بسم الله الرحمن الرحيم

اصرار بر خلطِ نظام ولایت فقیهی با نظام اسلامی؟!

بعضی از فعالان سیاسی ایران (که خود مخالف نظام و حکومت اسلامی هستند؛ و بعضا حتی لائیک و غیر مذهبی اند) این روزها در پی نصیحت و اِنذار رهبران قیامهای آزادیخواهانه در تونس و مصر و لیبی بر آمده اند؛ و اصرارشان بر اینست که آنها از تجربۀ انقلاب آخوند زدۀ ایران عبرت بگیرند؛ و یادآور میشوند که نکند با دخالت دین اسلام در «امر حکومت و ادارۀ مملکت و تأسیس نظام اسلامی» آن ممالک را نیز همانند ایران دوباره گرفتار نظام استبدادی نمایند؛ و چکیدۀ یکی از این هشدارها چنین است: «ملت مسلمان ایران بر اساس وعده های رهبران دینی در جریان انقلاب، همه آرزوهای خود را در حکومت دینی جستجو می کرد، اما سی و سه سال تجربۀ تلخ و ناگوار نشان داد که چون دین و حکومت و قدرت در هم آمیخت، به صورت گریز ناپذیری دین به ابزاری در دست صاحبان قدرت بدل می شود. این را تاریخ نظام های مذهبی و متکی به دین بارها نشان داده است. چرا که به گواهی تجارب تاریخی «حکومت دینی» به زودی به «دین حکومتی» تبدیل می شود و این تبدل در فرجام یعنی تباهی دین و حکومت و دنیای مردم». http://www.rahesabz.net/story/44675 و طبعا همانطور که انتظار می رود دستگاه خبری استعمار و از جمله بی بی سی انگلیسی هم (که در تبلیغ خمینی و عَلَم کردنش جهت رسیدن به قدرت حداکثر توانش را به خرج داده بود) این مسئله را خوراک خبری خود کرده و بدان آب و تاب داده است. حال سؤال اینست که آیا این نصیحت و انذار (که با مخالفت حرکت النهضۀ تونس روبرو گردید) برای ایران آینده است؛ یا برای ممالکی است که خودشان بهتر از «مار گزیده های ایران» اوضاع شان را درک میکنند؛ و همچنین خوب میدانند که چرا انقلاب ایران چنین سرنوشتی را پیدا کرد؟! و حقیقتش اینست که رهبران آن ممالک نیازی به نصیحت و انذار کسانی ندارند که خودشان بنابر مصالح روزگار! (نه ناآگاهانه و از روی بی تجربگی!) در نظام ولایت مطلقه شرکت جستند و قانون اساسی ولایت فقیهی را امضاء نمودند؛ و تا آخر در محدودۀ آن باقی ماندند. اِلاّ اینکه حُسن این نامه ها بیشتر در بیزاری جستن از نظام ولایت مطلقه و معرفی ماهیت استبدادی آنست؛ و لکن تشبیه قیام ممالک عربی به قیام ۵۷ ایران و همچنین تشبیه حرکات اسلامی آنها به فرقه گری صفوی و ما حصل آن (که نظام ولایت مطلقه بود) بسیار مغالطه آمیز است. و اما بدترین وجه این نامه ها عبارتست از تفهیم نظام صفوی - ولایت فقیهی بعنوان نظام اسلامی. و همین است که راشد غنوشی نیز تأکید میکند: «مشکل لائیکها و غیر مذهبیها اینست که آنها بین اسلام و نوگرایی شکاف می اندازند و جوامع مسلمان را میان «آزادیخواهی» یا «اسلامخواهی» قرار می دهند». http://www.bbc.co.uk/persian/world/2011/11/111109_l42_ghannoushi

در این رابطه و بعنوان موحدین آزادیخواه طرح چند مسئله را ضروری میدانیم: الف - این ناصحان (که اصلا مخالف نظام و حاکمیت اسلامی هستند) فقط متوجه آنند که حکومت این ممالک «اسلامی» نباشد؛ و لکن: ۱- چرا آنها مبانی تشیع صفوی را برای امامت و رهبری نادیده می گیرند؟! ۲- چرا خمینی و آخوندهای صفوی را با امثال راشد غنوشی و حزب النهضة مساوی تلقی میکنند؟! ۳- چرا انقلابی را که یک مُستبد فرقه ای در آن رهبر بلا منازع بوده (و انقلابی که من البدایه آخوند زده بود) با انقلاباتی که مردمی هستند؛ آزادیخواهانه هستند؛ و کسی در آن قدرت بلا منازع ندارد (و مثلا در انتخابات تونس تنها ۴۰ در صد آراء به النهضه داده شد و ۶۰ در صد آراء به احزاب دیگر) مقایسه میکنند؟! ۴- بعدا آیا مشکل مردم ایران «جمهوری اسلامی» بود و هست؛ یا تحمیل ماهیت و منهج آخوندی و فرقه ای و صفوی و ولایت فقیهی بر آن؟! ۵- اگر مشکل جمهوری اسلامی بود؛ پس چرا احزاب و جریانات اسلامی بیش از غیر اسلامی ها متضرر و سرکوب شدند؟! ۶- آیا مشکل نهضت آزادی و مجاهدین خلق و ابو الحسن بنی صدر و جنبش مسلمان مبارز و اهل سنت و...... جمهوری اسلامی بود؟! ۷- آیا مُشکل آقای منتظری و بسیاری از مراجع شیعه و اصلاح طلبان و...... جمهوری اسلامی بود؟! ۸- آیا غیر از اینست که مشکل اصلی همانا قدرت بلامنازع خمینی و آخوندهای فرقه ای بود؛ و هر نامی که برای نظام انقلابی ایران اختیار می شد؛ هیچ فرقی نمی کرد و خمینی و همراهانش آن را مصادره میکردند؟! ۹- آیا خمینیِ پاریس نمی گفت که حتی کمونیستها نیز آزادی خواهند داشت؟! کما اینکه کمونیستها نیز می گفتند اصلا برای زوال دولت (که پدیده ای طبقاتی است) کار میکنند؟! بالاخره تجربۀ تمام انقلابهای دنیا پیش روی ماست؛ و بنابر آن هر انقلابی (هر نامی که داشته باشد) وقتی رهبرانی بلامنازع داشته باشد؛ نتیجه اش نظام استبدادی جدیدی خواهد بود؛ مگر اینکه مبانی انقلابیون «آزادیخواهی و مردمسالاری و کثرتگرایی» باشد و در مسیر آن سابقۀ طولانی داشته باشند. ۱۰- آیا حذف اسلام و اسلامیت از سیاست و حکومت برای آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی است؟! یا برای سرکوب اسلام و مسلمین و تحمیل استبداد لائیکی (که اصلا قیام مِلل اسلامی علیه آن بپا شده است). ۱۱- چرا این ناصحان و انذار دهندگان از نظامهای لائیکیِ سرکوبگر (که تمام جهان اسلام را زیر سلطۀ خود قرار داده اند) حرفی نمی زنند؟! ۱۲- چرا وقتی یک نظام موسوم به دین اسلام استبدادی میشود (بگذریم از مخالفت همۀ احزاب و سازمانهای اسلامی)؛ باید هرچه اسلامی است طرد و حذف شود؛ اما چشم شان از استبداد لائیکی غافل مانده است؟!

ب - آقای ابراهیم یزدی (به عنوان وزیر خارجۀ اسبق جمهوری اسلامی!) در نامه اش به راشد غنوشی، مسلمین را فاقد «تجربۀ مردمسالاری» تـوصیف میکند و میگوید: «ما مسلمانان از هر ملیتی، اگر چه برای تحقق حقوق اساسی، آزادی وحق حاکمیت خود مبارزه می کنیم اما تجربه کافی با دموکراسی رانداریم. ما مبارزه میکنیم و دیکتاتور سرنگون میکنیم، اما استبداد را به عنوان یک شیوه زندگی از بین نمی بریم». http://www.rahesabz.net/story/44435  لکن به نظر ما در این توصیف و تحلیل چند نقص اساسی وجود دارد:

۱- کار و امر مسلمین من البدایه شورایی بوده و نظام اسلامی متکی به رأی و نظر مردم است (مثل نحوۀ حکومت رسول و خلفای راشده)؛ و غیر از آن «طاغوتی و استبدادی» تلقی میشود. و بهمین خاطر امروزه هم هیچ مسلمان و عالِم اسلامی حتی نظامهای اُمَوی وعباسی وعثمانی را بعنوان نظامهای اسلامی به رسمیت نمی شناسد. و طبعا در دورۀ معاصر نیز مشکل مسلمین عدم تجربۀ مردمسالاری نیست؛ بلکه مشکل آنها «عدم مَجال مردمسالاری» است؛ وهیچ کس نمیتواند مثالی بیاورد که درآن سرنوشت مملکتی بدست جامعۀ اسلامی افتاده و بعد بجای مردمسالاری سر از نظام استبدادی در آورده است. و اما مثال ایران: حقیقت قضیه این بود که مردم ایران غافلگیر شدند و قیامشان زیر چکمۀ لائیک پهلوی و ساواک سفاکش بوقوع پیوست؛ و مردم ایران نسبت به سرنوشت قیام خود بسیار کم اطلاع بودند؛ و تا بخود آمدند گرفتار نظام ولایت مطلقه شده بودند. و همین است که میتوان گفت: قیام ۵۷ ایران عقیم و استبدادی متولد شد؛ چرا که این قیام آخوند زده بود؛ و آخوندهای صفوی همیشه مخالف مردمسالاری و خلافت انتخابی بوده اند؛ و «انتصاب الهی و عصمت امام و رهبر» جوهرۀ شیعه گری صفوی را تشکیل میدهد. و هنگامی که شخصی مثل خمینی (که ماهیت عقیدتی اش در کشف الاسرار و مصباح الهدایه منعکس و نظام ولایت فقیهی چکیدۀ عقیدۀ سیاسی اوست) در رأس یک نهضت قرار می گیرد (البته به کمک استعمار) سرنوشت استبدادی آن بسیار بدیهی میشود.

۲- استعمارگران غربی و دستگاه خبری استعمار، شخص خمینی را (که عنصری فرقه ای و استبدادمنش و ضد کمونیست بود) با توجه به هماهنگی ایشان با اهداف استعماری بعنوان رهبر انقلاب ایران بسیار تبلیغ کردند؛ و آنگاه در کنفرانس گوادلوب رهبری او را به رسمیت شناختند و از پاریس به تهران برگرداندند (در این رابطه به کتاب: انقلاب ایران در دو حرکت؛ از مهدی بازرگان مراجعه شود). و در همین راستا باید گفت: صرف نظر از ماهیت سنتی و ماهیت مذاهب سنتی (که هر یک در جای خود مایۀ تنگ نظری و محدود شدن کثرت گرایی می شود)، اما مشکل بزرگ جوامع اسلامی؛ همانا ظرفی استبدادی - استعماری است که در آن افتاده اند؛ و در این میدان حق تعیین سرنوشت و حق تعیین نوع نظام سیاسی و حق تعیین مرزهای مملکتی از آنها سلب شده؛ و حتی فرصت اصلاح و آزادسازی خود را نیافته اند. هر چند این بهار عربی - اسلامی ان شاء الله به آزادی و اصلاح و شکوفایی مسلمین و جوامع اسلامی منتهی خواهد شد، و مسلمین و جوامع اسلامی را به آزادی و استقلال خواهد رساند.

۳- هنگام قیام ۵۷ ایران هَیمنۀ گرایشات کمونیستی - استالینی فضا را آنچنان ضد آزادی و مردمسالاری کرده بود که کمتر کسی جرئت آزادیخواهی می کرد؛ و آن زمان آزادیخواهی تقریبا مساوی با لیبرالیسم و نوکری امپریالیسم شده بود. و در چنین فضایی (که جامعه بین استبداد صفوی و استعمار غربی و جریانات استالینی) تقسیم شده بود؛ دور از انصاف است که گفته شود: «مسلمین استبدادیان را سرنگون میکنند و بجایش استبدادی جدید می نشانند». و همین امروزه بنگرید که استعمارگران غربی چگونه برای تحمیل استبداد لائیکی بر آیندۀ ایران زمینه سازی میکنند؟!

ج - آقای یزدی در راستای بی تجربگی مسلمین! و در رابطه با مردمسالاری سخنانش را چنین ادامه میدهد: «ما شاه را سر نگون کردیم، اما فراموش کردیم که به درمان منش و شخصیت " شاه درون" خویشتن خود بپردازیم....... من از خداوند باری تعالی میخواهم که شما را از ارتکاب اشتباهاتی که ما در ایران دچار آن شدیم، یا آنچه در الجزیره یا در موارد مشابه رخ داده است، حفظ نماید».  و طبعا ایشان این حقیقتِ مسلم را نادیده گرفته اند که: ایرانِ آزاد شده از استبداد لائیکی پهلوی؛  مباشرتا استبدادِ «صفوی - ولایت فقیهی» زایید؛ و بعد از پیروزی قیام ۵۷ حتی یک بار انتخابات آزاد در ایران برگزار نشد؟! و حتی انتخاب جمهوری اسلامی هم آزادانه نبود؛ بلکه حاصل استبدادمنشی خمینی بود که می گفت: «جمهوری اسلامی؛ نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر». خــوب؛ حالا توجه کنید: ۱- با این نامگذاری هر کسی که مسلمان نبود از نظام سیاسی حـذف گردید. و همانطور که میدانیم بیشتر احزاب و سازمانهای اسلامی و از جمله نهضت آزادی و مجاهدین خلق و شخصیتهایی امثال ابو الحسن بنی صدر و احمد مفتی زاده و...... به نظام جمهوری اسلامی رأی دادند. ۲- گام بعدی در تحمیل نظام استبدادی ولایت فقیهی هنگام تدوین قانون اساسی برداشته شد؛ و طبعا با تصویب «قانون اساسی ولایت فقیهی» هرکسی که ولایت فقیهی نبود (اعم از شیعه و سنی و غیر مسلمین) حذف گردیدند. و بدیهی است که احزاب و سازمانهایی که به قانون اساسی فرقه ای و ولایت فقیهی رأی دادند (مثل نهضت آزادی) بالاخره در مقابل موضع خود مسئول هستند؛ در حالی که همان زمان بسیاری از جریانات و احزاب و سازمانهای اسلامی حاضر نشدند بدان رأی بدهند؛ و متعاقب آن محروم شدند و حتی از نامزدی آنها در انتخابات ریاست جمهوری ممانعت بعمل آمد؛ و مجاهدین خلق و احمد مفتی زاده جزو این دسته بودند. و البته در همان دوران (هنگام دولت موقت) دیدیم که چگونه خمینی حکومت موقت آقای بازرگان را «دولت امام زمان!» نامید؛ و بعد از انتخابات ریاست جمهوری نیز (که در چهارچوبۀ قانون اساسی ولایت فقیهی صورت گرفت) باز هم شاهد بودیم که چگونه آقای بنی صدر به ریاست جمهوری رسید (که بالاخره او نیز تحمل نگردید)؛ و سرانجام در بهار ۶۰ همۀ جریانات مخالف و منتقد نظام ولایت فقیهی حذف و قلع و قمع شدند؛ و بدین صورت نظام ولایت مطلقۀ خمینی جامۀ عمل پوشید؛ مصیبتی که بسیاری در آن سهیم بودند؛ و از جمله «کمونیستهای توده ای و فدایی خط امامی!» در روند تثبیت نظام ولایت مطلقه نقش بازی کردند؛ اما سرانجام خودشان هم گرفتار شدند.

د - و اما تونس: قبل از هر چیز حرکت نهضتِ اسلامی به رهبری راشد غنوشی اهل شوری و انتخابات آزاد است و تاریخ ۴۰ سالۀ این حرکت اسلامی بیانگر همین واقعیت می باشد؛ و اخیرا هم خود راشد غنوشی به کرات اعلام نموده که منهج و روش سیاسی حرکت النهضة به منهج و روش سیاسی احزاب مسلمانِ ترکیه و خاصتا به حزب عدالت و توسعه (به رهبری رجب طیب اردوغان) شبیه است و مانند آنها حرکت میکند. و این بدین معناست که حرکت النهضة (و آنهم بعد از گذشت چند دهه از قیام آخوند زدۀ ایران؛ که حتی خمینی گرایان نیز آزادیخواه شده اند) خوب میداند که چگونه حرکت کند و اسلامیت و آزادیخواهی را پیگیری نماید. بگذریم از اینکه حرکت النهضة همانند خمینی قدرت مطلقه و بلامنازع نیست که بتواند طغیان کند و دیگران را یا قلع و قمع و یا آنها را دستۀ چاقو نماید؛ بلکه در مقابل حرکت النهضه بیش از نصف آراء و قریب به ۶۰ درصد وجود دارد. و حقیقتا خطر اصلی «برای مردمسالاری تونس» جیش لائیکی بن علی و این نهاد استبدادی - استعماری است. اینست که به نظر ما هشدار این ناصحان (که کمتر به جهان اسلام می اندیشند) در جای خود نیست؛ چرا که مشکل اصلی جوامع مسلمان، عدم مجال آزادی و مردمسالاری است؛ نه عدم تجربۀ آزادی و مردمسالاری. و الحق اگر قرار است دربارۀ قیامهای آزادیخواهانه و حفظ دستاوردهایشان هشداری داده شود؛ این هشدار قبل از هر چیز باید متوجه جیوش استبدادی - استعماری در آن جوامع بشود؛ که مبادا همانند الجزائر کودتا کنند و آن ممالک را به خاک و خون بکشند و نتایج انتخابات ها را عقیم گردانند؛ خطری که هم در تونس وجود دارد و هم مصر؛ و مثلا حالا نیز سرنوشت قیام مردم مصر با تسلط جیش حسنی مبارک بر امور سیاسی در هاله ای از ابهام قرار گرفته است. کما اینکه در ترکیه نیز خطر این مار لائیکی - استعماری به تمامی زائل نشده و در کمین مردمسالاری آن دیار نشسته است. لازم بذکر است که موحدین آزادیخواه خواستار جمهوری متحدۀ مردمی برای ایران هستند؛ و جهت تحقق این امر معتقد به «آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی» است؛ و دربارۀ نظام توحیدی و اسلامی در مرامنامۀ سماء (فصل افکار و عقاید سیاسی - اصل ۱۷) چنین آمده است: نظام توحيدى (خلافت مردمى) تنها در سايۀ آزاديهاى اساسى (عقيدتى، سياسى، فرهنگی، اقتصادى) و طى شدن مراحلى از رشد و تکامل فکرى، سياسى، اقتصادى، و اخلاقى فرد و اجتماع، و با عبور از فرقه گری و وصول به اسلام اجتهادی، ممکن و ميسر می شود، اما قبل از وجود اين زمينه ها و شرايط، استقرار نظام توحيدى (عليرغم اسم و رسم و ظواهر) وجود خارجى نخواهد داشت و وحى عام توحيدى متحقق نخواهد شد، و در صورت برپایی و ایجاد آن، کارش یا به سازش و تنازلات و یا به استبداد و سرکوبگری کشیده می شود».۴۲

(۴۲) منشاء حقانیت و مشروعيتِ انديشه و عقيدهٴ توحيدى، الله رب العالمین و وحى عام اوست، که يا توسط رسولانش به بشريت ابلاغ شده، يا بوسيلهٴ دانشمندان در جهان خلقت کشف می گردد، و يا در وجود انسانهاى عاقل و مترقى ظاهر می شود. همچنين منشاء حقانیت و مشروعيت نظام توحيدى و اجراى وحى عام توحيدى بر ممالک و جوامع، مردم و رضايت آنهاست، که از طريق «انتخابات آزاد» و آراى مثبت آنها ظاهر و اثبات می شود. و بايد دانست که تحميل هر فکر و عقيده و نظام سیاسی در تضاد با آزادى و ترقی و توحيد است، و سرانجامش، استبداد و شرک و ماديت، مسخ و فساد و سازش، و شکست و ناکامی، و افتضاح و رسوایی است.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۱۵ ذو الحِجه ۱۴۳۲ - ۲۰ آبان ۱۳۹۰