار گوش و چشم و دل عطا کردیم، و لکن گوش و چشم و قلبشان فایده ای برای آنها نداشت {و از مواضع کافرانه و انکاری بیرون نیاورد}؛ چرا که در برابر آیات و حُجَج الله خیره سری و لجاجت به خرج دادند، و اما سرانجامدر محاصرۀ چیزی قرار گرفتند که آن را استهزاء و مورد تمسخر قرار می دادند». بدین صورت، چیزی که در این رابطه و در مسئلۀ کفر و کافری باید بیشتر رویش تمرکز شود، همانا اوضاع فرهنگی و اقتصادی و توازن قواست، و طبعا هر تغییری در این ابعاد اساسی میتواند کفار قسی القلب را وادار به تجدید نظر و انعطاف و نرمش نماید.

پس کُفر و کافِر (همچنانکه ذکرش رفت) از نظر لغوی معنای عام و بلامشکلی دارد: «کُفر یعنی ستر و پوشش، و کافر یعنی ساتر و پوشاننده». و لکن همین معانی بلامشکل وقتی که به میادین اخلاق و رفتار  بشری می آیند و به واکنشی خصمانه در مقابله با افکار و عقاید توحیدی تبدیل می شوند، اوضاع بکلی دگرگون شده و از یک روش «انکاری و قاسیانه و خشم آلود» سر بیرون می آورند، حالتی که در ذات خودش بیانگر تکذیب و طغیان و خیره سری و رفتار خشن و خصمانه است. و بدیهی است که آنچه در رابطه با کفر و کافری مشهور شده همین بُعد اِنکاری و انفتاح ناپذیری در برابر حق و حقیقت و قفل نمودنِ «چشم و گوش و صدور» می باشد. و آیات ۶ و ۷ سورۀ بقره این حالت شوم و لجوجانه را به نحو اَحسن و بدین صورت بیان کرده اند: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ، خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَ عَلَىٰ سَمْعِهِمْ وَ عَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ «به تأکید دعوت و عدم دعوت کفار بسوى ايمان فرقى به حالشان نمی کند و ايمان نمی آورند {و کار روى آنها بيهوده است}، زیرا بر قلوب و چشمها و شنوايى آنها مهر باطل زده شده و توان و استعداد تغيير از آنها سلب شده است». کمااینکه در آیۀ ۵۷ سورۀ کهف این امر ریشه دار با ادبیاتی متفاوت و در اوج فصاحت و رسایی اینطور ذکر شده است: إِنَّا جَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَ إِن تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَىٰ فَلَن يَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا «همانا که قلبهایشان را {بنابر ماهیت بغیض و خبیث} پر کینه نمودیم، که مانع درک و فهم شان می شود، و بر گوشهایشان پرده ای کشیدیم {که مانع استماع و شنوایی شان می شود}، و بر این اساس اگر آنها را به طریق هدایت دعوت نمایی هرگز هدایت و راه پذیر نمی گردند». و لکن آیات ۲۱ و ۲۲ و ۲۳ سورۀ غاشیه، موضع توحیدی در برابر کفر و کافری را بسیار واضح و شفاف می سازند و آن را چنین ترسیم می کنند: فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ، لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ، إِلَّا مَن تَوَلَّىٰ وَ كَفَرَ: «پس بیدارگری کن، زیرا کار تو بیدارگری است، اما بر مُخاطبانت سلطه و سیطره نداری، و آنهایی که نسبت به رسالت توحیدی روگردان و کافر شده اند، خارج از امر بیدارسازی قرار می گیرند». و در میدان اخلاق اسلامی هم اصطلاح «کُفران نعمت» عبارت بسیار بلیغی در بیان ماهیت انسانِ کافرکیش و قسی القلب و ناسپاس می باشد.

حال سؤال اینست که چند در صدِ کسانی که از اسلام و مسلمین بریده اند؛ دگراندیش بوده و منصفانه به اسلام و مسلمین پرداخته و به چیزهای دیگری رسیده اند؟! آیا غیر از اینست که بیشتر جریانات و اشخاصِ اینچنینی «جای پای اشغالگران» و آثار دشمنان خارجی و اشغالگران کافرکیش بوده و هستند؟! چرا بیشتر کمونیستهای دو آتشه و احزاب و سازمانهای کمونیستی بعد از سقوط شوروی به دامن غربِ سرمایه داری و استعماری خزیدند و حتی از افکار بسیار قاطع خود و «تضاد انتاگونیستی!» دست برداشتند؟ آری؛ آنتاگونیسم کمونیستی و سازش ناپذیری آن را با نظام سرمایه داری و استعمارگران غربی مشاهده کردیم؛ و دیدیم که از کمونیسم و شعارهایش جز اسلام ستیزی چیزی باقی نماند. (به مقالۀ: از کمونيسم تا سرمايه دارى؟! مراجعه شود). آری؛ هر اصطلاحی معنای خاص خود را دارد، و نباید اعراف عوامانه و یا سخنان آخوندهایی که چیزی بیشتر از مردم عادی ندارند، بعنوان تعالیم توحیدی و اسلامی تلقی نمود. کمااینکه اکثر مسلمان ها نیز در مورد کمونیسم و کمونیست ها بهمین صورت رفتار نموده اند، و از این وضع آشفته، بازار بی سر و تهِ کنونی سر در آورده است. و متأسفانه وضع استبدادی نیز (که در رأس همۀ مصیبتهاست)، همه چیز را در مجهولیت و تاریکی محصور و محبوس کرده است. پس ما در ادبیات اسلامی و در میدان اسلامیت و مسلمانی: «جاهل داریم، مشرک داریم، کافر داریم، منافق داریم، فاسق داریم، مُذَبذَب داریم، مرتد داریم و......»، و بدیهی است که همۀ اینها بُرد و معنای خود را دارند و هر یک از آنها در معنای «خاص و قرآنی» استعمال می شوند. اینست که آنهایی که این میدان وسیع و متنوع را در «مسلم و کافر» خلاصه می کنند، معلوم است که چقدر وارد عمق دینداری اسلامی شده و چقدر با اصطلاحات قرآنی آشنا هستند.

پس کافر کسی است که دین توحیدی اسلام اَمینانه و خالصانه و بنابر نصوص وحیانی به او ابلاغ و واصل گردیده، اما ایشان بصورت خصمانه و انکاری با رسالت و دعوت توحیدی - اسلامی تعامل و دشمنی می ورزد. و سند این حقیقت همانا مُعذب و جَهنّمی بودن کافر و مُنکر است: إِنَّا أَنْذَرْنَاكُمْ عَذَابًا قَرِيبًا يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا (نبأ - ۴۰): «همانا که ما شما را نسبت به عذابی قریب {و واقع شونده} هوشیار و بیدار کردیم، نسبت به روزی که بنی آدم به تقدیمات و ماحَصَلش می نگرد، و هر که کافر است می گوید ای کاش خاک بودم». اینست که موضع کافر دشمنانه و خصومت آمیز است، و بنابر عناد و عداوت منکر رسالت توحیدی - وحیانی می شود. لکن قبل از بعثت توحیدی (هرچه باشد) جاهل بحساب می آید (نه کافر)، و به تبع آن مُعذّب و جهنمی نخواهد بودوَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا (اِسراء - ۱۵): «عذاب دهنده نیستیم، تا رسولی را مبعوث نکنیم و اِتمام حُجَّت ننماییم». بدیهی است که بلاغ مُبین توحیدی صرفا بوسیلۀ انبیاء صورت نمی گیرد، و خاصتا بعد از ختم نبوت، دعوتگران مسلمان با تکیه بر وحی محفوظ (قرآن) و اجتهاد در زمان و مکان، مبلِّغ دین توحید و حامل دینداری توحیدی بحساب می آیند، و دعوت توحیدیِ آنها برای کسانی که به حقانیت و اسلامیت آن اعتراف می کنند حُجَّت و «حُجَّت و بلاغ مُبین» بحساب می آید. اما در این میان هر کسی در انتخاب خطوط و مناهج اسلامی آزاد است، و در این رابطه اصل بر قناعتِ فرد انتخابگر می باشد.

پس باید دانست که کافرکیشانِ مُنکر و ناشنوا (حق ستیز) یک طیف و یک دسته نیستند و ماهیت و مواضع یکسانی ندارند، بلکه آنها نیز (مثل سایر اقشار و دستجات بشری) دارای اوضاع و احوال متفاوتی هستند و در مراحل مختلفۀ زندگی و بنابر وضعیت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و مشخصا با توجه به موقعیتِ «دعوت توحیدی» قابل مطالعه و پیگیری می باشند. هرچند همۀ آنها در یک امر مشترک هستند؛ و آنهم عداوت و تعاملِ خصمانه و مبنی بر مَقت و کینه ورزی است، کمااینکه قرآن مُنزَل می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِن مَّقْتِكُمْ أَنفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ (غافر - ۱۰): «به تأکید اهل کفر و انکار {روز آخرت و هنگام عذاب اُخرَوی} مخاطب قرار می گیرند که همانا خشم و غلظت الهی بیشتر و شدیدتر است از خشم و غلظت خودتان! که هنگام دعوت بسوی ایمانِ توحیدی ابراز می داشتید و منکر آن می شدید». و اما در رابطه با تنوع و تفاوت آنها به سهولت می توان دستجات و اطیاف آنها را بنابر نصوص قرآنی مشخص و مشاهده نمود، و اهمّ آنها بدین قرار است:

کُفّار مُعاند، و مصداق آنها آیاتی از این نوع می باشد: وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا، وَ جَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَ إِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَ لَّوْا عَلَىٰ أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا (اسراء: ۴۵ و ۴۶): «هنگامی که قرآن را تلاوت و عرض می کنی بين شما و کفار مُعاند پردۀ ضخيم و نفوذ ناپذيرى قرار می گيرد {پردۀ عداوت و کینه توزی}، و عناد و کینه های غلیظی که در قلوب آنها ريشه دوانده باعث ميشود که قرآن را درک و فهم نکنند، همچنانکه گوشهاشان سنگين و ناشنوا شده است، و زمانى که در قرآن ذکر وحدانيت اللّه می شود و توحيد را تبليغ و ترويج می کنى {بنابر عداوت و قساوت} متنفرانه رو بر می گردانند». این نوع تعامل با رسالت توحیدی نطفۀ کُفر و کافِری است، تعاملی که در اوایل دعوتهای توحیدی زیاد به چشم می خورد، و بیشتر کُفّار حربی از این میان بر می خیزند.

کُفّار حربی، که در آیات بسیاری وضعیت و ماهیت آنها بیان شده است، و این آیه مصداق حال و اوضاع آنهاست: إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (سورۀ مُمتَحِنة - آیۀ ۹): «غير از اين نيست که الله مانع دوستى و پيوند شما مسلمین با کسانى است که بنابر ايمان و اعتقاد به دين توحيد، با شما جنگيدند و از ديارتان اخراج نمودند، و يا کسانی که در جنگ و کشتار و اخراج شما مسلمین از طریق پشتيبانى و کمک به دشمن شرکت کردند. و کسانی که با قاتلان و اخراج کنندگان شما و همکارانشان، پيوند و دوستى برقرار کنند، ظالم و ستمکار هستند». بدیهی است که این دستۀ حربی در رأس اهل کُفر و انکار قرار می گیرند و دشمنان خونی اسلام و مسلمین بحساب می آیند.

کُفّار خائن، و این مجموعه نیز دسته ای از کفار و اهل انکار هستند (که بدایتا تنها غیر اسلامی و نامسلمان ظاهر می شوند)، اما نهایتا در صف کفار و همدست آنها قرار می گیرند، و یا اینکه به مثابۀ متحد و هم پیمان مرتکب خیانت و پیمان شکنی می گردند و تعهدات خود را با مسلمین (و در همدستی با کفار) زیرپا می گذارند. و با توجه به اینکه دارای روابط حسنه با مسلمین بوده و یا اینکه متحد و هم پیمان آنها بحساب می آیند بسیار خطرناک می شوند. و در آیۀ ۱۲ سورۀ توبه وضع و حال آنها و نحوۀ تعامل با این کافران اینطور بیان شده است: وَ إِن نَّكَثُوا أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ: «و اگر قول و قرار خود را بعد از عهد بستن نقض کردند و به دین شما ضربه زدند، پس با رؤسای این کافران جنگ و قتال نمایید، و به تأکید آنها به قول و قراری پابند نیستند، و ای بسا در سایۀ قتال و سرکوب به طغیانگری خود پایان دهند». و در صدر اسلام یهود بنی قریظه نمونۀ این نوع کفار بوده اند.

کُفّار منافق، و طبعا اینها نیز دست کمی از کفار معاند و کفار حربی و کفار خائن ندارند، و حتی ممکن است از آنها بدتر و خطرناکتر شوند، و در زمان و مکان خودش مانند «خنجری از پشت» بر علیه اسلام و مسلمین ظاهر گردند، کمااینکه تاریخا نیز منافقین جبهۀ داخلی دشمن به شمار آمده اند. و آیۀ ۱۴ سورۀ بقره وضع این دستۀ خبیث را چنین تبیین کرده است: وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ: «و هنگام برخورد با اهل ایمان و دیدار با آنها می گویند ما ایمان آوریدم، و اما وقتی با اطرافیانِ شیطانی خود خلوت می کنند می گویند ما با شما هستیم! و تنها میخواهیم آنها را مسخره نماییم». یعنی اهل ایمان را به بازی می گیریم. در زمان بعثت محمد و در شهر مدینه، عبد الله بن اُبَی و دار و دسته اش در صدر منافقین جا می گیرند. و البته در زمانۀ ما هم اَطیاف و دستجات فوق الذکر به وفور یافت می شوند.

کُفّار مُرتد، و اینها شاید بدترین نوع کفار باشند، چرا که اینها اصولا دیانتی را انتخاب کرده و صاحب عهد و پیمان گردیده و نسبت به دین اسلام مطلع و آگاه شده اند، و از این جهت چنین کسانی مورد اشدّ تحذیر و وعید قرار گرفته اند: وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَٰئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (بقره - ۲۱۷): «هر کسی از شما از دین اسلام {دین انتخاب شده} برگشت نماید به مثابۀ کافر می میرد {کافر مرتد}، و آنها کسانی هستند که اَعمال خیرشان در دنیا و آخرت باطل و بی اثر گردیده و آنها اهل جهنم و در آن ماندگار می باشند». البته بدترین بودنشان زمانی است که آنها مواضع خصمانه و یا حربی اتخاذ نمایند؛ زیرا اینها نیز انواعی دارند: مثلا کسی مرتد می شود چونکه نادان و ناتوان است و دنبال کسانی افتاده است، یا اینکه دنبال چیزهای نامشروعی بوده که بدان نرسیده است، و یا آن لیاقت و شخصیت را ندارد که متناسب با فکر و فرهنگ توحیدی ظاهر شود؛ و خاصتا نمی تواند نسبت به تعلقات خودش اجرائات توحیدی داشته باشد. و اما شاید رساترین آیه در رابطه با این نوع اشخاص آیۀ ۱۱ سورۀ حجّ باشد که می فرماید: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ (حجّ - ۱۱): «بعضی از مردم کسانی هستند که اللّه و معبود یکتا را بصورت حرفی و توخالی عبادت و اطاعت می کنند؛ بنحوی که اگر خیری به آنها رسید نسبت به دینداری توحیدی اطمینان پیدا می کنند؛ و لکن اگر در این مسیر دچار سختی و امتحانی شدند منقلب و آشفته می گردند؛ آنها بازندۀ دنیا و آخرتند و این شکستی بسیار روشن و آشکار است».

با توجه بدین توضیحات روشن می شود که اهل کفر و انکار نیز «یک طیف و جنس» نیستند، و به تأکید تعامل توحیدی با هر یک از آنها «متناسب با نحوۀ موضع گیری و عملکرد آنها» خواهد بود. بگذریم از اینکه افراد و اطیاف کافرکیش و کینه ورز هم میتوانند از حالت اِنکاری و کافرانه خارج شوند و نسبت به اسلام و مسلمین موضع «مسالمت آمیز» پیدا نمایند، تا اصل راهگشای «آزادی دین و عقیده» جامۀ عمل پوشد. اینست که باید توجه داشت: هر مخالف و نامسلمانی (و حتی هر کافر و مُنکری) دشمن ابدیِ اسلام «و اَلَدُّ الخِصام» بحساب نمی آید، چرا که بسیارند آنهایی که به دلایل مختلف و بنابر موانع مُتعدد و کوته فکری و نفع جویی و ناتوانی و بی زمینگی در خدمت «رؤساس کُفر» قرار می گیرند و عامل و همدست آنها می شوند (و طبعا بهتر است این دستجات نه کافر بلکه همراه کفار و هم صف آنها تلقی گردند). و بدیهی است که اگر وضعیت حاکم دگرگون و غُل و زنجیرهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی گسسته شود، بسیاری از آنها عاقبت بخیر خواهند بود؛ و حتی ممکن است سرانجامی توحیدی داشته باشند. و اوضاع این افراد و اطیاف با تکیه بر آیاتی از جمله آیۀ ۷ سورۀ مُمتحِنه میتواند مورد توجه و ارزیابی قرار گیرد: عَسَى اللَّهُ أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً وَاللَّهُ قَدِيرٌ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (مُمتحِنه - ۷): «ای بسا مشیّت اللّه و خالق یکتا اقتضاء نماید که در بین شما و بعضی از کسانی که با آنها خصومت و دشمنی داشتید مُوَّدت و دوستی برقرار شود، و اللّه و معبود یکتا بسیار توانا و همچنین بسیار بخشنده و مهربان است».

خلاصه کافر کسی است که رسالت توحیدی اسلام را قاسیانه و لجوجانه منکر بوده و آن را پس می دهد و حاضر نمی شود آن را بشنود: وَكَانُوا لَا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعًا (کهف - ۱۰): «اهل کفر و انکار {بنابر شدَّت مواضع منکرانه} توان شنیدن رسالت را نداشتند». بدین ترتیب، بدیهی می نماید که دعوت توحیدی - وحیانی (در چنین شرایطی) در رابطه با آنها اثر و معنایی پیدا نکند: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (بقره - ۶): «کافران کسانی هستند که چه بیدار و دعوت شان کنید و چه بیدار و دعوت شان نکنید بحال آنها یکسان است و ایمان نمی آورند». و خوب معلوم است که علت بی فایده بودن دعوت توحیدی - اسلامی نسبت به کُفّارِ قسی القلب اینست که آنها موضع خصمانه و انکاری دارند و راه عداوت و تکبُّر و طغیان در پیش می گیرندإِنِ الْكَافِرُونَ إِلَّا فِي غُرُورٍ (مُلک - ۲۰): «جنس کفار چیزی نیستند جز اینکه در غرور و تکبُّر غوطه ورند»، یعنی افراد کافر صراحتا اهل غرور و طغیان اعلام می شوند، و غرّه و مُستکبر بودن جزو خصایل بارز یک «کافر خیره سر» تلقی می گردد. همچنین در آیۀ ۱ و ۲ از سورۀ ص روی صفتِ گردنکَشی و «شقاوت اهل کُفر» تأکید بیشتری شده است: وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ، بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَ شِقَاقٍ (ص - ۱ و۲): «قسم به قرآن صاحب ذکر و معرفت، کسانی که کافر شده اند در غرور و شقاوت بسر می برند». و اصلا تاریخ کُفر و کافِری همین است، و کُفر حاصل شقاوت و عداوت و اتخاذ مواضع خصمانه و انکاری است، و بدین علت آیۀ ۵۵ سورۀ اَنفال آنها را بدین شیوه وصف می کند: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ: «همانا که شرورترین موجودات نزد اللّه و خالق یکتا کسانی هستند که کفر و انکار ورزیده {و بنابر شروری} ایمان نمی آورند». بنابر این، کفر و کافری ربطی به فکر و اندیشه ای خاص و قناعت فردی ندارد، و کسی هم جز اهل کفر و انکار با اهل فکر و قناعت مشکلی ندارد. و جالب اینکه اکثر این اشرار تاریخا از میان مشرکینی برخاسته اند که خود را خداپرست و مذهبی پنداشته اند؟! کمااینکه در میان مسلمین هم! از این شرُّ الدّوابِّ انکاری کم نداریم.

و باید دانست که کُفر ابلیس هم از همین نوع است: أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ (بقره - ۳۴): «ابلیس طغیان کرد و استکبار ورزید و از جنس کافران گشت». از این جهت کافِر کسی است که در برابر رسالت توحیدی و دعوت توحیدی و کلا دین توحید موضع استکباری و طغیانگرانه در پیش می گیرد و بلاغ مبین را بلااثر می سازد، و بجای واقعبینی و احترام به اهل توحید و احیانا «اتخاذ موضع انتقادی» در برابر آن خصومت به خرج می دهد: وَ مَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ (عنکبوت - ۴۷): «در رابطه با آیات و قوانین ما سرسختی و عداوت بخرج نمی دهند، مگر اهل کفر و انکار». و طبعا چنین کسانی به علت استمرار دشمنی «قساوتِ قلب» پیدا کرده و حاضر نمی شوند که از حق و حقیقت نزدیک شوند: بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ «کافران در موضع تکذیب و انکار قرار دارند». بنابر این؛ کافر دشمن الله و رسول و مسلمین است، همچنانکه الله و رسول و مسلمین دشمن کفار و اهل عداوت و انکار هستند: مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلَائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ (بقره - ۹۸): «کسی که دشمن الله و ملائکۀ او و رسولان او و جبریل و میکائل است، پس به تأکید الله نیز دشمن کافران است». بنابر این، آنچه دربارۀ اصطلاح کافِر و فرهنگ کافرانه مدنظر قرآن و به تبع آن مدنظر موحدین آزادیخواه است، موضع انکاری و خصمانه ای است که مایۀ عدم اعتراف به دین توحید و نادیده گرفتن آنست، نه معنای لغوی آن (كه شامل هر ساتر و پوشاننده ای می شود).

ب- اما نحوۀ تعامل با کافر: قرآن حکیم مجازات مشخص و مستقیمی برای کفر و کافری در دنیا قائل نشده و چیزی در این رابطه بیان و اعلام نشده است. لکن آنچه روی آن تأکید می شود همانا عاقبت کفر و کافری در دنیا و آخرت است، که مایۀ خُسران و سرنوشت دردناک است: وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ (آلِ عمران - ۱۴۴): «محمد کسی نیست جز رسولی از نوع رسولانی که قبلا هم بوده اند، حال آیا اگر او مرد یا کشته شد مرتد می شوید و به ماقبل از خود باز می گردید؟! و طبعا هر کسی که مُنقلب و به عقب باز گردد {مرتد شود} بداند که چنین کاری ضرری متوجه الله نمی گرداند؛ و  به تأکید که الله شکرگزاران {وفاداران} را به پاداش خود می رساند». و خوب همانطور که مشاهده می شود حتی برای کافر مرتد مجازات مستقیمی توسط قرآن تعیین و اعلام نشده است. و همین است که در آیۀ ۴۴ و ۴۵ سورۀ روم دربارۀ نحوۀ تعامل با اهل کفر و انکار صریحا چنین روشنگری شده است: مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ، لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ (روم - ۴۴ و ۴۵): «کسی که کافر و منکر می شود، عاقبت کفر و انکارش {در دنیا و آخرت} روی گردن خودش می باشد، و کسی که عملکرد صالح و سازنده دارد برای خودش {در دنیا و آخرت} راهگشایی و مسیرش را هموار می سازد، و اینطور اهل ایمان و عمل صالح از فضل خالق بهره مند می شوند، و به تأکید خالق یکتا اهل کفر و انکار را دوست نمی دارد». این آیه (و آیات مشابه دیگر) مُبیِّن این حقیقت است که در دین توحیدی اسلام «کفر و کافری» خود بخود چیزی بحساب نمی آید و عقوبت و مجازاتی مستقیم بدنبال نمی آورد، لکن آنچه مصیبت بار است و حتی سبب جنگ و قتال و خونریزی می شود، نتیجۀ کفر و کافری است (که مُبتنی بر خصومت و عداوت و مواضع انکاری می باشد): مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلَائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ (بقره - ۹۸): «کسی که دشمن الله و ملائکۀ او و رسولان او و جبریل و میکائل است، پس به تأکید الله نیز دشمن کافران است». و همین است که مواضع کافرانه در ذات خودش ضد توحیدی و مایۀ جنگ و قتال و خونریزی می گردد. و طبعا نباید فراموش کرد که قرآن مجید بزرگترین نقص و عیب بنی آدم را برای خلیفة اللّهی همان «سَفک دماء به مثابۀ مظهر فساد» ذکر می کند: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ». بدین ترتیب، نزد اللّه و خالق یکتا جنگ و قتال و خونریزی (در میان بشریت) نماد فسادِ حداکثری و تماما ضد توحیدی بحساب می آید، کمااینکه روش دعوت توحیدی (جهت ایمان آوردن) اینطور بیان و مقرر شده است: اُدْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ (نحل - آیۀ ۱۲۵): «ای محمد به راه خالق و معبودت (به راه توحيد)، بر پایۀ حکمت و کلام اثر گذار و قانع کننده و بر مبنای نصایح و مواعظ دلسوزانه دعوت نما، و مجادله و مناظره کن با مخالفان به عالیترین روشی که ممکن است». بنابر این، و از جهت قرآن مُنزَل دربارۀ قتل و کشتار انسانها (که حاصل جنگ و قتال است) در آیات مُتعددی وسیعا روشنگری کرده و حتی «حد و مرز» تعیین نموده است. برای مثال نسبت به قتل نفس و کشتن انسانها بدین صورت امر کرده است: وَ لَاتَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (اَنعام - ۱۵۱): «کسی را نکُشيد و به قتل مرسانيد، زيرا الله قتل و کشتن انسان را حرام و ممنوع کرده است، مگر به حق و بر پايۀ  قوانينى که الله وضع کرده است، و این چیزی است که الله به شما توصیه و تأکید می کند؛ ای بسا تعقل نمایید». و این یعنی تحریم و ممنوعیتِ صریح قتل انسان و نفس بشر (النّفس). و لکن این تا زمانی است که طرف مقابل جنگ و قتال آغاز نکرده و عملا و از موضع اسلام ستیزانه وارد جنگ مسلحانه با مسلمین نشده است، و یا اینکه همکار و همدستِ «اَعدای حَربی» در نیامده است. و اما باید دانست که این موضع (مقابله به مثل و دفاع متناسب) مُختص کُفّار و اسلام ستیزان و متحدان آنها نیست، بلکه شامل هر کس و طرفی می شود و  مسئله ای «عام و فراگیر» می باشد. و در اين مورد قرآن حکیم چنين روشنگری کرده است: أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (حج - ۳۹): «به کسانی که مورد ظلم و تجاوز واقع شده اند اِذن {حق} داده شده که جنگ و قتال نمايند، و اکیدا الله بر نصرت و یاری آنها قادر و تواناست».

بنابر این، مُجاز و غير مُجاز بودنِ «جنگ و قتال» وابسته به مبانی و ريشه هاى آنست؛ بدین ترتیب که: اگر جنگ و قتال براى دفع جنگجويانِ مُتجاوز و تهاجمِ قَتَله و اشغالگران باشد، بصورت بدیهی مُجاز و بر حق و بلکه وظیفه می گردد؛ و لکن اگر در مقابله با جنگ و قتالِ ظالمان و متجاوزان و اِخراج اشغالگران و غارتگران نباشد، نه تنها مُجاز و روا نيست، بلکه باطل بوده و اعتداء و تجاوز محسوب می شود. و قرآن مُبین این موضوع را در آیۀ بَعدی چنین پی گیری و بیان میدارد: الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ (حج - ۴۰): «کسانی که اجازۀ جنگ و قتال یافته اند آنهایی هستند که از دیار و مملکت خود به ناحق و ظالمانه اخراج شده اند، و سبب اخراجشان چیزی نبود جز اینکه موحد بودند و گفتند که خالق ما تنها معبود ماست»، و این یعنی اخراج و بیرون راندن «بنابر عقیده و منهج متفاوت»؛ همانند امروزه و این روزگار استبدادی - استعماری؛ که مُستبدینِ سرکوبگر و مورد حمایت اجانب استعماری مردم و دیگر اندیشان را بخاطر عقیده و منهج متفاوت، زندانی و آواره و حتی اعدام می سازند و فضای اجتماعی را غرقِ ناامنی و در خوف و وحشت فرو برده اند. و طبعا اگر امکان و زمینه وجود داشته باشد؛ چه کاری بهتر از جنگ و قتال با مُستبدین و استعمارگران و اشغالگران است؟! بنابراین، قتال و عدم قتال، مشروط بوده و وابسته به ريشه ها و علل آنست: می تواند اِعتداء، می تواند مُجاز، و می تواند واجب باشد. بالاخره ما به قرآن مسلمانیم و به قرآن مُنزَل ایمان آورده ایم؛ و معتقدیم که حتی شخص رسول (در میدان قوانین توحیدی) تنها یک رساننده و پیام آور است، نه قانونگذار و صاحب پیام. و طبعا بعد از رسول نیز همه یکسانیم و کسی بر کسی «افضلیت غیر اکتسابی» ندارد، و این همان توحید و فکر توحیدی و فرهنگ توحیدی است، و خارج از آن شرک و جاهلیت و خرافه پرستی است.

اینست که موضع گیری توحیدی نسبت به کسانی که دين اسلام را نمی پذيرند و به راههاى غير اسلامى می روند، متناسب با نحوۀ مواضع آنها خواهد بود، بدینصورت که: اگر آنها روش مسالمت آميز را اتخاذ نمايند، طبیعی است که موضع اهل توحید و آزادی هم در رابطه با آنها مسالمت آمیز و دوستانه خواهد بود. اما اگر مواضع آنها با اسلام و اهل توحید خصمانه و خشونت آميز باشد، خودبخود مواضع توحیدی مسلمین هم نسبت به آنها تغيير خواهد کرد و متناسب بدان خواهد بود. و آيـات زیر (که در مرامنامۀ سماء هم منعکس شده اند - بخش روش دعوت) نحوۀ موضع گيرى توحیدی و چگونگی تعامل مسلمين با غير مسلمين را چنین بیان می دارند:

لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (سورۀ مُمتَحِنة - آیۀ ۸): «الله مانع شما مسلمین نيست که با کسانى که بدليل ايمان و اعتقاد به دين توحيد با شما نجنگيده و شما را کشتار نکرده و از سرزمين و ديارتان اخراج نکرده اند، نيکى و بخشش داشته باشيد، و حقا که الله نيکوکاران و بخشندگان را دوست دارد».

إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (سورۀ مُمتَحِنة - آیۀ ۹): «غير از اين نيست که الله مانع دوستى و پيوند شما مسلمین با کسانى است که بنابر ايمان و اعتقاد به دين توحيد، با شما جنگيدند و از ديارتان اخراج نمودند، و يا کسانی که در جنگ و کشتار و اخراج شما مسلمین از طریق پشتيبانى و کمک به دشمن شرکت کردند. و کسانی که با قاتلان و اخراج کنندگان شما و همکارانشان، پيوند و دوستى برقرار کنند، ظالم و ستمکار هستند».

سازمـان مـوحدین آزادیخـواه ایـران

۱۶ ذو القِعده ۱۴۳۵ - ۲۰ شهریور ۱۳۹۳