بسم الله الرحمن الرحيم

تِرور بن لادن: جهان اسلام در اِشغال استعمار و استبداد

بنابر منابع خصومت آمیز غربی، اسامه بن لادن رهبر سازمان القاعده در نزدیکی اسلام آبادِ پاکستان (در هیبت آباد) توسط نیروهای زمینی و هوایی آمریکا ترور شده؛ و بعد از این عملیات مخفیانه! جنازه اش را به دریای عرب انداخته اند؟! و این کار ضد بشری؛ که از طرفی بیانگر خـوف غربی مبنی بر تقدس مَرقد ایشان؛ و ازطرف دیگر نشانۀ فوَران عداوت غربی علیه مسلمین است؛ یادآور «جنایات پادشاهان قدیمی» در حق مخالفان است. بدنبال این ترور و تجاوز به خاک پاکستان جمعی آمریکایی و اروپایی شروع کردند به شادی و پایکوبی و تبریک گویی؛ و اِنگار که دین اسلام را بکلی نابود کرده و همۀ مسلمین را قتل عام کرده اند؛ چیزی که واقعیت را منعکس نمیکند؛ بلکه این شادی بیجا و خصومت زا حاصل ضربه ای است که به قول خودشان از مسلمین خورده اند. و همین است که علیرغم اینکه از سازمان القاعده نام می برند و آن را بعنوان دشمن اصلی عَلَم می کنند؛ اما در همان حال این سازمان را با اهداف مختلف و به روشی خصمانه نمـاد اسلامیت و «نمایندۀ همۀ مسلمین» می شناسانند؛ بنحوی که اسامه بن لادن را در حد خلیفۀ مسلمین! تبلیغ مینمایند؛ و حتی حضرت رسول را به سبک و شمایل آنها نشان میدهند؛ و فی الواقع کینۀ سیاه استعماری را علیه اسلام و جوامع اسلامی انعکاس می دهند؛ و این کینه توزی بی خردانه و غیر قابل توجیه حتی «سیاستهای ماکیاولی غرب» را هم زیرپا نهاده است. و جالب اینست که هَمان حاملان حِقد و کینه مدعی هستند که چون مشاهدۀ زخمهای اسامه درد آور است (و نمی خواهند خشم مسلمین را شعله ور سازند!) در نتیجه نشان دادن جنازۀ ایشان ناممکن شده است؟! و طبعا دول غربی بوسیلۀ وسایل تبلیغاتی و بکار گرفتن کل دستگاه خبری دنبال سوء استفاده از مرگ ایشان هستند. ولکن با زبانی ساده باید به دول ناتویی بگوییم که: زیاد جشن و شادی نکنید؛ زیرا هم اسلام و مسلمین حَی و حاضر هستند؛ و هم «خالق و قرآنِ آنها» سر جای خود می باشند. و از اینها که بگذریم؛ اصل برای مسلمین «آزادی و استقلال» و حاکمیت بر ممالک خود و اخراج استعمار از جهان اسلام است؛ جهانی که میدان تاخت و تازِ استعمار و استبداد دست نشانده گردیده! و هر نقطه ای از این جهانِ پهناور میدان جنگ و شرارت آنها شده است.

اما حقیقتی که بعنوان یک مژدۀ بزرگ باید برای مسلمین و جوامع اسلامی بیان کنیم اینست که: جانشینی بسیار بهتر از اسامه بن لادن و همچنین بسیار بهتر از سازمان القاعده و اصلا بهتر از همۀ «روشهای ناچاری» برای مسلمین و جوامع اسلامی ظهور کرده است؛ جانشینی که بدون توسل به سلاح و مخفی شدن و روشهای فوق العاده و عملیات فداکارانه میتواند مسلمین را به آزادی و استقلال و حقوق اساسی خود برساند؛ و استعمارگران و مزدوران مُستبد آنها را از جهان اسلام اخراج و جارو نماید؛ آزادی و استقلال و حقوق اساسی که اصل و مَبنــــــا بوده و هر مبارزه ای باید جهت تحقق آن و جهت رشد مسلمین صورت بگیرد. و این جانشین همانا «قیام و انقلابهای مردمی» است؛ جانشینی که ارتقایی و رشد یافته بوده و مبارزات «محدود و گروهی» را پشت سر گذاشته است؛ و روشی است که خوشبختانه تا حال در چهار مملکت (اندونزی، ترکیه، تونس، مصر) به هدف اصلی نائل شده و چهار نظام مُستبد و دست نشانده را ساقط کرده است (هرچند استعمارگران غربی دنبال خنثی سازی این قیامهای پیروز هستند و جیوش ساخت غربی مهمترین عامل عقیم کردن آنها محسوب میشوند).  و بر پایۀ همین روش، بقیۀ مُستبدین و از جمله نظامهای استبدادی لیبی و یمن و سوریه در مسیر سقوط و زوال قرار گرفته اند؛ کار عُظمایی که القاعده و دیگر جماعات مسلح و دارای روش مسلحانه (با همۀ جانفشانیها) در هیچ جایی موفق بدان نگردیده و در این رابطه دستاورد ملموسی نداشته اند. و اصلا باید توجه داشت که استعمارگران و استبدادیان، اسلام و مسلمین را «به جاهایی می کشانند» که هم در آنجا ناتوان و ضعیف هستند؛ و هم زمینۀ حد اکثر وحشیگری را پیدا میکنند. و از این جهت و بنابر جانشین بهتر و پیروزیهای کسب شده؛ این مسلمین و جوامع اسلامی هستند که باید شادی و پایکوبی کنند و پیروزی بر استبدادیان و استعمارگران را جشن بگیرند. و خوب آیا جشنی عالیتر از این وجود دارد که هدفی را «بجای همۀ جانفشانیها و استعمال همۀ طاقتها و قوتها» بتوان بدون سلاح و خونهای نه چندان زیاد بدست آورد؟! آیا این جانشین بهتر نیست؟! جانشینی که حقیقتا بیانگر «رشد و صحنه داری» مسلمین است. البته در این شکی نیست که کار القاعده و کلا مبارزات مسلحانۀ احزاب و جماعات اسلامی، در افشای ماهیت وحشیانۀ غرب و نحوۀ تعامل استعماری با مسلمین و جوامع اسلامی بسیار روشنگر و افشاء کننده بوده است (بگذریم از روس های اشغالگر و نظامهای دست نشاندۀ آنها در جهان اسلام؛ که آنها نیز حکایت خود را دارند). و حتی باید گفت که بیشتر جنایات شرم آور دُوَل ناتویی غرب در یک دهۀ گذشته (در فلسطین و افغانستان و عراق وممالک عربی و گوانتانامو) محصول مقابلۀ مسلحانۀ سازمان القاعده و گروههای مسلح مسلمان بوده است؛ واکنش وحشیانه ای که علاوه بر بالا بردن شناخت جهانی نسبت به ماهیت و مُحتَوای غربی؛ خود مسلمین را هم بر اساس «گر خدا خواهد عـدو شود سبب خیر» بسیار مُتحول نموده است؛ چرا که: اولا خود مسلمین و تمام جوامع اسلامی در تهاجم ارهابی غرب (زیر عنوان مبارزه با ارهاب - مبارزه با اسلام و مسلمین) مستقیما مورد هدف قرار گرفتند، و قهر و خشونت استبدادی - استعماری علیه آنها دو چندان شد. ثانیا همین ظلم و قهر مُضاعف باعث گردید که جوامع اسلامی (بجای مقاومت حزبی و گروهی) خودشان رأسا به صحنه بیایند؛ و با دستان خالی بر علیه استبداد و استعمار قیام نمایند. و اینکه این قیامها از ممالک عربی آغاز شد؛ ناشی از فشار بیشتر برآنها بود (بگذریم از اندونزی و ترکیه که حتی زودتر جنبیدند). و طبعا اگر قیام مردمی ۵۷ ایران عقیم نشده بود؛ پیشتاز این میدان ما بودیم.

علل ناکامی مسلمین: یکی از علل و حتی علت اصلی عدم موفقیت مسلمین در مبارزات شان و بدتر از آن خنثی شدن موفقیت هایشان (جهت رسیدن به حقوق اساسی و آزادی و استقلال)، نفس خودشان و رشد نیافتگی خودشان و عدم هماهنگی و تمرکز آنهاست؛ و همین رشد نیافتگی و بی لیاقتی است که مبارزات شان حزبی و گروهی شده و در شخصیت ها و مجموعه هایی خلاصه می گردد. و این امر باعث می شود که کاری به بزرگی آزادی و استقلال (که تنها مردمان میلیونی از عهدۀ آن بر می آیند) از مسئولیت مردم خارج گردد و روی دستان احزاب و جماعتهایی باقی بماند که بالبداهه از عهدۀ آن بر نمی آیند. و بعد از آن با توجه به اینکه مقاومت مدنی و مسالمت آمیز غیر ممکن می گردد؛ در نتیجه راه مبارزات مسلحانه و انفعالی (ناچاری) گشوده می شود.

بنابراین در رابطه با «جهاد مسلحانۀ مسلمین» باید توضیحاتی داده شود: اولا جهاد اصطلاحی قرآنی و عام بوده و معنایش «سعی و تلاشِ حداکثری» است و هر نوع سعی و تلاشی را شامل می شود؛ اعم از فکری و سیاسی و اقتصادی و مسلحانه. ثانیا جهاد مسلحانه نیازمند «مشروعیت و رهبری اسلامی» است؛ و شامل هر مبارزۀ مسلحانه ای نمی شود (بگذریم از منشاء آن و از جمله ظلم ظالمان). و علاوه بر اخلاق و تعامل اسلامی تشخیص مرحلۀ آن نیز جدا ضروریست. ثالثا جهاد مسلحانه یک روش و تلاش تصعیدی و ارتقایی است؛ بدین معنا که وقتی راههای سیاسی و مسالمت آمیز بسته میشود و از طریق آنها نتیجه ای حاصل نمی گردد؛ ضرورتا و جهت «استعمال توان جنگی مردم» دروازۀ جهاد مسلحانه باز می شود و چیزی که بنابر روشهای مسالمت بدست نمی آید، میتواند با توسل بدان حاصل گردد. و این نه آن راهی است که ناچارا و بدون مردم! در پیش گرفته می شود؛ و نه در زمانی که مردم حتی در «میدان فکر و سیاست» و روش حداقلی حاضر به همراهی نیستند (به حق یا بنابر عقب ماندگی). و طبعا جهاد ارتقایی خلاف آنست که جمع و جماعتی از روی «ضعف و ناچاری» دست به سلاح ببرند؛ و بعدا (هنگام پیروزی) نظام استبدادی جدیدی را بر مردم تحمیل نمایند (بگذریم از مظلومیت اولیۀ کسانی که چنین می کنند).

حـال سؤال اینست که مثلا نظر ما دربارۀ قیام مسلحانۀ مردم لیبی چیست؟ و یا اگر قیام آزادیخواهانۀ مردم یمن و سوریه به مبارزۀ مسلحانه کشیده شود دربارۀ آن چگونه می اندیشیم؟! جواب ما بعنوان موحدین آزادیخواه در این رابطه چنین است: همانطور که ذکر شد، جهــاد مسلحانۀ مسلمین وقتی مصداق پیدا می کند و واقعیت می یابد که علاوه بر مشروعیت و رهبری اسلامی، باید وجهۀ تصعیدی و ارتقایی داشته باشد، وخاصتا امکان غلبه بر دشمن مُتصور باشد (امری که نیازمند همراهی مردم است)، و گرنه نام جهاد مسلحانه بر آن اطلاق نخواهد شد. بدیهی است که در میدان جهاد و مبارزۀ مسلمین (مسالمت آمیز یا مسلحانه) اصل بر آزادی و استقلال است، چیزی که با غلبه بر «استبداد سرکوبگر و اخراجِ دشمن اشغالگر» بدست می آید؛ استبدادی که مسلمین و جوامع اسلامی را خفه و مسلوب الاراده نموده و اسلامیت را در جهان اسلام ممنوع کرده است، و استعماری که جهان اسلام را کلا اشغال کرده و همۀ ممالک اسلامی را میدان تاخت و تاز خود قرار داده است. و همین است که استبدادِ دست نشانده و استعمار اشغالگر دو روی سکه اند. و همانطور که اِسقاط مُستبدین و کسب آزادی همانند آب حیات است؛ اخراج استعمارگران از جهان اسلام در واقع دنبالۀ اسقاط مُستبدین و مایۀ «استقلال و حاکمیت ملی» است. زیرا استبداد و استعمار مُکمل یکدیگرند؛ کمااینکه که آزادی و استقلال مُکمل یکدیگر میباشند. و طبعا استبداد و استعمار و سلطه گری در یک طرف؛ و آزادی و استقلال و ترقی در طرف دیگر قرار می گیرند و نافی یکدیگر هستند.

ســــازمان مـــوحدین آزادیخــواه ایــــــران

۵ جمادی الثانی ۱۴۳۲ - ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۰