بسم الله الرحمن الرحيم

واقع بینی قرآن؛ مَبنای عمل گرایی توحیدی

وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ، إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ، وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿عصر: ١ و ٢ و ٣﴾: «قسم به عصر و زمان؛ همانا که نسل بشـر در خسـارت و بازندگی است، اِلّا کسانی که به ایمان تـوحیدی رسیدند و عملکرد صالح انجام دادند، و یکدیگر را به حق و حقیقت و به صبر و مقاومت توصیه و دعوت نمودند».

وقتی چیزی عملى می شود که: اولا «واقعى و عینی» باشد، ثانیا آن واقع و عینی برای عاملانش «قابل دسترسی» باشد، ثالثا چنین چیزی باید در محدودهٴ «توان بشر» باشد. و طبعا چیزی که خارج از این «مُختصات» باشد منتهی به عمل نمی گردد و «ذهنی و خیالی» باقی می ماند. و همین است که «خرافات و خيالات و افسانه ها» امکان وصول به ميدان عمل را پیدا نخواهند کرد، چرا که آنها در ذات خود «ذهنى و غير واقعى» هستند و به تبع آن غير عملى می باشند. و از این جهت، فکر و منهجی که متکى به ذهنيات و خرافات و خيالات باشد، در میدان عمل عقیم بوده و کارش به مرحلهٴ عمل نخواهد رسيد، و شعارهايش همیشه «ذهنى و خيالى و خرافى» باقى خواهند ماند. این اصل در رابطه با «دین توحیدی اسلام» نیز صدق میکند؛ یعنی وقتی که خط و برنامهٴ «وحى قرآن» و راه و روش تـوحيدى، روى «عِلم و واقعيات» بنا شده است، بديهى می نمايد که چنين خط و بـرنامه اى «ماهیتی عمل گرا» داشته باشد و از پيروان خود «عمل و التزامات عملى» بخواهد، و ملاک ايمان و باور کسانی را که «مُدّعى توحيد و اسلامیت» هستند، عمل و عملکرد قرار دهد. و حقیقت آنست که هر کسی حداقل آشنایی به کتاب مبینِ قرآن داشته باشد، به روشنی میداند که نصوص مُسلَّم آن در رابطه با عمل و عمل خواهی و پیوند عمیق بین «نظر و عمل» حداکثر صراحت را بخرج میدهند، تا جایی که نظر و سخنی را که عملی نمیشود «هیچ و بی فایده» اعلام میدارد، و صاحبان اقوال بلا عمل را اهل هوی و ظن آلود تلقی میکند. همچنین اهل کذب و دروغ و خاصتا «اهل شعر و شاعری» را به دلیل همین هواپرستی و خیال آمیزی و غیر عملی بودن سخنان و اقوالشان به شدت مورد نقد و سرزنش قرار میدهد، و در این رابطه در سورۀ شعراء چنین ابلاغ میکند: هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ، تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ، يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ، وَ الشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ، أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ، وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ (شعراء - ۲۲۱ تا ۲۲۶): «آیا شما را با خبر سازم که شیاطین (نیروهای شر و فساد) روی چه کسانی ظاهر میشوند؟ روی کسانی که بسیار تهمت زن و مجرم هستند، روی آنهایی که حرافی و پرگویی میکنند و اکثرشان کذاب و دروغگو هستند. و شُعَـراء کسانی هستند که مردمان جاهل و منحرف دنبالشان میافتند. آیا نمی بینی که این شاعران در هر امری اهل تَوَهُّم و خیالبافی هستند و چیزهای غیرعملی میگویند». خلاصه قرآنِ مُنزَل اهل خیال و دروغ و هوی را مَنزِلگاه «شیاطین و شیطنت» معرفی میکند، که شاعــران وَهمی و خیالباف جــزو این دسته اند، چرا که آنچه را می گویند نه عملی شدنی است و نه دنبال اِعمـــال آن هستند، الا اینکه خیال بافی و بیهوده گویی میکنند و مایۀ «فساد اذهان و انحطاط اخلاق» می شوند. و همین است که بیشتر مجالس و مراسمات فاسد و سخیف و همراه با مَست کــاری و دارای فضـــای جنسی، براساس شعــر و شاعری و ساز و آواز ابلهانه آراسته می شوند. و طبعا قــرآن مُنزَل مخـــالف نفس شعر و شاعری و نفس ساز و آواز نیست، بلکه مخـالف «فساد و انحطاط و خیال گرایی» است.

روی همین اساس قرآن حکیم در سورۀ مُلک (آیات ۱ و ۲) مسئلۀ عمل و عملگرایی را «اصیل و مَبدئی» اعلام میدارد و حتی حکمت خلقت هستی را «عمل صالح و اَحسن» و اینکه چه کسی عمل و کردارش احسن و بهتر است بیان می دارد، و این «تأصیل و مبدأ گردانی» را به صراحت چنین ابـلاغ می نماید: تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً: «مُبارک و پیروز است خالقی که همۀ جهان بدست اوست و بر هر چیزی قادر و تواناست، همان ذاتى که مرگ و حيات را خلق کرده، تا مُشخص شود که کــدام يک از شما داراى عمل و کردار احسن و بهتر است». پيام و محتوای اين آيه، هـم واضح و عیان است، و هـم شامل و فراگیر است، و به صراحت اعــلام می دارد که اصل «عمل» است، و بدون عمل چیزی صورت نمی گیرد و امری متحقق نمی شود، و حتی چیزی که کمتر از عمل و «غیر عملی» باشد وجود واقعی ندارد. و بهترین نظر و کلام نیز وقتی معنای واقعی پیدا میکند که «مقدمۀ عمل» و زمینه ساز یک نوع عملکردی بشوند. همچنین یک «فکر و عقیده» زمانی ارزش و اهمیت واقعی پیدا می کند که با پیدا شدن «فرصت و زمینه» عملی بشود و جــامۀ عمل پوشد. اینست که بعثت تــوحیدیِ اســلام برای اِعمال و اِجرای آیات قــرآن به وقوع پیوسته است، و «اُسوه قرار دادن رسول» نیز از همین قضیۀ اساسی نشأت می گیرد. و با توجه به اینکه «دینداری حَرفی» فاقد ارزش و اعتبار است، در نتیجه اهمیت دینداری که روی «یَعبُدونَ الله عَلی حَرف» استوار شده، حتی از دینداری مُبتنی بر «تسلیم و اطاعت بلا ایمان» کمتر می باشد. آری: كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (مُدثر - ۳۸): «هرکسی در گرو اَعمال خویش است و با توجه به اَعمالش روی او حساب میشود». پس هر کسی (بلا استثناء) سرنوشتش وابسته به اعمال و عملکرد اوست، و این یعنی نتیجه «در عمل» است، و دیگر چیزها مثل حرف و سخن، احکام نظری، ایمان و اعتقاد و..... باید بعنوان «مُقدمات عمل» و «نحوۀ عمل کردن» و شاخِص «عمل صحیح» تلقی شوند. و در نگرش توحیدی اسلام و نزد موحدین آزادیخواه، نظریات و اعتقادات «مستقلا و خودبخود» ارزشی ندارند، بلکه ارزش آنها در «عمل زا بودن» آنها و جهت تشریح و قانونمند کردن «اَعمال و نحوۀ حرکت» میباشد، و نظر و سخن بلا عمل مثل «جسم بی روح» و همانند «درخت بی ثمر» است. اینست که در دین توحیدی اسلام «ایمان بلا عمل» تماما زیر سؤال میرود، و «اطاعت از رسول - رهبری» در عمق ایمان و تَدیُن اسلامی قرار می گیرد؛ و این آیات اسناد این حقیقت هستند: مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّىٰ فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا (نساء - ۸۰): «هر کس از رسول (رهبری) اطاعت کند؛ همانا از الله اطاعت کرده است، و هر کس رو برگرداند (مسئولیتش به گردن خودش میباشد) و ما شما را برای نگهبانی آنها! نفرستاده ایم»، یعنی راه تحقق آیات الله در تبعیت و اطاعت از رسول و در التزام به اجتهادات رهبری برای اجرای آیات مُنزَل قرآن است؛ و هر کسی که از این اصل توحیدی سرپیچی نماید مسئول آن شخص عاصی و نافرمان است. قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ (آل عمران - ۳۱): «بگو ای محمد، اگر الله را دوست دارید؛ از من تبعیت نمایید؛ تا الله شما را مورد لطف و محبت قرار دهد و گناهانتان را ببخشد». پس بدون تبعیت و اطاعت از رسول و رهبری، ادعای محبت الهی بلا معنا و غیر قابل قبول است. وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَٰنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي (طه - ۹۰): «و به تأکید خالق تان بسیار مهربان است؛ پس از من تبعیت کنید و از دستورات من اطاعت نمایید». بنابر این، درست است که خالق بشر الله رب العالمین است؛ اما آیات و قوانینش بوسیلۀ تبعیت از رسول و اطاعت از اوامر و اجتهادات رهبری جامۀ عمل می پوشند. همچنین «هجرت و جهاد - صحنه داری» لایۀ خارجی و عینی ایمــان و تَدیُن اسلامی بحساب می آید، و آیات زیر این واقعیت را بطور آشکار به نمایش می گذارند: وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّىٰ يُهَاجِرُوا (اَنفال - ۷۲): «و کسانی که میگویند ایمان آورده ایم؛ اما تن به هجرت نداده اند؛ ربطی به شما ندارند؛ تا وقتی که هجرت نمایند»، یعنی باید در میدان عمل! ایمان و تدین خود را به اثبات برسانند. انْفِرُوا خِفَافًا وَ ثِقَالًا وَ جَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (توبه - ۴۱): «سبک بار و سنگین بارتان به صحنه بیایید؛ و با مالها و جانهایتان در راه الله جُهد و جِهاد نمایید؛ و این بهترین راه برای شماست؛ اگر اهل علم باشید و قضایا را درک نمایید». و طبعا بدون آمادگی مؤمنان برای صرف جان ها و مال هایشان در راه توحید؛ کاری از پیش نمی رود؛ و زمانی هــم! که مؤمنان حاضر به چنین کاری نشوند پس چه کسانی باید چنین کنند؟! إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَٰئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (بقره - ۲۱۸): «به تأکید کسانی که ایمان آورده اند، و کسانی که هجرت کردند و در راه الله به جهاد و تلاش پرداختند، آنها مورد لطف و رحمت الله قرار می گیرند؛ و الله بسیار بخشنده و پر رحمت است». بنابر این، کسانی از مؤمنان مورد لطف و رحمت الله واقع می شوند که در راه الله وارد میدان شوند و آمادۀ هجرت و جهاد باشند. وَ جَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج (حج - ۷۸): «در راه الله جهاد و مُجاهده نمایید، جهــاد و مُجــاهده ای که بر حق و بجاست، او شما مسلمین را برای حمل دین توحید برگزیده و حرج تنگنایی در آن برای شما وجــود ندارد». بله؛ جهــاد و مُجــاهده که امری طبیعی و ضــروری و مُسیر است «مُشخَّصۀ دینداری توحیدی» است، اما عملی مُحرِج و تنگنا آفرین و یا چیزی که غیر واقعی و خلاف توانایی انسان باشد، در این دین فطری وهماهنگ با استطاعت بشری یافت نمیشود. و خــــلاصه: «اطاعت از رسول - رهبری» و «هجرت و جهاد - صحنه داری»، «ایمان وعقیده»، «نظر و سخن»، و «ادعای دینداری» را به اسلامیتی نجاتبخش و تمدن آفرین تبدیل می سازند.

دربارۀ واقع بینی قرآن و عملگرایی توحیدی، به بررسی آیات و موضوعاتِ دیگری می پردازیم، تا این «مسئلۀ اساسی» مشخص تر و ماهیت آن روشن تر گردد. قرآن مُنیر در سورۀ بقره آیۀ ۲۸۶ جهت مُدلّل سازی اوامر و تکلیفات توحیدی و بیان ظرفیت بشری چنین روشنگری میکند: لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا: «الله کسی را فوق وسعت و طاقتش مُکلَّف نمی سازد، و اِکتسابات خیر و شر هر کسی به نفس خودش باز می گردد. ای خالق ما؛ بخاطر فراموشی ها و خطاکاریها ما را مــؤاخذه و گرفتــار مفرما». با دقت روی این آیۀ بلیغ در می یابیم که قرآن حکیم قانون خودش را مبنی بر واقع بینی و با توجه به «ظرفیت و توانایی انسانها» بیان میدارد، و اوامر و تکلیفات توحیدی را روی همین واقع بینی سوار می نماید. آنگاه از پیروان خود میخواهد که هماهنگ با این وضعیت توحیدی حرکت کنند، و در صورت فراموشی و خطاکاری از «رب ومعبود خود» طالب گذشت و بخشش گردند. بعبارت دیگر، این قانون تـــوحیدی بیان می دارد که «عُدول و تخطی» تنها در محــدودۀ فراموشی و خطاکاری قابل اغماض و چشم پوشی است، و خارج از آن عصیان نامُوَجه بحساب می آید، البته در صورتی که عذر و مانعی در کار نباشد. همچنین در آیۀ ۶۲ از سورۀ مــؤمنون این «عمل گرایی توحیدی» و نشأت گرفته از واقع گرایی قــرآنی چنین تبیین شده است: وَ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَ لَدَيْنَا كِتَابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ: «و ما کسی را مُکلف و موظف به کاری نمیکنیم الا در محــدودۀ وسعت و طاقتش؛ و کتاب و قوانین ما بر اساس حق و حقیقت بنا گردیده و کسی مظلوم واقع نمیشود». بله؛ کتاب و قانون الله روی حق و راستی بنا شده و مُعترف به علم و واقعیت است؛ و چنین منطقی اقتضاء میکند که هم «تکلیف و عمل» مورد تأکید قرار گیرد (و بشریت را بکار اندازد)، و هم «وسعت و طاقت انسانها» ملاحظه و مد نظر واقع شود (تا بشریت دچــار زحمت و حَرَج نگردد). و طبعا روی همین منطق توحیدی، قــرآن مُنیر حتی به نقد مؤمنین می پردازد، و بر اساس همین نگرش و مَنهج واقع بینانه، مـوضع تـوحیدی خود را از جمله در مورد «وضعیت دوگانۀ مؤمنین» در سورۀ صف (آیات ٢ و ٣) چنين اعلام می دارد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ، كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ: «اى کسانی که به الله و قوانينش ايمان و يقين داريد، چرا آنچه را که می گویید و مدعی هستید عمل نمى کنيد. اين برخــورد دوگانه (بین سخن و عمل) نزد الله بسيار زشت و جـرم بسيار بزرگى است». یعنی با وجود داشتن ظرفیت و توانایی، لکن به سببِ: «فرهنگ نازل» و «عادات غلط» و «عدم جدیت در دینداری» ایمان های خود را به عمل نمی رسانند؛ و در نتیجه کارشان در «محدودۀ حرف و ادعا» باقی می ماند. البته اگر حرف و سخن ناشی از ایمان و مقدمه ای برای عمل باشد و «اعــلام مــوضع» بحساب آید بسیار ارزشمند است، و در این صــورت «قول سدید و کلام معروف و اعلام شهادت» قلمداد میشود. اما آنچه از سخن و کلام و شهادت، جای انکار و سرزنش است، سخن و کلام و شهادتی است که «بلا اساس و بلا پشتبان» است و ادعایی دروغین و حیله گرانه است و شهادتی مُزَور و توخالی است. بنابراین، قرآن منزل از کل بشر و از پیروانش کلام و سخنی را می طلبد که از ایمان نشأت گرفته باشد، ایمان و سخنی که در میدان عمل تجلی پیدا کند و «عمل صالح» مِصداق و سند آن گردد. و همین است که قضیۀ جداناپذیری «ایمان و عمل صالح» در همه جای قرآن تصریح و تأکید گردیده است؛ و این بدین معناست که نه ایمان بلاعمل قابل قبول است؛ و نه عملی که از پشتوانۀ ایمان برخوردار نیست. پس عمل صالح، نتیجۀ ایمان و سخن مایه دار است، و اینکه قرآن و کلا اسلامیت روی عمل صالح و نتیجۀ ایمان و شهادت تکیه نمایند، امری بسیار معقول و ثمربخش است و طبعا راه «سوء استفاده چیان» نیز سَد میشود. نکتۀ اساسی دیگر اینکه: بعد از آنکه قرآن حکیم، بر پایۀ واقع بینی، اصل عمل را بعنوان ملاک «ایمان توحیدی و اسلامیت» اعلام می دارد، در آیات دیگری (جهت تحقق بلاغ مُبین) تصریح می کند که نکند راه دینداری و اسلامیت را به بازی بگیرید و به هوای خود عمل نمایید، بلکه باید در کار دینداری توحیدی «جِدی و مُحکم» باشید، تا آنچه که ادعا می کنید مورد تأیید و قبول الله و مؤمنان قرار گیرد. و آيات ٢ و ٣ از سورۀ عنکبوت نمونۀ آیاتی است که بعنوان «امتحان عملی جهت صداقت اسلامی» در قرآن مُنیر چنین تصریح شده است: أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ، وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ: «آيا مـردم فکر می کنند همين که گفتند ما ايمــــان آورديم و مسلمان شديم آنها را بخود رها می کنيم و آنها را امتحــان و آزمايش و در مقابل عملکرد تــــوحیدی قرار نمیدهيم؟! به تاکيد قبلا و در گذشته نیز بسيار بودند کسان ومردمانى که امتحان و آزمايش شدند و در مقابل قوانین تـــوحیدی قرار گرفتند. حقــا که الله می داند چه کسانى صادق و راستگو و چه کسانى کذاب و دروغگو می باشند». اینهم امتحـــان الهی جهت مسدود کردن راه ســــــــــوء استفاده چیان از دین توحید و از تدین اسلامی، سوء استفاده چیانی که همیشه وجود داشته اند. اما مصیبت زمانی «بزرگتـر» میشود که بجای رُسوایی سـوء استفاده چیان و مسدود کردن روشهای فرصت طلبانه، راه «بلاغ مُبیـن» قفل و مســـدود گردد! و استبداد حکومتی و فضای بستۀ اجتماعی ایجــــــــاد گردد، فضایی که متأسفانه اکثرا وجود داشته است! و بیشتر قرون چهـــارده گانۀ اسلامی در سایۀ چنین فضایی سپری شده است، و نتیجۀ آن حاکمیت «کذابان و منافقان» و مَحکومیت «اسلام و مسلمین» بوده است.

 

اما آنچه واقعــا در میان مسلمین و جــوامع اسلامی فــراموش و به «طاق نِسیان» سپرده شده (و همین واقعیت بیانگر عمق انحطاط آنها میباشد) اینست که: «راه بهشت» از «اَعمال بزرگ!» می گذرد؛ نه از «دُعا و اِدعای توخالی!»، اصلی که جزو مُسلمات اسلامی و مُستند به صریح ترین آیات قرآن است. و ما از میان صدها آیۀ صریح در این رابطه به آيهٴ ١١١ از سورۀ توبه اکتفاء می کنیم، آیه ای که چنین تأکید می نماید: إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ: «به تاکيد الله از باورمندان به تــوحيد و اسلامیت می خواهد که جان و مال شان را در راه توحيد و استقــرار اسلامیت فــدا کنند، تا به پاداش اين فداکارى به آنها بهشت عطا شود». حال ممکن است کسی سؤال کند و بگوید که پس کسی که با جان و مالش در راه الله و جهت تحقق اهداف توحیدی سعی و تلاش نکند به بهشت نمی رود؟! جواب ما در این رابطه بصورت بدیهی چنین است: یک مسلمان یا باید با «جان و مالش» در راه الله و جهت تحقق اهداف توحیدیِ اسلام سعی و تلاش نماید، و یا اینکه آمادگی چنین کاری را داشته باشد، و گرنه نص قرآنی فوق الذکر برآورده نمی شود. و حکمت این آیه نیز اینست که وقتی مسلمین در راه «توحید و اسلامیت» با جان و مالشان آمادۀ جهاد و تلاش نباشند، اسلام و مسلمین «پیشرفت و ترقی» بدست نمی آوردند و بر دشمنان خود (که هم اکنون بر همۀ بلاد و ممالک و جوامع اسلامی مسلط شده اند) نمی توانند غلبه نمایند، و طبعا تحت سلطگی جوامع اسلامی امروزه هم محصول «غفلت و بی توجهی» بدین امر اساسی می باشد. آیا غیر از اینست که مسلمین و جوامع اسلامی، پشت به اسلام نموده اند! و کار و امور خود را به دشمنان و منافقین سپرده اند؟! بالاخره مسلمین و جوامع اسلامی در این رابطه باید صراحتا موضع گیری کنند: اگر مسلمان هستند، باید «تسلیم آیات قرآن» شوند و به آنها عمل نمایند، تا اهداف توحیدی و اسلامی جامۀ عمل پوشد، در غیر اینصورت انتظار نداشته باشند که مورد تأیید الله و مؤمنین قرار بگیرند و دنیا و آخرتشان درخشان و پربار باشد. وهمین است که جوامع سرگردان «خسرالدنیا و الآخرة» هستند.

و حُسن الختام این موازین توحیدی و آزادیخواهانه را آیه ای قرار میدهیم که حقیقتا در رابطه با عملگرایی اسلامی چیزی باقی نمی گذارد، چرا که این آیۀ مُبین (در اوج وضوح) معیار ایمان و اسلامیتِ هرکسی را «اَعمال و فداکاریهای بزرگ» اعلام کرده است. به متن این آیۀ بلیغ که میتوان آن را آیۀ «مَحَک و صَداقت» نامید توجه نمایید: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (حُجُرات - آیۀ ۱۵): «غیر از این نیست که مؤمنان کسانی هستند که به الله (توحید) و به رسالت رسول (قرآن) ایمان آورده و بعدا در ایمان خود دچار تردید و دو دلی نشدند، و بر این اساس در راه الله و تحقق اهداف توحیدی با جان و مالشان جهاد و تلاش می کنند، چنین کسانی به تأکید در دینداری خود صادق و راستگو هستند». در بحث توحید و استقلال روی این آیه زیاد صحبت شده و تحقق آن اساس «آزادی و استقلال مسلمین» قرار داده شده است، بدین صورت که: تا مسلمین به «خود و نیروهای خود و امکانات خود» متوسل نشوند، روی آزادی و استقلال نخواهند دید و تحت سلطۀ استبداد و استعمار خواهند پوسید. آری؛ این بسیار احمقانه است و مظهر ذلت و ناتوانی است که بجای انتظار از خود و امکانات خود تصور کنیم که «دشمنان اسلام و مسلمین» به یاری جوامع اسلامی! خواهند شتافت و آنها را نجات خواهند داد. اینست که راه نجات مسلمین وجوامع اسلامی در «تحقق آیۀ مَحَک» که منتهی به «آزادی و استقلال مسلمین» میشود نهفته است، آیه ای که (مثل دیگر آیات) در سایۀ اصول دینداری و از جمله تحت رهبریتی اسلامی و خودی جامۀ عمل میپوشد و از ذهنیت و آرزو خارج میشود.

سازمان موحدين آزاديخواه ايران

۱۵ شعبان ۱۴۳۱ - ۵ مرداد ۱۳۸۹