بسم الله الرحمن الرحیم

غرب دنبال سیطره است؛ نه آزادی و مردمسالاری

در رابطه با سیاستِ خارجی دُوَل غربی - استعماری (و خاصتا در جهان اسلام) یک اصل بسیار مشهور است و آن اینست: «تنازع و اختلافات را باید مهار و رهبری کرد نه حل و فصل!»، اصلی که دنبالۀ اصل قدیمی تر استعماری یعنی «تفرقه بینداز و حکومت کن» می باشد و روی آن بنا شده است. همچنین این اصلِ اخیر ظاهرا مکارانه تر است و مداخلۀ استعماری را پیچیده تر می سازد؛ و مثلا در همان حال که معمولا دُوَل غربی منشاء نزاع و اختلاف هستند، لکن آنها را بعنوان حَکَم و یا حامی طرفین جا می زند؟! و این روش نزدیک به سیاستِ «یکی به نعل و یکی به میخ زدن» است، کمااینکه «سیـــــاستِ مهــــــار دوگانه» هم از همین جنس و خانواده می باشد. و حــال وای بر آن طرفینِ نزاعی که حَکَم شان همان عامل نزاعشان باشد و قرار پایان نزاع در اختیار او قرار گیرد؟! کاری که یا شدنی نیست، و یا اگر پایانی در کار باشد بنحوی خواهد بود که هرگاه حَکَمِ خائن خواست دوباره نزاع شعله ور می گردد. و دراین رابطه خوبست جدیدترین مسئله را که انقلاب سوریه باشد مثال بزنیم: غرب انقلاب سوریه را به رسمیت نمی شناسد و آن را بحران سوریه یا جنگ سوریه تلقی میکند، و مایل است این انقلاب مردمی «یا فرقه ای - مذهبی؛ یا غربی - استعماری» شود. لکن با توجه به اینکه در آنجــا انقلاب بزرگی در کار است و ممکن است انقلابیون پیروز گردند، ظاهرا و در موارد کم تأثیری از آن حمایت میکند. و طبعا سقوط نظام اسد (بعنوان حلقه ای از هلال صفوی و سپر بلای صهاینه در شمال فلسطین)، هم استعمار صهیونی را در شمال مکشوف و بلا سپر می سازد؛ و هم جبهۀ صفوی را زیاد تضعیف میکند (که باب طبع غرب نیست). و همین است که در همان حـــال اهمیت خاصی به اعتراضات بحرین می دهد؛ اعتراضاتی که رنگ فرقه ای - صفوی دارد و مورد حمایت نظام ولایت مطلقه است. بنابر این معلوم است که غرب دنبال سرنگونی نظام بعثی - علی اللهی در سوریه و نظام ولایت مطلقه در ایران و خلع سلاح حزب ولایت فقیهی حسن نصرالله در لبنان نیست؛ کمااینکه نسبت به «روابط وسیع نظام ولایت مطلقه با حکومت صفوی عراق» و حتی تبدیل خاک عراق به عبورگــاه مواصلاتی (جهت کمک به نظام اسد) حساسیتی ندارد و با نرمش حداکثری با آن برخورد می کند. و همۀ اینها و اِعمـال این روش در تمــام جـوامع بشری بیانگر این حقیقت است که سـودای غـرب (بر خلاف تبلیغات و حرّافی ها و شعارهای ادعایی) سیطره جویی است؛ نه آزادی و مردمسالاری. و طبعـا این عملکردِ سلطه جویانه هماهنگی زیادی با مبانی غربی مبنی بر «مادیت و تنازع بقاء و ماکیاولیت» دارد.

و اما اگر کسانی بگویند که پس تحریم نفتی ایران و اعلام حمایت از انقلابیون سوریه و خارج کردن مجاهدین خلق از قائمۀ ارهاب (تروریستی) از طرف دُوَل غربی چه معنایی میدهد؟! جواب ما بعنوان موحدین آزادیخواه چنین است: غرب با این اقدامات در پی مهار اوضاع است؛ نه براندازی نظام ولایت مطلقه یا حکومت بعثی - علی اللهی و یا خلع سلاح حزب ولایت فقیهی حسن نصرالله. و در رابطه با حکومت عراق و نخست وزیری مالکی نیز همین جملۀ ایاد علاوی (رئیس ائتلاف العراقیة - که در انتخابات اکثریت را نیز به دست آورد) کافی است که هنگام انتخاب نخست وزیری اعلام داشت: «کسی میتواند در عراق حکومت بدست گیرد که مورد تأیید آمریکا و نظام ولایت مطلقه باشد». و حقیقتش اینست که غرب میخواهد هلال صفوی جهت مُجابهه با ممالک سنی مذهب (و مصرف شیعه و سنی از یکدیگر)، هم محفوظ باشد و هم از محدودۀ جنگ با ممالک سنی مذهب خارج نشود. و خلاصه اش اینست که غرب و هلال صفوی (تحت رهبری نظام ولایت مطلقه) در همان حال که از یکدیگر ظنین و نگرانند، لکن به یکدیگر چراغ سبز نشان میدهند و حتی در جاهایی متحد میشوند (کما اینکه در عراق و افغانستان چنین کردند و در سوریه و لبنان نیز این امر می تواند تکرار شود). و هنگامۀ قیامهای مردمی در ایران نیز (هم در جنبش سبز و هم در اعتراضات بازاریان تهران - ۱۲ مهر) شاهد بودیم که چگونه دُوَل غربی به کمک استبدادیانِ ولایت مطلقه آمدند و آنها را به آیندۀ نظامشان امیدوار ساختند و به آنها چـــــراغ سبز نشان دادند. و مثلا در اعتراضات اخیر بازاریان تهران بلافاصله وزیر خارجۀ آمریکا (هلاری کلینتون) وارد صحنه گردید و اعلام داشت که راه مذاکره با دولت ایران باز است، و در صورت جدیت ایران در مذاکرۀ هسته ای! تحریمات لغو می شوند. و در جنبش سبز هم شعارهای مردم را به یاد داریم که می گفتند: «اوباما اوباما، یا با اونا یا با ما». و در همین راستا استعمار غربی حتی مُختل سازی و پارازیت اندازی ولایت مطلقه روی شبکه های تلویزیونی را به سادگی تحمل میکند.

و اما قضیۀ خارج کردنِ مجاهدین خلق از قائمۀ ارهاب و آدم کشی: اولا درج سازمان مجاهدین خلق در فهرست ارهاب غربی (بگذریم از اینکه ارهابیون حقیقی و منشاء ارهاب و کشتار بشر در زمانۀ ما دُوَل ناتویی و نظامهای استبدادی هستند) قبل از هر چیز حاصل معامله و زد و بند با نظام ولایت مطلقه بود؛ و خاصتا در مقابل همکاری نظام ولایت مطلقه جهت اشغال افغانستان و عراق و تشکیل حکومتهای دست نشانده در آن ممالک صورت گرفت. و گرنه مجاهدین خلق کار جدیدی نکرده بودند؛ و مبارزات مسلحانۀ آنها (چه علیه نظام پهلوی و چه علیه نظام ولایت مطلقه) قبل از رفتنشان به پاریس و ممالک غربی و حتی همکاری با آنها بوده است. ثانیا خارج کردن مجاهدین خلق از قائمۀ ارهاب و آدم کشی «بخودی خود» امر مهمی نیست؛ و اگر رابطه ای بدنبال نداشته باشد و یا عملا جلو فعالیتشان باز نشود، صرف این اقدام یک امر تشریفاتی خواهد بود، و ممکن است بیشتر به مثابۀ فشاری جهت تنظیم روابط با نظام ولایت مطلقه بکار می آید. و اما در رابطه با حزب ولایت فقیهی جنوب لبنان: غرب میخواهد این حزبِ فرقه ای - صفوی و تحت رهبری خامنه ای، نگهبان استعمار صهیونی در شمال فلسطین باشد، کمااینکه فعلا چنین است و این حزب لبنان را به یکی از «دُوَل طوقِ صهاینه» تبدیل کرده است (همانند سوریۀ بعثی و اردن دست نشانده و نظام مبارک که ساقط شد). و طبعا غرب دنبال سازش و تفاهم با صفویها و استخدام آنهاست، سازشی همانند دورۀ اشغال افغانستان و عراق، بنحوی که «هم استبدادی و دشمن مسلمین! و هم برای غرب خطری نداشته باشند»، هرچند اینطور به نظر میرسد که عدم وصول صفویها به سلاح هسته ای خط قرمز این سازش استبدادی - استعماری و فرقه ای باشد. در این مورد مطلبِ: «تضاد مواضع غربی در رابطه با نظام ولایت مطلقه». روشنگری بیشتر می کند. لکن باید دانست که اوضاع جهانِ اسلام پیچیده تر از آنست که همه چیز به هوای غرب پیش برود، و طبعا دیگران و من جمله اسلامیین هم بیکار ننشسته اند؛ و خاصتا باید توجه داشت که ممالک غربی وسیعا به نفت دُوَل خلیجی وابسته شده اند، و ترکیه و مصر هم در مسیر یک اتحاد فراگیر و دفاعی (استراتژیک) قرار گرفته اند. بنابر این، دورۀ کنونی همانند سابق نیست که استعمارگران به میل خود رفتار کنند و هرچه منافع استعماریشان اقتضاء کرد انجام دهند، حالا اوضاع سیاسیِ منطقه پیچیده تر شده است.

طلب مرگ و زوال؛ نه آزادی و مردمسالاری

دشمنی دُوَل غربی با دین اسلام و جوامع اسلامی یک امر تاریخی و مُستمر است، و آنها برای مسلمین و جوامع اسلامی استبداد و جنگ و ویرانی میخواهند، نه آزادی و مردمسالاری؛ مرگ و زوال میخواهند نه نظام انتخابی و تعدد احزاب و حقوق بشر؛ و تفرق و نامسلمانی آنها (جهت تسلیم و بردگی) هدف نهایی این دشمنان مُبین است؛ چیزی که قرنهاست دنبال آن هستند، و تقسیم و تجزیۀ جوامع اسلامی و ساخت ممالک استعماری و تحمیل استبداد دست نشانده و ترویج فحشاء و مِی خوارگی نیز این هدفِ اساسی را دنبال می کنند.

لکن عجبا که هنوز هم! کسانی هستند که یا غــرب و دُوَل غــربی را نشناخته اند، و یا عوامل آنها بحساب می آیند و نمی خواهند واقعیت آنها را دریابند. هرچند کسانی که تا حال غــرب را نشناخته باشند بسیار اندک هستند، الا اینکه اشخاص و جریاناتی به ناچار و از روی ناتوانی از غرب و دُوَل غربی انتظاراتی دارند. و گرنه چگونه می توانیم قبول کنیم که مثلا مردم سوریه یا ایران (یا هر یک از جـــوامع اســـلامی) حالا هم غرب و خاصتا دُوَل غربی را نشناخته اند؟! و مثلا آیا همین دول غربی نبوده اند که بر اساس طرح استعماری «سایکس - بیکو» کل مناطق اشغــال شدۀ دولت عثمانی و من جمله شام و فلسطین و بین النهرَین را تقسیم کرده و از آنها انــواع مملکت و دولت جعلی ساخته اند؟! و آیا سوریه یکی از این ممالک ساختۀ استعمار انگلیسی - فرانسوی نیست که من البدایه علی اللهی ها را بر آن مسلط کرده و به زور جیش فرانسوی آنها را بر جامعۀ مسلمان آن دیار تحمیل کرده اند؟! آیا سوریه همان مملکتی نیست که از طرف استعمار صهیونی بخشی از خاک آن (بلندیهای جولان) اشغال شده است؟! بگذریم از اینکه غرب استعمار صهیونی را به جان همۀ اعراب و مسلمین انداخته و ۵ مملکت عربی را غصب و تصرف کرده است.

همچنین آیا مردم ایران و اقوام آن و اطیاف و جریانات مختلف اطلاع ندارند که دُوَل غربی در همین صد سالۀ اخیر چه بلایی به سر ایران آورده اند؟! آیا همین غرب (انگلیس) نبود که همراه با روسیۀ تزاری در سال ۱۲۸۶ شمسی (۱۹۰۷ میلادی) و مشخصا یک سال پس از انقلاب مشروطه و بل در گرما گرم انقلاب! ایران را «همانند غنیمت جنگی!» سه قسمت کردند و ایران را به اشغال خود درآوردند؟! آیا همین غرب (انگلیس) نبود که با قرارداد سال ۱۲۹۷ شمسی (۱۹۱۹ میلادی) ایران را دولتی تحت الحمایه گرداند و آن را تحت سلطۀ کامل قرار داد؟! آیا همین غرب نبود که نظام مشروطۀ ایران را بوسیلۀ کودتای رضاخان ساقط نمود و نظام دست نشاندۀ پهلوی را برای شش دهه بر ایران و ایرانی تحمیل کرد؟! آیا همین غرب نبود که همراه با روسهای تزاری و کمونیستی در جنگهای اول و دوم جهانی (علیرغم اعلام بی طرفی ایران) از شمال و جنوب ایران را شغال کردند و آن را مورد تهاجم عسکری قرار دادند؟! آیا همین غرب نبود که بوسیلۀ مزدورانِ دربار پهلوی در سال ۱۳۳۲علیه «حکومت منتخب محمد مصدق» کودتای عسکری براه انداخت و استبداد پهلوی را برای ۲۵ سال دیگر تمدید نمود؟! پس اگر اینها عوامل شناخت نگردند چه چیزی میتواند عامل شناخت گردد؟! و خلاصه آیا در نگریستن به غرب نباید عملکرد معاصر آنها و مشخصا حروب و جنایات آنها در همین یک قرن گذشته (و نیز در مرحلۀ کنونی) مدنظر قرار داده شود و این کارنامۀ مُفصّل و ضد بشری ملاحظه گردد؟!

آیا کسی پیدا میشود که نداند دولت آمریکا و دُوَل ناتویی در افغانستان و عراق چه کرده اند؛ و به جای کمک به برقراری آزادی و مردمسالاری و حقوق بشر و رشد اقتصادی و صنعتی چه جنایاتی مرتکب شده اند؟! آیا تحمیل استبداد دست نشانده و ساخت جیوش کافرکیش و عامل دُوَل غربی و تلاش جهت ارتداد آن جوامع و فاسد و بی اخلاق نمودن مردم از چشم کسی پنهان مانده است؟! آیا هنوز کسی هست که نداند دُوَل اشغالگر غربی چه بلایی به سر فلسطین و مردم آن آورده اند؟! چگونه استعمار صهیونی را بر ارض فلسطین تحمیل کرده اند؟! و چگونه مردم عرب و مسلمانِ آن را اخراج و از «چهارگوشۀ جهان!» یهودی وارد آن کرده اند؟! اما با وجود همۀ اینها میت رامنی (نامزد حزب جمهوری آمریکا برای انتخابات ریاست جمهوری) اعلام داشت که این فلسطینی ها هستند که صلح نمی خواهند؟! و این در حالیست که این غاصبان و اشغالگران چیزی از فلسطین باقی نگذاشته اند؛ و حتی از فلسطینیها میخواهند که استعمار صهیونی را بعنوان یک دولت یهود به رسمیت بشناسد؟! و بدین بهانه میخواهند بقیۀ اعراب را از سرزمین فلسطین اخراج کنند. و اینهم عنوان سخنان میت رامنی در شبکۀ بی بی سی (عربی):

http://www.bbc.co.uk/arabic/inthepress/2012/09/120918_press_review_wednesday.shtml?print=1

و آنگاه آیا در برابر چشمان همۀ عالم! این غربی ها و دول ناتویی نیستند که استبداد دست نشانده و کافرکیش را بر سراسر جهان و من جمله بر ممالک و جوامع اسلامی تحمیل کرده و حکومتهای آنها را عوامل بی ارادۀ خود نموده اند؟! آیا بهار عربی از اساس بر علیه مُستبدین دست نشانده و تحمیلی غرب صورت نگرفت؟! پس اگر اینها عوامل شناخت و آگاهی نشود؛ پس چه چیزی میتواند عامل شناخت و آگاهی شود؟! و البته داستانِ «هتاکی و فحاشی در حق اصول اسلامیت و مقدسات مسلمین» نیز در همین راستا قرار دارد و بیانگر عمق عداوت و دشمنی غرب و دُوَل غربی با اسلام و مسلمین است، که با زبان فحش و تمسخر و تحقیر بیان می شود، و در کمال پستی در اینجا نیز تجاهل می کنند و فحاشی و دریدگی و افتراء گویی را آزادی بیان می نامند.

بنابر این و صدها برابر این، غرب و دُوَل ناتویی (و همچنین روسیه) دشمن تاریخی و کنونی مسلمین و جوامع اسلامی هستند، و تا بتوانند آنها را دچار مشاکل بنیادی و چاره ناپذیر می سازند (مانند تجزیه و تلاشی ممالک اسلامی و تلاش جهت ارتداد جوامع اسلامی و تحمیل استبداد دست نشانده و فرو کردن آنها در استبداد و جنگ و ویرانی)، و تا بتوانند نخواهند گذاشت که این جوامع بجایی برسند. و در نتیجه انتظار از دول استعماری در رابطه با کمک آنها به «آزادی و مردمسالاری و ثبات سیاسی»: یا نتیجۀ ناتوانی و درماندگی است؛ یا بیانگر خیانت پیشگی و مزدوری و منفعت جویی. البته ممکن است جریانات دلسوزی هم وجود داشته باشند که فکر کنند بنابر التقاء و اشتراک مصالح میتوان از استعمارگران استفاده نمود و به کمک آنها به وضع بهتری رسید، و مثلا با همکاری آنها مستبدین جنایتکاری را (که مردم توان غلبه بر آنها را ندارند) ساقط و برکنار نمود، و بدین شیوه به آزادی و مردمسالاری رسید؛ و لکن چنین نتیجه ای تا حال یک بار هم مشاهده نشده و نخواهد شد. بدین خاطر که: اولا دُوَل استعماری ضد آزادی و ترقی و استقرار جوامع بشری هستند، ثانیا در جهان اسلام این امر محال تر است، چونکه جوامع اسلامی بهم مرتبط می باشند و آزادی و مردمسالاری در یکجا متوقف نخواهد شد و به سایر ممالک نیز کشیده خواهد شد؛ و همین است که حالا دول استعماری با تمام وجودشان دنبال عقیم ساختن قیامهای بهار عربی هستند؛ کمااینکه دنبال مُختل کردن وضع ترکیه می باشند؛ و این چیزی است که هر ناظری آن را به عیان مشاهده می کند.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۶ محــرم ۱۴۳۴ - ۳۰ آبــان ۱۳۹۱