بسم الله الرحمن الرحيم

دمکــــــــراسی فحشــــــــاء و تزویــــــــر

در گذشته کمونیستها از دمکراسی غربی به نام «دمکراسی بُرژوازی» یا دمکراسی سرمایه داری یاد می کردند؛ و منظورشان این بود که دمکراسی غربی ظاهری مردمسالارانه دارد و مبنی بر انتخابات است؛ اما حقیقتش اینست که سرمایه داران در سایۀ سلطه و امکانات وسیعی که دارند صحنۀ انتخابات و صحنۀ سیاست و حکومت را زیرکانه به «تصرف و انحصار خود» در آورده اند، و در نتیجه به شیوۀ خودشان نظام استبدادی (استبداد سرمایه داری) بوجود آورده اند. و همین بود که کمونیستها در مقابل چنین نظامی موضع گرفتند و دمکراسی خلقی (مردمی) پیشنهاد کردند؛ و بعدا در هر مکان و مملکتی که حاکمیت پیدا کردند نام نظام حکومتی شان را «جمهوری دمکراتیک خلق!» گذاشتند؛ همان نوع جمهوری که عملا روی استبداد سرمایه داری را سفید کرد و از نظامهای استبدادی رایج نیز خطرناکتر و پر مصیبت تر از آب درآمد؛ و کرۀ شمالی کنونی که نظامی مخوف و استبدادی است از بقایای جمهوریهای دمکراتیک خلقِ کمونیستی میباشد. و اما مفتضحانه تر اینکه بعـد از زوال نظامهای کمونیستی، خود کمونیستها نیز به «دمکراسی سرمایه داری!» پیوستند؛ بنحــــوی که انگار هیچ وقت نه کمونیست و نه مخالف نظام سرمایه داری بوده اند (یعنی واقعا توبه کردند و توبه شان هم قبول! گردید)؛ و حالا بسیاری از کمونیستهای سابق در جوامع اسلامی تکیه گاه دُوَل ناتویی هستند. هر چند دمکراسی امروزۀ روسیه که بنیانگذارانش امثال یلتسین (خمار روسی) و پــــوتین (جاسوس ک - گ - ب) هستند؛ نه دمکراسی سرمایه داری (کاش چنین بود!)؛ بلکه «دمکراسی مافیایی!» است؛ یعنی بسیار بدتر! و فساد و انحطاط و تبعیض در آن شهرۀ عالم است؛ در حالی که قرار بود هیچ نظامی نتواند با نظام کمونیستی! هماوردی نماید؛ نه اینکه دمکراسی مافیایی و آنهم بلا فاصله! جانشین نظام کمونسیتی شود؛ پدیده ای که حقیقتا بیانگر عدم صداقت کمونیستها در کارشان بوده است؛ کما اینکه در جهان اسلام نیز با الحـــاق به دول استعماری غرب عدم صداقت خود را به اثبات رساندند و حتی به افکار و منهج کمونیستیِ مارکس و انگلس هم جفا نمودند و بدان «قالب اسلام ستیزی» بخشیدند. اما آنچه ظاهرا پیش بینی نمی شد! ظهور نوع دیگری از دمکراسی غربی در جهان اسلام و در جوامع اسلامی است؛ که «دمکراسی فحشاء و تزویر» نزدیکترین نام به ماهیت و مُحتوای آنست؛ و طبعا در رابطه با اصطلاح فحشاء (شیوع و رواج زشتکاریها) معنای عام آن مد نظر است، اعم از جنسی کردن فضای اجتماعی، ترویج مستی و میخوارگی، تظاهر به اسراف و تبذیر و.... کما اینکه در بکارگیری اصطلاح تزویر (جعل و ساخته کاری و حقه بازی) انواع آن مطرح می شود، اعم از تزویر در انتخابات، تزویر در صنعت و اقتصاد، تزویر در قوانین مملکتی، تزویر در روابط خارجی، و خاصتا تزویر و دجالگری در این امر که «استبداد و سرکوبگری را زیر نام دمکراسی!» به فروش می رسانند؛ و زیر همین نام! نظامهای استبدادی دست نشانده و مزدور تحمیل میکنند؛ و باز بهمین نام! ممالک مختلفه را اشغال کرده و غارت می نمایند؛ بدون اینکه حیاء کنند و شرمنده شوند و..... و خلاصه روش فسق و فساد و اصل قرار دادن منهج و روش ماکیاولی و مبنا کردن «فساد و فحشاء و تزویر» در همۀ ابعاد زندگی، کار اصلی آنها شده است؛ و به قول قرآن: الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلَادِ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ (فجر - ۱۱ و ۱۲): «آنهایی که در میان بشریت راه ظلم و طغیان در پیش گرفتند و فسـاد و خرابکاری را تکثیر و ترویج نمودند»، تا جایی که سیاست را مساوی با دروغگویی و دجالگری! و سیاسی (حاکم) را مساوی با دروغگو و دجال نموده اند. و حالا این نوع دمکراسی؛ که هم فحشای آن و هم تزویرات آن تحمیلی میباشد؛ آشکارا توسط استعمارگران غربی هدایت و رهبری می شود؛ و هدف اصلی این برنامه «تصرف نهایی جهان اسلام» به مثابۀ مصدر تدین و انسان گرایی و آخرین سنگر ضد استعماری است؛ لقمه ای که قورت دادنش چندان هم کار ساده ای نیست؛ چرا که این بار دین اسلام در کار است! و نمی بایست آن را با مسئلۀ کمونیسم و زوال آن قاطی نمایند؛ کمونیسمی که در ذات خود امری گذرا و حاصل وضعیت معیشتی غرب بود. و حالا که «قیام و انقلاب» جهان اسلام و خاصتا ممالک عربی را فرا گرفته؛ و من جمله در تونس و مصر و در لیبی و یمن و..... مُستبدینِ خائن و استعماری یا ساقط و زائل گردیده و یا در معرض سقوط و زوال واقع شده اند؛ قیاس و مقایسۀ جهان اسلام و قضیۀ اســلام و مسلمین با «نظامهای کمونیستی» امری ابلهانه تر به نظر می رسد؛ همان جهانی که بعد از ۱۵ قرن مقاومت در برابر اشغالگرانِ شرق و غرب در مسیر «خیزش مُجدد» قرار گرفته است.

اما لازم است دربارۀ «دمکراسی فحشاء و تزویر» که برای جهان اسلام! مناسب تشخیص داده شده بحث بیشتری داشته باشیم. قبل از هر چیز باید توجه داشت که: اولا زمانی امری مستقر می شود که زمینه های ضدیت با آن زائل شوند؛ زمینه هایی که مانع استقــرار «کار مورد نظر» می شود؛ و در جهان اسلام؛ اسلامگرایی همان زمینه های مانع بحساب می آیند؛ و بهمین خاطر مورد تهاجم استعمار غربی واقع شده اند؛ و جدایی اسلام از سیاست و حکومت (به حاشیه راندن اسلام و مسلمین) در رأس این کار اساسی قرار می گیرد. ثانیا تحمیل دمکراسی فحشاء و تزویر وسائل خود را میخواهد؛ وسائلی که با برنامۀ اعلام شده تناسب داشته باشند؛ و همینجاست که در جهان اسلام «زنان فاحشه و هوسباز» در رأس اهمیت قرار می گیرند و حداکثر معنا را پیدا می کنند؛ بحدی که اگر زنی بوی فحشاء ندهد! و لااقل بخشی از بدنش را در معرض عموم (جهت تحریک هوس مردان) قرار ندهد؛ زنی عقب مانده تبلیغ میشود و حتی از حقوق اولیۀ خود و مثلا از کار در ادارات دولتی و شرکتهای حکومتی محروم می گردد. همچنین مسئلۀ انتخابات (ولو بسیار مسخره و بیجا و نابهنگام باشد) در رأس امور قرار می گیرد؛ چرا که اصل بر «انتخاباتی تشریفاتی و بی زمینه» است؛ اما چونکه مردمان جوامع اسلامی بسیار مخالف حضور غرب در جهان اسلام هستند (علیرغم همۀ تحمیلات و سلطه گری و تبلیغات و امکانات)؛ استعمارگران از تزویر در انتخابات بی نیاز نمی شوند؛ و علنا «انتخابات تزویری!» برگزار میکنند؛ بنحوی که حالا تزویر و ساخته کاری در انتخابات در جلو چشم جهانیان!! به یک امر عادی تبدیل شده است؛ همانطور که فحشای روی تلویزیونها!! امری عــادی گردیده است. و در همین راستــاست که تلویزیون به مثــابۀ «مصدر دروغ پراکنی و فاحشه سازی و هرزه گی» ظهور میکند و یکی از عوامل کذب و فحشاء و هرزه گی می شود؛ و اکنون بدون اینکه زیاد توجه بر انگیز باشد؛ در هر خانه ای یک مرکز دروغ پراکنی و یک پنجرۀ فحشاء و هرزه کاری دایر شده است؛ و مردمان تحت سلطه نیز (که از تلویزیون و اخبار جهان! و برنامه های تفریحی! بی نیاز نیستند) از این کانال به کانال دیگری می روند؛ و احیانا تلویزیونها را «مهار و مُحدد» نموده و از دست اعضای خانواده خارج می سازند. البته این تنها تلویزیون نیست که منعکس کنندۀ برنامه ها و فرهنگ استعمارگران و گرفتار هیمنه و سلطۀ آنها شده است؛ بلکه «همۀ صنایع، وسایل ارتباطی، مدارس، روزنامه ها، مجلات و.....» دارای چنین وضعیتی هستند و از فرجه ای میگردند که از دام این شیاطین مسلط و جهانخوار برهند. و طبعا چنین تسلط و هیمنه ای حاصل یک دورۀ تاریخی مبنی بر ظهور نسلی جدید در غرب و انحطاط نسل گذشتۀ مسلمین است؛ نسلی که روی پیروزیهای قرون گذشتۀ مسلمین نشست و از مبانی وضع بوجود آمده غفلت نمود؛ و تا جنبید کار از کار گذشته بود؛ و «زمان و نسلی جدید» لازم بود تا دوباره از تسلط دشمنان خارجی و استبداد دست نشانده بیرون جهد. و حال حدود یک قرن است که نسل جدید اسلامی به مبارزه برخاسته و در این مدت کار و فعالیت خود را تعمیق و توسعه بخشیده است. بله پیروزی مجدد مُسلمین حتمی است؛ اما زمان بیشتری میخواهد تا دوباره سرنوشت خود را بدست گیرد و «اشغالگران و عمالشان» را ساقط نماید. و آنگاه این اولِ کار و سرآغاز دورۀ بیداری و نوسازی خواهد بود؛ و دورۀ «ساخت و سازندگی» و زمانِ «رشد و شکوفایی» و مرحلۀ «انتخابات آزاد و مردمسالاری حقیقی» فرا خواهد رسید؛ دوره ای که جوامع اسلامی با سعۀ صدر و با اخلاق توحیدی میتوانند در دنیای معاصر «ظهوری خلاق و پیشتاز» داشته باشند.

باید دانست که استبدادیان و استعمارگران همیشه زیر لوای شعارهای «مردم پسند و زمینه دار» به استبداد و سلطه گری و غارتگری می پردازند؛ و کسی نباید توقع داشته باشد که آنها اهداف واقعی و نهایی خود را بر ملا سازند و بگویند ما دنبالِ «استبداد و سلطه گری و غارتگری!» هستیم؛ چنین چیزی ممکن نیست؛ هرچند عملکردشان این واقعیت را فریاد میزند و آن را افشاء و بر ملا میسازد. و در رابطه با آزادی و مردمسالاری هم وضع بهمین منوال است؛ و مثلا اگر کسی انتظار داشته باشد که غربِ صلیبی - استعماری (بعنوان دشمن اصلی و چهارده قرنۀ مسلمین) به فکر آزادی و مردمسالاری در جهان اسلام! است و میخواهد جوامع اسلامی از «آزادی و استقلال» برخوردار شوند؛ احمقی بیش نیست (البته اگر منافق و حیله گر نباشد)؛ چرا که آزادی و مردمسالاری (حکومت مردمی) در جهان اسلام مُنجر به حاکمیت جوامع اسلامی و ظهور ارادۀ مردمان مسلمان می شود؛ و اسلامیت و دینداری اسلامی مجددا و با اجتهادات متناسب و عصری احیاء می گردد؛ امری که مایۀ آزادی و آبادی و شکوفایی ممالک اسلامی میشود و نیروهای انسانی و مادی آنها (بجای سرازیر شدن به ممالک غربی) به خدمت خودشان در می آید. بنابر این، یا باید استعمارگران صلیبی غرب را دلسوزان اسلام و مسلمین تلقی کنیم؛ و یا باید زیر کاسۀ آزادی و دمکراسی غربی (خاصتا برای جهان اسلام!) نیم کاسه ای جستجو نماییم؛ بگذریم از اینکه با توجه به سابقۀ استعمارگران غربی (طی قرون گذشته) این نیم کاسه ظاهر و عیان شده و نیازی به جستجو ندارد؛ و اگر در این رابطه برای «آباء و اجداد ما» شبهاتی وجود داشت؛ اکنون همۀ شُبَهات جزو مُسلّمات شده اند. و در همین راستا باید گفت: استعمارگران صلیبی غرب (بعد از استقرار اسلام) زیر سه عنوان به ممالک اسلامی هجوم آورده اند: در هجوم اول (معروف به جنگهای صلیبی - که تا اخراج آنها دو قرن طول کشید - یعنی قرون ۵ و ۶ هجری)، اشغالگران صلیبی زیر عنوان «نجات قبر مسیح در فلسطین» به جهــان اســلام سرازیر شدند و جنگهای دو قرنه را بر مسلمین تحمیل کردند. لکن با توجه به شکست سنگینی که دچارش گشتند؛ قرنها بلاد و جوامع اسلامی از شرّ آنها محفوظ  ماند؛ هر چند از طرف دیگر مصائبی مثل حملۀ مغولها و یا داستان صفویت و جنایاتش ظاهر شدند؛ و در این مدت نیز بخش بزرگی از جهان اسلام ایام راحتی بخود ندید. در هجوم دوم (دورۀ استعمار و اشغالگری و غصب اراضی - که بعد از رُنسانس و نوسازی اروپا آغاز گردید) کار اشغالگری و توسعه طلبی و سلطه گری، زیر نام عُمران و آبادسازی (استعمارگری!) جلو رفت؛ و بیشتر زیر این نام دست به هجوم و اشغالگری و غصب و غارت جهان زدند؛ هجوم و اشغالگری و تصاحبی که تاریخی از «غصب و غارت و جنایت» ایجاد نمود و خودش داستانها دارد. و طبعا این مرحله از هجوم و غارتگری و غصب اراضی؛ به جهان اسلام محدود نگردید؛ بلکه بَرّ قدیم و جدید را گرفتار این مصیبت ساخت؛ و حتی در «اَندَلُس، آفریقا، آمریکا، استرالیا و.....» جنگهای نسل کشی و برده سازی به راه انداختند؛ جنایاتی که آثار و داستانشان هنوز زنده و باقی است؛ و غصب و اشغال فلسطین هم جزوِ مصائب همین دوره از استعمارگری اروپی است؛ دوره ای که حدود ۵ قرن طول کشید؛ و تا استقلال ظاهری و ساختگی بسیاری از ممالک جهان در قرن بیست میلادی (خاصتا بعد از جنگ عالمگیر دوم) تداوم پیدا کرد. و لکن با توجه به اینکه طبق برنامه ها و طرحهای خود عقب نشینی کردند (بجای تحمل شکست و فرار) نظامهای استبدادی دست نشانده را در غیاب مستقیم خود بجا گذاشتند. و اما لازم بذکر است که در این مرحله نیز صلیبیت و تحمیل مسیحی گری (همراه با غصب و غارت) کار اصلی استعمارگران بود؛ تا جایی که مسیحیت و صلیبی شدنِ بخشهای بزرگی از جهانِ معاصر از دورۀ استعمارگری نشأت می گیرد؛ و آثار نصرانی سازی این مرحله قابل مقایسه با «دورۀ جنگهای صلیبی» نیست؛ و بلکه ظالمانه تر از امپراتوری روم، جوامع بشری را در دو راهۀ «یا مرگ یا مسیحیت» قرار دادند؛ بنحوی که مسیحی شدن اَندَلُس (اسپانیا و پرتقال) و قارۀ آمریکا و قارۀ استرالیا و نیوزیلند و بخشی از آفریقا، و همچنین مسیحی شدن جنوب نیجریه و جنوب سودان و تیمور شرقی و..... حاصل سلطه گری دورۀ استعمارگری اروپاست (و این یعنی اینکه مسیحیت امروزه؛ یا ناشی از سلطۀ امپراتور روم! و یا نتیجۀ استعمارگری اروپاست!)؛ و اصلا داستان تبشیر و مسیحی سازی دورۀ استعمار امری معروف و شهرۀ افاق است. و اما هجوم سوم بعد از جنگ عالمگیر دوم شروع می شود؛ هجومی بیش از هر زمان حیله گرانه و ضد بشری؛ و هجومی با شعار «آزادی و دمکراسی و حقوق بشر!»؛ و لکن به قصد سیطرۀ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی بر جهان. و خاصتا هجومی که بجای حضور مستقیمِ جیوش غربی - صلیبی؛ بیشتر توسط عمال دست نشانده (استبداد دست نشانده) عملی گردید؛ و خودشان نیز در لباس دوست و هم پیمان! ظاهر شدند؛ دوست و هم پیمانی که طراح و بانی همه چیز هستند؛ و در همۀ این ممالکِ ظاهرا مستقل «پایگاههای جنگی!» دایر کرده اند. البته در این دوره هم اشغالگریِ استعماری عند اللزوم ادامه داشته است؛ و هجوم مستقیمِ دول ناتویی به ممالک مختلف در طول چند دهۀ اخیر؛ و من جمله هجوم اخیر به «عراق و افغانستان» مصداق اِمتزاج روشِ «اشغالگریِ استعماری» و «دجالیت و ماکیاولگری» است. پس در میدان عمل (در همۀ مراحل تاریخی) ماهیت تهاجمات غربی - صلیبی آفتابی میباشد؛ و من جمله هر کسی که تاریخ مُنازعۀ مسلمین و مهاجمان غربی را مطالعه نماید، خوب میفهمد که در همۀ تهاجمات و اشغالگریها، نه قبر مسیح و زیارت آن در جنگهای صلیبی برای آنها ارزشی داشته؛ نه عُمران و آبادسازی ممالک اسلامی! برای آنها مطرح بوده (در دورۀ استعمارگری)؛ و نه اینکه آزادی و دمکراسی برای مسلمین! به ذهن آنها خطـور کرده است، بلکه آنچه برای «مُهاجمان طمّاع و مادی غرب» در همۀ ادوار تاریخی مطــرح بوده و هست، «سلطه گری و غصب و غارت» است؛ اما در هر زمانی! شکل و شیوه و شعاری داشته اند.

همانطور که ذکر شد در دورۀ جنگهای صلیبی مهاجمان اروپایی (بعد ازهمۀ وحشیگریها) دچار شکست نهایی شده وهمراه با تلفات سنگینی از بلاد مسلمین و از فلسطین اخراج گشتند؛ و تا قرون اخیر جهان اسلام از شر آنها در امان بود. اما بعد از قرن ۱۶ میلادی (تجدید حیات غربی - دورۀ رُنسانس) دوباره و به تدریج سر و کله شان پیدا شد؛ و اولین کارشان «اشغال اَندَلُس» و قتل و کشتار و مسیحی سازی و فراری دادن جوامع آن ممالک آبـــاد و شکوفا به شمال آفریقا بود. و بدین شیوه دورۀ استعمارگری بالفعل آغاز گردید. بله؛ این مهاجمان سلطه گر در دورۀ استعمارگری بسیار موفق و غالب بودند؛ چرا که جهان اسلام عمیقا «منحط و خواب آلود» شده بود؛ اما سلطۀ سیاسی و نظامی آنها بر جهان اسلام تا سقوط دولت عثمانی (در جنگ جهانگیر اول) کامل نگردید، و بعد از آن بود که استعمارگران پیروزی نهایی را جشن گرفتند و اعلام داشتند که: «جنگهای صلیبی امروز به پایان رسیده است». لکن بعد از چنین سیطره ای؛ استعمارگران بخوبی احساس کردند که اگر به شیوۀ قدیمی به غصب و اشغال جهان اسلام بپردازند؛ ممکن است داستان جنگهای صلیبی دوباره تکرار شود و مِلل اسلامی علیه آنها قیام نمایند. بنابر این آنها «دو کار اساسی» در رابطه با جهان اسلام و بلاد مسلمین انجام دادند؛ و حقیقتا همین دو کار اساسی بود که پشت جهان اسلام را شکست و حتی سقوط دولت عثمانی نسبت به این دو قضیۀ پر مصیبت امری ناچیز بود: یکی از کارهای این استعمارگران (جهت مغلوبیت دائمی مسلمین) تقسیم بلاد اسلامی بود؛ به شیوه ای که اولا قدرت و اتحاد آنها را براندازند؛ و ثانیا بنحوی این بلاد را تقسیم کردند که این جوامع همیشه در جنگ و نزاع باقی بمانند؛ تقسیمی که نه مشخصا اساس قومی داشت؛ و نه مشخصا اساس مذهبی؛ بلکه بر حسب «تضعیف و نزاع مسلمین» این ممالک را درهم تنیدند و ازهم گسیختند؛ و درنتیجه هرمملکتی از چند قوم و مذهب اسلامی تشکیل گردید؛ و بدین شیوۀ استعماری «ممالک جعلی و ساختگی» در جهان اسلام پدید آمدند؛ پدیدۀ شومی که حالا هم جوامع اسلامی گرفتار آن بوده و از دستش مینالند. در این رابطه به مقالۀ مبسوطِ سمـاء: «مــاهیت مــرزهای ارضی» مراجعه شود. کار دوم اشغالگران استعماری (جهت زیر سلطه ماندن مسلمین) همانا ایجاد نظامهای استبدادی دست نشانده بود؛ طرحی که هم استبداد و سلطه گری غربی را خودی و نامحسوس جلوه می داد؛ و هم غرب را از حضور مستقیم و پر هزینه بی نیاز می کرد؛ و این خطرناکترین طرحی بود که غرب صلیبی - استعماری درجوامع اسلامی اجراء نمود (پدیده ای که حالا هم درعراق و افغانستان و با چشمان خود آن را مشاهده می کنیم). هرچند استعمارگرانِ غدار به اینهم اکتفاء نکردند و به مرور زمان و در جاهای مختلف به دست نشاندگان استبـدادی خود «ظاهری مردمی و انتخابی!» بخشیدند و جهت تداوم و فریبکاری آنها را وادار کردند که نظامهای استبدادی شان را «مشروطه و جمهوری و انتخاباتی» نمایند؛ و از اینجا به بعد است که دمکراسی فحشاء و تزویر در جهان اسلام ظاهر می شود؛ دمکراسی که منحصر به آزادی و عمومیت فحشاء بوده؛ و در میدان انتخابات هم صندوق های تزویر (بجای آرای مردم!) آمادۀ آرای جعلی می شوند؛ و بدین ترتیب کاری کرده اند که هم «دمکراسی و انتخابات!» وجود داشته باشد؛ و هم «رأی و موضع مردم» دراین دمکراسی! غایب و بلاتأثیر بماند. اینست که آزادی مساوی شده با «فحشاء و جنسی شدن فضای اجتماعی» و عرضۀ جنسیت زنان در تلویزیونها و مُجلات حکومتی؛ و امتیاز گشتنِ «لختیگری و مِیخوارگی و اسرافکاری». و دمکراسی هـم یعنی «بیـرون کشیدن نام استبدادیان بی دین و اخلاق از صندوقهای جعل و تزویر»؛ بنحـوی که اوّلی دین و فرهنگ و اعراف مسلمین را هدف قرار میدهد و اعراف و عادات غربی را ترویج می کند؛ و دوّمی سلطۀ استعماری - استبدادی را با اَشکال جدید و به روشی حیله گرانه تداوم می بخشد. و حــال ســؤال اینست که آیا این موج عظیم آزادیخواهی و ضد استبدادی و ضد استعماری که در جهان اسلام شروع شده و تاکنون چند نظام استبدادی را پشتِ سرهم مغلوب و زمین زده است؛ این وضع شوم و شیطانی را مُتحول و نظامهای «مُزوّر و فحشاء پرور» را زائل خواهد کرد؟! و آیا آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی جانشین آن خواهد شد؟! بیشتر صبر میکنیم؛ و لکن به امید الله و خیزش جوامع اسلامی و زمینه های موجود چنین خواهد شد.

ســازمان موحدین آزادیخواه ایــران

۲۴ ربیع الاول ۱۴۳۲ - ۸ اسفند ۱۳۸۹